دانلود مقاله رایگان داستان مرد فقیر

Word 29 KB 16139 5
مشخص نشده مشخص نشده ادبیات - زبان فارسی
قیمت: ۰ تومان
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • روزی روزگاری مردی فقیر با خانواده اش در یک روستای کوچک زندگی می کردند آن مرد کار خاصی نداشت و به سختی خرج خانه و خانواده اش را فراهم می کرد زن آن مرد که از نداشتن غذا و آذوغه بسیار رنج می برد یک روز به او گفت برخیزد و به دومبال بخت در خوابت برو ای مرد.
    مرد با تعجب گفت بختم.

    زنش جواب داد بله به نظر من بخت تو خواب است و تو باید به دومبال آن بروی و او را بیدار کنی تا زندگیمان رونق یابد.
    اندک غذا ای که در خانه بود درون کیسه ای گذاشت و به مرد داد و او را راهی کرد.
    مرد روزها و شب ها به دومبال بخت در خوابش بود که ناگهان به شیری رسید شی از او پرسید برای چه به این جا آمده ای.
    در همان هنگام مرد متوجه شد که شیر از درد سر بی تابی می کند مرد تمام برنامه ی زندگیش را برای آن شیر توضیح داد.
    شیر از او درخواستی داشت شیر به مرد گفت اگر توانستی بخت خودت را پیدا کنی از او بپرس که درمان سردرد من چیست مرد هم به او قول داد که اگر بختش را پیدا کرد درمان سردرد شیر را بپرسد.
    مرد به راه افتاد چند روزی که گذشت پیرمردی را در راه دید که مشغول کار و کشاورزی بود به نزد او رفت و تمام داستان زندگیش را برای پیدا کردن بختش تعریف کرد.
    مرد به راه افتاد چند روزی که گذشت پیرمردی را در راه دید که مشغول کار و کشاورزی بود به نزد او رفت و تمام داستان زندگیش را برای پیدا کردن بختش تعریف کرد.

    پیرمرد از او نیز خواسته ای داشت گفت اگر بخت خودت را پیدا کردی از او علت این که چرا در این مزرعه کشت خوب نمی شود دلیلش چیست.

    مرد فردای آن روز به راه افتاد و پس از چند روز به شهری رسید.

    سربازان حکومتی وقتی آن مرد غربیه را دیدند آن را دستگیر کرده و به نزد حاکم شهر بردند.

    حاکم از آن مرد پرسید تو که هستی و برای چه به این شهر آمده ای آن مرد داستان خودش را برای پیدا کردن بخت خودش برای حاکم تعریف کرد.

    حاکم نیز از او درخواست کرد که اگر بخث خودت را پیدا کردی به او بگو که چرا حکومت من سامان نمی گیرد.

    فردای آن روز مرد به راه خود نیز ادامه داد و چند روزی در بیابان ها جست و جوی می کرد تا بخت خودش را پیدا کند.

    مرد بسیار خسته شده بود در همان هنگام در دوردست ها چشمه آبی و تک درختی را دید.

    او که بسیار خسته شده بود به نزدیکی آن چشمه رفت و دید که پیرمردی در آن جا زیر درخت به خوابی فرو رفته.

    مرد که به گمان خود بخت او همان است با چوبی مشغول زدن پیرمرد شد تا او را از خواب بیدار کرد.

    پیرمرد که از برخورد این مرد حیران شده بود از او پرسید چرا مرا می زنی؟

    مرد جواب داد تو پدر مرا درآوردی.

    پیرمرد پرسید: چرا؟

    مرد جواب داد و گفت تو در این جا خوابیده ای و من به دومبال تو بودم پس تو بخت من هستی.

    تو دیگر نباید بخوابی پیرمرد گفت: چرا؟

    گفت: اگر تو بخوابی بخت من هم باز به خواب می رود.

    پیرمرد که دید با مردی طرف است به اول گفت من دیگر نمی خوابم.

    مرد به پیرمرد گفت در مسیر که می آمدم با چند نفری روبه رو شدم که آنها از تو خواسته هایی داشتند.

    پیرمرد گفت: حکایت آمدنت را برایم مو به مو تعریف کن.

    مرد حمایت را مو به مو برای پیرمرد تعریف کرد و پیرمرد گفت: اگر به نزد حاکم رفتی در خلوت به حاکم بگو که باید ازدواج کند البته با مردی تا حکومت بر تو مبارک شود.

    مرد گفت به پیرمرد چه بگویم پیرمرد گفت در زمین هایی که او دارد گنجی نهفته شده است به او بگو که شخم خودش را در زمین بیشتر فرو ببرد جواب را خواهد گرفت.

    به شیر چه بگویم اگر شیر را در راه دیدی به او بگو مغز آدم برای درمان سرت خوب است.

    اگر آن را بخوری خوب می شوی.

    مرد از بخت خیالی خودش خداحافظی کرد و به راه افتاد وقتی آن مرد به شهر رسید نزد حاکم رفت و در خلوت به او گفت بختم گفت که تو باید با مردی ازدواج کنی.

    حاکم که دید او اولین مردیست که از زن بودن حاکم باخبر است به او پیشنهاد ازدواج داد.

    مرد به حاکم گفت من خودم دارای خانواده ای هستم و آن ها منتظر من هستند.

    و آن گاه مرد به سوی دیار خود به راه افتاد به پیرمرد کشاورز رسید و به او گفت که هر وقت زمینت را شخم می زنی آن را در زمین بیشتر فرو کن.

    پیرمرد این کار را کرد و آن گاه گاو آهن آن پیرمرد به خمره ای پر از سکه های طلا گیر کرد و گنجی بیرون آمد.

    کشاورز با خوشحالی به مرد پیشنهاد کرد که سکه ها را با هم تقسیم کنیم.

    مرد خندید و گفت من پادشاهی را رها کردم حال بیایم و این مقدار گنج را از تو بگیرم من این کار را نمی کنم.

    زیرا که بخت من از خواب بیدار شده است و دیگر احتیاجی به این پادشاهی و این مقدار سکه ندارم.

    به شیر رسید که از درد سر می نالید شیر تا او را دید پرسید بختت را نیز پیدا کردی او گفت آری شیر پرسید درمان درد سر من چه بوده تو باید بگردی و مغز یک آدم را بخوری تا خوب شوی شیر گفت همین.

    او هم جواب داد بله به این سادگی.

    مرد که به راه افتاد شیر به فکر فرو رفت و پیش خودش گفت از این مرد که خودش پس مغز این مرد درمان سردرد من است باز شیر مرد را صدا زد و با یک حمله مرد را خورد.

    ما درمی یابین که هر فردی در طول زندگی لحظات خوبی را در پیش رو دارد و باید از آن ها به خوبی استفاده کنیم.

کلمات کلیدی: داستان مرد فقیر

مقدمه پروژه اي که مشاهده مي کنيد ازکتاب داستان راستان است که در جلد2 نوشته شده است. اين کتاب اثر مرتضي است که در مرداد ماه 1339 جلد اول اين کتاب منتشر شد . در زندگي انسانتعقل و خرد ورزي و سپس انتخاب دوست بسيار مهم است زيرا که انتخاب هر اعتقاد و

مقدمه: ادبيات فارسي حضور زنان را چگونه در خود پذيرفته است؟ زنان چه فعاليت و تأثيري در ادب پارسي داشتهاند؟ و بالاخره تأثير زنان در پايهگذاري، پيشرفته و تحولات شعر فارسي، اين مهمترين جلوه ادبي زبان فارسي، چگونه بوده است؟ با يک ديد کلي بعد از

مقدمه: ادبیات فارسی حضور زنان را چگونه در خود پذیرفته است؟ زنان چه فعالیت و تأثیری در ادب پارسی داشته‌اند؟ و بالاخره تأثیر زنان در پایه‌گذاری، پیشرفته و تحولات شعر فارسی، این مهمترین جلوه ادبی زبان فارسی، چگونه بوده است؟ با یک دید کلی بعد از ناصرالدین شاه قاجار بروز تحولاتی چشمگیر در موقعیت و عملکرد زنان ایران پدید آمد به صورتی که هم‌اکنون زن ایرانی امتیازات چشمگیری به دست آورده ...

مقدمه: واقعه کربلا حکايت از رودرويي حق با طل است که نقل عظيم حمايت از حقانيت را با خود مي کشد. پس از اين مسئله ي مهم اسلامي حق خواهان آنرا آئين قرار دادند و براي بيان آرمان خود اين مهم را به گذشته و آينده پيوند دادند. اول از زبان حضرت آدم وبعد ب

«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهر کم تطهیرا» منظومه محنت زهرا و آل او دوشیزگان پرده نشین حریم قدس بر خاطر کواکب ازهر نوشته‌اند نام بتول بر سر معجر نوشته‌اند سپاس خداوندی را درخور است که به برکت اصحاب کسا، عرش و فرش بیافرید و نعمت در آن بگسترانید و از برای جانشینی خود بر روی زمین انسان را از ماند آبی گندیده بسرشت و برای هدایت او پیامبران فرستاد. درود برون از شمارش ...

در نوشتار دیگری، ضمن ارائه تعریف مختصری از توسعه نایافتگی، وجوهی از آن را وارسیدیم. در این مقاله، می خواهم دنباله همان داستان را بگیرم. پرسشی که به آن خواهم پرداخت، این است که آیا دولت در توسعه/توسعه نایافتگی جامعه نقش دارد یا نه ؟ و اگر پاسخ به این پرسش مثبت باشد، بعد می توان در باره دولت ایران و یا هر دولت دیگری قضاوت کرد. این پرسش مسئله را کمی غامض می کند. یعنی می رسیم به این ...

مختصر سیاست سازنده : این بخش یک نظر کلی و خلاصه ای از یافته ها را برای گزارش کامل می کند. سرمایه گذاری هوای پاک در محیط و توسعه دادن چالش سرمایه گذاری هوا در کشورهای در حال توسعه بحران مهمی است برای توسعه دادن هدف . درباره دستیابی به خدملات هوای مدرن می دانیم، ضعیف هستند فرصت های محرومیت برای توسعه دادن اقتصادی و بهبود بخشیدن متعارف های زندگی. خدمات هوای پاک فراهم می کند: ...

تولد و کودکي امام حسين ( ع) : قلب مرد به تپش افتاده بود . با سرعت کوچه هاي شهر مدينه را پشت سر مي گذاشت تا هر چه زودتر خود را به پيامبر برساند . دوست داشت اولين کسي باشد که آن خبر مهم را به رسول خدا مي رساند . در راه هر که را مي ديد ، سرا غ پيامبر

مقدمه منطقه حسن آباد تا سال 1370 جز روستا بوده و از همین سال به بعد به شهر تبدیل شده است این منطقه دارای 900 سال قدمت می باشد و خانواده های اصیل و بزرگی چون احرامیان، هراتی، ناظمیان و مشیر الممالک در این منطقه صاحب آب و زمین بودند. جمعیت حسن آباد در حدود 7000 نفر می باشد و 2430 خانوار در این منطقه ساکن می باشند . 100 خانوار اصیل یزدی در این منطقه ساکنند و بقیه به صورت مهاجر ...

علي محمد افغاني (متولد 1304)از داستانهاي کوتاه که بگذريم، علي محمد افغاني در زمينه آفريدن رمان اجتماعي شگفتي مي‌آفريند و راه را براي پيدايش رمان‌هاي اجتماعي بعدي باز مي‌کند. رمان 900 صفحه‌اي شوهر آهو خانم (1340) خيلي زود نويسنده‌اش را به شهرت مي‌رسا

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول