دانلود تحقیق ارزیابی نظریه معرفت شناختی «پوزیتیویسم»

Word 132 KB 16483 34
مشخص نشده مشخص نشده فلسفه - اخلاق
قیمت قدیم:۲۴,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۹,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • پوزیتیویسم چیست؟

    «پوزیتیویسم به مثابه یک رهیافت علمی در علوم اجتماعی معتقد است که امور می‌بایستی به مثابه واقعیات محض مطالعه شوند و رابطه بین واقعیات مزبور می‌تواند به وضع قوانین علمی منجر شود.


    برای پوزیتیویست‌ها، چنین قوانینی شانی مشحون از حقیقت دارند و واقعیات اجتماعی به همان شیوه واقعیات طبیعی‌ می‌بایستی مورد مطالعه واقع شوند».]1 [
    هر چند ارائه چنین تعریفی از سوی «اسمیت» در کتاب «علم اجتماعی در تردید»، ضامن پرهیز از آشفتگی واژه شناختی در برخورد با نظریه‌ای به گستردگی پوزیتیویسم است؛ اما «پرتاب شدگی» قابل ملاحظ‌ایی که در اثر مطالعه تعاریفی از این دست به محقق دست می‌دهد، وی را بلافاصله به جستجوی ریشه‌های معرفتی نظریه مزبور سوق می‌دهد تا از احساس غریب «پرتاب شدگی» فاصله بگیرد.


    معمولا کشف ریشه‌های معرفتی یک نظریه – نه تنها به هنگام بررسی پوزیتیویسم بلکه به هنگام تلاش برای حصول شناخت نسبت به هر نظریه‌ایی جُستار را در روند سیر تاریخی طی شده از سوی نظریه و فلاسفه و اندیشه پردازان آن حوزه نظری قرار می‌دهد.
    در این راستا، برخی اپیکور (270-341 ق.م) فیلسوف شهیر یونانی را نخستین چهره اثبات گرا تلقی می‌کنند.

    ] 2[
    وی در دوران باستان و در عصری که علم عمدتا معنای knowledge را به ذهن متبادر می‌کرد بر ماهیت تبعی و عرضی امور نظری تاکید کرده و تصریح نمود:
    «هدف از آنها باید این باشد که افزار تحقیق و پژوهش غایت زندگی قرار گیرد.

    خطا در ادراکات حسی واقع نمی‌شود بلکه غلط و خطا در احکام رخ می دهد.

    درباره عالم، ما فرضیاتی می‌سازیم، وکیلن باید در ساختن این فرضیات به تجربه حسی متوسل شویم و به وسیله آن فرضهای خود را بیازماییم؛ همین تطبیق دادن فرضیات با تجربه حسی در واقع آزمایش حقیقت است».

    ] 3[
    اما در عصر نوین، سه نسل متفاوت از فلاسفه پوزیتیویست را می‌توان از یکدیگر باز شناخت.

    هر سه نسل به تبعیت از دوره‌ای که عموما به عنوان «عصر روشنگری» شناخته می‌شود، مطرح گشتند؛ عصری که جواز تامل در خصوص زندگی اجتماعی، فراتر از تبیین‌های مذهبی را صادر نمود و انسانها را به مثابه پیشگامان عمده در عرصه توسعه و تزاید دانش به معنای science تعیین کرد.
    نخستین نسل،‌از میان فلاسفه متعدد قرون 18 و 19 چهره‌هایی همچون جان لاک، دیوید هیوم و اگوست کنت را در درون خود دارد.

    نسل بعدی در اوایل قرن بیستم همگی در حلقه وین گرد آمدند و پوزیتیویسم منطقی را صورت بندی کردند.

    آخرین نسل، در عصر پس از جنگ جهانی دوم و با آراء کارل همپل شکل و صورتی عمده به خود گرفت.

    ] 4[
    در جُستار حاضر ابتدا تلاش می شود که پس از رویکردی واژه شناختی سیر تاریخی و ماهیت نظری، مکتب پوزیتیویسم از نظر شاخص‌ترین اندیشمندان هر یک از سه دوره مورد مطالعه واقع شود، سپس ضمن تحلیل و بررسی تاثیر شرایط اجتماعی – سیاسی بر اندیشه پوزیتیویستی تلاش می‌شود تا ارزیابی این فرضیه مورد توجه قرار گیرد که: پوزیتیویسم متضمن الیتیسم در عرصه سیاسی بوده است.
    و در نهایت به نقد اندیشه‌های مکتب پوزیتیویسم پرداخته خواهد شد.


    2)رویکرد واژه شناختی میر شمس الدین ادیب سلطانی، در خصوص کالبد شناسی واژه شناختی پوزیتیویسم می‌نویسد: به لحاظ لغوی واژه Positive (در آلمانی ؛ - در انگلیسی: positive ، در فرانسه: positifive) از مصدر ponere در لاتین به معنای نهادن و وضع کردن می‌آید، از مشتقهای آن: positus در لاتین معادل است با pose در فرانسه.- مفهوم فلسفی positiv، بسادگی «مثبت» در برابر «منفی» (در ریاضیات و در الکتریسیته) نیست ، بلکه در این مورد دال است بر تحقق و «تحصلی»، واقعی، و مربوط به امور واقع بی‌چون و چرا.

    که در تجربه یعنی در زمان و مکان داده شده‌اند.

    برای «پوزیتیویسم» اصطلاحهای گوناگونی در فارسی بکار رفته‌اند، مانند: فلسفه یا مکتب یا مذهب تحصلی، … تحققی، اثباتی، و نیز فلسفه مثبته،‌اصالت تحقق، اصالت وضع».

    ] 5[ 3)رویکرد تاریخی (ماهیت نظریه): چنان که فرانک کروسان تصریح نمود سه نسل نسبتا متفاوت را می‌توان در بطن مکتب پوزیتیویستی از یکدیگر بازشناخت.

    نسل نخست فلاسفه پوزیتویست که معرف چهره‌های همچون لاک، هیوم و کنت است.

    نسل بعدی اندیشمندان حلقه وین را در بر می‌گیرد و سومین نسل عمدتا تحت تاثیر آراء کارل همپل مورد توجه قرار می‌گیرد.

    ابتدا تلاش می‌شود جهت صورت بندی نسبتا جامع از ابعاد نظریه، ضمن آشکار سازی ماهیت نظری هر یک از اندیشمندان سه نسل، آراء پوزیتیویستی آنها پی گرفته می‌شود.

    الف) پوزیتیویسم؛ نسل نخست (لاک، هیوم، کنت) یک مشکل اساسی که می‌توان معطوف به دسته بندی‌های تاریخی از این دست مطرح شود، حذف آراء و اندیشمندانی است که به هر حال در مسیر اندیشه یک مکتب از اهمیت برخوردار بوده‌اند.

    بالطبع یکسان گرفتن اهمیت اندیشه تمامی اندیشه ورزان پوزیتیویست بررسی حاضر را به سطح تاریخ اندیشه‌ها تنزل می‌بخشد، اما جهت حل این مشکل چاره‌ایی جزء بررسی چهره‌های شاخص مکتب پوزیتیویستم وجود ندارد.

    هر چند به هیچ عنوان نباید اهمیت بسیاری از فلاسفه یا اندیشمندان را که حتی ژرف اندیشی آنها عمدتا ناظر بر ساحت اجتماعی وضعیت زندگی بشر نبوده است، نادیده گرفت.

    برای نمونه «اسحاق نیوتن» یکی از این چهره‌هاست.

    ادوین آرثر بر در خصوص شان پوزیتیویستی نیوتن می‌گوید: «….

    گفته‌اند که نیوتن نخستین پوزیتیویست بزرگ تاریخ بود که به تبعیت از گالیله و بویل، و بلکه استوارتر و منطقی‌تر از آنان، پشت به متافیزیک کرد و به علوم دقیقه اندک اما فزاینده و پیشرونده روی آورد.

    آثار او مهر خاتمتی بر عصر خیال پروری‌های فربه و طلوع بدایت دوران دقت و نوید فتح طبیعت به دست عقل بشر بود…» ] 6[ برت در ادامه به نحو موجز و مناسبی تحت تاثیر نیوتن مدعای اصلی مکتب پوزیتیویسم را به این صورت تشریح نموده است: «بدون داشتن و دانستن هیچ نظریه‌ای در باب حقایق اشیاء می‌توان نسبت به اشیاء ادراکات صادقی کسب نمود.

    و به عبارت ساده‌تر: می‌توان بدون داشتن هیچ علمی نسبت به طبیعت کل، علم صادقی نسبت به اجزاء پیدا کرد».

    ] 7[ حتی شاید اهمیت اندیشه ضد متافیزیکی نیوتن نیز ما را به این نتیجه سوق دهد که پوزیتیویسم، تا حدی در ذات آمپریسم (تجربه گرایی) ریشه دارد ] 8[ و از این روست که ما لاک و هیوم را در اثنای بررسی اندیشه پوزیتیویستی پیش از آراء کنت مورد مطالعه قرار می‌دهیم.

    «این برداشت که درک حسی سرچشمه و واپسین معیار شناخت است حاصل نهایی فعالیت فکری تجربه گرایان بوده است.

    به گفته جان لاک ذهن همچون یک لوح سفید است؛ این قلم تجربه است که بر این لوح می‌نگارد.

    هیچ چیزی در ذهن نیست که قبلا در حواس نبوده باشد اما دو گونه ادراک حسی وجود دارد: ادراک موضوعات بیرونی و ادراک موضوعات درونی.

    موضوعات درونی از طریق رخدادهای روانی مانند اندیشیدن، اعتقاد یافتن، احساس کردن درد یا احساس رنگ عرضه می‌‌شوند که ما از طریق یک حس درونی آنها را احساس می‌کنیم.

    هیوم مدرکات ذهن را به انطباعات و تصورات تقسیم می‌کند انطباعات از طریق حواس، از جمله حس درونی، عرضه می‌شوند و تصورات همانا فراخوانی انطباعات پیشین هستند.» ] 9[ بنابراین درک حسی و تجربی و تاکید بر آن در معرفت یکی از عمده ترین بناهای معرفت پوزیتیویستی قلمداد می‌شود.

    تنفر از متافیزیک نیز ازجمله مهمترین ارکان اندیشه پوزیتیویستی است که قبل از کنت به نحو قابل ملاحظه‌ایی در اندیشه هیوم متجلی شد وی در بخشی از کتاب خود تحت عنوان «تحقیق در فهم انسان» می‌نویسد: «… اگر شما کتابی را در خصوص الهیات یا در قالب مکتب متافیزیک بردارید و مطالعه کنید، بگذارید بپرسیم آیا این اثر استدلالی کمی یا کفی را در محتوای خود دارد؟

    خیر.

    آیا استدلالی تجربی درباره موضوع «واقعیت» و «هستی» را در بر می‌گیرد؟

    پس قول بدهید که آن را به شعله‌های آتش بسپارید چرا که هیچ چیز جز سفسطه و توهم را در بر ندارد.» ] 10[ در همین راستا در اندیشه کتب به عنوان بزرگترین کاهن پوزیتیویسم، مرحله اثبات گرایی نقطه اوج تکامل بشریت و ضامن نابود سازی متافیزیک است.

    تکاملی که معمولا از سه مرحله عبور می‌کند: مرحله الهیاتی، مرحله مابعد طبیعی و مرحله اثباتگرایانه.

    شاید عمده‌ترین خط فاصل تجربه گرایان آغازین نظیر لاک و هیوم و اثبات گرایانی نظیر کنت ابن بود که گروه نخست بیشتر «...

    در پی حل مسائل معرفت شناسی و فلسفه ذهن بودند و اعتقاد داشتند که می‌توان از طریق درون نگری به حقایق اساسی دست یافت؛ از این رو کار خود را نوعی روانشناسی درون نگر (Introspective psycology) تلقی می‌کردند.» ] 11[ این در حالی است که کنت در اندیشه‌هایش کمتر چنین گرایشی را نشان می‌دهد و اساساً روانشناسی در سلسله مراتب وی از علوم که از سادگی به پیچیدگی گام می‌گذارد غایب است.

    اما پیش از آن که به رئوس اصلی اندیشه اثبات گرایانه کنت اشاره شود، باید به دو اندیشه محوری دیگر صرفنظر از تجربه گرایی پوزیتیویسم و ضدیت آن با متافیزیک اشاره نمود، هر دو اندیشه محوری که بعدها توسط کنت و شاگردانش همچون ریچارد کانگریو (1899-1818)، جان هنری بریجز (1906-1830) فردریک هریسون (1923 – 1831)، ادوارد اسپنسر بیزلی (1915 – 1831) و شاید مهمتر از همه، ویلیام کینگدون کلیفورد (1879-1848) پی گرفته شد، از آراء دیوید هیوم نشات می‌گرفت؛ در وهله نخست ایده وحدت علوم و در وهله بعد جدایی امر واقع از ارزش.

    هیوم در واقع بر سر آن است که روشهای علم نیوتنی را تا حد ممکن برخود طبیعت آدمی شمول دهد.

    فردریک کاپلستون در تشریح این ایده هیوم می‌گوید: «… رساله هیوم ] رساله درباره طبیعت آدمی[ از آرزویی بلند الهام می‌گیرد.

    بنابراین، در آهنگمان به تبیین مبادی طبیعت آدمی، ما به راستی دستگاه کاملی را علوم از پیش می‌نهیم که بر شالوده‌ایی تقریبا یکسره نو ساخته شده است و یگانه شالوده‌ای است که علوم می‌توانند ایمن به رویش قرار گیرند.مقصودش آن است که روش آزمایشی را که با چندان کامیابی در علوم به کار بسته شده است باید هم چنین در بررسی انسان به کار بست.» ] 12[ دومین اندیشه محوری هیوم که بر اثبات گرایی تاثیر داشت در قالب جدایی علم الاخلاق از علم مفهوم می‌یافت در واقع هیوم آن را در قالب این حکم بیان می‌کرد که از امور واقع که از تاثیرات حسی نشات می‌گیرند هرگز نمی‌توان به بایسته‌ها رسید و یا بالعکس.

    ] 13[ اکنون که ریشه‌های تجربه گرایی اثبات گرایی بر شمرده شد، ماحصل آراء کنت را که در کتاب درسهای فلسفه اثباتی در ایضاح این مکتب مطرح گردیده است بدین شرح می‌توان صورت بندی نمود: «1.

    بازسازی تاریخ در حکم تحقق روح اثباتی، در این طرح، مذهب و متافیزیک جایگاه مشخصی داشتند اما تنها به عنوان مراحل ماقبل راز پردازی که با ظهور علم از میان می‌روند.

    با پیدایش بینش علمی، دوران ماقبل تاریخ نوع بشر به پایان رسید؛ مرحله اثباتی اندیشه، مانند مراحل دیگر مرحله انتقالی نیست.

    2- زوال نهایی متافیزیک رابطه نزدیکی با مفهوم جانشینی خود فلسفه داشت.

    در اثبات گرایی کنت، علم جانشین فلسفه شد: «فلسفه اثباتی» تبیین منطقی قوانین روش منطقی بود.

    دروازه متافیزیک در برابر بحث فلسفی به طور مستقل باز نشد: متافیزیک بر این اساس که پرسشهای مطرح شده در فلسفه متافیزیک خالی از محتواست به زباله دان تاریخ سپرده شد.

    3-وجود مرز آشکاری بین امر واقعی، یا مشهود و امر خیالی، یا «موهوم».

    کنت ترجمه هستی شناسانه‌ای درباره این که چه چیزی واقعی است به دست نداد.

    بلکه پیش تر توجیهی روش شناسانه ارائه کرد.

    از این لحاظ است که به رغم انکارهایش، دیدگاه تجربه گرایی را برگزید.

    مشاهده نظام یافته علم اثباتی را از انواع دیگر به اصطلاح معرفت متمایز کرد و این گونه مشاهده به نظر کنت، به شواهد دریافت حسی بستگی داشت و این اساس قطعیت در علم بود.

    ویژگی‌های عقل گرایانه اندیشه کنت در این سطح وارد نشد،‌بلکه تنها به سطح سازماندهی گزینشی واقعیت‌ها در درون نظریه‌ها راه یافت: نظریه ها زمینه ارتباط واقعیتها را با احکام یا قوانین عام فراهم می‌کردند.

    4.

    نسبی گرایی معرفت علمی.

    ].

    [ این اصطلاح، اصطلاحی هستی شناسانه نبود بلکه به این نظریه اشاره داشت که علم خود را به تبیین وابستگی متقابل پدیده ها محدود می‌کند: یعنی مدعی کشف اصول یا علل غایی نیست.

    معرفت علمی هرگز پایان نیافت بلکه مدام در معرض تغییر و بهبود قرار داشت.

    5.پیوند جدایی ناپذیر علم و پیشرفت اخلاقی و مادی بشر.

    اقتباس کنت از این فرمول بیکن که پیش آگاهی ناشی از علم کنترل فنی – یعنی ائتلاف پیش بینی و قدرت را امکان پذیر می‌سازد – دقیقا مصداق این نکته است» ] 14[ .

    بنابراین کنت با صورت بندی پنج اندیشه فوق در واقع بر خصایصی نظیر تقدم مشاهده بر نظریه، قطعیت و به تبع آن میسر بودن شناخت در معرفت پوزیتیویستی انگشت تاکید گذارد.

    در عین حال روش اثباتی که با خود نوعی اندیشه وحدت علم را به همراه داشت متضمن اندیشه‌های پنجگانه فوق بود.

    این روش عبارت بود از: مشاهده، آزمایشگری و مقایسه.

    مشاهده تنها وقتی از قوانین ایستا و پویایی پدیده‌ها تبعیت می‌کند که جنبه علمی داشته و هر تحقیق علمی ناچار است آن را به کار گیرد.

    در عین حال کنت تاکید می‌کرد که از آنجایی که آزمایشگری در جهان انسانی میسر نیست، بنابراین آشفتگی یک پدیده در مسیر عادی خود می تواند زمینه آزمایشگری را فراهم سازد.

    مقایسه نیز به محو روحیه مطلق گرایی می‌انجامد و زمینه را برای صدور قوانین علمی فراهم می‌کند.

    ] 15[ ب)پوزیتیویسم، نسل دوم (حلقه وین) تا اینجا تاکید گردید که نسل اول پوزیتیویسم که می توان آن را پوزیتیویسم ناب نام نهاد اصالت اثبات را به معنی کاربرد روشهای تجربی در تحقیق، مشاهده پدیده ها و کشف قوانین به موجب استقراء و وحدت علم (بر اساس انطباق روشهای علوم طبیعی بر علوم انسانی) تلقی می کرد.

    اصالت اثبات منطقی (پوزیتیویسم منطقی) به عنوان یکی از دیدگاههای منتج از شاخه تجربه‌گرا مکتبی بود که در اواخر قرن نوزدهم با آراء فیزیکدان اتریشی به نام ارنست ماخ (1916-1838) پا به عرصه ظهور نهاد و علت اصلی شهرت آن کوشش برای تفکیک حوزه منطق و عقل از تفکرات متافیزیکی غیر قابل اثبات بود ] 16[.

    «ماخ معتقد بود که چون شناخت ما از حقایق علمی از راه حواس به ما می‌رسد، پس علم باید نهایتا حسیات را وصف کند» ] 17[.

    این اندیشه بعدها، در ساختار فکری حلقه و دین که موریس اشلیک (1936-1882) وظیفه تاسیس و رهبری آن را به دست گرفت نقش اساسی ایفاء نمود.

    پس از شلیک، رودرلف کار ناپ (1970-1891) و اتونویرات (1945-1882) مهمترین اعضای حلقه وین تلقی می‌شدند.

    به لحاظ معرفت شناختی اندیشه‌های متفکرین حلقه وین سه محور اساسی را در بر گرفت: 1)همه چیز به آنچه به آن «اصل قابلیت تحقیق» گفته می‌شود وابسته است و یا اینکه به عبارت بهتر معنای هر گزاره عبارت از روش تحقیق در آن است.

    2)گزاره‌های منطق و ریاضی همانگویی یا تکرار معلومند.

    3)فلسفه نظریه و آموزه نیست فعالیت و عمل است ] 18[ براساس نتایج عمده ایی که اعضای حلقه وین از این سه اندیشه اساسی می‌گرفتند تصریح می‌شد که هر آنچه نتوان به وسیله مشاهده حسی در آن تحقیق کرد بی معناست در عین حال معنای هر گزاره را می‌شود با گفتن این که چه چیزی آن را به تحقیق می‌رساند توصیف کرد.

    این مکتب در واقع آغاز یک چرخش هستی شناختی در معرفت شناسی نوین به سمت «زبان» تلقی می‌شود.

    چون این بار این گزاره‌ها و زبان بود که نقش اساسی را برای صورتبندی واقعیت حسی نزد انسانها ایفا می‌نمود و معنی دار بودن و بی معنا بودن نقش اساسی را در قبال امور ایفاء می‌نمود.

    بهاء الدین خرمشاهی در توضیح معنادار بودن و بی‌معنا بودن از منظر پوزیتیویستهای منطقی می‌نویسد: «… هر جمله خبری که از نظر دستوری درست باشد، اعم از این که معنای محصل اخباری، در برداشته باشد یا نه، گزاره‌ای را بیان می‌کند.

    ولی «قضیه» جمله‌ای است که معنای محصل افاده کند.

    به عبارت دیگر جمله و گزاره اعم از قضیه‌اند.

    و این اصل ]اصل تحقیق پذیری[‌ به عنوان معیاری برای فرق نهادن بین گزاره‌های معنی دار و فاقد معنی است.

    منتقدان آنها می‌گفتند در این صورت شما منطفا باید با قضایا سر و کار داشته باشید نه جملات.

    به این شرح که قضایا حتما باید سلبا یا ایجابا معنای محصلی داشته باشند.

    ولی جملات می‌توانند مافی الضمیر را بیان کنند و معنایی را برسانند، بی‌آنکه لزوما معنی، ثبوت عینی یا تحصل خارجی، یا حتی قابلیت تعیین صدق و کذب داشته باشد.

    به عبارت دیگر، جمله‌های زبان طبیعی باید یا معنی دار باشند یا بی‌معنی.

    ولی لزوما نباید صادق یا کاذب باشند؛ چه صدق و کذب یک امر بعدی و به قول خود پوزیتویست‌ها تجربی و تحقیقی است.

    با قاطعیت می توان گفت صادق و کاذب بودن - در عین آن که جدا از معنی داشتن و نداشتن است – فرع و مبتنی بر معنی داشتن است.

    به عبارت دیگر قبل از احراز معنی، چه به کمک منطق و چه با تجربه نمی‌توان تحقیق صدق و کذب قضیه‌ایی را آغاز کرد یا از صدق و کذب آن مطلع و مطمئن شد» ] 19[ بعدها اصل تحقیق پذیری جای خود را به تائید پذیری و آزمون پذیری داد.

    چرا که با بهبود شیوه‌های تجربی اعتباریابی گزاره‌هایی که قبلا بی‌معنی بودند به گزاره‌های معنی دار تبدیل می‌شدند.

    بنابراین اصل تحقیق‌پذیری به این صورت تبدیل وضعیت یافت که معنی دار بودن یک گزاره در صورتی است که وسیله‌ای برای آزمون بالقوه یا تایید آن وجود داشته باشد.

    ] 20[ در هر حال به قول دانلان، مهمترین کار ویژه اصل تحقیق پذیری تبدیل شدن آن به سلاحی بر ضد متافیزیک بود چرا که تعبیر سلبی اصل تحقیق پذیری متضمن این معناست که هیچ حکمی نمی‌تواند در آن واحد هم حکمی درباره جهان باشد و هم فاقد روشی برای تحقیق درباره صدق و کذب خود.

    اما به این ترتیب ریاضیات و منطق که به کمک مشاهده و تجربه تحقیق پذیر نیستند از این اصل تحقیق‌پذیری مستثنی می‌شدند.

    استدلال مشابهی سبب جدای علم الاخلاق از این اصل شد.

    آخرین اندیشه‌ایی که در اینجا از آن یاد می‌کنیم و حدت علوم است.

    پوزیتیویست‌‌های منطقی تصریح می‌کردند که رواشناسی که مربوط به جهان درون است در مقابل فیزیک که معطوف به جهان بیرون است قرار دارد اما هم فیزیک و هم روانشناسی توصیفگر تجربه‌ها هستند بنابراین می توان سراسر جهان را با ملاکهایی نظیر تجربه، تشابه وتناظر بازسازی کرد و یگانه سازی علوم از همین اندیشه نشات می‌گیرد.] 21[ ج)پوزیتویسم: نسل سوم (کارل همپل) کارل همپل (1905) فیلسوف آلمانی – آمریکایی پوزیتیسم منطقی را پس از جنگ جهانی دوم وارد بعد جدیدی از تحول خود نمود.

    در این رابطه همپل ضمن انتفاد از اصل تحقیق پذیری از اندیشه ترجمه پذیری ، یعنی قابلیت ترجمه و تحویل قضایا به زبان تجربه و ملاحظه مجموعه‌ایی از قضایا را به جای یک قضیه منفرد پیشنهاد می‌کرد.

    ]22[ وی بر ضرورت حرکت از نظریات یا مجموعه‌ایی از فرضیات اثبات شده به سمت نتایج منطقی از رهگذر تفکر قیاسی تاکید می‌کرد.

    به عبارت ساده‌تر همپل بر نقش پیش بینی پذیری داوری‌های علمی تاکید فراوان داشت.

    این نکته معمولا بدون لحاظ سرشار بودن مشاهدات از نظریات مورد توجه قرار می‌گرفت و به نوعی متضمن تناظر زبان‌های مشاهده‌ایی و نظری بود.

    آنتونی گیدنز در تشریح جانبدار‌های همپل از دقیق ترین شکل تبیین علمی تحت عنوان تبیین استنتاجی - قانون شناختی می نویسد: «تبیین یک رویداد در این جا متضمن اشاره به اطلاعات ارائه شده با دو نوع حکم بود که باهم ترکیب می‌شدند.

    اینها عبارت بودند از قوانین کلی و احکامی که شرایط خاص کار برد این قوانین را مشخص می‌کردند.

    حکمی که به رویداد یا پدیده‌‌ایی که باید تبیین گردد (موضوع تبیین) اشاره‌ می‌کرد لزوما از پیوستگی این دو منتج می‌شد.

    از این رو، آزمون عینی تبیین علمی، شامل تایید تجربی حکمی که شرایط اولیه «مرز» را توصیف می‌کرد، تایید تجربی قوانینی که موضوع تبیین در رابطه با آنها استنتاج شده بود و تایید منطقی استنتاج به عمل آمده بود.

    بنابر نظر همپل تقارن یا «برابری ساختاری» ای بین تبیین و پیش بینی وجود داشت…»]23[ بنابراین در اندیشه همپل با تشدید قرابت علوم اجتماعی به علوم طبیعی، از خلال رویکردی پوزیتیویستی توسعه پیش بینی‌های خاص از خلال اصول کلی و تحقیق در خصوص این که پیش بین‌های مزبور معتبر یا فاقد اعتبار هستند.

    بعنوان یکی از اصول معرفت شناختی مورد عنایت قرار گرفت.

    4)تاثیر محیط اجتماعی - سیاسی بر شکل گیری نظریه پوزیتیویسم افکار کنت، به عنوان نمونه ناب پوزیتویسم، محصول شرایط اجتماعی دهه‌های 1830 و 1840 در فرانسه است.

    عصری که می‌توان در چندین تحول اجتماعی و سیاسی آن را خلاصه کرد از جمله: سرنگونی رژیم وحشت روبسپر، امپراطوری ناپلئون، سقوط ناپلئون و به قدرت رسیدن لویی هیجدهم، انقلاب ژوئیه و عصر لویی فیلیپ ، انقلاب فوریه 1848 و دیکتاتوری لویی ناپلئون.]24[ این هرج و مرج سیاسی که با گسترش صنعت بافندگی، بر حجم و تعداد کارگران فقیر و بیکاری گسترده تحصیلکردگان به علت بازگشت مخالفین رژیم پیشین از تبعید افزوده بود، سبب شد که کنت که بی‌گمان فرزند عصر روشنگری و انقلاب فرانسه تلقی می‌شود به واکنش علیه بحرانهای موجود در قالب «فیزیک اجتماعی» بپردازد.

    در واقع فیزیک اجتماعی با رویکردی اثبات گرا، حاکی از اعتقاد به چند محور اساسی نزد کنت بود: 1.

    شیوه به کار رفته در علوم دقیق همچون فیزیک بهترین شیوه مواجهه با مصائب برآمده از جامعه مولود عصر روشنگری است.

    2.

    همچنان که می توان از طریق فیزیک به شناخت عالم خارج پرداخت و بر آن مسلط شد از طریق فیزیک اجتماعی هم بر هستی اجتماعی می‌توان استیلا پیدا کرد.

    3.

    با بنیاد یک جامعه سیاسی درست می‌توان از مصائب سیاسی گذشته رهایی یافت صنعت را همچون قرون وسطی به خدمت هدفهای معنوی گرفت و مفاهیم علمی را تعمیم داد.]25[ بنابراین بحران و مشاهده بی نظمی که به قول توماس اسپرینگز نخستین سائقه هر نظریه پرداز در ارائه نظریه‌اش جهت رفع بحران و بی نظمی تلقی می‌شود.]26[ در اندیشه معرفت شناسانه کنت، پاسخی به صورت برخورد با واقعیت اجتماعی همچون واقعیت کمیت پذیر (زمانی – مکانی) فیزیکی به خود گرفت و اصلاح اجتماعی را به عنوان بدیل آشوبها و انقلابهای اجتماعی راه حل عمده مسائل بشری تلقی شد.

    استمرار تفکر کنت در بستر تحولات اجتماعی اروپا بدین ترتیب سه متحد طبیعی دیگر را نیز برای آن به ارمغان آورد: مادیت (ماتریالیسم)، ماشینوارگی (مکانیسیسم) و مذهب طبیعی یا ناتورالیسم.

    اروپای قرن نوزدهم هنگامی که به این ترتیب از پوزیتیویسم یاد می‌کرد، معتبر پوزیتیویسم یاد می‌کرد معتبر تعلیل تقلیل براساس فیزیک نیوتن در قالب اندیشه ماشینوارگی،‌ اعتقاد به سبب یابی بر پایه زیست شناسی در قالب مذهب طبیعی را مورد عنایت قرار می‌داد.

    اندیشه اخیر رفته رفته اتحاد پوزیتیویسم و داروینیسم را به همراه آورد و بدین ترتیب وراثت و محیط نیز به مثابه عوامل موجبه اقدامات انسان تلقی شدند.]27[ به این ترتیب شاید بتوان گفت دو محور اصلی نظریه معرفت شناختی پوزیتیویستی یعنی علیت و پیشرفت در سایه چنین تاثیری از خاستگاههای اجتماعی بیشتر تاثیر می‌پذیرد.

    به عبارت بهتر اصلاح اجتماعی از منظر معرفت پوزیتیویستی ضرورت «اصل علیت» و «اعتقاد به پیشرفت» را ضروری می‌سازد.

    اما نسل دوم و سن پوزیتیویسم در شراط متفاوت تری با اگوست کنت متولد می‌شود و به طرح و سامان دهی معرفت شناسی خود می‌پردازد.

    فعالیت فکری حلقه وین و پیروان آنها عملا مصادف با سالهای 30-1920، همزمان با جنگ جهانی اول، شکنندگی ارزشهای روشنگری در اروپای غربی و مرکزی ظهور بلشوییسم و ظهور فاشیسم ایتالیا و نازیسم در آلمان است، عصری که تضادهای آزاد مولد عصر روشنگری به شدت به واسطه اعتقاد این رژیم‌ها به ایده آلیسم مطلق گرا ملهم از هگل در معرض تهدید قرار می‌گیرد.

    ]28[ ایده آلیسمی که معتقد بود که «جهان فیزیکی جهان نمودهاست.

    سخن گفتن از واقعیت به مثابه تکثر اعیان تحریف واقعیت است فقط کل یا امر مطلق برخوردار از واقعیت است.

    دانشمندان فقط نسبتهای میان اعیان را توصیف می‌کنند و این کار شایسته عنوان حقیقت نیست و نهایتا این که نیازی به جانبداری از عقل سلیم در روش شناسی نیست.»]29[ به این ترتیب پوزیتیویسم منطقی در واکنش به شرایط جدید و در پاسخ به هجوم علیه افکار عصر روشنگری،‌ این بار نه با بازگشت صرف به عقل و تجربه یا پوزیتیویسم ناب چنان که کنت آن را می‌ستود و برای اثبات پدیده‌ها به کار می‌برد.

    بلکه بر معنادار بودن و بی معنا بودن درگرو شیوه‌های به تحقیق رساندن از طریق تجربه و آزمون در قالب اصل تحقیق پذیری تاکید کرد و فاصله خود را از جهان نمودها تعیین کرد و با تاکید بر اصل ضرورت منطقی در طبیعت در صدد تضعیف اصل علیت و تکامل برآمد.]30[ تا بدین ترتیب جایی برای تفکر آزاد و رهایی از یوغ فاشیسم و نازیسم تعریف شد.

    بنابراین در حالی که پوزیتیویسم ناب کنت در واکنش به عصر روشنگری و نابسامانی‌های آن شکل معرفت شناسی اثبات گرا به خود گرفت، پوزیتیویسم منطقی در واکنش به فاشیسم و نازیسم احیاء ارزشهای روشنگری را به دور از داروینیسم و علیت جستجوکرد تا راه اندیشه و تفکر آزاد را فراهم آورد و بنیان معرفتی برای آن تعریف کند.

    5) اثر بخشی پوزیتیویسم بر مسائل سیاسی و اجتماعی: پیامد پوزیتیویسم در عالم سیاست و اجتماع چیست؟

    آیا معرفت شناسی پوزیتیویسم رابطه‌ایی با سایر نظریات سیاسی و واقعیت‌های اجتماعی جوامع دارد؟

    در این خصوص توجه به یکی از خصائل فکری کنت که جورج ریتزر آن را روایت می‌کند شاید راهگشا باشد: «…کنت یک نخبه گرا بود، او بر این اعتقاد بود که جامعه شناسی باید سرانجام به یک نیروی علمی مسلط در جهان تبدیل گردد زیرا این توانایی منحصر به فرد را دارد که قوانین اجتماعی را تفسیر کند و اصلاحاتی را ارائه دهد که هدفش حل مسائل درون نظام اجتماعی است.»]31[ اما چگونه می‌توان فیزیک اجتماعی را نیروی علمی مسلط در جهان دانست؟

    بالطبع این تسلط در گرو چند عامل معرفت شناختی به دست خواهد آمد: برخوردی توتالیتاریانیستی (تمامت طلب) نسبت به واقعیت، براساس فرو کاستن آن به تاثیرات حسی و نفی وجود هر نوع واقعیت غیر حسی.

    اعتقاد راسخ به درک تمامی وجوه واقعیت از طریق حواس، مسدود بودن مسیر خطایا غیر واقع نمایی حواس به ویژه مشاهدات تجربی.

    اصالت آزمونهای تجربی در انعکاس صدق و کذب و عدم امکان راه یابی خطا در آزمون‌ها و وسایل آزمون.

    فرو ریختن مرز «طبیعت» و «جامعه» اعتقاد به کشف قوانین همواره صادق در عرصه جامعه و توسل به تغییر از مسیر قوانین اثبات شده (وحدت علم) .

    اندیشمندی که با توجه به محورهای مذکور در قالب گفتمان کنت می‌اندیشه می‌تواند به نتایجی بدین شرح دست یابد: در علم فیزیک، شناخت متضمن آگاهی از قوانین حرکت جاذبه، انبساط، انقباض و … است.

    قوانین مزبور از طریق آزمونهای گسترده و مکرر عالمان فیزیک به دست آمده‌اند؛ این آزمایشات ناظر بر اعتقاد راسخ و تمامیت طلبانه نسبت به واقعیات متنزل بر تاثیرات حسی است، می‌گوییم تمامیت طلب چون خارج از دایره تاثیرات حسی، واقعیتی وجود ندارد.

    اما این شناخت چه نسبتی با عمل دارد؟

    آیا عمل فیزیکدان ناظر بر تغییر جهان می‌تواند متضمن انقلاب باشد؟

    پاسخ منفی است.

    تغییر جهان در اندیشه فیزیک دان متضمن اصلاح است یعنی فیزیک دان بر علیه جاذبه انقلاب نمی‌کند بلکه برای اجتناب از سقوط در مسیر حرکت میان دو کوه پُل می‌سازد.

    آیا هر کسی می‌تواند پل بسازد؟

    تنها فیزیکدان است که با آگاهی از قوانین فیزیک راه تغییر جهان پیش روی او گشوده است پس اگر خواسته باشیم در چهره شهر تغییری ایجاد کنیم نه با همه افراد بلکه به فیزیکدانها باید میدان داد.

    به عبارت بهتر سایرین به هنگام تغییر چهره شهر باید مطیع فیزیکدانان باشند.

    وضعیت فیزیکدان اجتماعی هم در اندیشه کنت به همین ترتیب است.

    هنگامی که فیزیکدان اجتماعی از موضعی پدیدار شناسانه واقعیت اجتماعی را شناخته و قانون حاکم بر آن را کشف می‌کند، بدین ترتیب دایره عمل سیاسی خود و دیگران را تعیین می‌کند.

    بنابراین، فیزیکدانان اجتماعی هستند که در سایه چنین رویکردی به واقعیت اجتماعی می‌توانند جهان اجتماعی را اصلاح کنند؛ همچنان که این تنها فیزیکدانان هستند که می‌توانند پُل بسازند، فیزیکدانان اجتماعی هم تنها کسانی هستند که به منظور جلوگیری از سقوط یک جامعه در ورطه هلاکت می‌توانند حائلهای مناسبی جهت ثبات اجتماعی بسازند.

    پس به این ترتیب حدود عام هرگونه عمل سیاسی تعریف می‌شود توده مردم باید از فیزیکدانان اجتماعی تبعیت کنند.

    تا در جهان اجتماعی بهتری زندگی کنند.

    این همان پدیده‌ای است که در عرصه سیاسی به عنوان «الیتیسم» مطرح می‌شود و متضمن این اندیشه است که حکومت یک گروه کوچک امری هنجار و مطلوب است.

    به تعبیر موسکا «اعضای اقلیت حاکم معمولا صفاتی واقعی یا ساختگی دارد که در جامعه محل زندگی آنان مورد تقدیر و نافذ است.»]32[ پس در جمع مردمی که انتهای شهر آنها به کوهی فرازمند ختم می‌شود که می خواهند جهانهای پشت کوه را کشف کنند و با مردم سرزمینهای جدید به داد و ستد بپردازند فیزیکدانان قدر یافته و بر صدر می‌نشینند.

    و در جامعه‌ایی که اسیر آشوبهای اجتماعی است، عالمان به قوانین اجتماعی در سایه چنین رویکرد اثبات گرایانه‌ایی قدر یافته و بر صدر ساحت سیاسی می‌نشینند.

    از این رو پوزیتیویسم متضمن نخبه گرایی است و کنت هم به این دلیل می‌تواند نخبه گرا باشد که معتقد است مسائل اجتماعی به دلیل سرشت شان باید به دست گروه کوچکی از برگزیدگان عالم به علم اجتماع حل شود؛ در جهان واقعیتهای عینی نیز نمونه‌هایی از این نخبه گرایی در قالب معرفت پوزیتیویستی می توان مثال زد بی دلیل نیست که در فاصله سالهای 1871 تا 1958 بیش از نیمی از 6000 نماینده منتخب در مجلس نمایندگان فرانسه را اقشاری تشکیل می‌دهند که میتوان با تسامح آنها در قالب فیزیکدانان اجتماعی یا فیزیکدانان فارغ التحصیل دانشکده های مهندسی تلقی کرد.

    این اقشار عبارت بودند از: استادان دانشگاه، حقوق دانان،‌ روزنامه نگاران،‌ دانشمندان، مهندسان و معلمان.

    ]33[ اما پوزیتیویسم منطقی چه اثر بخشی ای بر مسائل اجتاعی داشت طبعا یکی از اصلی‌ترین تفاوتهای پوزیتیویسم منطقی با پوزیتیویسم در حل پارادکس‌های «من گرایانه» پدیدار گرایی روشن می‌شود.

    به این معنا که «مفهوم تجربه ذهنی یک فرض موهوم متافیزیکی تلقی می‌شود که کنت آن را مسلم فرض می‌کند»]34[ تجربه بدین ترتیب «ماهیتی بین الاذهانی و در دسترس همگان پیدا می‌کند و داده‌های حسی به عنوان بنیان دانش پوزیتیویستی بر نمونه مثالی آنچه ذهنی و شخصی است تاکید می‌کند».]35[ اما فیزیک گرایی نویرات و کارناپ زبانی را فراهم آورد که در راستای حل معمای من گرایانه پدیدار گرایی با سهولت بیش تری گزارشهای مشاهدات و تجربیت حسی به دیگر مشاهده گران منتقل می‌شد.

    این زبان، زبان منطق و ریاضیات و قضایای فیزیکی بود.

    زبانی که پوزیتیویسم منطقی حتی مدعی بود در روانشناسی نیز براساس ارائه حالات ذهنی خود فرد و دیگران به گونه‌ای واحد کاربرد دارد و از این روست که علوم در اندیشه فلاسفه پوزیتیوویست منطقی وحدت منطقی و روش شناختی می‌یابند.

    معناداری و تحقیق پذیری نیز متضمن چنین اندیشه‌ای بود.

    در اثر قدرت گرفتن چنین اندیشه‌ای است که نظریات کمی‌گرای توسعه سیاسی دائما این اندیشه را در سطح جهان منعکس می‌کنند که به لحاظ آماری و عملیاتی میان درآمد سرانه، میزان شهرنشینی، با سوادی، تعداد رادیوها و تخت های بیمارستانی با میزان مشارکت در انتخابات و پرهیز از خشونت سیاسی و کثرت گرایی روابط مستقیم و معناداری وجود دارد و به عبارت بهتر توسعه اقتصادی پیش شرط توسعه سیاسی است و بالطبع تحقق متغیرهای دسته دوم به تحقق و ایجاد متغیرهای دسته نخست وابسته است.

    به این ترتیب علوم سیاسی بیشتر به سیاست سنجی نزدیک می‌شود.

    و معناداری ناشی از کمی گرایی تمامی عرصه‌های زندگی را در بر می‌گیرد و تبیین‌ها عمدتا ماهیتی آماری به خود می‌گیرند تا توسعه و توسعه نیافتگی را به بهترین شکلی از خلال ارقام در سطح جهان صورت بندی نمایند

  • 1)مقدمه 1
    2)رویکرد واژه شناختی 3
    3)رویکرد تاریخی (ماهیت نظریه): 4
    الف) پوزیتیویسم؛ نسل نخست (لاک، هیوم، کنت) 4
    ب)پوزیتیویسم، نسل دوم (حلقه وین) 11
    ج)پوزیتویسم: نسل سوم (کارل همپل) 14
    4)تاثیر محیط اجتماعی - سیاسی بر شکل گیری نظریه پوزیتیویسم 16
    5) اثر بخشی پوزیتیویسم بر مسائل سیاسی و اجتماعی: 19
    6)نقد و نتیجه گیری 24
    فهرست منابع و یادداشتها 29

1)مقدمه پوزیتیویسم چیست؟ «پوزیتیویسم به مثابه یک رهیافت علمی در علوم اجتماعی معتقد است که امور می‌بایستی به مثابه واقعیات محض مطالعه شوند و رابطه بین واقعیات مزبور می‌تواند به وضع قوانین علمی منجر شود. برای پوزیتیویست‌ ها، چنین قوانینی شانی مشحون از حقیقت دارند و واقعیات اجتماعی به همان شیوه واقعیات طبیعی‌ می‌بایستی مورد مطالعه واقع شوند».]1 [ هر چند ارائه چنین تعریفی از سوی ...

مقدمه: میراث فکری و نظری گروهی از روشنفکران برجسته آلمانی که می‌کوشیدند، یک‌گونه فلسفی انقلابی از مارکسیسم غربی را که با عنوان نظریه انتقادی(Critical Theory) شناخته می‌شد، پدید آورده و بسط دهند، را مکتب فرانکفورت می‌گویند. به دنبال عدم تحقق پیشگویی‌های "مارکس"، مبنی بر وقوع انقلاب کارگری علیه نظام تولید سرمایه‌داری و شکل‌گیری سوسیالیسم و در پی ناکامی جنبش‌ های مارکیستی در اروپا ...

تعريف، به معناي مورد نظر منطقيون، با دشواري‏هاي بسياري روبرو است. همانطور که ويتگنشتاين مطرح ساخته است، ارايه يک تعريف دقيق ممکن نيست و معناي يک واژه تنها از طريق کاربرد آن در يک چارچوب بيان مي‏شود، اما به هر حال مطابق رسم هميشه قبل از آغاز هر مبحثي

يادگيري تغيير نسبتا دايمي در رفتار است که در نتيجه تمرين حاصل شده است. تغييراتي در رفتار که حاصل‌اش (و نه تمرين) ، با شرايط موقت جاندار (مثل خستگي يا حالات ناشي از مصرف برخي داروها) باشند مشمول اين تعريف نمي‌شود نقش يادگيري در همه صحنه‌هاي زندگي نما

دیباچی: امیل دورکیم را به همراه ماکس وبر یکی از دو بنیانگذار اصلی تئوری جامعه شناسی نوین نامیده‌اند. دورکیم چهارچوب وسیعی برای سیستم‌های اجتماعی ایجاد کرد که در جامعه شناسی و تعدادی رشته‌های مرتبط با آن به عنوان یک اصل هنوز باقی مانده است، بویژه در انسان شناسی. حتی آنهایی که اساساً با آن موافق نبوده‌اند. آن را به عنوان یک نقطه عطفی می‌پذیرند. این چهارچوب تحلیل در جریان کار خود ...

مقدمه: ژان پیاژه؛ روانشناس بزرگ معاصر را پایه گذار «معرفت شناسی تکوینی» دانسته اند.از این رو که او کوشید تا سیر پیدایی و تحول معرفت را در انسان از نخستین روزهای کودکی تا سنین نوجوانی که هنگامه قوام تفکر انتزاعی و در واقع فرجام شکل گیری معرفت است، پی گیرد. به همین سبب، پیاژه را پیرو آرای کانت در روانشناسی می دانند ساعت پیاژه همانند کلاه بره اش بسیار مشهور است. این ساعت را از ...

چکیده‌: اگر فرآیند ادراک‌ را حاصل‌ تعامل‌ سه‌ عنصر فاعل‌شناسا، متعلق‌شناسایی‌ و شناخت‌ بدانیم‌، بسیاری‌ از نظریات‌ مطرح‌ شده‌ در حوزه ‌ اندیشه ‌ اسلامی‌ در خصوص‌ علم‌ و ادراک‌ را می‌توان‌ حول‌ محور دو نسبت‌ موجود بین‌ سه‌ عنصر یاد شده‌ سازماندهی‌ کرد. تعدادی‌ از نظریات‌ مهم‌ عهده‌دار تبیین‌ نسبت‌ علم‌ و ادراک‌ و محکی‌عنه‌ آن‌ است‌ و برخی‌ از نظریات‌ ناظر به‌ رابطه‌ ادراک‌ با ...

چکیده یکی از عمده‌ترین مکاتب جامعه‌ شناسی نظریه کنش متقابل نمادی با نظریات‌ جرج هربرت مید (1931- 1863) پایه‌ریزی و توسط هربرت‌بلومر (1986- 1900) تکمیل و تدوین گردید که در دوزمینه بازنمودن نکات و مفاهیم پوشیده و گسترش مبانی تئوریک خودکار بلومر قابل توجه‌است. بلومر از چهره‌های برجسته جامعه‌شناسی آمریکا که دارای برجسته‌ترین پست‌ها و سمت دانشگاهی ودر نهایت استاد برجسته جامعه‌شناسی ...

- زیبایی زیبایی را نمی توانیم تعریف کنیم، به ناچار بایستی سخن آناتول فرانس را بپذیریم که: «ما هرگز به درستی نخواهیم دانست که چرا یک شی زیباست»[1]اما این مطلب مانع نگردیه که صاحبنظران و هنرمندان به تعریف زیبایی نپردازند. اگر از معنای لغوی آن شروع کنیم: « زیبا، از زیب+ (فاعلی وصفت مشبه)= زیبنده، به معنی نیکو و خوب است که نقیص زشت و بد باشد. جمیل و صاحب جمال و خوشنما و آراسته و ...

چکيده در تعريف واژه ي ادبيات، ماهيت، فوايد و نقش آن در زندگي بشر و نيز در حوزه ها و کارکردهاي عملي آن، از قديمترين زمان تاکنون مباحث گوناگوني صورت گرفته است؛ برخي آنرا به مفهوم اخلاقي و برخي در معاني ادبي و عده اي نيز به هر دو مفهوم اخلاقي و ادبي

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول