اکنون به بررسی دیدگاه علامه ی مغرب عبدالرحمن بن محمد معروف به ابن خلدون می پردازیم. او در سال 732 هجری در تونس متولد گردید و در سال 808 هجری از دنیا رفت. جدش خالد بن عثمان بود و به رسم متداول احترام در مغرب، با افزودن « واو و نون » به آخر اسم به ابن خلدون مشهور گردید.
در کودکی قرآن را در نزد پدرش که اولین معلم او بود، آموخت. ضمن آنکه در محضر برخی از دانشمندان آن دوران تلمذ نمود که به نام ایشان و مهم ترین کتاب های فرا گرفته در محضرشان اشاره کرده است، اما به سبب هجرت دانشمندان و ادباء از تونس به جهت انتشار وبا در سال 750 هجری به شکلی زود هنگام در هجده سالگی از تحصیل باز ماند. از این رو به کارهای عمومی و سیاست در کنار استمرار بر مطالعه، نگارش و آموزش پرداخت. اولین کار او سمت « کتابت العلامه » یا دیوان رسائل در تونس بود. سپس عهده دار مناصب گوناگونی در مناطق مختلفی شد و در کوران دسیسه هایی قرار گرفت که گاه خود نیز در آنها مشارکت می نمود.
برخی از مورخان بر این باورند که ابن خلدون فرزند زمانه ی خویش است. لذا جایز نیست که ما او را قهرمانی جدا از شرایط زمانه و میراث فکری عصرش در نظر آوریم. بنا بر اعتقاد ایشان، او از کوشش های مورخان پیشین به ویژه زمانی که اندیشه ی تاریخی را از اتکا بر ( صرف ) امر منقول خارج ساخته و به افق هایی از چند فرهنگ در تمدن های بشری پیوند می دهد، بهره برده است. چه آنکه تعلیل عقلی از منابع تاریخی از دوران مسعودی موجود است. [1]
ما مخالف این بیان به شکل عام آن هستیم. با این باور که عبدالرحمن بن خلدون پدیده ای فراتر از دوران خود بوده است. او در چهارچوب عصر خویش خوش درخشید و بسان درخشش خورشیدی پیش از غروب مرحله ای از مراحل تمدن بود. لذا با نظر علامه مالک بن نبی موافقیم که عصر ابن خلدون در سطح او نبوده است. چه اگر این امر محقق می گردید، مقدمه ی ابن خلدون به نقطه ی عطفی در مسیر ایجاد فرهنگ اسلامی مبدل می گشت.
دوران ابن خلدون شاهد سقوط آخرین دولت بزرگ مغربی و اندلسی بود. و آن دولت موحدان بود که به توسط مهدی بن تومرت ( از نظر فکری ) و عبدالمؤمن بن علی ( از نظر سیاسی ) پیش از نیمه ی سده ی ششم هجری تاسیس شده و به سه دولت تقسیم شده بود:
حفصی ها در افریقا ( تونس ) بنو عبدالواد ( بنو زیان ) در الجزایر بنو مرین در مغرب اقصی.
عصر ابن خلدون مانند عصر ابن حزم اندلسی در سده ی پنجم هجری، دوران دسیسه ها و چند دستگی هایی است که او را ناچار به وارد شدن در آن ساخت. و البته این مدعا منجر به انکار تاثیر پذیری ابن خلدون از برخی از مورخان مسلمان پیش از خود که دارای اندیشه های متکاملی در تفسیر تاریخ بودند، نمی شود. در راس ایشان که ابن خلدون ابن حزم اندلسی قرار دارد که ابن خلدون برغم عدم تصریح از او نقل نموده و بر آثارش اعتماد کرده است.
برخی مثال های تاریخی ابن خلدون به جهت بیان « اشتباهات و پندارهای واهی مورخان و بیان علت آن » از دایره المعارف « الفصل » ابن حزم اقتباس شده است. ضمن آنکه ابن خلدون از نقد ابن حزم بر این اشتباهات و اوهام نیز استفاده کرده است.
مقایسه ی نوشته ی ابن حزم در نقد تورات در کتاب علمی « الفصل فی الملل و الأهواء و النحل » و مقدمه ی ابن خلدون به خوبی نشاندهنده ی میزان اقتباس ابن خلدون، حتی در شواهد و مثال ها، از ابن حزم است. و ما آن را در کتاب خود تحت عنوان « ابن حزم الاندلسی و جهوده فی البحث التاریخی و الحضاری » به طور مبسوط بیان نموده ایم.[2] و چه بسا که ابن خلدون از طرطوشی مؤلف « سراج الملوک » نیز بهره برده است. ضمن آنکه حق این است که ابن خلدون جهشی بزرگ، و نقطه ی عطفی جدید و برجسته در سیر روش شناسی تاریخ می باشد.