نیایش
هرسر مویم ثنا خوان توباد ای چهرهجمیل ونامتناهی که درآئینه آفرینش ، همه نقش ها ونقاشی ها وصورت ها وصورتگریها از توست.هردم، نفسم به نام تو معطر باد،ای آنکه گل های هزاران رنگ باغ های جهان رایحهایی از عطر پروردگار توست .
کبوتر بی بال وپر طبعم،هواگرفتهعشق توباد،ای واژه آخرین وای توانایی که به کلام ،جذبهی پرواز وبه شعر ،شور زیست ومعراج می بخشی وخماران محبتت راجامی از عشق لایزال عشق مینوشانی تا مست جاوید تو باشند مست زیست کنند،مست سربرخاک نهند و مست تو برخیزند.
مقدمه
این تحقیق محصول تلاش دو ماههمن ودوستان عزیزم درگروه ادبیات بوده وما کوشیده ایم تحقیق را متناسب با درک ودریافت نوجوانان ارائه دهیم به همین علت از افراط درساده نویسی پرهیز کرده وخواسته ایم بین نثر ما و شعر فردوسی هماهنگی باشد.
تاجایی که توانسته ایم به سبک وشیوهاستاد طوس نزدیک شده ،به لحن حماسی وزبان پارسی پرداخته ایم واز آوردن واژه های سطحی وبیگانه دوری گزیده ایم مگر در مواردی که ناگزیر بوده ایم واین مواردچنانکه درکل شاهنامه اندک است دراین تحقیق نیز از تعداد انگشتان در نمی گذرد.همچنین درگزینش شعرها علاوه برسادگی وزیبایی وظرافت شاعرانه درکلام استاد طوس به آن بخش هایی که نوجوانان بتوانند با شعر فردوسی رابطهحسی برقرارکنند نیز توجه داشته ایم برای مثال : سرود دلبستگی پهلوانان به همسران ومادرانشان برای یک نوجوان حائزاهمیت بسیار است .درگزینش نمونه هایی از شعرها،برای پرهیز از دراز گویی واطناب کلام،ابیاتی را که درسیر وقایع نقشی نداشته حذف کردیم .
وناگفته نماند که ستایش پروردگار وخردورزی پهلوانان راستین .وجه حکیمانه اشعار استاد طوس است که در این نوشته نیز مورد نظر بوده ودرهمه حال کارهای بزرگ با یا د خداوند ویاری او با چاره گری فرد سامان می گیرد ودر آخرامیدوارم این نوشته که حاصل تلاش ناچیز ما درزمینهادبیات حماسی بوده مورد پسند وقبول خوانندگان گرامی واقع شود.
پیشگفتار جمع آوری وتدوین اساسی روایات وداستانهای حماسی ایران که قرنها سینه به سینه واز نسلی به نسل دیگر نقل می شده ودرابتدا « پاره ای از آن ها دراوستا - به ویژه بخش یشت ها ـ تألیف شده است .دردورهساسانیان ،به صورت خداینامه ها ومجموعه هایی نظیر ایاتکار زریران ،داستان بهرام چوبین ،داستان رستم واسفندیار،داستان پیران ویسه ،کتاب پیکار وچند اثر دیگرتألیف می گردد.
وبعداز اسلام راویانی چون «آزاد سرو» وفرزانگانی مانند: «ماخ» و «شاهوی خورشید» و «شازان برزین» ویزدان دار وادبایی نظیر :ابوالمؤید بلخی وابوعلی محمد بن احمد بن احمد بلخی ومسعودی مروزی وابورمنصور عبدالرزاق طوسی ودرگردآوری وحفظ این روایات می کوشندتابالاخره حماسه سرایانی چون دقیقی وفردوسی واسدی طوسی و...
با نظم داستان های مزبورشاهکارهایی را درزمینهحماسه های اساطیری وپهلوانی به وجود می آورند که از میان آن ها شاهنامه کتابی است عظیمتر وسرایندهی تواناوفرزانه آن نسبت به سایرین هنرمندیش بیشتروچشم گیرتر است ودرواقع اوست که پس ازخاموشی طولانی در قلمرو هنر و اندیشهایرانی نیروی اعجاب انگیزخود رادرتجدید حیات ملی ایران آشکار می سازد وهرچند که شعر دقیقی که پیشرو فردوسی به شمار می رود حاکی از رسیدن نوعی حماسه به حد بلوغ خود می باشد،اما کمال بخشی نوع شعر حماسی درایران به سرایندهی شاهنامه تعلق داردودر واقع این فروسی است که به واسطه«هماهنگی میان سجایای اخلاقی واستعداد هنریش ،همچنین نجابت وصفای ضمیر وعشق وی به مجدو بزرگواری وعواطف انسانی و وطندوستی واحساسات ژرف اونسبت به خداوند ،همراه با اطلاعات گستردهای که از مآخذ مورد استفاده خود به دست می آورد و آن ها را با ذوق شخصیش درهم می آمیزد» ، اثری آنچنان فاخر وشکوهمند را به رشته نظم می کشد که نه تنها در میان آثار حماسی زبان فارسی ممتاز بلکه دربین آثار بزرگ ادبی جهان نیز کم نظیر است.
بنابراین با نظم شاهنامه داستان های منظوم حماسی ایران به اوج رفعت وزیبایی می رسد وبا پیدایی آن کاخی آنچنان بلند واستوار از سخن پیافکنده می شود که نه فقط از بادوباران روزگاران گزندی نمی یابد بلکه خود موجب نهضتی عظیم درقلمرو ادبیات حماسی فارسی می گرددوبه گویندگان بعداز فردوسی توان می دهد با نظم داستانهایی که مجال تدوین ونظم آنها برای اوفراهم نگردید ؛ اقدام کنند ، وآنچنان که می دانیم این مهم ، حدود یک قرن پس از فردوسی جامهعمل می پوشد وبا تدوین آثار منظومی چون گرشابنامه ، بهمننامه ، فرامرزنامه ،کوشنامه ،بانوگشسبنامه ،برزو نامه ، شهریار نامه ،آذر برزین نامه ،لهراسب نامه،جهانگیرنامه و...
، ادبیات حماسی ایران به حد اعتلاءوکمال خود می رسد.
فردوسی کیست ؟
حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی زنده کنندهداستان های ملی ایران باستان و شاعر پرمایه و بزرگ زمان .
غزنویان نامش را حسن بی اسحق بن شرف شاه نوشته اند .
درسال 324 هجری درقریهباژ طوس به دنیا آمده وبه امر سلطان محمود غزنوی شاهنامه را به نظم کشیده ، ومدت سی وپنج سال برای سرودن اشعار شاهنامه زحمت کشیده وآن را درسال 400 هجری به اتمام رسانده بی شک فردوسی رکنی از ارکان کاخ ادبیات شرق بلکه جهان است.وفاتش را بین 411 تا 416 نوشته اند وعمرش ا زهشتاد سال گذشته وقبرش در طوس است .شاهنامه همچنان که دل های مردم را تسخیر کرده است در آثار بسیاری ازشاعران بزرگ ایران تأثیر ژرف داشته وچه بسیار شاعرانی که به پیروی از او آثار ی پدید آورده اند .اما همهآنها دربرابر اثرحکیم طوس به سکوت تاریخ فرو خزیده وفراموش شده اند .
حماسه حماسه نوعی از اشعار وصفی است که مبتنی بر توصیف اعمال پهلوانی و مردانگی ها وافتخارات وبزرگی ها ی قومی یا فرد می باشد به نحوی که شامل مظاهر مختلف زندگی انسان گردد .درشعر حماسی دسته ای از اعمال پهلوانی خواه از یک ملت باشد و خواه از یک فرد به صورت داستان ویا داستان هایی درمی آید که ترتیب ونظم درهمه جای آن آشکار است .از نقطه یا نقاطی آغاز می شود وبه نقطه یا نقاطی پایان می پذیرد.
ناقص و ابتر نیست و خواننده می تواند با خواندن آن داستان مقدماتی آغاز کند و به نتایجی وارد نمی شود و آن را به پیروی ازامیال خویش تغییر نمی دهد.وبه شکلی تازه چنان که خودبپسندد یا معاصران او بخواهند درنمی آورد وبه همین منوال درسرگذشت یا شرح قهرمانی های پهلوانان وکسانی که توصیف می کنند هرگز دخالتی نمی ورزد.
حماسه وآرمان گرایی در آن : با توجه به معانی لغوی واصطلاحی حماسه که شامل دلاوری ، شجاعت، رجز ونوعی شعر است که در آن ازجنگها ودلاوری ها سخن میرود وبه تعبیر ارسطو « نوعی تقلید ومحاکات است به وسیلهوزن که از احوال واطوار مردان بزرگ وجدی به عمل می آید .» چنین استنباط می شود که مضامین حماسی به صورت داستانهایی توأم با اعمال پهلوانی وخوارق عادات وکارهای شگفت انگیز روایت می گردد وازمشخصات این نوع اثرادبی ، عظمت وجلال جنگجویانهآن وبرجستگی موضوع وقهرمانان حماسی است که باید از هرلحاظ کامل باشند،به طوری که حتی خطاهای آن ها نیز خالی از جنبه قهرمانی نباشد.
قهرمانان رویدادهای حماسی ،غالباً ابر مردانی نامجو هستند که برای کسب افتخارات وحفظ کیان واستقلال یک ملت می کوشند و نبرد می کنند وجنگ های آنان ـ به ویژه درحماسه های ملی ایران ـ نوعی نبرد میان خیر وشر یا مقابلهقدرتهای اهورایی واهریمنی است که به صورت جریانی سیال ودائمی دربستر حوادثی جالب وعبرت آموز به سوی سرنوشتهایی محتوم پیش می رود.
منظومه های حماسی ، بسته به موضوع ومحتوای آنها به انواعی تقسیم می شود .
زیرا ممکن است شاعری حماسه سرا،موضوع اثر خودر ا صرفاًاز تاریخ روزگار گذشتهی حیات یک قوم بردارد که دوران نبرد ومبارزهشدید آن ها با موانع طبیعی ودشمنان همسایه ومهاجمان بزرگ بوده یا از لحظات مهم تاریخی یک قوم که درعین تمدن دچار حوادث شگرف وانقلابات عظیم مذهبی واجتماعی شده باشد واین حوادث وانقلابات بزرگ، برای او همان احوال را ایجاد کند که در آغاز حیات ملی با آنها مواجه بوده است.
مفهوم حماسه ملی اساطیر ایرانی که از خانواده اساطیر آریایی یا هند واروپایی نشأت میگیرد، در اثرگذشتن از صافی دین زردشت ،رنگی تازه می یابد ودر واقع به صورت ترکیبی از اندیشه ها واعتقادات کهن ایرانی وآئین زردشتی درمی آید.
بنابراین ،اساطیر پهلوانی شاهنامه که دنباله ای از اساطیر زردشتی است ، معرف ساخت های اجتماعی اعصار کهن هند وایرانی وساخت های رشد یافتهبعدی آن می باشد.
آغاز پیدایش حماسه های اساطیری وپهلوانی ایران بیش از سه هزار سال قدمت دارد وهمزمان با روزگارانی است که سپیدهدم زندگی قوم ایرانی از افق تاریک وابهام آمیز تاریخ بشر می دمد وایرانیان نخستین بنابراخبار مذهبی اوستادر«ایران ویج»که مهد اصلی نژاد آریایی وسرچشمهفرهنگ ومدنیت ایرانی است ،مستقر می شوند.
انسان درمنظومه های حماسی زبان فارسی ،به ویژه درشاهکاری که فردوسی به رشته نظم کشیده است ،مقامی بس رفیع ووالا دارد.
درشاهنامه ، آدمی ، تنها موجودی است ازمیان آفریده های خداوند عالم که دارای روح آسمانی و نیروی اراده وخرد بوده ،رتبه اش از طبیعت وسپهر بلند ، برتر است واز او به عنوان نخستین فطرت و پسین شمار » یاد شده است .
زراه خرد بنگری اندکـــــــی که مردم به معنی چه باشد یکی پذیرنده ی هــوش ورای وخــرد مر او را دد ودام فرمان بـرد ترا از دوگیتی برآورده انـــــد به چندین میانجی بپرورده انـد نخستین فطرت ،پسین شمـــــــار تویی خویشتن را بهبازی مـدار از ابعاد اصلی روحیات این قهرمانان ،آرمانی گرایی است که خود انگیزهاصلی حرکت وکوشش آنان درجهت تعالی اخلاقی وجلال انسانی است واز این رونبرد ایشان درواقع « نبرد میان خوبی وبدی است که از آئین مزدایی مایه می گیرد.
چنانکه در دورهاساطیری و پهلوانی شاهنامه ، یعنی تا پایان دورهکیانیان ،این نبرد به نحو روشن ومداوم ،بدین ترتیب دنبال میشود که نخست ، جنگ طهمورث با دیوان است ،سپس جنگ فریدون وکاوه ی آهنگر با ضحاک که پادشاهی دوهزار سالهاوایران را در بیداد و ظلمت فروبرده است، از آن به بعد،نبرد بین خوبی وبدی به صورت جنگ های کین خواهی درمیگیرد.
هدف شعرای حماسه سرای ما ،به ویژه فردوسی ،از نظم داستانهای حماسی وتوصیف وبزرگداشت این قهرمانان ،تجسم وارائه ی انسان های برتری است که به کمک نیروی بدنی وسجایای اخلاقی خود رهایی بخش ایران وایرانیان از آفات دشمنان اهرمن خوی وزمینه ساز پیشرفت هموطنان خویش به سوی کمال وبزرگی هستند .
زن در اساطیر کهن : به نام خداوند جان وخرد کزین برتر اندیشه برنگذرد مزدا یعنی خدای خرد ،بی جهت نیست که فردوسی در آغاز سخنانش چنین گفته است .
ما بخاطر توجه خاصی که فردوسی به شخصیتهای اساطیری در دوران زرتشتیان دارد وبا توجه به اینکه تحقیق دربارهزنان شاهنامه است لازم می دانیم که شمه ای از وضعیت زن درروزگاری که ایرانیان زرتشتی بودند،درآغاز بیاوریم .
درایران باستان مقام زن بسیار والا بود وزن دربسیاری از شئونات زندگی با مردهمکاری می کرد .
بنا برنوشته کتاب نیرنگستان پهلوی،زنان می توانستند در سرودن یسنا و برگزاری مراسم دینی با مردان شرکت کنند،یاخود به تنهایی به اینگونه کارها بپردازند.زنان حتی می توانستند در اوقات معینی به پاسداری آتش مقدس پردخته وطبق کتاب مادگان هزار دادستان به شغل وکالت وقضاوت مشغول گردند درفروردین یشت و دیگر یشت ها و همچنین شاهنامه ودیگر حماسه های باستانی این سرزمین ،اسامی بسیاری از زنان نامدار وپهلوان ومیهن پرست ودیندار که با کارهای مفید ونیکشان درگروه زندهروانان جاوید ،درآمدند ـ نامبرده شده وبرروان فرهمند آنان درود فرستاده می شود .
زنان درایران باستان حتی به مقام شاهی نیز رسیده اند .
در اوستاهرجا از روان مردان پاک وپرهیزکار سخنی درمیان است بلافاصله روان چنین زنانی را نیز بیاد آورده وبه روانشان درود می فرستند .
در یسنای چهل و دو ، بندده می فرماید :«ای اهرامزدا از میان مردان و زنان آن که به بهترین وجه سپاس ترا بجا می آورد، تو خود به درستی آنرا خواهی دانست .
به چنین مردان و زنان بیریا بخشش نیکمنشی عطا فرما .» باز در کتاب بندهش درباره زن آمده که : « درروز نخست هورمزد به زن فرمود ای زن ترا آفریده ام تا مردان پارسا وپهلوان به وجود آوری ودرآغوش پرمهر خود پرورش دهی تا به یاری آنان ریشهی نادرستی وناپاکی ازجهان برافتد.» شادروان فردوسی طوسی دربارهاین هنر بزرگ زن میفرماید: زنان را همین بس بود یک هنر نشینند وزایند شیران نر روز زن درایران باستان ، روز پنجم ماه اسفند که نام روزوماه برابر می شود جشنی به نام روززن به احترام شایسته بانوان برگزار می گردید .درآن روز زنان ودختران از کارهای منزل آزاد بودند ونیز مردان وپسران علاوه برهدایایی که به مادران وزنان وخواهران ودختران خودمی دادند در تمام آن روز انجام همهی کارهای منزل از قبیل پخت و پز ، رفت وروب وشستشورا بهعهده داشتند وبابرگزاری این تشریفات مردان وپسران تا اندازه ای ازحمایت زنان ودشواری انجام کارهای منزل با خبر می شدند وبدین وسیله از زحمات آنان قدردانی می کردند.زن درایران باستان با مرد درهمه اجتماعات ومراسم دینی شرکت می کردند و در خانه آزادی اقتصادی داشت وبرخانواده خود نفوذ زیادی اعمال می کرد .
اومی توانست وکالت از طرف شوهر دعوایی را تعقیب کند و به امورش رسیدگی نماید .
شوهرحق نداشت بدون مشورت با همسر خود دختر مشترکشان را عروس کند .
به عنوان شاهد ، زن میتوانست مثل یک مرد در دادگاه شهادت دهدوحتی برکرسی قضاوت بنشیند.
پرفسورکریستین سن در کتاب خود به نام پادشاهی ساسانیان می نویسد: «رفتار مردان نسبت به زنان درایران باستان انسان را در دوران دور گذشته به یاد رفتار نزاکت آمیز زمان حال می اندازد .
دوشیزگان درآن دوران نه تنها به وظایف خانوادگی آشنا می شدند بلکه اصول اخلاقی وقوانین مذهبی اوستا را نیز فرا می گرفتند چه دراجتماع وچه در زندگی خصوصی پس از رسیدن به سن بلوغ از آزادی عمل برخوردار بودند در آن زمان آزادی دختران به حدی بود که می توانستند با ارائه دلایل کافی اجازه ازدواج خود را با مرد دلخواه بدون رضایت پدر ومادر از موبد یا دادگاه دریافت نمایند وعلی رغم میل پدر ومادر خویش ازدواج کنند .
زنان می توانستند در دوران سالخوردگی ویائسگی به نگهبانی آتش مقدس وآتشکده ها بپردازند یا با شغل وکالت دادگستری بر مسند قضاوت بنشینند برابر مندرجات خدای نامه پهلوی وشاهنامه زنان حتی گاهی در شکار وجنگ نیز شرکت می کردند ودراین زمینه در تاریخ ایران باستان داستانهایی از جنگ ودلاوریها وحماسه های زنان به یادگار مانده .آنان حتی می توانستند در مقام شاهی به رتقوفتق امورکشور بپردازند .
قوانین ازدواج نیز دردین زرتشتی برمبنای تک همسری استوار بود یعنی در آن واحد زن یا مرد زرتشتی نمی تواند بیش از یک همسر داشته باشد همچنین ازدواج موقت وجود ندارد وازدواج به صورت دایم ومادام العمر می باشد، مگر به عللی که درآئین نامهی احوال شخصیه زرتشتیان بدان اشاره شده وآن استثنایی است .
زناشویی به شیوهپهلوانی درشاهنامه زناشویی شاهان وپهلوانان با دختران اقوام بیگانه ، روند کلی پیوندهاست .رودابه ،تهمینه ،سودابه ،جریره ،فرنگیس ،منیژه ،کتایون ،همگی از اقوام بیگانه اند .امّا در داستانهای پهلوانی حتی یک نمونه نمی آید که شاه یا پهلوانی ایرانی دختر به بیگانه بدهد در داستان اسکندر روشنک را شاه تازشگر به زنی می گیرد ،اما آن داستان خارج از دایرهحماسه ملی قراردارد.آقای ویدن گرن می گوید که ازدوج با نزدیکان رسم مغان بود وچه بسا اصل آن زروانی باشد .
پارسیان بهدین ازدواج با نزدیکان را در دین قدیم زرتشتی انکار می کنند ولی بههر حال به ندرت در شاهنامه نمونه هایی از ازدواج با نزدیکان دیده می شود .دقیقی می گوید: « عجم را چنین بود آئین وداد»ودرگشتاسب نامه اش ماجرای ازدوج دختر گشتاسب را با برادر گشتاسب به نام اسفندیار می نویسد .
نمونهزیبایی زن درشاهنامه زنان شاهنامه پهلوانی از هر قوم ونژادی یا از هر قشر وطبقه اجتماعی که باشند، با زیبایی کم وبیش یکسان وصف شده اند .بلندبالا هستند و گیسوان سیاه بلندوتن سیمین وچشم نرگس وابروان کمانی دارد .توصیف زیبایی رودابه کاملترین نمونه زیبایی زنانه است درشاهنامه پهلوانی.
توصیف نمونه زن زیبا درکتاب خسرو قبادان وریدکی بطور کلی با زیبایی زنانه شاهنامه خویشاوندی ندارد.زیبایی زن در رساله پهلوی اینگونه وصف شده است:«پرسید زیباترین و مطبوع ترین زن کدام است ؟گفت کسی که دل ، اورا بخواهد ودوست داشته باشد وطبع بدان رغبت کندومطبوعترین آن نه بایدخیلی مسن ونه خیلی جوان ،نه خیلی بزرگ ونه خیلی کوچک ، نه خیلی لاغر ونه خیلی فربه باشد،ضمناً قدی متناسب ، سیمایی دلپذیر وطبعی جاذب داشته باشد وپیشانیش راست و ابروی کمانی وچشمانی بادامی ودماغ متناسب ولبها نازک و قرمز عقیقی وچانه ای گرد وگردنی بلند وکشیده داشته باشد .
نرمی پوستش به ابریشم ومویش سیاه باشد ورنگش به انار ماندونکهتی مطبوع وآهنگی ملایم دارا بوده وکم بگوید وبسیار محجوب باشد» پس می فهمیم زیبایی زنان شاهنامه زیبایی زنان خراسان وماوراءالنهر است پیش از آمیزش با اقوام بیگانه ، ولی زیباییای که دربالا وصف شد تقلیدی است از زیبایی ترک و سرچشمه بودایی دارد.
سخن اول درحماسه های هندواروپایی زنان نقش مهمی برعهده دارند اما درحماسه های بین النهرین ،ایزد ـ بانوان والهه های آن ها مهم وبرجسته مینمایند ، وزن درجلوه انسانی اهمیّت چندانی ندارد.مابا «تئودورنولدکه» همداستان نیستیم که می گوید: « زن ها درشاهنامه مقام مهمی را حائز نیستند»موضوع زن درشاهنامه فردوسی ،مانند بسیاری دیگراز مطالب این کتاب شگفت ،سخت پیچیده است .
نقش زنان در سراسر شاهنامه یک شکل وهمسان نیست ؛ تفاوت فاحشی است میان زنان داستانهای پهلوانی وزنان عهد ساسانی .شهره ترین زنان ساسانی، حتی زنان تاجدار آن سلسله ،به توانایی ونیرومندی هیچ یک از زنان شاهنامهپهلوانی نیستند.قهرمانان زن در شاهنامه همگی انسانند،حتی اگر از دنیای اساطیری یا قصه های پریان به روایات پهلوانی راه یافته باشند .
درشاهنامهی پهلوانی ، زن شبحی گذار نیست ، بلکه چرخ داستان را به گردش درمی آورد و گاه نیز خود زمینه ساز حماسه است وعامل اصلی رویدادها .
با دقت در منش وخویشکاری زنان حماسی در می یابیم که این داستان ها درجوامع چند گانه ودردورانهای متفاوت شکل گرفته اند چنین بنظر می رسد که آزادگی واقتدار استثنایی بعضی از زنان در منظومههای پهلوانی نشانگر ارج ومنزلت زن است نزد اقوامی که این روایتها را آفریده اندورواج داده اند به گمان ما طرح نخستین این قهرمانان زن در داستانها چندان استوار بوده است که دستکاریهای بعدی نیز نتوانسته سیمای این بانوان را دگرگون کندوآنان را به سطح زنان عصر ساسانی فرود آورد این درونمایهغنی دردستهای توانای فردوسی استادانه پرورده شد.
حاصل این بازسازی وباز آفرینی هنرمندانه ، به نمایش درآمدن زنان شگفت انگیزی است درشاهنامه که درادبیات ایران تقریباً بی مانند ند وبه ندرت کمنظیر .
درشاهنامه ،برجسته ترین زنان ، بزرگ زادگانند ـ از دودمانهای شاهی اند یا از خاندان های بزرگ پهلوانی ،دربخش ساسانیان زنان خاندانهای شاهی بیشتر بتهایی آراسته ا ند درشبستانهای پر از ازدحام وگاه نیز دستهایشان به جنایت آلوده است .چند زن در خور توجه دراین دوران دختران غیر اشرافی اند که هنری دارنداگر چندان سخنان سزاواری از دهانشان نمی شنویم باری سرودهای دلنشینی می خوانند .
زنان تاجدار نیز ،برخلاف آنچه شهرت دارد نقش مهمی درشاهنامه ندارند.
آزرمیدخت وپوراندخت نامهایی هستند درشجره نامهساسانیان .این دوتنها اهمیت تاریخی دارند،ولی حماسه ،آرزوی خنیاگر به مراتب انسانی تر وجاندارتر از آنان نموده شده است .
نولد که می گوید:« وجود آنها (زنان )در منظومه ،بیشتریا از راه هوس یا از راه عشق است » آری بعضی از زنان شاهنامه دست آویز هوسهای مردانند ،اما کدام زنان ودرکدام بخش ازشاهنامه ؟تفاوت عظیمی است بین شیرین ، سوگلی خسرو پرویز و سیندخت کابلی و چه شباهتی است میان فرنگیس وبت لال وکری مانند دختر خاقان چین ؟
جلوه های تکان دهندهزن در بخش بزرگی از شاهنامه درحقانیت اوست ـ درگفته های سزاوارش ،ونه درهوسناکی تن زنانه اش ـ گو آن که قهرمانان زن بسیار هم زیبا و گاه نیز بذله گو وشیرین سخن اند .
دربیشتر داستان های پهلوانی سزاوارترین سخنان را از دهان مادران وهمسران ودختران پهلوانانی می شنویم .
زنان شاهنامه سخن بهسزا می گویند زیرا خردمندندوچون خرد دارند در همه حال وهرجا که باشند آزاداندیشند گفتهما شعار تو خالی درپشتیبانی از زنان نیست ،امیدواریم درهمین نوشته کوتاه گواه این ادعا را در اشعار فردوسی نشان بدهیم .
به گمان ما ،جلوهتوانا وسزاوار زن درشاهنامه بیشتر مدیون بلند اندیشی وخردمندی شخص فردوسی است .درست است که دردرونمایهروایتهای شرق ایران زمینهمناسبی برای پرورش شخصیت زنان نیرومند وجود داشته اند، اما فردوسی زمینه مناسبی داشته وبلند اندیش است ، که سخنانی به روشنایی آفتاب از دهان بانوانی چون فرنگیس وکتایون می سراید .
دیگران نیز اکثر این روایتهای پهلوانی را در اختیار داشته اند، پس چگونه است که حتی درکتاب ثعالبی که شاهنامهی ابومنصوری را پیش روی داشته وداستانهایی را تقریباًبه ترتیب شاهنامه فردوسی آورده است ، این زنان چنین بی رمق وناچیزند ؟
فردوسی فزون برنبوغ درداستانسرایی وشخصیت سازی ،نقش زنان را در بافت داستانها می شناخت ،ومهمتر آنکه به دور از رسم زمانه به وجود زن مینگریست و زن مورد پسند فردوسی را می توانیم کم وبیش ازمقدمهی داستان بیژن ومنیژه بازبشناسیم .تصویر زن جوانی که همدم فردوسی است هم امروز نیزمی تواند دلخواه هرمرد هوشمند وبا فرهنگی باشد.
نخستین قهرمانان شاهنامه ،همچنین زنان وابسته به آنان ،برگرفتهاز اساطیر کهنند که در مواردی قدمت آن اسطوره ها به سنتهای هند وایرانی می رسد .
این زنان با آن که شکل انسانی دارند هنوز از فضای اساطیری کاملاً جدا نشدهاند ، وپیچیدگی انسانی دیگر زنان شاهنامهپهلوانی را ندارند .آزادترین زنان شاهنامه درافسانه های مربوط به خاندان زال ورستم نموده شده اند .
زنان این حماسه ها زنده وواقعی اند ،ودرخوش طبعی وبذله گویی بی مانند .
خنیاگرانی که در روزگار باستان داستانهای رستم را سروده اند چنان بال و پری به این زنان داده اند که در دوران بعد - حتی پس از نزدیک به هزارسال خوار کردن وفرمانبرداری زن - نشد که از پرواز بازشان دارند .حکیم طوسی به تفاوت این زنان با دیگر قهرمانان زن توجه میکند ،و فراخورمایهاین داستانها وبه تناسب پهلوانان عظیم حماسه ، قهرمانان زن ماجراهای رستم را در شاهنامه به نمایش می گذارد.گسترده ترین بخش شاهنامهی پهلوانی را روایتهای کیانی دربر می گیرد ، که از پادشاهی کیقباد آغاز می شود وتاکشته شدن دارا وتازش اسکندر ادامه می یابد.
روایتهای کیانی درشاهنامه سه دوره دارد: از کیقباد تا پایان سرگذشت کیخسرو ، سپس از پادشاهی لهراسب تاهمای چهرزاد ،وبعد پیوستن آخرین شاهان هخامنشی به خاندان کیانی .
اما افسانه های غیرکیانی نیز به این روایات راه یافته اند از جمله : حکایت پیوند کتایون وگشتاسب وبه نظر ما قصهبیژن ومنیژه که بیش از شاهنامهی فردوسی دررشته روایات کیانی جای نداشته است مهمترین زنان این دوره از پادشاهی کاوس تا آخر داستان کیخسرو به نمایش در می آیند ،ودردورهدوم این پادشاهی زنی ناب می درخشد بهنام کتایون .
ما به ترتیبی که دربالا گفتیم این نوشته را در سه بخش ارائه می دهیم:دربخش نخست ،نخستین زنان شاهنامه را به اختصار معرفی می کنیم.دربخش دوم با زنان افسانه های رستم آشنامی شویم سومین بخش اختصاص دارد به مهمترین زنان درروایات کیانی .
کار ما با معرفی کتایون در داستان رستم واسفندیار به پایان می رسد.با آنکه روایات کیانی درشاهنامه تاداستان اسکندر ادامه می یابد،ناگزیریم یگانه زن تاجدار کیانی را از این نوشته کنار بگذاریم .چون در محدودهبحث ما جایی ندارد.
زنان حماسه ساز شاهنامه : فرانک : فرانک مادر فریدون وزن آبتین وتنها دریک وجه نموده می شود که همان خویشکاری اوست ـ مادر فریدون بودن .اما فرانک زاینده فریدون است نه پرورانندهوی.
دایهی فریدون گاوی است شیرده وزیبا.
فرانک پیچیدگی شخصیت زنان روایات کیانی وافسانه های رستم را ندارد ؛ دریک خط ساده در داستان ترسیم شده است .این زن شخصیت بخود ومستقلی نیست ،بلکه درسایهقهرمان برجسته ای چون فریدون جنب وجوشی دارد.نقش فرانک در داستان ضحاک محدود می شود به کوشش درحفظ جان فرزند وپنهان داشتن فریدون از چشم شاه اژدهاوش که نشانی کشندهخود را که درخواب دیده درجهان می جوید.فرانک پس از کشته شدن آبتین بهدست ضحاک ،کودک شیر خوار را به مرغزاری می بردوبه نگهبانی آن می سپارد تا ازشیرگاو پرمایه تغذیه نماید.
فرانک بدش نام وفرخنده بود به مهر فریدون دل آگنده بود *** پر از داغ دل خستهروزگــــار همی رفت پویان بدان مرغزار فرانک بدو گفت کای پاک دین منم سـوگواری زایران زمـین بدان کاین گرانمایه فرزند مـن همـی بـود خواهـد سر انجمن گاو پرنگار ، که همان زمان با قهرمان به جهان آمده است ،فریدون را شیر میدهد و یزدان پرستی که درالبرز خلوت گزیده مأموریت قدسی دارد که قهرمان را تاروز موعد از شر موجود اهریمنی پنهان دارد .
فریدون یکی از نیرومند ترین قهرمانان اسطورهسامان بخشی است ،از این رو مادر چنین قهرمانی می بایست نشانه های مهمی از این اسطوره کهن با خود می داشت امّا چنین نیست .دراوستا از فرانک نامی نیست درروایات پهلوی نیز از نشانه های رستاخیزی به فرانک دیگری جز مادرفریدون نسبت داده شده است .
رودابه رودابه یکی از جاندارترین ورنگین ترین زنان شاهنامه است.هیچ زن دیگری چنین دراز مدت در داستانها زنده نمی ماند .نگارهرودابه دریاد ما دخترکی است زیبا با گیسوان بلند سیاه ،آکنده از بویهای خوش گلهای بهاری، در تب وتاب عشق .امّا رودابهسالخورده نیز به همین پایه گیرا ودوست داشتنی است .منتها درجلوه ای دیگر .
«نولدکه» می گوید «از رودابه فقط به سمت مادر رستم ذکری می شود »چنین نیست .
در داستان زال ورودابه این دختر در نقش دلدادهزال صحنه های شورانگیزمی آفریند،وتنها در پایان این داستان ، رودابه بعنوان مادررستم معرفی می شود ودراین داستان ،بادختری «دلشده» و بی باک آشنا می شویم که درراه رسیدن به دلدار از هیچ خطری نمی ترسد، دل به دریا می زند ومهر پاک خود را به سادگی هدیهی دسته گلی نثار یار می کند .این دختر که رودابه نام دارد،دختر شاه کابل است .
زال جوان گردش کنان همراه گردان زابلستان به شهر کابل می رسد ،درمجلسی وصف زیبایی دخترمهراب رامی شنود.
پس پردهاو یکی دخترست که رویش ز خورشید روشن تراست زسرتابهپایش به کردارعاج بهرخچون بهشت وبهبالا چو ســاج توصیف زیبایی زنان درشاهنامه کم وبیش درهمهداستانها یکسان است.
زنان زیبا ، سروقد وسپید گونند .
گیسوان بلند سیاه دارند وچشمانی بسان نرگس .وصف رودابه نیز براینگونه است وشکوهی حماسی دارد .
ازشنیدن وصف زیبایی رودابه ، دل جوان زال بهجوش آمد .
از این پس داستان دلدادگی زال ورودابه ،عاشقانه ترین وشاداب ترین منظومهی شاهنامه می گردد .
درشاهنامه ،به طور معمول، جای زنان درشبستان است .اما تفاوتی است عظیم میان زن ساسانی که لعبتی است درمشکوی شاه ، با رودابه که در قفس نمی ماند وپرواز می کند .یکی از ویژگی های خانوادگی درداستانهای پهلوانی سخن گفتن ودرد دل مردان است با زنان ورای زدن با همسران ومادران .
درنخستین صحنه ای که با سیندخت ورودابه آشنا می شویم ، مهراب دربازگشت از پیش زال به شبستان می آید وبا شیفتگی زیبایی ودلیری پهلوان جوان را می ستاید.
چو بشنید رودابـــه آن گفتگوی برافرخت وگلنارگونکرد روی دلش گشت پر آتش از مـــهرزال ازودور شد خورد وآرام وحـال رودابه همین است سپندی بر آتش .شور رودابه باهیجانهای شهوانی زنی مانند سودابه تفاوت دارد.رودابه ، چشمهآب زلالی است جوشان درباغ مهر.اما شورانگیزی رودابه خوشایند همه نیست .گواه ما ابیات الحاقی است دراین داستان .درهمین صحنه ،یکی از کاتبان به عاشق شدن دختر مهراب که می رسد رگ غیرتش بهجوش می آیدودرجا دوبیت اخلاقی صادر می کند.
چه نیکو سخن گفت آن رای زن زمردان مکن یاد در پیش زن دل زن همان دیو را هست جای ز گفتار باشند جوینــــــده رای نه !
در دل رودابهجوان دیوی جای ندارد.
مهر زال خانه کرده است ودیگر کسی نخواهد توانست این مهر را از دل دختر بیرون براند رودابه نخستین گام را دررسیدن به زال پیش می نهد و دستش را برای گرفتن دست یار پیش می برد.داستان زال ورودابه رنگ آمیزی زنانه دارد.
در ماه فروردین زال ورودابه به هم دل می بازند وفردوسی چنان هوای بهارانه دراین داستان دمیده که پیران نیز از خواندن سرود دلدادگی این دوجوان سرمست می شوند.
براستی دلدار نازنین زال ، دختری نازدار است .رودابه ،فریبنده نیست چون شیرین ،رعنا نیست مانند سودابه ، دلربایی چون پرشهای آب زلال است، کششی پاک وآمیخته بهشرم کودکانه دارد و با ناز سخن می گوید .
سرانجام سیندخت ، مادر رودابه ، کاخهای شاهی را چون بهشت میآراید .
درروز عروسی رودابه را به جامه های رنگین می پوشانندوبر اوبویهای خوش می افشانند وعروس پیراسته را درخانهزرنگاری مینشانند .
شهر کابل ،غرق دررنگها وبویها ونواهای خوش ، آمادهپذیرایی از خاندان داماد است .
پس از بستن عقد ، مهمانان به باغ می روند وجشن رابرگزار می کنند .
هفت شبانه روز این جشنها درکاخهای شاهی برپاست .
با رفتن رودابه به خانه بخت ،داستان عشق زال ورودابه بهخوشی وخرمی به انجام می رسد .اما رودابه در داستانهای پهلوانی شاهنامه گم نمیشود از این پس با رودابهدیگری آشنا می شویم ، رودابه مادر رستم .
بارداری رودابه وزادن رستم در شاهنامه ،فرنگیس مادری است آیینی ـ دینی ، که قهرمان موعود رادرتن خود می پروراند ونهانی ، کیخسرورا به جهان می آورد.اما رودابه مادری است به تمام ، این جهانی که پهلوان آرمانی ـرستم شگفت ـرا باردار است ، واین باری است گران وزایشی حماسی .
ازاین جفت موجودی چون رستم بوجود می آید که در تولد از پهلوی مادر بیرون کشیده می شود .از سوی دیگر زایمان دشوار وغیرطبیعی رودابه با بخت پهلوان شگفت پیوستگی دارد.
درشرح تولد رستم همدردی زال با رودابهدردمند ، جلب نظر می کند .دربیشتر داستانهای عاشقانه اگر دودلداده به هم برسند ،یا پس از وصال، دیگر سخنی از محبوبه نیست وزن از دور خارج می شود یا اینکه دررزوهای دشوار زندگی ، زن تنها می ماند وباررنجها را یک تنه بهدوش می کشد اما در داستان زال وردابه زن گل چند روزه نیست که زود بپژمرد ، یاعلفی هرز که به دورش اندازند زن درخت تنومندی است که دوام می آورد ،زیرا دربافت حماسی ریشه می دواند.
پس از تولد رستم ، رودابه درخاندان فرمانروایان زابلستان پایگاهی بلند دارد،اما درداستانهای بعدی بهندرت ظاهر می شود.
اگر رودابه در روزگار جوانی دختری انگشت نما بود که چهره اش را در ایوانها نقش می کردند ،درسالخوردگی بانویی است ارجمند که بزرگان ایران گرامیش می دارند.
کاوس درپیامی که به رستم می فرستد بررودابه آفرین می فرستددرداستان رستم واسفندیار، هنگامی که اسفندیار به زابلستان می رسد،نخست از رستم می خواهد که انجمنی از بزرگان قوم گرد آورد تا پیام گشتاسب را با ایشان در میان نهند.نام بردن رودابه دراین انجمن نشانگر مقام اجتماعی ـ سیاسی اوست.
همه دوده اکنون بباید نشست زدن رای وسودن بدین کاردست زواره فرامرز ودستان سام جهاندیده ، رودابهنیک نـــــام اما دریغا که چه فرجامی در انتظار اوست ،فرجامی سخت وتلخ .
از روزی که اسفندیار پای به زابلستان مینهد آسایش خاندان زال بهم می ریزد وروشنایی خانهرودابه روبه تاریکی می رود.
دیری نمی پاید که فرزند کهنسال رودابه وپشت وپناه زابلستان به نیرنگ شغاد ، دور از زادگاهش کشته می شود .
درمراسم سوگواری رستم از رودابه نشانی نیست.
اما سالی پس از مرگ رستم در قطعه ای حکیمانه رودابه را باز می یابیم این رودابه آن دخترک شاد نیست که در داستان زال ورودابه شناختیم اما یک نشان از دوران جوانی دارد ـ ایستادگی تا پای مرگ .
به شیوهمتعارف باید کارنامهرودابه همین جا بسته می شد.
خروش تکان دهندهبانوی بزرگ خاندان زال بر قداست دودمان گشتاسب خط بطلان می کشد .صدای رودابه که سرود عشق را درشاهنامه سردادبا نفرینی تلخ خاموش می شود وبا ناپدید شدن رودابه زیباترین بخش شاهنامه نیز به پایان می رسد.