بیتردید امیراسد الله علم در آغاز دههی 40 بزرگترین بازیگر دربار پهلوی بود با شروع نخست وزیری وی بدستور شاه کمیسیون سه نفرهای به ریاست علم وبا شرکت حسینفر دوست ومنصور تشکیل شد که وظیفه تعیین نمایندگان مجلس را بر عهده داشت .فعالیت این کمیسیون غیر رسمی وپنهانی در طول دوران نخست وزیری هویدا نیز ادامه داشت و در واقع در تمام این دوران طولانی ، این علم بودکه نمایندگان مجلس را تعیین میکرد.علم در سال 43 در راس دانشگاه پهلوی ( شیراز ) قرار گرفت تا جای پای رژیم را پس از سرکوب سالهای 41 و 42 عشایر فارس تحکیم کند و در همین زمان بود که با نقشه او سفر پادشاه ، بلژیک ومحمد رضا پهلوی به میان عشایر جنوب به اجرا در آمد و امنیت فارس به رخ رسانه های غربی کشیده شد در سال 44 نیزعلم بعنوان وزیر دربار در راس قدرت قرار گرفت .
علم علاوه بر وابستگی به قدرتهای خارجی و عضویت در تشکیلات فراماسونری ، در مقابل شاه بسیار حقیرانه رفتار میکرد و این جمله او نشاندهنده همان موضوع است :من غلام خانه زاد شاهنشاه هستم وی چنان مورد توجه شاه بود که بصورت یکی از نزدیکترین افراد درآمد .
او همان گونه که طی دوران نخست وزیری خود ( 41 تا 1342 ) در نقش مجری طرح امریکایی انقلاب سفید کندی ودموکراتهای امریکایی ظاهر شد ،مدتی بعد دلارهای نفتی را در راه حزب جمهوریخواه امریکا ریخت ودر انتخاب ریچارد نیکسون به ریاست جمهوری به ایفای نقش پرداخت.علم در دوران طولانی ریاست جمهوری نیکسون عالیترین پیوندهای شاه را با امریکا برقرار ساخت ضمن اینکه او با ادوارد هیث و حزب محافظه کار او در انگلیس دارای روابط صمیمانه بود و از مغازله با هارولد ویلسون و دولت کارگری او ابایی نداشت .
پس از بازگشت شاه از آمریکا و آغاز نقش مستقیم او در اجرای سیاستهای امریکا ، شکل ومحتوای روابط ایران و امریکا وتکیه شاه بر حمایتهای آن ، نمونه کم نظیری از وابستگی بی چون و چرای یک دولت به ظاهر مستقل را نسبت به نظام استکبار و ضد مردمی آمریکا در جهان نشان داد .این رابطه بتدریج بصورت دو طرفه درآمد .آمریکا خود را در کلیهی امور ایران درگیر و مسئول حس میکرد و ازدیدگاه مردم و سایر دولتها ، شاه مظهر حاکمیت آمریکا در یک کشور جهان سوم محسوب میشد.
مهمترین دلایل این رابطهی ویژه عبارتند از :1- از نظرآمریکا ،سلطنت شاه جز حاکمیت دایمی بر ایران شناخته میشد .بعبارت دیگر ، جانشینی برای شاه وجود نداشته و میبایست اقتدار آن حفظ گردد.2- شاه بطور کامل تسلیم آمریکا بود بنابراین نه تنها از لحاظ سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و نظامی هیچ خطری برای سلطه امریکا به ایران نداشت بلکه او میتوانست تمامی امکانات ایران را دراختیار اهداف امریکا بگذارد .3- شاه مقابله با کمونیسم را که یکی از اصول سیاست خارجی امریکا بود با امکانات فراوانی که در اختیار داشت ، تحقق میبخشید.بهمین دلیل کیسینجرگفت :شاه برای ما یکی از رهبران نادر ویک هم پیمان نامشروط بود .
4- فروش نفت ارزان به میزان مورد نیاز غرب خصوصا امریکا ، خرید اسلحه و سایر کالاهای مصرفی، کمک بزرگی برای پیشرفت اقتصادی غرب بود لذا حفظ شاه یکی از اصول سیاست خارجی امریکا بود.5- پذیرش سلطه فرهنگی و ارزشهای زندگی امریکایی وترویج زندگی مصرفی توسط شاه او را به شکل رهبری فوق العاده در میان حکام امریکا در آورد .چنین موقعیت ممتاز شاه در عرصهی سیاسی خاورمیانه بهترین میدان جهت گسترش نفوذ امریکا درمیان سایر کشورهای منطقه بود.
ارزیابی عملکرد و مواضع احزاب نیز در فاصله سالهای 39 تا 1342 و قضاوت دربارهی آنها مشکل است زیرا در فضای بعد از قیام 15 خرداد 42 وتداوم مبارزه تا پیروزی انقلاب اسلامی ، شرایط بسیار متفاوتی با دوران قبل ازآن داشته است .تحولی که در وضعیت حوزهها ، روحانیت و مرجعیت ایجاد شده در واقع انقلابی اساسی در تفکر و رفتار سیاسی – اجتماعی مردم بوجود آورد .قبل از آن تعداد معدودی از روحانیون نسبت به مسائل کشور تحولات جهان اسلام ، اهداف اسرائیل ،سلطهی امریکا و وضعیت ابر قدرتها و نقشههای آنها در مورد ایران ، آگاهی واحساس مسئولیت داشتند.لذا نمی توان انتظار زیادی از برخی روشنفکر ناآگاه از معارف و اصول اسلام داشت که در چهار چوب فرهنگ لیبرالیستی یا مارکسیستی که در آن روزگار متداول بود فکر وعمل کنند .
ارزیابی عملکرد و مواضع احزاب نیز در فاصله سالهای 39 تا 1342 و قضاوت دربارهی آنها مشکل است زیرا در فضای بعد از قیام 15 خرداد 42 وتداوم مبارزه تا پیروزی انقلاب اسلامی ، شرایط بسیار متفاوتی با دوران قبل ازآن داشته است .تحولی که در وضعیت حوزهها ، روحانیت و مرجعیت ایجاد شده در واقع انقلابی اساسی در تفکر و رفتار سیاسی – اجتماعی مردم بوجود آورد .قبل از آن تعداد معدودی از روحانیون نسبت به مسائل کشور تحولات جهان اسلام ، اهداف اسرائیل ،سلطهی امریکا و وضعیت ابر قدرتها و نقشههای آنها در مورد ایران ، آگاهی واحساس مسئولیت داشتند.لذا نمی توان انتظار زیادی از برخی روشنفکر ناآگاه از معارف و اصول اسلام داشت که در چهار چوب فرهنگ لیبرالیستی یا مارکسیستی که در آن روزگار متداول بود فکر وعمل کنند .
در اینجا باید گفت رژیم شاه ، در تبلیغات خود میکوشید تا قیام مردم وروحانیت برهبری امام ( ره ) در سال 1342 را حرکتی علیه اصلاحات ارضی و نتیجه همدستی مالکین وفئودالها با روحانیت معرفی کند .در حالیکه قیام امام علیه اهدافی بود که امریکا از طریق انقلاب سفید تعقیب میکرد .مخالفت امام با سیاستهای رژیم و اصلاحات ارضی شاهانه بود که جز انحصار مالکیت اراضی حاصلخیز به وابستگان شاه ونابودی کشاورزی در ایران نتیجهای نداشت .امام ( ره ) هیچگاه با اصلاحات ارضی بمعنای واقعی آن و کوتاه کردن دست زمینخواران بزرگ نه تنها مخالف نبود ،بلکه خود از مخالفین سر سخت نظام خان خانی بود .
از سوی دیگر چون موضوع جنبهی تحمیلی و سیاسی داشت ، از اینرو نمیتوانست یک اقدام ملی و خیر خواهانه تلقی شود.
از جمله احزاب سیاسی دههی 40 ، می توان به نهضت آزادی اشاره نمود که از جمله امتیازات آن پیوندش با روحانیت بود این پیوند چه از طریق عضویت دو روحانی در کادر رهبری نهضت ( آیت اله طالقانی و آیت اله زنجانی ) و چه در ارتباط با حوزه علمیه قم وجود داشت این ارتباط بویژه در جریان نهضت اسلامی ، 15 خرداد زمینه توجه محافل مذهبی وجذب تعدادی از جوانان پر شور ومتدین را به نهضت فراهم ساخت .
با سرکوب نهضت اسلامی در 15 خرداد ، مراکز تبلیغاتی ، تجمع و دفاتر آنان نیز ،زیر سلطه ساواک قرار گرفت وبا محاکمه سران واعضای آن عملا فعالیت نهضت آزادی در داخل کشور متوقف شد .تعدادی از اعضا و طرفداران این گروه در اروپا ،تشکیلات نهضت آزادی را سازماندهی کردند که تا پیروزی انقلاب این فعالیت ادامه داشت .
مواضع شاه ودولتمردان در سیاست خارجی عادی سازی روابط با شوروی در چهارچوب سیاستهای جدید امریکا قرار شد تا روابط ایران وشوروی عادی وبدون تنش شود زیرا برای ورود کالاهای مصرفی وکارخانجات مونتاژ ، با توجه به محدودیت منابع مالی ایران میبایست خرید تسلیحات کاهش یابد و از طرف دیگر شوروی ترجیح داد تا از طریق حضور بیشتر ونفوذ اقتصادی و سیاسی به اهداف بلند مدت خود درمنطقه نزدیک شود .شوروی با اطمینان از اینکه امکان احیای کمونیسم وحزب توده در ایران وجود ندارد و با وجود پیمانهای سنتوو سیتو ، حرکتهای نظامی نمیتواند کمکی در وصول به اهدافش بکند پس از بازگشت شاه مذاکرات با شوروی آغاز شد ودر برخی مسائل توافق بعمل آمد و در شهریور 1341 یادداشتی بین دو کشور امضا شد .
با هماهنگی امریکا روندعادی سازی روابط با شوروی به اجرا در آمد و از اینزمان رادیوهای وابسته به شوروی وحتی حزب توده لحن تحلیلهای خود را نسبت به ایران تغییر داد وبتدریج به ستایش از شاه واصلاحات ارضی پرداخت طوری که شوروی مخالفین رژیم شاه را عدهای فئودال ،مرتجع و ضد خلق معرفی کرد.
با عادی شدن روابط سیاسی دوکشور ، همکاریهای اقتصادی ، و نظامی بین دو کشور شروع و بتدریج توسعه یافت .بدنبال آن ، روابط با کشورهای بلوک شرق نیز بتدریج عادی گردید.بلوک شرق برای تثبیت موقعیت خود در ایران سعی کرد تا نیازهای اساسی ودرخواستهای ملی را تامین کند .و لذا دریک حرکت هماهنگ ، شوروی طرح ساخت ذوب آهن ، آلمان شرقی ماشین سازی اراک ، رومانی تراکتور سازی تبریز، مجارستان وچکسلواکی نیز چند کارخانه را پایه گذاری کردند .
تحلیل شوروی از حرکت فوق آن بود که در آینده با تشکل کارگران صنعتی ، امکان انقلاب سوسیالیستی بعد از پیاده شدن طرحهای امریکایی وشکل گیری نظام سرمایه داری فراهم خواهد شد .در واقع همکاریهای امریکا وشوروی ودو بلوک غرب و شرق برای تقویت رژیم شاه ومقابله با حرکتهای مردمی ، اسلامی اولین نمونه خود را پس ازجنگ جهانی دوم نشان داد .
ازجمله دولتمردان تاثیر گذار رژیم در ایندوران چه از لحاظ سیاست خارجی وچه داخلی امیر اسد الله علم بود.
وی در دوران نخست وزیری دوبار استعفا کرد ولی مجددا به این سمت منصوب شد اولین مرتبه پس از برگزاری رفراندوم 6 بهمن 1341 و اوج گیری نهضت اسلامی بود.شاه برای سرکوب بیشتر وایجاد رعب ووحشت تصمیم گرفت از یک دولت نظامی بهره گیرد .این تصمیم با سیاست کاخ سفید هماهنگی نداشت زیر کندی معتقد به برقراری دموکراسیهای هدایت شده وانتقال قدرت از دولتهای نظامی به دولتهای غیر نظامی وابسته بود بهمین دلیل علم مجددا به نخست وزیری رسید .
پس از قیام 15 خرداد واحتمال تداوم وگسترش نهضت و تشدید نارضایتی مردم ، امریکا خواستار برکناری علم و انتصاب حسنعلی منصور شد .در 29 مهر ماه 1342 وی استعفا کرد و شاه مجددا او را مامور تشکیل هیات دولت ساخت .
همزمان از حسنعلی منصور خواست تا مقدمات لازم را برای نخست وزیری فراهم آورد .ضمن اینکه علم با بهره گیری از موقعیت سوء استفاده های بسیاری کرد که حاصل آن ثروت فراوان برای فرزندانش بود .
رژیم وجبهه ی ملی در اواسط اردیبهشت 1342 ، بار دیگر شاه مذاکره ومعامله با جبههی ملی را از طریق علم دنبال کرد .
سنجابی و شاهپور بختیار از طرف جبههی ملی با نمایندهی دولت مذاکره کردند و نتیجه به اطلاع اعضای شورای عالی رسید.خواسته شاه ،تایید وحمایت از دولت وانقلاب سفید در مقابل آزادی ، واگذاری دو یا سه پست وزارت بود .
پس از قیام 15 خرداد واختلاف اعضا در مورد مذاکرات ومفاد آن ،ارتباط دولت با جبهه ملی قطع و این گروه موفق نشد در قبال 15 خرداد موضع خاصی از خود نشان دهد .با توجه به شرایط کشور و اختلافات داخلی ، جبهه ملی بعد از 15 خرداد ، عملا امکان فعالیت ، موضع گیری وحضور سیاسی نداشت ، در نتیجه ضربهی سختی بر آن وارد آمد و زمینه انحلال جبهه ملی را فراهم ساخت .
وضعیت اقتصادی با اعلام اصلاحات ارضی و انجام بعضی اقدامات در روستاها ، نظام تولید سنتی کشاورزی تضعیف وبتدریج از هم پاشید.این جا بجایی بدون اینکه طرح مشخص برای جانشینی آن تدارک شده باشد روی داد .به این دلیل مهاجرت گستردهی روستاییان به شهرها آغاز شد بطوریکه در دههی 40 بیشترین جابجایی جمعیت از روستا به شهر صورت گرفت .علاوه بر مهاجرت روستاییان به شهر ،تولید کشاورزی وصادرات غیر نفتی نیز کاهش چشمگیری یافت ، عدم آمادگی شهرها برای پذیرش جمعیت روستایی ، موجب افزایش شغلهای کاذب ،فعالیتهای غیر قانونی وغیر اخلاقی ، بالا رفتن سریع قیمتها و بالاخره منجربه ناهنجاریهای اقتصادی ، فرهنگی و اجتماعی شد .
روابط رژیم با اسرائیل "برغم قیام 15 خرداد وسرکوبی شدید آن از جانب رژیم شاه ، اسرائیل همچنان در برقراری مناسبات رسمی سیاسی بین دو کشور به شاه اصرار می ورزید .شاه در پاسخ نامهای که " بن گورین " در آخرین روز نخست وزیریش در 26 خرداد 1342 فرستاد همین تقاضا را کرد ، نوشت :"نظریات شما را درک میکنم ولی مخالفت روحانیون جدی است و من در حال حاضر قادر به چنین کاری نیستم ." رژیم شاه با اطلاع از مخالفت روحانیون ومردم با نفوذ اسرائیل در ایران و خطر آن برای جهان اسلام ،برای جلوگیری از گسترش حرکتهای ضد اسرائیلی دستور داد که روحانیون حق ندارند در خطابههای خود در مورد اسرائیل صحبت کنند .امام ( ره ) در سخنرانی عصر عاشورا صریحا به این موضوع پرداختند و دلائل آن را تحلیل کردند .
سیاست توسعهی روابط دو کشور و عادی ساختن حضور اسرائیل در ایران ، با وجود مخالفتهای داخلی ادامه یافت .زیرا تحولات منطقه موجب نگرانی رژیم شاه شد ولذا برای حفظ موجودیت خود و کمک به بقای اسرائیل شاه ترجیح داد که همکاری دراز مدت وهمه جانبه با آن دولت را بطورجدی تعقیب کند تغییر دولتها در ایران تاثیری دراین سیاست نداشت وتبادل هیاتها و عقد قراردادها و همکاریها همچنان در حال افزایش بود .روابط دوکشور با وجود تحولات داخلی ومنطقهای تا پیروزی انقلاب در بالاترین سطح ادامه یافت .جریان انقلاب و تحولات پس از آن نشان داد که چرا شاه واسرائیل تاکید بر داشتن روابط ویژه داشتند .روابطی که قطعا برای حفظ حاکمیت رژیم شاه و موجودیت دولت اسرائیل بود .
باید اشاره کرد که بخشی از نفوذ وقدرت اسرائیل مربوط به فرقه بهائیت بوده زیرا فرقهی بهائیت بازوی اجرایی و شاخهی نفوذی اسرائیل در ایران بود .
رویدادهای پس از قیام 15 خرداد 1342: علما ومجتهدین پس ازقیام 15 خرداد ، رژیم سعی در عادی سازی وضعیت کشور داشت و مردم را به پایان دان اعتصابها و باز کردن مغازهها دعوت میکرد آقای شریعتمداری تعهد میدهد که دراین کار با رژیم همکاری کند ولی شرایط موجود کشور ومخالفت تعدادی از علما مانع از اجرای طرحهای وی شد .در حالی که آیت الله حکیم عقیده به شدت عمل در برابر رژیم داشتند .
آقای شریتعمداری می گفت :"من شدت عمل را تجویز نمیکنم .باید کبدار ومریز رفتار کنیم تا ببینیم چه میشود." به این ترتیب ساواک برای مقابله با نهضت وایجاد تفرقه بین آنان ، سعی کرد از آقای شریعتمداری بهره گیری کند از یکی از اسناد ساواک استنباط میشود که برادر شریعتمداری – صادق – در تهران از موقعیت خاصی برخوردار بود و بهمین دلیل مشاور و عامل تماس وی با مقامات رژیم شاه در تهران به شمار میرفت .
در سند دیگری آمده :"حوزه علمیه قم به محض شنیدن اعدام دو نفر ( طیب حاج رضایی وحاج اسماعیل رضایی) از متهمین 15 خرداد به فکر اقداماتی افتاد به این شرح 1- درس را تعطیل نمایند.2- مجالس ترحیم بگذارند .این دو موضوع از ابتدا از آیت الله شریعتمداری کسب تکلیف مینمودند ، ولی نامبرده صراحتا جواب نمیداد .
تا اینکه شب قبل با سید صادق شریعتمداری برادرش در تهران تماس گرفته وسوال نمودند که وضع مرکز چطور است .
مردم تشییع جنازه نمودند یاخیر؟
فردا ما درس را تعطیل کنیم یا نه ؟" او در جواب اظهار داشته که مردم در هیجان هستند تشییع جنازه بسیار خوب بود .
شما شخصا درس را به هیچ وجه تعطیل نکنید ، اگر همه اقدام کردند ، شما هم تابع اکثریت باشید"آقای شریعتمداری طی نامهای بوسیله برادرش برای یکی از مقامات رژیم نوشته است که حاوی نکات مهمی است ، از جمله اینکه دارالتبلیغ مورد عنایت مقامات است ، همچنین وی در این نامه برادرش را رابط با مقامات معرفی کرده است .
در دوران مبارزات نهضت اسلامی در مواردی برای حمایت از مبارزین و مساعدت در جهت استخلاص آنان به آقای شریعتمداری مراجعه میشد که البته وی در این باره هیچ گاه تلاش نمی کرد و با توجیهات متفاوتی موضوع را منتفی میساخت .
مراجعه سید صادق روحانی برای جلوگیری از محاکمهی آیت الله طالقانی ومهندس بازرگان از این قبیل است .
آقای شریعتمداری در پاسخ استمداد سید صادق روحانی میگوید:"من در تهران که بودم برای طالقانی در زندان تلگرافی نمودم در حال حاضر چون فردا محاکمهی آنهاست و وقتی نداریم اقدامی نمیشود کرد ." سند دیگری حاکی است که علیرغم درخواست امام (ره ) برای صدور اعلامیهای مشترک درحمایت از آیت الله طالقانی ومحکوم کردن رژیم ،آقای شریعتمداری موافقت نکرده ، سرانجام بر اثر فشار افراد مختلف طی تلگرافی از آقای طالقانی احوالپرسی کرد .
فاصلهی شریعتمداری از نهضت روز بروز گسترش یافت ومتاسفانه موجب دلسردی ،یاس و کناره گیری عده دیگری از علما و طلبهها شد درجریان بحث کاپیتولاسیون و در آستانه تبعید امام ( ره ) وی عملا ارتباط خود را با نهضت قطع کرد .
از ابتدای سال 1343 بتدریج روابط رژیم با شریعتمداری آشکار شد .با تاسیس دارالتبلیغ و در پی آن با تبعید امام ( ره ) ظاهرا وضع موجود برای مدتی به نفع شریعتمداری وساواک تغییر کرد .
با رشد تعداد مخالفین آقای شریعتمداری و تایید ارتباط او با دولت ، ساواک در اواخر سال 1343 وضعیت موجود را نشانهای از توفیق تلقی کرد وبرادامه خط مشی گذشته تاکید کرد : "......نظریه : اخیرا شایعه دولتی بودن آیت الله شریعتمداری در تهران و قم اثر نامطلوبی روی علما وروحانیون تهران گذاشته و برای ایجاد شکاف بین طرفداران خمینی وشریعتمداری میبایست این قبیل شایعات بخصوص درشهرستان قم روزبروز بیشتر شود ، تا آنجایی که طلاب طرفدار خمینی تضعیف شوند واحساس کنند دیگر از خمینی کاری ساخته نیست و در نتیجه از وی مایوس گردند ."( سند 565/3 ) انتشار خبر ارتباط و سازش شریعتمداری با رژیم موجب ناراحتی وی شد و پس از آن مخالفت خود را با نهضت امام ( ره ) آشکار ساخت .
"من وسایرین اینها را آیات کردیم واکنون به سزای خود رسیدیم .تهمت زدند ، فحش دادند و تبلیغ سوء کردند که من با دولت ساختهام .سپس آیت الله شریعتمداری نامهای بعنوان سرپرست مدرسه علمیه خان می نویسد ودر نامه طرفداران امام خمینی را مغرض و اشتباه کار معرفی نموده است.( سند 57/3 ساواک ) اسناد ساواک نشان میدهد که در اوایل سال 1344 ساواک از موقعیت ضعیف شریعتمداری نگران بود .
"روحانیون مخالف دولت کم و بیش از نامبرده سلب اعتماد نموده و دربارهی او شایعاتی انتشارمیدهند که موجب پراکندگی مردم از اطراف وی خواهد شد .....در این موقع که آیت الله شریعتمداری سکوت اختیار نموده است ، روحانیون مخالف نسبت به وی شایعاتی را انتشار میدهند تا بتوانند با اعمال حاد خود از وی سلب اعتماد نمایند." ( سند 58/3 ساواک ) در حالیکه مردم و روحانیون با توجه به اوضاع کشور ، سیاستهای رژیم ، تبعید امام ( ره) و زندانی شدن برخی از مبارزین برای سقوط ومرگ شاه دعا میکردند ، شریعتمداری پس از طرح ناموفق کشتن شاه در کاخ مرمر ودر تاریخ 27/1/ 1344طی نامهای از در استماع خبر سوء قصد نسبت به ذات همایونی اظهار نگرانی میکند ومینویسد :"شکر خدا را که به خیر گذشته و صدمه و آفتی به وجود مبارک نرسیده است .از خداوند متعال خواستارم که پادشاه اسلام را از جمیع عوارض وگزندهها در حفظ وحمایت خود نگهداری فرماید ..." آیت الله شریعتمداری حتی تقاضای طلبهها رابرای تعطیلی درس دراعتراض به تبعید امام ( ره ) رد کرد و به تعدادی از علما هم توصیه کرد که با تعطیل درس موافقت نکنند.
وشریعتمداری ( در برابر درخواست تعطیل درس ) جواب داد این کار بیفایده است .
طلاب جوان جواب داده اند اگر نتیجه نداد خودمان عمل می کنیم که منجر به خون ریزی شود .
شریعتمداری جواب میدهد یک دفعه کردید چه شد و سپس عصبانی شده گفته است شما را چه کسانی اینجا فرستادهاند ، مگر من مقلد شما هستم ." ارتباط و تبادل نظر شریعتمداری و رژیم شاه تا پیروزی انقلاب نیز ادامه داشت .پیشکار وی ، شیخ غلامرضا زنجانی ، بعدها با نام مستعار ابهری با ساواک همکاری داشت ونقش موثری در جمع آوری اطلاعات ونفوذ درجریانهای مختلف برعهده گرفت .
نقش آیت الله شریعتمداری و روابط وی با ساواک به حدی گسترده شد که عملا مجری خواسته ها و سیاستهای رژیم در امور روحانیون وحوزهها شدند دریکی از سندهای ساواک آمده است ".....به نحومقتضی و با نظر زنجانی ترتیبی داده شود ، متصدی مدرسه فیضیه برکنار وسرپرستی آن به عهده نمایندهی آیت الله شریعتمداری واگذار شود ." بدین ترتیب آقای شریعتمداری بعنوان نقش مشاور امین ساواک را در هموار کردن راه سلطه رژیم فاسد پهلوی برحوزهها و روحانیون و درنهایت کشور اسلامی برعهده گرفت .
آقای شریعتمداری نه تنها با ساواک که بنابه گفته ارتشبد فردوست با شخص محمدا رضا نیز مرتبط بوده است : "ارتباط مهم محمد رضا با شریعتمداری بود که با وی دیدارهایی پنهانی داشت ........محمد رضا دستور داده بود که هیچ فردی او را نبیند .......مسئله کاملا سری تلقی میشد ." تشکیل هیات مصلحین رژیم پهلوی بمنظور تفرقه میان روحانیون به اقدامات گوناگون دست زد .
از جمله این اقدامات میتوان برخورد رژیم با هیات مصلحین را ذکر کرد .رژیم با اطلاع از اختلاف بین سید حسن حجت کمره ای معروف به حجت فرزند آیت الله حجت با بعضی از مراجع و همچنین با سوء استفاده ازنیارهای مالی وی ، بخشی ازتوطئهها را برضد نهضت اسلامی ومراجع پی ریزی کرد وبنام هیات مصلحین حوزه علمیه قم انجام داد .
سید حسن حجت که مدیریت مدرسه حجتیه قم را بر عهده داشت با هماهنگی ساواک جریان مخالفت ومعارضه را با روحانیون مبارز آغاز کرد .به منظور ایجاد موقعیت ونفوذ برای حسن حجت در میان حوزههای علمیه وروحانیون سازمان امنیت به کلیه طلاب مدرسه فیضیه اعلام کرد که هر کس از سید حسن حجت جواز ادامه درس نداشته باشد نمیتواند در مدرسه علمیه بماند .در سال 1346 ساواک برای تقویت نفوذ شریعتمداری اقداماتی راانجام داد .از جمله اینکه رئیس ساواک معتقد بودکه حجت باید در خدمت شریعتمداری در آید و انتظار یک قطب جداگانه را نداشته باشد.حجت میبایست پس از سالها خدمت به رژیم شاه وخیانت به روحانیون و نهضت اسلامی سرانجام مطیع کسی شود که سالها بر ضد او سخن گفته و اعلامیه صادر کرده بود.
در نهایت رئیس ساواک نیز او را قابل اعتماد نمیداند و میگوید وی آدم ناراحتی است .
تاسیس دارالبیلیغ رژیم شاه که روحانیون را عامل تحریک مردم بر ضد منافعش میدانست وبا آزار و تبعید و زندانی کردن آنان نتوانسته بود آنها را به سازش وادارد برای از میان برداشتن این مانع یعنی روحانیون و پایگاه حوزه علمیه اقدام دیگری نمود و آن طرح تاسیس دانشکده علوم اسلامی بود .
وحشت از حوزهها ، رژیم او را واداشت تا با طرح دولتی کردن این مدارس و وابسته کردن طلبه ها به شهریه اوقاف، جریان مبارزه را کنترل کند و آنان را از مسیر مبارزه منحرف سازد .اجرای این طرح مورد مخالفت علما و طلبه ها قرار گرفت.
با مخالفت شدید علما و مراجع ، ساواک اجرای طرح خود را به آقای شریعتمداری واگذار کرد و وی نیز "دارالتبلیغ اسلامی قم" را تأسیس کرد .گرچه این نکته مبهم است که آیا آقای شریعتمداری مبدع این طرح بود ، یا پیشنهاد آن از طرف هیات حاکمه بوده است .
قرینههای موجود دراسناد نشان میدهد که طرح تاسیس دارالتبلیغ از جانب ساواک مطرح شد .
البته اگر تاسیس این موسسه بدون نظر رژیم بوده ، مشخص است که ساواک آن را جایگاه مناسبی برای اجرای نقشههای خود یافته بود و بهمین دلیل از آن حمایت میکرد .
در 15/3/ 1343 ( اولین سالگرد قیام 15 خرداد ) نامهای برای جمعی از علما ارسال شده و در آن ضمن اعلام موجودیت دارالتبلیغ ، هدف از تشکیل آن چنین بیان شد :"پیشرفت صنایع واختراعات تکالیفی برای آیات ومراجع ایجاد کرده که برای پیشینیان نبوده است ، از آن جمله ترویج و تبلیغ احکام وتعالیم مقدسه اسلامی است که زمانهای گذشته بسیار محدود بوده وفعلا در کلیه کشورهای اسلامی و غیر اسلامی گسترش یافته ، از مراجع وآیات عظام مبلغ میطلبد وناچار باید جواب مثبت بدهند.....اینکه حضرت آیت الله شریعتمداری اقدام به این موضوع فرموده وکلنگ ساختمان مدرسه و کتابخانه و دارالتبلیغ و سایر لوازمی که برای این کار لازم میدانند در روز عید سعید غدیر که روز پرافتخار شیعیان است ، بدست مبارک به زمین زدند " تاسیس دارالتبلیغ واهداف اعلام شده آن ،حکایت ا زفرار از مشکلات اساسی جامعه است .امام ( ره ) با توجه به شرایط حاکم بر حوزههای علمیه به مصلحت نمیدانند که صریحا با طرح تاسیس دارالتبلیغ مخالفت کنند وموسس آن را مخالف نهضت بنامند.
ازاینرو در اعلامیهای که بر ضد کاپیتولاسیون منتشر کردند ، نوشتند : "علمای اعلام برای خاتمه دادن به هرج و مرج و بینظمیها در فکر اصلاح عمومی هستند .اگر دولت مجال فکر به ما بدهد، این نحو گرفتاریهاست که ما را از مسیر خود که مسیر تصفیه حوزهها واصلاح همه جانبه است باز میدارد .با احساس خطر برای مسیر اسلام و قرآن کریم ،برای ملت و ملیت ، مجال تفکر در امور دیگر باقی نمانده است .اهمیت این موضوعات بقدری است که مشاغل خاص ما را تحت الشعاع قرار داده است ." قبل از انتشار این اعلامیه بنابه گزارش مامور ویژه ساواک در حوزه ، برسر تاسیس این موسسه بین امام ( ره ) و آقای شریعتمداری اختلافاتی وجود داشت .موضوع دارالتبلیغ شریعتمداری میان خمینی از دو روز پیش اختلاف افتاده است .از قراری که آقای محفوظی نقل میکرد از آقای خمینی ، می گفت : ما وسایل دیگری احتیاج داریم ، دارالتبلیغ معنی ندارد .
باید فکر اساسی کرد ، مگر این همه مدارسی که قم دارد به نام دارالتبلیغ نیست .
چه حسابی است ، از کجا این موضوع آب میخورد ، باید اینها را بررسی کنم ، موضوع از چه قرار است ." تاسیس دارالتبلیغ موجب افشای ارتباط ساواک و شریعتمداری شد و موقعیت او را در بین مراجع وعلما به خطر انداخت عدهای از بازاریان طرفدار او به این عمل اعتراض نموده وجواب دادهاند این دارالتبلیغ که با پول خمس و زکوه مردم باید ایجاد شود فعلا لزومی ندارد .
برای توسعه تشکیلات دارالتبلیغ تصمیم گرفتند شعباتی در شهرستانهای مختلف دایر کنند .ساواک نیز برای رفع مشکلات آن مستقیما دستوراتی به دستگاههای مربوطه صادر میکرد.
هنگامی که ساواک تهران فروش کتاب ونشریههای مضره را در فروشگاه دارالتبلیغ به مقامات بالاتر اطلاع میدهد ودرخواست بازرسی محل را دارد پاسخ چنین است :".....قبلا به وسیله ساواک قم به اطلاع آیت الله شریعتمداری برسد وسپس بازرسی شود ." پس از گذشت چند سال از فعالیت دارالتبلیغ و توفیق نسبی آن ،یکی از مقامات ساواک در حاشیه گزارش مربوط به جشن گشایش کتابخانه دارالتبلیغ می نویسد :از ناحیه گلپایگانی و سید مهدی فرزندش اقداماتی شده بود که ایادی آنها در مراسم افتتاح کتابخانه شرکت نکنند.خود آنان هم با داشتن دعوت شرکت ننمودند و رئیس ساواک اضافه کرده است :هر چه این اقدامات رخ دهد ، وضع بین شریعتمداری و گلپایگانی وخیم تر میشود و به نفع ساواک است ." اعترافات رئیس اداره هشتم ساواک دربارهی قیام 15 خرداد داستان جعلی کمک مالی عبدالناصر و دستگیری یک نفر لبنانی بنام عبدالقیس جوجو ، و ارتباط او با طلا فروشی بنام نقره چی بعد از مدتی دوباره تکرار شد .
شاه در کتاب "انقلاب سفید " جریان 15 خرداد خود را به همدستی عده ای از مالکین با بعضی از روحانیون نسبت داد.
سرانجام ، سرتیپ منوچهر هاشمی رئیس اداره ، هشتم ساواک ، دراین باره مطالبی گفت ، که از واقعیت ماجرای توطئه تبلیغاتی وجنگ روانی در سال 42 پرده برداشت .
براساس بازجوییهای موجود در پرونده که تماما ساختگی بنظر میرسید، گزارشی تهیه شد که طبق آن عوامل جمال عبد الناصر در بیرون ، یک میلیون تومان پول بوسیله پیک به یکی از تجار بازار تهران که مغازه جواهر فروشی داشت ، فرستادهاند تا بدست عوامل آنها در تهران ، صرف هزینههای تبلیغات وخرابکاری شود .این گزارشات در واقع توجیهی بود برکشتار و سرکوبی که پس از 15 خرداد و در خلال آن صورت گرفت ومقدمهای شد برای توطئههایی که در صورت ادامه قیام قصد انجام آنها را داشتند .گرچه روند و وقایع به گونه ای شد که اجازه انجام بسیاری از آنها را نداد .
سخنان شاه در 17 خرداد 1342 پس از اعلام حکومت نظامی و پخش مصاحبهی رئیس ساواک ومطالبی که در رادیو وتلویزیون بر ضد امام ، روحانیت و مردم انتشار یافت ، شاه شخصا وارد صحنه شد و ضمن بیان مطالبی، سعی در افشای اسرار پشت پرده وقایع 15خرداد به راه انداختند کما اینکه در میان کسانی که زخمی یا دستگیر شدهاند، خیلی از آنها گفتند که :ما چکار کنیم ، به ما بیست و پنج ریال پول داده بودند و می گفتند در کوچه ها بدوید وبگویید زنده باد فلانی ، ماحالا میدانیم این وجوه از کجا رسیده است .به شما ملت ایران بزودی جزئیات گفته خواهد شد .فقط این اولا از لحاظ ایرانیت یک ایرانی که پول خارجی را بگیرد و برضد جامعه خودش اقدام کند ، این را چه میشود گفت ؟
ودوم یک نفر شیعه پول بگیرد از یک نفر مسلمان غیر شیعه این چیست ؟و این خونهایی که در 15 خرداد ریخته شد به گردن کیست ؟وباید بگویم که کسانی که بساط 15خرداد را به راه انداختند وباعث ریخته شدن خونها شدهاند بزودی به سزای اعمال خودشان خواهند رسید ." شاه اشارهای نمیکند که چرا اوضاع اقتصادی کشور اینقدر وخیم بود که عده ای حاضر میشوند تا با دریافت 25 ریال در برابر سلاحهای آتشین بایستند و به طرفداری از عدهای شعار زنده باد فلانی بدهند ؟
اسد الله علم نخست وزیر وقت در 17 خرداد 1342 در جمع خبرنگاران خارجی مطالبی را بیان میکند که اهم آن شامل موارد زیر است : اولا پیشوایان مذهبی قبل از وقایع 15 خرداد دستگیر شدهاند بنابراین آنها نقشی در جریاناتی که واقع شد نداشتهاند.
ثانیا دلیل محاکمه در دادگاههای نظامی و این که معنی محاکمه در چنین دادگاههایی اجرای اعدام است ، ذکر نشده است البته بیان این مطلب توسط نخست وزیر نشانه ترس ونگرانی رژیم از ادامه نهضت اسلامی و پیوند مردم و روحانیت است دولت تعداد کشته شدگان را در عصر 15 خرداد پیش از هشتاد نفر اعلام کرد وحال پس از گذشت دو روز و افزایش تعداد کشتگان ناگهان به بیست نفر میرسد !
مواضع احزاب وگروهها در قبال واقعهی 15 خرداد پس از 15 خرداد غالب حوزههای علمیه مراجع ، شخصیتهای مبارز در داخل و خارج ازکشور، برضد رژیم اعلامیه دادند ویا سخنرانی کردند و ضمن حمایت از مردم و روحانیت ، خواستار آزادی آمام ( ره ) ودستگیر شدگان شدند در این راستا حتی بسیاری از مطبوعات مستقل و محافل سیاسی و روشنفکری اروپا نیز با ملت ایران همدردی کردهو خواستار رسیدگی به جنایات رژیم شدند وسعت حمایتهای داخلی و خارجی به حدی بود که دولت سعی درعدم انتشار آنها درمیان مردم داشت .
احزاب سیاسی مواضع مختلفی داشتند که به سه موضعگیری اشاره میشود 1- موضع حزب توده باید اشاره کرد که حزب توده در دوران فعالیت خود فاقد استقلال در تعیین خط مشی و موضعگیری بود و هر چه را که شوروی از آن خواست بدون هیچ تغییری وبعنوان موضعگیری خود پذیرفته و عمل میکرد.
بیژن جزنی که خود از اعضای حزب توده بود در کتاب خود مینویسد :"دومین جریان مورد بحث ما حزب توده است .این سازمان مهاجر دراین جریان ( 15 خرداد ) نیز همچنان از واقعیت فاصله داشت و مشی تبلیغاتی خود را با مشی دولت شوروی انتخاب میکرد .در این دوره حزب توده در داخل ، شبکه ای از خود نداشت و سخن پراکنیهای پیک ایران وسیلهی شناخت مشی این حزب بود .حزب توده به امینی به شدت حمله کرد زیرا دولت شوروی ورادیو صدای ملی نیز چنین میکردند وپس از اصلاح رابطه ایران و شوروی پیک ایران نیز از شدت حملات خود بر ضد رژیم کاست و بالاخره بیآنکه به تضاد خلق با دیکتاتوری دربار بیندیشد ، بطور ضمنی اصلاحات را تایید کرد و تظاهرات خونین 15 خرداد را بعنوان یک حرکت ارتجاعی محکوم کرد البته مدتی بعد این اشتباه فاحش خود را پس گرفت .
از سوی دیگر این حزب برای دست زدن به فعالیت در داخل کشور به سرعت دست به اقدام زد و درست هنگامی که آبها از آسیاب افتاده بود و هنگامی که دیکتاتوری با خشونت بیسابقهای حمله کرده بود در داخل شبکه تشکیلات تهران را پایه گذاری کرد این شبکه طی قریب نه سال فعالیت خود به کثیفترین حزب سازمان امنیت بر ضد خلق تبدیل شد."