ترمیم نیروی کار مدرسه ،با اهداف رسمی بیان شده حول محور تعادل زندگی کاری ،ارتقاء استانداردها و نیاز به پرسنل گیری کار آمد و مؤثر در انگلستان شکل گرفته است.این کار جدید نیست و می توان آن را با سیاست های جاری طراحی شده برای بازسازی دولتی ،طبق آنچه که در ساختار اصلی مدیریت مبتنی بر مکان ،از اواخر دهه ی 1980اعمال شده است مرتبط دانست.من تصمیم به ایجاد یک بحث عقلانی در مورد شیوه های ارتباط محققان و شاغلین با این بخش عمده از اصلاحات دولتی گرفته ام .بررسی چگونگی شکل گیری استبداد ها ،چگونگی کار آنها ،چگونگی حفظ آنها و چگونگی پایان آنها در کانون این بحث قرار دارد .به طور خاص ،من ساختار های دولتی که در این ترمیم وجود دارد و چگونگی توصیف ،درک و توضیح تجربیات شاغلینی که ترمیم شده اند و همچنین کسانی که کار ترمیم را انجام می دهند را بررسی خواهم کرد.
مدارس در انگلستان دستخوش مدرنیزاسیون مرکزی سریعی شده اند و تغییرات فرهنگی و ساختاری در شاغلین،چگونگی کار آنها،و کسانی که با آنها کار می کنند و اهداف آنها اتفاق افتاده است در نتیجه تقسیم کار در ارتباط با مکان معلمین ،کار آنها و چگونگی ارتباط آنها با بزرگسالان دیگر دستخوش تغییرات قابل ملاحظه ای شده است.برای حفظ کارایی و اثر بخشی سازمانی نقش های جدیدی ایجاد شده است.انواع جدیدی از تجربیات همچون مدیریت تجاری مورد نیاز است و روابط قدرت جدیدی در دامنه بزرگسالانی که به کار گرفته شده اند و در موقعیتی که در آن ،غیر معلمان نسبت به معلمان ممکن است بیشتر در یک مدرسه کار کنند ،ایجاد شده است.
اصلاحات به عنوان ترمیم نیروی کار مدرسه شناخته می شود و از سپتامبر 2003 شروع شده است.در حالیکه ترکیب نیروی کار جدید ،دارای تحول ،تغییر،بهبود،اثر گذاری و اثر بخش می باشد،بخش اعظم آنچه که در حال حاضر به عنوان اصلاحات نوآورانه ارائه شده است،در مدیریت مبتنی بر مکان ریشه دارد.مدارس حق حفظ بودجه و تصمیم گیری در مورد استخدام و استخراج کارکنان از زمان لایحه ی اصلاح آموزش در سال 1988 را دارند و اگر چه ترمیم به صورت خنثی اجرا می شود ،اما اصلاحات به عنوان پشت کردن به گذشته عنوان شده است.با این حال تاریخ مخفی است و از طریق چگونگی کار آژانس ها با ساختار ها در عمل آشکار میشود و بنابر این چگونگی تجربه ی فرد از اصلاحات در کانون اصلی این مقاله قرار دارد.
من میخواهم بپرسم آیا ترمیم شکلی از استبداد معمول است.در انجام این کار،من تحلیل را به عنوان شکلی از کار آگاهانه از نظر مفهومی قرار داده ام که در آن روی چگونگی ایجاد داده ها دستیابی و کار با آنها و درک و استفاده از آنها تمرکز می کند .این بر خلاف شیوه های منطقی سنتی ایجاد دانش می باشد وبارنز از استعاره ی روشن مغز ها در خمره ها برای نشان دادن این نقطه ماهیت منحرف کار ذهنی به عنوان آشکار،منقطع و منفصل استفاده می کنند .موقعیت من می تواند به وسیله مهرهبورس با تعهدبوردیو مشخص شود که در آن سیاست و تلاش عملی به طور خلاق ترکیب شده اند .این یک موقعییت قانونی است زیرا آنچه که می دانیم کسی که به عنوان دارندهآن شناخته می شود ،دلیل دانستن آن به علت آنکه بخواهیم آن را به طور متفاوت ببینیم ،موضوعاتی هستند که تولید دانش را با ساختار قدرت مرتبط می سازند