حافظ
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
Jump to: navigation, search
تصویری از تذهیبی از نسخهٔ خطی دیوان حافظ که در موزهٔ لندن نگهداری میشود
آرامگاه حافظ در شب
خواجه شمس الدین محمد بن محمد حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷-۷۹۲ هجری قمری)، شاعر و غزلسرای بزرگ قرن هشتم ایران و یکی از سخنوران نامی جهان است.
در خصوص سال دقیق ولادت او بین مورخین و حافظ شناسان اختلاف نظر است.
دکتر ذبیح الله صفا ولادت او را در ۷۲۷ (تاریخ ادبیات ایران) و دکتر قاسم غنی آن را در ۷۱۷ (تاریخ عصر حافظ) میدانند.
برخی دیگر از محققین همانند علامه دهخدا بر اساس قطعه ای از حافظ ولادت او را قبل از این سالها و حدود ۷۱۰ هجری قمری تخمین میزند(لغتنامه دهخدا، مدخل حافظ).
آنچه مسلم است ولادت او در اوایل قرن هشتم هجری قمری و بعد از ۷۱۰ واقع شده و به گمان غالب بین ۷۲۰ تا ۷۲۹ روی دادهاست.
سال وفات او به نظر اغلب مورخین و ادیبان ۷۹۲ هجری قمری میباشد.
(از جمله در کتاب مجمل فصیحی نوشته فصیح خوافی(متولد ۷۷۷ ه.ق.) که معاصر حافظ بوده و همچنین نفحات الانس تالیف جامی(متولد ۸۱۷ ه.ق.) صراحتاً این تاریخ به عنوان سال وفات خواجه قید شدهاست).
مولد او شیراز بوده و در همان شهر نیز وفات یافتهاست.
نزدیک به یک قرن پیش از تولّد او (یعنی در سال ۶۳۸ هق - ۱۲۴۰ م) محیالدّین عربی دیده از جهان فروپوشیده بود، و ۵۰ سال قبل ازآن (یعنی در سال ۶۷۲ هق - ۱۲۷۳ م) مولانا جلالالدّین محمد بلخی (رومی) درگذشته بود.
بسیاری حافظ شیرازی را بزرگترین شاعر ایرانی تمام دورانها میدانند.
اشعار حافظ را غزل میگویند و بنمایه غالب غزلیات او عشق است.
حافظ به همراه سعدی، فردوسی و مولانا چهار رکن اصلی شعر و ادبیات فارسی را شکل دادهاند.
فهرست مندرجات
[مخفی شود]
• ۱ دیوان حافظ
• ۲ زندگی حافظ
• ۳ زبان و هنر شعری
• ۴ حافظ و غزل
• ۵ نمونهای از اشعار
• ۶ واژههای کلیدی حافظ
• ۷ حافظ و پیشینیان
• ۸ تأثیر حافظ بر شعر دورههای بعد
• ۹ شرح حافظ
o ۹.۱ شارحان ترک
o ۹.۲ حافظ پژوهان شبه قاره
• ۱۰ سیمای جهانی حافظ
• ۱۱ آرامگاه حافظ
• ۱۲ فال حافظ
• ۱۳ انتقادات
• ۱۴ پیوندهای بیرونی
• ۱۵ منابع
• ۱۶ جستارهای وابسته
[ویرایش] دیوان حافظ
دیوان حافظ مشتمل بر حدود ۵۰۰ غزل، چند قصیده، دو مثنوی، چندین قطعه، و تعدادی رباعیست.
با این حال عمده شهرت وی در سرودن غزل است.
مضامین غزلیات او عمدتاً متاثر از تالمات روحی، اعتقادات مذهبی و شخصی، اخلاق، عشق و تحت تاثیر وقایع سیاسی و حوادث اجتماعی عصر خود است.
حافظ به زبان عربی یعنی نگه دارنده و به کسی گفته میشود که بتواند قرآن را از حفظ بخواند.
[ویرایش] زندگی حافظ
درباره زندگی حافظ اطلاعات دقیقی در دست نیست.
گفته میشود که پدر وی بهاءالدّین نام داشته و تاجر بودهاست.
حافظ کودکی بیش نبود که پدرش را از دست میدهد.
[ویرایش] زبان و هنر شعری
همچون همهٔ هنرهای راستین و صادق، شعر حافظ پرعمق، چندوجه، تعبیریاب، و تبیینجوی است.
او هیچگاه ادّعای کشف و غیبگویی نکرده، ولی ازآنجا که به ژرفی و با پرمعنایی زیستهاست و چون سخن و شعر خود را از عشق و صدق تعلیم گرفتهاست، کار بزرگ هنری او آینهدار طلعت و طینت فارسیزبانان گردیدهاست.
مرا تا عشق تعلیم سخن کرد حدیثم نکتهٔ هر محفلی بود
مگو دیگر که حافظ نکتهدانست که ما دیدیم و محکم جاهلی بود
{{{2}}}
(صفحهٔ ۳۶ حافظنامه، شرح الفاظ، اعلام، مفاهیم کلیدی و ابیات دشوار حافظ، بخش اوّل.)
[ویرایش] حافظ و غزل
[ویرایش] حافظ و غزل حافظ را در زمرهٔ چیرهدستترین استادان غزلسرایی در زبان فارسی دانستهاند (صفحهٔ ۲۲۴ Arthur Arberry) موضوع غزل وصف معشوق، می، و مغازلهاست و غزلسرایی را باید هنری دانست ادبی، که درخور سرود و غنا و ترانه پردازیست.
با آنکه حافظ غزل عارفانهٔ مولانا و غزل عاشقانهٔ سعدی را پیوند زدهاست، نوآوری اصلی بهسبب تک بیتهای درخشان، مستقل، وخوشمضمون فراوانی ست که ایجاد کردهاست.
استقلالی که حافظ از این راه به غزل داده به میزان زیادی از ساختار سورههای قرآن تأثیر گرفتهاست، که آن را انقلابی در آفرینش اینگونه شعر دانستهاند (صفحهٔ ۳۴ حافظنامه، شرح الفاظ، اعلام، مفاهیم کلیدی و ابیات دشوار حافظ، بخش اوّل.) [ویرایش] نمونهای از اشعار [ویرایش] واژههای کلیدی حافظ در دیوان حافظ کلمات و معانی دشوار فراوانی یافت میشود که هریک نقش اساسی و عمدهای را در بیان و انتقال پیامها و اندیشههای عمیق برعهده دارد.
به عنوان نقطهٔ شروع برای آشکارائی و درک این مفاهیم باید با سیر ورود تدریجی آنها در ادبیات عرفانی آغاز گردیده از قرن ششم و با آثار سنایی و عطار و دیگران آشنایی طلبید.
از جملهٔ مهمترین آنها میتوان به رند و صوفی و میاشاره داشت: بر در شاهم گدایی نکته ای در کار کرد گفت بر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود [ویرایش] حافظ و پیشینیان یکی از بابهای عمده در حافظشناسی مطالعهٔ کمّی و کیفی میزان، گستره، مدل، و ابعاد تأثیر پیشینیان و همعصران بر هنر و سخن اوست.
این نوع پژوهش را از دو دیدگاه عمده دنبال کردهاند: یکی از منظر استقلال، یگانگی، بی نظیری، و منحصربهفرد بودن حافظ و اینکه در چه مواردی او اینگونهاست.
دوّم از دیدگاه تشابهات و همانندیهای آشکار و نهانی که مابین اشعار حافظ و دیگران وجود دارد.
از نظر یکتا بودن، هر چند حافظ قالبهای شعری استادان پیش از خودش و شاعران معاصرش همچون خاقانی، نظامی، سنایی، عطار، مولوی، عراقی، سعدی، امیر خسرو، خواجوی کرمانی، و سلمان ساوجی را پیش چشم داشته، زبان شعری، سبک و شیوهٔ هنری، و نیز اوج و والایی پیامها و اندیشههای بیانگردیده با آنها چنان بالا و ارفع است که او را نمیتوان پیرو هیچکس بهحسابآورد (صفحهٔ ز، پشگفتار در دیوان حافظ با ترجمه و شرح اردو توسط عبادالله اختر).
از منظر تأثیر آثار دیگران بر حافظ و اشعارش، پیشزمینهٔ (background) بسیاری از افکار، مضامین، صنایع و نازکخیالیهای هنری و شعری حافظ در آثار پیشینیان او هم وجود دارد (صفحهٔ ۴۰ حافظنامه، شرح الفاظ، اعلام، مفاهیم کلیدی و ابیات دشوار حافظ، بخش اوّل.) [ویرایش] تأثیر حافظ بر شعر دورههای بعد تبحر حافظ در سرودن غزل بوده و با ترکیب اسلوب و شیوه شعرای پیشین خود سبکی را بنیان نهاده که اگر چه پیرو سبک عراقی است اما با تمایز ویژه به نام خود او شهرت دارد.
برخی از حافظ پژوهان شعر او را پایه گذار سبک هندی میدانند که ویژگی اصلی آن استقلال نسبی ابیات یک غزل است (حافظ نامه، خرمشاهی).
[ویرایش] شرح حافظ بنا به ماهیّت و طبیعتش، شعر حافظ شرحطلب است.
این امر، به هیچ وجه ناشی از دشواری یا دیریابی آن نیست، بلکه، در چندپهلویی، پرمعنایی، و فرهنگمندی شعر حافظ نشاندارد (صفحهٔ یک، شرح عرفانی غزلهای حافظ.) همین ویژگی کمهمانند، و نیز عالَمگیری و رواج بیمانند شعر اوست، که از دیرباز شرحنویسان زیادی را برآن داشتهاست که بر دیوان اشعار حافظ شرح بنویسند.
بیشتر شارحان حافظ از دو قلمرو بزرگ زبان و ادبیّات فارسی، یعنی شبه قارّهٔ هند و امپراطوری عثمانی، به صورت زیر برخاستهاند.
از جملهٔ مشهورترین آنها عبارتند از: [ویرایش] شارحان ترک سودی بسنوی (وفات: ۱۰۰۰ ه.ق.)، نویسندهٔ شرح چهار جلدی بر دیوان حافظ سروری (وفات: ۹۶۹ ه.ق.) شمعی (وفات: ۱۰۰۰ ه.ق.) سید محمد قونیوی متخلص به وهبی (وفات: ۱۲۴۴ ه.ق.) (صفحهٔ ۲، شرح عرفانی غزلهای حافظ) [ویرایش] حافظ پژوهان شبه قاره این گروه بیشتر از دستهٔ پیشین به شعر حافظ و شرحنگاری برآن رویآوردهاند.
تنها از ربع نخست سدهٔ یازدهم هجری تا ربع اوّل سدهٔ دوازدهم (حدود ۱۰۰ سال) ۹ شرح کوچک و بزرگ در منطقهٔ پنجاب نوشتهشدهاست.
بهعنوان نمونه میتوان این دو را ذکرکرد: مرجالبحرین توسّط ختمی لاهوری در سال ۱۰۲۶ ه.ق.
مولانا عبدالله خویشگی قصوری که ۴ شرح بر دیوان خواجه نوشت (۱۱۰۶ ه.ق.) [ویرایش] سیمای جهانی حافظ تا کنون، شعر حافظ به دهها زبان در تمامی دنیا ترجمه شدهاست.
[ویرایش] آرامگاه حافظ آرامگاه حافظ در شیراز.
آرامگاه حافظ در منطقهٔ حافظیّه و در فضایی آکنده از عطر و زیبایی جانپرور گلهای شیراز درهمآمیخته با شور اشعار خواجه واقع شدهاست.
این مکان یکی از جاذبههای مهمّ توریستی هم بهشمار میرود، و در زبان عامیانهٔ خود اهالی شیراز، رفتن به حافظیّه معادل با زیارت آرامگاه حافظ گردیدهاست.
اصطلاح زیارت که بیشتر برای اماکن مقدّسی نظیر کعبه و بارگاه حسینبن علی، امام سوّم شیعیان بهکار میرود، بهخوبی نشانگر آنست که حافظ چه چهرهٔ مقدّسی نزد ایرانیان دارد.
معتقدان به حافظ رفتن به آرامگاه او را با آداب و رسومی آیینی همراه میکنند، از جمله با وضو به آنجا میروند، و در کنار آرامگاه حافظ کفش خود را از پای بیرون میآورند که در فرهنگ مذهبی ایران نشانهٔ احترام و قدسی بودن مکان است.
آرامگاه حافظ همچنین مکانی فرهنگیست.
بهعنوان مثال، برنامههای مختلف شعرخوانی شاعران مشهور یا کنسرت خوانندگان بخصوص سبک موسیقی ایرانی و عرفانی در کنار آن برگزار میشود.
حافظ شیرازی در شعری پیشبینی کرده است که مرقدش پس از او زیارتگاه خواهد شد: [ویرایش] فال حافظ مشهور است که امروز در خانه هر ایرانی یک دیوان حافظ یافت میشود.
ایرانیان طبق رسوم قدیمی خود در روزهای عید ملی یا مذهبی نظیر نوروز بر سر سفره هفت سین، شب یلدا و...
با کتاب حافظ فال میگیرند.
برای این کار یک نفر از بزرگان خانواده یا کسی که بتواند شعر را به خوبی بخواند یا کسی که دیگران معتقدند به اصطلاح خوب فال میگیرد ابتدا نیت میکند، یعنی در دل آرزویی میکند.
سپس به طور تصادفی صفحهای را از کتاب حافظ میگشاید و با صدای بلند شروع به خواندن میکند.
سپس میکوشد بنا به آرزوی خود بیتی را در شعر بیابد که مناسب باشد.
اصطلاح خوب فال گرفتن در حالتی گفته میشود که شخصی چندین بار برای افراد مختلف فال بگیرد و هر بار برای نیتها و آرزوهای متفاوت پاسخی داشته باشد.
کسانی که ایمان مذهبی داشته باشند هنگام فال گرفتن فاتحه ای میخوانند و سپس کتاب حافظ را میبوسند، آنگاه با ذکر اورادی آن را میگشایند و فال خود را میخوانند.
به دلیل ابهام و چند معنایی بودن غزلیات حافظ، شعر او خصلتی پیامبرانه دارد.
به همین دلیل در هنگام فال گرفتن پاسخگوی نیتهای متفاوت است.
[ویرایش] انتقادات شعر حافظ چند پهلوست، بدین دلیل برخی او را نمونه عارفی بزرگ میدانند و در مقابل گروهی او را ملحد خواندهاند.
مشهور است که هر کسی میتواند بنا بر تجربیات، آگاهی و حتی علایق شخصی شعر حافظ را تفسیر کند.
یکی از دیگر دلایل وجود چنین دیدگاههای متضادی، وجود نسخههای متعدد و گاه متناقض از اشعار حافظ است.
او دست به تصحیح دیوان حافظ زد و کتاب جنجالی خود را با عنوان حافظ شیراز منتشر کرد.
امروز این کتاب در نزد خوانندگان به حافظ شاملو مشهور است.
در مقدمه مفصل این کتاب، شاملو به صراحت مینویسد که حافظ رندی یک لاقبا و ملحد بودهاست.
مرتضی مطهری در کتابی با عنوان تماشاگه راز کوشیدهاست ادعای شاملو را با ذکر جملاتی از آن و بدون نام بردن از شاملو پاسخ دهد.
[ویرایش] پیوندهای بیرونی مجموعهای از نقلقولهای مربوط به حافظ در ویکیگفتاورد موجود است.
متن کامل دیوان حافظ کلک خیال انگیز از حافظ، شورای گسترش زبان و ادبیّات فارسی نفس باد صبا عقل و عشق در نگاه حافظ [ویرایش] منابع اشعار برگزیدهٔ پنجاهگانهٔ حافظ (یا حافظ به ۲ زبان)، گردآوری آرتور جی.
آربری (Arthur J.
Arberry)، انتشارات پدیده، ۱۳۶۷ لاهوری، ابوالحسن عبدالرّحمن ختمی.
شرح عرفانی غزلهای حافظ، با تصحیح و تعلیقات بهاءالدّین خرّمشاهی، کورش منصوری، و حسین مطیعی امین، در ۴ مجلّد، تهران: نشر قطره، ۱۳۷۴ اختر، عبادالله.
دیوان حافظ با ترجمه و شرح اردو، پیشگفتار از دکتر محمّد ریاض خان، ناشران: مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان - اسلامآباد، و مؤسسهٔ الکتاب گنج بخش رود - لاهور، ۱۳۹۹ هجری / ۱۹۷۹م خرّمشاهی، بهاءالدّین.
حافظنامه، شرح الفاظ، اعلام، مفاهیم کلیدی و ابیات دشوار حافظ، بخش اوّل، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ۱۳۷۳ خرّمشاهی، بهاءالدّین.
حافظنامه، شرح الفاظ، اعلام، مفاهیم کلیدی و ابیات دشوار حافظ، بخش دوّم، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹.
ISBN: ۹۶۴-۴۴۵-۱۷۴-۰ خرّمشاهی، بهاءالدّین.
ذهن و زبان حافظ، چاپ هفتم، انتشارات ناهید، تهران، ۱۳۸۰.
ISBN: ۹۶۴ - ۶۲۰۵ - ۱۸ - ۶ Wilberforce Clarke, The Divan-I- Hafiz, The Octagon Press Ltd., London, ۱۸۹۱ A.D.
Shehzad Ahmad Khan, Studies in persian Poetry, Royal Book Company, Arberry, A.
J., Fifty Poems of Hafiz, Published by The Syndics of the Cambridge University Press, ۱۹۶۲ (First edition ۱۹۴۷) عقل و عشق در نگاه حافظ * نوشته یوهان کریستف بورگِل ترجمه خسرو ناقد آن که با شعر فارسی و یا عرفان اسلامی آشناست، تضاد میان عشق و عقل را میشناسد؛ تحقیری را می شناسد که سرایندگان عشق ناسوتی و لاهوتی در اسلام با آن از عقل سخن میگویند.
این سنتی است کهن که در آن تجربه آموزی و نظرپردازی به هم پیوند خورده اند.
افلاطون در «فایدروس»1 عشق را «جنونی الهی» می نامد، و سرودی که پولسِ رسول در نخستین نامه اش به قرنتیان در ستایش عشق می خواند، به تعبیری معنوی، جهتی مشابه را نشان می دهد.2 در شعر عربی - تقریباً از همان آغاز - با مقوله جنون عشق روبروئیم.
مجنون در سرتاسر شعر عاشقانه ی اسلامی به شخصیتی اسطوره ای و به یکی از رموز کلیدی تبدیل می گردد.
عرفان اسلامی که قالب زبانی شعر غنایی را تقریباً به طور کامل از آن خود ساخته است، دیوانگی عشاق را نیز می شناسد.
برای نمونه این بیت از مولانا جلال الدین که می فرماید: دور بادا عاقلان از عاشقان / دور بادا بوی گلخن از صبا مولانا در شعری دیگر دیوانگی را همچون راه رسیدن عاشقان به رستگاری چنین می ستاید: چاره ای کو بهتر از دیوانگی؟!
/ بُسکلدصد لنگر از دیوانگی ای بسا کافر شده از عقل خویش / هیچ دیدی کافر از دیوانگی؟!
رنج فربه شد، برو دیوانه شو / رنج گردد لاغر از دیوانگی در خراباتی که مجنونان روند / زور بِستان لاغر از دیوانگی اه چه محرومند و چه بی بهره اند/ کیقباد و سنجر از دیوانگی شاد و منصورند و بس با دولتند / فارِسانِ لشکر از دیوانگی بر رَوی بر آسمان همچون مسیح / گر تو را باشد پَر از دیوانگی شمس تبریزی!
برای عشق تو / برگشادم صد در از دیوانگی به این ترتیب، حافظ نیز با ابراز نظرهائی مشابه که درباره ی عشق و عقل دارد، متکی به سنتی کهن با شاخه هایی گوناگون است.
منظور از توضیحاتی نیز که در پی می آید، روشنتر نمودن نظرگاه حافظ است در این زمینه.
در این گفتار، ما با اشارات تلویحی گوناگونی که با این مضمون مرکزی شعر حافظ ملازمت دارد، آشنا خواهیم شد تا احتمالاً در آخر کار به رهنمودهایی برای تفسیر غزلیات او دست یابیم.
اینکه عشق موضوع اصلی شعر حافظ است، قاعدتاً شناخته شده است.
او بارها گفته است که سرشت و سرنوشت یک عاشق را دارد.
حافظ در ابیاتی بیشمار، عشق را در کنار «رندی» می نهد؛ شیوه ای دیگر از زندگی که مُعرف شاعران فارسی زبان است.
این بیت به بهترین وجه معنای رندی را نشان می دهد: کجا یابم وصال چون تو شاهی / منِ بدنام رند لاابالی باری، رند کسی است که از نام و ننگ در جامعه نمی پرسد و بر خلاف هنجارهای اجتماعی زندگی می کند، و نهایتاً با در پیش گرفتن این شیوه از زندگی، در خلاف عقل متعارف عمل می کند.
بنابراین، آنجا که حافظ در اشعارش عشق و رندی را به هم پیوند می زند، تقابلِ عقل و عشق را نیز در نظر دارد.
عاشق و رند و نظر بازم و می گویم فاش تا بدانی که به چندین هنر آراسته ام نفاق و زرق نبخشد صفای دل حافظ طریق رندی و عشق اختیار خواهم کرد در بیت اخیر، رندی در تباین با نفاق ظاهر می شود تا دیوانگیِ متضمن در شیوهی رندانه زیستن، نخستین جنبه ی مثبت خود را بیابد.
می دانیم که حافظ نه تنها عاشق، بلکه سراینده ی عشق است و خود معترف است که او را عشق تعلیم سخن داده و شاعر ساخته است و شهرت شاعری خود را نیز مدیون همین آموزش است: مرا تا عشق تعلیم سخن داد حدیثم نکته ی هر محفلی شد زبور عشق نوازی نه کار هر مرغیست بیا و نوگل این بلبل غزلخوان باش آنچه در بیت دوم جلب توجه می کند، کلمه «زبور» است که حافظ با به کارگیری آن، شعر خود را همطراز متون وحیانی قرار می دهد؛ همچنانکه در ابیات دیگری، حتی از الهام گرفتن از جبرئیل، روح القدس و یا سروش، فرشته ی پیام رسان آئین زرتشتی، سخن می گوید.
گر چه به این نکته در اینجا تنها به طور ضمنی اشاره ای توان کرد.
به هر حال حافظ مدعی است که بیشتر از «واعظ» از عشق می داند.
او در ابیاتی بسیار در برابر واعظ همانگونه به میدان آمده است که در برابر زاهدان قشری.
حدیث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ / اگر چه صنعت بسیار در عبارت کرد این موضوع بیانگر همان تقابل دیرین است که میان طریقت و شریعت وجود دارد؛ میان باطن و ظاهر و یا به عبارتی دیگر، میان درک باطنی از دین و دنیا و فهم ظاهری از آن.
و یا میان عشق و عقل که در ابیاتی از این دست مشاهده می کنیم.
چنانکه پیشتر شنیدیم، نکوهش نفاق و زرق هم متضمن این نظرگاه است.
بازی عشق، مکر و تزویر را پذیرا نیست.
عشق با قفل نهادن بر باب دل منافقان و مزوران، کین خود از آنان می ستاند و - آنچنانکه یوزف فان اِس در کتابش درباره «جهان اندیشه های حارث ابن اسد محاسبی» به آن اشاره دارد - راه آنان را به «ژرفای معنوی» می بندد.3 صنعت مکن که هر که محبت نه راست باخت عشقش به روی دل در معنی فراز کرد باری، عشق دربرگیرند ی همه ی آن لایه های عمیقی است که در اشعار مولانا در واژه های «معنی» و «معانی» و «معنوی» نهفته است؛ و این بسیار بیش از پُرگویی های علماست و «ورای مدرسه و قال و قیل مسئله».
چنانکه در غزلی از حافظ که گوته نیز ابیات نخستین آن را در «دیوان غربی - شرقی» خود با تعبیری دیگر به نظم کشیده، آمده است: به کوی میکده یارب سحر چه مشغله بود که جوش شاهد و ساقی و شمع و مشغله بود حدیث عشق که از حرف و صوت مستغنیست به ناله ی دف و نی در خروش و ولوله بود مباحثی که در آن مجلس جنون می رفت ورای مدرسه و قال و قیل مسئله بود ابیاتی که حافظ در آنها عشق را فراتر از علم مَدرسّی قرار می دهد، طنینی بی گزند و شوخ دارند: نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مُدَرس شد البته منظور حافظ در اینجا بیش از آن است که نگاری زیبا را که خواندن و نوشتن نتواند، فراتر از صف مدرسان قرار دهد.
ابیاتی نظیر بیت زیر به طور آشکار مؤید این ادعاست و منظور حافظ را به وضوح نشان می دهد: حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد اینجا برای نخستین بار بازتاب آن جهان نگری که تمام شعر حافظ بر آن بنیاد شده است، پیش روی ما قرار می گیرد؛ یعنی مراتب وجود نوافلاطونی که از زمان ابویوسف یعقوب کندی و ابونصر فارابی به فلسفه اسلامی راه یافته بود و بعدها فیلسوفان متأخر، به ویژه فیلسوفان شرق چون ابن سینا، شهاب الدین سهروردی و نیز ابن عربی اندلسی، آن را بسط و توسعه دادند.
در این جهان نگری، عشق همچون بالاترین اصل جهان و فراتر از «جان اندیشمند» (nous) است و برتر از عقل است با مراتب گوناگونش.
آنچه جهان را به جنبش می آورد و ادامه حرکت آن را ممکن می سازد، و در اساس وجود جهان را به اثبات می رساند، عشق است؛ اشتیاق بازگشت به مبداء و غم غربت ملکوتی است.
نغمه ی ستایش عشق، همچون اساس و نیروی محرکه ی کل عالم وجود، بسیار پیشتر از حافظ در شعر فارسی یافت می شد.
برای مثال در پیشگفتار «خسرو و شیرین» نظامی با عنوان «کلامی چند درباره ی عشق» می خوانیم: فلک جز عشق محرابی ندارد / جهان بی خاکِ عشق آبی ندارد غلام عشق شو کاندیشه این است / همه صاحب دلان را پیشه این است جهان عشقست و دیگر زرق سازی / همه بازی است الا عشقبازی اگر نه عشق بودی جان عالم / که بودی زنده در دَورانِ عالم از جلال الدین محمد رومی نیز اشعاری مشابه می خوانیم: عشق امر کل، ما رقعه ای، او قلزم و ما جرعه ای او صد دلیل آورده و ما کرده استدلال ها از عشق گردم مؤتلف، بی عشق اختر منخسف از عشق گشته دال الف؛ بی عشق الف چون دال ها اما نیروی عشق که قادر است جهان را به جنبش درآورد، در نزد مولانا از آنجا که اغلب در رفیق طریق متجلی می گردد، بیشتر در مدح شمس الدین تبریزی یا صلاح الدین زرکوب و یا حسام الدین نمایان می شود.
بیت زیر نشان می دهد که حافظ نیز نگاهی مشابه دارد: جهانِ فانی و باقی فدای شاهد و ساقی که سلطانیّ عالم را طفیل عشق می بینم و یا در جای دیگر می گوید: طفیل هستیِ عشقند آدمیّ و پری / ارادتی بنما تا سعادتی ببری عشق ناسوتی رمزی است برای شوق وصال حق.
این اندیشه ی در نهایت نوافلاطونی، بسیار پیشتر از حافظ جزئی از فرهنگ عرفانی و شعر متأثر از آن بوده است.
مثلاً ابن عربی در یکی از اشعار عرفانی - نظری خود در «فتوحات مکّیه» این اندیشه را به طور واضح بیان می دارد: و اذا قلت هویت زینبا أو نظاما او عنانا فاحکموا انّه رمز بدیع حسن تحته ثوب رفیع معلم و انا الثواب علی لابسه والّذی یلبسه مایعلم واژه «رمز» که ریشه در ادبیات کیمیاگری دارد، در اشعار مولانا نیز راه یافته است و برای او تمام تجلیات خلقت، و طبعاً پیش از همه عشق، جنبه نمادی دارند.4 این همه رمز است و مقصود این بود / که جهان اندر جهان آید همی بیت زیر از حافظ را نیز بر همین اساس باید دریافت: به درد عشق بساز و خوش کن حافظ / رموز عشق مکن فاش پیش اهل عقول عشق ناسوتی گذراست و مشخصه ی آن ناکامی؛ ناکام ماندن شوق وصال لازمه ی عشق ناسوتی است.
تنها مرگ و یا ترک نفس است که کامیابی غایی را با خود دارد.
اما آموختن این امر مشکل است؛ آن چیزی است که عقل حاضر به قبولش نیست.
اهمیت این موضوع به حدی است که دیوان حافظ آشکارا با این مشکل آغاز می شود: الا یا ایهاالساقی ادرکأساً و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها شعر دیگری با همین مضمون گمان ما را تأئید می کند و دوباره با الفاظی مشابه از مشکلات عشق سخن می گوید؛ همزمان اما توضیح بیشتری در معنای آن می دهد: تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل حلاج بر سر دار این نکته خوش سراید از شافعی نپرسید امثال این مسایل حلاج در این ابیات نمودار عرفان است، و شافعی نماینده علم کلام و اجماع فقه.
مشکلی که اینجا مطرح است ایثار نفس است از سر عشق؛ درخواستی که در بیت پایانی نخستین غزل دیوان حافظ نیز نمایان می شود: حضوری گر همی خواهی از و غایب مشو حافظ متی ماتلق من تهوی دع الدنیا و اهملها «حضور» اشاره ای می تواند باشد به «علم حضوری» که سهروردی آنرا در برابر «علم حصولی» عقل قرار می دهد.
«علم حضوری»، یا معرفت شهودی و اشراق حضوری، تنها آنگاه حاصل می شود که انسان روح را از قیود جوهر مادی برهاند.5 اما «خود» که همان نَفْس باشد، مانع راه است: میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست تو خود حجابِ خودی حافظ، از میان برخیز این «خود» نمی خواهد دریابد که مسئله بیش از عالَم ناسوت و قلمرو جهان ماده است: ای که دایم به خویش مغروری گر ترا عشق نیست، معذوری گِرد دیوانگان عشق نگرد که به عقل عقیله مشهوری مستی عشق نیست در سر تو رو که تو مست آب انگوری از این رو که عشق مشکل می افتد.
اما اگر نَفْس را رها کنی، حیاتی تازه و زندگی حقیقی پاداش توست: منِ شکسته ی بدحال زندگی یابم در آن زمان که به تیغ غمت شوم مقتول و در جای دیگر: طبیب عشق مسیحا دمست و مشفق لیک چو درد در تو نبیندکه را دوا بکند هر که به عشق زنده نیست، مُرده است: هر آن کس که در این حلقه نیست زنده به عشق بَرو نمرده به فتوای من نماز کنید حافظ چون عارفان ماسبق، در عشق آن امانت الهی را می بیند که - آنچنان که در سورهء احزاب آیه 72 آمده است - خداوند نخست بر آسمان ها و زمین عرضه کرد و چون آنها از تحمل آن سر باز زدند و بار این امانت بر دوش نتوانستن کشید، آنگاه به انسان عرضه داشت: آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه ی کار به نام من بیچاره زدند و در جای دیگر می گوید: عاشقان زمره ی ارباب امانت باشند لاجرم چشم گهربار همانست که بود ادامه دارد پانوشته ها: 1- سقراط در «فایدروس» می گوید: «نه، این سخن راست نیست که غیر عشق را بر عشق برتری باید نهاد؛ چون عشق مبتلای دیوانگی است.
اگر دیوانگی بد بود، در درستی آن تردید نمی داشتم، ولی راستی این است که ما آدمیان بزرگترین نعمت ها را در پرتو دیوانگی به دست آوردیم و مراد من آن دیوانگی است که بخشش الهی است...
از این رو فقط این نکته را یادآوری می کنم که پیشینیان ما که به هر چیز نامی داده اند، دیوانگی را ننگین نشمرده اند...
زیرا دیوانگی بخششی است الهی در حال آنکه هشیاری جنبه ی انسانی دارد».
(فایدروس.
دوره ی آثار افلاطون.
ترجمه محمدحسن لطفی.
تهران 1367 صص 1311 تا 1312) 2- «اگر من به زبان آدمیان و فرشتگان سخن گویم، ولی عشق نداشته باشم، همچون سنجی پُرطنین و چون طبلی توخالی ام * و اگر پیامبرانه سخن گفتن توانم و از همه اسرار آگاه باشم و از دانش های گوناگون شناخت داشته باشم، و اگر چنان نیروی ایمانی داشته باشم که با آن کوه را جا به جا توانم کرد، ولی عشق نداشته باشم، هیچم * و اگر تمام دار و ندارم را ببخشم و تن خود بر آتش افکنم، ولی عشق نداشته باشم، مرا چه سود * عشق شکیباست، عشق مهربان است، برانگیخته نمی شود، لاف نمی زند و فخر نمی فروشد، گستاخی نمی کند و خودخواه نیست، خشمگین نمی شود و کینه ی کس به دل نمی گیرد.
از بی عدالتی خشنود نمی شود، ولی با راستی و حقیقت شادی می کند.
عشق هرگز پایان نمی گیرد، آنگاه که سخنان پیامبرانه به انتها می رسند، زبان ها خاموشی می گیرند و دانش ها به سر می آیند؛ چرا که دانش ما جزء است و سخنان پیامبرانه ی ما جزء، و چون امر کل درآید اینها تمام از میان برخیزند.
(کتاب عهد جدید.
نامه ی اول پولس، بخش 13).
3- J.
van Ess, Die Gedankenwelt des Harit al-Muhasibi.
Anhand von uebersetzungen aus seinen Schriften dargestellt und erlaeutet von J.
v.
E.
Bonner Orientalische Studien.
Neue Serie Bd.
12, , 1961, S.
35.
4- Vgl.
M.
Ullman, Die Natur- und Geheimwissenschaften im Islam (Handbuch der Orientalistik, Erste Abteilung, Eegaenzungsband VI, Zweite Abschnitt.
1972, S.
184.
ز زندگی نامه حافظ شیرازی زندگی نامه حافظ شیرازی زندگی نامه حافظ شیرازی زندگی نامه حافظ شیرازی ندگی نامه حافظ شیرازی خواجه شمسالدین محمد، حافظ شیرازی، یکی از بزرگترین شاعران نغزگوی ایران و از گویندگان بزرگ جهان است که در شعرهای خود «حافظ» تخلص نمودهاست.
در غالب مأخذها نام پدرش را بهاءالدین نوشتهاند و ممکن است بهاءالدین _علیالرسم_ لقب او بودهباشد.
محمد گلندام، نخستین جامع دیوان حافظ و دوست و همدرس او، نام و عنوانهای او را چنین آوردهاست: مولاناالاعظم، المرحومالشهید، مفخرالعلماء، استاد نحاریرالادباء، شمسالملهوالدین، محمد حافظ شیرازی.
تذکرهنویسان نوشتهاند که نیاکان او از کوهپایه اصفهان بودهاند و نیای او در روزگار حکومت اتابکان سلغری از آن جا به شیراز آمد و در این شهر متوطن شد.
و نیز چنین نوشتهاند که پدرش «بهاءالدین محمد» بازرگانی میکرد و مادرش از اهالی کازرون و خانهی ایشان در دروازه کازرون شیراز، واقع بود.
ولادت حافظ در ربع قرن هشتم هجری در شیراز اتفاق افتاد.
بعداز مرگ بهاءالدی، پسران او پراکنده شدند ولی شمسالدین محمد که خردسال بود با مادر خود، در شیراز ماند و روزگار آندو، به تهیدستی میگذشت تا آنکه عشق به تحصیل کمالات، او را به مکتبخانه کشانید و به تفصیلی که در تذکرهی میخانه آمدهاست، وی چندگاهی ایام را بین کسب معاش و آموختن سواد میگذرانیدو بعداز آن زندگانی حافظ تغییر کرد و در جرگهی طالبان علم درآمد و مجلسهای درس عالمان و ادیبان زمان را در شیراز درک کرد و به تتبع و تفحص در کتابهای مهم دینی و ادبی از قبیل: کشاف زمخشری، مطالعالانوار قاضی بیضاوی، مفتاحالعلوم سکاکی و امثال آنها پرداخت.
محمد گلندام، معاصر و جامع دیوانش، او را چندینبار در مجلس درس قوامالدین ابوالبقا، عبداللهبنمحمودبنحسن اصفهانی شیرازی (م772هـ ق.) مشهور به ابنالفقیه نجم، عالم و فقیه بزرگ عهد خود دیده و غزلهای او را در همان محفل علم و ادب شنیدهاست.
چنانکه از سخن محمد گلندام برمیآید، حافظ در دو رشته از دانشهای زمان خود، یعنی علوم شرعی و علوم ادبی کار میکرد و چون استاد او، قوامالدین، خود عالم به قراآت سبع بود، طبعاً حافظ نیز در خدمت او به حفظ قرآن با توجه به قرائتهای چهاردهگانه (از شواذ و غیر آن) ممارست میکرد و خود در شعرهای خویش چندینبار بدین اشتغال مداوم به کلامالله اشاره نمودهاست: عشقـت رسد به فریاد ارخود بهسان حـافظ قـرآن ز بـر بخوانی با چـارده روایت یا صبحخیزی و سلامتطلبی چون حافظ هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم و به تصریح تذکرهنویسان اتخاذ تخلص «حافظ» نیز از همین اشتغال، نشأت گرفتهاست.
شیراز، در دورهای که حافظ تربیت میشد، اگرچه وضع سیاسی آرام و ثابتی نداشت لیکن مرکزی بزرگ از مرکزهای علمی و ادبی ایران و جهان اسلامی محسوب میگردید و این نعمت، از تدبیر اتابکان سلغری فارس برای شهر سعدی و حافظ فراهمآمدهبود.
حافظ در چنین محیطی که شیراز هنوز مجمع عالمان و ادیبان و عارفان و شاعران بزرگ بود،با تربیت علمی و ادبی مییافت و با ذکاوت ذاتی و استعداد فطری و تیزبینی شگفتانگیزی که داشت، میراثدار نهضت علمی و فکری خاصی میشد که پیشاز او در فارس فراهمآمد و اندکی بعداز او به نفرت گرایید.
حافظ از میان امیران عهد خود چند تن را در شعرش ستوده و یا به معاشرت و درک صحبت آنها اشاره کردهاست، مانند: ابواسحق اینجو (مقتول به سال 758هـ ق.)، شاهشجاع (م786هـ.ق.)، و شاهمنصور (م795هـ.ق.) و در همانحال با پادشاهان ایلکانی (جلایریان)که در بغداد حکومت داشتند نیز مرتبط بود و از آن میان سلطان احمدبنشیخاویس (784-813هـ.
ق.) را مدح کرد.
از میان رجال شیراز، از حاجی قوامالدین حسن تمغاچی (م754هـ ق.) در شعرهای خود یاد کرده و یکجا هم از سلطان غیاثالدینبنسلطان سکندر، فرمانروای بنگال هنگامی که شهرت شاعرنوازی سلطان محمود دکنی (780-799هـ ق.) و وزیرش میرفیضالله انجو به فارس رسید، حافظ راغب دیدار دکن گشت و چون پادشاه بهمنی هند و وزیر او را مشتاق سفر خود به دکن یافت، از شیراز به "هرموز" رفت و در کشتی محمودشاهی که از دکن آمدهبود، نشست اما پیشاز روانهشدن کشتی، باد مخالف وزیدن گرفت و شاعر کشتی را _ظاهراً بهقصد وداع با بعضی از دوستان در ساحل هرموز، اما در واقع از بیم مخاطرات سفر دریا_ ترک گفت و این غزل را به میرفیضالله انجو فرستاد و خود به شیراز رفت: دمی با غم بهسر بردن جهان یکسر نمیارزد به مـی بفروش دلق ما کزین بهتر نمیارزد یکبار حافظ از شیراز به یزد _که در دست شعبهای از شاهزادگان آلمظفر بود_ رفت ولی خیلی زود از اقامت در «زندان سکندر» خستهشد و در غزلی بازگشت خود را به فارس بدینگونه آرزو کرد: دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت رخت برتندم و تا ملک سلیمان بروم (هرچند که عدهای سبب به یزد رفتن حافظ را تبعید وی در دوران دوم حکومت شاهشجاع به مدت 22ماه دانستهاند.) وفات حافظ به سال 792 هجری اتفاق افتاد.
تو دارای زن و فرزتدان بود.
چندبار در شعرهای حافظ، به اشاراتی که به مرگ فرزند خود دارد بازمیخوریم و از آنجمله است این دو بیت: دلا دیـدی که آن فـرزانه فـرزند چه دید اندر خم این طاق رنگین بـهجای لوح سیمین در کنـارش فلک بر سر نهـادش لـوح سیمین دربارهی عشق او به دختری «شاخنبات»نام، افسانههایی رایج است و بنابر همان داستانها، حافظ آن دختر را به عقد مزاوجت درآورد.
گروهی نیز شاخنبات را معشوق معنوی و روحانی، عدهای نیز شاخنبات را استعارهای از قریحهی شاعری و گروهی دیگر استعاره از کلک و قلم دانستهاند.) حافظ مردی بود ادیب، عالم به دانشهای ادبی و شرعی و مطلع از دقیقههای حکمت و حقیقتهای عرفان.
استعداد خارقالعادهی فطری او به وی مجال تفکرهای طولانی، همراه با تخیلهای بسیار باریک شاعرانه میداد و او جمیع این موهبتهای ربانی را با ذوق لطیف و کلام دلپذیر استادانهی خود درمیآمیخت و از آن میان شاهکارهای بیبدیل خود را بهصورت غزلهای عالی بهوجود میآورد.
او بهترین غزلهای مولوی، کمال، سعدی، همام، اوحدی و خواجو، و یا بهترین بیتهای آنان را مورد استقبال و جوابگویی قرار دادهاست.
کلام او در همهی موارد منتخب و برگزیده، و مزین به انواع نزیینهای مطبوع و مقرون به ذوق و شامل کلماتیست که هریک با حساب دقیق، انتخاب و بهجای خود گذارده شدهاست.
تأثر حافظ از شیوهی خواجو، مخصوصاً از غزلهای «بدایعالجمال»، یعنی بخش دوم دیوان خواجو بسیار شدید است، و در بسیاری از موردها، واژهها و مصراعها و بیتهای خواجو را نیز به وام گرفته و با اندک تغییری در غزلهای خود آوردهاست و این غیراز استقبالهای متعددی است که حافظ از خواجو کردهاست.
در میان شاعرانی که حافظ از آنها استقبال کرده و یا تأثیر پذیرفتهاست، بعداز خواجو، سلمان را باید نام برد.
علت این تأثیر شدید آن است که سلمان ساوجی هم مانند خواجو، از معاصران حافظ و از جمله مشاهیری بود که شاعر شیراز، اشعارش را سرمشق کار خود قرار داد.
پاسخها و استقبالهای حافظ از سعدی و مولوی و دیگر شاعران استاد پیشاز خود، کم نیست، اما دیوان او بهقدری از بیتهای بلند و غزلهای عالی و مضمونهای نو پر است که این تقلیدها و تأثرها در میان آنها کم و ناچیز مینماید.
علاوه براین علو مرتبهی او در تفکرهای عالی حکمی و عرفانی و قدرتی که در بیان آنها به فصیحترین و خوشآهنگترین عبارتها داشته، وی را با همهی این تأثیرپذیریها، در فوق بسیاری از شاعران گذشته قرار داده و دیوانش را مقبول خاص و عام ساختهاست.
این نکته را نباید فراموش کرد که عهد حافظ با آخرین مرحلهی تحول زبان و ادبیات فارسی و فرهنگ اسلامی ایران مصادف بود و از اینروی زبان و اندیشهی او در مقام مقایسه با استادان پیشاز وی به ما نزدیکتر و دلهای ما با آن مأنوستر است و به این سبب است که ما حافظ را زیادتر از شاعران خراسات و عراق درک میکنیم و سخن او را بیشتر میپسندیم.
از اختصاصهای کلام حافظ آن است که او معنیهای دقیق عرفانی و حکمی و حاصل تخیلهای لطیف و تفکرهای دقیق خود را در موجزترین کلام و روشنترین و صحیحترین آنها بیان کردهاست.
او در هر بیت و گاه در هر مصراع، نکتهای دقیق دارد که از آن به «مضمون» تعبیر میکنیم.
این شیوهی سخنوری را ، که البته در شعر فارسی تازه نبود، حافظ تکمیلکننده و درآورندهی آن به پسندیدهترین وجه و مطبوعترین صورت است و بعد از او شاعران در پیروی از شیوهی او در آفرینش “نکته”های دقیق و ایراد “مضمون”های باریک و گنجاندن آنها در موجزترین عبارتها، که از یک بیت گاه از یک مصراع تجاوز نکند مبالغه نمودند و همین شیوه است که رفته رفته به شیوع سبک معرف به “هندی” منجر گردید.
نکتهی دیگر در بیان اختصاصهای شعر حافظ، توجه خاص او است به ایراد صنعتهای مختلف لفظی و معنوی در بیتهای خود به نحوی که کمتر بیتی از شعرهای او را میتوان خالی از نقش و نگار صنایع یافت، اما نیرومندی او در استخدام الفاظ و چیره دستیاش در به کار بردن صنعتها به حدی است که “صنعت” در “سهولت” سخن او اثری ندارد، تا بدان جا که خواننده، در بادی امر متوجه مصنوع بودن سخن حافظ نمیشود.
(با این همه، بلندترین و باشکوهترین مضمون شعر حافظ را باید در مبارزه با تزویر و ریاکاری و کاربرد مفهوم رندی او دانست که به شعر و اندیشهی او جایگاهی ویژه میدهد.) حافظ از جمله شاعرانی است که در ایام حیات خود شهرت یافت و به سرعت در دورترین شهرهای ایران و حتی در میان پارسیگویان کشورهای دیگر مقبول سخنشناسان گردید و خود نیز بر این امر وقوف داشت.
اندیشهی جهان شمول و انسان دوستانهی خواجه به او شهرتی جهانی داده است تا بدان جاکه بسیاری از بزرگان اندیشه و تفکر و شعر جهان، تحت تأثیر او به آفرینش آثاری مانا دست زدند که از میان آنان میتوان به دو اندیشمند بزرگ شرق و غرب.، یعنی یوهان ولفگانگ گوته (آلمانی) و رابیندرانات تاگور (هندی) اشاره کرد.
دیوان کلیات حافظ مرکب است از پنج قصیده و غزلها و مثنوی کوتاهی معروف به “آهوی وحشی” و “ساقینامه” و قطعهها و رباعیها.
نخستین جامع دیوان حافظ، محمد گلندام است و بنا بر تصریح او، خود حافظ به جمعآوری غزلهای خویش رغبتی نشان نمیداد.
ظاهراً حافظ، صوفی خانقاهنشین نبود و با آن که مشرب عرفان داشت، در حقیقت از زمرهی عالمان عصر و مخصوصاً در شمار عالمان علوم شرعی بود و هیچگاه به تشکیل مجلس درس نپرداخت، بلکه از راه وظیفهی دیوانی ارتزاق مینمود و گاه نیز به مدح پادشاهان در قصیدهها و غزلها و قطعههای خود همت میگماشت و از صلهها و جایزههایی که به دست میآورد، برخوردار میشد.
از این میان، دوران شیخ ابواسحق اینجو (مقتول به سال 758 ه.ق.) عهد بارورتری برای حافظ بود و به همین سبب افول ستارهی اقبال این پادشاه، شاعر را آزرده خاطر ساخت، چنان که چند بار از واقعهی او اظهار تأسف کرد.
از جمله در غزلی با مطلع زیر: یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود تا به این بیت میرسیم که به این موضوع اشاره میکند: راستی خاتم فیروزهی بواسحاقی خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود و طبعاً با چنین ارادتی که به شیخ داشت، نمیتوانست قاتل او را به دیدهی محنت بنگرد، خاصه که آن قاتل، یعنی امیر مبارزالدین محمدبنمظفر، (که به قتل شیخ جانشین او شد و سلسلهی آلمظفر را بنیانگذاری کرد).
مردی درشتخوی و ریاکار و محتسب پیشه بود وشاعرآزاده ی ماچند جای از شعرهای خود، رفتار او را به تعرض و یا به تصریح به باد انتقاد گرفته است، به ویژه در بیت: محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد قصهی ماست که بر هر سر بازار بماند از دیوان حافظ به سبب شهرت و رواج بسیار آن نسخههای فراوان در دست است که اغلب در معرض دستبرد ناسخان و متذوقان قرار گرفته دربارهی بسیاری از بیتهای حافظ به سبب اشتمال آنها بر مضمونها دقیق، میان اهل ادب تفسیرهای خاص رایج است.
از مشهورترین شرحهای دیوان حافظ، شرح سودی (متوفی در حدود 1000 ه.ق.) به ترکی و شرح مصطفی بنشعبان متخلص به سروری (م 969 ه.ق.) و شمعی (م حدود 1000 ه.ق.) و از متأخرین، شرح دکتر حسینعلی هروی و حافظ نامه بهاءالدین خرمشاهی و ...
را میتوان نام برد.
از آن چه که انحصاراً دربارهی دیوان حافظ قابل توجه است، موضوع رواج تفأل بدان است.
“فال گرفتن” از دیوان حافظ سنتی تازه نیست بلکه از دیرباز در میان آشنایان شعر او اعم از فارسیزبانان و غیر آنان متداول بوده است و چون در هر غزلی از دیوان حافظ میتوان به هر تأویل و توجیه بیتی را حسب حال تفأل کننده یافت، بدین سبب سرایندهی دیوان را “لسانالغیب” لقب دادهاند.
حاج خلیفه در کشفالظنون، از چند رساله که در قرن دهم و پیش از آن دربارهی تفأل در دیوان حافظ نوشته شده، یاد کرده است.