چکیده
آنچه نگارش شده پژوهشی است درباره ی بازنمایی جلوه هایی از قرآن و حدیث در شعر مولانا که در سه بخش تدوین شده است
در بخش نخست از مسائلی چون زمینه های اثرپذیری شعر فارسی از قرآن و حدیث، پیشینه ی آن ، تحول و تکامل آن، موافقت و مخالفت با آن،شیوه های پیدا و پنهان آن، تفنّن گرایی با آن و...بحث شده است.
در بخش دوم شیوه ها و گونه های اثرپذیری از قرآن و حدیث را با نام هایی چون اثرپذیری واژگانی گزاره ای، گزارشی،تأویلی،تفسیری،تصویری، ساختاری و ...آورده شده است .
دربخش سوم نمونه هایی ازبهره گیری ها واثرپذیری های مولانا ازآغازتا پایان سده هشتم گردآوری شده است و سعی شده تا نمونه ها متنوع و نکته آموز باشند.
درباره ی حدیث های کتاب که بیشتر آن ها ازمآخذ معروف و معتبر گرفته شده است گفتنی است که شاید پاره ای از آن ها از دیدگاه حدیث شناسی امّا و اگرهایی داشته و یا مجعول باشند.
اما آنچه بیشتر حایزاهمیّت است اینکه سخنورساختارقرآنی یا حدیثی را به عنوان نمونه و سرمشقی پیش چشم می گیرد و سخن خود را در ساخت و بافتی می پردازد که با آن همخوان باشد نمونه را می توان از مثنوی مولوی نام برد که روساخت آن با روساخت قرآن مجید همخوانی هایی دارد .
به عبارت دیگرهمانگونه که به ظاهرآیه های قرآن بریده بریده می نمایدامّا درباطن پیوندی ژرف وشگرف دارند و آن را کسی در می یابد که با قرآن انس گرفته و با جان و دل وتقوا به حریم حرمت قرآن اذن دخول یافته است .
مثنوی معنوی نیز کتابی است که به ظاهر از نظمی بهنجار و پیوندی استوار تهی است و چه بسا کسانی که آن را مجموعه ای ازمطالب پراکنده می دانند امّا آنکس که به مثوی خو گیرد میان آن مطالب پریشان پیوندی پنهانی می یابد که محور اصلی آن تداعی شگرف مولانا است .
به نام حق درآمد آنچه نگارش شده پژوهشی است درباره ی بازنمایی جلوه هایی ازقرآن وحدیث در شعر مولانا که دربخش نخست ازمسائلی چون زمینه های اثر پذیری شعر فارسی ازقرآن وحدیث،پیشینه ی آن،تحول آن،شیوه های پیدا و پنهان آن ، تفنن گرایی با آن و ...
سخن گفته شده است دربخش دوم،شیوه ها وگونه های اثرپذیری ازقرآن وحدیث را به شیوه ای نو وگسترده با نام هایی چون اثرپذیری واژگانی ،گزاره ای ، گزارشی، تفسیری،ساختاری و...
پرداخته شده است .
در بخش سوم نمونه هایی از بهره گیری ها و اثر پذیری های مولانا آورده شده و سعی شده است تا نمونه ها متنوع و نکته آموز باشند.
درباره ی حدیث های کتاب که از مآخذ معروف و معتبر گرفته شده این نکته گفتنی است که شاید پاره ای ازآن ها ازدیدگاه حدیث شناسی امّا واگرهایی داشته باشندو یا مجعول بنمایند.
این حدیث ها زبانزد شاعران بوده ونکته های نغزونیکورا ازاحادیث وروایات برمی گرفته اند و در واقع در این اثر پذیری ها تنها به معنی ومضمون توجّه دارند نه به سلسله ی سندها.
این پیشگفتار را همین جا پایان می دهم و به زمینه های اثر پذیری مولانا از قرآن و حدیث می پردازم.
بخش اول پیشینه ی تحقیق شعر شاعر، آئینه ای است که شخصیّت و منش او را نشان می دهد و دانسته ها و آموخته های شاعر به فراوانی در سروده های او مجال نمایش می یابد و دست مایه ی نکته پردازیها ونگارگری های او می گردد، از اینجا است که ما در سروده های شاعر که بافته ها وتافته های کارگاه عاطفه و خیال اویند مایه های فراوانی از اسطوره، تاریخ، طب،فلسفه و ..
می بینیم.
بنابراین اگر شاعری از قرآن و حدیث آگاهی هایی داشته باشد، بازتاب جلوه هایی از آن ها در سروده های او بس طبیعی خواهد بود .
آغاز شعر فارسی از اوایل سده ی سوم پیشتر نمی رود.
در این زمان است که ادب فارسی تازه به راه می افتد؛کسانی چون حنظله ی بادغیسی،محمّدبن وصیف،ابوحفص سغدی،فیروز مشرقی و...
دست اورا می گیرند و شیوه ی رفتن می آموزند آنچنان که درآغازسده ی چهارم به بلوغ خود می رسد.
در این روزگارکه شعرفارسی به بلوغ و رسیدگی می رسد تقریباٌ در سراسر ایران فرهنگ اسلام که خود برخاسته ازقرآن و حدیث بود ، ریشه دوانده و با روح و خوی ایرانی هم سمت و سو شده بود .
از سوی دیگر، همراه گسترش فرهنگ اسلام ، زبان عربی در ایران چنان گسترش یافت که زبا ن بومی ایرانیان را زبون خویش ساخت و به ویژه در مکتب و مدرسه و مسجد و دربار و درمیان اهل کتاب و قلم زبان رسمی و همگانی شد .
کتاب ها به این زبان نوشته می شد ، و درس ها به این زبان آموخته می شد به ویژه همگان با این زبان نماز ونیایش می کردند و ناگزیر بودند کتاب خدا را به قصد ثواب ، تلاوت و قرائت کنند.این ها همه زمینه می شد تا زبان عربی نه تنها در مسجد و مدرسه که حتّی در کوچه و بازار نفوذ یابد .
ازهمین روزگاران بود که کم کم بازاردانش اندوزی که بر محور قرآن و حدیث می چرخید سخت رونق گرفت و روزبه روز شماردانش اندوزان فزونی گرفت ودیری نپایید که از همین مدرسه هاعالمان بزرگ برخاستندوکتاب ها ورساله ها نوشتندبسیاری ازشاعران پارسی گوی درهمین مدرسه درس خوانده بودند وافزون برلغت و صرف ونحو و بلاغت و بیان،با معارف قرآنی و حدیثی به خوبی آشنا شده بودند و ازاین دو چشمه ی جوشان جام ها گرفته وجرعه ها نوشیده بودند؛جرعه هایی که به سروده های آنان رنگ و بوی قرآن و حدیث بخشید.
رونق و رواج گسترده ی زبان عربی در همه ی سرزمین های اسلام به ویژه ایران ناشی از این بود که خداوند قرآن خویش را بدان زبان فروفرستاده بود؛قرآنی که از دیدگاه بلاغی و هنری دل از همگان به ویژه سخن شناسان و ادیبان می ربود و آن ها را شیفته می ساخت،ازمعارف و معانی و احکام چنان سرشار بود که بر جان و دل ها می نشست و اندیشه و عاطفه را سیراب می کرد.علاوه بر این ،معجزه ی پیامبر اعظم (ص)نیز بود و آشکارا همگان را به مبارزه و تحدّی فرا خوانده بود .
این ها همه زمینه شد تا پژوهشگران مسلمان برای بازنمایی زیبایی های هنری وجلوه های اعجازی قرآن وشرح و بسط معارف فشرده ی آن کوشش های گسترده ای کنند.کوشش هایی که حاصل آن از یک سو پدید آمدن دانش هایی چون لغت،صرف نحو،بلاغت و بیان،تفسیر،تأویل ، کلام و...بود واز دیگر سو تألیف و تصنیف شمار فراوانی از کتاب ها و رساله ها شد.
حدیث که دومین چشمه ی جوشان معارف اسلام بود،هرچند فروتراز کلام خدا اما فراترا ز کلام مخلوق شمرده می شد و چون سخنان این بزرگواران علاوه بر ظرافت بلاغی و زیبایی هنری،یکسره حکمت و معرفت بود و سراپا نکته پردازی و نادره گویی و نیز شرح و بسط بسیاری از احکام و معارفی بود که در قرآن به ایجاز و اشاره از آن ها یاد شده بود، برای مسلمانان گنجینه ی گرانبهایی از فصاحت و بلاغت به شمار می آمد و جا داشت برای گردآوری و حفظ آن ها از هیچ کوششی دریغ نشود و از این جا بود که در کنار قرآن پژوهی از همان آغازحدیث پژوهی نیزرونقی به سزا گرفت و چه بسا برای شنیدن یک حدیث از زبان گزارشگرنخستین رنج سفرهای دورو درازرا بر خود هموار کردند و برای بازشناسی حدیث درست ازنادرست معیارها بنا نهادند و حاصل این کوشش ها این شد که در کنار علوم یاد شده در زمینه ی قرآن پژوهی ، دانش های رجال ، فقه الحدیث ، درایه الحدیث و ...
درزمینه ی حدیث پژوهی پای گیرد.
بنابراین با توجّه به نکات گفته شده زمینه ی بهره گیری شاعران پارسی گوی از قرآن و حدیث آشکار می شود .
اینک می افزاییم که بهره گیری از قرآن و حدیث در شعر و سروده علاوه بر اینکه نشانه دانشمندی و روشنفکری بود به سروده ی شاعر نیز گونه ای قداست و حرمت می بخشید و سخن آن ها را برای مردمی که به قرآن و حدیث به دیده ی حرمت می نگرستند،ارجمندتروپذیرفتنی ترمی ساخت.این نیززمینه ی دیگری بودتا شاعران پارسی- گوی به قصد تبرک یا استناد و استشهاد،و گاه به قصد نشان دادن علم و فضل خویش سروده – های خود را با قرآن و حدیث آذین بندند.
پیشینه ی بهره گیری واثرپذیری سخنوران پارسی از قرآن وحدیث به آغازپیدایی وپاگیری شعر فارسی یعنی نیمه های سده ی سوم می رسد .
چنانچه نشانه هایی از اثر پذیری قرآنی – حدیثی را در کهن ترین سروده های فارسی می توان یافت هر چند گسترده نیست.امّا با گذشت زمان و گسترش شعر فارسی،به ویژه پیوند آن با پاره ای از پدیده های فرهنگی که با قرآن وحدیث پیوندی استوار داشته اند و نیز پدید آمدن پاره ای سخنوران که افزون بر طبع توانای شاعری،در قرآن و معارف اسلامی نیز دستی پرتوان داشتند،زمینه شد تا تجلّی قرآن و حدیث در شعر فارسی گسترش یابد و سرانجام در سده های هفتم و هشتم به ویژه درمثنوی مولانا به اوج خود برسد .
پاره ای از پدیده های فرهنگی که پیوند آن ها با شعر فارسی،اثرپذیری ازقرآن و حدیث را گسترش و فزونی بخشیده،عبارتند از : الف) شعررا در خدمت تبلیغ دینی قرار دادن وازآن چون ابزاری برای ترویج مکتب یاری گرفتن.
ب) شعر را در قالب پند و اخلاق ساختن و از آن برای گرایش مردم به پاکی و پرهیز ازپلیدی بهره گرفتن؛کاری که عطّار،مولوی،سعدی و…به گستردگی و استواری کرده اند.
ج) شعر را جلوه گاه عرفان و تصوّف ساختن و راه و رسم سلوک را بدان بیان کردن ویافته های غیبی را بدان سرودن؛ کاری که سنایی،عطّار،مولوی و حافظ به زیبایی و ظرافت کرده اند.
گسترش مجالس وعظ از یک سو و اقبال و توجّه مردم به این مجالس از سوی دیگر راه بهری گیری از قرآن و حدیث را برای شاعران هموارتر ساخته بود.
اثر پذیری از قرآن و حدیث گاه پیدا و آشکار و گاه پوشیده و پنهان است: الف) پیدا و آشکار آنجا است که یا آیه و حدیث با همان ساختار عربی در سروده ای بیاید و یا گوینده به شیوه ی نقل قول ، سخن خویش را از زبان آیه یا حدیثی گزارش کند ، مانند این بیت های مولانا: گفت پیغمبر علی را کای علی شیر حقی پهلوان پر دلی لیک بر شیری مکن هم اعتمید اندر آ در سایه ی نخل امید اندر آ در سایه ی آن عاقلی کش نداند برد از ره ناقلی گزارش گونه ای ازسفارش پیامبر(ص) به علی(ع):یاعلیُّ اِذا تَقَرَّبَ النّاسُ اِلی خالِقِهم فی اَبْوابِ البِرِّ فَتَقرَّبْ اِلَیْه بِاَنواعِ العَقلِ تَسْْبِقْهُمْ بِالدَّرَجات ...
(چون مردم با کارهای نیک می - کوشندتا به خدا نزدیک شوند تو بکوش تا با کارهای خردمندانه به او نزدیک شوی تا از همگان پیش افتی و به درجات بالاتر رسی...).
ب)اثر پذیری پوشیده و پنهان آنجا است که گوینده مضمون قرآنی–حدیثی را در سروده ی خویش بیاورد،یا سخن خویش را بر پایه ی آیه یا روایتی بنیاد نهد،بی آنکه به بهره گیری خود اشارتی کند دراین شیوه گاه نشانه و قرینه ای مستقیم یا غیرمستقیم از آیه یا حدیثی بهره گرفته است، مثلاً در این بیت حافظ : عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت دیوان، ص100 امّا گاه با اینکه میان حال و هوای بیت با آیه یا حدیثی گونه ای همسانی و هم سویی هست آنچنان که آن آیه یا حدیث را پیش چشم خواننده می آورد با این همه،نشانه و قرینه ی آشکاری نیست .
درباره ی این همسانی یک دیدگاه این می تواند باشدکه نکته ای قرآنی-حدیثی چونان سنتی فرهنگی و ادبی به زبان و بیان او راه یافته است .
بهری گیری و اقتباس از آیات واحادیث،بیشتر در یکی دوبیت زمینه ی ظهورمی یابد ؛ اما گاه شاعرازروی تفنّن،هنرنمایی و...همه ی بیت های سروده ی خویش را با زیورهایی ازآیه و حدیث آذین می بندد و آنگاه آشکارتر است که آیه ها و حدیث های اقتباس شده،در جایگاه قافیه بنشینند .اینک نمونه ای ازابیات سنایی را بر مقولات قرآنی می آوریم : ای منزه ذات تو عمّا یقول الظالمون گفت علمت جمله را ما لم تکونوا تعلّمون چون منزّه باشد از هر عیب ذات پاک تو جای استغفار شان باشد و هم یَسْتَغْفِرون امر امر توست یا رب با پیمبر در نبی گفته ای ان اَبرَموا امراً فانّا مُبرِمون گوش حس باطنم کر باد اگر نشنوده ام با ندایت ارجعی کلٌّ الینا راجعون در ازلمان گفته ای لا تقنطو من رحمتی دیگران را گفته ای منهم اذا هم یَقْنَطون هست در توفیق تو طاعت رفیق بندگان ای نسارع گفته فی الخیرات بل لا یشعرون مولانا غزلی دوازده بیتی(دیوان شمس،غزل 194) سروده با همین وزن و قافیه که به گمان بسیار در سرودن آن به قصیده ی سنایی چشم داشته است مانند: بانگ آید هر زمانی زین رواق آبگون آیت انّا بنینا ها و انّا موسعون کی شنود این بانگ را بی گوش ظاهردم به دم تائبون العابدون الحامدون السّائحون نردبان حاصل کنید از ذی المعارج بر روید تعرج الروح الیه و الملائک اجمعون کی تراشد نردبان چرخ نجّا ر خیال ساخت معراجش ید کلّ الینا راجعون دراین غزل علاوه بر قافیه ها که همه قرآنی اند،درمصرع های نخست نیزچندین باراز گزاره های قرآنی با اندک دگرگونی، بهره گیری شده است .
بخش دوم شیوه ها و گونه های اثرپذیری از قرآن و حدیث همان گونه که پیش از این گفته شد بهره گیری شاعران فارسی گوی از قرآن وحدیث مانند بهره گیری از هر پدیده ی ادبی دیگر، شکل وشیوه های گوناگونی دارد ؛ که هم از دیدگاه پیدایی و پنهانی وهم ازدیدگاه هنری وبلاغی دریک سطح نیستند،که دراینجاشیوه ها وشگرد ها به گونه ای دسته بندی شده ارائه داده میشود .
1- اثر پذیری واژگانی در این شیوه اثر پذیری ،شاعر واژه ها و ترکیب هایی را در شعر خویش می آورد که ریشه ی قرآنی وحدیثی دارند،و مستقیم یا غیر مستقیم توسط خود شاعر یا دیگران به زبان و ادب فارسی راه یافته اند،واگر قرآن وحدیث نمی بود زبان وادب ما نیز از آن واژه ها وترکیب ها ،یا به طور کلی و یا با معنی ویژه ی اسلامی آنها بی بهره بود.
اثر پذیری واژگانی خود به سه شیوه ی وام گیری ،ترجمه و برآیند سازی بخش پذیراست: الف) وام گیری دراین شیوه ،واژه یا ترکیبی قرآنی یا حدیثی با همان ساختارعربی خود ،بی هیچ دگرگونی یا با اندک دگرگونی لفظی یا معنوی به زبان وادب فارسی راه می یابد؛مثلا ًدر بیت : نوشته اند بر ایوان جنت المأوی که هر که عشوه ی دنیا خرید وای ، به وی ص486 ، دیوان حافظ ب) ترجمه در این شیوه ،شاعر از گردانیده ی فارسی شده ی واژه یا ترکیبی قرآنی-حدیثی بهره می گیرد؛برای نمونه واژه ی مرکب شب قدر دربیت : آن شب قدری که گویند اهل معنی امشب است یارب این تآثیر دولت در کدامین کوکب است حافظ ،دیوان،ص46 ج) برآیند سازی در این شیوه واژه یا ترکیبی بی آنکه خود به صورت واژه یا ترکیب در قرآن وحدیث آمده باشد،بر یایه ی مضمون آیه ای یا حدیثی یا داستانی قرآنی –حدیثی ساخته میشوداینک نمونه هایی از اثر پذیری واژگانی را با خاستگاه قرآنی-حدیثی آنها می آوریم،با این یادآوری که بسیاری از اسما وصفات خداوند مانند خالق، رازق، رحمان، رحیم، وستّار و نیز ترجمه ی فارسی شده ی آنها مانند جهان آفرین، روزی ده، بنده پرور ،خطاپوش وبسیاری ازنام واژه ها واسم های خاص قرآنی-روایی،آدم،حوّا،ابراهیم واسحاق و ترکیب ها وتعبیر هایی که در پیوند با آنها ساخته شده مانند گناه آدم،گلستان ابراهیم،آتش نمرود،صبر ایّوب وبسیاری ازالفاظ واصطلاحات اسلامی مانندنماز،روزه،رکوع وسجود و...همه نمونه هایی ازاثرپذیری واژگانی اند که به شیوه های گوناگون به زبان وادب فارسی راه یافته اند وبسیاری از آنها با گذشت زمان وکاربرد بسیار چنان در ذهن وزبان پارسی گویان جا خوش کرده اند که نه بوی بیگانگی می دهند ونه غبار غربت می پراکنند : دوزخ گلو(=پرخور،سیری ناپذیر) برساخته و برگرفته از سیری ناپذیری دوزخ که دراین آیه آمده است : یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ اَمْتَلَأْْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِنْ مَزید (روزی که به دوزخ گوییم:سیروپرشدی؟اوگوید:بازهم هست؟).
سحر بابل برگرفته از داستان هاروت و ماروت ، دو فرشته ای که خداوند برای آزمون ، طبع انسانی به آن ها داد و به سرزمین بابل فرودشان آورد و مردم از آن ها سحر آموختند: پس گریزند و ترا تنها هلند گر چه اندر لاف سحر بابلند مولانا،مثنوی،3/4033 عروه الوثقی وام گرفته ازآیه ی فَمَنْ یَکْفُرْبِالطّاغُوتِ وَیُؤْمِنْ بِاللهِ فَقَدِاسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقی...(هرکس به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان آورد به دستاویزی استوار چنگ زده است ).
عروه الوثقاست این ترک هوا بر کشد این شاخ جان را بر سما مولانا، مثنوی،2/1274 لا ابالی برگرفته ازحدیث هایی چون این حدیث قدسی : هؤُلاءِ فی الْجَنَّهِ وَ لاآبالی وَ هؤلاءِ فی النّارِوَ لاابالی(آنان در بهشتند و مرا باک نیست و آنان در دوزخند و مرا باک نیست).
پنبه ای از لاابالی در دو گوش دل نهم پند نپذیرم ز صبر و بند ها را بشکنم مولانا،دیوان شمس،3/285 یار غار برگرفته از داستان هجرت پیامبر(ص) ازمکّه به مدینه به همراهی ابوبکر و پناه بردن آنان درنیمه راه به غارثور: فَقَدْ نَصَرَهُ اللهُ اِذْ اَخْرَجَهُ الذّینَ کَفَرُوا ثانِیَ اثْنَیْنِ اِذْ هُما فی الغارِ اِذْ یَقُُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ اِنَّ اللهَ مَعَنا(همانا که خداوند پیامبر(ص)را یاری داد،آنگاه که کافران او را آواره کردند ،واونفر دوم از دو تن بود،آنگاه که در غار بودند،به یار همراه خویش گفت: غم مخور ،خدا با ماست).
چون پیمبر دید آن بیمار را خوش نوازش کرد یار غار را مثنوی 2/2252 تو مرا می دار بنده و یار غار هیچ آزادی نخواهم زینهار مثنوی،6/1077 2- اثر پذیری گزاره ای این اثرپذیری به دو گونه ی اقتباس و حلّ بخش پذیر است : الف)اقتباس و تضمین در این شیوه گوینده عبارتی قرآنی یا روایی را با همان ساختارعربی بی هیچ گونه تغییرو دگرگونی یا با اندک تغییری که در تنگنای وزن و قافیه از آن گریزی نیست در سخن خود جای دهد.
این گونه بهره گیری از قرآن وحدیث با قصد و غرض های گوناگونی انجام می پذیرد: تبرک و تیمّن، تبیین و توضیح،تشبیه و تمثیل،استشهاد و استناد و...
جسم خاک از عشق بر افلاک شد کوه در رقص آمد و چالاک شد عشق جان طو ر آمد عاشقا طور مست و خرّ موسی صاعقا مثنوی، 1/25 تضمین از آیه ی فَلَمّا تَجَلّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً وَ خَرّ مُوسی صَعِقا(چون خدای موسی بر کوه جلوه کرد کوه را پخش و پاشان کرد وموسی بیهوش فروافتاد) بااندکی تغییر،به قصد استشهاد و استناد.
ب ) حلّ دیدیم که درتضمین و اقتباس گاه سخنوربرای حفظ وزن وقافیه ناچاراست بدون آن که ساختار اصلی آیه و حدیث را بر هم زند،اندکی در آن ها دست برد امّا تنگنای وزن و قافیه از یک سو و اشتیاق به اقتباس ازسویی دیگر، گاه گوینده را بر آن می دارد تا برای زینت دادن سخن خویش به آیه وحدیث، بیش ازپیش آن هارا دگرگون کند وچه بسا ساختاراصلی آن ها را ازهم بپاشاند.
این دستکاری تا مرز از هم پاشیدگی ساخت و بافت آیه و حدیث درزبان ادب حل خوانده می شود که بیشتر از همه در سروده های مولانا دیده می شود.
وین نفس جان های ما را همچنان اندک اندک دزدد از حبس جهان تا ا لیه یصعد اطیاب الکلم صاعداً منّا الی حیث علم مثنوی ،1/882 مصرع سوم دگرگون شده ی این آیه ی شریفه است : إلَیْهِ یَصْعَدُ الکَلِمُ الطَیِّبُ( سخن پاکیزه به سوی خدا می رود).
3- اثرپذیری گزارشی دراثرپذیری گزارشی ، گوینده مضمون آیه یا حدیثی را به دو شیوه ی ترجمه یا تفسیر به پارسی گزارش می کند گاه به شیوه ی نقل قول و با یاد کردن نام گوینده و گاه بی آن و از زبان خود.
الف) ترجمه ترجمه ی آیه و حدیث به پارسی مانند هر ترجمه ی دیگری گاه بسته و گاه باز و آزاد است: در ترجمه ی بسته، گردانده ی پارسی هم در مضمون با اصل عربی برابر است و هم در ساختار بیانی با آن برابری دارد مانند این بیت ناصر خسرو : قیمت هر کس به قدر علم اوست این چنین گفته است امیر المؤمنین دیوان،ص119 با یاد کرد نام گوینده، از سخن حضرت مولا (ع) که فرمود:قیمهُ کُلِّ امْرَءٍ ما یَعْلَمُ .
امّا در ترجمه ی بازوآزاد ، به ضرورت وزن و قافیه هم کم و بیشی هایی در معنی راه پیدا می کند و هم ساختار بیانی دگرگون می شود : گفت پیغمبر که نفحت های حق اندر این ایّا م می آرد سبق گوش و هش دارید این اوقات را در ربایید این چنین نفحات را مثنوی،1/1951 ترجمه ی آزادی است ازاین سخن رسول(ص) اِنَّ فی اَیّامِ دَهْرِ کُمْ لَنَفَحاتٍ اَلا فَتَعَرَّضُوا لَها (همانا که در روزهای زندگی شما نسیم های الهی در وزیدنند، به هوش باشید و خود را برآن ها عرضه کنید ).
ب) تفسیر دراین شیوه سخنور آیه یا حدیثی را یا مضمون آن ها را با شرح و بسط در سخن خویش می آورد .
پس کلام پاک در دل های کور می نپاید می رود تا اصل نور و آن فسون دیو در دل های کژ می رود چون کفش کژ در پای کژ گر چه حکمت را به تکرار آوری چون تو نا اهلی شود اغز تو بری ور چه بنویسی نشانش می کنی ور چه می لافی بیانش می کنی او ز تو رو در کشد ای پر ستیز بندها را بگسلد وز تو گریز ور نخوانی و ببیند سوز تو علم باشد مرغ دست آموز تو او نپاید پیش هر نا اوستا همچو طاووسی به خانه ی روستا مثنوی ،2/316 شرحی است بر این سخن مولا (ع) بدون ذکر نام گوینده : خُذْ الْحِکْمَهَ اَنّی کانت فَاِنّ الحِکْمَهَ تَکُونُ فی صَدْرِالمُنافِقِ فَتَلَجْلَجُ فی صَدْرِهِ حَتّی تَخْرُجَ فَتَسْکُنَ اِلی صَواحِبِها فی صَدْرِ المؤمن (حکمت را هر کجا هست برگیر ،که همانا حکمت چون در دل منافق آید،ناآرامی کند تا از آن جا بیرون شود و در جای خود که دل مؤمن است آرام گیرد).
4- اثرپذیری الهامی- بنیادی در این شیوه،گوینده مایه و پایه ی سخن خویش را از آیه یا حدیثی الهام می گیرد و سروده ی خویش را بر آن نکته ی الهام گرفته بنیاد می دهد،و سخنی می پردازد که آشنایان،آن را با آیه یا حدیثی در پیوند می بینند؛ پیوندی گاه تا آن جا نزدیک و آشکار که سخن را ترجمه ای از آیه یا حدیث فرا می نماید،و گاه چنان دور و پنهان که پذیرش اثر پذیری را دشوار می سازد.
مانند این بیت مولانا : هر که را در جان خدا بنهد محک مر یقین را باز داند او ز شک مولانا بر پایه ی آیاتی چون َومَنْ یتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً(هر کس پرهیز و پارسایی کند خدا راه بیرون شد ازتنگنا ها را پیش پای اومی نهد) واِنْ تَتَّقُوا اللهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرقاناً (اگر پروایی و پارسایی پیشه کنید، خداوند به شما بینشی می دهد که حق و باطل راازهم باز شناسید)،بیت بالا را سروده است .
5- اثر پذیری تلمیحی در این شیوه گوینده سخن خویش را مانند اثر پذیری الهامی – بنیادی بر پایه ی نکته ای قرآنی یا روایی بنا می نهد، امّا به عمد آن را با نشانه و اشاره ای همراه می سازد و به این گونه خواننده ی اهل و آشنا را به آن چه خود بدان نظر داشته، راه می نماید و چه بسا خواننده ی نا آشنا را به کند و کاو وامی دارد،و همین تفاوت آشکار اثر پذیری تلمیحی با الهامی- بنیادی است.مانند این ابیات مولانا : بی حس و بی هوش و بی فکرت شوید تا خطاب ارجعی را بشنوید مثنوی،1/568 تلمیح به آیه ی یااَیَّتُها النَفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ارْجِعی اِلی رَبِّکِ راضیهً مرضیهً(ای نفس آرام یافته ،خرسند و خداپسند به سوی خدا بازگرد ).
هیچ کرّمنا شنید این آسمان که شنید این آدمی پر غمان مثنوی ، 6/139 تلمیح به آیه ی وَلَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ(همانا ما آدمی زادگان راگرامی داشتیم و کرامت بخشیدیم) 6- اثرپذیری تأویلی در این شیوه،شاعرتأویل آیه یا حدیثی را دست مایه ی سروده ی خویش می سازد، یعنی با ذوق ورزی ونکته یابی از لایه های برونی وپیام ها ی پیدای سخن در می یابد و به لایه های درونی آن راه می یابد وپیام های پنهانی باز می آورد، وبه این گونه از آیه یا حدیث تفسیری نوبر و پیغامی دیگر رهاورد خواننده می سازد .
در این شیوه اثرپذیری،از این روی که شاعر از آیه یا حدیث معنایی نغز و نو به دست می دهد ، ناگزیر این اثرپذیری همواره آشکار خواهد بود .
نمونه را در مثنوی که مخزنی از تأویل های ژرف و شگرف است می بینیم: مسکن یار است و شهر شاه من پیش عاشق این بود حبّ الوطن مثنوی ، 3/3807 تأویلی عارفانه است از حدیث معروف و ظاهراً موضوع حُبُّ الوَطَنِ مِنَ الایمانِ.
گفتنی است که پیش از مولانا ، شیخ اشراق از کنار هم نهادن و سنجیدن موی شکافانه ی دو روایت« حُبُّ ا لْوَطَنِ مِنَ الایمانِ» و« حُبُّ الدُّنیارَأسُ کُلِّ خَطیئَهٍ» که درمعنی ظاهر باهم نمی سازند به این نکته پی برده که وطن درحدیث حبّ وطن،وطن دنیایی نیست وباید معنی دیگری از آن خواسته شده باشد .
به این نکته ی تأویلی دست یافته که وطن اصلی انسان،وطن الهی و ملکوتی اوست، نه زادگاه دنیایی.
7- اثر پذیری ساختاری – سبکی دراین شیوه ، سخنور ساختاری قرآنی یا حدیثی را چونان نمونه و سرمشقی پیش چشم می گیرد وسخن خود را در ساختی می پردازد که با آن همخوان باشد.نمونه را می توان از مثنوی مولوی نام برد که روساخت آن با روساخت قرآن مجید همخوانی ها وهمسانی هایی دارد .توضیح این که یکی از ویژگی های سبکی– ساختاری قرآن روساخت بریده بریده وژرف ساخت پیوسته ی آن است هرپژوهنده ای آشکارا درمی یابد که همان آیه ها وسوره – هایی که به ظاهر بریده بریده و از هم گسسته می نمودند در باطن پیوندی پنهانی امّا استواردارند که اگرهریک راازجای خود برداری و درجای دیگر بگذاری درهنجاراستوارآن رخنه ای به وجود می آید.
مثنوی معنوی نیز کتابی است که به ظاهرازنظمی به هنجار و پیوندی استوار تهی است وچه بسا کسانی آن را مجموعه ای ازمطالبی می دانند که پراکنده و بی پیوند و از هم گسیخته در کشکولی برهم انباشته شده اند امّا آن کس که با مثنوی خو گیرد میان آن مطالب پراکنده، پیوندی پوشیده می یابد که محور اصلی آن، تداعی شگرف مولانا است.
این که مولانا کتابش را بخش بندی نکرده و سامان وهنجاری بدان نبخشیده،افزون براینکه حاصل هجوم امواج معانی و آتش افروخته در بیشه ی اندیشه ی اوست ، حاصل همدلی وهمراهی با قرآن نیزهست؛قرآنی که به گواه مثنوی همواره درذهن وزبان اوحضوری جوشان و ریزان داشته است .
بخش سوم ملّای روم و نمونه هایی از تجلّی قرآن و حدیث در سروده های ا و زندگی سراینده ی مثنوی سراپا معنی است اما صورت و ظاهر آن نیز البتّه در خوردانستن است.جلال الدّین محمد در حدود سال 604 هجری در بلخ به دنیا آمد.
پدرش بهاءالدّین ولد واعظی زبان آ ور وخوش بیان بود.
به صوفیّه گرایش داشت و مجموعه هایی از مواعظ او هم اکنون باقی است.
در هر حال واعظ بلخ هنگامی که پسرش جلال الدّین کودکی خردسال بود از بلخ بیرون آمد .
چندی در سمرقند بود آنگاه عزیمت حج کرد .
هنگامی که خوارزم وماوراء النهربه دست مغول افتاده بود بهاء ولد درارزنجان وسیواس به آسیای صغیر بود وچند سالی نیزدرلارنده بسر برد تا ایتکه مادرمولانا مؤمنه خاتون وفات یافت وبعد ازچند سالی پدر نیز در قونیّه وفات یافت.
هنگام وفات پدر، جلال الدّین که جوانی بیست و چهار ساله بود به خواهش مریدان، مسند تدریس و منبر وعظ بهاء ولد را اشغال کرد و به جای پدر نشست .
یک سال بعد سیّد برهان الدّین محقق ترمذی از مریدان بهاء ولد ،جلال الدّین بهاء را تحت ارشاد و تربیت خویش قرار داد ، بعد از مرگ برهان محقق، جلال الدّین مدتی از صحبت پیرمحروم ماند تا سال 642 که شمس تبریزی به قونیه آمد و آشنایی با او سرنوشت این مفتی و مدرّس جوان را که خود مریدان بسیار داشت دگرگون کرد.
صحبت شمس مولانا را چنان مجذوب کرد که منجر به شیفتگی شد و مولوی را که مرد بحث و درس و وعظ بود، در چهل سالگی معلّم عشق وی شاعری آموخت .
به گونه ای که ساعت ها با شمس خلوت می کرد و به جای نمازوروزه به وجد و سماع می پرداخت وهمین امر نارضایتی و خشم مریدان مولانا را برانگیخت و در صدد تهدید او برآمدند.شمس از قونیه غیبت کرد و به دمشق رفت مولانا پسرش- سلطان ولد- را در پی او فرستاد و به قونیه باز آورد.
این تجدید صحبت طولی نکشید و شمس به ناگاه ناپدید شد .
غیبت ناگهانی شمس مولوی را بیش از پیش به دنیای عشق و هیجان کشانید و به کلی تسلیم وجد و سماع شد .غزل های دیوان شمس یادگار این شور و هیجان روحانی اوست .
چندی بعد از غیبت شمس، صلاح الدّین زرکوب دل مولانا را ربود و بعد از او نیز حسام الدّین چلبی تا پایان عمر مولانا، محبوب و مرید و مراد او بود، و همین شیفتگی بی پایان بود که مثنوی عظیم معنوی را به وجود آورد.
در قونیه مولانا حرمت وحشمتی تمام داشت پادشاهان سلجوقی به او ارادت می ورزیدند،صدر الدّین قونوی عارف نامدار وی را تکریم می کرد، فخر الدّین عراقی و نجم الدّین رازی صحبت وی را مغتنم می شمردند .حتی قولی هست که شیخ سعدی نیز برای درک صحبت اواز فارس به روم آمد .
عاقبت در جمادی الاخر سال 672 در پایان بیماری که ظاهراً تب محرقه بود در قونیه چشم از جهان فرو بست.
آثار جلال الدّین شامل نظم و نثر است که آن چه به نثرو تقریر و املا از او باقیست یکی فیه ما فیه، مکاتیب و مجالس سبعه است.
امّا آنچه به شعر از وی باقی مانده مثنوی معنوی و غزلیّات شمس است ، همچنین مقداری رباعیّات که بعضی از آن ها بی شک از وی نیست.
اینک دفتر اشعار مولانا را می گشاییم تا نمونه هایی ازتجلّی قرآن و حدیث را در سروده های او باز نماییم ، بازنمایی اثرپذیری هایی که خود کتا بی پرو پیمان می شودامّا ناگزیراز گسترش وتفصیل آن، چشم می پوشیم و به اندکی ازبسیارومشتی ازخرواربسنده خواهیم کرد.
مصطفی فرمود از گفت جحیم کو به مؤمن لابه گر گردد ز بیم گویدش بگذر زمن ای شاه زود هین که نورت سوز نارم را ربود مثنوی ،2/1248 گزارشی است از این سخن پیامبر( ص) تَقُولُ النّارُ لِلْمُؤمِنِ یَوْمَ القیامَهِ جُزْ یا مُؤْمِنُ فَقَدْ اَطْفَاَ نُورُکَ لَهَبی ( در قیامت آتش دوزخ به مؤمن می گوید : به سلامت بگذر که نور ایمان تو شرار آتش مرا خاموش کرده).
آنچه می گویم به قدر فهم تواست مردم اند ر حسرت فهم درست جان و ذل را طاقت آن جوش نیست با که گویم،در جهان یک گوش نیست