بلاغت در ادبیات فارسی
پژوهش در سیر هنرهای بلاغی و سخنوری که با شکار معانی و نشاندن آن در ساختارهای سخن سر و کار دارد، از روزگاری کهن، توجه ارباب نقد و اندیشه را برانگیخته و در ایران پیش از اسلام نیز نشانههایی از این توجه به گفتار پیراسته و نیک وجود داشته است؛ لیکن با طلوع فرهنگ و تمدن اسلامی و در مرحله نخستین، مسلمانان لطایف و دقایق و رازهای اعجاز قرآنی را فرا گرفتند و فراخور احوال خود، به قصد فهم آیات خدا و بیانات پیامبر اسلام(ص) فراهم آمدند و در چونی و چندی معانی و بیان سخن در پیوستند.
این تلاش و رویکرد به لطایف ادبی وبلاغی قرآن و تفسیر آن، مستلزم آشنایی نسبی با تفسیر و تمثّل به آیات بوده است و کسانی در این گونه پژوهشهای نخستین، پیشقدم بودهاند، از آن جمله: ابوعبیده شاگرد خلیل بن احمد، در 188 ق.، درباره کلمات کلمات قرآن و جهات بلاغی آیات بینات کتابی نوشت به نام: المجاز فی غریب القرآن و فرّاء کتاب معانی القرآن بپرداخت و جاحظ بصری کتاب نظمالقرآن را به رشته نگارش درآورد و در آن، جهات شگفتی و دلربایی قرآن را در قلمرو واژگانی و معانی و پیوند کلمات و نظام ترکیب مورد بحث قرارداد.
ابن مُعتَز و قُدامه بن جعفر در جهات بدیعی آثاری تدوین کردند و تحقیقات ادبی با تدوین کتاب اسرارالبلاغه، در بیان و دلائل الاعجاز در معانی، به همّت ابوبکر عبدالقاهر جرجانی، اوج و کمالی دیگر یافت.
در این دو کتاب عبدالقاهرجهات معانی و اندیشگانی بلاغت را با موشکافیها و طبقهبندیها و نمایش قوت و ضعفها مورد بحث قرار داد و با ارائه نمونههایی از شاعران نامی و اسوهها از کلام ربانی و سخنان پیامبر اسلام (ص) مباحث سخن سنجی و بلاغت را رونق و شکوهی بسزا بخشید و در این زمینه ایرانیان نیز کوشیدند تا با استعداد سرشار خویش جلوهای دیگر به این علم بخشند و بر شیرینیهای قند پارسی بیفزایند.
در این نوشتار بلاغت در ادب فارسی را از دو دیدگاه مورد بررسی قرار میدهیم.
در این نوشتار بلاغت در ادب فارسی را از دو دیدگاه مورد بررسی قرار میدهیم.
الف) سیر هنرهای بلاغی و سخنوری در ایران ب ) چشمهسار بلاغت در شعر فارسی آمادگی و شایستگی فطری ایرانیان در پرتو اعجاز قرآن، موجب گسترش دامنه تحقیقات بلاغی و ادبی گردید و آثاری بس ارزنده و پایدار تقدیم جهان ادب عرضه شد.
تألیفات و ترجمههای گرانبهای عبدالله بن مقفع (روزبه پسر دادویه) از یکسو موجب شد تا آثار مهمی در ادب و تاریخ و داستانهای ملی و امثال و حکم ایرانی به عربی ترجمه شود و فرهنگ ایرانی به شیوایی گسترش یابد، و از دگر سو، آشنایی ایرانیان و مسلمانان با علوم ادبی یونانی و سریانی و مباحث شعری و بلاغی آنها، از جمله دیدگاههای ارسطو و پیروانش در مسائل خطابی و شعری، استفاده تحقیقات ادبی را تنوع و گسترش بخشید؛ چنانکه ایرانیان در شاخههای گوناگون ادب به تحقیق و تألیف پرداختند.
در علم نحو که در آغاز منحصر به اِعراب و دگرگونی اواخر کلمات بود، تألیفات متعدد، این دانش را شکوفایی و بسط داد و نویسندگان و دانشمندان ایرانی به کار شدند، از جمله: ابوعمرو بن العلا (د 154 ق.) و شاگرد او خلیل بن احمد بصری (100ـ170 ق.) و شاگرد او ابوبشر عمرو بن عثمان، مولی بنی الحارث، سیبویه فارسی (د 183ق.) به تألیفات و طرح مسایل پرداختند.
این دانشمند اخیر، الکتاب را در نحو نوشت که بعدها شاگردش اَخفش آن را شرح کرد و آسمان ادب به فروغ این ستارگان آراسته گردید.
در قرنهای نخستین اسلامی بود که نویسندگان به نقد و ارزیابی آثار ادبی پرداخته، اصول و قواعد بلاغت و فن بیان را پایهریزی کردند و اندک اندک علوم بلاغی به سوی کمال سیر کرد و تدوین یافت.
در دوره بنی عباس تحقیق در دلایل اعجاز قرآن کریم و کشف امتیازهای ادبی آن پیشرفت شایسته داشت و سخنشناسان در قوت و ضعف ادبای مسلمان غور و تتبع کردند.
ادامه این موشکافیها سبب پیدایش سه دانش ارزنده جدید به نامهای: «معانی» و «بیان» و «بدیع» گردید که نمونه این بحثها را در کتاب مجازالقرآن ابوعبیده معمر بن مثنی شاگرد خلیل بن احمد و در کتاب الغصاحه اثر ابوحاتم سجستانی و کتاب اعجازالقرآن جاحظ و نقد الشعر و نقد النثر ابوالفرج قدامه بن جعفر و کتاب الشعر و الشعراء ابن قتیبه دینوری و کتابهای الکامل و البلاغه مُبَرّد میتوان نام برد.
هر یک از این دانشوران، مباحثی دلانگیز به بازار سخنوری عرضه داشتند و راهی به آیندگان گشودند.
سیر دانشهای بلاغی و ادبی در قرن چهارم و آغاز قرن پنجم به موازات گسترش دیگر دانشها رونق و کمال یافت و شیوههای بحث در این مباحث چنین بود که کلام فصحا را مطرح کرده، در فواید لغوی و نحوی و دقایق بیانی آن سخن میپیوستند و با استشهاد و استناد از آیات قرآن و شعر شاعران و بلغا اصولی را کشف میکردند.
گاه استادی این مطالب را املا میکرد و دانشجویانش انشا و استملا میکردند و از همین رهگذر کتب «اَمالی» پدید آمد، چنانکه کتاب الأمالی ابوعلی قالی معروف است.
رونق این مباحث به حدی بود که کافی است در اینجا نامی از مشاهیر و بزرگان علوم بلاغی که از ایران برخاستند، برده شود: ابوبکر محمد بن دُرَید (د 223ـ321ق.) کتاب الجَمْهَره را در لغت و المقصوره والأشتقاق را نوشت.
ابوسعید حسن بن عبدالله سیرافی (د 365ق.) از بزرگان نامی نحو و لغت و فقه و حدیث و علوم قرآن و کلام که سیره حفظ روایات داشت و شاگردش حسن بن احمد فارسی از روش قیاس بهره میگرفت.
صاحب کافی اسماعیل بن عَبّاد (د 385ق.) وزیرمشهور دیلمیان و نویسنده بزرگ و از سرآمدان علمای لغت و نحو و نویسنده کتاب المحیط.
ابومنصور محمد بن احمد اَزهری هروی (د 370ق.) از بزرگترین دانشمندان ادب روزگار که کتاب التهذیب را درموضوع لغت نوشت.
اسماعیل بن حَمّاد جوهری فارابی (د حدود 400ق.) صاحب کتاب الصّحاح در لغت.
تألیف کتب لغت و تحقیقات زبانشناختی بدست دانشمندان ایرانی، که خود مقدمه تنوع و تخصص در این پژوهشها بود، سرانجام تحقیق در علوم بلاغت و آیین فصاحت و سخنوری را موجب گردید و بدینگونه علوم بلاغی در این روزگار مدارج والایی پیمود.
شرح چامهها و قصاید در مجالس درس به گونه «املا» رواج یافت و دقتها و تحقیقات بیشتر را در زمینه بلاغت ممکن ساخت، تا بدانجا که بدست دانشمندان کتابهای اختصاصی در این قلمرو تدوین یافت، از آن جمله است: تحقیقات صاحب بن عَبّاد در خردهگیری بر مُتـَنبّی و در نقد آثار این شاعر، رساله معروفی نوشت و از آن پس شاگرد او ابوالحسن علی بن عبدالعزیز جرجانی که قاضی ری بود (د 290ـ366ق.)، در ادامه کار صاحب بن عباد، کتاب الوساطه بین المتنبّی و خصومه را تألیف کرد.
پس از این دانشمندان ایرانی بود که علامه بزرگوار، عبدالقاهر بن عبدالرحمن جرجانی طرح نو آیین بلاغت خود را در کتابهای خویش به نامهای اسرارالبلاغه و دلائل الأعجاز پایهریزی کرد و به جهان ادب عرضه داشت و فصل نوینی برای محققان بلاغت و نقد ادبی جهان گشود.
سیر این تحولها و پژوهشها دربلاغت ایران و اسلام، از اواسط قرن پنجم تا اواخر قرن هفتم سیری زاینده و افتخارآمیز است، چه در این دوره است که تأسیس بسی کتابخانهها و مدارس و خانقاهها، به امر و تشویق بزرگان و وزرا و امرای دانشپرور، موجب اقبال طلاب علوم به ویژه علوم ادبی وشرعی میگردید.
مدارس بزرگی رونق و شهرت یافتند که در رأس آن نظامیه خواجه نظامالملک بود و در زمینه علم تفسیر نیز که همراه مسائل ادبی مطرح میشد، تفاسیری با محتوای کلامی و حِکـَمی با بستر موضوعات و مسائل ادبی و خطابی، تألیف یافت، از آن جمله: کتاب مفاتیحالاسرار و مصابیح الابرار اثر ابوالفتح محمد بن عبدالکریم شهرستانی (د547ق.) و کتاب التنبیه علی بعض الاسرار المودّعه فی بعض سورالقرآن از امام فخرالدین محمد بن عمر رازی (د 606ق.) و تفسیر دیگر و مهمتر وی، کتاب مفاتیح الغیب معروف به «تفسیر کبیر».
دنباله این تفسیر را کسانی چون ابن الخوئی (د637ق.) و سیوطی (د911ق.) پی گرفته و آن را تکمیل کردهاند.
در اینجا یاد کردِ تفیسر کشاف اثر ابوالقاسم محمود بن عمر زمخشری خوارزمی (د 538ق.) بایسته است، چه در این تفسیر، علاوه بر ذکر شأن نزول آیات و مسائل کلامی معتزله، ویژگیهای صرفی و نحوی و معانی و بیان آیات قرآنی نیز مورد توجه و تفسیر قرار گرفته است.
این تفسیرها، علاوه بر تفاسیر بسیاری است که به دست دانشمندان صوفیه نگارش یافته است و ذکر آنها در این مقاله نمیگنجد.
دراین عهد تفسیرهایی هم بدست دانشمندان شیعه نگارش یافته که کتاب التبیان تألیف شیخ الطائفه ابوجعفر محمد بن حسن طوسی (د 460ق.) و تفسیر مهم دیگر تفسیر ابوالفتوح جمالالدین حسین بن علی بن محمد رازی از آن جمله است.
تفسیر مهم دیگری که در اینجا باید ازآن یاد کرد، تفسیر مجمع البیان فضل بن حسن بن فضل طبْرِسی معروف به شیخ طبْرِسی (د 548ق.) است که از تفاسیر یاد شده مشهورتر است.
باری چنانکه پیش از این اشارت رفت، تحول عمده را در این روزگار در علوم بلاغت عبدالقاهر جرجانی، با دو اثر مشهور خود اسرارالبلاغه و دلائل العجاز پدید آورد و طرحهای نوی ریخت.
در اشاره به مقام ارجمند علمی و نقادی او کافی است که از تمجید و بزرگداشت امام فخررازی در نهایه الاعجاز یاد کنیم: «امام عبدالقاهر جرجانی قواعد علم معانی و بیان را استخراج و برهانها و حجتهای آن را مرتب کرد و در کشف حقایق آن کوشش فراوان نمود».
سعدالدین تفتازانی در مقدمه کتاب مطوّل چنین نوشت: «نکتههای بیهمتای اندیشه را از بستر تحقیقات بزرگان فراچنگ میآوردم و به آثار دانشمندان انگشت نما و شناخته شده دانش معانی و بیان همواره مراجعه میکردم، به ویژه دلائل الأعجاز و سرار البلاغه که نهایت کوشش خود را در تتبع و مطالعه آنها صرف کردم».1 دیگر از دانشمندان علوم بلاغی این عصر، علامه سراجالدین ابویعقوب یوسف سکاکی خوارزمی است (د 555ـ626ق.) صاحب مفاتیحالعلوم.
این کتاب که در آن از 12 علم از علوم ادبی بحث شده، از مآخذ عمده بلاغت است و شارحان بارها آن را تفسیر کردهاند.
اثر بزرگ دیگری که از مآخذ بلاغت و فراهم آمده این عصراست، اثر بزرگ و نفیس محمد بن عمر رادویانی است: ترجمان البلاغه که باید آن را نخستین کتاب مهم در علوم بلاغی و صنایع ادبی به زبان فارسی به حساب آورد، زیرا گرچه پیش از وی، ابویوسف عروضی و ابوالعلاء شوشتری آثاری به زبان فارسی در بلاغت نوشتند، ولی کتاب رادویانی در جامعیت و ترتیب فصول و ابواب و در اشتمال بر تفصیل در این زمینه، از شهرگی و سودمندی بیشتری برخوردار است.
خود او در مقدمه این کتاب چنین گفته است: «چنین گوید محمد بن عمر رادویانی که تصنیفها بسیار دیدم مردانشیان هر روزگاری را اندر شرح بلاغت و بیان حل صناعت و آنچه از وی خیزد و به وی آمیزد چون عروض و معرفت القاب و قوافی، همه بتازی دیدم و بفایده وی یک گروه مردم را مخصوص دیدم مگر عروضی که ابویوسف و ابوالعلاء شوشتری بپارسی کردهاند اما اندر دانستن اجناس بلاغت و اقسام صناعت و شناختن سخنان با پیرایه و معانی بلند کتابی ندیدم بپارسی که آزاده را مونس باشد و فرزانه را غمگسار و محدّث بود… امروز هر گروهی مدعیان این نوعاند و خویشتن را از این طبقه شمرند چون دانش را به سنگ کردم بیشتر اندر دعوی غالی دیدم و از معنی خالی… پس دانستم به یقین که ازچنین تألیفی بسامان نیز هم نیکو راه نبرند و از دقایق و حقایق نظم و نثر بدرستی و راستی نشان ندهند…».2 بنابه تصریح خود رادویانی، ترتیب بابها و فصلهای این کتاب طبق محاسن الکلام خواجه امام نصر بن حسن بوده است: «… و عامه بابهای این کتاب را، بر ترتیب فصول محاسن الکلام خواجه امام نصربن الحسن رضیالله عنه نهاده است تخریج کردم و از تفسیروی مثال گرفتم».
با مطالعه این مقدمه آشکار میشود که انتساب ترجمان البلاغه به فرخی سیستانی نادرست است و نخستین بار، پروفسور احمد آتش مصحح کتاب به این نکته توجه کرده که در خور تقدیر است.
از مزایای ترجمان البلاغه رادویانی اشتمال آن است به ایراد شواهد از شاعران و گویندگان ایرانی با ذکر نام آنها که این خود موجب احیای نام بسیاری از شاعران قرن چهارم و اوایل قرن پنجم شده است.
کتاب پرارزش دیگری که به زبان فارسی در علوم بلاغی تألیف یافته حدائق السحر فی دقائق الشعر تألیف ادیب بارع خواجه رشیدالدین وطواط (573 د.ق.) است که از کتاب رادویانی پرآوازهتراست.
رشیدالدین وطواط سخنسنج پرمایهای بوده که به بنیادهای بلاغت آشنایی کامل داشته و در کتاب خود درباره بعضی چامهسرایان فارسی و شیوه گفتار و سبک چامه سرایی و قوت و ضعف اشعار اظهارنظر کرده، از آن جمله: از اشعار مسعود سعد و کمالی و قطران تبریزی و ازرقی و فرخی سخن گفته و آنها را به محک نقد کشیده است.3 در مقام ادبی و سخنسنجی او بزرگانی همچون یاقوت حموی و خاقانی شروانی و بسیاری دیگر از بزرگان ادب فارسی و عرب از توانایی و سخنوری او به بزرگی یاد کردهاند.
به نوشته یاقوت حموی: رشید در آن واحد یک بیت ازبحری به عربی نظم میکرد و بیتی دیگر به فارسی به بحری جداگانه میسرود و هر دو را با هم املا میکرد.4 خاقانی نیز در قصاید خود از او به بزرگی یاد کرده از جمله در قصیدهای به این مطلع: مگر به ساحت گیتی نماند بوی وفا که هیچ انس نیامد زهیچ انس مرا که در پاسخ قصیده رشیدالدین وطواط سروده و نظم و نثرش را پروین و بنات النعش دانسته است: … سزد که عید کنم در جهان به عزّ رشید که نظم و نثرش عید مؤبّد است مرا اگر به کوه رسیدی روایت سخنش زهی رشید جواب آمدی به جای صدا زنظم و نثرش پروین و نعش خیزد و او به هم نماید پروین و نعش در یک جا عبارتش همه چون آفتاب و طرفهتر آن که نعش و پروین در آفتاب شد پیدا5 ب) چشمهسار بلاغت در شعر فارسی آب حیوانش زمنقار بلاغت میچکد زاغ کلک من بنامیزد چه عالی مشرب است «حافظ»