نقش نهج البلاغه در فقه اسلامیوتر از سخن خدا معرفى مى شود.
2 تنوع موضوعات نهج البلاغه اعجاب برانگیز است، معارف بلند توحیدى ارزشهاى والاى الهى، پند و اندرز و موعظه، بیان و تحلیل حوادث سیاسى و اجتماعى، دستور کار حکمرانان و توبیخ آنها از جمله مطالب نهج البلاغه است.
تاکنون درباره ابعاد مختلف این کتاب عظیم سخن بسیار گفته شده، بعد عقیدتى، فلسفى، سیاسى، اخلاقى، اجتماعى و .
.
ولى کمتر از بعد فقهى آن - سخن به میان آمده است و شاید این به خاطر آن بوده است که این بحثها در سطح عموم نشر مىشده و سخن از بعد فقهى آن باید با فقها گفته شود، و با اصطلاحات مخصوص این علم، که طبعا همگان را مفید نخواهد بود .
ولى هم نهج البلاغه از این نظر غنى است و هم مىتوان گوشههائى از این بحث را آن چنان تهیه کرد که خالى از اصطلاحات پیچیده علمى، و همگان را مفید باشد .
و این نوشتار به همین منظور تهیه شده است .
اسناد روایات نهج البلاغه:
با اینکه در نهج البلاغه جملههاى فراوانى پیرامون احکام مختلف فقهى وجود دارد، جملههائى راهگشا و مؤثر، ولى آنچه در درجه اول از نظر فقهى اهمیت دارد سند این خطبهها و نامهها و کلمات است که باید با ضوابط و ادله حجیتخبر که در علم اصول آمده است هماهنگ باشد، و بتوان در یک مسئله فقهى مربوط به حلال و حرام روى آن تکیه کرد .
مگر در مسائل اخلاقى، اجتماعى، سیاسى و عقیدتى اعتبار حجیتخبر از نظر سند لازم نیست که تنها در مسائل فقهى روى آن تکیه مىشود؟
در پاسخ باید گفت: آنچه در مسائل عقیدتى در نهج البلاغه آمده همراه با استدلالات عقلى و فلسفى و قرآنى است، و باید هم چنین باشد، زیرا اصول اعتقادى تنها از طریق علم و یقین شناخته مىشود، نه از طریق خبر واحد و مانند آن .
و این امر در مورد بسیارى از رهنمودهاى سیاسى و
اجتماعى و مانند آن نیز صادق است .
بنابراین، تکیه بر اسناد در این موارد چندان مطرح نیست .
در زمینه مسائل اخلاقى نیز چون اصول اخلاقى از امورى شناخته شده، و هماهنگ با فطرت است، و نقش یک رهبر اخلاقى بیشتر جایگزین کردن این اصول در روح پیروان، و ایجاد انگیزههاى پذیرش، و حرکتبه سوى آن است و نه تعلیم این اصول، لذا در این زمینه نیز مسئله سند حدیث چندان مطرح نیست .
مخصوصا در مواردى که اصول اخلاقى از مرز واجب و حرام درمىگذرد و شکل «مستحب» را به خود مىگیرد که بنابر اصل معروف «تسامح در ادله سنن» در میان علماى اصول، مطلب واضحتر خواهد بود .
اما در مورد مسائل فقهى مخصوصا آنچه به احکام تعبدى واجب و حرام باز مىگردد چارهاى جز یافتن یک سند معتبر نیست، و گرنه دلالت هر اندازه قوى باشد با فقدان سند قابل اعتماد، کارى از پیش نمىرود .
بنابراین، نقش اعتبار سند در مسائل فقهى ظاهرتر و سرنوشتسازتر است، هر چند این مساله در سایر موارد نیز داراى اهمیت است .
براى راه یافتن به اعتبار سند یک حدیث راههاى شناخته شدهاى در پیش است:
نهج البلاغه از مشهورترین و معتبرترین منابع حدیث شیعه است که به کوشش سیّد رضى (359 ـ 1 ـ نهج البلاغه حاوى سخنان زیباى 406 ه* ق) گردآورى و تدوین گردیدهنقش نهج البلاغه در فقه نقش نهج البلاغه در فقه اسلامیوتر از سخن خدا معرفى مى شود.
2 ـ تنوع موضوعات نهج البلاغه اعجاب برانگیز است، معارف بلند توحیدى ارزشهاى والاى الهى، پند و اندرز و موعظه، بیان و تحلیل حوادث سیاسى و اجتماعى، دستور کار حکمرانان و توبیخ آنها از جمله مطالب نهج البلاغه است.
ولى هم نهج البلاغه از این نظر غنى است و هم مىتوان گوشههائى از این بحث را آن چنان تهیه کرد که خالى از اصطلاحات پیچیده علمى، و همگان را مفید باشد .
و این نوشتار به همین منظور تهیه شده است .
اسناد روایات نهج البلاغه: با اینکه در نهج البلاغه جملههاى فراوانى پیرامون احکام مختلف فقهى وجود دارد، جملههائى راهگشا و مؤثر، ولى آنچه در درجه اول از نظر فقهى اهمیت دارد سند این خطبهها و نامهها و کلمات است که باید با ضوابط و ادله حجیتخبر که در علم اصول آمده است هماهنگ باشد، و بتوان در یک مسئله فقهى مربوط به حلال و حرام روى آن تکیه کرد .
مگر در مسائل اخلاقى، اجتماعى، سیاسى و عقیدتى اعتبار حجیتخبر از نظر سند لازم نیست که تنها در مسائل فقهى روى آن تکیه مىشود؟
در پاسخ باید گفت: آنچه در مسائل عقیدتى در نهج البلاغه آمده همراه با استدلالات عقلى و فلسفى و قرآنى است، و باید هم چنین باشد، زیرا اصول اعتقادى تنها از طریق علم و یقین شناخته مىشود، نه از طریق خبر واحد و مانند آن .
و این امر در مورد بسیارى از رهنمودهاى سیاسى و اجتماعى و مانند آن نیز صادق است .
در زمینه مسائل اخلاقى نیز چون اصول اخلاقى از امورى شناخته شده، و هماهنگ با فطرت است، و نقش یک رهبر اخلاقى بیشتر جایگزین کردن این اصول در روح پیروان، و ایجاد انگیزههاى پذیرش، و حرکتبه سوى آن است و نه تعلیم این اصول، لذا در این زمینه نیز مسئله سند حدیث چندان مطرح نیست .
مخصوصا در مواردى که اصول اخلاقى از مرز واجب و حرام درمىگذرد و شکل «مستحب» را به خود مىگیرد که بنابر اصل معروف «تسامح در ادله سنن» در میان علماى اصول، مطلب واضحتر خواهد بود .
اما در مورد مسائل فقهى مخصوصا آنچه به احکام تعبدى واجب و حرام باز مىگردد چارهاى جز یافتن یک سند معتبر نیست، و گرنه دلالت هر اندازه قوى باشد با فقدان سند قابل اعتماد، کارى از پیش نمىرود .
بنابراین، نقش اعتبار سند در مسائل فقهى ظاهرتر و سرنوشتسازتر است، هر چند این مساله در سایر موارد نیز داراى اهمیت است .
براى راه یافتن به اعتبار سند یک حدیث راههاى شناخته شدهاى در پیش است: 1 - معتبر بودن تمام رجال سند یک حدیث، مثلا اگر حدیثى را مرحوم کلینى در کتاب کافى نقل کرده و میان او و امام صادق (ع) که گوینده اصلى حدیث است، پنج نفر واسطه هستند باید تمام این پنج نفر افراد معتبر و موثق بوده باشند، که این کار معمولا با مراجعه به کتب علم رجال - که مخصوصا براى همین هدف تدوین شده - انجام مىگیرد و پس از مراجعه به این کتب مىبینیم که مثلا تمام رجال سند این حدیث افراد عادل، ثقه، معتبر و شناخته شدهاند .
اما با نهایت تاسف مرحوم سید رضى «قدس سرهالشریف» گردآورنده بزرگ «نهج البلاغه» عنایتى به این امر نکرده، و اسناد این خطبهها و نامهها و کلمات قصار را نیاورده است، و در نتیجه نهج البلاغه به صورت احادیث مرسل درآمده است .
هر چند - چنانکه خواهیم دید - طرق دیگرى براى اثبات اعتبار اسناد این اثر عظیم اسلامى در دست داریم، و شاید مرحوم سید رضى هم به همین دلیل، عنایتى به جمع اسناد آن نکرده، و یا به خاطر وجود دلائل متقن در لابلاى عبارات نهج البلاغه خود را مستغنى از این معنى مىدانسته و مسائل مطروح در آن را بىنیاز از سند مىشمرده است .
به هر حال این موضوع مربوط به گذشته و عصر مرحوم سیدرضى «رحمه الله علیه» است .
2 - راه دیگرى که براى سند یک حدیث مورد استفاده قرار مىگیرد، به اصطلاح «عرضه کردن بر کتاب الله» است، یعنى حدیث را با متن قرآن که اصلىترین و قطعىترین سند اسلامى است مقایسه مىکنیم اگر با آن هماهنگ بود آن را معتبر مىشمریم .
این روشى است که در احادیث متعددى از معصومین علیهم السلام به ما رسیده است .
(1) استفاده از این روش در مورد بسیارى از احادیث نهجالبلاغه کاملا میسر است .
چرا که هماهنگى عجیبى میان محتواى نهج البلاغه و آیات قرآنى مىبینیم .
گویى هر دو یک مطلب استبا دو عبارت: یکى نظم و «کلام خالق» و دیگرى «کلام مخلوق» و هر دو در اوج فصاحت، در نهایت انسجام و بلاغت، و در کمال دقت و نظم ظرافت .
3 - راه سوم تشخیص چگونگى سند یک حدیثیا یک کتاب، «شهرت آن در میان اصحاب» و علما و بزرگان دین است، که اگر معیار این باشد، این کتاب نفیس اسلامى در اوج شهرت در میان همه علما است، و همگى با دیده عظمتبه آن مىنگرند و پیوسته در کلمات خود به مطالب مختلف آن استناد مىجویند و روى آن تکیه مىکنند، استنادى که بیانگر اعتماد آنها به این کتاب والاقدر اسلامى است .
4 - راه دیگر براى رسیدن به اعتبار سند یک حدیثیا یک کتاب، «علو مضمون» است .
مراد از «علو مضمون» آن است که محتوا و مضمون حدیثبه قدرى عالى و در سطح بالا باشد که نتوان احتمال داد از غیر معصوم صادر شده باشد و این معنى در کلمات فقهاى بزرگ درباره بعضى از روایات برجسته و عالى مضمون که ظاهرا سند معتبرى از آن در دست نیست گفته شده است .
مثلا مرحوم شیخ اعظم علامه انصارى در کتاب «رسائل» در بحثحجیتخبر واحد هنگامى که به حدیث معروف امام حسن عسکرى (ع) در مورد «تقلید مذموم و تقلید مطلوب» مىرسد، مىگوید این حدیث (گر چه حدیث مرسلى است، ولى آثار صدق از آن ظاهر و آشکار است، بنابراین نیاز به بررسى سند آن نیست) و فقیه بزرگ معاصر مرحوم آیهالله بروجردى در بحث نماز جمعه هنگامى که سخن به بعضى از فقرات دعاى صحیفه سجادیه که با مسئله نماز جمعه ارتباط دارد، رسیدند، در درسشان مىفرمودند گرچه صحیفه سجادیه (به عقیده بعضى) با سلسله اسنادى طبق موازین معروف رجال به دست ما نرسیده اما محتوى و مضمون آن به قدرى عالى و برجسته و والاست که صدور آن از غیر معصوم محتمل نیست .
و به راستى این چنین است، چه کسى غیر از امام معصوم که علمش از اقیانوس وحى و نبوت سرچشمه گرفته توانایى دارد چنین مضامینى را در دعا به کار برد؟
مطلب در صحیفه سجادیه آنقدر بالا و شگفتانگیز و روح پرور و فصیح و بلیغ است که از توان انسان عادى خارج است .
همین معنى درباره محتواى نهج البلاغه به طرز عجیبى حکمفرماست زیرا بلندى فوقالعاده مطالب، مخصوصا در خطبهها، فصاحت و بلاغتشگفتانگیز عبارات، نشان مىدهد که از سرچشمهاى در کنار سرچشمه قرآن سیراب شده و از مقام ولایتى مدد گرفته که تالى تلو مقام نبوت و رسالت است .
مساله علو مضمون در نهجالبلاغه مسالهاى نیست که بر کسى مخفى باشد، و هر قدر در محتواى این کتاب بیشتر تدبر شود این حقیقت آشکارتر مىشود مخصوصا وقتى این نکته را نیز به آن بیفزائیم که نهج البلاغه تنها در یک موضوع سخن نمىگوید، بلکه موضوعات آن کاملا متنوع و مختلف و تخصصى است، از مسائل باریک و دقیق توحید و معارف دینى و اسرار آفرینش گرفته تا مسائل اخلاقى و زهد و تقوى و جنگ و صلح و آیین کشوردارى، و در تمام این موارد «علو مضمون» کاملا مشهود است، اینجاست که به خوبى مىتوان فهمید که این کلمات از حوصله یک انسان عادى خارج است و جز با امداد الهى میسر نیست، و همین است که انسان را در مورد نهج البلاغه و سند آن مطمئن مىسازد .
5 - انسجام و هماهنگى منظور یکنواختى یک حدیث مجهول السند با روایات قطعى است: اگر کسى در اسناد خطبهها و نامهها و کلمات قصار نهج البلاغه تردید کند حتما منظورش قضیه جزئیه است نه یک قضیه کلیه، و به تعبیر دیگر مجموع این گفتهها «تواتر اجمالى» دارد، یعنى یقین به صدور بعضى از اینها داریم چرا که بسیارى از خطبهها مشهور است و در کتب معروف دیگر کرارا نقل شده است، و هنگامى که به مجموع نهج البلاغه نگاه مىکنیم از هماهنگى تعبیرات، جمله بندیها، مفاهیم، اهداف و نتائجبه خوبى پى مىبریم که همه از یک مغز جوشیده، و از یک زبان تراوش کرده است .
این هماهنگى خود نیز قرینه دیگرى بر تایید اسناد این کتاب بزرگ است، چه اینکه صدور بعضى قطعى است و هماهنگى آنها با بقیه شاهد گویاى تراوش آنها از زبان امیرمومنان على (ع) است .
مساله سنجش سبکها خود یکى از طرق کشف سرایندگان و نویسندگان است، به طورى که آگاهان به این فن هنگامى که قطعه شعرى را ببینند به خوبى درمىیابند که از حافظ یا سعدى یا نظامى یا فردوسى و یا مولوى است، چرا که سبک هر یک در نظم کاملا مشخص است .
ابن ابى الحدید در شرح خطبه «شقشقیه» از یکى از مشایخش نقل مىکند که وقتى سخن ابن عباس را در پایان خطبه شقشقیه شنید مىگوید بسیار متاسفم که شخصى کلام على (ع) را با دادن نامهاى به دستش، قطع کرد و نگذارد به انتها برسد .
او مىافزاید اگر من بودم به ابن عباس مىگفتم چرا متاسفى؟
على (ع) همه گفتنیها را گفت و چیزى باقى نگذارد!
و هنگامى که از او سوال مىکنند آیا این دلیل آن است که تو در خطبه شقشقیه تردید دارى؟
و آن را از کلام سید رضى مىدانى؟
گفت هرگز، چرا که سخنان سید رضى و سبک مطالب او کاملا شناخته شده است و هیچ شباهتى با آن ندارد (بلکه کاملا شبیه کلمات على (ع) است) (2) .
.................................................................
اکنون که روشن شد نهج البلاغه چیزى نیست که به عنوان ارسال اسناد بتوان آن را نادیده گرفت و در مسائل فقهى از آن صرف نظر کرد، به نقش عبارات، خطبهها، نامهها و کلمات قصار در فقه اسلامى مىپردازیم .
گوشهاى از احکام فقهى نهج البلاغه از آنجا که در نهج البلاغه مطالب فراوانى پیرامون احکام فرعى آمده است مشکل بتوان همه آنها را در یک بحث فشرده گنجانید ولى در اینجا به چند کتاب از کتب فقهى که احادیثبیشترى دارد اشاره مىکنیم و موارد استفاده از آن را از کتاب «وسائل الشیعه» مشخص مىسازیم .
(3) کتاب الزکات 1 - فلسفه تشریع زکات در این کتاب مهم فقهى نخستبه مساله فلسفه تشریع زکات برخورد مىکنیم که امام على (ع) در نهجالبلاغه اشارات پر معنى به آن فرموده است .
در یک جا مىفرماید: «سوسو ایمانکم بالصدقه و حصنوا اموالکم بالزکوه، و ادفعوا امواج البلاء بالدعاء» .
(4) ایمان خود را با صدقه تقویت کنید و اموال خویش را با زکات از دستبرد دشمنان مصون دارید و امواج بلا را با دعا دفع کنید .
مىدانیم آنچه ثروتها را به باد مىدهد، و اصل مالکیتشخصى را متزلزل مىسازد، همان فاصله طبقاتى است و یکى از طرق مبارزه با آن مساله زکات است .
در عبارت دیگرى مىفرماید: «ثم ان الزکوه جعلت مع الصلوه قربانا لاهل الاسلام فمن اعطاها طیب النفس بها فانها تجعل له کفاره، و من النار حجابا و وقایه» .
(5) زکات همراه نماز وسیله تقرب مسلمانان است و هر کس آن را از طیب نفس بپردازد کفاره گناهان او خواهد بود و حجاب و مانعى است از آتش دوزخ .
در اینجا على (ع) به بعد اخلاقى و فلسفه روحانى زکات اشاره مىکند در حالى که جمله قبل ناظر به فلسفه اجتماعى و اقتصادى زکات بود .
یا در جاى دیگر به نقش فوقالعاده مهم زکات در تامین اجتماعى اشاره کرده مىفرماید: «ان الله سبحانه فرض فى اموال الاغنیاء اقوات الفقراء، فما جاع فقیر الا بما منع غنی، و الله تعالى سائلهم عن ذلک» .
(6) خداوند در اموال اغنیا غذاى فقرا را پیش بینى کرده است (که اگر حق الهى را دقیقا بپردازند یک گرسنه در سراسر جامعه انسانى وجود نخواهد داشت) بنابراین، هیچ فقیرى گرسنه نمىشود مگر به خاطر وظیفهنشناسى فرد بىنیازى، و خداوند آنها را از این معنى بازخواست مىکند .
2 - آداب جمع آورى زکات مشروحترین و کاملترین دستور در زمینه جمعآورى زکات است و به خوبى نشان مىدهد که ماموران زکات باید تا چه حد برخورد مودبانه و دوستانه و محترمانه با توده مردم به هنگام گرفتن زکات داشته باشند .
مىفرماید: «انطلق على تقوى الله وحده لا شریک له و لا تروعن مسلما و لا تجتازن علیه کارها و لا تاخذن منه اکثر من حق الله فی ماله .
فاذا قدمت على الحى فانزل بمائهم، من غر ان تخالط ابیاتهم، ثم امض الیهم بالسکینه و الوقار حتى تقوم بینهم فتسلم علیهم، و لا تخدج بالتحیه لهم ثم تقول: عبادالله، ارسلنی الیکم ولی الله و خلیفته لآخذ منکم حق الله فی اموالکم، فهل لله فی اموالکم من حق فتؤدوه الى ولیه؟
فان قال قائل لا، فلا تراجعه، و ان انعم لک منعم فانطلق معه من غیران تخیفه او توعده او تعسفه او ترهقه فخذ ما اعطاک من ذهب او فضه .
فان کان له ماشیه او ابل فلا تدخلها الا باذنه، فان اکثرها له، فاذا اتیتها فلا تدخل علیها دخول متسلط علیه، و لا عنیف به، ولا تنفرن بهیمه، و لا تفزعنها، و لا تسوءن صاحبها فیها .
و اصدع المال صدعین، ثم خیره، فاذا اختارفلا تعرضن لما اختاره، ثم اصدع الباقى صدعین، ثم خیره، فاذا اختار فلا تعرضن لمااختاره، فلا تزال کذالک حتى یبقى ما فیه وفاءلحق الله فى ماله، فاقبض حق الله منه، فان استقالک فاقله ثم اخلطهما ثم اصنع مثل الذى صنعت اولا حتى تاخذ حق الله فی ما له، و لا تاخذن عودا و لا هرمه و لا مسکوره و لا مهلوسه ولا ذات عوار .
و لا تامنن علیها الا من تثق بدینه رافقا بمال المسلمین حتى یوصله الى ولیهم فیقسمه بینهم ولا توکل بها الاناصحا شفیقا و امینا حفیظا غیر معنف ولا مجحف ولا ملغب و لا متعب ثم اصدر الینا ما اجتمع عندک نصیره حیث امرالله به فاذا اخذها امینک فاوعز الیه ان لا یحول بین ناقه و بین فصیلها و لا یمصر لبنها فیضر ذلک بولدها و لا یجهدنها رکوبا و لیعدل بین صواحباتها فی ذلک و بینها ولیرفه على اللاغب و لیستان بالنقب و الظالع و لیوردها ما تمر به من الغدر و لا یعدل بها عن نبت الارض و الى جواد الطرق و لیروحها فى الساعات و لیمهلها عند النطاف و الاعشاب حتى تاتینا باذن الله بدنا منقیات غیر متعبات ولا مجهودات لنقسمها على کتاب الله و سنه نبیه صلى الله علیه و آله فان ذلک اعظم لاجرک و اقرب لرشدک ان شاءالله» .
(7) خداى یکتاى بىشریک را در نظر آر و آنگاه در پى ماموریت گام بردار .
و هرگز مسلمانى را مترسان، و بر زمین و حشم کسى که خوش ندارد در آن درآیى در میا و مگذر، و بیش از حق واجب الهى را مگیر .
پس وقتى که بر قبیلهاى رسیدى به خانههاشان وارد مشو بلکه در بارانداز و در کنار چاه آبشان که ورودگاه عموم است درآى، آنگاه با آرامش و وقار به سویشان برو تا درجمعشان قرارگیرى و با سلام و احوالپرسى، باب مراوده بگشا و در درود و سلام صرفهجویى مکن .
سپس بگوى: بندگان خدا، ولى خدا و خلیفه امر مرا به سوى شما فرستاده است تا حق الهى را که در اموالتان هستبستانم .
آیا ر ثروت شما حقى هست که ولى الهى پرداخت کنید؟
پس اگر کسى گفت نه، دیگر بدو مراجعه نکن، و اگر با گشادهرویى اعلام آمادگى کرد، با او حرکت کن بىآنکه بترسانیش و یا به او وعدههاى بد دهى تا با شدت و خشونتبگیرى و آنان را به زحمت و مشقت افکنى .
پس آنچه از طلا و نقره دادند، بگیر .
و در آغل او که گاو و گوسفندان و شتران هستند بىاجازه وارد مشو، که بیشتر آنها از آن اوست .
توجه داشته باش که وقتى بدانجا درآمدى، چون زورمداران غارتگر و ویرانگر مباش، و حیوانات را رم مده، و آنها را میازار، و صاحبش را بدین ترتیب ناراحت مکن .
گزینش حق الهى را بدین ترتیب انجام ده: مال را دو قسمت کن، آنگاه صاحب مال را مخیر کن هر کدام را که خواهد، براى خود بردارد و هر کدام را که برداشت، مزاحمش مشو، سپس نیم باقیمانده را دو قسمت کن و هر کدام را که برداشتبپذیر و ایراد مگیر، و همن روش را ادامه بده تا آن مقدار واجب که باید از مالش را در راخ خدا بدهد .
آنگاه حق الهى را از او بگیر، و اگر خواست جابهجا کند و مالى را که داده استبگیرد و مال دیگر را بدهد، بپذیر و به اصل برگردان و از نو به همان ترتیب اول عمل کن تا حقوق واجب الهى را از او دریافت دارى، اما بدان که از احشام، پیر و دست و پا شکسته و بیمار و معیوب را مگیر .
و مواظب باش که مامور زکات کسى باشد که به دین او مطمئن باشى، و نسبتبه مال مسلمانان دلسوز باشد تا آن را به ولى مسلمین رساند و او بین آنان تقسیم کند .
توصیه مىشود که مسؤولیت اموال زکات را تنها به کسى وابگذار که نصیحتگر مهربان، و امین حسابگر حسابدار باشد، و اهل ستم و تجاوز نباشد، و هنگام کوچ دادن احشام خشونت و بىرحمى نکند و آنها را به رنج نیفکند .
سپس آنچه را نزد تو جمعآورى شد به سوى ما فرست تا بدانجا که خدا فرمان داده استبرسانیم .
به امین خود که احشام را گرفت توصیه کن که بین شتربچه و مادرش جدایى میندازد، و تمام شیر او را ندوشد که به بچهاش ضرر رساند، و آنها را از زیاد سوار شدن خسته نکند، و در استفاده از سوارى، عدالت را میان آنها را رعایت کند .
و نیز حیوانات سوارى را به رنج و تعب نیفکند و به آنها راحتى دهد، و آنها را کنار برکهها و آبگیرها بگذراند، و راه آنها را از صحراها سبز و علفزار به جادههاى خشک و شنزار برمگرداند، و آنها را یکسره و بىامان نراند بلکه در ساعتهاى آسایش و استراحت دهد تا فرصتیابند از آب و علف بهره برند، تا آنگاه که به اذن الهى به ما رسند، پروار و سر حال باشند نه خسته و فرسوده، تا بر اساس قانون خدا و سنت پیامبر تقسیمشان کنیم، که این گونه اگر عمل کنى پاداشت عظیمتر، و به رشد و کمالت نزدیکترى ان شاالله .
باور نمىتوان کرد که در هیچ آئین و مذهب و قانون یک چنین توصیههاى فوق العاده انسانى به ماموران جمع آورى مالیات شده باشد .
3 - انفاقهاى مستحبى در کتاب زکات فصلى درباره استحباب انفاقهاى مستحبى با احادیث فراوانى نقل شده است و در نهجالبلاغه نیز در این زمینه بحثهاى جالبى دیده مىشود .
از جمله در حدیثى مىفرماید: «استنزلوا الرزق بالصدقه و من ایقن بالخلف جاد بالعطیه» .
(9) روزى را به وسیله انفاق در راه خدا نازل کنید و هر کس یقین به پاداش الهى داشته باشد در عطایا و بخشش خود سخاوتمند است .
و در همین باب مخصوصا به کسانى که از ترس فقر، از انفاق خوددارى مىکنند، هشدار داده مىفرماید: «اذا ملقتم فتاجروا الله بالصدقه» .
(10) هنگامى که نیازمند شدید به وسیله انفاق با خداوند معامله کنید .
یکى دیگر از دستورات مستحبى اسلامى که مساله اباى نفس و خودکفائى و غناى روحى در آن در حد اعلى مىدرخشد این است که تا مىتوانید از کسى چیزى نخواهید حتى یک جرعه آب، و یا مثلا اگر سوار بر مرکب هستید و تا زیانه شما به زمین بیفتد از رهگذران خواهش نکنید که آن را بردارند و به شما بدهند .
...................................................................
در اینجا نیز على (ع) عبارات بسیار پر معنى دارد مىفرماید: «فوت الحاجه اهون من طلبها الى غیر اهلها» .
(11) از دستشدن خواستهها آسانتر از خواستن از نااهلان است .
(12) و نیز فرمود: «العفاف زینه الفقر و الشکر زینه الغنى» .
(13) پاکدامنى، آرایش درویشى و آبروى درویشان است، و سپاسگزارى زینت توانگرى و توانگران .
(14) 4 - تحریم شکایتبه غیر مؤمن در مورد تحریک شکایتحال به هنگام تنگناهاى زندگى به غیر مسلمانان که در ذیل کتاب زکات مطرح شده است امام مىفرماید: «من شکامه 0شکى الحاجه الى مؤمن فکانه شکاها الى الله، و من شکاها الى کافر فکانما شکاالله» .
(15) آن که بار نیازش را به آستانه مؤمنى فروآرد گوئى آن را به پیشگاه الهى فرود آورده است، و آنکه درخانه کافرى را بدین منظور کوبد، گویى از خدا شکایت کرده است .
(16) و نیز در کتاب زکات در مورد آداب انفاق آمده است که انسان همین که نیاز برادر مسلمان خود را احساس کرد باید اقدام به انفاق کند و در انتظار تقاضا و شکایتحال ننشیند .
على (ع) در این خصوص مىفرماید: «السخاء ماکان ابتداء فاما ماکان عن مساله فحیاء و تذمم» .
(17) بخشندگى آن است که قبل از درخواست نیازمند باشد، اما پس از درخواست، یا از سر شرمندگى است و یا از ترس نکوهش .
(18) در کتاب جهاد مىدانیم کتاب جهاد را معمولا به دو بخش تقسیم مىکنند: «جهاد العدو، و جهاد النفس» در قسمت اول سخن از احکام جهاد با دشمنان خارجى است، و در قسمت دوم سخن از مبارزه با هواى نفس سرکش است .
3 ـ مؤلّف پس از مقدمه اى کوتاه سخنان امیرمؤمنان علیه السلام را در سه بخشِ خطبه ها (سخنرانیها)، کتب (نامه ها و رساله ها) وقصار الحکم (حکمت هاى کوتاه) تنظیم نموده و در لابلاى سخنان آن حضرت ـ هر جا که لازم بوده ـ توضیحات کوتاه و مفیدى آورده است.
در نهج البلاغه 241 خطبه، 79 نامه و 480 فراز کوتاه از حکمت هاى امام على علیه السلام گرد آمده است.
4 ـ نهج البلاغه در لغت به معناى راه رسا و بلیغ سخن گفتن است.
سیّد رضى کوشیده است از میان احادیث منقول از امام على علیه السلام، بلیغترین و زیباترین آنها را گزینش و در این مجموعه گرد آورد.
همین ویژگى راز ماندگارى و جاودانگى این کتاب در حوادث سهمگین و تلخ گذشته تاریخ و موجب شهرت آن در میان گروههاى مختلف مسلمانان و شخصیّت هاى برجسته غیرمسلمان گشته است.
5 ـ برخى از پژوهشگران بیش از 370 اثر را در شرح و تفسیر و ترجمه و...
نهج البلاغه بر شمرده اند وتاکنون نزدیک به 15 ترجمه از نهج البلاغه به چاپ رسیده است.
این مسأله اهمیت و ارزش این کتاب را در میان مسلمین تا حدودى روشن مى نماید.
6 ـ ترجمه هاى بسیارى از نهج البلاغه به فارسى در دست است.
از معروفترین آنها مى توان به ترجمه سیّد على نقى فیض الاسلام و دکتر سیّد جعفر شهیدى اشاره کرد.
7 ـ برخى از دانشمندان کوشیده اند تا سخنان دیگر امام على علیه السلام را که سیّد رضى در نهج البلاغه نیاورده است گردآورى کنند.
مهمترین این آثار نهج السعاده فی مستدرک نهج البلاغه است.
این مجموعه به کوشش شیخ محمّد باقر محمودى گرد آمده است که در 8 جلد منتشر شده است.
8 ـ فرهنگهاى لفظى و موضوعى تهیه شده نهج البلاغه جستجو و مراجعه به آن را آسان کرده است.
همچنین تاکنون چند نرم افزار از نهج البلاغه و برخى از شروح آن تهیه شده است.
9 ـ مشهورترین تحقیقهاى نهج البلاغه تحقیق محمّد عبده و صبحى صالح مى باشد.
تحقیق مرحوم فیض الاسلام نیز در میان فارسى زبانان رواج دارد