دانلود مقاله وحی

Word 188 KB 15861 21
مشخص نشده مشخص نشده الهیات - معارف اسلامی - اندیشه اسلامی
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع

  • ●بحث‏های مقدماتی درباره وحی
    بحث درباره وحی،از این جهت‏حایز اهمیت است که پایه شناخت کلام خدابه شمار می‏رود.قرآن که بیان‏گر سخن حق تعالی و حامل پیام آسمانی است،به وسیله وحی نازل شده است.وحی همان سروش غیبی است که از جانب ملکوت‏اعلی به جهان ماده فرود آمده است.


    و انه لتنزیل رب العالمین نزل به الروح الامین علی قلبک لتکون من المنذرین بلسان‏عربی مبین

    ذلک مما اوحی الیک ربک من الحکمهٔ خداوند از زبان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چنین نقل می‏کند: ...و اوحی الی هذا القرآن‏لانذرکم به و من بلغ
    از این رو اساسی‏ترین بحث در زمینه مسایل قرآنی بحث درباره وحی است،یعنی بحث درباره شناخت وحی،چگونگی برقراری ارتباط بین ملا اعلی و ماده‏سفلی و این که آیا میان دو جهان ماده و ما فوق ماده،امکان برقراری ارتباط هست؟
    این گونه موضوعات در این زمینه مطرح است و پاسخ آن‏ها راه را برای درک‏باورهای قرآنی هم وار می‏سازد.


    وحی در لغت وحی در لغت‏به معانی مختلفی آمده است از جمله:اشارت،کتابت،نوشته،رساله،پیام،سخن پوشیده،اعلام در خفا، شتاب و عجله و هر چه از کلام یا نوشته یاپیغام یا اشاره که به دیگری به دور از توجه دیگران القا و تفهیم شود وحی گفته‏می‏شود، ناصر خسرو گوید:
    گفتارشان بدان و به گفتار کار کن×تا از خدای عز و جل وحیت آورند.


    راغب اصفهانی گوید:اصل الوحی الاشارهٔ السریعهٔ ،وحی پیامی پنهانی است که‏اشارت گونه و با سرعت انجام گیرد.ابو اسحاق نیز گفته است:اصل الوحی فی‏اللغهٔ کلها اعلام فی خفاء و لذلک سمی الالهام وحیا،اصل وحی در لغت‏به معنای‏پیام پنهانی است،لذا الهام را،وحی نامیده‏اند.هم چنین است‏سخن ابن بری:
    وحی الیه و اوحی:کلمه بکلام یخفیه من غیره و وحی و اوحی:اوما،وحی الیه:
    پنهان از دیگران با او سخن گفت.وحی و اوحی:مطلب را با اشاره رسانید.شاعرنیز گوید:فاوحت الینا و الانامل رسلها ،بر ما پیام فرستاد در حالی که سرانگشتانش پیام رسان او بودند.دیگری گوید:
    نظرت الیها نظرهٔ فتحیرت دقائق فکری فی بدیع صفاتها فاوحی الیها الطرف انی احبها فاثر ذاک الوحی فی و جناتها
    با نگاهی که بر وی افکندم فکر باریک بینم در صفات بدیع او در حیرت ماند،پس گوشه چشمم بدو پیام داد که دوستش دارم و آثار آن پیام،در گونه‏های وی‏نمایان گردید.


    ●وحی در قرآن
    واژه وحی در قرآن به چهار معنا آمده است:
    ۱- اشاره پنهانی:که همان معنای لغوی است.چنان که درباره زکریا علیه السلام در قرآن می‏خوانیم: فخرج علی قومه من المحراب فاوحی الیهم ان سبحوا بکرهٔ و عشیا ،او ازمحراب عبادتش به سوی مردم بیرون آمد و با اشاره به آنان گفت:به شکرانه این‏موهبت صبح و شام خدا را تسبیح کنید.


    ۲- هدایت غریزی:یعنی رهنمودهای طبیعی که در نهاد تمام موجودات‏به ودیعت نهاده شده است.هر موجودی اعم از جماد،نبات، حیوان و انسان،به طورغریزی راه بقا و تداوم حیات خود را می‏داند.از این هدایت طبیعی با نام وحی درقرآن یاد شده است: و اوحی ربک الی النحل ان اتخذی من الجبال بیوتا و من الشجر ومما یعرشون ثم کلی من کل الثمرات فاسلکی سبل ربک ذللا...

    ، پروردگارت به زنبور عسل‏وحی الهام غریزی نمود که از کوه و درخت و داربست‏هایی که مردم می‏سازند،خانه‏هایی درست کن، سپس از همه میوه‏هاشیره گل‏ها بخور بنوش و راه‏های‏پروردگارت را به راحتی بپوی‏.

    هدایت غریزی که در نهاد اشیا قرار دارد،خود رازی نهفته از اسرار طبیعت‏به شمار می‏رود که اثر شگفت آور آن آشکار،ولی منشا و مبدا آن پنهان از انظار بوده‏و شایسته آن است که آن را وحی گویند.

    و اوحی فی کل سماء امرها...

    ،و در هرآسمانی کار آن آسمان را وحی مقرر فرمود...

    ۳- الهام(سروش غیبی):گاه انسان پیامی را دریافت می‏دارد که منشا آن رانمی‏داند.به ویژه در حالت اضطرار که گمان می‏برد راه به جایی ندارد.ناگهان‏درخششی در دل او پدید می‏آید که راه را بر او روشن می‏سازد و او را از آن تنگنابیرون می‏آورد.این پیام‏های ره‏گشا،همان سروش غیبی است که از پشت پرده ظاهرشده و به مدد انسان می‏آید.از این سروش غیبی که از عنایت الهی سرچشمه گرفته،در قرآن با نام وحی تعبیر شده است.قرآن درباره مادر موسی علیه السلام می‏فرماید: و اوحینا الی ام موسی ان ارضعیه فاذا خفت علیه فالقیه فی الیم و لا تخافی و لا تحزنی‏انا رآدوه الیک و جاعلوه من المرسلین .

    و لقد مننا علیک مرهٔ اخری اذ اوحینا الی امک مایوحی ان اقذفیه فی التابوت فاقذفیه فی الیم فلیلقه الیم بالساحل یاخذه عدو لی و عدوله...فرجعناک الی امک کی تقر عینها و لا تحزن...

    بر پایه این آیات،موقعی که موسی تولد یافت،مادرش نگران حال او شد.ناگهان‏بارقه‏ای در خاطرش گذشت که با توکل بر خدا او را شیر دهد.هر گاه احساس خطرکرد او را در صندوقی چوبین قرار داده بر روی آب رها کند.و نیز بر خاطرش گذشت‏که طفل به او باز می‏گردد و هرگز نباید اندوهناک باشد،زیرا بر خدا اعتماد کرده وطفل را به دست او سپرده است.این‏ها خاطره‏هایی بود که بر اندیشه مادر موسی‏گذر کرد و بارقه امیدی بود که در دل او درخشیدن گرفت.این گونه خاطره‏های روشن‏کننده راه و نجات دهنده از بیم و هراس،الهام رحمانی و عنایت ربانی است که درمواقع ضرورت به یاری بندگان صالح می‏آید.

    قرآن وحی را به معنای وسوسه‏های شیطان نیز به کار برده است، و کذلک جعلنالکل نبی عدوا شیاطین الانس و الجن یوحی بعضهم الی بعض زخرف القول غرورا...

    و وان الشیاطین لیوحون الی اولیائهم لیجادلوکم...

    این گونه وحی شیطانی همان است که‏در سوره ناس آمده: من شر الوسواس الخناس،الذی یوسوس فی صدور الناس،من الجنهٔ‏و الناس ۴- وحی رسالی:وحی بدین معنا شاخصه نبوت است و در قرآن بیش از هفتادبار از آن یاد شده است: و کذلک اوحینا الیک قرآنا عربیا لتنذر ام القری و من حولها نحن نقص علیک احسن القصص بما اوحینا الیک هذا القرآن پیامبران مردان تکامل‏یافته‏ای هستند که آمادگی دریافت وحی را در خود فراهم ساخته‏اند.در این باره‏امام حسن عسکری علیه السلام می‏فرماید:ان الله وجد قلب محمد افضل القلوب و اوعاهافاختاره لنبوته...

    ،خداوند،قلب و روان پیامبر را بهترین و پذیراترین قلب‏ها یافت وآن گاه او را برای نبوت برگزید این حدیث اشاره به این واقعیت دارد که برای دریافت وحی آن چه مهم است‏افزایش آگاهی و آمادگی برای پذیرا شدن این پیام آسمانی است.برای رسیدن به این گونه آمادگی پیامبر باید پیرایه‏های جسمانی را از خود بزداید و شایسته تماس باملکوتیان شود.

    پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرموده‏اند:و لا بعث الله نبیا و لا رسولا حتی‏یستکمل العقل و یکون عقله افضل من جمیع عقول امته ،خداوند،پیامبری‏بر نیانگیخت،مگر آن که عقل(خرد و اندیشه)خود را به کمال رسانده باشد و خرد اواز خرد تمام امتش برتر باشد طبق گفته صدر الدین شیرازی،پیش از آن که ظاهر پیامبر به نبوت آراسته گردد،باطن او حقیقت نبوت را دریافت کرده بود.

    پیامبر ابتدا باطن خود را به کمال انسانی‏آراسته گردانید سپس این آراستگی از باطن به ظاهر وی نمودار گشت.در واقع،پیامبر نخست‏سفر از خلق به حق را آغاز کرد و پس از وصول به حق،سفری ازجانب حق و هم راه با حق به سوی خلق باز گشت از این رو،وحی چیزی نیست جز آگاهی باطن که بر اثر سروش غیبی انجام‏می‏گیرد: قل من کان عدوا لجبریل فانه نزله علی قلبک باذن الله...

    نزل به الروح الامین‏علی قلبک لتکون من المنذرین پدیده وحی هم همانند الهام،به تابناک شدن درون در مواقع خاص اطلاق‏می‏شود.با این تفاوت که منشا الهام بر الهام گیرنده پوشیده است،ولی منشا وحی برگیرنده وحی که پیامبرانند روشن می‏باشد.به همین علت،پیامبران هرگز در گرفتن‏پیام آسمانی دچار حیرت و اشتباه نمی‏شوند،زیرا بر منشا وحی و کیفیت انجام آن‏آگاهی حضوری کاملی دارند.

    زراره از امام جعفر صادق علیه السلام می‏پرسد:چگونه پیامبر مطمئن شد آن چه به اومی‏رسد وحی الهی است،نه وسوسه‏های شیطانی؟امام علیه السلام فرمود:ان الله اذا اتخذعبدا رسولا انزل علیه السکینهٔ و الوقار فکان الذی یاتیه من قبل الله مثل الذی یراه‏بعینه ،هرگاه خداوند بنده‏ای را برای رسالت‏برگزیند،به او آرامش و وقار ویژه‏ای ارزانی می‏دارد،به گونه‏ای که آن چه از جانب حق بدو می‏رسد،همانند چیزی‏خواهد بود که با چشم باز می‏بیند.در حدیثی دیگر سؤال شد:چگونه پیامبران‏دانستند که پیامبرند؟امام علیه السلام در پاسخ فرمود:کشف عنهم الغطاء...

    برای آنان‏پرده از میان برداشته شد.

    به عبارت دیگر پیامبران هنگامی به پیامبری مبعوث می‏شوند که از مرحله علم‏الیقین گذشته و عین الیقین را طی کرده و به مرحله حق الیقین رسیده باشند.پس‏شگفتی ندارد که مردان آزموده و پاک از میان توده مردم،برای رسالت الهی‏بر انگیخته شوند،و حامل پیام آسمانی برای مردم باشند.چنان که قرآن می‏فرماید: اکان للناس عجبا ان اوحینا الی رجل منهم ان انذر الناس و بشر الذین آمنوا ان لهم قدم‏صدق عند ربهم قال الکافرون ان هذا لساحر مبین ،آیا برای مردم موجب شگفتی بود که‏به مردی از خودشان وحی کردیم که مردم را از کیفر گناه بیم ده و به کسانی که‏ایمان آورده‏اند نوید ده که برای آنان،پیشینه نیک و پاداش شایسته نزدپروردگارشان است؟

    اما کافران گفتند:این مرد افسونگری آشکار است‏یعنی اگرمردم اندکی اندیشه کنند و به خود آیند،این گمان ناروا و نابخردانه در مورد پیامبر ازآنان زدوده می‏شود.

    خداوند برای رفع هر گونه تعجب یا توهم بی‏جا در مورد بر انگیختن پیامبری ازمیان مردم می‏فرماید: انا اوحینا الیک کما اوحینا الی نوح و النبیین من بعده و اوحینا الی‏ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و الاسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون وسلیمان و آتینا داوود زبورا،و رسلا قد قصصناهم علیک من قبل و رسلا لم نقصصهم علیک وکلم الله موسی تکلیما،رسلا مبشرین و منذرین لئلا یکون للناس علی الله حجهٔ بعد الرسل وکان الله عزیزا حکیما.لکن الله یشهد بما انزل الیک،انزله بعلمه و الملائکهٔ یشهدون و کفی‏بالله شهیدا.ان الذین کفروا و صدوا عن سبیل الله قد ضلوا ضلالا بعیدا ،ما به تو وحی‏فرستادیم،همان گونه که به نوح و پیامبران پس از او وحی فرستادیم ونیزبه‏ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط بنی اسرائیل و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحی نمودیم،و به داوود زبور دادیم،پیامبرانی که‏سرگذشت آنان را پیش از این برای تو باز گفته‏ایم و پیامبرانی که سر گذشت آنان رابرای تو بیان نکرده‏ایم.و خداوند با موسی آشکارا سخن گفت و امتیاز از آن او بود.

    پیامبرانی که بشارت‏گر و بیم دهنده بودند تا پس از این پیامبران،حجتی برای مردم‏بر خدا باقی نماندو بر همه اتمام حجت‏شودو خدا توانا و حکیم است.ولی‏خداوند گواهی می‏دهد به آن چه بر تو نازل کردهاوآن را به علم خویش نازل‏کرده است و فرشتگاننیز گواهی می‏دهند هر چند گواهی خدا کافی است.بی‏تردید،کسانی که کفر ورزیدند ومردم رااز راه خدا باز داشتند در گم راهی دوری‏گرفتار شده‏اند.

    بنابر این شگفتی ندارد که به یکی از افراد بشر وحی شود،زیرا پدیده‏ای است که‏بشریت‏با آن خو گرفته و پیوسته در طول تاریخ با آن سر و کار داشته است.

    ●اقسام وحی رسالی مطابق قرآن وحی رسالی سه گونه است: و ما کان لبشر ان یکلمه الله الا وحیا او من وراء حجاب او یرسل رسولا فیوحی باذنه مایشاء انه علی حکیم،و کذلک اوحینا الیک روحا من امرنا ۱- وحی مستقیم:القای مستقیم وحی و بدون واسطه بر قلب پیامبر است.

    پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در این باره می‏گوید:ان روح القدس ینفث فی روعی‏ .یعنی: روح القدس بر درون من می‏دمد.

    ۲-خلق صوت:با رسیدن وحی به گوش پیامبر به گونه‏ای که کسی جز او نشنود.

    این گونه شنیدن صوت و ندیدن صاحب صوت مانند آن است که کسی از پس پرده‏سخن می‏گوید،و به همین علت‏با تعبیراو من وراء حجاب‏از آن یاد شده است.

    وحی بر حضرت موسی علیه السلام به ویژه در کوه طور چنین بود و نیز وحی بر پیامبراسلام صلی الله علیه و آله در لیلهٔ المعراج به همین گونه انجام گرفت.

    ۳-القای وحی به وسیله فرشته:جبرئیل پیام الهی را بر روان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرودمی‏آورد،چنان که در قرآن آمده است: نزل به الروح الامین علی قلبک و فانه نزله‏علی قلبک ●امکان وحی وحی در واقع نوعی برقراری رابطه میان ملا اعلی و ماده سفلی است و از همین‏رو این پرستش مطرح شده است که چگونه این رابطه برقرار می‏شود،در حالی که‏سنخیت(همتایی و تناسب)بین رابط و مربوط شرط است؟به علاوه صعود و نزول‏و مقابله مستلزم تحیز(جهت داشتن)است،حال آن که جهان ورای ماده دارای‏تجرد محض(عاری از صفات جسمانی)است.

    برخی روشن فکران غرب زده که به اصطلاح گرایش دینی پیدا کرده‏اند،با نگاهی‏نو به پدیده وحی می‏گویند:آن چه پیامبران با نام وحی عرضه کرده‏اند،انعکاس‏افکار درونی آنان است.پیامبران مردانی خیر اندیش و اصلاح طلب بوده‏اند که‏خیر اندیشی درونشان به صورت وحی و گاه به صورت ملک تجسم یافته و گمان‏برده‏اند که از جای گاهی دیگر بر آنان الهام شده است.و بدین سبب برخی‏نادرستی‏ها که در گفته‏ها و نوشته‏های آنان یافت می‏شود،بدیهی و طبیعی است،زیرا ساختار فکری و اندیشه چنین مردانی مولود محیط و جو حاکم بر افکار و عقایدمردم آن زمان است.از همین رو در گفتارشان برخی باورهای زمان خویش راآورده‏اند که سپس نادرستی آن ثابت‏شده است.و گرنه،خداوند اعلی و اشرف از آن‏است که نادرستی‏هایی در سخنش یافت‏شود ارائه این گونه تفسیر از جای‏گاه پیامبران الهی در واقع انکار نبوت است،و گویای‏این است که ارائه کنندگان این تفاسیر یا پیامبران را افرادی ساده لوح فرض کرده‏اندکه واقعیت را از تخیلات تشخیص نداده‏اند،یا آنان را حیله‏گر و دروغ‏گو پنداشته‏اند.

    در حالی که درستی و صداقت،بزرگی و جلالت‏شان انبیا بر همگان روشن است.

    این روشن فکران دچار دو اشتباه شده‏اند: ۱- برای تحقیق و بررسی نمونه‏های وحی آسمانی به کتاب‏های تحریف شده که‏ترجمه‏های ناقص و آمیخته با تصرفات دیگران است رجوع کرده‏اند.در حالی که‏قبلا می‏بایست از صحت این نوشته‏ها اطمینان پیدا می‏کردند.

    ۲-انسان را موجودی مادی فرض کرده‏اند.حال آن که انسان ترکیبی از روح وجسد است که روحش از سنخ ملا اعلی است و سنخیت که شرط برقراری رابطه‏محسوب می‏شود،وحی را امکان پذیر می‏کند.

    در بیان بعد ملکوتی انسان،مولوی عارف بلند آوازه می‏گوید: من ملک بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیر خراب آبادم‏ مشابه بیت فوق به زبان عربی توسط دانش‏مند بزرگ ابن سینا نیز بیان‏شده است: هبطت الیک من المحل الارفع و رقاء ذات تعزز و تمنع‏ و در اشعار منسوب به حضرت امیر المؤمنین علیه السلام آمده است: ا تزعم انک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر در این بیت‏به این واقعیت اشاره شده است که تمامی مراتب عالم وجودی دروجود انسان نهفته است.

    مساله روحانیت انسان و سنخیت او با ملا اعلی در جای خود به طور مفصل‏بحث‏شده است.ولی برای این که بتوانیم بحث وحی و جای‏گاه آن را به خوبی روشن‏سازیم،به توضیحاتی چند از قرآن و حدیث اشاره می‏کنیم.

    ●روحانیت انسان روحانیت انسان یکی از مسائلی است که از دیر باز فکر بشر را به خود مشغول‏ساخته است.توجه به این مساله باعث‏شده که موضوع روحانیت انسان در فلسفه،فرهنگ و هنر نیز جای‏گاه خاصی پیدا کند.هم چنین در قرآن و حدیث‏بارها بدان‏اشاره شده و در فلسفه اسلامی نیز این مساله مطرح بوده است.در این جا به گوشه‏ای از آن چه در قرآن و حدیث در این باره آمده است،می‏پردازیم: انسان موجودی دو جانبه است که در میانه دو جهان ماده و مجردات قرار دارد ودارای روح و جسم است.از جانب روح متعالی است و دست‏بر آسمان دارد و ازسوی جسم متسافل است و بر زمین دست نهاده است.قرآن پس از آن که مراحل‏آفرینش انسان را-در دوران جنینی-وصف می‏کند،در مراحل پی در پی او را به‏جایی می‏رساند که از جهان ماده فراتر رفته و روح متعالی در او دمیده می‏شود: ولقد خلقنا الانسان من سلالهٔ من طین ثم جعلناه نطفهٔ فی قرار مکین ثم خلقنا النطفهٔ علقهٔ فخلقناالعلقهٔ مضغهٔ فخلقنا المضغهٔ عظاما فکسونا العظام لحما...

    ،و به یقین انسان را از عصاره‏ای‏از گل آفریدیم،سپس او را نطفه‏ای در جای‏گاه استواری رحمقرار دادیم،سپس‏نطفه را به صورت علقه خون بستهو علقه را به صورت مضغه چیزی شبیه‏گوشت نرم شدهو مضغه راکه حالت غضروفی داردبه صورت استخوان‏هایی درآوردیم و بر استخوان‏ها گوشت پوشانیدیم....

    قرآن تا این جا مراحل وجود مادی انسان را مطرح می‏کند،آن گاه می‏فرماید: ...

    ثم انشاناه خلقا آخر فتبارک الله احسن الخالقین...

    ،سپس آن را آفرینش تازه‏ای دادیم،پس گرامی باد خدایی که بهترین آفرینندگان است‏.این آفرینش دیگر،همان روح‏انسان است که پس از گذشت چهار ماه-دوران جنین-بر او دمیده می‏شود.در آیه‏دیگری نیز به این دو مرحله آفرینش اشاره شده است: و بدا خلق الانسان من طین،ثم‏جعل نسله من سلالهٔ من ماء مهین،ثم سواه و نفخ فیه من روحه...

    ،و آفرینش انسان را ازگل آغاز کرد،سپس نسل او را از چکیده آبی پست آفرید.سپسانداماو را موزون‏ساخت و از روح خویش در وی دمید...

    نکته جالب در این آیه آن است که روح دمیده شده در انسان از سنخ عالم‏ملکوت معرفی می‏شود(من روحه)و به خود پروردگار نسبت داده می‏شود و نشان‏می‏دهد که روح فراتر از سنخ مادیات است.امام صادق علیه السلام در این زمینه می‏فرماید: ان الله خلق خلقا و خلق روحا ثم امر ملکا فنفخ فیه...

    ،خداوند آفریده‏ای آفرید و روحی آفرید سپس فرشته‏ای را دستور داد تا روح را در آفریده بدمد.انسان ازدیدگاه قرآن،آفریده‏ای است که از جسم و روح به وجود آمده است،ابتدا کالبدی‏آفریده شده و سپس روان جاوید در آن دمیده شده است.

    از دیدگاه فلسفه،انسان یک موجود مادی محض نیست.یعنی انسان به همین‏پدیده جسمانی که از گوشت و پوست و استخوان و عضلات تشکیل یافته است‏منحصر نمی‏شود.بلکه وجودی والاتر دارد که او را در مرتبه‏ای فراتر از جهان ماده‏قرار می‏دهد،و از چار چوب جسمانی محض خارج می‏کند بر اساس توضیحات فوق،انسان در وجود خود دارای دو جنبه است:جنبه‏جسمانی و روحانی.پس عجیب نیست که احیانا با عالم ما ورای ماده ارتباط برقرارکند.زیرا چنین ارتباطی مربوط به جنبه روحی و باطنی اوست،که ارتباطی پوشیده‏است،و همین امر پدیده وحی را تشکیل می‏دهد.

    وحی یک پدیده روحانی است و در افرادی یافت می‏شود که دارای خصایص‏روحی والا هستند.این خصایص در وجود آن‏ها صلاحیت ارتباط با عالم بالا رابه وجود می‏آورد.لذا مکاشفاتی در باطن برای آن‏ها رخ می‏دهد،یا مطالبی به آنان‏الهام می‏شود،که از خارج وجودشان نشات گرفته است.این الهامات و مطالب ازخارج بر آنان القا می‏شود نه این که از داخل ضمیر آنان بر ایشان جلوه‏گر شود، چنان که منکران وحی تصور کرده‏اند.

    بنابر این وحی یک پدیده فکری یا انعکاس حالت درونی نیست که برای پیامبران‏رخ داده باشد،بلکه یک القای روحانی است که از عالم بالا انجام گرفته است.منتهادر این میان چیزی که ما نمی‏توانیم آن را درک کنیم،اگر چه یک واقعیت‏بوده وایمانی استوار بدان داریم،چگونگی برقراری این ارتباط روحانی است.ما وقتی‏تلاش می‏کنیم آن را درک کنیم،می‏خواهیم با معیارهای مادی کیفیت این ارتباط رادریابیم.یا موقعی که می‏خواهیم آن را توصیف کنیم،با الفاظ و کلماتی این ارتباط را۳۵ وصف می‏کنیم که برای مفاهیمی وضع شده که از دایره محسوسات فراتر نرفته‏است.بنابر این موضوع هم چنان بر ما پنهان می‏ماند.تعبیرات در این باره جنبه‏استعاره و تشبیه داشته و به مجاز و کنایه می‏ماند،و هرگز این تعبیرات حقیقی وواقع نما نیستند.پس گر چه پدیده وحی قابل قبول بوده و پایه ایمان را تشکیل‏می‏دهد،ولی قابل وصف و درک حقیقی نیست.در واقع وحی صرفا یک پدیده‏روحی است که فقط برای کسانی قابل درک است که اهلیت و شایستگی آن را دارند.

    ●کیفیت نزول وحی پیامبر صلی الله علیه و آله هنگام نزول وحی مستقیم،بر خود احساس سنگینی می‏کرد،و ازشدت سنگینی که بر او وارد می‏شد بدنش داغ می‏شد،و از پیشانی مبارکش عرق‏سرازیر می‏گشت.اگر بر شتری یا اسبی سوار بود،کمر حیوان خم می‏شد و به‏نزدیک زمین می‏رسید.علی علیه السلام می‏فرماید:موقعی که سوره مائده بر پیامبر نازل‏شد،ایشان بر استری به نام‏شهباءسوار بودند.

    وحی بر ایشان سنگینی کرد،به طوری که حیوان ایستاد و شکمش پایین آمد.دیدم که نزدیک بود ناف او به زمین‏برسد،در آن حال پیامبر از خود رفت و دست‏خود را بر سر یکی از صحابه‏نهاد...

    .عبادهٔ بن صامت می‏گوید:هنگام نزول وحی گونه‏های پیامبر صلی الله علیه و آله در هم‏می‏کشید و رنگ او تغییر می‏کرد.در آن حال سر خود را فرو می‏افکند و صحابه نیزچنین می‏کردند .گاه می‏شد که زانوی پیامبر بر زانوی کسی بود،در آن حال وحی‏نازل می‏شد،آن شخص تحمل سنگینی زانوی پیامبر را نداشت.ما نمی‏دانیم چراپیامبر صلی الله علیه و آله دچار این حالت می‏شد،چون از حقیقت وحی آگاه نیستیم.برای تفصیل‏بیش‏تر می‏توان به کتاب‏هایی که درباره وحی و کیفیت آن نگاشته شده است مراجعه‏کرد ●کاتبان وحی پیامبر اسلام به ظاهر خواندن و نوشتن نمی‏دانست،و در میان قوم خود به‏داشتن سواد معروف نبود.زیرا هرگز ندیده بودند چیزی بخواند یا بنویسد،بنابر این‏او راامی‏می‏خواندند.قرآن هم او را با همین وصف یاد کرده است: الذین یتبعون‏الرسول النبی الامی...

    ، ..

    .فامنوا بالله و رسوله النبی الامی...

    .امی منسوب به ام(مادر)است و کسی را گویند که هم چون روزی که از مادر زاده شده است فاقد سوادباشد.معنای دیگری نیز گفته‏اند:منسوب به ام القری(شهر مکه)،یعنی کسی که درمکه زاده شده است.در قرآن در موارد دیگر نیز مشتقات این واژه آمده است: هوالذی بعث فی الامیین رسولا منهم...

    شاید مقصود منسوبین به شهر مکه باشد، ولی‏احتمال نخست مشهورتر است و با آیه‏های دیگر قرآن بیش‏تر سازش دارد: و منهم‏امیون لا یعلمون الکتاب الا امانی...

    ،در این آیه جمله لا یعلمون الکتاب‏ ظاهرا تفسیر امیون‏است و نیز از مقابله آنان(عرب)با اهل کتاب که اهل سواد بودند،به دست می‏آید(به جهت تناسب در عطف)که مقصود،فاقد کتابت و سواد است و حدیث منقول از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که فرمود: انا امه امیهٔ لا نکتب و لا نحسب .ما مردمی هستیم فاقد سواد کتابت و نگارش حساب‏معنای نداشتن سواد را تایید می‏کند.

    آن چه با معجزه بودن قرآن تناسب دارد،صرفا نخواندن و ننوشتن است نه‏نتوانستن خواندن و نوشتن.

    و ما کنت تتلو من قبله من کتاب و لا تخطه بیمینک اذن لارتاب المبطلون ،تو هیچ کتابی را پیش از این نمی‏خواندی و با دست‏خود چیزی نمی‏نوشتی،و گرنه باطل اندیشان قطعا به شک می‏افتادندمبادا کسانی که در صدد تکذیب و ابطال سخنان تو هستند شک و تردید کنند.این آیه دلیلی است‏بر این که پیامبر چیزی نمی‏خواند و نمی‏نوشت،ولی دلالت ندارد که نمی‏توانست‏بنویسد وبخواند و همین اندازه برای ساکت کردن معارضین کافی است،زیرا پیامبر را هرگز باسواد نمی‏پنداشتند،بنابر این راه اعتراض را بر خود بسته می‏دیدند.

    شیخ ابو جعفر طوسی در تفسیر آیه می‏گوید:مفسرین گفته‏اند نوشتن‏نمی‏دانست،ولی آیه چنین دلالتی ندارد.صرفا گویای این جهت است که‏نمی‏نوشته و نمی‏خوانده است و چه بسا کسانی نمی‏نویسند ولی قادر بر نوشتن‏هستند و در ظاهر وانمود می‏شود که فاقد سوادند و کتابت نمی‏دانند.پس مفاد آیه‏چنین است:پیامبر به نوشتن و خواندن دست نزده بود و او را عادت بر نوشتن‏نبود .

    علامه طباطبایی فرموده است:ظاهر التعبیر نفی العادهٔ و هو الانسب بالنسبهٔ الی‏سیاق الحجهٔ ،ظاهر عبارت نفی عادت-بر نوشتن و خواندن-است و این در جهت‏استدلال مناسب‏تر است‏ به علاوه داشتن سواد کمال است و بی‏سوادی نقص و عیب و چون تمامی‏کمالات پیامبر از راه عنایت‏خاص الهی بوده و هرگز نزد کسی و استادی تعلم نیافته(علم لدنی)پس نمی‏شود ساحت قدس پیامبر از این کمال تهی باشد.عدم تظاهر به‏سواد،برای اتمام حجت و بستن راه اعتراض و تشکیک بوده است،به همین دلیل‏پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به کاتبانی نیاز داشت تا در شؤون مختلف از جمله وحی برای اوکتابت کنند،لذا چه در مکه و چه در مدینه زبده‏ترین با سوادان را برای کتابت‏انتخاب فرمود.اولین کسی که در مکه عهده‏دار کتابت مخصوصا کتابت وحی شد،علی بن ابی طالب علیه السلام بود و تا آخرین روز حیات پیامبر به این کار ادامه داد.پیامبر صلی الله علیه و آله‏نیز اصرار فراوان داشت تا علی،آن چه را نازل می‏شود،نوشته و ثبت نماید تا چیزی‏از قرآن و وحی آسمانی از علی دور نماند.

    سلیم بن قیس هلالی،که یکی از تابعین بود،می‏گوید:نزد علی علیه السلام در مسجد کوفه‏بودم و مردم گرد او را گرفته بودند،فرمود: پرسش‏های خود را تا در میان شما هستم‏از من دریغ ندارید.درباره کتاب خدا از من بپرسید،به خدا قسم آیه‏ای نازل نشدمگر آن که پیامبر گرامی آن را بر من می‏خواند و تفسیر و تاویل آن را به من‏می‏آموخت‏.عبد الله بن عمرو یشکری معروف به ابن الکواء،یکی ازپرسش کنندگان صحابه علی علیه السلام و بسیار دانا و دانش‏مند بود،از وی پرسید:آن چه‏نازل می‏گردید و شما حضور نداشتید، چگونه است؟علی علیه السلام فرمود:هنگامی که‏به حضور پیامبر می‏رسیدم،می‏فرمود:یا علی در غیبت تو آیه‏هایی نازل شد،آن گاه‏آن‏ها را بر من می‏خواند و تاویل آن‏ها را به من تعلیم می‏فرمود اولین کسی که در مدینه عهده‏دار کتابت وحی گردید،ابی بن کعب انصاری بود.

    او قبلا در زمان جاهلیت نوشتن را می‏دانست.محمد بن سعد گوید:کتابت در میان‏عرب کمتر وجود داشت و ابی بن کعب از جمله کسانی بود که در آن دوره کتابت رافرا گرفته بود.

    ●زبان وحی زبان،آسان‏ترین وسیله انتقال مفاهیم ذهنی در انسان به شمار می‏رود وساده‏ترین ابزاری است که آدمی می‏تواند در حیات اجتماعی،معانی متصوره‏خویش را مورد تبادل و تفاهم قرار دهد.مساله خطیر تفهیم و تفهم که لازمه زندگی‏اجتماعی است تنها از همین راه است که سهل و ساده انجام می‏گیرد.لذا خداوندپس از نعمت آفرینش،آن را از بزرگ‏ترین نعمت‏ها یاد کرده است الرحمان.

    علم‏القرآن.خلق الانسان.علمه البیان ،پروردگاری که گستره رحمت او موجب گردید تاقرآن را به انسان بیاموزد،بزرگ‏ترین نعمتی را که پس از نعمت آفرینش به او ارزانی‏داشت،نعمت‏بیان بود.

    شرایع الهی که برای انسان‏ها آمده و با آنان سخن گفته،از همین شیوه معمولی ومتعارف بهره جسته است.

    و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم ،و هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر آن که با زبان مردم خویش سخن گوید،تابتواند پیام الهی‏رابرای آنان روشن سازد.از این رو زبان شریعت همان زبان مردم است و چون روی‏سخن با مردم است،باید با زبانی قابل فهم بر ایشان باشد.

    قرآن در میان قوم عرب نازل گردید و با زبان عربی رسا و آشکار بر آنان عرضه‏شده است.

    انا انزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون ،ما، قرآن را به زبان عربی فرستادیم تابتوانیدخطاب به عربآن را درک کنید.

    انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون ،ماآن را قرآنی عربی قرار دادیم تا بتوانیدپیامآن را دریافت دارید.علاوه خداوندزبان قرآن را زبان عربی آشکار معرفی کرده است: و هذا لسان عربی مبین مبین‏به‏معنای آشکار است.

    نزل به الروح الامین.علی قلبک لتکون من المنذرین بلسان عربی‏مبین ،روح الامین جبرئیلآن را بر دلت نازل کرد تادر نافرمانی‏هاازهشدار دهندگان باشیو آن رابا زبان عربی آشکارآورد.

    و لقد یسرنا القرآن للذکرفهل من مدکر ،و قرآن را برای پند آموزی سهل و آسان کرده‏ایم،پس آیا پند گیرنده‏ای‏هست؟.

    فانما یسرناه بلسانک لعلهم یتذکرون ،در حقیقتقرآنرا بر زبان تو سهل وآسان گردانیدیم،امید که پند گیرند.

    قرآنا عربیا غیر ذی عوج لعلهم یتقون ، قرآنی‏عربی بی‏هیچ پیچیدگیرسا و روشن،باشد که آنان راه تقوا پویند.

    لذا باید گفت:زبان وحی-یا زبان قرآن-همان زبان عرف عام است که موردخطاب قرار گرفته‏اند که سهل و آسان و بدون پیچیدگی در بیان بر آنان عرضه شده.

    البته هر یک بر وفق استعداد خود از آن بهره‏مند می‏شوند.

    انزل من السماء ماء فسالت‏او دیهٔ‏بقدرها ،از آسمان،بارانرحمت را فرو فرستاد و بستر رودها هر یک،به‏اندازه گنجایش خود روان شدند.خداوند این آیه را به عنوان‏مثل‏آورده است.

    باران رحمت کنایه از قرآن و شریعت،و بستر رودها کنایه از استعدادهای متفاوت انسان‏ها است تا هر یک بر حسب ظرفیت و اندازه پذیرایی خود از آن بهره گیرد.لذادر پایان می‏گوید: کذلک یضرب الله الامثال‏ ،این گونه است که خداوند مثل‏هامی‏آورد،یعنی با ضرب المثل(مثل زدن)واقعیت‏حال را روشن می‏سازد،زیراگفته‏اندالمثال یوضح المقال،مثال آوردن گفتار را روشن می‏سازد.

    آری قرآن،ظاهری دارد و باطنی ،که ظاهر آن برای همه آشکار است ولی عمق‏باطن آن به اندیشه و تدبر بیش‏تری نیاز دارد.در جای جای قرآن دستور تعمق و تدبردر آیات آن را داده است افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها ،آیا در قرآن‏نمی‏اندیشند، یامگربر دل‏های شان قفل‏هایی نهاده شده است؟!.هم چنین‏محکمی دارد و متشابهی .محکم آن دلالتی رسا و متشابه آن پیچیده است و دانش‏و بینش بیش‏تری لازم دارد تا غبار تشابه زدوده شود.ولی با این وصف هرگز راه‏رسیدن به حقایق نهفته و آشکار قرآن بر کسی بسته نیست و به ابزار فهم و وسایل‏رهیابی که در اختیار دارد بستگی دارد.این که در حدیث آمده:العبارهٔ للعوام‏و الاشارهٔ للخواص‏ به همین حقیقت اشارت دارد،یعنی مفهوم ظاهری آن برای‏همگان است که نگرشی سطحی دارند.ولی عمق باطنی آن برای اهل تخصص‏است که با ابزار دانش و بینش،و اندیشیدن در نکته‏ها و ظرافت‏های قرآن،حقایق آن را به دست می‏آورند.

    آن چه گفته شد،بر وفق مقتضای حکمت الهی است تا سخنی را که برای مردم‏گفته،بر ایشان قابل فهم باشد.علاوه صفحه بلند تاریخ خود گواه است که مردم هرزمان،زبان پیام الهی را که بر دست پیامبرانشان بر آنان عرضه می‏شده فهمیده‏اند،وهیچ‏گاه در تاریخ ثبت نشده که پیروان پیامبری گفته باشند:زبان پیامی که آورده‏ای‏برای ما مفهوم نیست!

    ولی اخیرا شبهه‏ای مطرح شده که زبان وحی قابل فهم نیست،جز مفهوم ظاهری آن(در حد ترجمه)که راه رسیدن به حقیقت آن برای بشریت‏بسته و درک آن میسور نمی‏باشد.

    می‏گویند:وحی چون پیام الهی و سخن از ما ورای جهان طبیعت است،نمی‏تواند نمایان‏گر مفهوم حقیقی آن باشد.زیرا واژه‏های به کار رفته در لسان‏شریعت،برای مفاهیمی وضع شده است که با جهان حس و عالم شهود سنخیت(هم گونی)دارد و با آن چه در پس پرده غیب وجود دارد سنخیتی ندارد و این‏ناهم گونی میان این دو گونه مفاهیم،دلالت الفاظ و عبارات به کار رفته در زبان وحی‏را از کار می‏اندازد.می‏گویند:پر پیدا است که کار برد این گونه واژه‏ها بر پایه استعاره وتشبیه امور نامحسوس به اشیا محسوس نهاده شده است و هرگز نمی‏تواند لفظمستعار نمایان‏گر کامل مفهوم مستعار له باشد.برخی زبان وحی را زبان رمز دانسته که‏کشف آن برای هر کس میسور نیست.برخی فراتر رفته زبان وحی را تمثیلی و تخیلی‏محض گرفته‏اند که اصلا از واقعیتی حکایت ندارد،جز ترسیم مجرد ذهنی همانندکتاب‏کلیله و دمنه‏که مطالب اخلاقی و تربیتی را در قالب تصویر ذهنی درآورده است.در نتیجه نمی‏توان از ظاهر تعابیر کتب آسمانی،به حقیقتی ثابت پی‏برد،و با این شیوه خواسته‏اند تا برخی ناهنجاری‏ها(خلاف واقعیت‏ها که احیانا دراین کتب به چشم می‏خورد)توجیه کنند و برخی اشکالات وارد بر کتب عهدین رامرتفع سازند.دنباله روها گمان برده‏اند که می‏توان همین شیوه را درباره قرآن نیزبه کار برد!در جای خود مشروحا در این باره سخن خواهیم گفت.در این جا بحث‏مختصری می‏آوریم: زبان وحی به ویژه قرآن کریم،بر حسب موضوع سخن،مختلف است که می‏توان‏آن را اجمالا به چهار بخش تقسیم کرد: ۱- احکام و تکالیف:که مرتبط به رفتار انسان‏ها و تنظیم حیات اجتماعی است.

    در این بخش کاملا صریح و رسا سخن گفته است،زیرا دستور العمل‏هایی است که‏باید انسان‏ها(مخاطبین اصلی کلام)به خوبی درک کنند تا بتوانند به درستی انجام‏دهند،مانند: یا ایها الناس اعبدوا ربکم الذی خلقکم و الذین من قبلکم لعلکم تتقون هر که زبان عربی بداند،به خوبی می‏فهمد که روی سخن در این آیه،با همه مردم است تا تنها جدایی را پرستش کنند که آفریدگار جهانیان است،چه حال و چه‏گذشتگان.باشد تا حالت تقوی(پروا)در آنان پدید آید.زیرا هر که خدا را پروا داشته‏باشد،در زندگی پروا دارد و به درستی رفتار می‏کند.

    فهم محتوایی این قبیل آیات،همانند آیه احل الله البیع و حرم الربا و غیره،برای عرب زبانان و عربی دانان کاملا سهل و ساده است و هرگز با دشواری مواجه‏نمی‏شوند،مگر برای شناخت کم و کیف انجام این گونه دستورات که با مراجعه به‏توضیحاتی که در سنت آمده است روشن می‏گردد.

    ۲-امثال و حکم:که به منظور پند و اندرز و بیدار شدن ضمیر انسان‏ها در قرآن‏آمده است.این بر دو گونه است:گاه از واقعیت‏های حیات بهره گرفته و به انسان‏هاهشدار می‏دهد تا از گذشته عبرت بگیرند.زیبایی‏ها و زشتی‏های گذشته تاریخ‏انسان را،در جلوی چشم وی قرار می‏دهد تا از آن پند گیرد.خوبی‏ها را دنبال کند واز بدی‏ها دوری جوید و گذشته ناگوار خود را تکرار ننماید.سر گذشت‏بنی‏اسرائیل‏و اقوام مشابه که در قرآن بسیار از آن یاد شده و نکوهش گردیده به همین منظوراست.واقعیت‏هایی است که جوامع بشری باید از آن پند گیرند و دگر بار گذشته‏خود را تکرار ننمایند.

    منابع: http://www.aftab.ir/articles/religion/religion http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/ http://mirdamadi.malakut.org/tuesday

کلمات کلیدی: وحی

توحيد در قرآن مقدمه: توحيد و يکتايى خداوند متعال يکى از اصول اعتقادى اسلام و همه اديان ابراهيمى است. در قرآن کريم در آيات زيادى به اين مسئله اشاره و بر آن استدلال شده است: از جمله آيات 163 و 164 سوره بقره است که براى آشنايى بيشتر با مطالب نورانى اي

توحيد توحيد به معناي يکتاپرستي مهم‌ترين اصل اعتقادي اسلام است. از ديدگاه اسلامي توحيد در معناي وسيع کلمه تنها به معني باور داشتن نيست و به معني اطاعت و تسليم شدن فقط در برابر خدا نيز است، که از تعبير به «توحيد عبادي» يا «توحيد در عبادت» مي‌شود. توحي

وحي وحي به معناي آگاهانيدن يا سخن پنهاني است، گاهي هم به معني الهام، طلب، اخبار، فرمان، اشاره سريع و ... به کار رفته است. در اصطلاح مفسران قرآن و دانشمندان علوم قرآني، وحي چنين تعريف‌هايي دارد: دانش و هدايتي که خداوند به شيوه‌اي سري و پنهاني و خلاف

احتياجات روحي کارگر مقدمه روان‌شناسي صنعتي دانش بررسي رفتار انسان در محيط کار است. اين دانش مي‌کوشد تا با به اجرا گذاشتن نتايج و روش‌هاي روان‌شناختي به کارگران و سازمان‌ها کمک نمايد. به اين شاخه از روان‌شناسي گاه روان‌شناسي کار و روان‌شناس

ناخودآگاهي روحي و خلأ وجودي چه هنوز بخشهايي از بيهاوريسم (رفتارگرايي) مي تواند سودمند و پذيرفتني باشد. امروز ديگر روان کاوي فرويد تنها ميدان دار عرصه روان درماني نيست که انسانها را موجوداتي داراي چند عقده رواني بداند و تقريباً همه انسانها را دا

وحي و تکامل فلسفه انسان براي شناخت فلسفه وحي، بايد بحث را از انسان شروع کرد، چه اينکه فلسفه وحي همان فلسفه انسان است، و اگر فلسفه انسان تببن گردد فلسفه وحي خودبخود بيان شده است و نياز به توضيح بيشتري ندارد. بنابراين انسان نمي‌تواند از فلسفه هستي جد

وحي و نبوت معني وحي توجه به معني لغوي الفاظي که در شرع يا عرف مثلا معني خاصي پيدا کرده است بصيرت بيشتري براي درک صحيح آن معني خاص بوجود مي‌آورد، به طور مثال اگر بدانيم که لفظ دين در لغت به معني تسليم، عادت، عبادت، طاعت، خواري، حساب، قهر و

وحياني بودن ساختار قرآن وحيانى بودن ساختار قرآن در نظام واژگانى, چگونگى چينش جمله ها و آيه ها و نيز قالب مصحفى آن, زيربناى بسيارى از بحث هاى قرآنى را پى ريزى مى کند; و پرده بردارى ازمعانى رازهاى آن, مى طلبد که بدانيم چه مقدار از اين ساختار, وحي

نقش اعتقادات ديني در تحسين تقويت رفتارهاي اجتماعي جوانان و کاهش اختلات روحي و رواني آنها رسيدن به آرامش, در گرو شناخت اضطراب و نگرانى و مبارزه با علل آن است. از اين رو با استفاده از آيات قرآن و روايات معصومين(ع) و سخنان دانشمندان ريشه هاى نگرانى را

یکی از نخستین اهداف هر طرح، ایجاد واکنشی لذت بخش در کسانی است که فضای ساخته شده نهایی را مشاهده می کنند. مطالعه زیبایی شناسی در معماری، کوششی در جهت تعریف و فهم و نهایتاً یادگرفتن خلق ویژگیهایی در محیط است، که منجر به حصول آن واکنش خوشایند شود. مشکل اینجاست که ملاحظات زیبایی شناختی در طرح ممکن است با ملاحظات رفتاری در تضاد قرار گیرند. مثلا برخی از بناهای بسیار زیبا وجود دارد که ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول