دانلود مقاله رودکی و صائب تبریزی

Word 92 KB 16167 24
مشخص نشده مشخص نشده مشاهیر و بزرگان
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • ابوعبدالله جعفر بن محمد رودکی در یکی از روستاهای ناحیه کوهستانی رودک سمرقند زاده شد.

    تولد او را میانه سالهای 250 تا 260 هجری قمری (865 تا 875 میلادی) تخمین زده اند.

    امروز قریب به هزار و صد سال از تولد این شاعر نامور زبان فارسی می گذرد.
    رودکی در دورانی می زیست که پادشاهان سامانی به شاعران و نویسندگان و دانشمندان ارج می گذاشتند.

    و در دورۀ امیر اسماعیل سامانی بود که بخارا مرکزیت علمی و ادبی مهمتری یافت و شاعران بسیاری مجال سخن پروری یافتند.

    به این جهات است که دورۀ سامانیان را دورۀ اوج شکوفایی زبان فارسی می دانند.
    عوفی از دانشمندان سدۀ ششم و هفتم در لباب الالباب دربارۀ رودکی چنین می نویسد : «...

    چنان ذکی و تیز قلم بود که در هشت سالگی قرآن تمامت حفظ کرد و قرآن بیاموخت و شعر گفتن گرفت و معانی دقیق می گفت، چنانکه خلق بر وی اقبال نمودند و رغبت او زیادت شد و او را آفریدگار تعالی آوازی خوش و صوتی دلکش داده بود ...»
    در شعرهای باقی مانده از رودکی سی و پنج وزن متفاوت و گوناگون دیده می شود.

    پیچیدگی در شعر او وجود ندارد.

    خردگرایی، دانش دوستی، بی اعتبار دانستن جهان از مضامین سروده های رودکی است.
    به اعتقاد دکتر شفیعی کدکنی :« رودکی نمایندۀ کامل و تمام عیار دورۀ سامانی و بر روی هم اسلوب شاعری قرن چهارم است.

    خیال شاعرانه در دیوان او بیش و کم در قلمرو عناصر طبیعت سیر می کند و آنگاه که از نفس طبیعت سخن می گوید او را بیشتر با انسان و طبیعت جاندار می سنجد و از این روی...

    تصویرهای شعر او متحرک و جاندار و زنده است.»
    در مورد آثار باقی مانده از رودکی هنوز بحث است.

    رشیدی سمرقندی، از شاعران نامدار قرن ششم گفته است :
    شعر او را برشمردم سیزده ره صد هزار
    هم فزون آید اگر چونانکه باید بشمری
    به استناد یان بیت مجموعه اشعار رودکی به صد هزار یا یک میلیون و سیصد هزار می رسد.

    عوفی هم در لباب الالباب می گوید که : «اشعار او به صد دفتر برآمده است.» دریغا که از آثار ماندگار این شاعر برجسته شعر فارسی تا امروز بیش از پانصد و پنجاه بیت بدست نیامده است.
    به استناد یان بیت مجموعه اشعار رودکی به صد هزار یا یک میلیون و سیصد هزار می رسد.

    عوفی هم در لباب الالباب می گوید که : «اشعار او به صد دفتر برآمده است.» دریغا که از آثار ماندگار این شاعر برجسته شعر فارسی تا امروز بیش از پانصد و پنجاه بیت بدست نیامده است.

    در مورد نابینایی رودکی بسیار گفته و نوشته اند.

    دانشمندان روسیه گور رودکی را یافته و از بقایای بجا مانده از رودکی به این نتیجه رسیده اند که : 1- رودکی در سنین بالای هشتاد در گذشته 2- کور مادرزاده نبوده بلکه در پایان عمر او را کور کرده اند.

    3- برخی از استخوانهای بدن او را شکسته بودند.

    محققان حدس می زنند که شاید یکی از علتهای کور شدن او در روزگار پیری گرایش وی به مذهب اسماعیلی باشد.

    مجموعۀ مقالاتی را که در پیش روی دارید از میان صدها مقاله و کتاب دربارۀ رودکی انتخاب کرده ایم.

    که سیری است در زندگی و سروده های این شاعر بزرگ زبان فارسی.

    در بخش آخر کتاب مجموعۀ اشعار رودکی که به تصحیح مرحوم سعید نفیسی منتشر شده بود آمده است.

    سالشمار حوادث عصر رودکی 251 هـ ق / 865 م تولد زکریای رازی، مرگ مستعین خلیفۀ عباسی، خلافت معتیز 254 مرگ شاپور بن سهل گندیشاپوری پزشک، خلافت مهتدی، مرگ جاحظ، مرگ ابوحاتم سجستانی 256 خلافت معتمد خلیفه عباسی 258 مرگ یعقوب بن اسحاق کندی دانشمند، مرگ یحیی بن معاذ صوفی 259 پایان حکومت طاهریان، مرگ محمد بن موسی بن شاکر ریاضی دان 260 تولد رودکی – تولد ابونصر فارابی 261 مرگ بایزید بسطامی عارف نامدار 262 مرگ احمد بن عبدالله خجستانی از امرای طاهریان 264 مرگ حنین بن اسحاق مترجم کتابهای پزشکی، مرگ ابوحفص حداد نیشابوری صوفی 271 مرگ حدون قصار صوفی، مرگ ابوعثمان نیشابوری صوفی کتابشناسی رودکی نام و یاد رودکی در اغلب تذکره های قدیم و تواریخ آمده است.

    آنچه در این بخش می آوریم نام و نشان این قبیل کتابها، نیز نام و نشان مقاله ها و کتابهای جدیدی است که پژوهندگان معاصر نوشته اند.

    برای آگاهی بیشتر و پ‍ژوهش دربارۀ رودکی به این کتابها می توان مراجعه کرد.

    این فهرست برحسب تاریخ تألیف ترتیب یافته، و در تهیۀ آن از کتاب فرهنگ سخنوران دکتر عبدالرسول خیامپور (تبریز 1340) و فهرست مقالات فارسی ایرج افشار سود جسته ایم.

    نظامی عروضی، احمد بن عمر : چهار مقاله، تصحیح محمد معین، تهران، 1364 ش.

    (تألیف در 551 هـ ق)، صص 44 و 49 – 54.

    عوفی، محمد: لباب الالباب ، لیدن، 1903 – 1906 (تألیف در اوایل قرن هفتم)، ج 2، صص 6-9.

    رازی، شمس قیس: المعجم فی معاییر اشعار العجم، تصحیح مدرس رضوی، تهران، 1335، (تألیف در اوایل قرن هفتم)، ص 83-84.

    مستوفی، حمدالله: تاریخ گزیده، لیدن 1328 هـ .

    ق ) ص 819.

    جامی، عبدالرحمن: بهارستان، تهران، 1311 (تألیف در 829 هـ ق ) ، صص 91 – 93.

    سمرقندی، دولتشاه: تذکره الشعراء ، لیدن، 1900 (تألیف در 896 هـ ق) ، صص 31-33.

    قزوینی ، محمد ابن مبارک (حکیم)، ترجم‍ۀ مجالس النفائس، تهران ، 1323، صص 336 – 337.

    رازی، امین احمد: هفت اقلیم، کلکته ، 1939، تهران، اقلیم پنجم، سمرقندی.

    لودی، امیر شیر علی خان: مرآه الخیال، بمبئی، 1324 (تألیف در 1103 هـ ق)، ص 130.

    دوست، میرحسین: تذکره حسینی، لکهنو1292 هـ ق .

    (تألیف در 1163 هـ ق)، ص 130.

    آزاد بلگرامی، غلامعلی :‌خزانۀ عامره، کانپور، (تألیف در حدود 1176 هـ ق)، ص 230.

    آذر، لطفعلی بیگ : آتشکده بمبئی، 1277، (تأْیف در حدود 1192 هـ ق)، صص 335-336.

    الحسین الزنوری، ابن عبدالرسول : ریاض الجنه (نسخۀ خطی کتابخانۀ خاج محمد نخجوانی، تایخ اتمام 1216، ص 833.

    گوپاموی، محمد قدرت الله: نتایج الافکار، بمبئی ، 1336 (تألیف 1256 هـ ق)، صص 260-261.

    هدایت، رضا قلی: مجمع الفصحاء، تهران ، 1259 (تألیف 1282 هـ ق)، ج1، صص 236 – 240.

    کاظم ....

    تذکرۀ کاظم (نسخۀ خطی مجلس، شماره 901) (تألیف در 1287 هـ ق) ، صص 261- 276.

    رودکی ابوعبدالله جعفر بن محمد رودکی در ده بَنُج، مرکز ناحیۀ رودک سمرقند، در نیمۀ دوم سدۀ هجری از مادر بزاد و هم در این ناحیه کالبد تیره با تیره چشم به خاک تیره سپرد.

    سال درگذشت استاد شاعران جهان را 329 تا 330 هـ ق نوشته اند.

    جزئیات دوران کودکی و اوان جوانی او روشن نیست اما گفته اند چنان تیزهوش و زودیاب بود که به خردی قرآن را به تمامی از بر کرد و خواندن و نوشتن آموخت و شعر گفتن گرفت و معانی دقیق در قالب الفاظ رنگین و ساده کرد وچون آوازی خوش و صوتی دلکش داشت خنیاگری و بربط نوازی را با شعر سرایی یار کرد و جان ها را مایۀ فربهی شد و خاطرها را شامادنی بخشید.

    گروهی از تذکره نویسان به کوری مادرزاد او اشاره کرده اند همچون محمد عوفی صاحب کتاب الالباب، و برخی تنها اشاره کرده اند که وی از داشتن نیروی بینایی محروم بوده است، مانند ابوزراعۀ گرگانی که گفته است : اگر به کوری چشم، او بیافت گیتی را زبهر گیتی من کور بود نتوانم و دقیقی گوید : استاد شهید زنده بایستی وان شاعر تیره چشم روشن بین و فردوسی که در اشاره به نظم کتاب کلیله و دمنه گوید و سخن وی گویای کوری رودکی است : گزارنده را پیش بنشاندند همه نامه بر رودکی خواندند و سرانجام ناصرخسرو که می گوید: اشعار زهد و پند بسی گفته ست آن تیره چشم شاعر روشن بین البته در این میانه کسانی نیز هستند که در نقل اشعار و بیان احوال وی اشاره ای به کوری او ندارند مانند سمعانی در کتاب الانساب و نظامی عروضی در چهار مقاله و صاحب تاریخ سیستان، و در اشعار خود شاعر نیز قراینی بر بینا بودن هست چنانکه این بیت: همیشه چشمم زی زلفکان چابک بود همیشه گوشم زی مردم سخندان بود یا : پوپک دیدم به حوالی سرخس...

    یا : چادرکی رنگین دیدم بر او رنگ بسی گونه بر آن چادرا گویا گفتۀ درست آن باشد که محمود بن عمر نجاتی صاحب کتاب بساتین الفضلاء و ریاحین العقلاء، که در سال 709 هـ ق تألیف شده و شرح تاریخ عتبی است یاد کرده و آن اینکه «رودکی در پایان عمر کور شده است».

    رودکی شاعر دربار‌ آل سامان است و هرچند ممکن است که دستگاه میر احمد بن اسماعیل (مقتول به سال 301 هـ ق) را نیز دریافته باشد، اما اختصاصش به امیر سعید نصر بن احمد بن اسماعیل (301 تا 331هـ ق) است و این پادشاه ، و به پیروی او بزرگان درگاه، بر رودکی اقبال تمام داشته اند و سخن شاعر قبول تام داشته است.

    امیر شهید ابوجعفر احمد بن محمد بن خلف بن اللیث، معروف به بانویه، از امیران صفاری (311 تا 352 هـ ق)، که خود مردی دانشمند و مطلع و واقف بر علوم اوایل (مجموعۀ معارف یونان) و علوم مذهبی و ادبی بوده و از بزرگترین مشوقان علما و ادبا و شعرا در عهد خود به شمار می رفته، نیز ممدوح رودکی است.

    و نیز رودکی ماکان بن کاکی، از سرداران دیلمی، را ستوده است و از او صله های گران گرفته است چنانکه گوید: بداد میر خراسان چل هزار درم وز او فزونی یک پنج میر ماکان بود دیگر از ممدوحان و مشوقان خواجه ابوالفضل بلعمی، وزیر معروف سامانیان است.

    این وزیر دانشمند به روکی اعتقاد بسیار داشت و به گفتۀ سمعانی وی را در عرب و عجم نظیری نمی شناخت و بدو صله ها و جایزه های فراوان می بخشید.

    هم او بود که رودکی را به نظم کلیله و دمنه وداشت و این توجه وزیر و سلطان و امیران درباره مایۀ ثروت بسیار و تجمل فراوان رودکی گشت.

    نام شاعر در ادب فارسی گذشته از نیکو سخنی و نادره گویی و قدرت به هم پیوستن کلمات آبدار و خلق نغمه های دل انگیز و نواختن چنگ تر و برکشیدن آوای خوش، به داشتن مکنت و جلال و حشمت نیز آوازه گشته و زبانزد گویندگان و تذکره نویسان قرون بعد شده است.

    چنانکه سخن از چهارصد شتر زیربنه و سیم و زر فراوان وی کرده اند و خود او نیز در اشعارش از ناز و نعمت و حشمت و برخورداری از جوانی و سرمستی و اقبال مردمان و نوازش امیران و بزرگان سخن گفته است.

    اما ظاهراً پس از فرا رسیدن روزگار زاری و شکستگی و پیری و کوری، مال و منال شاعر نیز پایان پذیرفته و درویشی و ناداری و نیازمندی به عصا و انبان، همراه سپیدی موی و نالانی تن بدو روی آورده و به زندگی سخنسرای نامی فرجامی سرد و اندوهبار داده است.

    رودکی نخستین سخنسرای فارسی نیست اما نخستین و بزرگترین پارسی گویی است که شعرهای پختۀ بسیار گفته و شعر فارسی را کمال بخشیده است.

    این مایۀ نازش قلمرو زبان فارسی، در انواع شعر، از قصیده و غزل و رباعی، طبع آزموده و در بحرهای گوناگون مثنویهایی چند منظور ساخته و ترانه های لطیف با زخمۀ ساز و آوای دل انگیز همراه گردانیده است.

    شمس قیس رازی، دانشمند وادیب سدۀ هفتم هجری، کتاب المعجم فی معاییر اشعار العجم، می پندارد که دو بیتی اختراع اوست و داستانی در این زمینه نقل کرده است که خود از لطف خالی نیست.

    کثرت شعر این شاعر نیز مانند قدرت سخنوری و هنرمندی او زبانزد اهل شعر و ادب شده است، یکی گفته است که صد هزار بیت شعر دارد و دیگری معتقد است که شعر او به صد دفتر برآمده است و دیگری به طور قطع تصریح دارد که خود شعر او را برشمرده است و آن را یک میلیون و سیصد هزار بیت یافته.

    اما ظاهر این است که این اعداد گزافه است.

    آنچه مسلم است اینکه رودکی شاعری بسیار سخن است.

    دریغ آن که از آن همه شعر بیش از چند قطعه و قصیده و غزل و ابیاتی پراکنده خاصه از مثنویهای متعدد او، چیزی برجای نمانده است، آن هم از شاعری بسیار سخن که هیچ یک از شاعران بلند مقام دوره های بعد حتی مغرورترین آنان عظمت مقام و بلندی قدر وی را از یاد نبرده اند.

    سر این سرشناسی و استاد مسلم شناخته شدن رودکی را در چند نکته باید جست: یکی مایه وری طبع سخن آفرین اوست که از نیرومندی حافظه و دید ژرف و توجه عمیق به مبانی ادب و دانش زبان نتیجه شده است.

    دیگر قدرت تصور و دور پروازی خیال اوست در خلق مضامین باریک و همه کس فهم و لطیف.

    نکتۀ سوم، که در نازک خیالی رودکی و بیشتر شاعران قرن چهارم اثر عمیق دارد و از مختصات شعر این دوره شناخته می شود، توانایی شاعر در وصف طبیعت و توصیف مناظر طبیعی و ساختن مضامین شاعرانه از تلفیق عوامل زیبا و سادۀ آفرینش است، چیزی که برای همه کس زیبایی و قابلیت درک دارد و در لباس تشبیهاتی است که از ارکان آن از صور محسوس مایه گرفته است و در قالب صوری از خیال است که اجزاء آن در عالم خارج موجود و برای همه کس محسوس است.

    اینکه طبع نازک رودکی از دوران کودکی با موسیقی پرورش یافته و پیوندی در خاطر وقّاد وی میان شعر و موسیقی رخ داده و سخن او فرزند این فرخنده پیوند شده است خود عامل دیگری است برای توفیق استاد سمرقند.

    و اینکه ترانه هایی چنین دلکش: گل بهاری، بت تتاری نبید داری چرا نیاری؟

    نبید روشن چو ابر بهمن به نزد گلشن چرا نیاری؟

    از او داریم.

    حاصل این مهارت سراینده در شناخت زیر و بم نغمات و استادی وی در باز دانستن پرده ها و گوشه های موسیقی است.

    جان کلام آن که رودکی از جهت نقد انواع شعر دری تاب هر گونه آزمایش و سره برآمدن از کورۀ سنجش دارد و شعرش در خور آن است که جهان درنوردد و خود، شاعر بلند پایۀ خراسان و جهان باشد.

    دربارۀ این شاعر بزرگ، پدر شعر فارسی، کتب و رسالات بسیار پرداخته اند که میانه کتاب احوال و اشعار رودکی، تألیف استاد مرحوم سعید نفیسی را باید نام برد، در آنجا از همۀ منابع و مأخذ احوال و اشعار این شاعر نیک آگاه می شویم.

    کتاب سخن و سخنوران، تألیف استاد مرحوم فروزانفر، و تاریخ ادبیات در ایران، تألیف آقای دکتر صفا و نیز دیوان رودکی که در کشور شوروی به چاپ رسیده است، هم در خور توجه است.

    وی از روی همان مقیاس به نظم و ایجاد اسلوب های متقن توفیق یافته چندان در زحمت نخواهد بود، لیکن همۀ حیرت در این است که شاعری در ابتدای ظهور شعر و تطور آن در صورت زبانی که مظهر بلاغت نبوده و شاعر و نویسنده به ندرت داشته، به همان زبان شاعری آغاز کند و با محکم ترین سبک شعر بسراید و افکار پر احساس و تند شاعرانه را که به قول معروف یدرک و لایوصف است چنان در صورت عبارت نمایش دهد که مزیدی بر آن متصور نگردد، و شعرای بعد آرزو کنند که مانند او شعر بگویند.

    رودکی در اندک مدتی شعر پارسی را اوج داد و به درجه ای رسانید که مایۀ حیرت استادان صنعت گردید و در همۀ دوره ها بزرگی او محفوظ مانده است.

    رودکی در وصف و تصویر مهارت به کار برده و به راهنمایی فکر روشن بین با نازک کاری های مخصوص اشیاء را وصف نموده، از آن جمله ابیات وصفی او که بسیار خوب از عهده آن برآمده این قطعه است : رودکی چنگ برگرفت و نواخت باده انداز کو سرود انداخت آن عقیقی میی که هر که بدید از عقیق گداخته نشناخت هر دو یک گوهرند لیک بطبع این بیفسرد آن دگر بگداخت نابسوده دو دست رنگین کرد ناچشیده به تارک اندر تاخت اواخر عمر رودکی رودکی چنان که از ابیات خودش برمی آید، عمری دراز زیسته و پیر و شکسته شده و دندان های او سوده و ریخته است و بر قوت جوانی و نشاط خود متأسف گردیده.

    با آن که در تمام ابیات خود به ناپایداری دنیا اشاره کرده و مردم را در مقابل حوادث دنیا به بردباری می خواند، باز در بعضی اشعارش دیده می شود که از رفتن جوانی ناله آغاز می کند.

    ظاهراً شاعر پس از آن که مدتی در کمال خوشی گذرانیده و از جوانی بهره مند شده و عطاهای فراوان یافته، بالاخره دچار تنگدستی شده و به رنج عیال و مؤنۀ زن و فرزند گرفتار گردیده است.

    وفات رودکی رودکی پس از زندگانی دراز و حشمت و نعمت به سستی و پیری و تنگدستی و فقر چنان که سمعانی گفته است در سال 329 و به نقل شاهد صادق در سال 330 وفات یافته است.

    رودکی و اختراع رباعی بی روی تو خورشید جهان سوز مباد هم بی تو چراغ عالم افروز مباد با وصل تو کس چون من بد آموز مباد روزی که ترا نبینم آن روز مباد این دو بیتی که خواندم و آن را به اصطلاح شعر «رباعی» می گویند منسوب به استاد رودکی است.

    در متن خود رباعی هم دلایل و شواهدی هست از قبیل مقفی بودن مصراع سوم که تنا حدی صحت انتساب آن را به رودکی یا یکی از گویندگان قدیم تأیید می کند.

    موضوع بحث من رودکی و اختراع همین نوع شعرست که مخصوص زبان فراسی است و عرب ها هم آن را نداشته و از ما گرفته اند و معروف است که رودکی مخترع این نوع شعر بود.

    ببخشید اگر در بیان این موضوع مجبورم تا حدی با اصول فنی و قواعد عرضی و کلماتی که به بعضی از گوش ها نامأنوس است سخن بگویم.

    من این خشکی و سنگینی را به کوتاهی و اختصار سخن می کنم.

    امیدوارم کاری نکنم که موجب سامت و ملامت خوانندگان محترم واقع بشود.

    رباعی که آن را در قدیم به اسامی «دو بیتی»، « دو بیت»، «چهاربیتی»، «چهارگانی» (کلمۀ گان در چهارگان علامت تکرارست نظیر دهگان، صدگان، هزارگان) گفته اند، یکی از انواع مهم شعر فارسی است که به عقیدۀ جماعتی از استادان سخن مشکل ترین انواع شعرست، برای این که رباعی خوب گفتن در واقع بحر را در کوزه جای دادن است، چرا که شاعر باید یک مطلب مهم یا فکر بسیار عمیق و مضمون تازۀ لطیف دلپسند را در دو بیت – آن هم مقید به وزنی خاص بپروارند که فرمول معمول آن وزن جملۀ «لا حوال و لاقوه الا بالله» است که به اصطلاح عروض از مزاحفات بحر هزج مثمن است و در تقطیع عروضی اوزان مختلفی پیدا می کند که یکی از آنها جملۀ «لاحول و لا قوه الا بالله» است.

    یعنی وزن «مفعول مفاعلن فاع» که از 12 هجاء ترکیب شده است، و آن را به اصطلاح هزج مثمن اخرب مقبوض ازل می گویند.

    و به طور کلی رباعی 24 وزن دارد در دو دسته هر دسته 12 وزن.

    و ادیب بزرگوار قرن ششم هجری عین الزمان امام حسن قطان مروزی معاصر رشید وطواط صاحب حدائق السحر که با هم طرف مناظره ومکاتبه بوده اند، برای تسهیل یاد گرفتن اوزان مختلفۀ رباعی دو شجره وضع کرده است که در هر شجره 12 وزن را نشان می دهد: یک را سجره اخرب می گویند که به رکن «مفعول» اخرم «مفاعلین» است که به زحافات «خرم» میم «مفاعلین» شروع می شود، براین این که «مفعول» به حرکت لام آخر در اصطلاح عروض اخرب «مفاعلین» است یعنی زحاف «خرب» دارد که از زحافات مرکبه است (اجتماع خرم و کف)، و دیگری را شجرۀ اخرم می گویند مشتمل بر 12 وزن که همه به رکن «مفعولن» اخرم «مفاعیلن» است که به زحاف «خرم» میم «مفاعلین» را می اندازند و باقی ماندۀ آن را که «فاعلین» باشد چون نامأنوس است به جزو مأنوس «مفعولن» مبدل می کنند.

    خلاصه این که از اجتماع رکن سالم «مفاعلین» با 9 قسم زخاف بسیط و مکب که اسامی آنها «خرم، خَرب، قَبض، کَفّ، هَتم، جَبّ، شَتر، بَتر، زلل» است 24 وزن رباعی استخراج می شود که روی هم رفته اوزان 12 قسم شجرۀ اخرب مطبوعتر از 12 قسم شجرۀ اخرم است، و وزن «مفعول مفاعِلُن مَفاعیلُن فاع» که در فورمول «لا حول و لاقوه الا بالله» گفتیم، یکی از اوزان 12 گانۀ شجرۀ اخرب استو سخن را کوتاه می کنم شاید این حرف ها به گوش نوکاران تازه پسند خوش آیند نباشد و گفت و گوی «سبب ثقیل» و «خفیف» در روح لطیف ایشان ثقیل واقع شود و صحبت از تقطیع فعولن، مفاعلن، مستفعلن را به جرم کهنگی نپسندند غافل از این که هر کهنگی دلیل فساد نیست، ایشان می توانند «دِلِی دِلِی» بگویند.

    آن هم با حقیقت فعول مفاعلین یکی است.

    برای این که کلمۀ «دل» یک سیلاب سبب خفیف است، و چون «دلی = دل ای» گفتی یک وند مجموع می شود.

    می دانیم که در تقطیع نغمات موسیقی و فن ایقاع قدیم کلمۀ «تن» معمول بوده که در آهنگ هم وزن «دل» است، یعنی هر دو مثل کلمۀ «فع» و «فا» در عروض یک سبب خفیف شمرده می شود.

    گویا روح لطیف خوانندگان و نغمه سرایان ایرانی در این هنر که از «دل» سخن می رود و با «تن» و «جسم» کار ندارد کلمۀ «دل» را بر «تن» ترجیح داده و از این جهت آن را تکیه کلام آهنگ های دلنواز خود قرار داده اند.

    به هر حال روح مطالب در نظر فنی یکی است خواه در تقطیع کلمات و نغمات «فع» بگویند یا «دل» و «تن» یا کلمۀ دیگر که در آهنگ و سیلاب با آنها متحد باشد همه بیان یک حقیقت دو مفسر یک حالت است.

    این نکته را هم عرض کنم که شعر عروضی که یکی از پیشوایان بزرگ آن استاد رودکی است نسبت به شعر سیلابی هجایی از جهات موزونیت و تناسب آهنگ ها کاملترست، و شعر هجایی را نسبت به شعر عروضی از این نظر می توان شعر ابتدایی شمرد و به عبارت دیگر شعر عروضی حد رشد و کمال شعر سیلابی هجایی است.

    چون سخت مقدیم که سخنرانی من از وقت مقرر تجاوز نکند، ناچار مطالب را فشرده و مختصر می گویم.

    بعضی به غلط توهم کرده اند که شعر عورضی را ایرانیان از عرب اقتباس کرده باشند، زنها این پندار نامعقول نابجا را به خاطر نباید راه داد زیرا که شعر و موسقی جزو غرایز ذوقی بلکه طبیعی هر ملتی است و امور غریزی قابل تحمیل و تقلید نیست.

    اکنون بشنوید تا مطلبی را بطور خلاصه عرض کنم.

    شعر و موسیقی و رقص همزاد یکدیگرند.

    یعنی مادر ذوق و طبع این هر سه فرزند را به یک شکم زاییده است، چرا؟

    برای این که تناسب موزونیت چون به قالب الفاظ درآمد شعرست، و اگر همین موزونی و هم آهنگی به صورت نغمه تجلی کرد موسیقی است، و اگر به صورت حرکات خارجی در آمد رقص است.

    همانطور که برای موسیقی و انواع رقصها که ما بین ملل و اقوام مختلف معمولست، مبدأ تکون و تاریخ پیدایش (ببخشید کلمۀ پیدایش را که از اغلاط مشهور است اینجا بکار بردم) نمی توان معین کرد، شعر و شاعری را هم نمی توان معلوم کرد که در چه تاریخ ایجاد شده است.

    بشر تا بوده شعر و موسیقی و رقص را با هم داشته است.

    آن بحث که در تاریخ ادبیات راجع به اولین شاعر فارسی می شود، مبحث جداگانه یی است که مربوط به شعر اصلی طبیعی نیست و باز همانطور که موسیقی رقص های خاص ملل و اقوام را نمی شود به ملت دیگر تحمیل کرد، شعر دهم قابل تحمیل نیست و بطور کلی امور ذوقی مولد خصایص فطری افراد و اقوام بشری است.

    حالا که این مقدمه را شندید کبرای قضیه را هم توجه بفرمایید که عروض، موسیقی شعرست، پس نتیجه می گیریم که عروض و شعر عروضی در فارسی از دیر باز وجود داشته و از عرب یا قوم دیگر تقلید نشده است.

    اصلاً یک اشتباه بزرگ می کنیم که می گوییم ایرانیان زبان عربی را گرفته اند.

    راست است از اغات عربی استفاده کرده اند، اما زبان عربی را هرگز نگرفته اند، برخلاف پاره یی از اقواتم که در تحت سلطۀ عربی از بیخ عرب شدند.

    راجع به تألیف کتب و ساختن اشعار و مقالات به عربی که ما بین ایرانیان قدیم متداول بوده است، یک دلیل آن را لابد شنیده اید که زبان عربی ما بین اقوام اسلامی حکم زبان لاتین را بین ملل مسیحی داشته است.

    یک حرف تازه هم از بنده بشنوید که زبان عربی دو جورست، یکی آن که اعراب بادیه نشین بدان تکلم می کنند و حوائج طبیعی خود را به‌ آن زبان می گویند.

    ایرانی ها هرگز این زبان را نگرفته و در هیچ زمان با آن حرف نمی زده اند.

    دیگر آن زبان عربی است که خود ایرانی ها خلق و ایجاد کردند لغت، صرف و نحو، معانی بیان ادبیات وسیع عالمگیر هرچه دارد مخلوق فکر ایرانی هاست.

    این همه اصطلاحات که در کتب ادبی و علمی می بینید و خیال می کنید که اصلاً عربی است، چه وقت در زبان اصلی اعراب بدوی سابقه داشت؟

    اینها همه مخلوق و مولود ایرانی ها است، در همین زبان معمولی فارسی صدها کلمه داریم که همه می گویند عربی است، و حال آن که هیچ کدام آنها در هیچ شعبه یی از شعب لسان عربی هرگز استعمال نشده و نمی شود این چه طور عربی است که هیچ عربی زبانی ولو یک بار هم آن را به زبان خود جاری نکرده است و نمی کند؛ ایرانی ها در حقیقت از ریشه های عربی و گاهی از ریشه های فارسی شبیه صیغه های عربی هزاران لغت و اصطلاح وضع کرده اند که هیچ ربطی به عرب نداشته اند و اکثر اصطلاحات علمی را عرب ها از ایرانی ها گرفتند، نه این که ایرانیان از عرب گرفته باشند.

    و اگر خوب بخواهید ایرانیان بعد از اسلام از زمان ابن مقفع به بعد بلکه جلوتر از آن نیز زبان و ادبیات جدیدی ساختند که چون مخلوق خود آنها بود آن را مملوک خود دانسته هر نوع تصرفی را در آن روا می داشتند و اصلاً به این زبان به عنوان زبان بیگانه نظر نمی کردند و از این جهت در نظر ایشان فرقی نداشت که در تفهیم یک معنی کلمۀ اصیل فارسی را بگویند یا آن کلمه را که خودشان از ریشه های عربی ساخته و وضع کرده بودند.

    این است حالت بسیاری از لغات جدید که به قول معروف از عرب داخل زبان فارسی شده است.

    قسمتی هم عین کلمات معمول عرب گرفته شده که آن هم با تصرف در آهنگ و تغییر محل مخارج حروف است.

    به طوری که نه عرب آن طور تلفظ می کند و نه تلفظ فارسی آن را می فهمد!

    گاهی در لغات شبیه معاملۀ تهاتری انجام گرفته است که ایرانی ها کلمۀ عربی و عرب ها کلمۀ فارسی را اختیار کرده اند.

    از آن جمله است اصطلاح «رباعی» و «دوبیتی» که ما بین شعرای ما لفظ «رباعی» و ما بین عرب ها «دوبیتی» و «دو بیت» معمولست.

    یعنی عرب ها به همین نوع شعهر که ما رباعی می گوییم «دو بیت » و «دوبیتی» می گویند.

    در اول سخنرانی اشاره کردم که در عربی از ابتدا این نوع شعر متداول نبود و اختصاص به زبان فارسی داشت، بعداً عرب ها آن را از ایرانیان اقتباس کردند با همان اسم و اصطلاح «دو بیت» که ما بین گویندگان قدیم فارسی معمول بوده است، مثل «ترانه» و «چهاربیتی» و «چهارگانی» می گفتند که قبلاً عرض کرده بودم.

    اما علت این که این نوع شعر را «رباعی» و در قدیم «چهاربیتی» و «چهارگانی» می گفتند، بعضی خیال می کنند که چون چهار مصراع دارد آن را رباعی گفته اند، اما صحیح این است که این تسمیه به رعایت اوزان عربی است.

    اگر بخواهم وارد تحقیق این مطلب بشوم سخن به دراز می کشد و فرصت کافی برای این نوع مطالب نداریم.

    همین اندازه به اختصار عرض می کنم: در عروض عرب وزن بحر هزج مثمن وجود ندارد، و این بحر در اوزان اشعار عرب یا مسدس شش رکنی است که آن را «مجزو» می گویند، یا چهار رکنی است که «مشطور» می نامند، یا ثنایی یعنی دو رکنی است که «منهوک» گفته می شود.

    مثلاً اشعاری که در فارسی بر وزن هزج مثمن داریم نظیر «مکن در جسم و جان منزل که این دونست و آن والا...

    الخ» در اوزان عربی هر مصراعی از آن یک بیت «مشطور» حساب می شود.

    و به این قیاس چون رباعی از اوزان هزج مثمن است، هر مصراعی از آن را یک بیت محسوب می دارند؛ دو بدین سبب آن را «رباعی» یعنی «چهاربیتی» و «چهارگانی» گفته اند.

    و باز به همین ملاحظه است که شعرای قدیم غالباً مصراع سوم رباعی را هم مقفی می آورند، و اگر مصراع سوم قافیه نداشت آن را «خصی» می گفتند.

    ما بین اصطلاح «دو بیتی» و «ترانه» را هم از این جهت فرق گذارده اند که اگر دو بیت رباعی طوری ساخته شد که با سرودهای آهنگی تطبیق شود، یعنی به اصطلاح قدیم «ملحون» و به اصطلاح امروزی ها ضربی و آهنگی باشد آن را «ترانه» و اگر از این جهت خالی و به قول ادبای قدیم «مجرد» باشد، آن را «دوبیتی» می گویند.

    رباعی که در سرآغاز سخنرانی از رودکی خواندم ظاهراً آهنگ سرودی داشته است که تشخیص این قسمت را با اساتید موسیقی و‌آهنگ سازان شیرین کار است.

    راستی شعر و موسیقی چه قدر بر گردن یکدیگر حق دارند.

    ساقی که به ساغر می گلگون ریخت مطرب که بزخمه در مکنون ریخت فصاد و طبیب جمع بودند به هم این نبض همی گرفت و او خون می ریخت خوبست دو سه رباعی خوب برای شما بخوانم تا اذهان خوانندگان کاملاً متوجۀ این نوع شعر باشد و ضمناً اگر خستگی عارض شده است رفع شود.

    اول از استاد حکیم رباعی سرا «خیام نیشابوری» یک رباعی مسلم الصدور یعنی از رباعی هایی که قطعاً از خود اوست (نه رباعی هایی که بدو نسبت داده اند) می خوانم.

    دلیل صحت انتساب این است که در آثار قرن ششم نزدیک به عهد خود خیام نظیر مؤلفات «زمخشری» متوفی 538 این رباع را از خیام ثبت کرده اند که در نسخ با اختلاف روایت در بعضی کلماتش نوشته شده است : دارنده چو ترکیب طبایع آراست باز از چه سبب فکندش اندر کم و کاست گر نیک نیامد این بنا عیب که راست ورنیک آمد خرابی از بهر چراست خیام می خواست افکار را متوجۀ فلسفۀ صنع و عالم کون و فساد کند، نه این که نعوذ بالله ایرادی بر دستگاه خلقت داشته باشد.

    مشتاق اصفهانی شاعر معروف دورۀ زنئدیه خلقت بشر را از انعقاد نطفه تا پایان حیات در یک رباعی به زبان عارفانه بیان می کند: پیدا چو گهر ز قطرۀ آب شدیم پنهان به صدف چو در نایاب شدیم بودیم به خواب در شبستان عدم بیدار شدیم، باز در خواب شدیم ای کاش انسان قبل از آن که دوباره به خواب برود، طوری بیدار شده باشد که این خواب صورت در روح او تأثیر نداشته باشد!

    این رباعی هم از «امیدی طهرانی» شاعر فاضل حکیم اوایل دورۀ صفویه است که گمنام و مجهول القدر مانده، از اساتید حکمت و فلسفه وادب، شاگرد حکیم عالم مشهور «ملا جلال دوانی» که مفسر تاریخ فلسفۀ دورۀ تیموری و صفوری بوده است: ای دل نفسی مطیع فرمان نشدی از کردۀ خویش پشیمان نشدی صوفی و فقیه و زاهد و دانشمند این جمله شدی ولیکن انسان نشدی باری این نوع شعر را که به اسم «رباعی» معروفست می گویند رودکی اختراع کرده است.

    در این باره داستانی هم در کتاب «المعجم» شمس قیس رازی به تفصیل نقل شده است که می گوید: «پندارم رودکی بود» اما دیگران بدون پندار و به طور قطع رودکی را گفته اند.

کلمات کلیدی: رودکی - صائب تبریزی

سبکهاي شعر فارسي و شعراي معروف هر دوره ريشه ي زبان فارسي قديمي ترين نمونه شعر فارسي قالب هاي شعر فارسي سبک شعر، يعني مجموع کلمات و لغات و طرز ترکيب آنها، از لحاظ قواعد زبان و مفاد معني هر کلمه در آن عصر، و طرز تخيل و اداي آن تخيلات از لحاظ حالا

frames. P30World Forums > آموزش > موضوعات علمي > ادبيات و علوم انساني > ادب و ادبيات PDA View Full Version : ادب و ادبيات soleares 10-15-2006, 03:33 PM ادبيات چيست؟ زبان و ادبيات جلوه گاه انديشه ، آرمان ،

خسرو پرویز : خسرو پرویز سازنده حماسه بزرگ خسرو و شیرین نیز بود که عشق جاودانه اش به شیرین برای همیشه در تاریخ به ثبت رسید . که با اندوه بعدها از فره ایزدی دور میگردد و از آن مقام و ابهت خود میکاهد . فردوسی نیز از آخرین سالهای شاهنشاهی خسرو شکایت می کند ولی وی از شاهنشاهان مقتدر ایران بود خراسانی - ابوبکر علی بن محمد : شیمیدان ایرانی که بقول ابن ندیم و بگفته کیمیاگران به کیمیا ...

در پایان عهد صفوی در اصفهان اندک اندک ناخشنودی ناقدان سخن و صاحبان ذوق و هنر از روشی که در شعر پارسی پدید آمده و مقبول گویندگان ایران و هندوستان شده بود، آشکار گشت و بر اثر این ناخشنودی فکر تازه‏یی به میان آمد و آن رها کردن شیوه جدید شعر یعنی شیوه‏یی شد که به سبک هندی شهرت دارد. این دسته معتقد بودند که شیوه شاعرانی از قبیل کلیم کاشانی و صائب تبریزی و وحید قزوینی و نظایر آنان ...

ميرزا محمد علي، متخلص به صائب، از معروفترين شاعران عهد صفويه است. تاريخ تولدش معلوم نيست، و محل تولد او را بعضي در تبريز و بسياري در اصفهان دانسته‏اند؛ اما خاندان او مسلماً تبريزي بوده‏اند. پدرش از بازرگانان اصفهان بود و خود يا پدرش به دستور ش

صائب تبريزي : زندگينامه ميرزا محمدعلي فرزندميرزا عبدالرحيم معروف به صائبا در سال 999 درتبريز متولد شد . پدرش بازرگاني معتبر بود و خاندان او از اعقاب شمس الدين محمد شيرين مغربي تبريزي شاعر مشهور قرن هشتم ونهم بوده است . صائب از خاک پاک تبريز اس

صائب تبريزي ميرزا محمد علي صائب تبريزي، بزرگترين غزلسراي قرن يازدهم هجري، در حدود سال 1000 هجري قمري يا يکي دو سال بعد از آن در تبريز (و به قولي در اصفهان ) زاده شد. پدر او ميرزا عبدالرحيم، تاجري معتبر بود. خانواده صائب جزو هزار خانواري بودن

صائب تبريزي ميرزا محمد علي، متخلص به صائب، از معروفترين شاعران عهد صفويه است. تاريخ تولدش معلوم نيست، و محل تولد او را بعضي در تبريز و بسياري در اصفهان دانسته‏اند؛ اما خاندان او مسلماً تبريزي بوده‏اند. پدرش از بازرگانان اصفهان بود و خود يا

در سال 1039 ه.ق که صائب و ظفرخان در رکاب شاه جهان در برهانپور بودند، خبر رسيد که پدر صائب از ايران به اکبرآباد هندوستان آمده است و مي‏خواهد او را با خود به ايران ببرد. صائب از ظفرخان و پدر او، خواجه ابوالحسن تربتي اجازه بازگشت خواست، اما حصول اين رخ

شرح حال صائب ميرزا محمد علي فرزند ميرزا عبدالرحيم و برادرزاده خوش نويس مشهور شمس الدين ثاني معروف به شيرين قلم ، از اعقاب شمس الدين محمد شيرين مغربي ( متوفي 808 ) هجري که صائب تخلص مي کرده بزرگترين و معروفترين منشاء سبک هندي است . پدرش از تاجران تب

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول