هدف بعدی: انبار
اجاره کردن اولین کارمند انبار برای کمک در ارسال کالاها به نظر می رسید که مقدار کمی نرم و صاف کننده پیش رفت.
من عاشق کار کردن در انبار بودم .
این منطقه ای بود که شما می توانستید واقعا یک حس واقعی از پیشرفت و انجام را دریک مقدار کوتاه از زمان به دست آورید.
وقتی شما یک چندین ساعت را برای برداشت و بستن سفارشات صرف می کردید ،یک تپه بزرگ از جعبه ها که بسته بسته شده بودند وجود داشتند که به شما اجازه می دادند تا ببینید که ثمره زحمت تان چه بوده است .
وقتی فهرست ها را ایجاد می کردید یا وقتی تمام کاغذ های کاری (کاغذ بازی) را جذب نگاه می داشتید.
به نظر نمی رسید که چیزی انجام داده بودم و اصلا مهم نبود که چه قدر کار کرده بودم .
با تولید فهرست ، من نمی توانستم ثمره ساعات ما از کار را تا زمانی که چیزها پرینت گرفته می شد و چندین ماه بعد پست می شد،ببینم .
و کاغذ بازی ها و تشریفات اداری شبیه ظرف ها و رخت و لباس شوئی – آن هیچ وقت تمام نمی شد.
وقتی من یک استراحت از جنبه ذهنی از تجارت نیاز داشتم.
لباس چین و پیراهن پشمی ام را می پوشیدم و مستقیم به ناحیه ارسال کالاها می رفتم تا سفارشات را پر کنم.
Jeff و من ساعات بین کاری را با همدیگر در انبار می گذراندیم.
من اقلام را برای هر سفارش جمع می کردمو jeff آنها را در جعبه ها بسته بندی می کرد.
بدون هیچ قطع و انفصالی آدر نالین و فشار خون شب دیر وقت بین ما دو تا جاری می شد و ما می توانیم در حدود 500 سفارش را در هر شب بسته بندی کرده و بچینیم .
که به طعنه برابر با آنچه بود که در بین ساعات کاری روزانه از 5 انجام می دادیم .
ما همیشه از دیگر افراد سریع تر راه می رفتیم و چه در حال قدم زدن بودیم چه در حال مورزون صحبت کردن یا کار کردن از دیگر افراد سریع تر بودیم.
اولین همایش من وقتی به سال دوم از کار رسیدیم ،این روش بود که ما احتیاج به کار کردن به طور هوشیارتر داشتیم تا به کار کردن سخت تر.
من شنیده بودم که یک همایش بازار مستقیم برای صنعت سفارش کالا از طریق پست در boston در حال اجرا است و فکر کردم که این خوب است که مقدار بیشتر در مورد این تجارت احمقانه از ماهران و متخصصان نامیده شده یاد بگیریم.
من تصمیم گرفتم که jeff.brad.emma و من به بوستن برویم تا در همایش شرکت کنیم .
اما قبل از اینکه حتی ما تصمیم رفتن به همایش را بگیریم .
واضح بود که من مجبورم که اجازه دهم که emma برود.
به طور تحت اللفظی او بجا کار نمی کرد.
من قبلا بلیت هواپیما برای او خریده بودم بنابر این من از فرودگاه خواستم که پول بلیت را استرداد و باز پرداخت کند.
ها!
همچنین چیزی رخ نمی دهد .
نماینده به من گفت هواپیما را تغییر دهم و کسی دیگر می توانست برود .
داشتن یک خانواده بزرگ کمک کننده است.
خواهر من Diana در جریان شغل بود و من می خواستم که او می آید اگر من مخمصه و وضع نامنساعد خود را توضیح می دادم.
بنابر این من به اوتلفن کردم و از او خواستم اگر می تواند به boston با ما پرواز کند تا پیگیری کنفرانس که قرار بود emma رسیدگی کند را بر عهده بگیرد.
Diana برای سفرهای جاده ای اهل حال و سرحال بود و از آن جا که دارای مغز متفکر و با هوش در خانواده ما بود او مسلما بهتر قادر بود که علم گردش پول و معیارها و آمار از کارهای اجرایی را بهتر از من انجام دهد.
و درک کند.
قبل از ترک کردن برای همایش .
من ساعت های زیادی را برای مطالعه کاتالوگ و فهرست ها از گروه ها و کارگاه ها ،صرف کردم ،تلاش کردم تا تصمیم بگیریم که چه کسی را برای کدام یک بفرستیم.
مسیرهایی در تولید فهرست کاتالوگ وجود داشت .
گردش پول مطلوبیت و تکمیل و اجرا ،خلاقیت ،تجارت و عرفه – بازرگانی الکترونیکی و محل اجتماع مدیران عامل.
من می خواستم مطمئن شوم که ما همه پایه ها را پوشش داده ایم .
من به دقت طراحی کردم که چه کسی باید برای چه کاری برود بنابر این در هر ساعتی از روز که داده شده بود یکی از ما باید تمام موضوعات کلیدی را تحت پوشش قرار می داد.
به هر کسی یک زمان بعدی با رنگ بندی کد گذاری شده واگذار شد و به آن گفته شد که به آن بچسبد و آن را حفظ کند .
من اقرار می کنم که من یک مقدار در موردهمه چیز وسواسی شده بودم.
من مطمئن هستم که brad.diana.jeffهمگی در مورد ستیزه جویی که من بودم به خوبی خندیدند .
اما من می خواستم مطمئن شوم که پول و ارزش و بهای پول خودمان را به دست آورده بودیم .
من پدرم را برای تشکر از این موضوع داشتم .
وقتی من کودک بودم ،شما می توانستید ببینید که در خانواده ما اولین افرادی که می رسیدند و آخرین افرادی که فعالیت را ترک می کردند خانواده ما بودند اگر موضوع ارزش پول را داشت.
هیچ مهم نبود که چگونه خسته و گرم ما ممکن بود باشیم ،هیچ ترک و رها کردن تا زمانی که پارکینگ بسته می شد وجود نداشت .
نمی خواستیم که هیچ چیزی را که برایش پرداخت کرده بودیم را از دست بدهیم.
با همان روحیه ،من نمی خواستم یادگیری چیزی مهمی را در اولین قراردادمان از دست بدهم و گذشته از این این برای ما یک مقدار کوچک پول برای رفتن هزینه برداشته بود.
بودجه کساد ما تنها برای یک اتاق هتل اجازه می داد .
بنابر این هر چهار تای ما به یک اتاق کوچک چپانده شدیم.
خدا را شکر که ما همگی فامیل بودیم .
هیچ فضایی برای غلتیدن وجود نداشت و این واقعا گرم و نرم بود وقتی 2 تا در یک تخت بودیم.
Brad.diana هر دو بسیار خرو پف می کردند ومن در تمام شب با نومیدی تمام تلاش کردم که بالش ها را به طرف آنها پرتاب کنم و تخت خواب ها خیلی کوچک بودند و همه آنچه که ما می توانستیم بکنیم نیفتادن بر روی زمین بود.
ما هر روز صبح خیلی زود شروع می کردیم در حالی که خواب کمی کرده بودیم و راهمان را به مرکز همایش در پیش می گرفتیم .
دوباره ما نمی خواستیم که خبری را از دست بدهیم .
هر کسی رهبری پیگیری واگذار شده به خود را داشت و پس ما همدیگر را برای ناهار ملاقات می کردیم و بحث سریع و عصبی در مورد آنچه یاد گرفته بودیم ،داشتیم.
Diana تلاش کرد تا آنچه rfm معنا می دهد را توضیح دهد در حالی که من می گفتم که RF چی؟
(یک زمان طولانی کشید قبل از آنکه من به طور کامل درک کنم RFM چیست- چگونه (RECENTLY) اخیرا یک مشتری خرید کرده است چگونه زود به زود و تکرار شونده (FREQUENTLY) آنها خرید می کنند و چگونه مقدارهای پولی هستند(MONETARY) BRAD به ما گفت در مورد سیستم های اعلامیه و بیانیه های جدید می گفت برای انبارها و به روز کردن ما در معیارهای صنعتی که ما حتی نزدیک و قادر برای اندازه گیری آنها نبودیم .
JEFF تکرار کرد که بر اساس شماره ها ما هرگز پول در این روش احمقانه تجارت ایجاد نکرده ایم و من بر خاصیت عرضه (کالا) و چگونه مهم بودن آن برای موفقیت در یک فهرست به تفصیل شرح دادم.
اکثر اوقات ما تنها همگی باهم حرف می زدیم در یک زمان و غذاهامان را بسیار سریع انگار پارو می زدیم و به ندرت آن را فره فره می کردیم بنابر این ما می توانستیم بر طبق زمان بندی باقی بمانیم و برای کلاس بعدی زمان داشته باشیم .
در انتهای هر روز بلند ما به اتاق هتل بر می گشتیم ونکات خود را مرور می کردیم JEFF برنامه اولیه تایپ خود NOTEPAD خود را در می آورد که زود با اندازه مجاز بود و توضیح به ما می داد که بر اساس هزینه های اجرای یک فروش مکاتبه ای تجارت سالها طول می کشد که قبل از اینکه ما یک سود و بهره ای داشته باشیم.
ما همگی شروع تر برس از یادداشت زرد او کردیم و واقعیت غم انگیزی که همیشه دنبالش بودیم .
BRAD یاد گرفته بود که اجرای منبع یابی از خارج شرکت ممکن است راهی برای رفتن باشد و اینکه چگونه آن به ما در کاهش هزینه کمک می کند و ما را بیشتر کارا می سازد.
سر من شناور از اطلاعات بود و چشمان من تا حدی در این مورد بی حالت و بی نور شده بود .
DIANA تنها کسی بود که به نظر می رسید به وسیله همه انچه یاد گرفته بود پر انرژی بود.
عددها و فرمول ها احساس و حس به او می داد و او واقعا در مورد پول در جریان لذت می برد .
قبل از اینکه طولانی شود ما همگی در تخت هایمان می افتادیم.و برای شب بی خواب دیگر پر از خر.
پف به تخت می رفتیم بنابر این می توانستیم دوباره صبح روز بعد شروع کنیم.
اولین مشاور ما در سومین روز از همایش ،من متقاعد شدم که ما چیزی را اشتباه انجام می دهیم .
ما پول را به وسیله بارگیری محموله ها را از دست می دادیم و مجبور بودیم که چیزها رابه سرعت دور بزنیم .
باید یک قطعه از این معماو پازل فروش مکاتبه ای وجود داشت که ما از دست می دادیم .
من آنچه یکی از راهنماهای صنعتی می گفت را شنیده بودم.
زودتر از آن روز تصمیم گرفتم که برای کم کم فراهم آوردن قوت قلب (کمک) با او صحبت کنم تا ببیند که آیا او می تواندآنچه من در حال انجام آن به طور اشتباه بودم را برای من آشکارکند یا نه.