اهمیت ادبیات کودکان و نوجوانان
بر خلاف آنچه تصوّر میشود، روزگار ما دوران کودکسالاری نیست و درواقع، تمدّن امروز به کودک فرصت کودکی نمیدهد تا آنجا که دوران جدید را دوره زوال کودکی نام نهادهاند.
سرعت فزاینده سوداگری و تولیدْ بزرگترها را بر آن داشته است که کودک را هر چه زودتر وارد چرخه تولید کنند.
همچنین بیم آنان از طغیان نسل نو باعث میشود که آزادی و رشد خلاّقانه دوره کودکی را برنتابند (اقلیدی، ص 513).
در چنین حالتی اهمّیّت ادبیّات کودک و نوجوان، همچون عاملی برای رشد فرهنگ و استقلال، در شخصیّت کودکان آشکارتر میشود.
اهمّیّت ادبیّات کودک، با توجّه به این محورها، روشنتر خواهد شد:
الف.
بچّهها آسیبپذیرند.
اغلب به مقتضیّات سنّی خود، احساساتی، ظاهربین و سادهاند.
اصولاً ذهن نقّادی ندارند و قضاوتهایشان بیشتر حسّی است.
از اینرو میزان آسیبپذیری آنان در برابر فراوردههای فرهنگی بالاست.
ب.
بچّهها تأثیرپذیرند.
و این تأثیرپذیری هم عمیقتر و ماندگارتر و هم پردامنهتر از تأثیرپذیری بزرگترهاست؛ چنانکه در حدیث نبوی نیز آمده است: اَلْعِلْمُ فیالصِّغَر کالنَّقْشِ فیالحَجَر.
ج.
جمعیّت کودکان بیشتر است و آنان اوقات فراغت بیشتری دارند، به خصوص در کشور ما که ادبیّات کودک و نوجوان بیشترین مخاطب بالقوّه یا بالفعل را دارد.
سبب فقر پژوهش در حوزه ادبیات کودکان در چیست؟
اصولا نظام آموزش دانشگاهی درایران صورت گرا یا ظاهر بین است تا معنا گرا و درون بین.
به همین دلیل است که پژوهش در نظام دانشگاهی ایران جای شایسته خود را ندارد.
اصل گرفتن مدرک است و رسیدن به عنوان یا تیترهای دانشگاهی.
در حالی که فلسفه دانشگاه در کشورهای پیشرفته، پرورش پژوهشگر است، نه پیشکش کردن تیترهای دانشگاهی.
از همین نقطه روشن میشود که جامعه و دولت و حتی مردم ما به این دلخوش هستند که نزدیک دو میلیون دانشجو دارند، اما نتیجه آن چیست؟
کمتر دیده میشود که پژوهشگری از میان آنها به جامعه معرفی شود.
در ظاهر همه هم با روحی منفعل به این پدیده نگاه میکنند و در بسیاری موارد هم رضایت دارند.
در چنین احوالی در شاخههایی مانند رشته ادبیات که بسیاری از دانشگاههای ما بیش از نیم سده است که از آن بهرهمند هستند، کارهای پژوهشی رنگ و بویی ندارد، صد البته که ادبیات کودکان که در ایران رشتهای جوان است و هنوز هم هیچ دانشگاهی چنین رشتهای را ندارد یا به رسمیت نمیشناسد، طبیعی است که فقر پژوهشی از سرتا پای ادبیات کودکان میبارد.
موسسههای فرهنگی هم مانند وزارت ارشاد که باید متولی بخشی از کارهای پژوهشی باشند، بهتر است که واقعا این کار را انجام ندهند.
چون سبب آن رواج پدیدهای شده است به نام پژوهشهای دولتی.
پژوهشهایی که تنها با هدف گرفتن منابع مالی از سهم درآمدهای نفت انجام میشود و هیچگاه نیز با استاندارهای پژوهشی حتی در حالتهای حداقلی مطابقت ندارد.
و در نهایت پژوهش در این حوزه میماند برعهده چند پژوهشگر منفرد و یا موسسههای اندک غیردولتی که باید این بار عظیم را بردوش بکشند.
اما مگر تواناییهای آنها و منابع نداشته مالی آنها چقدر است که بتوانند این راه را ادامه دهند؟
پس فقر پژوهشی سبب شده است که ادبیات کودکان ما از مرحله مانداب میگذرد و شاید روزی برسد که بگوییم به گنداب تبدیل شده است.
امید که آن روز نیاید.
مطالعات دانشگاهی
ادبیات کودک ایران در مقایسه با ادبیات کودک کشورهای دیگر حتی کشورهای در حال توسعه، از فقدان مطالعات دانشکاهی رنج می برد .
هنوز از رشته مستقل ادبیات کودک خبری نیست و در اغلب دانشگاه های کشور جز چند واحد در حاشیه برخی از رشته ها چیزی به نام ادبیات کودک وجود ندارد و اگر از یک استثنا در دانشگاه شیراز بگذریم ، میتوانیم ادعا کنیم مطالعات دانشگاهی در حوزه ادبیات کودک وجود ندارد.
قضاوت درباره این وضعیت در ظاهر ساده به نظر می رسد، اما میتوان رد پایی از برخی گرایش ها دید که چندان ،با دانشگاهی شدن ادبیات کودک و به تبع آن مطالعات دانشگاهی میانهای ندارد و متقدند که ادبیات کودک امری غریزی است و باید از راه های دیگری در گسترش و تقویت ان کوشید و چه بسا دانشگاه ها به کیفیت ان نینجامد ، امّا از سوی دیگر اغلب با اشاره به تجربه های کشور های دیگر به اهمیت نقش دانشگاه و مطالعات دانشگاهی تاکیید می کنند.
برای این افراد شاید نخستین پرسش این باشد که چرا در ایران مطالعات دانشگاهی در حوزه ادبیات کودک شکل نگرفتهاست وچه موانعی روی این پدیده قرار دارد.
انــــواع ادبیات کــــودک و نـــــوجوان این ادبیّات یا منثور است و مشتمل بر ادبیّات داستانی (قصّه ، داستان )؛ ادبیّات نمایشی(نمایشنامه، فیلمنامه)؛ نثر ادبی (قطعه ادبی، انشا) و یا غیرمنثور است و شامل شعر، قصّه منظوم، منظومه.
قصّه را در مفهوم کلّیاش به انواعی تقسیم کردهاند: افسانه ، افسانه تمثیلی، تمثیل اخلاقی، قصّه، مثال، حکایت لطیفهوار، افسانه پریان، افسانه پهلوانان، رُمانس و اسطوره.
داستان را از حیث قالب، به داستان کوتاه و داستان بلند تقسیم کردهاند.
پیداست که این انواع در ادبیّات کودک و نوجوان متناسب با ظرفیّت و حوصله و ذوق کودکان شکلی متفاوت با حوزه ادبیّات بزرگسالان به خود میگیرد.
در حوزه کودک، به علّت علاقه مخاطب به تصویر، شکل داستانها نسبت به داستانهای بزرگسالان، متفاوت و اغلب مصوّر است .
پیشینه ادبیات کــــودک و نــــوجوان در جهـــان گفتهاند که اگر ادبیّات شفاهی را جزو ادبیّات کودک بشماریم، میتوانیم بگوییم که ادبیّات کودک از نخستین لالاییهایی که مادر غارنشین در گوش فرزندش زمزمه میکرده آغاز شده است؛ امّا ادبیّات کودک به مفهوم امروزیاش، از زمانی آغاز میشود که وارد کتابهای کودکان و نوجوانان شده باشد.
برای تاریخ ادبیّات کودکان چهار مرحله ذکر کردهاند: پیشینه ادبیات کـــودک و نــــوجوان در ایــــران پیشینه این ادبیّات را میتوان چنین بخشبندی کرد: پیش از اسلام؛ پس از اسلام تا دوره مشروطه؛ پس از مشروطه تا 1340ش؛ از 1340ش تا پیروزی انقلاب اسلامی (1357ش)؛ از 1357ش تا دو دهه بعد (1378ش).
پس از پیـــروزی انقلاب اسلامــــی تا دو دهه بعد (1358ـ 1378ش) بررسی این دوره، به دلیل نزدیکی به زمان حاضر و نیز فراز و نشیبها و پیچیدگیهایش دشوار است.
در دهـــــه اوّل پس از انقلاب نویسندگان نسل جدید، بیشتر با تکیه بر تجربه های خود و نه تجربههای نسل پیشین و یا مطالعه نظریّههای ادبی، جسورانه مینویسند و آثارشان گاه قوی امّا اغلب خام است.
در فضای جامعه انقلابی و دینی و در حال جنگ، بیشتر به موضوع مبارزه، مذهب، استقلال و وحدت و دفاع در برابر دشمن پرداخته میشود.
امّا رفتهرفته توجّه به ساختار ادبی و شکل هنری آثار جای محتواگرایی سالهای اوّل را میگیرد.
هم در مضامین و هم در شیوههای ادبی تنوّع ایجاد میشود.
بنابراین، ادبیّات کودک و نوجوان همچون شاخهای تخصّصی در حوزه ادبیّات مورد توجّه قرار میگیرد و بیشتر از چشم کودک به جهان نگریسته میشود.
در دهــــــــــه دوم اینگونه ادبیّات به سوی حرفهای شدن حرکت میکند.
نخست نویسندگان و شاعران، تحت تأثیر انقلاب، جنگ و رویدادهای اجتماعی، بیشتر به طرف قالب واقعنما روی میآورند.
امّا به تدریج رویکرد به آثار «فانتزی» نیز رواج مییابد.
همچنین بیش از گذشته، آثاری تألیفی در قالبی که «رمان نوجوان» نام میگیرد نوشته و ترجمه میشود.
به دلیل فضای انقلاب، بسیاری از نیروهای نسل جوان، فرصت و میدان مییابند که آثار خود را به صورت کتاب یا مجلّه منتشر کنند و، در مجموع، کیفیّت و کمّیّت آنها را افزایش دهند.
به موازات آن، توجّه به ارزشهای بومی و گنجینههای کهن ادب ایرانی نیز تقویت میشود و بازنویسی و بازآفرینی ادبیّات کهن رواج مییابد.
همچنین، در کنار آفرینش آثار ادبی ناب، رفتهرفته نوعی مخاطبْمحوری و اعتنا به خواستههای او نیز در میان نویسندگان شکل میگیرد و گاه آثاری با تلفیق هر دو گرایش نوشته میشود.
این گرایش در برخی موارد از آفت سفارشی نویسی، شتاب و توجّه بیش از حدّ به خواستههای بازار آسیب میبیند.
در این دوره نسبت تألیف به ترجمه افزایش مییابد.
برطبق آماری، این نسبت که در 1347ش، 17% و در 1354ش 27% بوده، در 1357ش به 78% میرسد، امّا به تدریج تعدیل میشود و در 1367ش به 50% میرسد.
گروهی از داستاننویسان و شاعران پیش از انقلاب فعّالیّت خود را پس از انقلاب نیز ادامه میدهند و آثار قابل توجّهی پدید میآورند.
جریان نقد نیز، در سالهای نخست، نسبت به پیش از انقلاب، رشد میکند، امّا این جریان هنوز حرکتی تأثیرگذار و حرفهای نیست.
نقدْ بیشتر بازخوانی، معرّفی یا تحلیل سادهای از کتاب است که گاه مخاطب آن خود کودکان یا نوجواناناند.
به علاوه، نقد بیشتر بر داستان تمرکز دارد تا بر شعر و تصویر.
از حدود سال 1373ش بهبعد، جریان نقد، متأثّر از تحوّلات اجتماعی، رو به رشد میگذارد.
انتشار فصلنامه نظری پژوهشنامه ادبیّات کودک و نوجوان و ماهنامه نقد و اطلاعرسانی کتاب ماه کودک و نوجوان ، که بیوقفه منتشر میشوند و همچنین شتاب گرفتن انتشار آثار پژوهشی در این عرصه، از رویدادهای قابل ذکر است.
نگرش همزمانیSynchronic و نگرش در زمانى Diachronic در تحلیل تاریخى ادبیات کودکان با نگاه ویژه به نقش عباس یمینى شریف در تاریخ ادبیات کودکان ایران: نهاد ادبیات کودکان ایران پدیدهاى مدرن است که فلسفه و سازههاى آن از دوره مشروطه شکل گرفته و از آن پس با گذشت هر دهه پیشرفتهایى در حوزههاى گوناگون داشته است.
این نهاد از گونه نهادهاى فرهنگى Cultural institution است که خصلت ثانوى یا پسا بنیادین Secondary institution نیز دارد.
توضیح این که این نهاد به سبب سازوکارهاى خود پدیدهاى فرهنگى است و چون نسبت به نهادهاى اولیه یا بنیادین Primary Institutions خانواده و آموزش و پرورش در موقعیت پسینى قرار دارد، بنابراین در دورهاى بلند از تاریخ چند هزار ساله خود که نهاد نبوده، تنها سازهاى از این نهادها به شمار مىرفته است.
نهاد ادبیات کودکان ایران در این دوره صد و اندى ساله، با کوششهاى فردى و سازمانى گروههاى شخصى یا دولتى فلسفه و جایگاه خود را پیدا کرده است.
.
عباس یمینى شریف یکى از کسانى است که پیش از آن که در شکل گیرى نهاد ادبیات کودکان در ایران نقش داشته باشد، در شکل گیرى مولفههاى مفهوم و نهاد کودکى مدرن در ایران نقش داشته و کوشیده است.
با این همه آثار او که براى چند دهه در این زمینه و در زمینه ادبیات کودکان کار کرده و رنج برده بود، در دهه 40 و 50 که ادبیات کودکان ایران مىرفت که چهرهاى تازه بگیرد، مورد یورشهاى زبانى قرار گرفت و خوار شمارده شد.
در این کار دو نفر که خود چهرههاى برجسته دوران شدند، نقش داشتند، صمد بهرنگى و محمود کیانوش با نقدهاى تند بر آثار او شالودههاى این نگرش را پى ریختند.
چرا این پدیده در حوزه ادبیات کودکان ایران رخ داد؟
آْیا این موضوع ناشى از برخوردهاى شخصى یا نقد خوش عیار و دادگرانه بود؟
نقش تاریخى یمینى شریف و کنشهاى صمد بهرنگى و محمود کیانوش، بیش از آنکه در حوزه جهان نویسنده و نقد و منتقد بگنجد، نشان دهنده موضوع شکافته نشده سازوکارهاى پیچیده شکل گیرى مفهوم و نهاد کودکى در ایران است.
در این مورد نقش خود صمد بهرنگى نیز در شکل گیرى مفهوم و نهاد کودکى مدرن در ایران قابل اعتنا استت.
همچنین نقد محمود کیانوش بر آثار یمینى شریف نیز بیش از همه برآمده از زایش دو ران بلوغ در شعر کودک در دهه 50 است.
بنابراین این دو تن که خود نقش سازندهاى در تحول مفهوم و نهاد کودکى در ایران داشته اند، به سبب اینکه در این تحول خود را مىدیده اند و نه دیگرى را، فاقد درک درزمانى از تحلیل پدیدههاى تاریخى بوده اند.
از نگاه دیگر، آنها گذشتهاى را که خود بر دوش آن سوار بوده اند، محکوم کرده اند.
شاید در منطق دیالکتیک این معناى نبرد کهنه و نو و زایش نو از دل کهنه را معنا بدهد که در حقیقت این گونه نیز مىتواند باشد.
اما براى رسیدن به یک پاسخ تاریخى که جایگاه یمینى شریف را در تحول مفهوم و نهاد کودکى و ادبیات کودکان آشکار کند، نیاز است که ریشههاى این رفتار شکافته شود.
ریشه شناسى این رفتار ممکن نیست، مگر اینکه ابتدا نگرش تحلیلى به این موضوع روشن شود.
در تحلیل پدیدههاى تاریخى همواره مىتوان دو نگرش داشت.
نخست اینکه آن پدیده را از زمانى که در آن رخ داده است، خالى کنیم و با نگاه امروزى یا همزمانى Synchronic attitude تحلیل کرد، یا اینکه پدیده را در بستر تاریخى آن تحلیل کرد که به این نگرش Diachronic attitude گفته مىشود.
در تحلیلهاى تاریخى که در ایران در حوزه ادبى صورت گرفته است گاهى نگاه همزمانى جایگزین نگاه درزمانى مىشود.
در دهه گذشته، به نقد کشیدن اندیشههاى فردوسى از سوى شاملو، تحلیل همزمانى این آثار بود.
به گونهاى که شاملو با اندیشهها و سازوکارهاى اجتماعى و فرهنگى جامعه خود، جامعه و اندیشه فردوسى را نقد کرد وسبب سروصداى فراوانى شد.
در این مورد ادبیات کودکان هم از این گونه نقد و تحلیل بى نصیب نمانده است.
بى گمان یکى از کسانى که در در تحلیلهاى همزمانى دستاویز ستیز و خوارشمارى قرار گرفت، عباس یمینى شریف بود.
اندیشهها و آثار هنرى او براى کودکان به ناحق از سوى صمد بهرنگى و محمود کیانوش به نقد بیرحمانه گرفته شد و توانایى و استعداد او خوار شمرده شد.
چنین کارى از دو زاویه و دیدگاه قابل بررسى است.
نخست اینکه از زاویه اخلاقى آن را بکاویم و آن را نشانهاى از فروپاشى اخلاق نقد در جامعه بدانیم.
این گونه دیدگاه بیشتر ارزشگرا است و فاقد مولفههاى علمی.
زیرا زندگى و رفتار صمد بهرنگى و محمود کیانوش نشان مىدهد که آنها خود انسانهاى وارستهاى بوده اند که همواره در زندگى از این گونه رفتارها پرهیز داشته اند.
چنین نگرش اخلاق گرایانهاى راه به جایى نخواهد برد.
اما دیدگاه و نگرش تحلیل همزمانى و درزمانى نه تنها مىتواند علتهاى این نقدهاى بى بنیاد را کشف کند، بلکه از سوى دیگر مىتواند شالودههاى تفکر تاریخى را در حوزه ادبیات کودکان ایران استوار سازد.
موضوع نگاه همزمانى و درزمانى در مطالعات تاریخی، برگرفته از تحول در علم زبانشناسى است که در ابتداى سده بیستم رخ داد.
در این نگاه به زبان به عنوان موضوعى تاریخى نگاه مىشود.
کاشف این وضع فردیناند سوسور زبان شناس برجسته یا پدر علم زبانشناسى مدرن است.
با توجه به زمان زندگى او که در اواخر سده نوزدهم و بیستم بود و تاثیرى که از جامعه شناسى امیل دورکیم گرفته بود، پى برد که پدیدههاى اجتماعى و زبانى را مىتوان در دو برداشت همزمانى و اکنونی، بدون توجه به تحولات تاریخى که پشت سرگذاشته اند یا برداشت در زمانى و تاریخى بررسى کرد.
نگرش انتقادى به این موضوع مىتواند بیانگر این باشد که در دورهاى که این دو نقد در جامعه ایران سرازیر شد، جامعه ایران در شور احساسات غرق و از تنگناهاى تفکر انتقادى در رنج بود.
زبان صمد بهرنگى در پایین کشیدن یمینى شریف نشان دهنده کم مایگى عقلانیت انتقادى در جامعهاى بود که کم کم خود را در شور احساسات انقلابى غرق مىکرد.
صمد بهرنگى این ادبیات را از جلال آل احمد آموخته بود.
آل احمد نیز این نگاه را که آمیختهاى از فرهنگ چپ استالینیستی، غرب ستیزى فردیدى و سنتهاى مذهبى خانوادگى بود، خود در سالهاى پرشور زندگى از جامعه برگرفته بود.
این گونه نقد بیش از همه نشان مىداد که جامعه با پرچمداران تحول خود نامهربان بود.
یکى دیگر از دلایل این نگرش در جامعه ایران، مطلق بینى یا سیاه و سفید دیدن پدیدهها است که خود از نشانههاى روشن ضعف عقلانیت انتقادى است.
اگر کسى در جایى نقطه ضعفى داشت، باید بدون توجه به نقش او در شکل گیرى پدیدهها و بنیادهاى مدرن به کنار گذاشته مىشد.
این مطلق بینى را در نگاه کیانوش مىتوانیم ببینیم.
در آغاز دهه 50 محمود کیانوش نیز به عنوان شاعرى نام آور و توانا به نقد شعرهاى یمینى شریف پرداخت و با نگاهى همزمانی، همه ى عوامل تاریخى را از آثار یمینى شریف کنار زد و او را کسى دانست که بدون استعداد لازم به کار شاعرى کودکان پرداخت: رفته رفته از میان کسانى که دل به تعلبیم و تربیت کودک سپرده بودند تنى چند به نیاز عمیق کودک امروز به شعر پى بردند وخود به ساختن شعر ویژه کودک پرداختند.
جبار باغچه بان و عباس یمینى شریف از آن جمله بودند، که اولى پاکدل و بى ادعا بود و دوستدار واقعى کودک، و مىکوشید که چیزهایى شعر گونه براى کودکان در حد نیازى که خود در باغچه اش به آنها داشت، بسازد.
و اما دومى هرگز باور نکرد که شاعر نیست و آنچه که مىسازد نه شعر است، نه حتى وسیلهاى براى سرگرمى کودکان چنانکه انتظارشان را از شعر گمراه نکند و بتوانند مىان آگهیهاى منظوم بازرگانى و شعر تفاوتى بگذارند، و باز باور نکرد که قبول او نشانه خالى بودن مىدان بو د، نه پهلوانى او.
اما به هرحال او و امثال او هم جاى خود را دارند در آغاز کردن کار، آغاز کنندگان، بیمایه و مایه ور، شایسته احترامند، مایه ورانشان مىمانند وبیمایگانشان مىروند.
کیانوش فرض را بر این گذاشته بود، که جامعه در دهه بیست و سى باید یک کیانوش یا همسان کیانوش در شعر کودک خلق مىکرده است.
اما چرا جامعه ایران به راستى در دهه بیست و سى شاعرى مانند کیانوش براى کودکان ایرانى خلق نکرد؟
پاسخ به این پرسش نیز نشان دهنده این است ادبیات کودکان که در آن دو دهه به نهاد تبدیل نشده بود، ظرفیت خلق چنین کسى را در شعر کودک نداشت، این نداشتن ظرفیت یا به گفته کیانوش خالى بودن مىدان، تنها به موضوع فرد شاعر برنمى گردد، بلکه ظرفیتهاى جامعه و آموزش و پرورش بیش از همه در پیدایش این پدیده موثر بوده است.
حتا مىتوان کمى موضوع را بیشتر گسترش داد.
در دهه 40 و 50 تنها دو نام در عرصه شعر کودک مىدرخشیدند.
اما چند دهه بعد شعر گفتن به سبک و شیوه این دو شاعر،به پدیدهاى رایج تبدیل شد.نگرشى از گونه کیانوش،بر مبناى تحلیلى که برپایه آن این مقاله نوشته شده است، جابه جا کردن نگرش همزمانى با نگرش درزمانى است که خود به پدیدهاى دیگر مىرسد که به آن نابه جایى تاریخى Anachrony گفته مىشود.
نابه جایى یا پریشان زمانى در تحلیل موقعیت تاریخى آثار ناگوارى برجامعه ما گذاشته و مىگذارد.
به گونهاى که کنشها و کوششهاى پیشگامان شکسته و کم ارزش جلوه داده مىشود..
به راستى اگر با نگاه همزمانى به آثار نمایشى یا شعرى جبار باغچه بان نگاه شود، چه نامى به این آثار داده مىشود؟
بزرگترین مشکل یمینى شریف این بود که در جاى خود و در زمان خود دیده نشد، بلکه از قاب زمان خود بیرون آورده شد و در قاب زمانه دیگرى سنجیده شد.
مشکل کیانوش در این بود که خالى بودن مىدان را تنها در چارچوب فرد مىدید و نمى دانست آنچه که به عنوان نهاد ادبیات کودکان شکل مىگرفت، بیش از آنکه نقش فرد در آن موثر باشد، نقش جامعه در آن موثر بود.
به سخن دیگر و از جنبه معنا شناسى متنها را زمینههاى اجتماعى متنها Context به وجود مىآورند.
آن متنهایى که یمینى شریف خلق کرده است، نتیجه زمینههاى اجتماعى متنى است که در آن متن خلق شده است.
صمد بهرنگى و کیانوش در زمینههاى متنى دیگرى به خلق اثر پرداختند.
شوخى یا بیرحمى زمانه این است،که امروزه آثار صمد بهرنگى گاهى به همان شیوهاى به نقد گذاشته مىشود که خود دیگرى را نقد کرده بود.
که البته این نگاه همزمانى به آثار او نیز ناپخته و ناشى از بى تجربگى است.
شاید روزگارى دیگر نیز با آثار شعرى کیانوش این گونه برخورد شود.
با توجه به محدود بودن نقش فرد و گستردگى نقش زمینه متنی، عباس یمینى شریف در کدام زمینه متنى رشد کرد.
عباس یمینى شریف یکى از سازندگان نهاد کودکى مدرن در ایران، همه زندگى اش را در راه شناخت این کودکان و تحول در نگاه به مفهوم کودکى و بهبود اوضاع اجتماعى و فرهنگى آنها گذاشت.
اگرچه او در این راه یگانه نبود، اما در موقعیت دشوارى قرار داشت.
این موقعیت دشوار شامل حال همه کسانى مىشد که کودکان پس از انقلاب مشروطه بودند.
در این دوره نوگرایى سیاسى که حکومت قانون و مردم سالارى بود، اگرچه رو به خاموشى مىرفت، اما نوگرایى در چهرههاى اجتماعى و فرهنگى از هر سو زبانه مىکشید و راه خود را باز مىکرد.
یکى از جنبههاى نوگرایانهاى که گروهى از پیشگامان دوره مشروطه آغاز کردند و به فرزندان خود در دوره بعد سپردند، تحول در مفهوم و نهاد کودکى در ایران بود.
اگر پدران و مادران نسل یمینى شریفها در دوره مشروطه کوشش کردند، گرههاى سیاسى و اجتماعى در راه حکومت قانون و ساخت سازههاى نوگرایانه را باز کنند، اما به عمق رساندن این پدیده به دست آنها ممکن نبود و باید این کار در دوره بعدى از تاریخ انجام مىشد.
دوره رضاشاه، اگرچه درهاى تحول خواهى سیاسى بسته ماند، اما درهاى تحول خواهى اجتماعى با شتاب هر دم فزاینده رو به بازشدن گذاشت.
در تحول خواهى اجتماعی، بنیاد کار بر آموزش و پرورش استوار است و از این رو کار با کودکان از اهمیتى فراوان برخوردار است.
این تحول خواهى بیش از همه خود را در راه اندازى مدرسههاى نو نشان مىداد.
مدارسى که البته در آن زمان با خواست عموم مردم همگام نبود و گوشههایى از بازدارندههاى نوگرایى را در این سرزمین نمایش مىداد.
در این باره خود یمینى شریف مىگوید: مدرسههاى آن زمان برخلاف مکتبها با جامعه هماهنگ نبودند و نوعى دوگانگى بین مدرسه و جامعه وجود داشت.
مدرسه به علل مختلف نمى توانست با جامعه بجوشد ویکى شود و خواستهاى جامعه را برآورد.
البته در آن زمان تباین بین جامعه و مدرسه به شدت چند دهه بعد نبود.
ولى به هرحال یکدل و یک سو نبودند.
پس نخستین کار این گروه از نواندیشان همساز کردن سامانه آموزش و پرورش با جامعه بود.
کارى که خود بخود به خانواده و دگرگونى در آن ره مىسپرد.
با این همه یمینى شریف که در دو دهه 40 و 50 زیر فشار گرایشهاى تندروانه با تحلیلهاى همزمانى و در نتیجه نابه جایى زمانى یا پریشانى زمانى Anachrony قرار گرفت، در گفت و گو با روزنامه اطلاعات سال 1352 دغدغههاى خود را از روند بازدارندههاى ادبیات کودکان این گونه بیان کرد: اکنون باید بنفع کشور و فرزندان کشور و به سود توسعه و ترقى این رشته از ادبیات فعالیتهاى شایستهاى انجام گیرد.
ادبیات کودکان را در خط خود بیندازند و سادگى و صراحت و سلامت و روانى را در این آثار حفظ کنند و ادبیات کودکان را مانند خود کودکان پاک و ساده و بى آلایش نگاه دارند.
ادبیات کودکان را گودال تخلیه عقدههاى وجود نکنند و آنچه را که از ناراحتى و غم و یاس و بدبختى و نفرت دارند در قالب کلمات مبهم و جملات پیچیده که بیشتر به لغز و معما شبیه است تا به داستانى یا شعرى براى کودکان نریزند و دیگران را هم به پیروى از خود دعوت نکنند اگر دردى دلازار و غمى جانکاه دارند، از وضع روزگار و اوضاع خود ناراضى اند، در کارهاى خود شکست خورده و خیال گله و اعتراض و شکوه و شکایت دارند، آنها را در قالب نوشتههایى براى بزرگسالان بریزند و دست از سر ادبیات کودکان بردارند.
کودک را با نوشتهها و محصولات فکر و دست خود امیداور و خوش بین بار آوریم تا بتوانیم به آیندهاى که دوران شکوفا شدن قدرتها و استعداهاى این نسل است خوش بین و امیدوار باشیم.
و در نهایت نگاه خود را به ادبیات کودکان و نقش آن در تحول جامعه چنین بیان کرد: ادبیات کودکان پدیدهاى است بسیار مهم و زیر بناى تحولات ذهنى و فکرى و اجتماعى و علمى آینده کشور.
ادبیات کودکان در ایران که طى نیم قرن اخیر به وجود آمده به سرعت توسعه یافته و به پیشرفت غیر منتظرهاى نائل آمده است.
و در پایان باید گفت ادبیات کودکان ایران با همه نامهربانیها و فشارهاى بیرونى که در این چند دهه متحمل شده است، به همین سطح از رشد نیز نمى رسید، اگر پیشگامانى چون عباس یمینى شریف سازههاى آن را درست در جاى خود استوار نمى کردند.
تشدید ممیزی در ادبیات کودک، مشی حاکم دولت کنونی است علی اصغر سید آبادی در صحنه ادبیات کودک چهرهای آشناست.
او که اکنون دبیرگروه فرهنگ وهنرروزنامه اعتماد ملی و دبیرتحریریه و عضوهیات علمی پژوهشنامه ادبیات کودک و نوجوان است، تا به حال چند کتاب داستان و شعر منتشر کرده است..
گفتگوی ما را با او بخوانید: دویچه وله: آقای علی اصغرسید آبادی، شما به عنوان پژوهشگررشته ادبیات کودکان و نوجوانان، وضعیت کنونی این ادبیات را در ایران چگونه میبینید؟
علی اصغرسید آبادی: از دو زاویه کلی در این زمینه می توانیم حرف بزنیم: یکی از زاویه بنیادهای نظری ادبیات کودک ایران و دیگری از منظر بازار کتاب های کودک و نوجوان که البته این هر دو به هم وابسته اند و درهم تاثیرگذار.
آفرینش یا تولید ادبیات کودک در ایران یا هر جایی، وابستگی زیادی به تلقی از مفهوم کودکی دارد.
زیرا بازار کتاب کودک را نیز همین تلقی شکل میدهد.
از این زاویه اگر بخواهیم به موضوع نگاه کنیم هنوز جریان بزرگ ادبیات کودکان ایران را تلقی سنتی از کودکان شکل می دهد که اتفاقا دولت نیز پشتیبان چنین جریانی است.
نقش دولت در این ماجرا چیست؟
دولت سالانه بودجه زیادی راصرف خرید کتاب از ناشران برای عرضه در نمایشگاه های مدارس می کند که این نمایشگاه ها در انحصار یک یا چند ناشر وابسته به آموزش و پرورش است و به خاطر خرید با تیراژ بالا، ناشران این حوزه تلاش زیادی می کنند تا کتاب هایشان مورد پسند این برنامه قرار بگیرد که هر سال در ماه آبان معمولا برگزار می شود و این تلاش منجر به ممیزی مضاعفی می شود و به تقویت ناشرانی میانجامد که مطلوب های دولت را رعایت می کنند و حجم عمده کتاب کودکان از این همین مسیر به دست کودکان میرسد .
این بازار غیر طبیعی باعث شده است که جهت و افقی برای ادبیات کودک تعیین شود که جا را برای ادبیات مستقل این حوزه تنگ می کند .
بسیاری از کتاب ها به این بازار راه پیدا نمی کنند و به این خاطر که بازار طبیعی وجود ندارد عملا از توزیع باز میمانند و راه نشرشان بسته میشود.
به خصوص که در دولت جدید حمایتهای عامی که از نشر به شکل خرید کتاب و اعطای تسهیلات از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، بدون توجه به محتوا و نوع کتاب و ناشرش صورت میگرفت، اکنون جای خود را در وزارت ارشاد جدید به حمایتهای خاص داده است که شامل حال همه نمیشود و روزنهای را که برای انتشار کتابهای مستقل میتوانست باقی بماند بسته است .
با این حال این به این معنا نیست که ادبیات کودک مستقل متوقف شده است.
ضمن این که گاهی درمیان کتابهای ناشران دولتی نیز میتوان کتاب های خوب یافت، پیدایش برخی از کتابفروشیهای بزرگ در دهه اخیر و توجه بیشتر به کتاب کودک باعث شده است که بازار مستقل و کوچکی برای ادبیات مستقل نیز گشوده شود.
آیا این رشته در ایران به طور حرفهای دنبال میشود؟
اگر منظورازحرفه ای بودن سطح کیفی آن باشد ، به نظرم جواب بله است.
با همه آن چه گفتیم و نقدهای دیگری که میتوانیم برادبیات کودک ایران وارد کنیم، ادبیات کودک ایران در مقایسه با ادبیات کودک بسیاری از کشورها، جایگاه بالاتری دارد و حتی در سطح بین المللی نیز دستش چندان خالی نیست و به خصوص از نظر تصویرگری کتاب کودک که عاملی تعیین کننده در ادبیات کودک و خردسال است در سطحی بسیار خوب قرار دارد.
اما اگر حرفه ای بودن را مفهومی اقتصادی بدانیم، به آسانی نمیتوانیم جواب بله بگوییم و اما و اگرهای بسیاری دارد و به طورکلی میتوانیم بگوییم که زندگی کردن از راه نوشتن کتاب کودک درایران بسیار دشواراست.
اگر چه برخی از نویسندگان ایران براین دشواری ها فائق آمده اند و البته تعداد تصویرگرانی که براین دشواری پیروز شده اند، بسیار بیش تراست.
به خصوص آنانی که به بازارهای جهانی دست یافتهاند واز ناشران خارجی سفارش می گیرند یا اگر به سفارش ناشرایرانی نیز کار کنند، احتمال خرید کتابشان توسط ناشران غیر ایرانی وجود دارد.
چه نقاط ضعف و قوتی در این ادبیات میبینید؟
به نظرم در این رابطه آن چه اهمیت بیش تری دارد، این است که نهادهای غیردولتی ازروند تصمیم گیریها درباره سرنوشت خودشان حذف شدهاند.
به نظرمن حتی اگر بخواهیم فهرستی از نقاط ضعف و قوت ادبیات کودک را تدوین کنیم، بدون حضور نهادهای غیردولتی ممکن نیست.
برای بهتر شدن این رشته چه پیشنهادهایی دارید؟
انجمن نویسندگان کودک و نوجوان ایران چند سال پیش یک کار تحقیقی انجام داد با عنوان سیاست های دهه 80 کتاب کودک در ایران که در واقع پیشنهادهای این انجمن بود به تمام نهاد های مرتبط با ادبیات کودک واز جمله دولت که متاسفانه مورد توجه قرار نگرفت .
تحلیل وضعیت کتاب کودک ایران در دهه 70 و تدوین فهرست نقاط ضعف و قوت و فرصتها و تهدیدهای این حوزه، بخشی از این کار بود و سپس 13 پیشنهاد برای رفع نقاط ضعف و تقویت نقاط قوت ارائه شده بود که از جملهی آنها، تشکیل شورایی متشکل ازنهادهای غیردولتی و دولتی این حوزه برای سیاستگذاری در حوزه کتاب، لغوممیزی پیش از چاپ، اصلاحاتی در آموزش و پرورش و نحوه توزیع کتاب در آن و...
بود.
به نظر من این پیشنهاد ها تا اطلاع ثانوی، پیشنهاد های فکر شده و خوبی است که بهتر است پس از بحث و بررسی در شورایی متشکل از نهادهای غیردولتی به اجرا گذاشته شود.
مصاحبه گر: بهجت امید منابع و ماخذ: poetry .com www.iran www.
pazhuhesh-nameh .com mohammadilib .blogfa .com www .dw-world .de www .mehrnews .com www .
deutschewe .com