دانلود مقاله فرازی در حماسه حسینی

Word 86 KB 16085 17
مشخص نشده مشخص نشده تاریخ
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • امام حسین میان قیام علیه خلفا و علیه اسلام تجزیه کرد-
    اثر قیام حسینی
    یکی از بزرگترین آثار قیام حسینی که مجزا کرد بین قیام علیه خلفا و قیام علیه خلفا و قیام علیه اسلام را.

    همانطوری که قبلاً گفتیم اگر امام حسین علیه یزید قیام نمی کرد ممکن بود خرابکاریها و سوء سیاست یزید منجر به قیامی از طرف عناصری بشود که به اسلام هم علاقه ای نداشتند.

    اکنون می گوئیم اگر چه در تاریخ اسلام قیامهای زیادی می بینیم که علیه دستگاه خلفا است و در عین حال جنبه حمایت از اسلام را دارد مثل قیام ایرانیان علیه امویان، ولی باید دانست که این امام حسین بود که اولین بار قیام دسته جمعی مسلحانه علیه دستگاه خلافت کرد و او بود که حساب اسلام را از حساب متصدیان امر جدا کرد بلکه راه قیام علیه دستگاه را از نظر اسلامی باز کرد و قیام آن حضرت نمونه و سر مشق دیگران قرار گرفت، دیگر نقش خلفا به عنوان حامیان اسلام باطل شد، اسلام در طرف مخالف قرار گرفت.


    قبل از امام حسین هم قیامهایی فردی یا دسته جمعی انجام شد.

    آنها یا مسلحانه و فردی بود یا جمعی و غیر مسلحانه.

    ولی قیام و شورش دسته جمعی و مسلحانه را امام حسین آغاز کرد.

    ( قیام علیه عثمان نیز نوعی تفکیک بین اسلام و خلافت بود ).
    مقام خلافت در آنروز عالیترین مقام روحانی و سیاسی بود و چنانکه می دانیم باز هم تا اندازه ای لفای عباسی مقام روحانی خود را حفظ کردند و کسی که این قسمت را بری آخرین بار در هم شکست که دیگر بپا نخواست خواجه نصیرالدین طوسی بود که از علماء بزرگ شیعه است.

    خواجه با هلاکو همکاری کرد برای اینکه دستگاه جبار خلافت را از میان بردارد.

    اما سعدی در مرثیه مقام خلافت می گوید:
    آسمان را حق بود گر خون ببارد بر زوین
    از برای قتل مستعصم امیرالمؤمنین
    علوم می شود سعدی هم حتی ‌‌] تحت [ تأثیر جلال روحانی مقام خلافت بوده.

    } دو چهره حادثه کربلا {
    وَ اِذْقالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَهِ اِنّی جاعِلٌ فِی الْاَرْضِ خَلیفَهً قالوا اَتَجْعَلُ فیها مَن یُفْسِدُ فیها ویَسْفِکُ الدَّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ، قالَ اِنّی اَعْلَمُ مالا تَعْلَمونَ.
    زندگی بشر مجموعه ای از تاریکی و روشنایی، زشتی و زیبایی، شر و خیر است.

    آنچه فرشتگان دیدند جنبه تاریک فرزند آدم بود و آنچه خداوند اشاره کرد قسمتهای روشن آن بود که بر قسمتهای تاریک بسی ترجیح دارد.
    حادثه کربلا دارای دو ورق است: ورق سیاه و ورق سفید.

    از لحاظ ورق سیاه یک داستان جنائی است، داستانی خیلی تاریک و وحشتناک، و ما بعداً در حدود بیست مظهر از بیرحمی و قساوت و دنائت و نامردمی ]را که در این حادثه انجام شده[ نشان خواهیم داد.

    از این جنبه در این داستان حداکثر بیرحمی و قساوت و سبعیّت دیده می شود.
    از لحاظ ورق سفید، یک داستان ملکوتی است، یک حماسه انسانی، مظهر آدمیت و عظمت و صفا و بزرگی و فداکاری است.
    از لحاظ ورق سفید، یک داستان ملکوتی است، یک حماسه انسانی، مظهر آدمیت و عظمت و صفا و بزرگی و فداکاری است.

    از لحاظ اول نام این قضیه فاجعه است و از لحاظ دوم قیام مقدس.

    از لحاظ اول قهرمان داستان شمر است و ابن زیاد و حرمله و عمرسعد و ...

    و از لحاظ دوم قهرمان داستان امام حسین است و ابی الفضل و علی الاکبر و امثال حبیب ابن مظهر، و زینب و ام کلثوم و ام وهب و امثال اینها.

    از لحاظ اول این داستان ارزش آنرا ندارد که بعد از هزار و سیصد و اند سال، با این عظمت ، خاطره و ذکرایش تجدید شود، وقتها و پولها و اشکها و تأثرها و احساسات صرف آن بشود، نه از آن جهت که از داستان جنایی نمیتوان استفاده کرد ( زیرا جنبه های منفی زندگی بشر نیز ممکن است آموزنده باشد.

    از لقمان پرسیدند ادب از که آموختی؟

    گقت: از بی ادبان ) و نه از آن جنبه که این داستان از جنبه جنایی چندان مهم نیست یا چندان آموزنده نیست.

    ما قبلاً ثابت کردیم که ] این داستان [ از این نظر مهم است و گفتیم که کشته شدن امام حسین بعد از پنجاه سال از وفات پیغمبر به دست مردمی مسلمان بلکه شیعه معمای بسیار قابل توجهی است.

    بلکه از آن نظر جنبه جنایی قضیه ارزش اینهمه بزرگداشت ندارد که داستان جنایی در هر شکل و قیافه زیاد است، در قرون قدیم، قرون وسطی، قرون جدید، قرون معاصر زیاد بوده وهست.

    در حدود بیست سال پیش یعنی در حدود سالهای 1940 میلادی بود که بمبی بر شهری فرود آمد و شصت هزار نفر صغیر و کبیر و بیگناه تلف شد.

    در شرق و غرب داستان جنایی زیاد واقع شده و می شود، و ( مثلاً ) تادر یک قهرمان جنایی است.

    همچنین ابومسلم، بابک خرم دین.

    جنگهای صلیبی، جنگهای اندلس مظهرهای بزرگی از جایت بشرند.

    این داستان از نظر دوم یعنی از لحاظ ورق ورق سفیدی که دارد اینهمه ارزش را پیدا کرده است.

    از این جهت است که کم نظیر بلکه بی نظیر است، زیرا در دنیا افضل از امام حسین بوده است اما صحنه ای مثل صحنه امام حسین برای آنها پیش نیامد.

    امام حسین رسماً اصحاب و اهل بیت خود را بهترین اصحاب و بهترین اهل بیت می شمارد.

    لهذا باید جنبه روشن و نورانی این داستان از آن جنبه که این داستان مصداق اِنّی اَعْلَمُ مالا تَعْلَمون است نه از آن جنبه که مصداق مَنْ یُفْسِدُ فیها وَیَسْفِکُ الدِْماء است؛ از آن جنبه که حسین و زینب قهرمان داستانند نه از آن جنبه که عمرسعد و شمر قهرمان داستانند، ( بررسی شود.

    ) ( بنت الشّاطی کتابی نوشته به نام بَطَلَهُ کربلا ).

    اما از لحاظ امام حسین (ع): باید ببینیم چطور شد امام حسین قیام کرد؟

    در قیام حسین علیه السلام چند عامل را باید در نظر گرفتت: الف- از امام حسین برای خلافت یزید بیعت و امضا می خواستند.

    آثار و لوازم این بیعت و امضاء چقدر بوده؟

    و چقدر تفاوت بود میان بیعت با یزید.

    به قول عقّاد اولین اثر این بیعت امضاء سبّ و لعن علی (ع) بود که در زمان معاویه شروع شده بود، و هم امضاء ولایت عهد و وراثت خلافت بود.

    ب- خودش می فرمود: اصلی در اسلام است که در مقابل ظلم و فساد نباید سکوت کرد، اصل امر به معروف و نهی از منکر.

    خودش از پیغمبر روایت کرد: مَنْ رَأی سُلْطاناً جائِزاً مُسْتَحِلّاً لِحُرُمِ الله ...

    ایضاً می گفت: اَلا تَرَوْنَ اَنَّ الْحَقَّ لا یُعْمَلُ بِهِ ...

    ج- مردم کوفه از او دعوت به عمل آوردند و نامه ها نوشتند و هجده هزار نفر با مسلم بیعت کردند.

    باید دید آیا عامل اصلی، دعوت اهل کوفه بود و الا ابا عبدالله هرگز قیام یا مخالفت نمی کرد و بیعت می کرد؟

    این مطلب خلاف رأی و عقیده حسین علیه السلام بود و قطعاً چنین نمی کرد بلکه تاریخ می گوید چون خبر امتناع امام حسین از بیعت به کوفه رسید مردم کوفه اجتماع کردند و هم عهد شدند و نامه دعوت نوشتند.

    روز اول که در مدینه بود از او بیعت خواستند بلکه معاویه در زمان حیات خود از او بیعت خواست و حسین (ع) امتناع کرد.

    بیعت کردن با یزید صحّه گذاشتن بر حکومت او بود که ملازم بود با امضاء بر نابودی اسلام: وَ عَلَیَ الْاسَْلامُ اِذْقَدْ بُلِیَتِ الْامَّهُ بِراعٍ مِثْلِ یَزیدَ.

    پس موضوع امتناع از بیعت خود اصالت داشت.

    حسین (ع) حاضر بود کشته بشود و بیعت نکند، زیرا خطر بیعت خطری بود که متوجه اسلام بود نه متوجه شخص او، بلکه متوجه اساس اسلام یعنی حکومت اسلامی بود نه یک مسئله جزیی فرعی قابل تقّیه.

    اما موضوع دوم نیز به نوبه خود اصالت داشت.

    از این نظر این جهت را باید مطالعه کرد که آیا شرط امر به معروف یعنی احتمال اثر و منتج بودن در آن بود یا نه؟

    از گفته های خود امام حسین که می فرمود: ثُمَّ ایْمُ اللهِ لا تَلْبَثوُنَ بَعْدَها اِلاّ کَرَیْثِما الْمِحْوَرِ.

    یا در جواب شخصی که «ریاش» نقل می کند فرمود: اِنَّ ذلِکَ وَلَمْ یَدَ عُوا للهِ مُحرَّماً اِلاَّ انْتَهَکوُهُ بَعَثَ اللهُ اِلَیْهِمْ مَنْ یَقْتُلُهُمْ حَتّی یَکونوا اَذَلَّ مِنْ قَوْمِ الاِْمَهِ.

    (فِرامِ الاَْمَهِ) و همچنین است جمله هایی که در وداع دوم به اهل بیت خودش فرمود: اِسْتَعِدّوا لِلْبَلاءِ وَاعْلَموا اَنَّ اللهَ حافِظُکُمْ وَمُنْجیکُمْ مِنْ شَرِّ الاَْعْداءِ وَیُعَذِّبُ اَعادیکُمْ بِاَنْواعِ الْبَلاءِ، از اینها معلوم می شود که امام حسین توجه داشت که خونش بعد از خودش خواهد جوشید و شهادتش سبب بیداری مردم می شود.

    پس شهادتش مؤثر بود.

    اما از نظر سوم: از این جهت همین قدر مؤثر بود که امام را متوجه کوفه کرد.

    اما آیا اگر به کوفه نمی رفت، در محل امن و امنی بود؟

    اگر در مکه یا مدینه هم بود چون از بیعت امتناع می کرد و به علاوه به خلافت یزید معترض بود دچار خطر بود و امام حسین اِبا داشت که در مکه حرم خدا کشته شود و شاید از اینکه در حرم پیغمبر هم کشته شود ابا داشت.

    اینکه در وسط راه به اصحاب حرّ گفت و از امه عمرسعد به ابن زیاد بر می آید که در خود کربلا به عمر سعد هم گفته است: اگر نمی خواهید بر می گردمه فقط ناظر به این قسمت است که چرا به عراق آمد نه اینکه قضیه فقط یک جنبه دارد و آن هم جنبه دعوت و بعد هم پشیمانی از آمدن به عراق است.

    امام حسین که نگفت حالا که مردم کوفه نقض عهد کردند پس من بیعت می کنم یا اینکه دیگر موضوع اعتراض به خلافت یزید را پس می گیرم و ساکت می شوم.

    مسائلی که در اینجا هست: الف- قبل از مردن معاویه مسئله امتناع مردم مدینه بالخصوص حسین بن علی (ع) از بیعت مطرح بود.

    امام حسین در جواب نامه معاویه سخت به او تاخت و به موضوع ولایت عهد یزید اعتراض و انتقاد کرد.

    (« سرمایه سخن» و « ابوالشهداء » عقاد ) ب- مسئله ولایت عهد یزید یک بدعت بزرگ بود در اسلام و نقشه ای که از سیو چند سال پیش امویّین کشیده بودند.

    ابوسفیان در خانه عثمان گفت: تَلَقَّفوها تَلَقَّفَ الْکُرهِ وَلِتَصیرَنَّ ...

    اَما وَالَّذی یَحْلِفُ بِهِ اَبوسُفْیانَ لاجَنَّهَ وَلانارَ.

    از این نظر فوق العاده مهم بود، نه با شورا و آراء عمومی منطبق بود و نه جعل الهی، نصب پدر بود پسر را.

    ج- تسلیم خلیفه شدن در یک وقت جایز است که بث در اصراف اصلحیت فرد دیگر باشد ولی غیر صالح کارها را بر مدار و محور اسلامی می چرخاند.

    علی (ع) فرمود: وَاللّه لَاُسْلِمَنَّ ماسَلِمَتْ اُمُورُ الْمُسْلِمینَ وَلَمْ یَکُنْ فیها جَوْرٌ اِلاّ عَلَیَّ خاصَّهً.

    د- بیعت، عقد بود مانند عقد بیع و اجاره و نکاح، و تعهدآور بود، قابل نقض نبود.

    علی (ع) فرمود: عهد با کافر را نیز نباید نقض کرد و الاّ امان باقی نمی ماند.

    هـ- مسئله اعتراض به کار خلیفه وقت ولو منتهی به عزل او بشود در صورتی که انحراف پیدا می کند، خود یک مسئله ای است در اسلام به نام امر به معروف و نهی از منکر.

    امام حسین مکرر به این اصل استناد کرد.

    شرط این اصل نیست که خون ریخته نشود، شرطش اینست که نتیجه نهایی آن به نفع اسلام باشد، نظیر خود جهاد با کفار.

    و- موضوع دعوت امام از طرف مردم کوفه و انمام حجت، خود یک مطلبی است.

    امام هم خیلی عاقلانه و مدبّرانه عمل کرد: اول به نامه های آنها جواب داد، چندین بار پیک رد و بدل شد، ابتدا نماینده ای از طرف خودش فرستاد، مسلم هم سیاست علوی را به کار برد، یعنی بدون هیچ نوع نیرینگ و اغفالی در کمال صراحت با مردم عمل کرد، همان سیاستی که حاضر نیست هدف را فدای وسیله کند.

    اام که از امتناع از بیعتش قطعی و همچنین تصمیم به اعتراضش قطعی بود، به آنها جواب مساعد داد.

    علت اینکه از مکه در آنوقت حرکت کرد یکیاین بود که فرصت خوبی بود، دیگر اینکه خطر بزرگی پیش آمده بود.

    فرصت این بود که در روز هشتم ذی الحجه که همه مردم عازم عرفات و انجام اعمال حجند او حرکت می کند.

    این عمل مردم مسلمان را به فکر وا می دارد که چه موضوع مهمی پیش آمده که فرزند پیغمبر از انجام عمل حج منصرف و به طرف دیگر می رود.

    این عمل به اصطلاح ژست بسیار عالی بود.

    اما خطر مطلب این بود که خطر کشته شدن در ضمن اعمال حج داشت.

    به نقل « سرمایه سخن » عمروبن سعیدبن العاص با لشکری مأمور شده بود حسین (ع) را در همان مکه بکشد.

    خودش به فرزدق گفت: اگر بیرون نمی آمدم کشته می شدم.

    در منتخب طریحی نوشته است که سی نفر مأموریت مخفیانه یافته بودند که حسین (ع) را ضمن اعمال حج بکشند ( و بعد هم تحت عنوان مشاجره شخصی قضیه را لوث کنند و یا مثل سعدبن عُباده بگویند جنها او را کشتند ).

    پس به هر حال اگر دعوت اهل عراق هم نبود موسم حج و ازدام حج خطر کشته شدن برای امام حسین داشت و امام مصمم بود که ایام حج در مکه نماند.

    او که نمی توانست با لباس احرام مسلح شود.

    به علاوه توهین عظیمی بود برای بیت الله که پس از پنجاه سال که از وفات پیغمبر گذشته است فرزند پیغمبر را در محیط « وَمَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً » بکشند.

    علیهذا حرکت امام سین در آنوقت از مکه به جای دیگر ضروری به نظر می رسید.

    اگر از دعوت اهل عراق هم صرف نظر بکنیم جایی دیگر که از عراق برای امام حسین بهتر باشد وجود نداشت.

    ز- امام حسین از لحاظ عامل دوم یعنی انجام وظیفه اصلاح در امت اسلامیه کشته شدن خود را مفید می دید، احساس می کرد موقعیت طوری است که اگر کشته بشود نفله نشده است.

    می توانیم مطلب را به صورت جامعتر و کاملتری بیان کنیم: در حادثه کربلا جهات زیادی هست: امام یگانه شخصیت لایق و منصوص و وارث خلافت بود.

    یزید، نالایق و غاصب بود.

    این جهت میان وضع امام و وضع پدرش و فرزندانش با خلفاء وقت مشابه بود.

    باید ببینیم صرف این جهت چه وظیفه ای برای امام ایجاد می کند؟

    آنها از امام بیعت می خواستند و به هیچ وجه از آن صرف نظر نمی کردند.

    باید ببینیم بیعت چیست و چه اثری دارد و تکلیف به بیعت چه وظیفه ای برای امام ایجاب می کند؟

    اوضاع و احوال مسلمین از نظر اجراء حدودو موازین اسلام وضع بسیار بدی پیدا کرده بود که با ریشه اسلام سرو کار داشت.

    باید ببینیم تکلیف امر به معروف که خود امام به آن استناد می کرد چه وظیفه ای ایجاب می کرد؟

    مردم کوفه از امام دعوت کردند و نوعی اتمام حجت شد.

    دعوت آنها چه وظیفه ای ایجاب می کرد؟

    آنها در آخر کار امام را مخیّر کردند میان دو چیز : تسلیم و یا کشته شدن.

    این جهت چه وظیفه ای را برای امام ایجاب می کرد؟

    اما مسئله احقیت به خلافت اگر تؤام با چیز دیگر نباشد یعنی فقط شخص جای خود را عوض کرده باشد و هر اندازه تفاوت هست همان است که لازمه قهری زمامداری اصلح است ظاهراً در این مورد ] امام [ وظیفه ای جز این ندارد که حق خود را مطالبه کند و اگر اعوان و انصار به قدر کافی دارد اقدام کند و اگر نه سر جای خود می نشیند همانطور که علی (ع) در موقع خلافت ابوبکر گفت: افلح من نهض بجناح اواستسلم فاراح.

    و در موقع خلافت عثمان گفت: والله لاسامن ماسلمت امور المسلمین ولم یکن فیها جور الا علی خاصه.

    علی (ع) با خلفای زمان خود در مسائل قضایی و سیاسی و علمی همکاری می کرد یعنی به آنها مشورت می داد و آنها را تقویت و تأیید می کرد.

    قضاوتهای مولی و مشورتها و جوابهای علمی او مشهور است.

    در این قسمت این جهت را که افکار عمومی چگونه قضاوت می کند باید در نظر گرفت.

    اگر امام به حق را مردم از روی جهالت و عدم تشخیص نمی خواهند، او به زور نباید و نمی تواند خود را به مردم به امر خدا تحمیل کند.

    لزوم بیعت هم برای این است.

    اما قسمت دوم یعنی بیعت.

    اولاً بیعت چیست؟

    تعریفی که ما از بیعت پیدا کرده ایم همان است که در « النهایه » ابن اثیر ماده بیع آمده است.

    می گوید: « وفی الحدیث: ألاتبایعونی علی الاسلام.

    هو عباره عن المعاقده علیه و المعاهده، کان کل واحد منهما باع ماعنده من صاحبه و أعطاه خالصه نفسه و طاعته و دخیله أمره ».

    بیعت فقط در مورد حاکم و سلطان است.

    پیمان رفاقت دو رفیق را بیعت نمی گویند یعنی در بیعت یک طرف تسلیم یک طرف برای یک طرف است.

    ( رجوع شود به کشاف و مجمع البیان ).

    در قرآن ذکر بیعت آمده است: لقد رضی الله عن المومنین اذیبا یعونک تحت الشجره ...

    اذا جاء ک المومنات یبایعنک علی ان لایشر کن بالله ولا یسرفن و لا یزنین ولا یقتلن اولا دهن.

    پیغمبر (ص) برای علی (ع) در غدیر خم بیعت گرفت.

    در « لیله العقبه » اهل مدینه با پیغمبر بیعت کردند.

    در سقیفه از مردم بیعت گرفتند و همین بیعت کار را تمام کرد و مردم پس از توجه نیز بیعت خود را نقض نکردند.

    علی علیه السلام در زمان خلافت از مردم بیعت گرفت.

    در نهج البلاغه خطبه 8 می فرماید: یزعم انه قد بایع بیده ولم یبایع بقلبه فقد اقر بالبیعه وادعی الولیجه فلیات علیها بامر یعرف والا فلید خل فیما خرج منه.

    امام در اینجا روی اصول قضایی علیه زبیر استدلال می کند.به هر حال امام در اینجا بیعت را به عنوان یک امر الزام آور یاد می کند.

    ایضاً امیرالمومنین در نهج البلاغه خطبه 34 می فرماید: ان لی علیکم حقا ولکم علی حق.

    فاما حقکم علی فالنصیحه لکم، وتوفیر فیئکم علیکم، و تعلیمکم کیلا تجهلوا، وتا دیبکم کیما تعلموا (تعملوا).

    و اما حقی علیکم فالوفاء بالبیعه، والنصیحه فی المشهد والمغیب، و الا جابه حین ادعوکم، والطاعه حین آمرکم.

    ایضاً اصحاب جمل به عنوان ناکثین یعنی نقض کنندگان بیعت شناخته شدند.

    درباره امام زمان دارد او مخفی شد تا بیعت کسی به گردن او نباشد.

    امامزادگان و تمام کسانی که می خواستند قیام کند علیه خلفا مثل محمد نفس زکیه و زیدبن علی از اتباع خود بیعت می گرفتند.

    ابوحنیفه فتوا داد که بیعت اهل مدینه با عباسیها درست نیست چون قبلاً با محمد نفس زکیه بیعت کرده اند.

    امام صادق (ع) فرمود: من حاضرم با محمد نفس زکیه بیعت کنم به شرط اینکه قیامش قیام امر به معروف باشد نه مهدویت.

    خود امام حسین (ع) از اصحاب خود بیعت گرفت و در شب عاشورا فرمود: من بیعت خود را از گردن شما برداشتم: انتم فی حل من بیعتی.

    مسلم نیز از مردم کوفه برای امام بیعت گرفت معاویه به حضرت امیر می نویسد که تو ما را مانند شتری که مهارش بکشند برای بیعت بردند: و کنت تقاد الجمل المخشوش.

    امیرالمؤمنین در جواب او نوشت (نامه 28) : و قلت: انی کنت اقاد کما یقاد الجمل المخشوش حتی ابایع ولعمر الله لقد اردت ان تذم فمدحت، و ان تفضح فافتضحت!

    و ما علی لامسلم من غضاضه فی ان یکون مظلوما مالم یکن شاکا فی دینه ولا مرتابا بیقینه، و هذه حجتی الی غیرک قصدها ولکنی اطلقت لک منها بقدر ماسنخ من ذکرها.

    اینجا این سوال پیش می آید که بیعت چه لزومی دارد که پیغمبر و امام از مردم بیعت می گرفتند، و از نظر شرعی چه اثر الزام آوری دارد؟

    آیا اگر مردم بیعت نمی کردند اطاعت پیغمبر واجب نبود؟

    و چرا امیرالمؤمنین به بیعت استناد می کند؟

    به نظر می رسد بیعت در بعضی موارد صرفاً اعتراف و اظهار آمادگی است، قول وجدانی است.

    بیعتی که پیغمبر اکرم می گرفت از این جهت بود، خصوصاً با توجه به اینکه در خوی عرب این بود که قول خود و بیعت خود را نقض نکند؛ نظیر قسم خوردن نظامیها یا وکلا است که به هر حال هیچکس نباید به مملکت خود خیانت کند.

    ولی این قسم تأکید و گرو گرفتن وجدان است.

    تا شخص بیعت نکرده، فقط همان وظیفه کلی است که قابل تفسیر و تأویل است، ولی با بیعت، شخص به طور مشخص اعتراف می کند به طرف و مطلب از ابهام خارج می شود و بعد هم وجدان خود را نیز گروهی می گذارده و بعید نیست که شرعاً نیز الزامی فوق الزام اول ایجاد می کند.

    ولی در برخی موارد صرفاً پیمان است مثل آنجایی که قبل از بیعت، هیچ الزام نیست اما بیعت الزام آور می کند.

    امیرالمؤمنین که با زبیر و غیر زبیر به بیعت استناد می کند در حقیقت مسئله منصویت را که خلافت ابوبکر و عمر و عثمان آنرا از اثر انداخته، صرف نظر می کند و به یک اصل دیگر که آن هم یک اصل شرعی است استناد می کند همچنانکه خلفا نیز نصّ بر علی (ع) را نادیده گرفته و به یک اصل دیگر از اصول اسلام که آن هم محترم است استناد کردند و آن شورا بود: وشاورهم فی الامر** و امرهم شوری بینهم.

    بیعت با رأی دادن در زمان ما کمی فرق می کند، پررنگ تر است.

    رأی صرفاً انتخاب کردن است نه تسلیم اطاعت شدن.

    بیعت این است که خود را تسلیم امر او می کند.

    بیعت از رأی دادن پررنگ تر است.

    حالا ببینیم امام حسین اگر بیعت می کرد، این بیعت چه معنیی داشت؟

    در این مرحله یعنی مرحله امتناع ار بیعت، تکلیف امام حسین یک تکلیف منفی است ( مانند مرحله چهارم و پنجم ) : بیعت نکردن، برخلاف مرحله اول و سوم که تکلیف مثبت پیدا می کند.

    از این نظر امام حسین « نه » می گوید، باید دست خود را عقب بکشد، باید جا خالی کند.

    از نطر این تکلیف اگر امام از کشور خارج می شد وظیفه خود را انجام داده بود، اگر به میان کوهها می رفت که دسترسی به او نبود ( به قول ابن عباس شعاب الجبال ) باز وظیفه خود را انجام داده بود؛ ولی اگر بیعت زوری و اکراهی انجام می داد معذور نبود.

    اکراه از نظر اسلام شامل این مسائل نمی شود.

    رفع ما استکر هوا علیه ولا ضرر ولا ضرار شامل جایی که ضرر بر اسلام شود نیست، مثل اینکه کسی را مجبور کنند که علیه اسلام کتاب بنویسد یا قرآن را تخطئه کند.

    در اینجا این نکته گفته می شود که بعضی می گویند چرا امام حسین در زمان معاویه اقدام نکرد و بعضی دیگر جواب می دهند چون در آن وقت موضوع صلح امام حسن در میان بود و امام نمی خواست بر خلاف عهد برادرش رفتار کند.

    این سخن درست نیست زیرا معاویه خودش آن پیمان را نقض کرده بود.

    قرآن کریم عهد و پیمان را محترم می شمارد تا وقتی که دیگری محترم بشمارد.

    قرآن نمی گوید اگر طرف نقض کرد تو باز هم وفادار بمان بلکه می گوید: فما استقاموا لکم فاستقیموا لهم.

    البته عهد با کافر هم محترم است.

    پیغمبر اکرم با قریش در حدیبیه قرارداد بست و چون نقض از ناحیه آنها شروع شد پیغمبر اکرم با هم آنرا ورق پاره ای بیش نشمرد.

    بلکه سرّ عدم قیام سیدالشهدا این بود که انتظار فرصت بهتر و بیشتری را می کشید.

    اسلام تاکتیک و انتظار فرصت بهتر را جایز بلکه واجب می داند.

    مسلماً فرصت بعد از مردن معاویه از زمان معاویه بهتر بود.

    امام در زمان خود معاویه نیز ساکت نبود، دائماً اعتراض می کرد؛ به وسیله نامه، دائماً اعتراض می کرد؛ به وسیله نامه که به معاویه نوشت حضوراً با او محاجه کرد.

    اکابر مسلمین را جمع کرد و با آنها صحبت کرد، برای قیام به سیف بهترین وقت را این دانست که صبر کند معاویه بمیرد.

    امام قطع داشت که معاویه مردم را به اطاعت از یزید دعوت خواهند کرد.

    علیهذا از نظر امام خلافت یزید چیز تازه و غیر مترقبی نبود.

    * * * فلسفه قیام حسینی عقاد می گوید: ...

    انما الحکم فی صواب الحسین و خطئه لأمرین لا یختلقان باختلاف الزمان و اصحاب السلطان، والبواعث النفیسه التی تدور علی طبیعه الانسان الباقیه و النتائج المقرره التی مثلت باتفاق الاقوال ...

    « عقاد » علل و بواعث نفسی را اینطور توضیح می دهد: اولاً ملک یزید ثابت و محکم نبود- مثل ملک معاویه- به جهت اینکه تنها مغیره بن شعبه حاکم آنوقت کوفه که از حکومت عزل شده بود این پیشنهاد ( ولایت عهدی یزید ) را کرد و خود معاویه باور نمی کرد، با زیاد مشورت کرد او هم صلاح ندید ( لا اقل حاضراً ).

    مروان حکم سخت مخالف بود و خودش طمع داشت و حتی در فکر شورش افتاد و بعد با ماهی هزار دینار برای خود و صد دینار برای دوستان قانع شد.

    سعید پسر عثمان از معاویه گله مرد که پدر و مادر و خود من از یزید و پدر و مادرش بهتر هستیم و بعد هم با دریافت ولایت خراسان راضی شد و رفت.

    پس این حکومت استقرار نداشت بذاته.

    ثانیاً دولت یزید از ابتدا بناء کارش برسبّ علی (ع) و آل علی بود و اگر حسین (ع) بیعت می کرد ناچار بود وفا کند و این خود امضاء این سنت سیّئه بود و نسل بعد نسل مورد قبول واقع می شد.

    ( حکومت یزید از معاویه صد درجه بدتر بود زیرا سربه رسوائی زده بود.) اما راجع به نتایج این حرکت: اولاً خود یزید نتوانست آب خوشی از گلویش فرو برود.

    حادثه مدینه دنبال حادثه کربلا بود.

    عبدالله بن زبیر وسیله تبلیغاتی خوبی یافت و قضیه مکه واقع شد.

    بعدها « یالثارات الحسین » ستاری بود که در تمام مدت شصت ساله بعدی بنی امیه همواره سیاست حسینی را از اول متوجه همین هدفها می دانند.

    عقاد راجع به حرکت دادن نساء و اطفال می گوید: « ...

    انما یبدو الخطاء فی هذه الحرکه حین تنظر الیها من زاویه واحده ضیقه الجمال قریبه المرمی، و هی زاویه العمل الفردی الذی یراض باسالیب المعیشه الیومیه و یدور علی النفع العاجل للقائمین به والدا عین الیه ...

    » می گوید مسلم قادر خواهد بود خیلی کارها از قبیل کارهای ابن زیاد بکند، مالهایی بگیرد و ببخشد و بکشد، ولی بر خلاف اصولی بود که پیروی می کرد.

    مسلم در حالی که آماده کشته شدن بود وصیت کرد هفتصد درهم قرض دارم، زره و شمشیرم را بفروشید و ادا کنید!

    ( مسلم در فکر صاف کردن مال مردم هم در دوره چند روزه حکومت خودش نیافتاد با اینکه فرمان حضرت به منزله اجازه سهم امام هم بود!

    ) * * * کلمه کربلا می گویند کربلا در اصل « کور بابل » بوده..

    صفاتی که از اباعبدالله در کربلا ظهور کرد صفاتی که از اباعبدالله در روز عاشورا ظهور کرد عبارت بود از: شجاعت بدنی قوت قلب و شجاعت روحی ایمان کامل به خدا و پیغمبر و اسلام صبر و تحمل عجیب رضا و تسلیم تعادل و هیجان بیجا نکردن و یک سخن سبک نگفتن نه خودش و نه اصحابش کرم و بزرگواری و گذشت فداکاری و فدا دادن * * * فلسفه جنگ نور و ظلمت در میان بشر ص162: « فجیره کربلا کانت قدیما من معاهد الایمان بحرب النور و الظلام، وکان حولها اناس یؤمنون بالنضال الدائم بین اورمزد و اهرمان ( دو علم افراشت اسپید و سیاه ...

    ) ولکنه کان فی الحقیقه ضرباً من المجاز و فنامن الخیال.

    و تشاء مصادفات التاریخ ان لا تری هذه البقاع التی آمنت باورمزد و اهرمان حرباً هی اولی ان تسمی حرب النور و الظلام من حرب الحسین و مقاتلیه ( فلسفه اینکه امام حسین در نزدیک ایران مدفون شد ).

    و هی عندنا اولی بهذا الاسم من حرب الاسلام و المجوسیه فی تلک البقاع و ماوراءها من الارض الفارسیه، لان المجوسی کان یدافع شیئاً ینکره، ففی دفاعه شیٌ من الایمان بالواجب کما تخیله ورآه.

    ( شامیون تا حدی نسبت به آل علی از روی عقیده مخالفت می کردند.

    قصه عصام بن المصطلق شاهد این مدعا است ) ولکن الجیش الذی ارسله عبیداله بن زیاد لحرب الحسین کان جیشاً یجارب قلبه لأجل بطنه، اویحارب ربه لاجل والیه ( وحتی مشرکین بدر و احد هم غیر رؤسایشان روی عقیده می جنگیدند ).

کلمات کلیدی: حماسه حسینی

اسوه‏هاي تربيتي و اخلاقي در نهضت‏حسيني ايرانيان همچون ديگر ملتها دين اسلام را به اين دليل پذيرفتند که ديني آسماني است و فرامين آن خدايي و پيام آن با پيام فطرت سازگار است. در اين مکتب است که ارزشهايي نظير شهادت و جهاد معني مي‏دهد و شهيد قداست و عظمت‏

از جمله حرکت هاي ماندگار درتاريخ است که تاثير بسزايي بر جنبش هاي اجتماعي و سياسي پس از خود در جهان اسلام گذاشت. در واقع قيام عاشورا طرحي نو در تاريخ در افکند. همين طرح تازه بود که همواره بر جان و دل مردم اثر گذاربوده است. بدون شک در تاريخ اسلام، قي

متولد ???? محله? سلسبيل تهران ، بزرگ شده? نازي آباد و محله نيروي هوايي. داراي ديپلم طبيعي، ليسانس تغذيه از دانشگاه مشهد ، فوق ليسانس و دکتراي ادبيات فارسي. مسلط به زبان عربي و آشنا با زبان‌هاي ترکي و انگليسي در حد استفاده از منابع و مآخذ و صحبت

متولد ۱۳۳۵ محله سلسبیل تهران، بزرگ شده نازی آباد و محله نیروی هوایی. دارای دیپلم طبیعی، لیسانس تغذیه از دانشگاه مشهد، فوق لیسانس و دکترای ادبیات فارسی. مسلط به زبان عربی و آشنا با زبان‌های ترکی و انگلیسی در حد استفاده از منابع و مآخذ و صحبت کردن و نوشتن. از سال ۱۳۵۲ نوشتن و سرودن را در مطبوعاتِ قبل از انقلاب علی الخصوص مجله فردوسی آغاز کرد. در سال ۱۳۵۸، حوزه اندیشه و هنر اسلامی ...

ایرانیان همچون دیگر ملتها دین اسلام را به این دلیل پذیرفتند که دینی آسمانی است و فرامین آن خدایی و پیام آن با پیام فطرت سازگار است. در این مکتب است که ارزشهایی نظیر شهادت و جهاد معنی می‏دهد و شهید قداست و عظمت‏خاصی می‏یابد و شهادت به کام مجاهد شیرین‏تر از عسل می‏گردد. و به کوشش‏کنندگان راه حق مژده هدایت داده می‏شود: «الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» (بقره /132) و مظاهر این مکتب ...

شب 13 آبان 1343، صدها کماندو و چترباز مسلح خانه امام را در قم، محاصره کردند. و پس از دستگيري ايشان را مستقيماً به فرودگاه مهرآباد تهران منتقل کردند و پيش از طلوع آفتاب روز 13 آبان با هواپيمايي که از قبل آماده کرده بودند، به ترکيه تبعيد کردند. تبعي

پیشگفتار به رغم کنکاش‌های پیگیر و مداوم هنرمندان ایرانی در دوران معاصر، دستاورد منسجم و جامعی که بتواند الگوی زیبایی شناختی خاصی را به گستره هنر امروز ارائه کند پدید نیامده است. این نقصان ریشه در نارسائیهای متفاوت دارد. یکی از نارسایها، دنباله‌روی‌ها و الگوبرداریهای ناسنجیده چه از هنر غالب جهان بصورت (هنر وارداتی) و چه از هنرهای سنتی می‌باشد که نتوانستیم در روند اقتباس هنر موفق ...

اغلب به نظر می رسد که تغییر قرن موجب درونگری می شود. با خاتمه یافتن یک سده و شروع سده جدید نویسندگان و هنرمندان خرد سنتی را به نقد می کشند و به دنبال امکانات تازه ای برای تغییر اوضاع فرهنگ بشری می روند. بنابراین هنر نو که در میان دو جنبه «هنر به خاطر هنر» و زیبایی شناسی کارکردی به دامه افتاده بود ترکیبی غریب از هنر، تصنع و کارآیی را به نمایش گذاشت . مانند اکثر چیزهایی که اصرار ...

موضوع اين مطلب تاريخي تحريِم استعمال توتون و نتباکو در سال 1309 هجري قمري توسط ميرزاي شيرازي است که مصادف با حکومت ناصر الدين شاه قاجار است. از نظر من تاريخ مثل يک فيلم است و يک فيلم هنگامي جذاب تر ميشود که شخصيت اصلي آن داستان يا حداقل شخصيت هاي ب

زندگينامه حضرت زهرا (س) دوران زندگي فاطمه زهرا ( ع) چگونگي ازدواج فاطمه ( ع ) و علي ( ع) از شادي تا اندوه مقدمه بدون ترديد در ميان زنان و بانوان اسلامي ، فاطمه زهرا ( ع ) محبوبترين چهره ديني ، علمي ، ادبي ، تقوايي و اخلاقي در ميان مسلمانان

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول