چکیده:
از جمله مسائلی که در نهج البلاغه در باب موضوع عدالت از دیدگاه امام علی فراوان دربارۀ آنها بحث شده است، مسائل مربوط به حکومت و عدالت است.
هر کسی که یک دوره نهج الباغه را مطالعه کند، می بیند علی علیه السلام درباره حکومت و عدالت حساسیت خاصی دارد، اهمیت و ارزش فراوانی برای آنها قائل است قطعا برای کسانی که با اسلام آشنایی ندارند و بر عکس با تعلمیات سایر ادیان جهانی آشنا می باشند، باعث تعجب است که چرا یک پیشوای دینی اینقدر به اینگونه مسائل می پردازد!
مگر اینها مربوط به دنیا و زندگی دنیا نیست؟
آخر یک پیشوای دینی را با دنیا و زندگی و مسائل اجتماعی چه کار؟!
و بر عکس، کسی که با تعلیمات اسلامی آشناست و سوابق علی علیه السلام را می داند که در دامان مقدس پیغمبر مکرم اسلام پرورش یافته است، پیغمبر او را در کودکی از پدرش گرفته، در خانۀ خود و روی دامان خود بزرگ کرده است و با تعلیم و تربیت مخصوص خود او را پرورش داده، رموز اسلام را به او آموخته، اصول و فروع اسلام را در جان او ریخته است، دچار هیچ گونه تعجبی نمی شود بلکه برای او اگر جز این بود جای تعجب بود.
مگر قرآن کریم نمی فرماید:
لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط
سوگند که ما پیامبران خویش را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرود آوردیم که میان مردم به عدالت قیام کنند.
دراین آیه کریمه برقراری عدالت به عنوان هدف بعثت همۀ انبیا معرفی شده است.
مقام قداست عدالت تا آنجا بالا رفته که پیامبران الهی به خاطر آن مبعوث شده اند.
علیهذا چگونه ممکن است کسی مانند علی که شارح و مفسر قرآن و توضیح دهندۀ اصول و فروع اسلام است، دربارۀ این مساله سکوت کند و یا در درجۀ کمتری از اهمیت آن را قرار دهد؟
آنانکه در تعلیمات خود توجهی به این مسائل ندارند و یا خیال می کنند این مسائل در حاشیه است و تنها مسائلی از قبیل طهارات و نجاست در متن دین است، لازم است در افکار و عقاید خود تجدید نظر نمایند.
بیان مسئله :
اولین مساله ای که باید بحث شود همین است که ارزش و اهمیت عدالت از دیدگاه امام علی ، عدالت ، فضیلت ، از دیدگاه قرآن و نهج البلاغه در چه درجه است، بلکه اساساً اسلام چه اهمیتی به مسائل مربوط به حکومت و عدالت می دهد؟
بحث مفصل از حدود این مقالات خارج است اما اشاره به آنها لازم است.
قرآن کریم آنجا که رسول اکرم را فرمان می دهد که خلافت و ولایت و زعامت علی علیه السلام را بعد از خودش به مردم ابلاغ کند، می فرماید:
یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته
ای فرستاده!
این فرمان را که از ناحیه پروردگارت فرود آمده به مردم برسان، اگر نکنی رسالت الهی را ابلاغ نکرده ای .
ای فرستاده!
این فرمان را که از ناحیه پروردگارت فرود آمده به مردم برسان، اگر نکنی رسالت الهی را ابلاغ نکرده ای .
به کدام موضوع اسلامی این اندازه اهمیت داده شده است؟
کدام موضوع دیگر است که ابلاغ نکردن آن با عدم ابلاغ رسالت مساوی باشد؟
در جریان جنگ احد که مسلمین شکست خوردند و خبر کشته شدن پیغمبر اکرم پخش شد و گروهی از مسلمین پشت جبهه کرده فرار کردند، قرآن کریم چنین می فرماید: و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افاق مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم محمد جز پیامبری که پیش از او نیز پیامبرانی آمده اند نیست.
آیا اگر او بمیرد و یا در جنگ کشته شود شما فرار می کنید و دیگر کار از کار گذشته است؟!
حضرت استاد علامه طباطبایی (روحی فداه) در مقالۀ «ولایت و حکومت» از این آیه چنین استنباط فرموده اند که کشته شدن پیغمبر اکرم در جنگ نباید هیچ گونه وقفه ای در کار شما ایجاد کند؛ شما فورا باید تحت لوای آن کس که پس از پیغمبر زعیم شماست به کار خود ادامه دهید.
به عبارت دیگر، فرضاً پیغمبر کشته شود یا بمیرد، نظام اجتماعی و جنگی مسلمین نباید از هم بپاشد.
ضرورت و اهمیت تحقیق: از مهم ترین مباحث موجود در فلسفه اصل عدالت است .
طرح مسایلی همچون مبحث عدالت در یک جامعه حاکی از حیات سیاسی و عقلانی آن اجتماع است .
چراکه هیچ جامعه زنده و پویایی از طرح این مسایل مستغنی نیست .
جامعه ای که این مقولات را مطرح نمی کند ، خبر از بی نیازی خود نمی دهد بلکه غفلت و بی دردی و انحطاط خود را آشکار می سازد .
از آنجا که عدالت اولاً : موضوعی است که ریشه در عقل و فطرت انسان ها دارد و ثانیاً : در دین تاکید بسیاری برآن رفته است و فرد در جامعه نیازی حیاتی به آن دارد پس طرح مستمر آن در جامعه هم شرط دین داری است و هم شرط انسانیت .
طبق دیدگاه بعضی از اندیشمندان شرط اساسی دینی بودن جامعه اجرای عدالت است چرا که با اجرای عدالت است که مقتضیات رشد در جامعه ایجاد می شود.1 پیشینه تحقیق: جایگاه عدالت در علم و اخلاق: عدل و عدالت یکی از اساسی ترین مفاهیم در باب سخن از عقل عملی است .
حکیمان با تقسیم عقل – اعتبار مدرکاتش – به دو قسم عقل عملی و عقل نظری در این باورند که دامنه عقل عملی محدود به مفاهیمی همچون تحسین عدالت ، علم ، شجاعت و تقبیح ظلم است .
2 البته حق این است که علم و شجاعت نیز وقتی پسندیده اند که مطابق عدالت باشند والا علم آتش افکن و شجاعت مظلوم شکن نیز کم نبوده و نیست و حتی مفهوم شریفی چون راستگوئی وقتی قابل تحسین است که بر طبق عدالت باشد وگرنه صداقتی که به ویرانی و خونریزی بیانجامد که هیچ ستایش عاقلانه ای را در خورنخواهد بود .
با بیان فوق می توان گفت که عدالت مفهومی در عرض سایر مفاهیم اخلاقی نیست بلکه اساسا عدالت معیاری است که می تواند سنگ محک تمام ارزش های دیگر و سنگ بنای تمامی ابعاد زندگانی انسانی باشد تعریف عدالت: افلاطون معتقد است که عدالت امری نسبتا پیچیده است که تنها تربیت یافتگان دامان فلسفه به آن دسترسی دارند و به یاری حس و تجربه نمی توان به آن رسید .
3 از نظر ارسطو عدالت « فضیلتی است که به موجب آن باید به هر کس آنچه را حق اوست داد.
» 4 تعریف مورد نظر شهید مطهری مشابه تعریف ارسطو است که حقوق افراد را باید رعایت کرد و حق هر ذی حقی را به او داد .
5 علامه طباطبایی معنای اصلی عدالت را اقامه مساوات میان امور می داند به این که « به هر امری آنچه سزاوار است بدهی تا همه امور مساوی شود به هر یک در جای خود که مستحق آن است قرار گیرد.
» 6 البته قاعدتا مراد از تساوی بین امور وقتی است که بین آن امور از جهت اختصاصات و استحقاقات تساوی برقرار باشد .
چرا که نباید عدل را به تساوی و نفع هر گونه تبعیض معنی کرد .
زیرا این معنی ایجاب می کند که هیچ استحقاقی رعایت نشود وبه همه به یک چشم نظر شود و این عدالت عین ظلم است .
نهایتا در تعریف عدالت باید گفته آنچه متسالم علیه است این است که : عدم تبعیض رعایت مساوات میان همگان – البته با استحقاق های مساوی – اگر هم به عنوان تعریف عدالت پذیرفته نشود لااقل یکی از لوازم اصلی آن است .
اقسام عدالت : در یک تقسیم بندی کلی می توان عدالت را به دو نوع الهی و بشری تقسیم کرد : عدل الهی یعنی این که خداوند نسبت به آنچه امکان وجود یا اکمال در وجود دارد رعایت استحقاق را می کند و به آن افاضه وجود یا رحمت می کند .
یعنی هر موجودی هر درجه از وجود و اکمال وجود که استحقاق و امکان آن را دارد دریافت می کند و ظلم یعنی منع فیض و امساک وجود از موجودی که استحقاق دارد .
7 عدالت بشری نیز خود قابل تقسیم به دو نوع عدالت فردی و عدالت اجتماعی است .
مراد از عدالت فردی همان است که در علم اخلاق در باب تبدیل قوای چهارگانه ، عاقله ، عامله ، شهویه و غضبیه از آن بحث می شود .
عدالت اجتماعی در زمینه تعامل انسان در محیط و اشیا متولد می شود .
این نوع عدالت بیشتر به حقوق فی نفسه انسان ها و حقوق مربوط به روابط افراد جامعه با یکدیگر مربوط می شود .
مبنای عدالت اجتماعی حقوقی است که انسان ها به صرف انسان بودن و به دلیل عضویت در اجتماع از آنها برخوردارند .
شاخصه های زیر را برای عدالت اجتماعی می توان شمرد : عدالت اداری ، عدالت اقتصادی ، عدالت قضایی ، عدالت سیاسی و ...
باتوجه به ارتباط تنگاتنگ عدالت و حق ، در اینجا به بررسی انواع حق و نظر قران در رابطه با آنها می پردازیم : قرآن و حقوق بشر: الف) حق حیات : نخستین حق طبیعی انسان ها حق حیات است .
از دیدگاه قرآن حیات هر انسان به اندازه حیات تمامی انسان ها ارزش دارد : من قتل نفس بغیر نفس او فساد فی الارض فکانما قتل الناس جمیعاً و من احیاها فکانما احیا الناس جمیعا(مائده ، 5/32) در نگاه قرآن به مسئله حیات انسانها فراتر از حق نظر شده و از آن به عنوان تکلیفی بر عهده هر شخصی یاد شده است به این معنی که هر فرد موظف به حفظ حیات خود : لا تلقوا با یدیکم الی التهلکه(بقره ، 2/195) و نجات جان افرادی است که در معرض خطر قرار دارند .
ب)حق داشتن کرامت : در دیدگاه قرآن انسان موجودی است که توان رسیدن به مقام خلیفه الهی را داراست و خداوند در او از روح خود دمیده است : ونفخت فیه من روحی ؛ و به او کرامت عطا کرده است : و لقد کرمنا بنی آدم (ص، 38/72) ج) برقراری مساوات : مساواتی که قرآن میان انسان ها قایل است شامل دو قسمت عمده مساوات در اصل انسانیت و مساوات در حقوق و اجرای قوانین و احکام می باشد ، که جهت اثبات این مطلب می توان به ترتیب به آیات زیر اشاره کرد : یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبایل ان اکرمکم عندالله اتقیکم (حجرات ، 49/13) ای مردم ، شما را از مرد وزنی آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گرداندیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید .
در حقیقت ارجمند ترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست .
ان الله یامرکم ان تودوا الامانات الی اهلها و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل(نساء، 4/58) خداوند به شما فرمان می دهد که سپرده ها رابه صاحبان آنها ردکنید و چون میان مردم داوری کنید .
در تفسیر المیزان در ذیل آیه و امرت لاعدل بینکم (شوری ، 42/15) آمده است: معنای جمله مورد بحث این است که من مأمور شده ام بین شما عدالت را برقرار کنم ، یعنی همه را به یک چشم ببینم ،قوی را بر ضعیف و غنی را بر فقیر و کبیر را صغیر مقدم ندارم و سفید را بر سیاه و عرب را بر غیر عرب و هاشمی را و یا قریشی رابر غیر آنان برتری ندهم .
8 پس از نگاهی اجمالی که به مساله حقوق انسانها از دیدگاه قرآن شد ، اینک به بررسی مسأله عدالت از دیدگاه قرآن به عنوان یکی از اهداف اساسی حکومت می پردازیم .
تامین عدالت در قرآن: عدالت در ستون دینی عامل دوام و بقای حکومت ها دانسته شده و مهم ترین هدف پیامبران الهی راتشکیل می دهد : ولقد ارسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط ( حدید ، 57/25) به راستی پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و با آنها کتاب ترازو فرود آوردیم تا مردم به انصاف برخیزند .
ولکل امه رسول فاذاجاء رسولهم قضی بینهم و هم لا یظلمون (یونس، 10/47) و هر امتی را پیامبری است پس چون پیامبرشان بیاید میانشان به عدالت داوری می شود و به آنان ستم نرود.
شهید مطهری در باب اهمیت عدالت می نویسد : کلام اسلامی بیش از هر چیز به مساله عدل پرداخت ، فقه اسلامی قبل از هر چیز مساله عدل برایش مطرح شد و در جهان سیاست اسلامی بیش از هر کلمه ای کلمه عدل بگوش می خورد .
9 بطور کلی در اعتقاد مومنان عدالت هم منشا احکام دینی است و هم مقتضای آنها ،و حکمی که عادلانه نباشد دینی نیست « هیچ حکم قانونی در نظام اسلام نیست مگر اینکه از عدل سرچشمه گرفته است و عدالت در اسلام از اصولی است که هیچ تخصیص بردار نیست .
10 اهمیت و جایگاه والای عدالت در اسلام از یک طرف و وابستگی تحقق ان به ابزارهای حکومتی و قدرت از طرف دیگر نشانگر آن است که حکومت دینی ناگریز است که عدالت را به عنوان یکی از اهداف اساسی خود برگزیدن تا از مسیر دینی بودن خارج نشود .
آیات بسیاری در قرآن در باب لزوم توجه به تامین و برقراری قسط و عدل درقرآن به چشم می خورد که در اینجا به قدر حوصله پژوهش به نمونه های مختصری از آنها اشاره می شود : 1خداوند در خطاب به داوود (علیه السلام) که از نخستین پیامبرانی است که به تشکیل حکومت پرداخته است از او می خواهد که بین مردم به حق داوری کند و از او خواهش های نفسانی پیروی نکند : یا داوود انا جعلناک خلیفه فی الارض فاحکم بین الناس و لا تتبع الهوی (ص،38/26) ای داوود ، ما ترا در زمین خلیفه گرداندیم پس در میان مردم به حق داوری کن و از هوی پیروی نکن .
در آیه دیگری آمده است : ان الله یامرکم ان تودو الامانات الی اهلها و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل (نساء،4/58) خداوند ، به شما فرمان می دهد که سپرده ها را به صاحبان آنها رد کنید و چون میان مردم داوری می کنید به عدالت داوری کنید .
علامه طباطبائی در ذیل آیه قل امر ربی بالقسط ، با بیان اینکه راغب قسط را « بهره عادلانه » معنی کرده است می گوید : پس مقصود از جمله مزبور این خواهد بود که بگو پروردگار من به گرفتن بهره عادلانه و ملازمت و میانه روی در همه امور و ترک افراط و تفریط کرده است .
12 هم چنین در ذیل آیه : « ولقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط»( حدید،57/25) در تفسیر المیزان به نقل از برخی مفسران آمده است که معنای آیه اینست : ما ترازو را نازل کردیم تا مردم را به عدالت در معاملات خود عادت دهیم ، در نتیجه دیگر خسارت و ضرری نبینید ، اختلالی در ، وزن ها پدید نیاید و نسبت میان اشیا مضبوط شود چون قوام اجتماع به معاملاتی است که بین آنان دایر است و یا مبادلاتی که با دادن کالا و گرفتن آن کالا صورت می گیرد و معلوم است که قوام این معادلات و مبادلات در خصوص کالاهایی که باید وزن شود به این است که نسبت میان آنها محفوظ شود و این کار را ترازو انجام می دهد .
13 هم چنین قرآن به این فروشندگانی که در امر خرید و فروش جانب عدالت را رعایت نمی کنند وعده عذاب داده است : ویل للمطففین .
الذین اذاکتالوا علی الناس یستوفون .
و اذا کالوهم او وزنوهم یخسرون .
( مطففین ، 83/1تا3) وای بر کم فروشان .
که چون از مردم پیمانه ستانند تمام ستانند – و چون برای آنان پیمانه یا وزن کنند به ایشان کم دهند .
همان طور که قبلا گذشت منظور از عدالت سیاسی این است که طبقه فرمانروا حقوق سیاسی مردم را عطا کند و مردم نیز حقوق طبقه حاکم را ، حقوق طبقه حاکم همان اطاعت است و البته طبق بیان امام علی (علیه السلام) نصیحت و تذکر به حاکم در حضور و غیبت ، نیز حقی است که حاکم بر مردم دارد .
در قرآن خطاب به مومنان آمده است : اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم .
( نساء ، 4/59) خداوند را اطاعت کنید و از رسول و صاحب امرتان فرمان ببرید .
پیرامون حقوق سیاسی مردم نیز می توان به آیات مربوط به مشورت و شوری مثل : و امرهم شوری بینهم و آیات مربوط به امر به معروف ونهی از منکر اشاره کرد : کنتم خیر امه اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر.
نتیجه اینکه در قرآن عدالت به صورت بسیار گسترده مورد توجه و عنایت واقع شده است .
عدالت به معنای فردی رسالت انبیاء معرفی شده است : ولقد ارسلنا رسلنا ...
لیقوم الناس بالقسط.
در باب ارتباط این دو با هم باید گفت عدالت بیرونی و اجتماعی پرتوی از عدالت درونی و فردی است .
14 مادام که آدمیان از درون الزام و تعهدی به اخلاق نداشته باشند و فقط از قوانین قضایی و حقوقی بترسند بار عدالت به سر منزل کمال انسانی نخواهد رسید .
آیات ابتدایی سوره مطففین حاوی توجه به هدایت انسان در قالب عدالت فردی و اجتماعی در کنار یکدیگر است .
بزرگترین این حقوق متقابل، حق حکومت بر مردم و حق مردم بر حکومت است.
فریضه الهی است که برا ی همه بر همه حقوقی مقرر فرموده، این حقوق را مایه انتظام روابط مردم و عزت دین آنان قرار داده است.
مردم هرگز روی صلاح و شایستگی را نخواهند دید مگر حکومتشان صالح و حکومتها هرگز به صلاح نخواهند آمد مگر توده ملت استوار و با استقامت شوند.
هر گاه توده ملت به حقوق حکومت وفادار باشند و حکومت حقوق مردم را ادا کند،آن وقت است که «حق» در اجتماع محترم و حاکم خواهد شد؛ آن وقت است که ارکان دین بپا خواهد خاست، آن وقت که نشانه ها و علائم عدل بدون هیچ گونه انحرافی ظاهر خواهد شد، و آن وقت است که سنتها در مجرای خود قرار خواهد گرفت و محیط و زمانه محبوب و دوست داشتنی می شود و دشمن از طمع بستن به چنین اجتماع محکم و استواری مایوس خواهد شد.
ارزش عدالت تعلیمات مقدس اسلام اولین تاثیری که گذاشت روی اندیشه ها و تفکرات گروندگان بود؛ نه تنها تعلیمات جدیدی در زمینه جهان و انسانو اجتماع آورد بلکه طرز تفکر و نحوه اندیشیدنها را عوض کرد.
اهمیت این قسمت کمتر از اهمیت قسمت اول نیست.
هر معلمی معلومات تازه ای به شاگردان خود می دهد و هر مکتبی اطلاعات جدیدی در اختیار پیروان خود می گذارد، اما تنها برخی از معلمان و برخی از مکتبهایت که منطق جدیدی به شاگردان و پیروان خود می دهند و طرز تفکر آنان را تغییر داده، نحوه اندیشیدنشان را دگرگون می سازند.
این مطلب نیازمند توضیح است.
چگونه است که منطقها عوض می شود، طرز تفکر و نحوه اندیشیدنها دگرگون می گردد؟
انسان، چه در مسائل علمی و چه در مسائل اجتماعی، از آن جهت که یک موجود متفکر است استدلال می کند و در استدلالهای خود خواه ناخواه بر برخی اصول و مبادی تکیه می نماید و با تکیه به همان اصول و مبادی است که استنتاج می نماید و قضاوت می کند.
تفاوت منطقها و طرز تفکر در همان اصول و مبادی اولی است که در استدلالها و استنتاجها به کار می رود؛ در این است که چه نوع اصول و مبادیی نقطۀ اتکا و پایۀ استدلال ئ استنتاج قرار گرفته باشد.
اینجاست که تفکرات و استنتاجات متفاوت می گردد.
در مسائل علمی تقریباً طرز تفکرها در هر زمانی میان آشنایان با روح علمی زمان یکسان است.
اگر اختلافی هست، میان تفکرات عصرهای مختلف است.
ولی در مسائل اجتماعی حتی مردمان همزمان نیز همسان و همشکل نیستند، و این خود رازی دارد که اکنون مجال بحث درآن نیست.
بشر در برخورد با مسائل اجتماعی و اخلاقی خواه ناخواه به نوعی ارزیابی می پردازد؛ در ارزیابی خود برای آن مسائل درجات و مراتب یعنی ارزشهای مختلف قائل می شود و بر اساس همین درجه بندی ها و طبقه بندی هاست که نوع اصول و مبادیی که به کار می برد، با آنچه دیگری ارزیابی می کند متفاوت می شود و در نتیجه طرز تفکرها مختلف می گردد .
مثلا عفاف، خصو صاً برای زن، یک مساله اجتماعی است.
آیا همه مردم در ارزیابی خود دربارۀ این موضوع یک نوع فکر می کنند؟
البته نه، بی نهایت اختلاف است؛ برخی از مردم ارزش این موضوع را به حد صفر رسانده اند، پس این موضوع در اندیشه و تفکرات آنان هیچ نقش موثری ندارد؛ و بعضی بی نهایت ارزش قائلند و با نفی این ارزش برای حیات و زندگی ارزش قائل نیستند.
اسلام که طرز تفکرها را عوض کرد به این معنی است که ارزشها را بالا و پایین آورد؛ ارزشهایی که در حد صفر بود (مانند تقوا) در درجه اعلی قرار داد و بهای فوق العاده سنگین برای آنها تعیین کرد، و ارزشهای خیلی بالا از قبیل خون و نژاد و غیر آن را پایین آورده تا سرحد صفر رساند.
عدالت یکی از مسائلی است که بوسیله اسلام حیات و زندگی را از سر گرفت و ارزش فوق العاده یافت.
اسلام به عدالت، تنها توصیه نکرد و یا تنها به اجرای ان قناعت نکرد بلکه عمده این است که ارزش آن را بالا برد.
بهتر است این مطلب را از زبان علی علیه السلام در نهج البلاغه بشنویم.
فرد باهوش و نکته سنجی از امیر المومنین علیه السلام سئوال می کند.
العدل افضل ام الجود ؟
آیا عدالت شریفتر و بالاتر است یا بخشندگی؟
مورد سئوال دو خصیصۀ انسانی است.
بشر همواره از ستم گریزان بوده است و همواره احسان و نیکی دیگری را که بدون چشمداشت پاداش انجام می داده، مورد تحسین و ستایش قرار داده است.
پاسخ پرسش بالا خیلی آسان به نظر می رسد : جود و بخشندگی از عدالت بالاتر است، زیرا عدالت رعایت حقوق دیگران و تجاوز نکردن به حدود و حقوق آنهاست، اما جود این است که آدمی با دست خود حقوق مسلم خود را نثار غیر می کند.
آن که عدالت می کند به حقوق دیگران تجاوز نمی کند و یا حافظ حقوق دیگران است از تجاوز و متجاوزان، و اما آن که جود می کند فداکاری مینماید و حق مسلم خود را به دیگران دیگری تفویض می کند.
پس جود بالاتر است.
واقعاً هم اگر تنها با معیارهای اخلاقی و فردی بسنجیم، مطلب از این قرار است؛ مطلب از این قرار است؛ یعنی جود بیش از عدالت معرف و نشانۀ کمال نفس و رقاء روح انسان است، اما ....
ولی علی علیه السلام برعکس نظر بالا جواب می دهد.
علی علیه السلام به دو دلیل می گوید عدل از جود بالاتر است ؛ یکی اینکه : العدل یضع الامور مواضعها و الجود یخرجها من جهتها.
عدل جریانها را در مجرای طبیعی خود قرار می دهد، اما جود جریانها را از مجرای طبیعی خود خارج می سازد.
زیرا مفهوم عدالت این است که استحقاقهای طبیعی و واقعی در نظر دارد داده شود, اجتماع حکم ماشینی را پیدا میکند که هر جز آن در جای خودش قرار گرفته است.
و اما جود درست است که از نظر شخص جود کننده – که مایملک مشروع خویش را به دیگری می بخشد- فوق العاده با ارزش است، مانند بدنی است که عضوی از ان بدن بیمار است و سایر اعضا موقتا برای اینکه آن عضو را نجات دهند .
فعالیت خویش را متوجه اصلاح وضع او می کنند.
از نظر اجتماعی، چه بهتر که اجتماع چنین اعضای بیماری را نداشته باشد تا توجه اعضای اجتماع به جای اینکه به طرف اصلاح و کمک به یک عضو خاص معطوف شود، به سوی تکامل عمومی اجتماع معطوف گردد .
و دیگر اینکه : العدل سائس عام و الجود عارض خاص عدالت قانونی است عام، و مدیر و مدبری است کلی و شامل که همه اجتماع را در بر می گیرد، و بزرگراهی است که همه باید از آن بروند، اما جود و بخشش یک حالت استثنائی و غیر کلی است که نمی شود رویش حساب کرد.
اساساً جود اگر جنبۀ قانونی و عمومی پیدا کند و کلیت یابد، دیگر جود نیست.
علی علیه السلام آنگاه نتیجه گرفت: فالعدل اشرفلهما و افضلهما پس از میان عدالت و جود ، آن که اشرف و افضل است عدالت است.
این گونه تفکر درباره انسان و مسائل انسانی، نوعی خاص از اندیشه است بر اساس ارزیابی خاصی.
ریشه این ارزیابی اهمیت و اصالت اجتماع است.
ریشه این ارزیابی این است که اصول و مبادی اجتماعی بر اصول و مبادی اخلاقی تقدم دارد؛ آن یکی اصل است و این یکی فرع، آن یکی تنه است و ایم یکی شاخه، آن یکی رکن است و این یکی یک زینت و زیور.
از نظر علی علیه السلام آن اصلی که می تواند تعادل اجتماع را حفظ کند و همه را راضی نگه دارد، به پیکر اجتماع سلامت و به روح اجتماع آرامش بدهد عدالت است.
ظلم و جور و تبعیض قادر نیست حتی روح خود ستمگر و روح آن کسی که به نفع او ستمگری می شود ، راضی و آرام نگه دارد تا چه رسد به ستمدیدگان و پایمال شدگان.
عدالت بزرگراهی است عمومی که همه را می تواند در خود بگنجاند و بدون مشکلی عبور دهد، اما ظلم و جور کوره راهی است که حتی فرد ستمگر را به مقصد نمی رساند.
می دانیم که عثمان بن عفان قسمتی از اموال عمومی مسلمین را در دوره خلافتش تیول خویشاوندان و نزدیکانش قرار داد.
بعد از عثمان، علی علیه السلام زمام امور را به دست گرفت.
از آن حضرت خواستند که عطف به ما سبق نکند و کاری به گذشته نداشته باشد، کوشش خود را محدود کند به حوادثی که از این به بعد در زمان خلافت خودش پیش می آید، اما او جواب می داد که: الحق القدیم لاینطله شیء حق کهن به هیچ وجه باطل نمی شود.
فرمود به خدا قسم اگر با آن اموال برای خود زن گرفته باشند و یا کنیزکان خریده باشند، باز هم آن را به بیت المال بر می گردانم.
فان فی العدل سعه و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق همانا در عدالت گنجایش خاصی است؛ عدالت می تواند همه را در بر گیرد و در مورد خود جای دهد، و آن کس که بیمار است اندامش آماس کرده و در عدالت نمی گنجد، باید بداند که جایگاه ظلم و جور تنگتر است.
یعنی عدالت چیزی است که می توان به آن به عنوان یک مرز ایمان داشت و به حدود آن راضی و قانع بود، اما اگر این مرز شکسته و این ایمان گرفته شود و پای بشر به آن طرف مرز برسد دیگر حدی برای خود نمی شناسد؛ به هر حدی که برسد به مقتضای طبیعت و شهوت سیری ناپذیر خود تشنه حد دیگر می گردد و بیشتر احساس نارضایی می نماید.
نتوان تماشاچی صحنه های بی عدالتی بود علی علیه السلام عدالت را یک تکلیف و وظیفه الهی، بلکه یک ناموس الهی می داند، هرگز روا نمی شمارد که یک مسلمان آگاه به تعلیمات اسلامی تماشاچی صحنه های تبعیض و بی عدالتی باشد.
در خطبه «شقشقیه » پس از آن که ماجراهای غم انگیز سیاسی گذشته را شرح می دهد، بدانجا می رسد که مردم پس از قتل عثمان به سوی او هجوم آوردند و با اصرار و ابرام از او می خواستند که زمامداری مسلمین را بپذیرد و او پس از آن ماجراهای دردناک گذشته و با خرابی اوضاع حاضر دیگر مایل نبود این مسؤولیت سنگین را بپذیرد، اما به حکم اینکه اگر اونمی پذیرفت حقیقت لوث شده بود و گفته می شد علی از اول علاقه ای به این کار نداشت و برای این مسائل اهمیتی قائل نیست، و به حکم اینکه اسلام اجازه نمی دهد که تا آنجا که اجتماع به دو طبقه ستمگر و ستمکش، یکی پرخور ناراحت از پرخوری و دیگری گرسنۀ ناراحت از گرسنگی، تقسیم می شود دست روی دست بگذارد و تماشاچی صحنه باشد، این وظیفه سنگین را بر عهده گرفت: لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر و ما اخذ الله علی العلماء ان لا یقاروا علی کظه ظالم و لا سغب مظلوم لالقیت حبلها علی غاربها و لسقیت اخرها بکاس اولها .
اگر آن اجتماع عظیم نبود و اگر تمام شدن حجت و بسته شدن عذر بر من نبود و اگر پیمان خدا از دانشمندان نبود که در مقابل پرخوری ستمگر و گرسنگی ستمکش ساکت ننشینند و دست وری دست نگذارند، همانا افسار خلافت را روی شانه اش می انداختم و مانند روز اول کنار می نشستم.
عدالت نباید فدای مصلحت بشود تبعیض و رفیق بازی و باند سازی و دهانها را با لقمه های بزرگ بستن و دوختن ، همواره ابزار لازم سیاست قلمداد شده است که دشمن این ابزار است، هدف و ایده اش مبارزه با این نوع سیاست بازی است.
طبعا از همان روز اول، ارباب توقع یعنی همان رجال سیاست رنجش پیدا می کنند، رنجش منجر به خرابکاری می شود و دردسرهایی فراهم می آورد.
دوستان خیر اندیش به حضور علی علیه السلام آمدند و با نهایت خلوص و خیرخواهی تقاضا کردند که به خاطر مصلحت مهمتر، انعطافی در سیاست خود پدید آورد؛ پیشنهاد کردند که خودت را از دردسر این هوچیها راحت کن، «دهن سگ به لقمه دوخته به»؛ اینها افراد متنفذی هستند، بعضی از اینها از شخصیصتهای صدر اول اند؛ تو فعلا در مقابل دشمنی مانند معاویه قرارداری که ایالتی زرخیز مانند شام را در اختیار دارد، چه مانی دارد که به خاطر «مصلحت»!
فعلاً موضوع مساوات و برابری را مسکوت عنه بگذاری؟
علی علیه السلام جواب داد: اتامرونی ان طلب النصر بالجور ...
والله لا اطور به ما سمر سمیر و ما ام نجم فی السما نجماً، و لو کان المال لی لسویت بینهم فکیف و انما المال مال الله .
شما از م می خواهید که پیروزی را به قیمت تبعیض و ستمگری به دست آورم؟
از من می خواهید که عدالت را به پای سیاست و سیادت قربانی کنم؟
خیر، سوگند به ذات خدا که تا دنیا دنیاست چنین کاری نخواهم کرد و به گرد چنین کاری نخواهم گشت.
من و تبعیض؟!
من و پایمال کردن عدالت ؟!
اگر همه این اموال عمومی که در اختیار من است مال شخص خودم و محصول دسترنج خودم بود و می خواستم میان مردم تقسیم کنم، هرگز تبعیض روا نمی داشتم تا چه رسد که مال مال خداست و من امانتدار خدایم.
این بود نمونه ای از ارزیابی علی علیه السلام دربارۀ عدالت، و این است ارزش عدالت در نظر علی علیه السلام.
مفهوم دولت و حکومت از دیدگاه حضرت علی(ع) حکومت از نظر علی(ع) وسیله است نه هدف: وسیله اقامه عدل و اجرای حق، وسیله کوبیدن ظلم و بیدادگری حکومت در نظر او سنگر برای بیچارگان و ستمدیدگان بود.
پناهگاهی که با آغوش باز محرومین جامعه را پذیرفته داد آنان را از ستمگران بستاند گلوی چپاولگران را با چنگال عدالت چنان بفشارد که دیگر کسی را یارای اجحاف و تجاوز به حقوق مردم ضعیف نباشد.
هیچ نیرومند و گردن کشی را در دستگاه او یارای اجحاف و ستم نبود.
دادخواهی و عدالتش به ضعیف ترین افراد قوی ترین روح امید و اطمینان می بخشید از یک طرف با اجراء دقیق عدالت تلاش و کوشش خستگی ناپذیری در جهت بالابردن سطح زندگی ملت و عمران و آبادی قلمرو حکومت خود داشت.