چکیده
(با مدد هستی بخش هستها)
هسته مرکزی و محوری مقاله پیشرو مسئله «چگونگی تعمیم استقراء ناقص» میباشد. برای ورود به مسئله، ابتدا مقدمه و اصطلاحاتی را که موردنیاز بحث بوده، بیان داشته و سپس به بیان نظریات مختلف درباره این مسئله پرداختیم؛ نظریاتی که یکی از سرزمینهای اسلامی و دیگری از شرق و سومی از غرب مطرح گردیده است. در آخر نیز نظریه یکی از دانشمندان اسلامی بصورت جدای از نظریات سایر دانشمندان اسلامی مطرح شده است. چرا که نظریه ایشان تفاوت آشکاری با نظریه دیگر دانشمندان اسلامی دارد.
منابع و مآخذ 13
بیان مسئله و مقدمات مورد نیاز بحث
عقیم بودن استقراء نکتهای نوین نیست. از بدو تدوین منطق این مطلب همواره مورد تایید منطقیان بوده است که مقارنت دو چیز در موارد محدود به ما اجازه نمیدهد که آن مقارنت را در همه موارد جاری و صادق بدانیم. از این رو در باب جحت تنها راه معتبر یقینی را قیاس محسوب کرده و تمثیل و استقراء را دو راه عقیم میشمردند. مشکلی که در اینجا پیدا میشود آنست که بخش عظیمی از قضایای کلی به کار رفته در علوم، منبع و مبدئی جز حس ندارد و با فروریزی استقراء همه آنها فرو میریزد. قضایایی نظیر آب، رفع عطش میکند. آتش،آهن را ذوب میکند. و بیشمار دیگر از این دست قضایا. سوالی که در اینجا مطرح است اینست که مگر در این قضایا غیر از مقارنتهایی که در موارد معدود دیدهایم، چیز دیگری وجود دارد. پس مجوز منطقی این تعمیم چیست؟ منطق ارسطویی از آنجا که تنها راه استنتاج را قیاس میشمارد، میکوشد تا به نحوی استقرا را به قیاس تبدیل کند و با نام نهادن تجربه بر این گونه استقراءها مشکل راهحل نماید. به عبارتی این منطق استقراءهایی را که معلّل هستند و رجوع به قیاس دارند (یعنی تجربه) مورد قبول و دارای نتیجه یقیینی قلمداد میکند. در آینده توضیحات بیشتری درباره چگونگی حل این مسئله توسط منطق ارسطویی خواهیم داد.