سیاستهای آموزشی
از جمله مهمترین سیاستهای آموزشی مراکز آموزش استثنایی می توان به موارد ذیل اشاره نمود:
1- آموزش کودکان استثنایی از سنین آغازین کودکی
2- ارائه خدمات راهنمایی و مشاوره به خانواده های برخوردار از کودک معلول
3- ارائه تمرینات منسجم جسمی و ذهنی به کودکان استثنایی
4- طراحی و اجرای برنامه های آموزش استثنایی فردی
5- ارائه آموزش اجباری پیش دبستانی به کودکان استثنایی
اصول و اهداف آموزشی
هدف از آموزش استثنایی تعلیم و تربیت کودکان 4 تا 18 ساله ای است که به دلیل شرایط خاص جسمی ، روحی ، روانی ، اجتماعی و بهداشتی شان نمی توانند از نظام آموزش عادی بهره برند.
یکی از اصول اساسی آموزش استثنایی این است که افرادی که نیاز به آموزش استثنایی دارند تا حد امکان از محیط اجتماعی و طبیعی شان جدا نگردند .از این رو ، اقداماتی انجام شده تا این کودکان در مدارس عادی تعلیم ببینند یا به عکس در مدارس عادی امکانات آموزش استثنایی برای چنین کودکانی فراهم آید تا این کودکان بتوانند در کنار همسالان خود از فرصتهای آموزشی و اجتماعی فراهم شده بهره گیرند.
مؤسسات آموزش استثنایی
این کلاس ها در کنار مدارس ابتدایی عادی برای دانش آموزان ناشنوا ، نابینا و عقب افتاده ذهنی ایجاد می شوند .طبق آمار بدست آمده در سال تحصیلی 92-1991، 159849 دانش آموز در 873 مدرسه ویژه با 8574 معلم تعلیم دیدند .در همین مدت 1813 دوره خاص و 813 درس آموزش خاص نیز وجود داشت .
در این دوره های بالغ بر 227789 دانش آموز حضور داشتند.
این مدارس ، با هدف آموزش معلولان جسمی و روحی و نیز افراد داری استعداد بالا برای قادر ساختن آنها در تبدیل شدن به اعضای مفید جامعه و دست یافتن به یک شغل ، تأسیس شده اند .
در این مدارس که کلاسهای روزانه و مسکن و غذا را برای دانش آموزان فراهم می کند ، تحصیل به صورت رایگان است .
طبق آمار بدست آمده در سال تحصیلی 92-1991، بالغ بر 952382 دانش آموز در گروه سی تا 18 سال که آموزش خاصی نیاز داشتند ، 17574 نفر در مدارس خاص و 5084 نفر در مدارس عادی جای گرفتند که در اینصورت آنها توانستند با سایر کودکان ادغام شوند .
این مدارس نیز خود به گروه های اصلی ذیل تقسیم می شوند :
مدارس نابینایان
این مدارس فرصت های آموزش را برای کودکانی که درجه بینایی آنها کمتر از10/1 در هر دو چشم است و نیز برای کسانیکه درجه بینایی آنها به صورتی جدی معیوب است ( ببین 30/1 و 10 /1 )فراهم می آورد.مدت تحصیل در مدارس ابتدایی 6 سال است .بعضی از این مؤسسات مدارس متوسطه نیز دارند .
مدارس ناشنوایان
این مدارس فرصت های آموزشی مناسب را برای کودکانی که علی رغم همه اقدامات انجام شده کاهش بیشتر از70 دسی بل در میزان شنوایی خود داشته اند و بعنوان بسیار ناشنوا طبقه بندی می شوند و نیز برای کودکانی که کاهش حد شنوایی آنها بین 25 الی70 دسی بل بوده و به صورت افراد سنگین گوش طبقه بندی می شوند، فراهم می آورد .مدت تحصیل در مدارس بخش ابتدایی6 سال می باشد.
بعضی از این مراکز ، مدارس دوره متوسطه و کودکستان نیز دارند .
مدارس معلولان اورتوپدیکال
این مدارس فرصت های آموزشی را برای کودکانی که با وجود اقدامات انجام شده ، به دلیل نقص عضو قادر به دنبال کردن یک دوره عادی نیستند، فراهم می آورد .مدارس مذکور در آنکارا مستقر می باشند که شامل یک مدرسه ابتدایی ، یک مدرسه متوسطه صنایع دستی و یک دبیرستان حرفه ای می باشد .
مدرسه کودکان عقب افتاده ذهنی
این مدرسه برای بچه هایی با I .
Q بین 25 الی 44 و نیز برای آنهایی است که قادرند نیازهای شخصی خود را جستجو کنند، در نظر گرفته شده است.
مدرسه کودکان عقب افتاده ذهنی با قابلیت آموزش نسبی
ـ مدرسه کودکان عقب افتاده ذهنی با قابلیت آموزش نسبی این مدرسه برای کودکانی با I .
Q مابین 45-75 در نظر گرفته شده است انواع اختلالات ۱- اختلالهایی که نخستین بار در دوره های شیر خوارگی کودکی ونوجوانی بروز می کنند: شامل بیش کاری عقب ماندگی ذهنی اظطراب های دوره ی کودکی اختلال های مربوط به خوردن وسایر انحراف از رشد طبیعی.
۲-اختلالهای روانی عضوی: شامل اختلال هایی است که در آنها نشانه ها مستقیما مربوط به آسیب مغزی یا وجود یک وضع غیر عادی در محیط زیست شیمیایی مغز است ممکن است در نتیجه ی بیماری های تباه کننده دستگاه عصبی یا پیری یافرو بری مواد سمی ایجاد شوند.
۳-اختلالهای ناشی از مصرف مواد: شامل استفاده افراطی از الکل باربیتورات ها آمفتامین ها کوکایین وداروهای دیگر که تغییرات رفتاری ایجاد می کنندماری جوانا وتوتون نیز در این طبقه قرار گرفته اند واین خود مجادله های زیادی را دامن زده است.
۴- اختلالهای اسکیزوفرنیایی: گروهی از اختلالها با ویژگی های فقدان تماس با واقعیت پریشانی های بارز اندیشه و ادراک و رفتار عجیب وغریب.
۵-اختلالهای پارانویایی: اختلال هایی با ویژگی های بد گمانی وخصومت شدید همراه با احساس توطئه از سوی دیگران تماس با واقعیت در حیطه های دیگر رضایت بخش است.
۶-اختلاهای عاطفی ـ خلقی: پریشانی حالت خلقی شخص ممکن است به شدت افسرده یا به طور غیر عادی سرخوش باشد ویا بین دوره هایی از سرخوشی و افسردگی نوسان کند.
۷-اختلالهای اظطرابی: شامل اختلال هایی است که در آنهایا اظطراب نشانه ی اصلی اختلال است یا اظطراب وقتی تجربه می شودکه شخص نتوانداز موقعیت های ترس آورمعینی دوری کندیا آنکه شخص سعی کنددر برابرمیل به انجام دادن شعائرمعین ویا فکر کردن به اندیشه های سمج مقاومت کند.
۸-اختلالهای جسمانی شکل: نشانه های اختلال جسمانی است ولی هیچ گونه مبنای عضوی برای آنها نمی توان یافت وبه نظر می رسد که نقش اصلی با عوامل روانی است اختلال های تبدیلی (خانمی که از پرستاری مادرش ناتوان شده ناگهان دست چپش فلج می شود)وبیماری خیالی(ترس از بیماری).
۹- اختلالهای گسستی: تغییرات موقت در کارکردهای هوشیاری حافظه یا هویت شخصی به علت مشکلات هیجانی از جمله این اختلالها:یاد زدودگی ،چند گانگی شخصیت است.
۱۰-اختلالهای روانی ـ جنسی: شامل مشکلات هویت جنسی اختلال عملکرد جنسی و هدف گیری جنسی.
همجنس خواهی فقط زمانی به عنوان اختلال تلقی میشود که فرد از گرایش جنسی خود خوشحال نیست و میخواهد آن را تغییر دهد.
۱۱-عارضه هایی که اختلال روانی محسوب نمی شود: این مقوله شامل بسیاری از مشکلاتی است که مردم را به کمک خواهی وامیداردمانند مشکلات زناشویی مشکلات پدر یا مادر با کودک بهره کشی از کودک.
۱۲-اختلالهای شخصیت: الگوهای دیرپایی از رفتارغیر انطباقی شامل شیوه های نارس ونامناسب برای کنار آمدن با فشار روانی یا حل مشکلات دو نمونه از آنهااختلا شخصیتی جامعه ستیزی و اختلال شخصیتی خود شیفتگی.
علائم آسیب های روانی در اطفال کمتر از ۲ سال در کودکان کمتر از ۲ سال که در حوادث ، والدین و عزیزان خود را از دست داده اند ، رفتارهای روحی ذیل بروز می نماید: گریه و بی قراری بی علاقگی به آنچه که در اطرافش اتفاق می افتد یا ترس از محیط اطراف اختلال در خواب و اشتها وقفه یا تأخیر در سیر رشد رفتاری آنان مانند زمان شروع خندیدن ، زمان شروع نشستن ، راه رفتن و تکلم و...
فقدان عکس العمل نسبت به محرک های طبیعی پس رفت تکاملی ، مانند توقف در راه رفتن و تکلم اختلالات روانی در اطفال ۲ تا ۴ سال استرس و اختلالات روحی کودکان سنین ۲ تا ۴ سال ، در مواجهه با حوادثی که منجر به از دست دادن والدین و دیگر اعضاء خانواده آنها شده باشد ، با علائم زیر بروز می نماید.
بازگشت به مراحل اولیه رشد ، مثلاً تکلم به شیوه ابتدایی ( کودکانه) مکیدن شست دست شب ادراری بی اختیاری دفع مدفوع کابوس های شبانه ترس از اشیاء خیالی پرخاشگری نسبت به دیگران ترس و بی اعتمادی نسبت به دیگران عدم تمرکز حواس و اختلال در یادگیری عدم عکس العمل مناسب به محرک های محیطی علائم آسیب های روحی در اطفال سنین مدرسه عموماً علائم روانی در این سنین به اشکال ذیل می باشد.
گریستن و بی قراری اختلالات خواب ( بی خوابی - پرخوابی - کابوس های شبانه ) شب ادراری شکایات جسمی متعدد پرخاشگری و تهاجم عدم تمرکز حواس و مشکلات تحصیلی ترس از اتفاقات قریب الوقوع تقلید صحنه های ناراحت کننده نشانه های معمول در نوجوانان ۱۲ تا ۱۷ ساله احتمالاً واکنش هایی نظیر بزرگسالان شامل یادآوری مکرر سانحه ، کابوس ، کرختی عواطف ، اجتناب از هر چیزی که یادآور سانحه است ، افسردگی ، استفاده نابجا از دارو ، ناسازگاری با همسالان ، پس رفت های آموزشی ، رفتار غیراجتماعی ، همچنین گوشه گیری و انزوا ، ناراحتی های جسمانی ، تصمیم به خودکشی ، امتناع از رفتن به مدرسه ، ناراحتی در خوابیدن و سردرگمی از خود بروز می دهند.
بدیهی است درمان این اختلالات یک امر تخصصی است که بوسیله پزشک و در صورت لزوم بوسیله روان پزشک یا روان شناس بالینی انجام خواهد شد ولی آنچه به امدادگران مربوط می شود.
شناخت این کسالت هاست تا بتوانند ضمن بیماریابی و ارجاع به مراکز تخصصی ، استرس آسیب دیدگان را کاهش دهند و از بروز شدت اختلالات روانی آنان پیشگیری به عمل آورند.
+ نوشته شده توسط آقای ابراهیمی جهان در پنجشنبه بیست و پنجم خرداد 1385 و ساعت 21:27 | نظر بدهید لکنت زبان لکنت زبان عمدتا و بطور کلی جز در موارد استثنایی در دوران خردسالی آغاز شده و یک پدیده خاص دوران کودکی است.
معمولا از سنین 2 تا 4 سالگی شروع میشود.
لکنت زبان از مهمترین و متداولترین اختلالات تکلمی است.
در سنین 6 تا 7 سالگی نیز که مصادف با زمان آغاز مدرسه میباشد به لحاظ ویژگیهای عاطفی و سازگاری اجتماعی خاص این دوره موقعیت مناسبی است برای بروز لکنت زبان در میان کودکانی که بیشتر مستعد چنین اختلالی میباشند.
گاهی از موارد در دوران بلوغ نیز افرادی که قبلا به نحوی لکنت زبان داشتهاند دچار لکنت زبان میشوند در واقع سن ، شرایط و ویژگیهای بلوغ نیز احتمالا در تغییر شکل یا تشدید لکنت موثر است.
لکنت زبان در میان پسران بیشتر از دختران است و در بررسیها و تحقیقات مختلف نسبتی در حدود 70 درصد برای پسران و 30 درصد برای دختران ذکر گردیده است.
بسیار دیدهایم که بعضیها به هنگام صحبت ، لکنت زبان دارند؛ یعنی زبانشان بر سر برخی از حروف گیر میکند.
با چنین افرادی باید با ملایمت رفتار کرد؛ ولی متاسفانه عدهای هستند که کند زبانی را دستاویز شوخی و ریشخند میپندارند.
کندی زبان در جایی پیش میآید که دستگاههای تکلم انسان دچار پارهای از تشنجهاست؛ از اینرو ادای کلمات ناگهان به مانع برخورد میکند و پیوسته مکثی در میان صحبت روی میدهد.
به هنگام چنین رویدادی معمولا انسان حرفی را که روی آن مکث ایجاد شده است، چندبار تکرار میکند.
انواع لکنت لکنت کلونیک یا حالت تکراری در بیان کلمه در این نوع از لکنت زبان کودک یک سیلاب از کلمهای را (که معمولا اولین سیلاب کلمه را) با سرعت و تشنج تکرار میکند.
مثلا کلمه پدر را چنین بیان میکند : پ پ پ پدر.
لکنت تونیک یا توقف در تلفظ در این حالت در فعالیت عضلات تلفظی چند ثانیه توقف و سکون بوجود میآید و کودک دچار وقفه در تلفظ و ادای کلمه همراه با فشار ، کوشش و حرکات خاصی است.
کودک مبتلا به این لکنت برای ادای کلمه شدیدا به خودش فشار میآورد و پس از لحظاتی سکون بطور ناگهانی و با تشنج کلمه را ادا میکند.
مراحل مختلف لکنت کودکانی که دچار لکنت زبان هستند معمولا و از بدو پیدایش لکنت تا مرحله نهایی مراحل مختلفی را به شرح زیر میگذراند.
لکنتی که کودک پذیرفته است.
کودک در این مرحله متوجه میشود که برخی از حروف و کلمات را بطور غیرطبیعی تکرار میکند.
اما به نظر میرسد که نگران حالت گویایی خودش نیست.
کودک از این که اختلال تکلمی دارد ناراحت نبوده و رنجی نمیبرد و کوششی هم برای رفع آن نمینماید.
در این مرحله ، لکنت کودک معمولا همراه با اختلالات تنفسی و یا علایم و عوارض بیماری نمیباشد.
نوع لکنت کودک در این مرحله بیشتر از لکنت تکراری است و به همین دلیل در این حالت برنامههای گفتار درمانی موثر است.
لکنتی که کودک در برابر آن عکس العمل نشان می دهد (لکنت پس رانده) بتدریج که کودک بزرگ شده و دامنه مکالمات وسیع تر میشود به واسطه رفتارهای خاص و فشارهایی معمولا از سوی همسالان ، والدین و معلمان متوجه کودک میشود، که کودک بطور قابل توجهی با تعجب و گاه همراه با دلسردی نسبت به چگونگی اختلالات گویایی خود عکس العمل نشان میدهد.
مثلا به محض اینکه برخی از اعضای فامیل و نزدیکان و اطرافیان کودک متوجه میشوند که او لکنت دارد، رفتارها و واکنشهای مختلفی نشان میدهند.
وی این واکنشها را درک کرده و بالطبع عدم اطمینان و تنش عضلانی او بیشتر میشود.
لکنت پیچیده و شدید بتدریج که حرکات و رفتار ضمنی همراه با لکنت به صورت غیر ارادی ظاهر میگردد، شدت لکنت افزایش مییابد.
به نحوی که کودک نسبت به همه موفقیتها و به همه کلمات و همه اصواتی که با عدم روانی و سلامت او در صحبت توام میشوند، حساسیت و نگرانی پیدا میکند.
در این شرایط لکنت خود ، روز به روز پیچیده تر و شدیدتر میشود.
بطوری که هر چقدر بیشتر نسبت به موفقیتها ، کلمات و جملات از خود نگرانی و ترس نشان میدهد، لکنت او بیشتر میشود و هر چقدر لکنت او بیشتر میشود نگرانی و ترس او از شرایط و موقعیتها و کلمات و اصوات افزایش مییابد.
علل لکنت در واقع دلایل بروز لکنت زبان در کودکان ، تا کنون بطور دقیقی روشن نشده است.
اما آنچه که تا حدودی مشخص است، آن است که لکنت نمیتواند علت واحدی داشته باشد.
بلکه همواره معلول علت بدنی ، عاطفی ، اجتماعی و یا ترکیب این عوامل است.
بسیاری از افرادی که لکنت زبان دارند دچار بعضی از ناراحتیهای عصبی و ناسازگاریهای اجتماعی هستند.
اما تشخیص اینکه آیا اینگونه ناراحتیهای روانی علت لکنت زبان است و یا لکنت خود حاصل حالات و فشارهای ناشی از اختلالات روانی است، بسیار مشکل است.
در بعضی از مواقع لکنت ربان ممکن است حاصل نارساییها و اختلالات دستگاه عصبی باشد و یا در مواردی نیز لکنت زبان از زمان کودکی در اثر بعضی ناهنجاریهای خفیف فیزیولوژیکی پدید میآید.
روشهای اصلاح و درمان لکنت زبان امروزه از روشهای مختلفی برای اصلاح ، درمان و بازپروری اختلالات گویایی و لکنت زبان استفاده مینمایند.
از جمله این روشها میتوان به موارد زیر اشاره کرد.
روشهای زبانی یا تلفظی برای انجام این عمل بهترین هماهنگیها بین حنجره ، گونهها ، زبان و لبها لازم است؛ اما همین که در این هماهنگی خللی ایجاد شود، زبان به لکنت میافتد.
پیش از سن 4 یا 5 سالگی بهندرت معلوم میشود که کودک لکنت زبان دارد.
کندی زبان بر اثر اختلالهای بدنی یا برآشفتگیهای عاطفی، در انسان رشد مییابد.
گویا بتوان در پارهای موارد ، کند زبانی را از راه آموزش برطرف کرد؛ یعنی به شخص مبتلا آموخت که چگونه آهسته آهسته چیزی را بخواند؛ آهسته آهسته و با توجه خاص به حرف زدن خود ، سخن بگوید و هر هجایی را با کمال دقت ادا کند.
همچنین به وی میآموزند چگونه به هنگام بند آمدن زبانش ، تنفس خود را تنظیم کند.
بر اثر مطالعه درباره صوتها یا ترکیب صوتهایی که چنین مشکلی را فراهم میآورند، به پارهای از تمرینهای مرحله به مرحلهای ، برای خواندن دست یافتهایم که با انجام آن میتوان تا حدود زیادی بر مشکل «کند زبانی» چیره شد.
به هر حال ، درمان لکنت زبان باید بوسیله متخصص انجام گیرد.
این نکته نیز بسیار قابل توجه است که نباید مبنای عاطفی را در کند زبانی نادیده گرفت.
روش دو جانبه یا مکمل در این روش به بازپروری و پرورش جنبههای دوگانه فکری و زبانی اهمیت فراوان داده میشود.
این روش بیشتر در مورد کودکان 3 تا 7 ساله استفاده میشود و معمولا نتایج ثمر بخشی دارد.
هدف این روش در واقع پرورش دوگانهای از قدرت و صحت تفکر ، قدرت و صحت بیان است.
به عنوان مثال برای نیل به این منظور به کودک میآموزند که افکار خود را اصلاح و روشن دریابد، فقط افکار واضح و روشن خود را به زبان جاری نماید و کلمات و جملات را دقیق و رسا بازگو نماید.
روشهای روان درمانی این روشها بویژه در مورد افرادی که دچار کشمکشهای عاطفی و اختلالات روانی عصبی هستند بکار میرود.
روش روان درمانی برای کودکان سنین پایین ثمر بخش نمیباشد.
روش دارو درمانی برخی اعتقاد دارند که یکی از عوامل لکنت تنشها و اضطراب و هیجانات عاطفی است.
لذا داروهای آرام بخش میتوانند تا حدودی کودک را از اضطراب و هیجانات عاطفی به دور داشته و در نتیجه لکنت زبان او را تقلیل دهند.
رفتار درمانی یکی دیگر از روشهای متداول و نسبتا جدید در اصلاح و بازپروری لکنت زبان روش تغییرات و اصلاحات رفتاری میباشد.
نظریه مدافعان این روش در این است که یکی از علل لکنت زبان کودک رفتارهای سازش نایافته و یا ناهنجار اوست.
لذا در این روش سعی بر اصلاح رفتارها و بالطبع تقلیل لکنت زبان کودک است.
روش خود درمان گری این روش که در واقع میتواند نوعی روش رفتار درمانی نیز تلقی شود، بر این اساس استوار است که فرد لکنتی با انگیزه قوی و ایجاد تغییرات لازم در زمینه بازخوردها و نگرشهایش نسبت به لکنت خود به برنامهای منظم ، مشخص و بطور جدی و مصمم تلاش کند که اختلال گویایی خود را اصلاح کند.
علت شناسی هنوز پاسخ قانع کننده ای در باره ی علت لکنت زبان(stuttering) وجود ندارد .
برخی آن را به مشکلات شخصیتی، برخی به مشکلات پزشکی و برخی این اختلال را در چهارچوب مشکلات ارتباطی قرار می دهند.
از دیدگاه مکتب روان تحلیل گری، لکنت زبان یک روان آزردگی یا نوعی واپس روی است.
مجموعه ای از رفتارهای آموخته شده را نیز به عنوان علت بروز لکنت در نظر گرفته اند.
این احتمال وجود دارد که کمال جویی و خواسته های افراطی اطرافیان و بخصوص والدین درباره ی گفتار کودک در ایجاد لکنت زبان مشارکت داشته باشد.
عده ای نیز بر تعامل مادر- کودک متمرکز شده اند ولکنت را ناشی از ناتوانی در ایجاد فاصله ای می دانند که در هر ارتباط کلامی بوجود می آید.(این ناتوانی به دلیل اضطراب جدایی است.) از لحاظ شخصیتی مادران کودکان الکن، مضطرب، فزون حمایتگر، دارای بازخوردهای متناقض(درعین حال جاذب و دافع)و یا نامنعطف و فاقد گرمی عاطفی،نا ایمن و ناراضی هستند.
عده ای نیز نقش وراثت و عوامل ژنتیکی را در بروز این اختلال مهم می دانند.
درمانها درمانهای متفاوتی وجود دارد از جمله:۱-درمانهای مبتنی بر تلقین، انحراف توجه واقناع ۲- درمانهای مبتنی بر تنش زدایی ۳- درمانهای مبتنی بر آهنگ گفتار و مهار بازده ۴- درمانهای مبتنی بر تنبیه و تقویت ۵- دارو درمانی و گروه درمانی پیشنهادات ۱- عوامل اضطراب زا را در خانواده از بین ببرید.
۲- ارتباط عاطفی خود را با کودک حفظ کنید.
۳- از تحقیر و مسخره کردن کودک در خانه و مدرسه خودداری کنید.
۴- از تنبیه بدنی برای حل مشکل استفاده نکنید.
۵- با کودک بصورت آرام و روان صحبت کنید و به او یاد بدهید تا آرام وشمرده صحبت کند،اشعار و داستانها را چند بار خوانده و تمرین کند.
۶- موقعی که دچار لکنت می شود، طوری رفتار کنید که احساس بکند مشکل مهمی وجود ندارد.
هنگام صحبت کردن او به موضوعی که بیان می کند توجه کنید نه به لکنت زبان او.
۷- در جلو جمع برای صحبت کردن او را تحت فشار قرار ندهید.
۸- مسئولیتهایی (درحد توانش) به او واگذار کنید تا بیشتر در جامعه حضور یابد.
همچنین اگر به مدرسه می رود، از معلمّش بخواهید،سئوالاتی را از کودک بپرسد که مطمئن است کودک قادر به پاسخگویی است و در صورت موفقیت او را تشویق نماید.
۹- از درگیریهای خانوادگی در حضور کودک خودداری کنید؛ چون اضطرابش را افزایش می دهد.
۱۰- در ابراز محبت افراط نکنید.
طوری رفتار نکنید که به شما وابسته شود.در عین حال فضایی ایجاد کنید که کودک بتواند در مورد ناراحتیها و نگرانیهایش با شما صحبت کند.
********************************** یکی از باورهای غلطی که در بین ما وجود داره اینه که همیشه می خواهیم بهترین باشیم.این باورها طیف وسیعی از زندگی ما رو پوشش می دهند.امروز نمی خوام در مورد تواناییها ی جسمی یا کاری صحبت کنم، بلکه می خوام در مورد رابطه ی عاطفی، اخلاقی و معنوی بگم.
این که ما از طرف مقابلمون توقع داشته باشیم که همیشه یک طور با ما رفتار کنه، همیشه کلمات قشنگ بگه و به ما محبت کنه،بخنده و.....
به نظر درست نمی یات.
چون اون هم یک انسانه و امکان داره یک روز به هر دلیلی ناراحت باشه، حوصله نداشته باشه و شاید رفتار چندان مناسبی با ما نداشته باشه.حتی دو نفری که عاشق هم هستند ، ممکنه لحظاتی در زندگیشون از یکدیگر خسته بشن یا شاید هم متنفر؛ پس باید به خودشون بگن که همه چی تموم شد؟
نه این امر طبیعی به نظر می رسه که احساسات همیشه در یک سطح نباشن.حالا به هر دلیلی ،از مسائل کاری گرفته تا حتی دلایل هورمونی .
در مورد رابطه ی معنوی و ارتباط با خدا هم به نظر من همینطوره.
ما نمی تونیم از خودمون توقع داشته باشیم که همیشه در یک حد بالای معنوی در ارتباط با خداوند باشیم.
هر چند اگر بتونیم رابطه مون را با خدا همیشه در یک سطح بالا حفظ کنیم، خیلی خوبه ولی یادمون نره که ما هنوز جزء اولیای خدا (خودمو می گم) حساب نمی شیم؛ پس کمی لغزش و گاهی دور شدن اشکالی نداره و نباید فورآ به خودمون هزارتا برچسب بزنیم و از خودمون ناامید بشیم .
در ضمن هر چند برای فهمیدن رفتار دیگران خوبه که گاهی خودمون را جای اونا بذاریم ولی تو ارتباطمون با خدا، بهتره خودمیان بینی را کنار بذاریم یعنی از زاویه ی دید خودمون درباره ی خدا قضاوت نکنیم و اینو به خاطر داشته باشیم که ما موجودات محدودی هستیم و خدا خیلی بزرگتر،مهربان تر و حکیم تر از اونیه که ما فکر می کنیم.اون وقت می بینیم که خیلی چیزا حل می شه.
مهم سعی و تلاش کردنه،نه نتیجه ای که بدست می یات.
ببخشید که طولانی شد.
سلامت روانی این بحث را به چند بخش تقسیم کردهام.
در ابتدا برای فهم مشترک از سلامتی و اختالات روانی توضیحاتی را میدهم.
بعد از آن میپردازم به اصلیترین زمینهساز بحرانهای روانیای که در ارتباط با زندگی در غربت برجسته میشوند و سپس به نکاتی میپردازم که باید نشان بدهند که چیزی بعنوان اختلالات روانی خاص زندگی در غربت وجود ندارد.
تز اصلی این مقاله را میتوان اینطور بیان کرد: سلامتی، بحران و اختلالات روانی سه چیز متفاوت از یکدیگر هستند که در عین حال می توانند هر سه با هم و همزمان با هم در یک فرد حضور داشته باشند.
اینکه کدامیک از این کیفییات در چه مواقعی و تا چه حد در کل حیات روانی فرد دست پیش بگیرند بستگی به چیزی دارد که آنرا در اینجا بعنوان اصل «تاثیرگداری و تاثیرپذیری متقابل» (beantwortetes Wirken) نام میبرم و سعی خواهم کرد آنرا در طول مقاله توضیح بدهم.
در طول مقاله تلاش شده است تا با اتکاء به این مدل بتوانیم شناختی اصولی از چگونگی شکلگیری بحرانهای روانی و تبدیل آنها به اختلالات روانی بدست بیاوریم.
در این رابطه سعی میکنم نتیجهای را که از این مدل برمیآید در غالب مثالی در زمینه هیجانهای روانی حاصل از برخورد فرد با شرایط زندگی در غربت بیشتر روشن کنم.
سلامتی و اختلالات روانی (تلقییات و تعاریف) تلقییات عموم: ما انسانها در روند زندگی اجتماعی خودمان با چیزها, پدیدهها و معانی آنها آشنا میشویم.
همیشه به این صورت است که بین پدیدهای که با آن روبرو میشویم ( یک شیء و یا یک اتفاق) و بارهای عاطفی و معانی آن تفاوت وجود دارد.
این تفاوت بخاطر وجود تفاوت در نگاه افراد به آنها است.
هر فردی در زندگی می آموزد که هر چیز و یا پدیده ای برایش چه معنایی دارد.
به همین دلیل است که همواره معانی چیزها و پدیده ها تمام آن پدیده را همانطور که هست تعریف نمی کنند بلکه آنطوری که توسط فرد برداشت می شود.
ما انسانها در جریان جامعهپذیری خودمان یاد میگیریم که از طریق بارهای عاطفی و معانی هر پدیدهای آنرا در خود درونی کنیم و در ارتباط برقرارکردن با یکدیگر انتظار داریم که طرف مقابل نیز همان معنایی را از موضوعات مورد نظر در خود درونی کرده باشد که ما آنرا آنطور درونی کرده ایم.
به این خاطر است که خود پدیده همیشه ناکامل و یا بهتر بگویم از جنبه های خاصی شناخته می شود.
از جمله این پدیدهها سلامتی، بحران و اختلال روانی است.
اگر شما همین امروز یک ضبط صوت در دست بگیرید و از آدمهای مختلف پیرامونتان بپرسید که سلامتی و اختلال روانی به نظر آنها چیست، جوابهایی دریافت میکنید و اگر بعدا آن جوابها را گروهبندی کنید به چند گروه دست پیدا میکنید: یک گروه رفتارها و افکار خلاف رفتار و افکار عموم مردم را نشانه بیماری میدانند.
گروه دیگر مشخصاتی را بیان میکند که خود از آنها بدشان میآید و نمیخواهد خود چنان خصوصییاتی را داشتهباشد و اگر آن خصوصییات را در کسی ببیند آن خصوصیت را نابهنجار میخواند.
گروه سومی را پیدا می کنید که با قدری مطالعه پیرامون رفتارهای روانی خیلی از رفتارهای دیگران را زیر ذرهبین قرار میدهد و از پشت ذرهبین با دیدن عکس یک چشم بر روی کاغذ میگویند که این چشم فلانی است.
غافل از اینکه مگر آدم میتواند با دیدن دوتا درخت بگوید که اینجا جنگل است.
رجوع کردن به قضاوتهای عمومی برای شناخت اختلالات روانی کاری بسیار دشوار و پر خطر است.
این دشواری و پر خطری شدت می گیرد زمانی که از همان مصاحبه شوندهگان بپرسید «خوب به نظر شما اختلال روانی چگونه بوجود میآید».
آنوقت است که دیگر مرزی بین سلامتی و اختلال نمیتوان یافت.
چون عموم بر این اعتقادند که شرایط و فشارهای بیرونی و یا درونی موجب اختلالات روانی میشوند.
برای مثال بهوفور میبینیم که کسی به رواندرمانگر رجوع میکند و میگوید «من دچار افسردهگی شدهام چراکه همسرم مرا نمیفهمد و یا بچهام با من اینکار و آنکار را میکند» و غیره.
این نکته نشان میدهد که معنا و علل بوجود آمدن اختلالات روانی در نزد عموم مردم تحت تاثیر یک نگاه یک بعدی به سلامتی و اختلال روانی است.
این نگاه یک بعدی در علم هم وجود داشته و بسیار سالها شیوه فکر متخصصین را نیز تعیین میکردهاست.
تنها فرق متخصص یکبعدینگر با آدمهای عادی در این است که متخصص برای نگاه یکبعدی خود دلایل و شواهد علمی پیدا میکند و آنرا عمق و پهنا میبخشد، ولی مردم عادی این یکبعدینگری را سطحی و بدون دلیل و برحان علمی قبول میکنند.
همین اشاره کوتاه را کافی میدانم و در اینجا به این میپردازم که علم با چه تعاریفی در باره بیماری کار میکند.
شیوهای که روان ما به آنشکل کار میکند در علم زیستشناسی تعریفی را داریم از بیولوژی رفتار انسان که آنرا تحت عنوان سیستم اکولوژیکی میشناسیم.
معنای آن این است که انسان جهان مادی خویش را شکل میدهد و در رابطه متقابلی بین خود و محیطی که آنرا نیز خودش شکل میدهد بسر میبرد.
بر محیط تاثیر میگذارد و از تاثیری که بر محیط میگذارد مجددا خودش تاثیر میگیرد.
و این رابطه چیزی است که منجر به تکامل موجود زنده میشود.
شاید در روابط بینانسانی و روانی استفاده از کلمه اکولوژیکی (زیستی) قدری بیمسمما بنماید.
ولی این کلمه در اینجا نیز به این معنا است که انسان دائما در حال صیقل دادن به افکار, رفتار و احساسات خود است و اینکار را به شکل یک نوع عکسبرداری از دنیای بیرون انجام میدهد، سپس دنیای درونش را با آن عکس مقایسه میکند از نتیجه اینکار تاثیر میگیرد و این راهی است که بوسیله آن پلی بین دنیای درون و دنیای بیرون خود میزند تا دنیای بیرون را از آن خود بسازد و در این راه مجددا و همواره بر پیرامون خود که خود شکل داده تاثیر میگذارد و از تاثیر آن مجددا خود متاثر می شود.
این سیر به همین نحو تا انتهای حیات فرد همواره ادامه می یابد.
این سیر دائمی تاثیرگذاری و تاثیرگرفتن متقابل راهی است که انسان توسط آن احساس بودن را لمس میکند.
این سیر را باید به شکل یک چرخه درنظر گرفت که دائم در حرکت است.
چرخهای که بنابر نوع جوابی که فرد به چیزها میدهد و پاسخی که از پیرامونش دریافت میکند به گردش ادامه میدهد.
هر چیزی در روابط انسانی به همین صورت پیش میرود.
برای مثال اکنون که شما مخاطب من هستید من نیز در حال شکل دادن به پیرامون خود هستم.
به این شکل که سعی میکنم تا با صحبتهایم دنیای فکریای را در اختیار شما قرار بدهم، و امید دارم که نتیجه این تاثیرگذاری به نوعی توسط عکسالعملهای شما نسبت به صحبتهای من دوباره به خود من برگردد.
یعنی شما آیینه صحبتهای من هستید.
و من از طریق عکسالعملهای شما درمییابم که چه گفتم.
نکته اصلی در این تصویر از زندگی روانی انسان این است که انسان همواره مشغول ساختن و شکل دادن به محیط زیست روانی و مادی خود است و در اینراه پاسخهایی را از پیرامون دریافت میکند، این پاسخها را با چیزهایی که در گنجینه تجربیات خویش دارد مقایسه و ارزیابی میکند و سپس یا به تایید آن تجارب میرسد و یا تحت شرایطی مجبور است در تجربیات خویش تجدید نظر کند و اطلاعات جدیدتری را روانه گنجینه تجربیاتش ساخته و در قدم بعدی از آنها در مقایسه و ارزیابی چیزهای بعدی استفاده کند.
ما انسانها بدون هوشیار بودن به این روند به این وسیله برای چگونه فکرکردن خود ساختارهایی میسازیم، این ساختارها به شکل نقشههایی در مغز ما در میآیند و ما مطابق آنها فکر، احساس و عمل میکنیم، یعنی بر پیرامونمان تاثیر میگذاریم.
بسیاری از وقایع یعنی چیزهایی که در دنیای بیرون اتفاق میافتند اختیارشان در دست ما نیست، شاید هم با جهت فکر و اندیشه ای که ما داریم و با هدفی که ما دنبال میکنیم همخوانی ندارند.
برای اینکه با فکر و هدف ما جور دربیایند ما بر آنها تاثیر میگذاریم و آنها را مطابق هدف خودمان صیقل میدهیم.
به زبانی سادهتر: ما بر پیرامونمان آنطوری تاثیر میگذاریم که میتوانیم و اجازه آنرا به خود میدهیم و آن نوع تاثیری را از پیرامون میگیرم که برایش آماده هستیم.
اگر زندگینامه یک فرد را بررسی کنید میبینید که در طول زندگی دو و یا سه هدف پایهای برای کل رفتارهای وی وجود دارد که این اهداف تا کنون جهت همه رفتارهای وی را تعیین کردهاند.
چیزهایی که در زندگی تجربه کردهاست هرکدام مانند حلقههای زنجیری هستند که هرکدام از آنها به حلقه قبلی و حلقه بعدی وصل است و نقاط وصل آن حلقهها با یکدیگر توسط آن دو سه هدف اصلی بوجود آمده است.
باید بگویم که این شکل از پیوند تجارب با یکدیگر بر پایه اهداف فرد، نقش اساسی در سلامتی روانی بازی میکند.
سلامتی روانی چیست؟
بنابر مدل رفتاریای که در اینجا از آن صحبت رفت سلامتی روانی حالت مطلقی نیست که یا وجود دارد و یا ندارد.
در زندگی طبیعی انسان هیچ خط مستقیمی سلامتی و اختلال را از یکدیگر جدا نمیکند.
انسان همواره در تلاش برای ثابت حفظ موقعیت خویش است.
همانطور که میتوان در مورد اختلالات روانی دید: انسانِ دارای اختلالات روانی دائم سرگرم ساختن و پابرجا نگهداشتن اختلال روانی خود است (چرا که این شیوه زندگی تبدیل به یک نوع ساختارفکری و یا نقشهعمل شدهاست که فرد ناخواسته از آن اطاعت میکند)، به همین نحو سلامتی روانی هم چیزی است که باید دائم آنرا ساخت و پابرجا نگهداشت.
کار ساختن و پابرجا نگهداشتن سلامتی روانی موضوعی است که ما انسانها هر روز با آن روبرو هستیم و همواره از چهار چیز کمک میگیریم که در اینجا اندکی آنها را توضیح میدهم: