دانلود مقاله بیوگرافی استاد شهریار

Word 92 KB 15993 25
مشخص نشده مشخص نشده مشاهیر و بزرگان
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • ادبیات فارسی
    بیو گرافی استاد شهریار
    به قلم جناب آقای زاهدی دوست استاد
    اصولاً شرح حال و خاطرات زندگی شهریار در خلال اشعارش خوانده می شود و هر نوع تفسیر و تعبیری که در آن اشعار بشود به افسانه زندگی او نزدیک است و حقیقتاً حیف است که آن خاطرات از پرده رؤیا و افسانه خارج شود.


    گو اینکه اگر شأن نزول و علت پیدایش هر یک از اشعار شهریار نوشته شود در نظر خیلی از مردم ارزش هر قطعه شاید ده برابر بالا برود، ولی با وجود این دلالت شعر را نباید محدود کرد.
    شهریار یک عشق اولی آتشین دارد که خود آن را عشق مجاز نامیده.

    در این کوره است که شهریار گداخته و تصویه می شود.

    غالب غزلهای سوزناک او، که به ذائقه عموم خوش آیند است، یادگار این دوره است.

    این عشق مجاز است که در قصیده ( زفاف شاعر ) که شب عروسی معشوقه هم هست، با یک قوس صعودی اوج گرفته، به عشق عرفانی و الهی تبدیل می شود.

    ولی به قول خودش مدتی این عشق مجاز به حال سکرات بوده و حسن طبیعت هم مدتها به همان صورت اولی برای او تجلی کرده و شهریار هم با زبان اولی با او صحبت کرده است.


    بعد از عشق اولی، شهریار با همان دل سوخته و دم آتشین به تمام مظاهر طبیعت عشق می ورزیده و می توان گفت که در این مراحل مثل مولانا، که شمس تبریزی و صلاح الدین و حسام الدین را مظهر حسن ازل قرار داده، با دوستان با ذوق و هنرمند خود نرد عشق می بازد.

    بیشتر همین دوستان هستند که مخاطب شعر و انگیزهًَ احساسات او واقع می شوند.

    از دوستان شهریار می توان مرحوم شهیار، مرحوم استاد صبا، استاد نیما، فیروزکوهی، تفضلی، سایه و نگارنده و چند نفر دیگر را اسم برد.


    شرح عشق طولانی و آتشین شهریار در غزلهای ماه سفر کرده، توشهً سفر، پروانه در آتش، غوغای غروب و بوی پیراهن مشروح است و زمان سختی آن عشق در قصیده پرتو پاینده بیان شده است و غزلهای یار قدیم، خمار شباب، ناله ناکامی، شاهد پنداری، شکرین پسته خاموش، توبمان و دگران و ناله نومیدی و غروب نیشابور حالات شاعر را در جریان مختلف آن عشق حکایت می کند و غزلها یا اشعار دیگری شهریار در دیوان خود از خاطرات آن عشق دارد از قبیل حالا چرا، دستم به دامانت و غیره که مطالعهً آنها به خوانندگان عزیز نشاط می دهد.
    عشقهای عارفانه شهریار را می توان در خلال غزلهای انتظار، جمع و تفریق، وحشی شکار، یوسف گمگشته، مسافرهمدان، حراج عشق، ساز صبا، و نای شبان و اشگ مریم، دو مرغ بهشتی و غزلهای ملال محبت، نسخه جادو، شاعر افسانه و خیلی آثار دیگر مشاهده کرد.

    برای آن که سینمای عشقی شهریار را تماشا کنید، کافی است که فیلمهای عشقی او را که از دل پاک او تراوش کرده در صفحات دیوان بیابید و جلوی نور دقیق چشم و روشنی دل بگذارید هرچه ملاحضه کردید همان است که شهریار می خواسته است.

    زبان شعر شهریار خیلی ساده است.


    محـرومیت و ناکامی های شهـریار در غـزلهـای گوهـر فروش، ناکامی ها، جرس کاروان، ناله روح، مثـنوی شعـر، حکـمت، زفاف شاعـر و سرنوشت عـشق به زبان شهـریار بـیان شده است و محـتاج به بـیان من نـیست.

    خیلی از خاطرات تـلخ و شیروین شهـریار از کودکی تا امروز در هـذیان دل، حیدر بابا، مومیایی و افسانهً شب به نـظر می رسد و با مطالعـه آنهـاخاطرات مزبور مشاهـده می شود.

    شهـریار روشن بـین است و از اول زندگی به وسیله رویأ هـدایت می شده است.

    دو خواب او که در بچـگی و اوایل جـوانی دیده، معـروف است و دیگـران هـم نوشته اند.

    اولی خوابی است که در سیزده سالگی موقعـی که با قـافله از تـبریز به سوی تهـران حرکت کرده بود، در اولین منزل بـین راه - قـریه باسمنج - دیده است؛ و شرح آن این است که شهـریار در خواب می بـیـند که بر روی قـلل کوهـها طبل بزرگی را می کوبـند و صدای آن طبل در اطراف و جـوانب می پـیچـد و به قدری صدای آن رعـد آساست که خودش نـیز وحشت می کـند.

    این خواب شهـریار را می توان به شهـرتی که پـیدا کرده و بعـدها هـم بـیشتر خواهـد شد تعـبـیر کرد.

    خواب دوم را شهـریار در 19 سالگـی می بـیـند، و آن زمانی است که عـشق اولی شهـریار دوران آخری خود را طی می کـند و شرح خواب مجملا آن است که شهـریار مـشاهـده می کـند در استـخر بهـجت آباد ( قـریه یی واقع در شمال تهـران که سابقاً آباد و با صفا و محـل گـردش اهـالی تهـران بود و در حال حاضر جزو شهـر شده است) با معـشوقعهً خود مشغـول شـنا است و غـفلتاً معـشوقه را می بـیـند که به زیر آب می رود، و شهـریار هـم بدنبال او به زیر آب رفـته، هـر چـه جسـتجو می کـند، اثـری از معـشوقه نمی یابد؛ و در قعـر استخر سنگی به دست شهـریار می افـتد که چـون روی آب می آید ملاحضه می کـند که آن سنگ، گوهـر درخشانی است که دنـیا را چـون آفتاب روشن می کند و می شنود که از اطراف می گویند گوهـر شب چـراغ را یافته است.

    این خواب شهـریار هـم بـدین گـونه تعـبـیر شد که معـشوقـه در مـدت نـزدیکی از کف شهـریار رفت و در منظومهً ( زفاف شاعر ) شرح آن به زبان شهـریار به شعـر گـفـته شده است و در هـمان بهـجت آباد تحـول عـارفانه ای برای شهـریار دست می دهـد که گـوهـر عـشق و عـرفان معـنوی را در نـتـیجه آن تحـول می یابد.

    شعـر خواندن شهـریار طرز مخصوصی دارد - در موقع خواندن اشعـار قافـیه و ژست و آهـنگ صدا هـمراه موضوعـات تـغـیـیر می کـند و در مـواقـع حسـاس شعـری بغـض گـلوی او را گـرفـته و چـشـمانـش پـر از اشک می شود و شـنونده را کاملا منـقـلب مـی کـند.

    شهـریار در موقعـی که شعـر می گـوید به قـدری در تـخـیل و اندیشه آن حالت فرو می رود که از موقعـیت و جا و حال خود بی خـبر می شود.

    شرح زیر نمونهً یکی از آن حالات است که نگـارنـده مشاهـده کرده است: هـنـگـامی که شهـریار با هـیچ کـس معـاشرت نمی کرد و در را به روی آشنا و بـیگـانه بـسته و در اطاقـش تـنـها به تخـیلات شاعـرانه خود سرگـرم بود، روزی سر زده بر او وارد شدم، دیـدم چـشـمهـا را بـسـته و دسـتـهـا را روی سر گـذارده و با حـالـتی آشـفـته مرتـباً به حـضرت عـلی عـلیه السلام مـتوسل می شود.

    او را تـکانی دادم و پـرسیدم این چـه حال است که داری؟

    شهـریار نفـسی عـمیـق کشیده، با اضهـار قـدردانی گـفت مرا از غرق شدن و خـفگـی نجات دادی.

    گـفـتم مگـر دیوانه شده ای؟

    انسان که در توی اطاق خشک و بی آب و غـرق و خفـه نمی شود.

    شهـریار کاغـذی را از جـلوی خود برداشتـه به دست من داد.

    دیدم اشعـاری سروده است که جـزو افسانهً شب به نام سـنفونی دریا ملاحضه می کـنـید.

    شهـریار بجـز الهـام شعـر نمی گوید.

    اغـلب اتـفاق می افـتد که مـدتـهـا می گـذرد، و هـر چـه سعـی می کـند حتی یک بـیت شعـر هـم نمی تـواند بگـوید.

    ولی اتـفاق افـتاده که در یک شب که موهـبت الهـی به او روی آورده، اثـر زیـبا و مفصلی ساخته است.

    هـمین شاهـکار تخـت جـمشید، کـه یکی از بزرگـترین آثار شهـریار است و با اینکه در حدود چـهـارصد بـیت شعـر است در دو سه جـلسه ساخـته و پـرداخـته شده است.

    شهـریار دارای تـوکـلی غـیرقـابل وصف است، و این حالت را من در او از بدو آشـنایی دیـده ام.

    در آن موقع که بعـلت بحـرانهـای عـشق از درس و مـدرسه (کـلاس آخر طب) هـم صرف نظر کرده و خرج تحـصیلی او بعـلت نارضایتی، از طرف پـدرش قـطع شده بود، گـاه می شد که شهـریار خـیلی سخت در مضیقه قرار می گـرفت.

    به من می گـفت که امروز باید خرج ما برسد و راهی را قـبلا تعـیـیـن می کرد.

    در آن راه که می رفـتـیم، به انـتهـای آن نرسیده وجه خرج چـند روز شاعـر با مراجـعـهً یک یا دو ارباب رجوع می رسید.

    با آنکه سالهـا است از آن ایام می گـذرد، هـنوز من در حیرت آن پـیش آمدها هـستم.

    قابل توجه آن بود که ارباب رجوع برای کارهای مخـتـلف به شهـریار مـراجـعـه می کردند که گـاهـی به هـنر و حـرفـهً او هـیچ ارتـباطی نـداشت - شخـصی مراجـعـه می کرد و برای سنگ قـبر پـدرش شعـری می خواست یا دیگـری مراجـعـه می کرد و برای امـر طـبی و عـیادت مـریض از شهـریار استـمداد می جـست، از اینـهـا مهـمـتر مراجـعـهً اشخـاص برای گـرفـتن دعـا بود.

    خـدا شـناسی و معـرفـت شهـریار به خـدا و دیـن در غـزلهـای جـلوه جانانه، مناجات، درس محـبت، ابـدیـت، بال هـمت و عـشق، درکـوی حـیرت، قـصیده تـوحـید ،راز و نـیاز و شب و عـلی مـندرج است.

    عـلاقـه به آب و خـاک وطن را شهـریار در غـزل عید خون و قصاید مهـمان شهـریور، آذربایـجان، شـیون شهـریور و بالاخره مثـنوی تخـت جـمشـید به زبان شعـر بـیان کرده است.

    الـبـته با مطالعه این آثـار به مـیزان وطن پـرستی و ایمان عـمیـقـی که شهـریار به آب و خاک ایران و آرزوی تـرقـی و تـعـالی آن دارد پـی بـرده می شود.

    تـلخ ترین خاطره ای که از شهـریار دارم، مرگ مادرش است که در روز 31 تـیرماه 1331 اتـفاق افـتاد - هـمان روز در اداره به این جانب مراجعـه کرد و با تاثـر فوق العـاده خـبر شوم را اطلاع داد - به اتـفاق به بـیمارستان هـزار تخـتخوابی مراجـعـه کرده و نعـش مادرش را تحـویل گـرفـته به قـم برده و به خاک سپـردیم.

    حـالـتی که از آن مـرگ به شهـریار دست داده در منظومه ای وای مادرم نشان داده می شود.

    تا آنجا که می گوید: می آمدیم و کـله من گیج و منگ بود انگـار جـیوه در دل من آب می کـنند پـیـچـیده صحـنه های زمین و زمان به هـم خاموش و خوفـناک هـمه می گـریختـند می گـشت آسمان که بـکوبد به مغـز من دنیا به پـیش چـشم گـنهـکار من سیاه یک ناله ضعـیف هـم از پـی دوان دوان می آمد و به گـوش من آهـسته می خلیـد: تـنـهـا شـدی پـسـر!

    شیرین ترین خاطره برای شهـریار این روزها دست می دهـد و آن وقـتی است که با دخـتر سه ساله اش شهـرزاد مشغـول و سرگـرم ا ست.

    شهـریار در مقابل بچـه کوچک مخـصوصاً که زیـبا و خوش بـیان باشد، بی اندازه حساس است؛ خوشبختانه شهـرزادش این روزها همان حالت را دارد که برای شهـریا 51 ساله نعـمت غـیر مترقبه ای است، موقعی که شهـرزاد با لهـجـه آذربایجانی شعـر و تصـنیف فارسی می خواند، شهـریار نمی تواند کـثـرت خوشحالی و شادی خود را مخفی بدارد.

    شهـریار نامش سید محـمـد حسین بهـجـت تـبـریـزی است.

    در اویل شاعـری (بهـجـت) تخـلص می کرد و بعـداً دوباره با فال حافظ تخـلص خواست که دو بـیت زیر شاهـد از دیوان حافظ آمد و خواجه تخـلص او را ( شهـریار ) تعـیـیـن کرد: که چرخ سکه دولت به نام شهـریاران زد روم به شهـر خود و شهـریار خود باشم و شاعـر ما بهـجت را به شهـریار تـبـدیل کرد و به هـمان نام هـم معـروف شد - تاریخ تـولـدش 1285 خورشیدی و نام پـدرش حاجی میرآقا خشگـنابی است که از سادات خشگـناب (قـریه نزدیک قره چـمن) و از وکـلای مبرز دادگـستـری تـبـریز و مردی فاضل و خوش محاوره و از خوش نویسان دوره خود و با ایمان و کریم الطبع بوده است و در سال 1313 مرحوم و در قـم مـدفون شد.

    شهـریار تحـصـیلات خود را در مدرسه متحده و فیوضات و متوسطه تـبـریز و دارالفـنون تهـران خوانده و تا کـلاس آخر مـدرسهً طب تحـصیل کرده است و در چـند مریض خانه هـم مدارج اکسترنی و انترنی را گـذرانده است ولی د رسال آخر به عـلل عـشقی و ناراحـتی خیال و پـیش آمدهای دیگر از ادامه تحـصیل محروم شده است و با وجود مجاهـدتهـایی که بعـداً توسط دوستانش به منظور تعـقـیب و تکـمیل این یک سال تحصیل شد، معـهـذا شهـریار رغـبتی نشان نداد و ناچار شد که وارد خـدمت دولتی بـشود؛ چـنـد سالی در اداره ثـبت اسناد نیشابور و مشهـد خـدمت کرد و در سال 1315 به بانک کـشاورزی تهـران داخل شد و تا کـنون هـم در آن دستگـاه خدمت می کند.

    شهـرت شهـریار تـقـریـباً بی سابقه است، تمام کشورهای فارسی زبان و ترک زبان، بلکه هـر جا که ترجـمه یک قـطعـه او رفته باشد، هـنر او را می سـتایـند.

    منظومه (حـیـدر بابا) نـه تـنـهـا تا کوره ده های آذربایجان، بلکه به ترکـیه و قـفـقاز هـم رفـته و در ترکـیه و جـمهـوری آذربایجان چـنـدین بار چاپ شده است، بدون استـثـنا ممکن نیست ترک زبانی منظومه حـیـدربابا را بشنود و منـقـلب نـشود.

    شهـریار در تـبـریز با یکی از بـستگـانش ازدواج کرده، که ثـمره این وصلت دخـتری سه ساله به نام شهـرزاد و دخـتری پـنج ماهـه بـه نام مریم است.

    شهـریار غـیر از این شرح حال ظاهـری که نوشته شد؛ شرح حال مرموز و اسرار آمیزی هـم دارد که نویسنده بـیوگـرافی را در امر مشکـلی قـرار می دهـد.

    نگـارنـده در این مورد ناچار بطور خلاصه و سربـسته نکـاتی از آن احوال را شرح دهـم تا اگـر صلاح و مقـدور شد بعـدها مفـصل بـیان شود: شهـریار در سالهـای 1307 تا 1309 در مجالس احضار ارواح که توسط مرحوم دکـتر ثـقـفی تـشکـیل می شد شرکت می کـرد.

    شرح آن مجالس سابـقـاً در جراید و مجلات چاپ شده است؛ شهـریار در آن مجالس کـشفـیات زیادی کرده است و آن کـشـفـیات او را به سیر و سلوکاتی می کـشاند.

    در سال 1310 به خراسان می رود و تا سال 1314 در آن صفحات بوده و دنـباله این افـکار را داشتـه است و در سال 1314 که به تهـران مراجـعـت می کـند، تا سال 1319 این افـکار و اعمال را به شدت بـیـشـتـری تعـقـیت مـی کـند؛ تا اینکه در سال 1319 داخل جرگـه فـقـر و درویشی می شود و سیر و سلوک این مرحـله را به سرعـت طی می کـند و در این طریق به قـدری پـیش می رود که بـر حـسب دسـتور پـیر مرشد قـرار می شود که خـرقـه بگـیرد و جانشین پـیر بـشود.

    تکـلیف این عـمل شهـریار را مـدتی در فـکـر و اندیشه عـمیـق قـرار می دهـد و چـنـدین ماه در حال تـردید و حـیرت سیر می کـند تا اینکه مـتوجه می شود که پـیـر شدن و احـتمالاً زیر و بال جـمع کـثـیری را به گـردن گـرفـتن برای شهـریار که مـنظورش معـرفـت الهـی است و کـشف حقایق است عـملی دشوار و خارج از درخواست و دلخواه اوست.

    اینجاست که شهـریار با توسل به ذات احـدیت و راز و نیازهای شبانه و به کشفیاتی عـلوی و معـنوی می رسد و به طوری که خودش می گـوید پـیش آمدی الهـی او را با روح یکی از اولیاء مرتـبط می کـند و آن مقام مقـدس کلیهً مشکلاتی را که شهـریار در راه حقـیقـت و عـرفان داشته حل می کند و موارد مبهـم و مجـهـول برای او کشف می شود.

    باری شهـریار پس از درک این فـیض عـظیم بکـلی تـغـیـیر حالت می دهـد.

    دیگـر از آن موقع به بعـد پـی بـردن به افـکار و حالات شهـریار برای خویشان و دوستان و آشـنایانش حـتی من مـشکـل شده بود؛ حرفهـایی می زد که درک آنهـا به طور عـادی مـقـدور نـبود - اعـمال و رفـتار شهـریار هـم به مـوازات گـفـتارش غـیر قـابل درک و عـجـیب شده بود.

    شهـریار در سالهای اخیر اقامت در تهـران خـیلی مـیل داشت که به شـیراز بـرود و در جـوار آرامگـاه استاد حافظ باشد و این خواست خود را در اشعـار (ای شیراز و در بارگـاه سعـدی) منعـکس کرده است ولی بعـدهـا از این فکر منصرف شد و چون در از اقامت در تهـران هـم خسته شده بود، مردد بود کجا برود؛ تا اینکه یک روز به من گـفت که: " مـمکن است سفری از خالق به خلق داشته باشم " و این هـم از حرفهـایی بود که از او شـنـیـدم و عـقـلم قـد نـمی داد - تا این که یک روز بی خـبر از هـمه کـس، حـتی از خانواده اش از تهـران حرکت کرد وخبر او را از تـبریز گـرفـتم.

    بالاخره سید محـمد حسین شهـریار در 27 شهـریـور 1367 خورشیـدی در بـیـمارستان مهـر تهـران بدرود حیات گـفت و بـنا به وصیـتـش در زادگـاه خود در مقـبرهالشعـرا سرخاب تـبـریـز با شرکت قاطبه مـلت و احـترام کم نظیر به خاک سپـرده شد.

    چه نیک فرمود: برای ما شعـرا نـیـست مـردنی در کـار کـه شعـرا را ابـدیـت نوشـته اند شعـار ﺍﺩﺑﻴﺎﺕ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻣﺠﻠﻪﻯ ﺍﻟﻜﺘﺮﻭﻧﻴﻜﻰِ ﺍﺩﺑﻴﺎﺕ، ﻫﻨﺮ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺍﻳﺮﺍﻧﻰ.

    ﺩﺍﺭﻧﺪﻩﻯ ﺍﻣﺘﻴﺎﺯ ﻭ ﻣﺪﻳﺮﻣﺴﺌﻮﻝ : ﻣﻴﺮﺯﺍﺁﻗﺎ ﻋﺴﮕﺮﻯ (ﻣﺎﻧﻰ) ﻫﺪﻑ ﺭﺳﺎﻧﻪﻯ ﺍﻟﻜﺘﺮﻭﻧﻴﻜﻰِ ﺍﺩﺑﻴﺎﺕﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻜﺴﺘﻦ ﺩﻳﻮﺍﺭ ﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ﻭ ﻭﺣﺸﺖ ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻥ ﺍﻳﺮﺍﻥ، ﻭ ﺩﻭﺭﺯﺩﻥ ﻣﻮﺍﻧﻊ ﻧﺸﺮﺩﺭﺧﺎﺭﺝ ﺍﺯ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ.

    ﻣﺎ ﻣﻰﺧﻮﺍﻫﻴﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﺷﺒﻜﻪﻯ ﺍﻳﻨﺘﺮﻧﺖ، ﻣﺮﺯ ﻭ ﻣﺤﺪﻭﺩﻳﺘﻰ برای ﺍﺭﺍﺋﻪﻯ ﺧﻮﺩﻧﺪﺍﺭﺩ، ﻫﺮﮔﻮﻧﻪ ﻣﺮﺯ ﻋﺮﻓﻰ، ﺩﻳﻨﻰ، ﺍﺩﺑﻰ ﻭ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﻰ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺟﻠﻮﮔﻴﺮ ﺗﻔﻜﺮ ﻭ ﺧﻠﺎﻗﻴﺖ ﺁﺯﺍﺩ ﻭﺑﻰ ﻭﺍﻫﻤﻪﻯ ﺷﺎﻋﺮﺍﻥ، ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﻩ ﮔﺎﻥ، ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺳﺎﺯﺍﻥ ﻭ ﻓﺮﻫﻴﺨﺘﻪﮔﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﺩﺭﻫﻢ ﺑﺸﻜﻨﻴﻢ.

    ﻣﺎ ﻣﻰﺧﻮﺍﻫﻴﻢ ﺍﺩﺑﻴﺎﺕ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﺮﺯ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﺮﺯﻫﺎﻯ ﺳﻨﺖ ﻭ ﻋﺮﻑ ﻋﺒﻮﺭ ﺩﻫﻴﻢ.

    ﺻﺪﺍﻯ ﺯﻣﺎﻧﻪﻯ ﺧﻮﺩﺑﺎﺷﻴﻢ، ﺻﺪﺍﻯ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺷﻴﻢ.

    ﺻﺪﺍﻯ ﺁﻳﻨﺪﻩ ﺑﺎﺷﻴﻢ.

    ﻣﻰﻛﻮﺷﻴﻢ ﺍﺯ ﻣﻜﺘﺐﻫﺎﻯ ﻓﺮﻫﻨﮕﻰ، ﺍﺯ ﻧُﺮﻡﻫﺎﻯﺍﺟﺘﻤﺎﻋﻰ، ﺍﺯ ﺗﺎﺑﻮﻫﺎﻯ ﻓﺮﻫﻨﮕﻰ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺲﺯﻣﻴﻨﻪﻫﺎﻯ ﺩﻳﺪﮔﺎﻩ ﻣﺬﻫﺒﻰ ﻓﺮﺍﺗﺮ ﺑﺮﻭﻳﻢ.

    ﺑﺴﺘﻤﺎﻥﺗﺎﺭﻳﺨﻰ ﺩﺭ ﺍﺩﺑﻴﺎﺕ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺍﻳﺮﺍﻧﻰ ﺭﺍ ﺑﮕﺸﺎﺋﻴﻢ، ﺍﺯ ﻧﻮﺗﺮﻳﻦ ﺍﻧﺪﻳﺸﻪﻫﺎ ﻭ ﺗﺎﺯﻩ ﺗﺮﻳﻦﺧﻠﺎﻗﻴﺖﻫﺎﻯ ﻓﻜﺮﻯ ﻭ ﻣﻌﻨﻮﻯ ﭘﺸﺘﻴﺒﺎﻧﻰ ﻛﻨﻴﻢ.

    ﻣﺎ ﻣﻰﻛﻮﺷﻴﻢ ﺭﺍﻩِ ﮔﺮﻳﺰﻯ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﺁﻳﻨﺪﻩﻯ ﻓﺮﻫﻨﮓﻭ ﺍﺩﺑﻴﺎﺕ ﺍﻳﺮﺍﻧﻰ ﺑﮕﺸﺎﺋﻴﻢ.

    ﻣﻰﺧﻮﺍﻫﻴﻢ ﺑﻰﭘﺮﻭﺍ ﺑﺎﺷﻴﻢ، ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺎﺷﻴﻢ، ﭘﻮﻳﻨﺪﻩ ﻭ ﺟﺘﺴﺠﻮﮔﺮﺑﺎﺷﻴﻢ، ﺯﻳﺒﺎ ﺑﺎﺷﻴﻢ ﻭ ﺻﺪﺍﻫﺎﻯ ﺩﺭﻭﻥ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺑﺎﺷﻴﻢ.

    ﻣﺎ ﻣﻰﺧﻮﺍﻫﻴﻢ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺷﻴﻢ.

    ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺍﺯ ﺩﺍﻳﺮﻩﺍﻯ ﻛﻪ ﺣﻜﻮﻣﺖﻫﺎ، ﻋﺮﻑ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﻰ ﻭ ﺳﻨﺖﻫﺎﻯ ﭘﻮﺳﻴﺪﻩ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﮔﺮﺩ ﺁﺩﻣﻴﺎﻥﻛﺸﻴﺪﻩﺍﻧﺪ.

    ﻣﻰﻛﻮﺷﻴﻢ ﺩﻳﻮﺍﺭﻯ ﻛﻪ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﻨﻮﻳﺎﺕِ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺍﻫﻞ ﻗﻠﻢ ﻭ ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻣﻠﺎﺣﻈﺎﺕ ﻗﺪ ﻛﺸﻴﺪﻩ ، ﺩﺭﻫﻢ ﺷﻜﺴﺘﻪ ﺷﻮﺩ ﺗﺎ ﻫﺮﻛﺲ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﻫﺮﺁﻥﭼﻪ ﺭﺍ ﻛﻪ ﻣﻰﺍﻧﺪﻳﺸﺪ ﺑﻨﻮﻳﺴﺪ، ﻭ ﻫﺮﺁﻥﭼﻪ ﺭﺍ ﻛﻪﻣﻰﻧﻮﻳﺴﺪ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﻛﻨﺪ.

    ﺭﺳﺎﻧﻪﻯ ﺍﺩﺑﻴﺎﺕ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ، ﺭﺳﺎﻧﻪﺍﻯ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﻯ ﻧﻮﺍﻧﺪﻳﺸﺎﻥ ﻭ ﺁﻓﺮﻳﻨﺸﮕﺮﺍﻧﻰ ﻛﻪ ﻣﻰﺧﻮﺍﻫﻨﺪﮔﻮﺭﺳﺘﺎﻥﻫﺎﻯ ﻗﺮﻭﻧﻰ ﺭﺍ ﺑﻜﻮﺑﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺯﻣﻴﻦِ ﺁﻥ، ﻣﻌﻤﺎﺭﻯ ﺑﺎﺷﻜﻮﻩ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻣﺪﺭﻥ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻧﻰِ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺭﺍ ﺑﺮﭘﺎ ﻛﻨﻨﺪ.

    ﺍﺯ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﻣﻰﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﻫﻤﻜﺎﺭ ﻫﻤﻴﺸﻪﮔﻰ ﺑﺨﺶ ﺍﺩﺑﻰ، ﻭ ﻫﻤﻜﺎﺭ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪﻯ ﺍﻣﻮﺭ ﻓﻨﻰِِ ﺍﺩﺑﻴﺎﺕﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﻰﻛﻨﻴﻢ ﺑﺎ ﻣﺎ ﺗﻤﺎﺱ ﺑﮕﻴﺮﻧﺪ !

    ﻣﺎ ﺭﺍ ﻳﺎﺭﻯ ﻛﻨﻴﺪ!

    ﺍﻧﺪﻛﻰ ﺍﺯ ﻭﻗﺖ، ﺗﻮﺍﻧﻤﻨﺪﻯﻫﺎﻯ ﻓﺮﻫﻨﮕﻰ، ﻓﻨﻰ ﻭ ﺍﺩﺑﻰﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺻﺮﻑﺭﺍﻩﺍﻧﺪﺍﺯﻯ ﻭ ﺗﻘﻮﻳﺖ ﺍﺩﺑﻴﺎﺕ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻛﻨﻴﺪ.

    ﺩﺭ ﺷﻜﺴﺘﻦ ﻟﺎﻙِ ﺧﺸﻦ ﻭ ﺧﺸﻜﻴﺪﻩﻯ ﺗﺎﺭﻳﺨﻰ ﻛﻪ ﺻﺪﻫﺎ ﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﮔﺮﺩﻩ ﻣﺎﻥ ﭼﻨﺒﺮﻩ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﺑﻪ ﻣﺎ ﻳﺎﺭﻯ ﻛﻨﻴﺪ!

    ﺷﺮﺍﻳﻂ ﻫﻤﻜﺎﺭﻯ: ﻧﻮﺷﺘﻪﻫﺎﻯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﭘﺴﺖ ﺍﻟﻜﺘﺮﻭﻧﻴﻜﻰ برای ما بفرستید ﻭ ﻳﺎ ﺭﻭﻯ ﺩﻳﺴﻜﺖ ﺑﻪ ﺁﺩﺭﺱ ﻣﺎ ﭘﺴﺖﻛﻨﻴﺪ.

    ﺗﺼﻮﻳﺮ، ﻛﺘﺎﺏ، ﻧﺸﺮﻳﻪ، ﻧﻘﺎﺷﻰ، ﻃﺮﺡ، ﺧﺒﺮﻫﺎ ﻭ ﺍﻋﻠﺎﻣﻴﻪﻫﺎﻯ ﻓﺮﻫﻨﮕﻰ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﻌﺮﻓﻰ ﺩﺭﺍﻳﻦ ﺭﺳﺎﻧﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺎ ﺑﻔﺮﺳﺘﻴﺪ.

    ﺍﺩﺑﻴﺎﺕ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻣﻠﺰﻡ ﺑﻪ ﭼﺎﭖِ ﻫﻤﻪﻯ ﺁﺛﺎﺭ ﺩﺭﻳﺎﻓﺘﻰ ﻧﻴﺴﺖ.

    ﻣﺴﺌﻮﺍﻳﺖ ﺁﻓﺮﻳﺪﻩﻫﺎ ﻭ ﻧﻮﺷﺘﻪﻫﺎ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺭﺳﺎﻧﻪ، ﺧﺎﻟﻘﻴﻦ ﺁﻥﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ.

    ﺍﺩﺑﻴﺎﺕ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻣﺎﻧﻌﻰ ﺑﺮﺍﻯ ﭼﺎﭖِ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩﻯ ﻣﻄﺎﻟﺒﻰ ﻛﻪ ﭘﻴﺸﺘﺮ ﺩﺭ ﻧﺸﺮﻳﺎﺕ ﻏﻴﺮﺍﻟﻜﺘﺮﻭﻧﻴﻜﻰﭼﺎﭖ ﺷﺪﻩﺍﻧﺪ ﻧﻤﻰﺑﻴﻨﺪ.

    ﺍﻧﺪﻛﻰ ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩﻯ ﺧﻮﺩ ﻭ ﻛﺎﺭﻧﺎﻣﻪﻯ ﺍﺩﺑﻰ ﻳﺎ ﻓﺮﻫﻨﮕﻰﺗﺎﻥ ﺿﻤﻴﻤﻪﻯ ﻣﻄﺎﻟﺒﺘﺎﻥ ﻛﻨﻴﺪ.

    ﺩﺭﺣﺎﻝ ﺣﺎﺿﺮ ﻗﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﺗﺎﻳﭗ ﻧﻮﺷﺘﻪﻫﺎﻯ ﺍﺭﺳﺎﻟﻰ ﻧﻴﺴﺘﻴﻢ، ﻣﮕﺮ ﺑﺎﺑﺖ ﺁﻥ ﺩﺳﺘﻤﺰﺩﻯ ﻣﻌﺎﺩﻝ 3 ﺩﻟﺎﺭ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ ﺑﺮﺍﻯ ﻫﺮ ﺻﻔﺤﻪﻯ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﺷﻮﺩ.

    ﻣﻄﺎﻟﺐ ﻫﺮ ﺷﻤﺎﺭﻩ، 3 ﻤﺎﻩ در شبکه ی اینترنت می مانند و از آن پس ﺑﻪ ﺑﺨﺶ ﺁﺭﺷﻴﻮِ ﺍﻳﻦﺭﺳﺎﻧﻪ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻣﻰﺷﻮﻧﺪ ﻭ به صورت CD ﻗﺎﺑﻞ ﺩﺭﻳﺎﻓﺖ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ بود.

    ﺍﺩﺑﻴﺎﺕ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺍﺯ ﺳﺮﻭﺩﻩ، ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻭ ﭘﮋﻭﻫﺶﻫﺎﻯ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥﻫﺎﻯ ﻛﺮﺩﻯ، ﺁﺫﺭﻯ ﻭ ﺩﻳﮕﺮﺯﺑﺎﻥﻫﺎﻯ ﺍﻗﻮﺍﻡ ﺍﻳﺮﺍﻧﻰ ﺍﺳﺘﻘﺒﺎﻝ ﻣﻰﻛﻨﺪ.

    ﺗﺮﺟﻤﻪﻫﺎﻯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﻣﺘﻦ ﺍﺻﻠﻰ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺎ ﺑﻔﺮﺳﺘﻴﺪ.

    ﺍﺩﺑﻴﺎﺕ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ، ﺭﺳﺎﻧﻪﺍﻯ ﺍﺳﺖ ﻣﺴﺘﻘﻞ.

    ﺑﺮﺍﻯ ﭘﻮﺷﺶ ﻫﺰﻳﻨﻪﻫﺎﻯ ﺗﻮﻟﻴﺪ ﻭ ﭘﺨﺶ ﺍﻳﻦ ﺭﺳﺎﻧﻪ ﺑﻪﻣﺎ ﻳﺎﺭﻯ ﺭﺳﺎﻧﻴﺪ.

    زبان فارسی مقدمه زبان وسیله ی بیان تفکر است و غالباً برای انتقال فکر کسی به دیگری به کار میرود.

    این انتقال ممکن است به وسیله ی گفتن، نوشتن، اشاره و یا لمس انجام شود.

    پس هر چه وسیله ی انتقال فکر، یعنی زبان، از طرفی ساده و از طرف دیگر دقیق تر باشد، عمل انتقال فکر دقیق تر و راحت تر صورت خواهد گرفت.

    انواع زبان زبان از لحاظ ارزش ادبی به سه قسمت میشود: 1- زبان ادبی : که زبان شاعران و نویسندگان است و در آن هنرنمایی های ادبی بسیار به کار میرود.

    نظم و نثر قدیم فارسی نمونه ی درخشانی از زبان ادبی است.

    2- زبان گفتگو: که زبان صحبت افراد تحصیل کرده است و اگر چه فاقد هنرنمایی های ادبی است، ولی باید در حال سادگی بی غلط باشد.

    در زبان گفتگو همیشه صرفه جویی به کار میرود.

    نویسندگان معمولاً در نوشتن زبان ادبی به کار میبرند و در صحبت زبان گفتگو.

    3- زبان عامیانه: که زبان مردم تحصیل نکرده و عامی است و شامل لغتهای غلط یا نیمه غلطی است که در دو زبان دیگر نباید دیده شود، علاوه بر این دارای غلط های صرفی و نحوی نیز هست.

    گاه در زبان عامیانه لغات بسیار اصییل نیز یافت میشود که باید آنها را با به کار بردن ادبی زنده کرد.

    طبقه بندی زبان های جهان زبان شناسان زبان های جهان را به سه دسته ی زیر تقسیم کرده اند: 1- زبان های یک هجائی (تک هجایی) در این زبان ها کلمات فقط از یک هجای تغییر ناپذیر درست شده اند.

    یعنی نه ریشه ی کلمه تغییر میکند و نه بدان پیشوند یا پسوندی متصل می شود.

    این زبان ها در حالت ابتدایی باقی مانده اند، مثل: زبان های چینی، تبتی و سیامی 2- زبان های التصاقی (پیوندی) در این زبان ها کلمات از یک یا چند هجای تغییرناپذیر درست شده اند، ولی میتواند به هم بچسبند یا پیشوند و پسوندی بگیرند تا معنی نوی به دست آید، مثل: زبان های فنلاندی، ترکی، مغولی، تاتاری، ژاپنی و کره ای 3- زبان های منصرف (صرفی) در این زبان ها کلمات از یک یا چند هجای تغییرپذیر درست شده اند.

    یعنی ریشه ی کلمه ها برعکس زبان های بالا تغییر می کند و به صورت های مختلف درمیاید.

    علاوه بر این پیوند پیشوند و پسوند با کلمه ها در این زبان ها فراوان است.

    زبان های مهم دنیا از این نوعند، مثل زبان های هندی، ایرانی، یونانی، لاتین، ژرمنی، اسلاوی، ارمنی و سامی الف- زبان های هندی و اروپاای 1- زبان های هندی: سانسکریت، ودا، ...

    2- زبان های ایرانی: پارسی باستان (پارسی کهن – فرس قدیم)، اوستایی، پهلوی (زبان ساسانیان)، پارتی (زبان اشکانیان)، دری، سُغدی، خوارزمی، سکایی، ...

    پارسی باستان با زبان اوستاای و سانسکرت از یک ریشه اند.

    اوستا زبانی است که برای نوشتن اوستا کتاب دینی زردشتیان ایران باستان به کار رفته است، به این سبب آن را زبان اوستاای نامند.

    پارسی باستان و اوستا فرزندان یک پدرند.

    زبان های هند و ایرانی یکی از مهم ترین شاخه های زبان هند و اروپاای است و آریاای نامیده میشوند.

    3- زبان یونانی 4- زبان لاتین زبان لاتین زبان رومیان قدیم بوده است که امروزه جزو زبان های مرده ی دنیا محسوب میشود.

    زبان های زیر مشتق از زبان لاتین هستند: فرانسه، ایتالیایی، اسپانیایی، پرتقالی و رومانی.

    5- زبان های ژرمنی: آلمانی، انگلیسی، هلندی، سوئدی، نروژی، ...

    6- زبان های اسلاوی: روسی، چکی، لهستانی، ...

    ب- زبان های سامی زبان های سامی عبارتند از: عربی، عبری، آشوری، فینیقی، کلدانی، سریانی، ...

    زبان های سامی بالا با چند زبان نزدیک به آنها در شاخه ی بزرگ تری بنام زبان های سامی و حامی قرار می گیرند.

    زبان فارسی فارسی زبانی است که در ایران، افغانستان، تاجیکستان، قسمتی از هندوستان، ترکستان، قفقاز و عراق بدان صحبت می کنند.

    زبان فارسی به جا مانده ی زبان های قدیمی ایران است.

    این زبان ها عبارتند از: 1- فارسی باستان فارسی باستان (پارسی کهن) زبانی است که در زمان هخامنشیان بدان صحبت کرده اند و سنگ نبشته های بیستون، الوند و تخت جمشید بدان زبان است.

    خط این زبان را میخی نامند، زیرا شبیه به میخ است و از چپ به راست نوشته می شده است.

    2- فارسی میانه فارسی میانه که آن را پهلوی هم می خوانند، به خصوص در زمان اشکانیان معمول بوده است و به دو قسمت می شود، یکی پهلوی اشکانی (پارتی) و دیگری پهلوی ساسانی.

    خط این زبان را نیز پهلوی نامند.

    پهلوی در شمال شرق ایران معمول بوده است و از راست به چپ نوشته می شده.

    3- فارسی دری فارسی دری در زمان ساسانیان در مشرق و جنوب ایران به خصوص در پایتخت آنان مدائن معمول بوده است و پس از ورود اسلام به ایران به تدریج تغییراتی در آن داده شده است و به صورت زبان بعد از اسلام ایران در آمده و از نیمه دوم قرن سوم هجری تا به حال ادامه دارد.

    چندی پس از ورود اسلام به ایران کم کم لغت های عربی به مقدار کم وارد زبان فارسی شدند، چنان که در قدیمی ترین کتاب های فارسی تعداد لغت های عربی از پنج درصد تجاوز نمی کند.

    ولی در دوره های بعد نویسندگان فارسی لغت های عربی فراوانی وارد زبان فارسی کردند، به حدی که در دوره های بعد در بعضی از کتاب های قدیمی تعداد آنها به بیش از شصد درصد رسید.

    فارسی دری با اختلافات کمی همان زبان فرس قدیم و میانه است ولی خط بعللی که مهم تر از همه ارتباط با مذهب می باشد هنوز عربی است.

    به عبارت دیگر همان خصوصیاتی که در نوشتن یک آیه از قرآن کریم یا یک جمله عربی به کار می رود ما در نوشتن یک شعر یا یک جمله فارسی نیز بکار می بریم: 1- از راست به چپ می نویسیم.

    2- متصل و منفصل است.

    3- هر حرف نماینده چند صدا است.

    4- حروف آن بعضی نقطه دار و بعضی بی نقطه است.

    تعریف دستور زبان، صرف و نحو در زبان فارسی دانشی که به ما راه درست گفتن و درست نوشتن را می آموزد در زبان ما بنام دستور معروف شده است.

    صرف (تجزیه)در زبان فارسی عبارت از شناخت نوع واژه بدون در نظر گرفتن آن در جمله است.

    یعنی تقسیم کلمه ها را بنابر نوع آنها در فارسی دستور صرفی نامند.

    نحو (ترکیب)در زبان فارسی عبارت از شناخت عمل واژه ها در جمله و رابطه آنها با هم است و این را دستور نحوی نامند.

    بنابر این فایده آموختن دستور زبان درست گفتن و درست نوشتن است و غرض از تعلیم و تعلم آن رسیدن به این مقصود است.

    کلام، جمله، کلمه، هجا، حرف آنچه بدان مقصود خود را بیان می کنند کلام نام دارد.

    کلام از جمله و جمله از کلمه و کلمه از هجا، و هجا از حرف درست شده است.

    از مجموع دو یا سه حرف، هجا درست می شود و از مجموع دو یا چند هجا، کلمه، مثلاً کلمه ی مردم دارای دو هجا است (مر+دم) و کلمه ی دانشگاه دارای سه هجا است (دا+نش+گاه).

    کلمه دارای معنی است مانند: خانه، ولی حرف هرگز معنی ندارد مانند: ج، ش و ک.

    از مجموع کلمه جمله درست می شود (که همیشه باید با معنی باشد) و از مجموع جمله کلام.

    حرف های زبان فارسی زبان فارسی دارای سی و دو حرف زیر است: ا، ب، پ، ت، ث، ج، چ، ح، خ، د، ذ، ر، ز، ژ، س، ش، ص، ض، ط، ظ، ع، غ، ف، ق، ک، گ، ل، م، ن، و، ه، ی پس از چندی از ورود اسلام به ایران، زبان فارسی را به خط عربی نوشتند.

    به این سبب الفبای عربی را برای نوشتن خط فارسی به کار بردند.

    برای این چهار حرف فارسی پ، چ، ژ، گ حرف های مشابه عربی را با کمی تغییر به کار برده اند.

    پس در هر کلمه ای که یکی از چهار حرف بالا به کار رفته باشد، آن کلمه عربی نیست.

    مثال: پسر، چشم، ژاله و گرگ هشت حرف ث، ح، ص، ض، ط، ظ، ع، ق ویژه زبان عربی است.

    مثال: ثلث، حسن، صاحب، ضربه، طلب، ظهر، علی و قلم پس هر کلمه ای که با این حرفها نوشته شود، یا عربی است یا فارسی تغییر یافته.

    و باقی بیست حروف بالا که با رنگ سبز مشخص شده اند بین دو زبان مشترک می باشند.

    بعضی از کلمه های فارسی را با حرف های عربی نوشته اند.

    مثال: صد، شصت، غلطیدن، طپیدن، طپانچه، ...

    که فارسی آنها به صورت زیر است: سد، شَست، غلتیدن، تپیدن، طپانچه، ...

    سخـنی کوتاه با اولیا اولیای محترم، غـرض از نوشتن این قسمت، این است که ما بـتوانـیم به فرزندان خود فارسی، که زبان مادری ما است بـیاموزیم، تا اینکه آنها این زبان پدران و مادران خود را فراموش نکنند.

    مطالب این قسمت، برگرفته از کتاب اول دبستان، بنام بخش کن، صدا کن، بنویس، و تاًلیف خانم مهـوش دارایی کاکاوندی است.

    این کتاب در پائیز 1378 در تهران به چاپ رسیده است.

    کتاب دیگری که ما در اینجا از آن استـفاده خواهـیم کرد؛ کتاب " دیکته در منزل سال اول دبستان " است.

    موًلفان این کتاب خانم ها نیره ناهـیدی و فاطمه کارگر هـستـند، و این کتاب در سال 1378 در تهـران به چاپ رسیده است.

    امید است که این کتابها بـتوانند کمک به یادگیری زبان فارسی به فرزندان شما بکنند.

    با تـشکر از شما اولیا محترم فرهـنگسرا

  • فهرست

    عناوین صفحات


    ایبیات فارسی
    بیو گرافی استاد شهریار ..........................................................2
    ادبیات فرهنگی ....................................................................17

    زبان فارسی
    مقدمه ...............................................................................18
    انواع زبان .........................................................................18
    طبقه بندی زبان های جهان ....................................................19
    انواع زبان های قدیمی ..........................................................21
    تعریف دستور زبان،صرف و نحو در زبان فارسی .......................22
    کلام،جمله،کلمه،هجا،حرف ....................................................23
    سخن کوتاه با اولیا ..............................................................24

(به قلم جناب آقاي زاهدي دوست استاد) ( بخشي ازاين متن در زمان حيات استاد، نگاشته شده است ) اصولاً شرح حال و خاطرات زندگي شهريار در خلال اشعارش خوانده مي شود و هر نوع تفسير و تعبيري که در آن اشعار بشود به افسانه زندگي او نزديک است و حقيقتاً حيف است

شايد بسياري از مردم با شنيدن نام سيد محمد حسين بهجت تبريزي بسرعت ندانند که مراد ازاين اعجوبه آسمان شعر و ادب کيست!؟ اما همه مردم ايران بخصوص آذربايجان شهريار را بخوبي مي شناسند و اورا استاد شهريار خطاب مي کنند. بسياري از شهروندان کشورمان حتي آنان ک

زندگي شهريار به سال ???? درتبريز متولد شد.دوران طفوليت خود را در روستاي مادري قايش قورشاق و روستاي پدري خشکناب در بخش قره‌چمن آذربايجان ايران سپري نمود. پدرش حاج مير آقا خشکنابي نام داشت که در تبريز وکيل بود. پس از پايان سيکل اول متوسطه در تبريز

محمد حسين بهجت تبريزي معروف به شهريار ،فرزند ‏آقا سيد اسماعيل موسوي معروف به حاج ميرزا آقا خشکنابي، سال 1325 هجري قمري ( شهريور ماه 1286 هجري شمسي ) در بازارچه ميرزا نصراله تبريزي واقع در چاي کنار چشم به جهان گشود. به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ و ا

استاد شهريار سيد محمد حسين بهجت تبريزي در سال 1285 شمسي در شهر تبريز ديده به جهان گشود.پدر وي حاجي ميرآقا خشگنابي است که از سادات خشگناب ( قريه نزديک قره چمن ) و از وکلاي مميز دادگستري تبريز و مردي فاضل و خوش محاوره و از خوش نويسان دورهً خود و با

سید محمد حسین بهجت تبریزی در سال 1285 شمسی در شهر تبریز دیده به جهان گشود.پدر وی حاجی میرآقا خشگنابی است که از سادات خشگناب ( قریه نزدیک قره چمن ) و از وکلای ممیز دادگستری تبریز و مردی فاضل و خوش محاوره و از خوش نویسان دورهً خود و با ایمان و کریم الطبع بوده است و در سال 1313 مرحوم و در قم مدفون شد. شهریار تحصیلات خود را در مدرسه متحده , فیوضات تبریز و دارالفنون تهران خوانده و تا ...

شهريار کلکسيوني کم نظير از نبوغ، احساس، عاطفه سرشار و البته استاد شعر است. او يکي از نوادر عصر حاضر در پهنه ‌ادب شرقي است که توانسته است علاوه بر قلب هم‌ميهنان خود قلوب بسياري را در آسياي مرکزي، شبه قاره هند و پاکستان، عراق، ترکيه، آذربايجان و... تس

استاد سيد محمد حسين بهجت تبريزي (شهريار) در سال ???? هجري شمس در سال ???? هجري شمسي در روستاي خشکاب در بخش قره چمن آذربايجان متولد شد. پدرش حاجي مير آقا خشکنابي و از وکلاي مبرز و مردي فاضل و خوش محاوره و از خوش نويسان دوره خود و با اينان و کريم الطب

شهريار، ستاره پرفروغ ادب پارسي شهريار شاعري عاشق بود که شعر او جلوه اي از پاکي وجود و تبلور حقيقي احساس بود. با آن دلي که غزال چابک دشت هاي غزل بود، مي خراميد و چشم زيبا دوستِ «شاعري» را به خود وا مي داشت. آن جا که در دامن دل انگيز «حيدر بابا» طني

سيد محمد حسين بهجت تبريزي در سال 1285 شمسي در شهر تبريز ديده به جهان گشود.پدر وي حاجي ميرآقا خشگنابي است که از سادات خشگناب ( قريه نزديک قره چمن ) و از وکلاي مميز دادگستري تبريز و مردي فاضل و خوش محاوره و از خوش نويسان دورهً خود و با ايمان و کريم

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول