عدالت یعنی رعایت کردن حقوق دیگران و تجاوز نکردن به حدود و حقوق آنها.
علیعلیهالسلام می فرماید: العدل یضع الامور فی مواضعها یعنی عدل جریانها را در مجرای طبیعی خود قرار می دهد.
عدالت این است که استحقاقهای طبیعی و واقعی را در نظر گرفته و به هرکس مطابق به کار و استعدادهایش و لیاقتش کاری داده می شود.
جای دیگر علیعلیهالسلام می فرماید:
عدالت قانونی است عام و مدیر و مدبری است کلی و شامل که همه اجتماع را در برمی گیرد و بزرگراهی است که همه باید از آن بروند.
(حکمت 437)
از نظر علیعلیهالسلام آن اصلی که می تواند تعادل جامعه را حفظ کند و همه را راضی نگه دارد و به پیکر اجتماع سلامت به روح اجتماع آرامش بدهد عدالت است، عدالت بزرگراهی است عمومی که همه را می تواند در خود بگنجاند و بدون مشکلی عبور دهد، اما ظلم و جور کوره راهی است که حتی فرد ستمگر را به مقصد نمی رساند.
علیعلیهالسلام می فرماید:
همانا در عدالت گنجایشی خاص است، عدالت می تواند همه را در برگیرد و در خود جای دهد و آن کس که بیمار است اندامش آماس کرده در عدالت نمی گنجد باید بداند که جایگاه ظلم و جور تنگتر است.
(خطبه 15)
یعنی عدالت چیزی است که می توان به آن به عنوان یک رمز، ایمان داشت و به حدود آن راضی و قانع بود.
او عدالت را یک تکلیف و وظیفه الهی بلکه یک ناموس الهی می داند.
هرگز راضی نیست که یک مسلمان آگاه به تعلیمات اسلامی تماشاچی صحنه های تبعیض و بی عدالتی باشد.
یعنی عدالت چیزی است که می توان به آن به عنوان یک رمز، ایمان داشت و به حدود آن راضی و قانع بود.
زهد و نهج البلاغه زهد مرادف است با ترک دنیا و در نهج البلاغه به مذمت دنیا و دعوت به ترک آن زیاد بر می خوریم.
به نظر می رسد مهمترین موضوع از موضوعات نهج البلاغه که لازم است با توجه به همه جوانب کلمات امیرالمومنین تفسیر شود، همین موضوع است و با توجه به اینکه زهد و ترک دنیا در تعبیرات نهج البلاغه مرادف یکدیگرند، این موضوع از هر موضوع دیگر در نهج البلاغه زیادتر است.
زهد و رغبت نقطه مقابل یکدیگرند، زهد یعنی اعراض و بی میلی در مقابل رغبت که عبارت است از کشش و میل.
بی میلی دو گونه است، طبیعی و روحی.
بی میلی طبیعی: آن است که طبع انسان نسبت به شیئی معین تمایل نداشته باشد مثل بیمار که میل به غذا و میوه ندارد که اینگونه بی میلی ربطی به زهد ندارد و به معنی مصطلح است.
بی میلی روحی: یا عقلی یا قلبی آن است که اشیائی که مورد تمایل و رغبت طبع است از نظر اندیشه و آروزی انسان که در جستجوی سعادت و کمال مطلوب است، هدف و مقصود نباشد.
هدف و مقصود و نهایت آرزو و کمال مطلوب، اموری باشد مافوق مشتهیات نفسانی دنیوی، خواه آن امور از مشتهیات اخروی باشد یا اساساً از نوع مشتهیات نفسانی نباشد.
بلکه از نوع فضائل اخلاقی باشد از قبل عزت شرافت، کرامت و آزادی و یا از نوع معارف معنوی و الهی باشد مانند ذکر خداوند، محبت خداوند و تقرب به ذات اقدس الهی.
پس زاهد: یعنی کسی که توجهش از مادیات دنیا به عنوان کمال مطلوب و بالاترین خواسته عبور کرده متوجه چیز دیگر از نوع چیزهایی که گفتیم معطوف شده است.
بی رغبتی زاهد بی رغبتی در ناحیه اندیشه و آمال و ایده و آرزو است، نه بی رغبتی در ناحیه طبیعت.
در نهج البلاغه در دو مورد زهد تعریف شده است علیعلیهالسلام می فرماید: ای مردم زهد عبارت است از کوتاهی آرزو و سپاسگذاری هنگام نعمت و پارسایی نسبت به نبایستیها.
(خطبه 79) علیعلیهالسلام می فرماید: زهد در دو جمله قرآن خلاصه شده است برای اینکه متأسف نشوید برآنچه از مادیات از شما فوت می شود و شاد نشوید برآنچه خدا به شما می دهد، هرکس بر گذشته اندوه نخورد و برای آینده شادمان نشود، بر هر دو جانب زهد دست یافته است.
(حکمت شماره 439) بدیهی است وقتی که چیزی کمال مطلوب نبود و یا اساساً مطلوب اصلی نبود بلکه وسیله بود، مرغ آرزو در اطرافش پر و بال نمی زند و پر نمی گشاید و آمدن و رفتنش شادمانی یا اندوه ایجاد نمی کند، اما باید دید که آیا زهد و اعراض از دنیا صرفاً جنبه روحی و اخلاقی دارد؟
و به عبارت دیگر: زهد صرفاً یک کیفیت روحی است، یا آنکه جنبه عملی هم همراه دارد؟
آیا زهد فقط اعراض روحی است یا توأم است با اعراض عملی؟
و آیا اعراض عملی محدود است به اعراض از محرمات؟
و یا چیزی بیش از این است.
زهد محدود به محرمات نیست، شامل مباحات هم می شود، چه فلسفه ای دارد؟
زندگی زاهدانه و محدود و پشت پا زدن به تنعمها چه اثر و خاصیتی می تواند داشته باشد؟
آیا به طور مطلق باید عمل شود و یا صرفاً در شرایط معینی اجازه داده می شود؟
آیا اساساً زهد در حد اعراض از مباحات با سایر تعلیمات اسلامی سازگار است یا خیر؟
آیا اساس زهد و اعراض از دنیا بر انتخاب کمال مطلوبهایی ما فوق مادی است آن کمال مطلوبها از نظر اسلام چیست؟
نهج البلاغه از نگاه دیگران شیخ محمد عبده و نهج البلاغه مرحوم شیخ محمد عبده مفتی اسبق مصر تصادفاً با نهج البلاغه آشنا می شود و شیفتهی آن میشود و به شرح این صحیفهی مقدس و تبلیغ آن در میان جوانان مصری میپردازد.
وی در مقدمه شرح خود می گوید: در همهی مردم عرب زبان یک نفر نیست مگر آنکه معتقد است سخن علی علیهالسلام بعد از قرآن و کلام نبوی شریفترین و بلیغترین و پر معنیترین و جامعترین سخنان است.
ابن ابی الحدید و نهج البلاغه ابن ابی الحدید از علماء معتزلی قرن هفتم هجری است، او ادیبی ماهر و شاعری چیره دست است و چنانکه می دانیم، سخت شیفته کلام مولی است و مکرر در خلال کتاب خود شیفتگی خویش را ابراز می دارد در مقدمه کتاب خویش می گوید: به حق، سخن علی را از سخن خالق فروتر و از سخن مخلوق فراتر خوانده اند، مردم همه دو فن خطابه و نویسندگی را از او فرا گرفته اند، همین کافی است که یک دهم بلکه یک بیستم آنچه مردم از سخنان علی گردآورده و نگه داری کرده اند، از سخنان هیچ کدام از صحابه رسول اکرم با آنکه فصحایی در میان آنها بوده است، نقل نکرده اند.
ابن ابی الحدید در جلد چهارم کتاب خود در شرح نامه امام به عبدالله بن عباس، پس از فتح مصر به دست سپاهیان معاویه و شهادت محمد بن ابی بکر که امام این فاجعه را برای عبدالله به بصره می نویسد: فصاحت را ببین که چگونه افسار خود را به دست این مرد داده و مهار خود را به او سپرده است.
نظم عجیب الفاظ را تماشا کن.
یکی پس از دیگری می آیند و در اختیار او قرار می گیرند، مانند چشمه ای که خودبه خود و بدون زحمت از زمین می جوشد، سبحان الله جوانی از عرب در شهری مانند مکه بزرگ می شود، با هیچ حکیمی برخورد نکرده است، اما سخنانش در حکمت نظری بالا دست سخنان افلاطون و ارسطو قرار گرفته است.
با اهل حکمت عملی و معاشرت نکرده است، اما از سقراط بالاتر است.
در میان شجاعان و دلاوران تربیت نشده است، زیرا مردم مکه تاجرپیشه بودند و اهل جنگ نبودند، اما شجاعترین بشری از کار درآمد که روی زمین راه رفته است.
از خلیل بن احمد پرسیدند: علیعلیهالسلام شجاع تر است یا عنبسه و بسطام؟
گفت: عنبسه و بسطام را با افراد بشر باید مقایسه کرد.
علی مافوق افراد بشر است.
این مرد فصیح تر از سحبان بن وائل و قس بن ساعده از کار در آمد و حال آنکه قریش که قبیله او بودند، افصح عرب نبودند، افصح عرب (جرهم) است، هرچند زیرکی زیادی ندارند.
شکیب ارسلان چه می گوید؟
شکیب ارسلان ملقب به امیر البیان یکی از نویسندگان بزرگ عرب در عصر حاضر است.
در جلسهای که به افتخار او در مصر تشکیل شده بود یک نفر به پشت تریبون میرود و می گوید دو نفر هستند که در تاریخ اسلام شایستگی اسم امیرالبیان را دارند: یکی علی بنابیطالب و دیگر شکیب.
خود او هنگامی که به پشت تریبون میرود با ناراحتی و گله به دوستش میگوید: این چه مقایسهای بود که انجام دادی من کجا و علی بن ابیطالب کجا من بند کفش علی هم به حساب نمیآیم.
همبستگی ملی در نهج البلاغه 39- مشارکت عمومی در اخذ حق ضعیف از قوی “واجعل لذوی الحاجات منک قسما تفرغ لهم فیه شخصک و تجلس لهم مجلسا عاما فتتواضع فیه الله الذی خفک و تقعد عنهم جندک و اعوانک من احراسک و شرطک حتی یکلمک غیرمتتعتع فانی سمعت رسول الله(ص) به قول فی غیر موطن: “لن تقدس امه لایوخذ للضعیف فیها حقه من القوی غیرمتتعتع” (نامه 53) ای مالک!
بخشی از وقت خود را به نیازمندان اختصاص بده تا خود به امور آنان رسیدگی کنی و در مجلس عمومی با آنان بنشین و در برابر خدایی که تو را آفریده فروتن باش و سربازان و یاران و نگهبانان خود را از سر راهشان دور کن تا سخنگوی آنان بدون اضطراب در سخن گفتن با تو گفتگو کند.
زیرا من از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بارها شنیدم که می فرمود: “ملتی را که در میان آن حق ناتوان از زورمندان بدون دغدغه ستانده نشود، رستگار نخوانند.” 40- مشارکت عمومی در بعد مشارکت “لاظهیره کالمشاوره” (حکمت 54) هیچ پشتیبانی مانند مشاوره کردن نیست.
جمع بندی نکات و راهبردهای تحقق شعار سال 84 (همبستگی ملی و مشارکت عمومی) الف- جایگاه واهمیت وحدت و همبستگی ملی 1- با فضیلت ترین وجه همت کارگزاران نظام باید عدالت و همبستگی ملی باشد.
(نامه 53، 58) 2- وحدت و همبستگی سیلی بنیان کن علیه دشمن است که به هیچ وجه یارای مقاومت در برابر آن را ندارد.
(خطبه 166) 3- وحدت و همبستگی موجب آرامش جامعه می شود.
(خطبه 192) 4- هیچ ارزشی گرانقدرتر و والاتر از وحدت و همبستگی نیست.
(خطبه 192) 5- ایجاد همبستگی و وحدت یکی از فلسفه های نبوت بوده است.
(خطبه 131) 6- عنایات خداوند نسبت به جامعه براساس وحدت و همبستگی مردم است.
(خطبه 176) 7- کثرت مردم با همبستگی سودمند است.
(خطبه 119) ب- عناصر و ارکان وحدت و همبستگی ملی 1- وحدت اجتماعی گروهها و احزاب 2- خواسته ها و اهداف مشترک مردم 3- راست بودن قلوب با یکدیگر 4- دست ها مددکار هم باشند 5- سلاح ها یاری کننده هم باشد 6- نگاه ها به هم دوخته باشد 7- اراده ها واحد و همسو باشد (خطبه 192) ج- آثار وحدت و همبستگی 1- عزت و اقتدار اجتماعی 2- دفع توطئه های دشمن 3- رفاه امت و غنای اجتماعی 4- کرامت جامعه 5- آقایی بر جهان (خطبه 192) 6- جلب قلوب با وحدت (حکمت 50) 7- وحدت و عقلانیت دو رکن حاکمیت عدالت و برپایی حق(خطبه 131) د- عوامل همبستگی و وحدت ملی 1- سلامت خواص (نامه 39) 2- رعایت حقوق متقابل مردم و حکومت (اطاعت پذیری مردم و عدالت خواهی مسئولان (خطبه 216) 3- توحید (خطبه 166) 4- افکار و خواسته های مشترک (خطبه 29) 5- امامت و ولایت (خطبه 146) 6- نصیحت پذیری از حکومت (خطبه 121) 7- پیروی حکومت از سیره نخبگان جامعه جهت ایجاد وحدت و همبستگی بین مردم (نامه 53) 8- سیره پیامبر اکرم(ص( )خطبه 96) هـ آفت های همبستگی و وحدت ملی 1- عدم رعایت حقوق متقابل مردم و حکومت (خطبه 216) 2- خطر ناکثین، مارقین و قاسطین (خطبه 3) 3-ارتجاع (خطبه 192) 4- شبهات موجود در جامعه (نامه 31) 5- باطن های زشت وانگیزه های نادرست (خطبه 113) و- عناصر و ارکان تفرقه و اختلاف در جامعه 1- گسسته شدن همبستگی 2- گوناگون شدن سخن ها 3- دسته دسته شدن جامعه ودرگیری باهم (خطبه 192) ز- عواقب اختلاف و تفرقه 1- اختلال در تصمیم گیری (حکمت 215) 2- کنار افتادن از وحدت جامعه انسان را طعمه شیطان می سازد آنچنان که گوسفند بریده از گله طعمه گرگ می شود.
(خطبه 127) 3- شکسته شدن اقتدار جامعه 4-گسسته شدن قدرت جامعه 5- خداوند لباس کرامت را از قامت جامعه بیرون می آورد.
6- خداوند نعمت های خود را از جامعه سلب می سازد.
7- حاکمیت قیصرها و کسراها بر مردم و تحقیر شدن و تبعید شدن آنها به سرزمین های خشک و بی آب و علف.
8- فرو رفتن جامعه در جاهلیت (خطبه 192) 9- دچارفتنه های شیطان شدن (خطبه 121) 10- مردم آماج تیرهای بلامی شوند.
(خطبه 27) ح- مشارکت عمومی