دانلود رمان باران

Word 522 KB 16161 182
مشخص نشده مشخص نشده مشاهیر و بزرگان
قیمت قدیم:۳۰,۰۰۰ تومان
قیمت: ۲۴,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • وقتی حکم را در اداره آموزش و پرورش یکی از استانهای سرسبز کشورمان به دستم دادند محل تدریسم را در آن مشخص کرده بودند و من با ذوق وشوق فراوان این خبر را به خانواده ام رساندم از کودکی به طبیعت و زندگی در آن آرزوی من بود. بیش از اندازه به طبیعت علاقه داشتم. واین یکی از آرزوهای دیرینه من بود.  هنوز چند روز به آغاز سال تحصیلی مانه بود. محلی که برای من درنظر گرفته بودند یکی از روستاهای نسبتا بزرگ استان بود. که درآنجا حتی دبیرستان نیز وجود داشت. ومن به عنوان سرباز معلم به آنجامی رفتم تازه فارغ التحصیل شده بودم.  هنوز مُهر مدرک لیسانسم خشک نشده بود. این نوع خدمت در واقع انتخاب خودم بود.  می توانستم ضمن انجام وظیفه مقدس سربازی از طبیعت بکر آن محیط که توصیف آنرا زیاد شنیده بودم استفاده وافری ببرم.  واین مقدمه ای بودکه بعدها سرنوشت مرا رقم زد.  با بی صبری منتظر روز موعود بودم. یادم هست شبی که قرار بود صبح آن روز عازم محل خدمتم شوم خواب به چشمانم نمی آمد. همانطور که اشاره کردم به دو علت میخواستم از آن محیط شلوغ فرار کنم یکی به خاطر اینکه عاشق طبیعت بودم ولازم بعد از چند سال تحصیل به مغز خودم استراحت بدهم. ودیگری موضوعی بودکه بعد از فارغ التحصیل شدن بر سر زبانهای فامیل افتاده بودم و نُقل هر مجلسی شده بودم . و آن ازدواج من با یکی از دختران فامیل که تعدادشان هم زیاد بود.  و من واقعا از دست آنها فرار میکردم.  هر کدام از فامیل با عناوین و بهانه های مختلف و برای تبریک گفتن به خاطر پایان تحصیلم به خانه ما می آمدند.  مسلم بود که دختران دم بخت خود را نیز با خود می آوردند. و در گوش من زمزمه میکردند و از حسن و هنرهای دختران خود تعریف می کردند. ولی من فقط به خاطر اینکه به آنها بی احترامی نکرده باشم به حرفهایشان گوش میدادم . و وقتی از خانه ما می رفتند من نیز  آنها را به  دست فراموشی می سپردم. سوژه خوبی شده بودم برای آنها. چون رشته تحصیلی من مهندسی عمران بود خیلی دوست داشتند دامادی مثل من داشته باشند ولی هنوز برای من خیلی زود بود که ازدواج کنم. با اینکه موقعیت ازدواج را داشتم ولی می خواستم چند سالی صبر کنم یا لااقل خدمت سربازیم تمام شود. از لحاظ مادی وضعمان خوب بود پدرم صاحب یک کارخانه نسبتاکوچکی بود که می توانست مار را در رفاه و آسایش قرار دهد. به هر حال صبح روز موعود فرا رسید و من با تمام وجودم عازم روستای مورد نظر شدم . با اینکه ماشین شخصی داشتم ولی ترجیح دادم با ماشین بین راهی سفر کنم از حالا باید خودم را با محیط آنجا تطبیق می دادم و اگر لازم می شد بعد ها ماشین خود را می بردم.  در داخل ماشین که غیر از من چندمسافر دیگه بودند با هم راجع کارهای خودشان صحبت میکردند. کسی بامن کاری نداشت و من در افکار دور و دراز خود غوطه ور بودم درست متوجه نشدم چه مدت در راه بودیم با توقف ماشین من متوجه اطراف خود شدم و فهمیدم که به مقصد مورد نظر رسیده ام.  از ماشین پیاده شدم. مسافرت خسته کننده ای بود و اگر مناظر اطراف جاده نبود من این خستگی را بیشتر از پیش احساس می کردم.  در میدان کوچک روستا که به سلیقه خود روستائیان درست شده بود بلاتکلیف ایستاده بودم و نمی دانستم چیکار باید بکنم وبه کجا مراجعه نمایم چون جایی را بلد نبودم. وقتی خوب به اطراف نگریستم پسر بچه ده دوازده ساله ای توجهم را جلب کرد. با قدم های آهسته به او نزدیک شدم. او نیز زل زده بود و مرا تماشا میکرد. شاید تا به حال کسی را در کسوت من ندیده بود چون حالت تعجب را در چهره او به خوبی میدیدم. وقتی به نزدیکش رسیدم دستم را دراز کردم وگفتم: سلام من معلم جدید هستم. چطور می توانم به خانه کدخدای روستا بروم؟

    او که تعجبش بیشتر شده بود با خجالت دست مرا فشرد و گفت :

    اتفاقا من منتظر شما بودم پدرم مرا فرستاده تا شما را راهنمایی کنم.

    از طرز برخورد و صحبت کردنش فهمیدم که بچه با تربیتی است که خوب تربیت شده است کمی خوشحال شدم و پرسیدم اسمت چیست؟

    اسم من آیدین است.

    گفتم به به چه اسم قشنگی . حالا می توانی مرا تا خانه کد خدا ببری

    او گفت:

    لطفا دنبال من بیائید. و سپس براه افتاد.  و من نیز بعد از این که چمدانم را از روی زمین برداشتم به دنبال او روان شدم. در تمام طول راه او ساکت بود. و من نیز دوست نداشتم سکوت او را برهم بزنم چون از مناظر طبیعت واقعا لذت می بردم. دو طرف جاده را درختهای سر به فلک کشیده تشکیل داده بود. و پرندگان متعددی روی درختها لانه کرده بودند و سر و صدای پرندگان سکوت آنجا را برهم میزد و من در عالم دیگری سیر می کردم نمیدانم چقدر در راه بودیم که یکدفعه صدای آیدین افکار مرا برهم زد که گفت: رسیدیم آقا.

    من متوجه او شدم وسپس سرم را بلند کردم و در مقابل خودم خانه تمیزی که به سبک خانه های شمال ساخته شده بود مشاهده کردم که اطراف آنرا پرچین احاطه کرده بود یعنی به جای دیوار آجری با شاخ وبرگ درختان و چوبهای مخصوص دیوار درست کرده بودند.  در روبروی من در بزرگی قرار داشت که نیمه باز بود. من به آیدین گفتم :

    تو جلوتر برو و خبر بده که من آمدم.

    او بدون اینکه حرفی بزند داخل حیاط شد. و پس از چند دقیقه مردی میانسال به اتفاق آیدین از خانه بیرون آمدند. آن مرد با خوشرویی به طرفم آمده وبا مهربانی به من گفت:   خیلی خیلی خوش آمدید صفا آوردید بفرمائید داخل.

    فهمیدم آقای مهمان نوازی هستند. چون بدون اینکه اسمم را بداند مرا به داخل خانه دعوت می کرد.  بدون اینکه سخنی بگویم وارد حیاط شدم. وقتی سرم را بلند کردم تا ساختمان روبه رویم را برانداز کنم نگاهم با یک جفت چشم که در پشت یکی از پنجره ها به من خیره شده بود گره خورد. وقتی نگاه های ما باهم تلاقی کردند آن چشمها ناپدید شدند. و همان یک لحظه نگاه باعث شد بندبند وجودم شروع به لرزیدن کند. و قلبم نزدیک بود از حرکت بایستد.  مثل اینکه هیپنوتیزم شده بودم چون بی اختیار همانطور وسط حیاط ایستاده بودم و به آن پنجره خیره شده بودم.  و اگر صدای صاحبخانه مرا به خود نیاورده بود ساعتها در آن حال باقی می ماندم . با شرمندگی سرم را پائین انداختم و به راهنمایی صاحب خانه که تا آن موقع حتی اسمش راهم نمی دانستم وارد سالن پذیرایی شدم. چیدمان وسایل داخل سالن نشان از با سلیقه بودن صاحب آن میداد. کدخدا تعارف کرد تا روی مبل بنشینم . من از او اطاعت کرده و روی یکی از مبلها قرار گرفتم.  وبه اطراف نگریستم مبلمان ساده یی بود ولی انیقدر قشنگ و با سلیقه چیده شده بود که بیننده را بر سر ذوق می آورد. احساس کردم سکوت آن محیط بیش از اندازه است و برای اینکه کدخدا مرا آدم بی ادبی نداند ناچارا سکوت را شکسته و گفتم :

    ببخشید : کدخدا من هنوز اسم شما را نمیدانم .

    او گفت اشکالی ندارد من نیز اسم شما را نمیدانم پس با هم بی حساب هستیم . از این حرف او خنده ام گرفت معلوم بود که آدم شوخ طبعی است. و در ضمن با این حرفش به من فهماند که من باید اول خودم را معرفی کنم به همین جهت گفتم :

کلمات کلیدی: باران - رمان - رمان باران

کشور ما ايران در ناحيه‌اي کويري و کم‌ باران قرار گرفته است که تابش آفتاب در آن فراوان است و بارش باران کم، اما در اين سرزمين کم باران چشم‌اندازهاي کم‌نظير و شگفتيهاي خاص مناطق گرمسير به شکل زيبايي پرورده شده است. کرمان يکي از همين مناطق کويري، اما پ

وقتي حکم را در اداره آموزش و پرورش يکي از استانهاي سرسبز کشورمان به دستم دادند محل تدريسم را در آن مشخص کرده بودند و من با ذوق وشوق فراوان اين خبر را به خانواده ام رساندم از کودکي به طبيعت و زندگي در آن آرزوي من بود. بيش از اندازه به طبيعت علاقه داش

ایران کشور پهناوری می باشد که به لحاظ موقعیت خاص و ویژگی های توپوگرافیک، مناطق مختلف آن ازآب و هوای متفاوتی برخوردار است. میزان متوسط بارندگی سالانه آن حدود 225 تا 275 میلی متر ذکر شده که بدین ترتیب حدود یک سوم متوسط بارندگی خشکی ها یعنی 800 میلی متر و کمتر از یک چهارم متوسط کره زمین یعنی 1200 میلی متر می باشد. به همین دلیل قسمت اعظم ایران در قلمرو آب و هوای خشک جهان قرار می ...

مقدمه اين شهر داراي قدمت تاريخي زيادي است و به گفته بعضي از مورخان و پژوهشگران سابقه سکونت و استقرار انسان در آن به هزاره چهارم قبل از ميلاد مي‌رسد و به شهادت اوراق ترايخ در طي قرون متمادي،‌دوران پر نشيب و فرازي را طي نموده و شاهد دگرگوني‌هاي

استان کرمان در جنوب شرقی ایران واقع شده است. از شمال با استانهای خراسان و یزد، از جنوب با استان هرمزگان، از شرق با سیستا ن و بلوچستان و از غرب با استان فارس همسایه است. مساحت این استان حدود 175069 کیلومترمربع است بین 55 درجه و 25 دقیقه تا 32 درجه عرض شمالی و 26 درجه و 53 دقیقه تا 29 درجه و59 دقیقه طول شرقی از نصف‌النهار گرینویچ قرار گرفته است. استان کرمان بعد از استان خراسان ...

فصل اول 1-1موقعيت جغرافيايي منطقه محدوده مورد مطالعه بخش شمال باختري از نقشه کرمان 000/250/1 کرمان مي باشد و بخش اعظم نقشه حرجند را در بر مي گيرد. و داراي مختصات جغرافيايي به شرح زير است: طول خاوري عرض شمالي مساحت منطقه که داراي طول 95 کيلومتر در

بخش اول (11) کلیات 111 موقعیت استان کرمان: کشور ما ایران در ناحیه‌ای کویری و کم‌ باران قرار گرفته است که تابش آفتاب در آن فراوان است و بارش باران کم، اما در این سرزمین کم باران چشم‌اندازهای کم‌نظیر و شگفتیهای خاص مناطق گرمسیر به شکل زیبایی پرورده شده است. کرمان یکی از همین مناطق کویری، اما پربرکت کشور ماست. «استان کرمان بعد از خراسان دومین استان پهناور کشور است و حدود 11 درصد از ...

فصل اول 1-1موقعیت جغرافیایی منطقه محدوده مورد مطالعه بخش شمال باختری از نقشه کرمان 000/250/1 کرمان می باشد و بخش اعظم نقشه حرجند[1] را در بر می گیرد. و دارای مختصات جغرافیایی به شرح زیر است: طول خاوری عرض شمالی مساحت منطقه که دارای طول 95 کیلومتر در مسیر طول جغرافیایی و 55 کیلومتر و در سیر عرض جغرافیایی شمالی است. بالغ برKm2 ­5225 می باشد. آبادی بزرگ حرجند که نقشه منطقه استفاده ...

استان کرمان در جنوب شرقي ايران واقع شده است. از شمال با استانهاي خراسان و يزد، از جنوب با استان هرمزگان،‌از شرق با سيستان و بلوچستان و از غرب با استان فارس همسايه است. مساحت اين استان حدود 175069 کيلومتر مربع است و بين 55 درجه و 25 دقيقه تا 32 درجه

1- بررسي ويژگيهاي جغرافيايي استان کرمانشاه با وسعت 25038 کيلومتر مربع در محدوده طول شرقي حداقل 45 درجه و 24 دقيقه و حداکثر 48 درجه و07 دقيقه و عرض شمالي حداقل 33 درجه و 40 دقيقه و حداکثر 35 درجه و 18 دقيقه واقع شده است. اين استان از لحاظ تقسيمات کشو

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول