هجرت پیامبر
خدای بزرگ که از گفتار و نقشه های شوم کفار آگاه بود مکر آنان را بر پیامبر خویش آشکار ساخت و نقشه ی شومشان را افشا کرد.
او به پیامبرش خبر داد که مشرکان کمر به قتل تو بسته اند بنابر این باید کاملا مخفیانه از این شهر هجرت کنی و به سوی یثرب رهسپار شوی که این هجرت استواری بنیان اسلام و رهایی محرومان از چنگال مستکبران ستمگر خواهد شد.
پیامبر به امر خدا به انجام این هجرت مقدس اما خطرناک تصمیم گرفت.
پیامبر و خانه ی او سخت تحت نظر بود کوچک ترین علامت و نشانی در رفت و آمدها و کم ترین تغییری در وضع خانه تصمیم پیامبر را آشکار می ساخت و برنامه ی هجرتش را به خطر می افکند .
کفار خانه و محل نشستن و خفتن پیامبر را کاملا شناسایی کرده بودند تا هنگام حمله ی دسته جمعی – که نقشه و زمان اجرایش را پیش بینی کرده بودند- مشکلی پیش نیاید .
آن ها شب ها حتی از روزنه ی در و بالای دیوار به محل خواب پیامبر نگاه می کردند و روزها از رفت و آمدهای پیامبر به خانه و بیرون خانه کاملا خبر داشتند تا این که شب حمله فرا رسید .
پیامبر موضوع هجرت خود را با علی بن ابی طالب – که در نخستین روزهای بعثت با او پیمان یاری بسته بود – در میان نهاد و گفت :یا علی آیا می توانی مرا در اجرای این امر الهی یاری کنی؟
- یا رسول الله چگونه باید شما را یاری کنم؟
کار بسیار خطرناکی است.
نزدیک به چهل نفر از مشرکان می خواهند یک باره به من حمله کنند و مرا شبانه در بستر قطعه قطعه نمایند .
خدا مرا از این تصمیم سری آنان آگاه ساخته و به من فرمان هجرت داده است اما اگر بسترم در این شب خالی بماند انان متوجه خواهند شد و مرا تعقیب خواهند نمود و در هر جا که مرا پیدا کنند نقشه ی خود را اجرا خواهند کرد .
به ناچار باید کسی در بستر من بخوابد تا وقتی که از روزنه ی در می نگرد در روشنایی کم رنگ خانه کسی را در بستر ببینند و تصور کنند که من در بسترم
کار بسیار خطرناکی است.
به ناچار باید کسی در بستر من بخوابد تا وقتی که از روزنه ی در می نگرد در روشنایی کم رنگ خانه کسی را در بستر ببینند و تصور کنند که من در بسترم .
آیا حاضری در بستر من بخوابی؟
کار بسیارخطرناکی است ، زیرا چهل نفر با شمشیرهای کشیده در نیمه های شب به خانه هجوم می آورند و ممکن است تو را به جای من در بستر قطعه قطعه کنند.
در این صورت آیا شما به سلامت خواهید بود؟
آری به سلامت خواهم بود .
اگر بدین گونه یاری ام کنی در این هجرت به یاری خدا موفق خواهم شد .
حتما شما را یاری خواهم کرد.
پاسخ حضرت علی قاطع و با یقین بود و نشان از گذشت و ایثار شکوهمندی داشت که علی بن ابی طالب در راه خدا و برای حفظ جان پیامبر خدا آن را می پذیرفت.
به این ترتیب پیامبر خدا عازم هجرتی عظیم شد.
او در فرصت کاملا مناسبی خانه را ترک کرد و با ابوبکر از شهر بیرون رفت.
شب فرا رسید .
مشرکان به تدریج در اطراف خانه ی پیامبر گرد آمدند.
هنوز پاسی از شب نگذشته بود که چهل نفر مرد نیرومند با شمشیرهای کشیده گرداگرد خانه ی پیامبر را محاصره کردند.
از شکاف در و بالای دیوار به داخل خانه نگریستند و در روشنایی کم رنگ شب دیدند که او مانند شب های پیش برد سبز رنگش را روی خود کشیده و گاهی پهلو به پهلو می شود.
خواستند در نیمه ی شب به خانه هجوم برند و او را قطعه قطعه کنند اما برخی گفتند: که در این خانه زن و کودک نیز خوابیده اند .
انصاف نیست که آنان را در این تاریکی شب پریشان سازیم .
خانه که در محاصره ی کامل ماست محمد هم که در بستر است و هیچ راه فراری ندارد پس چرا عجله کنیم ؟
بهتر است صبر کنیم و صبحگاهان حمله بریم تا همه ببیند که چهل نفر از قبایل مختلف در قتل محمد شرکت داشته اند.
آن ها تا صبح صبر کردند برخی همان جا خوابیدند و برخی مراقبت کردندکه کسی از خانه خارج نشود .
صبحگاهان با شمشیرهای برهنه از در و دیوار بالا رفتند و به اتاق پیامبر هجوم بردند .
علی بن ابی طالب با شنیدن سر و صدا یک باره از جای برخاست و فریاد زد: این جا چه می کنید؟
با شنیدن صدای رسای علی بن ابی طالب و با مشاهده ی چهره ی خشمگین و مصمم او مشرکان بی اختیار و مبهوت در جای خود ایستادند پس محمد کجاست ؟
مگر او را به من سپرده بودید؟
مشرکان از شدت خشم و غضب بر افروختند و فریاد کشیدند و از بیهودگی نقشه و مراقب های روزها و شب های خود سخت بر آشفتند .خانه را رها کردند و برای یافتن و دستگیر کردن حضرت محمد به تکاپو افتادند .
آن ها پیش خود فکر می کردند که محمد یا در مکه پنهان شده یا به سوی مدینه حرکت کرده است .
در هر صورت می توان او را یافت و دستگیر کرد و به قتل رسانید .
پس فورا دست به کار شدند .
گروههای مختلفی را به اطراف مکه فرستادند تا راههای خروجی را کاملا زیر نظر بگیرند .
به افرادی هم که در شناختن جای پای اشخاص مهارت داشتند ماموریت دادند تا مسیر حرکت محمد را ردیابی کنند .
ضمنا اعلام کردند که هر کس محمد را دستگیر کند یا مخفیگاهش را نشان دهد یک صد شتر گران بها جایزه خواهد گرفت.
عده ی زیادی به امید دریافت جایزه به تکاپو افتادند و همه جا را گشتند و بالاخره ردپای پیامبر را پیدا کردند .
جای پای پیامبر روی خاک و شن و سنگ باقی مانده بود .
آن ها ردپای او را دنبال کردند و با سرعت پیش رفتند .
رد پا به غاری رسید و آن ها با تصور این که محمد در آن غار پنهان شده است خشنود شدند که او را یافته اند.
حضرت محمد و ابوبکر صدای دشمنان را از درون غار می شنیدند و آنان را می دیدند اما تارهای عنکبوت که چون توری بر دهانه ی غار تنیده شده بود و کبوتری وحشی که روی تارها تخم گذارده بود آن ها را از ورود به غار بازداشت .
آن ها گفتند : نه اشتباه کرده ایم .
چگونه ممکن است کسی وارد غار شده باشد؟
نه ممکن نیست اگر کسی داخل غار شده بود تارها گسسته بود و لانه ی این کبوتر هم پایین افتاده و تخم هایش شکسته بود.
کفار پس از مدتی بهت و سرگردانی مایوس و پریشان بازگشتند .
پیامبر خدا مدت سه شبانه روز در غار «ثور» مخفی بود.
این غاردر جنوب مکه بود و راه مدینه در شمال مکه قرار داشت بنابر این مشرکان نیروهای خود را بیشتر در شمال مستقر کرده و از جست و جو در قسمت های دیگر منصرف شده بودند.
به این جهت شب ها وقتی که هوا کاملا تاریک می شد و دیدگان مشرکان را خواب فرا می گرفت حضرت علی یار همیشگی و باوفای پیامبر به یاری پیامبر می شتافت در تاریکی شب بر می خاست مقداری آب و غذا بر می داشت و به غار می رفت و از کنار پرده ی نازکی که عنکبوت بر در غار تنیده بود آن ها را به پیامبر می رساند و او را از اوضاع مکه و تصمیمات مشرکان آگاه می کرد .
گاهی هم فرزند ابوبکر « عبدالله» به غار سر می زد و برای آنان آب و غذا می برد.
در یکی از این شب ها پیامبر به حضرت علی فرمود : امانت هایی را که مردم به من سپرده اند به صاحبانشان بازگردان و دو شتر برای ما بیاور که به سوی یثرب برویم .
آن گاه دخترم فاطمه و زنان دیگر را بردار و به ما ملحق شو.
ابوبکر گفت: من شتر آماده کرده ام .
پیامبر قبول کرد که از آن استفاده کند به شرط این که ابوبکر اجرتش را دریافت کند.
در شب چهارم وقتی هوا تاریک شد سه شتر لاغر اندام تیزرو با مقداری آب و غذا همراه یک راه شناس امین کنار غار آماده بود .
پیامبر و ابوبکر به آرامی پرده را کنار زدند و از غار بیرون آمدند.
بر پشت شتر سوار شدند و پای در هجرت نهادند .
شب ها راه می پیمودند و روزها در شکاف دره ها و سایه ی صخره ها پنهان می شدند و استراحت می کردند .
در میان راه یک روز وقتی که در پناه سایه ی صخره ی بلندی به استراحت پرداخته بودند سواری از کفار را مشاهده کردند که به سرعت نزدیک می شود .
اگر آن سوار می رسید و راه را بر پیامبر و همراهانش می بست سایر افراد هم می رسیدند و کار هجرت ناتمام می ماند اما پیامبر که به لطف خدا ایمان داشت دست به دعا برداشت: ای خدا ای رحمان که بندگان را می نوازی ای رحیم که با مومنان مهربانی جز تو کسی را نمی ستایم که حمد ویژه ی توست و جز تو کسی را رب خود نمی دانم که پروردگارم تویی .
ای تنهامعبود من و ای یگانه یاری دهنده ام یاری ام کن که به سوی تو هجرت کرده ام .
ما را از شر این دشمن کافر حفظ فرما که تو بر هر کار توانایی.
در دم دعای پیامبر مستجاب شد.
اسبی که آن گونه تند و رهوار راه می پیمود افسار از دست سوار کار خود کشید و با یک حرکت تند روی دو پا ایستاد و چرخشی کرد و با یک تکان سوارش را محکم به زمین کوفت و سپس آرام و بی حرکت ایستاد .
سوار برخاست ناراحت و خشمگین در حالی که از درد به خود می پیچید دوباره سوار شد اما اسب سرکشی به چه علت است.
پس تصمیم خود را عوض کرد و برای عذرخواهی خدمت رسول خدا آمد و از او عذر خواست و طلب بخشایش کرد.
رسول خدا به او فرمود : حال که متوجه شده ای فورا بازگرد و هر که را در راه به قصد تعقیب ما می آید .
بازگردان .
او بازگشت و پیامبر خدا و دو همراهش با شتاب بیشتری به سوی یثرب روان شدند تا این که به نزدیک این شهر رسیدند مسلمانان از مهاجرین و انصار مرد و زن و کودک با اشتیاق به دیدار رسول خدا آمده بودند.
آن ها وقتی رسول خدا را از دور دیدند شتابان و مشتاق به سویش دویدند .
فریادهای تکبیر و تهلیل و صلوات و سلام مسلمانان به اوج رسید و رسول خدا در نزدیکی یثرب در دهکده های قبا فرود آمد تا علی بن ابی طالب و همراهان آن حضرت به او ملحق شوند.
هجرت رسول خدا آن قدر مهم و عظیم بود که مبدا تاریخ اسلام شد.
علاوه بر این به همه ی انسان ها در همه ی روزگاران درس تلاش جهاد و ایمان داد و به مسلمانان آموخت که همواره بهد پیروی از رسول گرامی خود از ستم و جهل به عدل و علم و از سیئات به حسنات هجرت کنند.
بهترین هجرت ها هجرت از گناه و زشتی و بالاتنرین جهادها جهاد با هوس ها و شهوت هاست و هر که در راه خدا جهاد کند خدا راه های ناپیدای پیروزی را به رویش می گشاید .
خداوند در قرآن خطاب به مهاجران و مجاهدان وعده داده است که : پس کسانی که هجرت کردند و از خانه و زندگیشان بیرون رانده شدند و در راه خدا آزار دیدند و اذیت کشیدند و پیکار و نبرد کردند تا کشته شدند خدا سیئاتشان را بپوشاند و بیامرزد و به بهشت هایی که در زیر درختان انبوهش نهرها جاری است داخلشان کند که این ثواب و هدیه ای است الهی و البته حسن ثواب پیش خداست