عبادت چیست؟
عبادت، هدف آفرینش ماست.
قرآن مىفرماید: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُون»ِ کارهایى را که انجام مىدهیم، اگر براى رضاى خدا باشد، عبادت است
آنچه یک امر را عبادت مىکند، آنست که به انگیزهاى مقدس انجام شود و به تعبیر قرآن رنگ خدایى «صبغه اللّه» داشته باشد.
فطرت و عبادت
بعضى کارهاى ما بر اساس عادت است و برخى بر پایه فطرت؛ آنچه عادت است هم مىتواند با ارزش باشد و هم مىتواند بىارزش باشد.
اما اگر امرى فطرى شد، یعنى بر اساس فطرت و سرشتِ پاکى که خداوند در نهاد هر بشرى قرار داده انجام شد، همواره با ارزش است.
امتیاز فطرت بر عادت آنست که زمان و مکان، جنس و نژاد، سنّ و سال در آن تأثیرى ندارد و هر انسانى آن را دارا مىباشد.
عبادت و پرستش نیز یکى از امور فطرى است و لذا قدیمىترین، زیباترین و محکمترین آثار ساختمانىِ بشر، مربوط به معبدها، مسجدها، بتکدهها و آتشکدههاست.
البتّه در شکل و نوع پرستشها تفاوتهاى زیادى دیده مىشود.
یکى تفاوت در معبودها که از پرستشِ سنگ و چوب و بتها گرفته تا خداى عزیز، و یکى در شکل و شیوه عبادت که از رقص و پایکوبى گرفته تا عمیقترین و لطیفترین مناجاتهاى اولیاى خدا تغییر مىکند.
هزینههاى سنگینى که در ساختمان کلیساها، کنیسهها، معابد هندوها و مساجد صرف مىشود، مقدس شمردنِ پرچم، وطن و قهرمانان ملّى، ستایش کمالات و ارزشهاى افراد و حتى اشیاء، همه و همه جلوههایى از روح پرستش در وجود آدمى است.
آنها هم که خدا را پرستش نمىکنند، یا مال و مقام یا همسر و فرزند، یا مدرک و مکتب و راه و روش خود را مىپرستند و در راه آن تا مرز جانفشانى و دلباختگى پیش مىروند و هستى خود را فداى معبودشان مىسازند.
پرستش در انسان یک ریشه عمیق فطرى دارد گرچه انسان خود از آن غافل باشد.
ریشه پرستش
کیست که خداوند را با اوصاف و کمالاتِ بى پایانش بشناسد، اما سر تسلیم و خضوع فرو نیاورد؟
قرآن از طریق داستانها و تاریخها، نشانههایى از قدرت و عظمت او را براى ما بیان مىدارد.
مىفرماید: خداوند به مریمِ بىهمسر فرزند داد.
رود نیل را براى موسى شکافت و فرعون را در آن غرق کرد.
انبیا را با دست خالى بر ابرقدرتهاى زمان خود پیروز کرد و بینى طاغوتها را به خاک مالید.
اوست که شما را از خاکِ بى جان آفرید و مرگ و حیات و عزّت و ذلّتِ شما بدست اوست.
کیست که ضعف و ناتوانى و جهل و محدودیت خود و خطرات و حوادثِ پیشبینى شده و نشده را درک کند، ولى احساس نیاز به قدرت نجات دهندهاى نکند و سر تسلیم خم نکند؟
عمق پرستش
پرستش، عملى است که ما ظاهراً آن را یک نوع خضوع مىبینیم، اما عمق زیادى دارد.
پرستش برخاسته از جان است، برخاسته از معرفت است، برخاسته از توجه است، برخاسته از تقدّس است، برخاسته از ستایش است، برخاسته از نیایش است، برخاسته از التجا و استعانت است، برخاسته از عشق به کمالات معبود است.
روحیه عبادت عبادت، غذاى روح است وبهترین غذا آنست که جذب بدن شود، بهترین عبادت نیز آنست که جذب روح شود، یعنى با نشاط وحضور قلب انجام گیرد.
غذاى زیاد خوردن کارساز نیست، غذاى مفید خوردن مهّم است.
پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله به جابربن عبداللّه انصارى فرمود: «اِنَّ هذَا الدّینَ لَمَتینٌ فَاَوْغِل فیهِ بِرِفْقٍ وَلا تُبَغِّضُ اِلى نَفْسِک عِبادَهَ اللَّهِ» همانا دین خدا استوار است، پس نسبت به آن مدارا کن (و زمانى که آمادگى روحى ندارى عبادت را بر خود تحمیل نکن) که عبادت در نزد تو مبغوض شود.
در حدیث دیگرى از پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله مىخوانیم: «طُوبى لِمَنْ عَشِقَ الْعِبادَهَ وَ عانَقَها» خوشا به حال کسى که به عبادت عشق ورزد و آن را همچون محبوبى در بر گیرد.
مدیریت در عبادت مدیریت تنها در مسائل اجتماعى و اقتصادى و سیاسى نیست، بلکه امور عبادى نیز نیاز به مدیریت دارد.
در مدیریت اصولى مطرح است: برنامهریزى و طرح کار، گزینش نیروى کارآمد، انضباط و نظارت، تشویق و کنترل و امثال اینها.
در عبادت نیز باید این اصول رعایت شود تا موجب رشد و کمال شود.
نماز یک طرح معیّن دارد، با تکبیر آغاز مىشود و با سلام تمام.
تعداد رکعات و رکوع و سجودش مشخّص است.
اوقات انجام آن مخصوص، و جهت آن رو به قبله است.
امّا طرح تنها کافى نیست، اقامه و اجراى آن نیز نیاز به گزینشِ امام جماعتى جامع و جامعهنگر دارد.
باید مردم را از طریق آداب و اخلاق و نظافت و نشاط به نماز و مسجد ترغیب و تشویق کرد.
باید نظم و هماهنگى در صفوف جماعت و تبعیت از امام جماعت مراعات شود و به هر حال مدیریتى کامل را مىطلبد تا به بهترین نحو پیاده شود.
نماز در کلام علىعلیه السلام حضرت علىعلیه السلام بارها در نهجالبلاغه از نماز و یاد خدا سخن به میان آورده که در کتابى به نام «نماز در نهجالبلاغه» گردآورى شده است.
ما در اینجا جملاتى را در مورد فلسفه ذکر و یاد خدا که مهمترین مصداقش نماز است از آن حضرت نقل مىکنیم: مىفرماید: «اِنَّ اللَّهَ جَعَلَ الذِّکْرَ جَلاءً لِلْقُلُوبِ تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَالْوَقَرَه وَ تُبْصِرُ بِه بَعْدَ العَشوه» خداوند ذکر و یادش را صیقل روحها قرار داد تا گوشهاى سنگین با یاد خدا شنوا و چشمهاى بسته با یاد او بینا شوند.
آنگاه حضرت در مورد برکات نماز مىفرماید: «قَدْ حَفَّتْ بِهِم المَلائِکَه وَ نُزّلَتْ عَلَیْهِمُ السَّکینَه وَ فُتِحَتْ لَهُم اَبْوابَ السَّماءِ وَ اُعِدَّتْ لَهُم مَقاعِدَ الکِرامات» فرشتگان آنان را در بر مىگیرند و آرامش بر آنان نازل مىشود، درهاى آسمان بر آنان گشوده و جایگاه خوبى برایشان آماده مىشود.
در خطبهاى دیگر مىفرماید: «و اِنَّها لَتَحُتُّ الذُّنُوبَ حَتَّ الْوَرَق وَ تُطلِقُها اِطْلاقَ الرَّبَق نماز گناهان را مثل برگ درختان مىریزد و گردن انسان را از ریسمان گناه آزاد مىکند.
آنگاه در ادامه، تشبیهى جالب از پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله نقل مىفرماید که: نماز همچون جوى آبى است که انسان روزى پنج مرتبه خود را در آن شستشو دهد، آیا دیگر آلودگى باقى مىماند؟
در خطبه 196 گوشههایى از مفاسد اخلاقى همچون کبر و سرکشى و ظلم را برمىشمرد و سپس مىفرماید: درماین این مفاسد نماز و روزه و زکات است.
آنگاه در مورد آثار نماز مىفرماید: «تَسْکیناً لِاَطْرافِهِم، تَخْشیعاً لِاَبْصارِهِم، تَذْلیلاً لِنُفُوسِهِمْ، تَخْفیضاً لِقُلُوبِهِم، اِزالَهً لِلْخَیْلاءِ عَنْهُم اِنْ اَوْ حَشَتْهُم الْوَحْشَه آنَسَهُمْ ذِکْرک» نماز به همه وجود انسان آرامش مىبخشد، چشمها را خاشع و خاضع مىگرداند، نفس سرکش را رام، دلها را نرم و تکبر و بزرگمنشى را محو مىکند.
به هنگام وحشت و اضطراب و تنهایى، یاد تو موجب انس و الفت آنها مىشود.
البتّه روشن است که همه مردم چنین بهرههایى را از نماز ندارند، بلکه تنها گروهى هستند که شیفته نماز و یاد خدا هستند و آن را با تمام دنیا عوض نمىکنند.
نماز و قرآن در مواردى قرآن و نماز در کنار هم آمدهاند، مانند: یَتلُونَ کِتابَ اللَّهِ وَ اَقامُوا الصَّلوه قرآن تلاوت مىکنند و نماز به پاى مىدارند.
و یا در جاى دیگر مىفرماید: «یُمَسِّکوُنَ بِالْکِتابِ وَ اَقامُوا الصّلوه»به قرآن تمسّک مىجویند و نماز به پاى مىدارند.
گاهى براى نماز و قرآن، یک صفت آورده شده، چنانکه کلمه ذِکر هم به قرآن گفته شده است: «اِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا الذِّکر»ما ذکر را نازل کردیم.
و هم فلسفه نماز شمرده شده است: «اَقِمِ الصَّلوهَ لِذِکْرى»نماز را بخاطر یاد من به پاى دار.
جالب آنکه گاهى بجاى کلمه نماز کلمه قرآن آمده است، مانند آیه «اِنَّ قُرآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً»که گفتهاند مراد از قرآن الفجر، نماز صبح است.
بگذریم که خواندن قرآن بصورتِ حمد و سوره، یکى از واجباتِ نماز است و بحث نماز در اکثر سورههاى قرآن، هم در بزرگترین سوره (بقره) و هم در کوچکترین سورهها (کوثر) آمده است.
نمازهاى مشکلگشا اسلام سفارش مىکند هرگاه حاجت یا مشکلى داشتید، با خواندن نمازهایى مخصوص حلّ مشکل خود را از خدا بخواهید، که مناسب است در اینجا یک نمونه از آن نمازها را بیاوریم.
نماز جعفر طیّار جعفر طیّار برادر حضرت علىعلیه السلام است که در هجرت به حبشه توانست با استدلال و رفتار مناسب خود دل نجاشى و عدّه کثیرى را به اسلام جذب کند و مؤسّسِ اسلام در قارّه آفریقا شود.
او در جنگ موته دو دستش را در راه خدا داد و خداوند بجاى آن دو بال در بهشت به او داد و لذا به جعفر طیّار مشهور شد.
هنگامى که جعفر از حبشه بازگشت، پیامبرصلى الله علیه وآله به او فرمود: آیا مىخواهى هدیه با ارزشى به تو عطا کنم؟
مردم گمان کردند که حضرت مىخواهد طلا یا نقرهاى به او بدهد و لذا هجوم آوردند تا هدیه پیامبر را ببینند.
اما پیامبر فرمود: نمازى به تو هدیه مىکنم که اگر هر روز آنرا انجام دهى، از دنیا و آنچه در دنیاست براى تو بهتر باشد و اگر هر روز یا هر جمعه یا هر ماه یا هر سال بجاى آورى، خداوند گناهان بین دو نمازت را (گرچه یکسال باشد) بیامرزد.
این نماز به سندهاى معتبر از شیعه و سنّى نقل شده است و نام اِکسیر اعظم و کبریت احمر به خود گرفته است.
امام صادقعلیه السلام مىفرماید: هرگاه مشکل یا حاجتى داشتید پس از خواندن نماز جعفر دعا کنید که انشاءاللّه مستجاب مىشود.
نحوه این نماز در اوایل مفاتیح در اعمال روز جمعه پس از ذکر نمازهاى امامان معصوم آمده است.
البتّه این نماز یکى از دهها نماز مستحبى است که براى رفع مشکلات وارد شده است.
اخیراً کتابى تحت عنوان نمازهاى مستحبى تألیف شده که حدود سیصدوپنجاه نماز مستحبى را با اسم و رسم آورده است و این خود از اهمیت نماز است که اینهمه تنوّع دارد و بهر مناسبتى نمازى وارد شده است.
قداست نماز قداستِ نماز به قدرى است که زمانِ اجراى بعضى مراسم مانند قَسم و اداى شهادت، بعد از نماز قرار داده شده است.
قرآن در سوره مائده آیه 106 مىفرماید: هرگاه کسى در سفر دچار بیمارى شد و در آستانه مرگ قرار گرفت، دو نفر مسلمان و یا غیر مسلمان را بر وصیّتِ خود گواه گیرد، لکن مراسم اداى شهادت باید پس از نماز باشد، یعنى آن دو نفر پس از اداى نماز حاضر شده و با قسم خوردن شهادت دهند که فلان مسلمان در مسافرت چه وصیت کرده است.
امروزه مرسوم است که مراسمِ قسم را در حضور قرآن و با دست گذاردن بر قرآن انجام مىدهند، امّا خود قرآن در این مورد مىفرماید: مراسم قسم پس از انجام نماز باشد!
نیّت اولین رکن نماز نیّت است.
نیّت، یعنى آنکه بدانیم چه مىکنیم و چه مىگوییم و براى که و چه حرکت مىنمائیم.
ارزشِ هر کارى به نیّت و انگیزه آنست، نه فقط صِرف عمل.
لذا حساب کسى که بخاطر حفظ نظم و احترام به قانون، پشت چراغ قرمز مىایستد از حساب کسى که از ترس پلیس یا جریمه مىایستد جداست.
در همه عبادات و خصوصاً نماز، نیّت جایگاه ویژهاى دارد و اصولاً چیزى که یک کار را عبادت مىکند، نیّتِ الهى آن کار است که اگر آن نیّت نباشد، هرچه هم ظاهر کار خوب و صحیح باشد، امّا ارزش عبادت ندارد.
پیامبر گرامى اسلام در این باره مىفرمایند: اِنَّمَا الْاَعْمالُ بِالنّیَّات کارها به واسطه انگیزهها ارزش پیدا مىکند وبا آنها سنجیده مىشود.
آرى، فرق مادى یا معنوى بودن یک کار، در تفاوت نیّتها و هدفهاست.
کار براى مردم، بتپرستى است.
کار براى خدا و خلق، دوگانهپرستى است.
و کارِ خود و خلق را براى خدا کردن، خداپرستى است.
نقش نیّت در مسائل کیفرى اسلام در مسائل کیفرى نیز براى قصد و نیّت حساب جداگانهاى باز کرده است که به دو نمونه از آن اشاره مىکنیم: در مورد قتل، حساب کسى که از روى عمد و قصد کسى را کشته، از حساب کسى که بدون قصد سبب کشته شدن فردى شده، جداست و هریک حکم جداگانهاى دارد.
در سوگند و قسم نیز قرآن مىفرماید: لا یُؤاخِذُکُم اللَّه بِالَّلغْوِ فى اَیْمانکم» خداوند شما را بواسطه قسمهاىِ غیرجدّى مؤاخذه نمىکند.
لذا اگر کسى سوگندى یاد کند ولى نیّت و قصد جدّى نداشته باشد آن سوگند ارزشى ندارد.
تکبیرهالاحرام اللّهاکبر زائران خانه خدا، اوّلین کلام واجبشان گفتن لبیّک است که با گفتن آن وارد اعمال حج مىشوند و یک سرى چیزها بر آنها حرام مىشود.
نماز نیز با گفتن اللّهاکبر شروع مىشود و امورى را بر نمازگزار حرام مىکند، مانند خوردن، آشامیدن و حرف زدن، لذا به تکبیر اوّل نماز تکبیرهالاحرام مىگویند.
زائران مکّه در مسیر راه به هر فراز و نشیب که مىرسند لبیّک را تکرار مىکنند و این تکرار مستحب است.
نمازگزار نیز در هر خم و راست شدن و قیام و قعود مستحب است اللّهاکبر را تکرار کند.
«للّه اکبر» اوّلین کلمه واجب به هنگام صبح است.
اوّلین کلمهاى است که نوزاد مسلمان در آغاز تولد به عنوان اذان و اقامه مىشنود و آخرین کلمهاى است که بر مرده خوانده مىشود (در نماز میّت) و سپس وارد قبر مىشود.
یگانه ذکرى است که در نماز هم واجب است و هم رکن نماز است.
اولین جمله در سرود مسلمانان یعنى اذان است.
«اللّهاکبر»، بیشترین ذکرى است که هم در مقدّمات نماز، هم در خود نماز و هم در تعقیبات آن گفته مىشود، بطورى که یک مسلمان در طول یک روز فقط در نمازهاى پنجگانه واجب (نه نمازهاى مستحب) حدود 360 مرتبه آنرا تکرار مىکند.
بدین صورت که: براى هر 5 نماز اذان وارد شده و در هر اذانى 6 مرتبه «اللّهاکبر» گفته مىشود (مجموعاً 30 مرتبه) براى هر 5 نماز اقامه وارد شده که در هر اقامهاى 4 مرتبه اللّهاکبر گفته مىشود (مجموعاً 20 مرتبه) قبل از تکبیرهالاحرام، در هر 5 نماز، 6 تکبیر مستحب است و تکبیر هفتم همان تکبیرهالاحرام واجب است، (مجموعاً 30 مرتبه) تکبیرهالاحرامِ آغاز نمازها که در مجموع 5 تکبیر مىشود.
قبل از هر رکوع در 17 رکعت یک تکبیر وارد شده است.
(مجموعاً 17 مرتبه) در هر هفده رکعت نماز دو سجده داریم که براى هر سجده دو تکبیر مستحب است، یکى قبل و یکى بعد از آن.
(مجموعاً 68 مرتبه) هر نماز یک قنوت دارد که قبل از هر قنوت یک تکبیر وارد شده است (مجموعاً 5 مرتبه).
در پایان هریک از نمازهاى 5گانه 3 تکبیر وارد شده است.
(مجموعاً 15 مرتبه) بعد از هر نماز 34 مرتبه تکبیر به عنوان تسبیحات حضرت زهرا مىگوییم.
(مجموعاً 170 مرتبه) اما حیف که در طول عمر یک اللّهاکبر با توجه نگفتیم، که اگر انسانى با ایمان و توجه کامل هر روز بیش از 360 مرتبه بگوید: خدا بزرگتر است، دیگر از هیچ قدرت وابرقدرت و توطئهاى هراس ندارد.
تکبیر در نمازهاى دیگر در نمازهاى عید فطر و قربان، نه فقط در نماز که قبل و بعد نماز، شعارها همه تکبیر است.
در نماز آیات پنج رکوع داریم وبراى هر رکوع تکبیرى وارد شده است.
در نماز میّت نیز اصولاً 5 تکبیر رکن نماز است.
در نماز چگونه تکبیر بگوییم؟
هنگام گفتن تکبیر در نماز، دو دست را تا مقابل گوشها بالا بیاوریم، بطورى که وقتى دستها مقابل گوش رسید تکبیر تمام شده باشد.
امام رضاعلیه السلام فرمود: حرکت دستها در موقع تکبیر در توجه و ابتهال به خدا و حضور قلب مؤثر است.) انگشتان دست موقع تکبیر بهم چسبیده باشد و بالا رود.
کف دستها رو به قبله باشد.
روایات بلندکردن دست هنگام تکبیر را زینت نماز معرّفى کردهاند.) سوره حمد پس از گفتن تکبیرهالاحرام، باید سوره حمد خوانده شود و اگر این سوره در نماز خوانده نشود، نماز باطل است.
«لا صلوه الاّ بفاتحه الکتاب» نام دیگر این سوره، فاتحهالکتاب است، زیرا قرآن با این سوره آغاز مىشود.
این سوره هفت آیه دارد و بنا به روایت جابربن عبداللّهانصارى از رسولاکرمصلى الله علیه وآله بهترین سورههاى قرآن است.) سوره حمد، تنها سورهاى است که بر هر مسلمانى واجب است حداقل روزى ده بار آنرا در نمازهاى پنجگانه خود بخواند.
در اهمیت این سوره همین بس که در روایات آمده: اگر هفتاد مرتبه این سوره را بر مرده خواندید و زنده شد تعجب نکنید.) از نامگذارى این سوره به فاتحه الکتاب، معلوم مىشود تمام آیات قرآن در زمان پیامبراکرم جمعآورى و به صورت کتاب درآمده و به امر ایشان در آغاز و ابتداى کتاب قرار داده شده است.
آیات سوره مبارکه حمد، اشاراتى درباره خدا و صفات او، مسأله معاد، و درخواست رهروى در راه حق، و قبول حاکمیت و ربوبیّت خداوند دارد.
همچنین در این سوره علاقه خود را به ادامه راه اولیاى خدا و بیزارى و انزجار از گمراهان و غضبشدگان ابراز مىکنیم.
سوره حمد مایه شفا است.
هم شفا از دردهاى جسمانى و هم شفا از بیمارىهاى روحى.
مرحوم علامه امینى در کتاب تفسیر فاتحهالکتاب روایات فراوانى را در این زمینه نقل کرده است.
درسهاى تربیتى سوره حمد انسان در تلاوت سوره حمد، با «بسماللّه» از غیر خدا قطع امید مىکند.
با «ربّ العالمین» و «مالک یوم الدّین» احساس مىکند که مربوب و مملوک است.
با کلمه «ربّ العالمین» میان خود و هستى ارتباط برقرار مىکند.
با «الرّحمن الرّحیم» خود را در سایه لطف گسترده او مىبیند.
با «مالکِ یومالدین» غفلتش از قیامت زدوده مىشود.
با «ایّاک نَعبد» خودخواهى و شهرتطلبى را کنار مىگذارد.
با «ایّاک نستعین» از فکر یارى طلبى از غیرخدا بیرون مىرود.
با «انعمتَ علیهم» مىفهمد که تقسیم نعمتها بدست اوست و باید حسادت را کنار گذاشت، زیرا حسود در واقع از داورى و تقسیم روزى به دست خدا راضى نیست.
با «اهدِنا الصّراط المُستقیم» رهسپارى در راه حق را درخواست کند.
با «صراط الّذین انعمتَ علیهم» همبستگى خود را با پیروان راه خدا اعلام مىدارد.
و در نهایت با «غیرالمغضوب علیهم ولا الضّالین» از باطل و اهل باطل بیزارى مىجوید.
«بِسماللّه الرّحمن الرّحیم» در میان مردم و اقوام مختلف رسم است که کارهاى مهّم را با نام یکى از بزرگان خویش که مورد احترام و علاقه آنهاست، شروع مىکنند، تا آن کار با میمنت و مبارکى آغاز شود و به انجام رسد.
البتّه هرکس بر اساس افکار و عقاید صحیح یا فاسد خود عمل مىکند.
بعضى با نام بتها و طاغوتها و بعضى با نام و یاد خدا و به دست اولیاى خدا کارهاى خود را شروع مىکنند.
چنانکه امروز رسم شده ساختمانهاى مهم را، افراد مهمّ اولین کلنگش را بر زمین مىزنند، در جنگ خندق نیز پیامبراکرم براى حفر خندق، اوّلین کلنگ را خود به زمین زدند.
بسماللّه، سرآغاز کتاب وحى است.
بسماللّه، نه تنها در ابتداى قرآن بلکه در آغاز تمام کتابهاى آسمانى بوده است.
بسماللّه، سرلوحه عمل همه انبیا بوده است.
وقتى کشتى حضرت نوح در میان امواج طوفان به راه افتاد، نوح به یاران خود گفت: سوار شوید که: «بسماللّه مجریها و مرسیها» حرکت و توقف این کشتى با نام خداست.
حضرت سلیمان نیز وقتى ملکه سبا را به سوى خدا دعوت کرد، دعوتنامه خود را با جمله «بسماللّهالرحمن الرحیم» آغاز کرد.
حضرت علىعلیه السلام مىفرمود: «بسماللّه» مایه برکت کارها و ترک آن موجب نافرجامى امور است.) همچنین به شخصى که جمله «بسماللّه» را مىنوشت فرمود: «جَوِّدها» آنرا نیکو بنویس.
) به زبان آوردنِ «بسماللّه» در شروع هر کارى سفارش شده است؛ غذاخوردن، خوابیدن، سوارشدن بر مرکب، نکاح و زناشویى و بسیارى از کارهاى دیگر.
حتى اگى حیوانى بدونِ گفتن «بسماللّه» ذبح شود مصرف گوشت آن حرام است.
و این رمز آن است که خوراکِ انسانِ هدفدار و موحّد نیز باید جهت الهى داشته باشد.
سوره توحید اهمیّت سوره توحید در نماز بعد از سوره حمد، باید یکى دیگر از سورههاى قرآن خوانده شود که نمازگزار مىتواند هر سورهاى را انتخاب کند، البتّه به غیر از چهار سورهاى که سجده واجب دارند.
اما در میان سورهها، سوره توحید ترجیح دارد ولذا در روایات به ما سفارش شده است در هر شبانهروز لااقل در یکى از رکعتهاى نمازتان این سوره را بخوانید تا از نمازگزاران واقعى باشید.) این سوره در اهمیت، به اندازه یکسوّم قرآن، بلکه یکسوّم تورات و انجیل و زبور است.
نهتنها در نماز، بلکه اگر بعد از نماز هم این سوره به عنوان تعقیب نماز خوانده شود، خداوند خیر دنیا و آخرت را به انسان مرحمت مىکند.
گرچه این سوره کوچک است اما محتواى آن بسیار بالاست، چنانکه امام سجّادعلیه السلام فرمود: خداوند چون مىدانست در آینده افراد دقیق وعمیقى پیدا مىشوند، این سوره و همچنین آیات اوّل سوره حدید را نازل کرد.
قرائت این سوره نهتنها در نماز سفارش شده، بلکه تلاوت مکرّر آن، شرّ افراد ظالم را کوتاه و خانه انسان را از حوادث و خطرات بیمه مىکند.
سعدبنمعاذ یکى از یاران وسرداران لشگرِ رسولخدا بود که در قبرستان بقیع مدینه مدفون است.
در تشییع جنازه او پیامبر پابرهنه شرکت کرد و فرمود: نودهزار فرشته از آسمان براى تشییع سعد آمدهاند.
پیامبر از جبرئیل پرسیدند: دلیل نزول تو و این همه فرشته براى تشییع جنازه سعدبن معاذ چیست؟
جبرئیل فرمود: او در هر حال چه ایستاده چه نشسته چه سواره و چه پیاده، سوره «قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ» را مىخواند.
در سبب نزول این سوره مىخوانیم: یهودیان و مسیحیان و مشرکان از پیامبر درباره خداوند سؤال مىکردند که خدایت را براى ما معرّفى کن.
پیامبر در جواب آنها این سوره را قرائت فرمود.
این سوره به منزله شناسنامه خداوند است.
«قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ» بگو: او خداى یکتاست.
توحید، اساسىترین اصلِ همه ادیان آسمانى است و انبیا آمدهاند تا آثار شرک و کفر و بتپرستى را از میان بردارند و مردم را بسوى خداى یگانه دعوت کنند.
توحید، روح و جان همه تعالیم انبیاست.
نه فقط اعتقادات که احکام و اخلاق نیز بر محور توحید استوار است.
توحید، مرز میان ایمان و کفر است و ورود به قلعه ایمان بدون پذیرش توحید ممکن نیست: «قُولُوا لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ تُفْلِحُوا» و «لا اِله اِلاَّ اللّه حِصنى فَمَن دَخَلَ حِصنى اَمِنَ مِنْ عَذابى») این سوره شامل خالصترین عقاید توحیدى است، لذا آنرا سوره اخلاص نیز نامیدهاند.
این سوره، هم عقیده مسیحیت را در مورد تثلیت رد مىکند، هم شرک یهود را و هم عقیده عرب جاهلى، که فرشتگان را دختران خدا مىپنداشتند.
توحید، یعنى خالص کردن فکر و عمل از هرگونه شریک و همتایى براى خدا.
نه شرکِ نظرى و نه ریاى عملى.
بلکه هم انگیزه و هدف تنها خدا باشد، و هم نفس کار، خدایى و الهى.
«قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ» او یکتایى است که دوّمى ندارد، شبیه و مثل ندارد، جزء و عضو ندارد.
«قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ» او معبودى است که در همه چیز فرد است، لذا بشر از فهم و درکِ ذات او عاجز.
دلیل یکتایى او اینکه اگر خداى دیگرى هم بود، او نیز باید پیامبرانى مىفرستاد تا مردم او را بشناسند و اطاعتش کنند!
دلیل یکتایى او اینکه همه انسانها در موقع خطر، تنها به یک نقطه متوجه مىشوند و دل آنها گواهى مىدهد که تنها یک نقطه است که در سختىها به انسان امید مىدهد.
دلیل یکتایى او، هماهنگى میان زمین وآسمان، هستى وانسان و ارتباطى دقیق و منظم میان همه آفریدههاست.
اگر شما به چند نقاش سفارش تصویرى بدهید، مثلاً به یکى بگویید: سر خروس بکشد و دیگرى بدن آن را رسم کند و نقاش سوّمى دُم و پاى خروس را بکشد، وقتى سه نقاشى را کنار هم بگذارید، میان سر و تن و پا هماهنگى نیست، یکى بزرگ است و یکى کوچک، یکى خوش رنگ و یکى بدرنگ.
آرى هماهنگى میان خورشید و ماه و زمین، آب و باد و خاک، کوه و دشت و دریا و همه اینها با نیازهاى انسان، نشاندهنده یکتایى خالق است.
انسان اکسیژن مىگیرد و کربن پس مىدهد و گیاهان کربن مىگیرند و اکسیژن مىسازند تا نیاز انسان و دیگر موجودات زنده را برطرف کنند و این هماهنگى رمز حیاتِ انسان و گیاه است.
نیازهاى طفل را با محبت والدین جبران مىکند و خستگى روز را با خواب شب برطرف مىسازد.
آب چشم را شور و آب دهان را شیرین آفریده، تا یکى چشم را که از پى ساخته شده با آب نمک شستشو دهد و یکى غذا را آماده جویدن و هضم کند.
به نوزاد، بجاى فوت کردن، مکیدن یاد داده و قبل از تولّد شیر را به سینه مادر آورده است.
غذاىِ پرنده آسمان را در لابلاى دندانِ نهنگ دریا قرار داده و روزى همه جانداران را به نحو مطلوب مقدّر کرده است.
در جنگ جمل یک عرب بیابانى از حضرت علىعلیه السلام معناى توحید را پرسید، رزمندگان به او اعتراض کردند که اکنون وقت این سؤالات نیست.
اما حضرت در همان بحبوحه جنگ، توحید را براى او معنى و تفسیر کرد و آنگاه فرمود: ما براى همین معنى با مخالفین مىجنگیم.
(242) آرى مبارزه پیروان حق در طول تاریخ بخاطر برافراشتن پرچم توحید بوده است.
«اَللَّهُ الصَّمَدُ» او خداى بىنیاز است.
«صَمَد» یعنى نفوذناپذیر، خللناپذیر و تغییرناپذیر.
او «صَمَد» است، پس نه مادّه است و نه مادّى، زیرا همه امور مادى در طول زمان دچار تغییر و خلل مىشوند.
لذا او نه جسم دارد که با چشم دیده شود و نه همچون نیروى جاذبه است که گرچه دیده نمىشود، امّا خواص مادّى دارد.
او «صَمَد» است، قدرتى نفوذناپذیر که ارادهاش در همه چیز نافذ و جارى است.
او «صَمَد» است، عزیزى خللناپذیر که همه عزّتها از اوست و هرکس هر عزّت و قدرتى دارد از اوست.
او به هیچکس و هیچ چیز نیاز ندارد ولى همه چیز نیازمند اوست.
او «صمد» است، وجود تامّ کامل، بلکه اتمِّ اکمل، که همه کمالات را در اوج کمال داراست و همه موجودات براى رسیدن به کمال نیازمند نظر لطف اویند، ولى او به هیچ موجودى نیاز ندارد.
همواره بوده و خواهد بود.
فرمانش فوق همه دستورات و ارادهاش حاکم بر همه ارادههاست.
نه نیازى به خواب دارد و نه در انجام کارهایش به همکار و شریک محتاج است.
او «صمد» است و در یک کلام: خداى بىنیاز مورد نیاز.
«لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ» او نه چیزى را زائیده و نه از هر چیزى زاده شده است.
او خالق موجودات است، نه زاینده آنها.
کار او تولید نیست که مثلِ خود را بوجود آورد، بلکه آوردن از نیستى به هستى است.
مادرى که فرزند را مىزاید نوزاد از جنس او و مثل خود او یعنى انسان است، امّا براى خدا مثل و شبیهى امکان ندارد که خدا او را بزاید یا از او زاده شود.
«لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَئْ» ) این جمله در مقابل عقیده مسیحیان است که عیسى را فرزند خدا مىپندارند و براى او همانند خداوند، خدائى قائلند.
همچنین این آیه اعتقاد مشرکان، که فرشتگان را دختران خدا مىپنداشتند نفى مىکند و مىگوید: خداوند فرزندى نزائیده است چه پسر و چه دختر!
از چیزى زاده نشده است تا زاینده مقدّم بر او و برتر از او باشد.
وجود او مثل خروج میوه از گل، یا درخت از هسته نیست.
مثل خروج آب از ابر، یا آتش از چوب نیست.
مثل خروج کلام از دهان، یا نوشته از قلم نیست.
مثل خروج بو از گل، یا طعم از غذا نیست.
مثل خروج فکر از عقل، یا درک از دل نیست.
مثل خروج گرما از آتش، یا سرما از برف نیست.
او هست اما شبیه هیچچیز و هیچکس نیست.
نه آو در چیزى است و نه چیزى درون او.
رابطه او با اشیا، رابطه والد و مولود نیست، بلکه رابطه خالق و مخلوق است.
«وَ لَمْ یَکُنْ لُهُ کُفُواً اَحَدٌ» و هرگز براى او همتا و همانندى نبوده است.
او نه در وجود همانند دارد، نه در کمال و نه در افعال.
او احد است و احدى کفو او نیست.
او تنهاست و همسر و فرزندى ندارد!
او همانندى ندارد تا همکار و شریک او باشد.
چگونه انسان جرئت مىکند مخلوق او را شریک او بداند و این ظلم بزرگ را در حقّ او مرتکب شود: «اِنَّ الشِّرْک لَظُلْمٌ عَظیمٌ») اى نمازگزار!
نه در نعمتهایى که از جانب خدا به تو مىرسد دیگران را دخیل و شریک بدان و نه در کارهایى که انجام مىدهى، احدى بجز خدا را منظور بدار.
چرا در فکرِ جلب نظر کسانى هستى که مثل تو هستند، ضعیف و محتاج، بدنبال جلبنظر خدائى باش که نه مثلى دارد، نه ضعفى و نه احتیاجى.
در پایان سوره اشارهاى گذرا به محتواى بلند آن داریم: «قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ» او یکتاست هم در ذات هم در صفات، پس در شایستگى معبود بودن نیز یکتا و یگانه است.
«اَللَّهُ الصَّمَد» او بىنیاز وهمه چیز به او نیازمند و در بىنیازى یکتاست.
«لَمْ یَلِدْ» تولید مثل نمىکند تا شبیه و نظیرى داشته باشد.
«وَ لَمْ یُولَد» او ازلى و ابدى است، نه حادث که از چیزى پیدا شده باشد.
«وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفواً اَحَدٌ» نه همتا دارد نه همسر، نه شبیه ونه شریک.
این سوره تمام رگههاى شرک، خرافات، اوهام و عقاید انحرافى را از ساحت مقدس خدا نفى مىکند وتوحید خالص ناب را به ما عرضه مىدارد.
طبق روایات آیات این سوره، تفسیر یکدیگرند و گویا این سوره در معرّفى خداوند مرحله به مرحله پیش مىرود: مرحله اوّل: «قُلْ هُوَ» بگو خداى من اوست.
او که از دسترس عقل و فکر بشر بدور واز دیدهها غائب و پنهان است.
در این مرحله تمام توجه به ذات خداست نه صفات او.
خود ذات به تنهایى براى محبوب بودن ومعبود واقع شدن کافى است.
حضرت علىعلیه السلام مىفرماید: «وَ کَمالُ الْاِخْلاصِ نَفْىُ الصِّفاتِ عَنْه» اخلاص کامل آنست که بدون توجّه به صفات به خدا رو کنى.
خدا را بخاطر خودش عبادت کنى نه به جهت نعمتهایى که به تو ارزانى داشته است.
مرحله دوّم: «هُوَ اللَّه»، او اللّه است.
معبودى که همه کمالات را داراست.
در این مرحله، ذات و صفات همراه آمده است.
«اللّه» ذاتى است که همه صفات نیکو را دربر دارد و لذا شایسته عبادت و پرستش است.
چنانچه قرآن مىفرماید: «وَ لِلَّهِ الْاَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها» تمام صفات و اسماى نیکو براى اوست، پس او را بدان نامها بخوانید.
شناخت خدا از طریق صفات، مرحله دوّم است که «اللّه» کلمه جامع تمام آن صفات است.
توجه به خدا به واسطه صفات، طریقى است که در دعاها خصوصاً دعاى جوشنکبیر جلوه مىکند که خداوند را با هزار وصف مىخوانیم.
مرحله سوّم: «اَحَدٌ» او یکتاست و در یکتایى یگانه.
در این مرحله، توحید مطرح مىشود، توحید ذات و صفات.
هم ذاتش یگانه است، هم صفاتش یگانه و بىنظیر، و هم وجودِ ذات و صفات او یکى است، نه آنکه صفاتش وجودى زائد بر ذات داشته باشند.
او یکتایى است که دوّمى و سوّمى ندارد.
میان «واحِد» و «اَحَد» تفاوت است.
اگر گفتیم: احدى نیامد، یعنى هیچکس نیامد و اگر گفتیم: واحدى نیامد، ممکن است دو نفر یا بیشتر آمده باشند.
قرآن مىفرماید: خداوند «اَحَد» است و نمىفرماید: «واحد».
او «یکتا» است نه «یکى» که ممکن باشد دوّمى و سوّمى هم داشته باشد.
مرحله چهارم: «اَللَّهُ الصَّمَدُ» خدا بىنیاز است.
در این مرحله، بىنیازى که محور ذات و صفات الهى است به عنوان یکى از مهمترین اوصاف الهى مطرح مىشود.
آنهم نه به شکل خبر که بفرماید: «اَللَّه صَمَدٌ»، بلکه به صورت وصفِ ثابت براى «اللّه» و لذا لفظ «اللّه» تکرار مىشود: «اللّه الصَّمَد» او یکتاست، امّا بىنیاز.
غیر او بسیارند، امّا سراسر نیاز، و نظر همه نیازمندان تنها به سوى آن بىنیاز!
مرحله پنجم: «لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ» این مرحله طبق روایات، تفسیرِ «اَلصَّمَد» است.
او بىنیاز است، نه به فرزند نیاز دارد که بزاید، نه محتاج پدر و مادر است که زاده شود و نه همسر و همکار و همانندى بخواهد که در کارها به او کمک کند.
اگر متولّد شود ازلى نیست و اگر متولّد کند ابدى نیست، زیرا رو به کاهش و اضمحلال مىرود.
و اگر مثل و مانندى داشته باشد بىرقیب نیست.
و خداوند از همه این امور منزّه و مبرّاست.
«سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ»)