از اواخر هزاره دوم میلادی و شروع هزاره سوم ، بشر در آستانه دوره تاریخی جدیدی قرار گرفته است . گویا جهانی نو در حال شکل گیری است و رویدادهایی در شرف وقوع است که حوزه های مختلف زیست بشری را متأثر ساخته اند . در پی این رویدادها ، صورت بندیهای سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی جوامع مختلف دستخوش تغییرات عمده ای گشته اند . نیروی چالش گر این تحولات ، نظم موجود در جهان را بر هم زده و درصدد ایجاد نظم نوینی در جهان است . وسعت این تحولات در جهان وتأثیر گذاری انکار ناپذیر آن بر جنبه های مختلف حیات بشری موجب جلب توجه نظریه پردازان علوم گوناگون برای تحلیل و تشریح این تحولات شده است . به این ترتیب دهه های پایانی سده بیستم و سالهای ابتدایی سده بیست و یکم سرشار از بحثهای متنوع پیرامون فرایندجهانی شدن بوده است . به نحوی که امروزه امکان گریز از بحث درباره این پدیده وجود ندارد . گفت و گو در باب جهانی شدن به موضوعی عادی در میان اندیشمندان ، پژوهشگران ، سیاستمداران ، مدیران ، روزنامه نگاران و حتی مردم عادی در سراسر دنیا تبدیل شده است .
اصطلاحات مرتبط با جهانی شدن تقریباً وارد همه زبانهای اصلی دنیا شده است . در سطح زندگی روزمره به طور روزافزونی از عبارتهای سیاست جهانی ، امنیت جهانی ، اقتصاد جهانی ، بازارهای جهانی ، سرمایه جهانی و . . . استفاده می شود . تعداد مدخل های مربوط به جهانی شدن درفهرست کتابخانه کنگره ایالات متحده امریکا از 34 مورد در سال 1994 به 693 مورد در سال 1999 افزایش یافته است . (شولت؛1382 : ص 4 ) و در اکثر دانشگاههای معتبر دنیا واحدها و دوره های درسی تحت عنوان جهانی شدن را دایرگردانیده اند . با این وجود تا کنون هیچ اجماع نظری در میان اندیشمندان و پژوهشگران در ارتباط با این پدیده بوجود نیامده است . همه مسائل مربوط به جهانی شدن به شدت مورد اختلاف است و نمی توان هیچ چیزی را در این باره مسلم و قطعی تلقی کرد . به جرأت می توان گفت تنها اتفاق نظر درباره جهانی شدن این است که در مورد آن اختلاف نظر وجود دارد .
در چنین شرایطی شناخت پدیده جهانی شدن ، مفهوم بندی و ارائه تعریفی از آن که بتواند راهگشای این پژوهش باشد ضروری می نماید . فصل حاضر که در چهار قسمت ارائه خواهد شد به این امر اختصاص یافته است . مطالب این فصل با بحث در باب برداشتها و تعاریف مختلف جهانی شدن و تعریف مختار ما از این پدیده آغاز می شود . قسمت دوم به تاریخچه جهانی شدن و نظریه ها و آراء متفاوت متفکران و نظریه پردازان مختلف در این باره نگاهی خواهد انداخت و نظر پژوهش حاضر را نیز در این زمینه مشخص خواهد نمود . قسمت سوم نیز نظریه های مختلف جهانی شدن را به بحث خواهد گرفت . در این راستا دسته بندی از این نظریه ها ارائه و بر اساس آن نظریه های گوناگون درباره جهانی شدن به اجمال بررسی خواهند شد . قسمت پایانی این فصل هم بر ابعاد و مصادیق جهانی شدن تمرکز می نماید . در این قسمت سه بعد اقتصادی ، سیاسی و فرهنگی جهانی شدن و مصادیق این سه بعد واکاوی خواهد شد .
1. برداشتها و تعاریف
1-1) برداشتها
اختلاف نظر بین اندیشمندان قبل از اختلافات آنها در زمینه ارائه تعریفی جامع و واحد از جهانی شدن ، ابتدا بر سر وسعت این پدیده و تحولات و شرایط ناشی از آن آغاز می شود . از یک سو تحلیل گرانی که می توان آنها را جهان گرا نامید ، جهانی شدن را مهمترین رویداد تاریخ معاصر می دانند و معتقدند که روابط اجتماعی معاصر تماماً جهانی شده است . در مقابل این عده شک گرایانی قرار دارند که از جهان گرایان به شدت انتقاد می کنند و جهانی شدن را افسانه ای بیش نمی دانند . در میان این دو گروه افراطی ، کسانی هم هستند که جهانی شدن را به عنوان روندی مهم در نظر می گیرند که در کنار سایر تحولات وجود دارد و به تدریج جهان را دچار دگرگونیهای اساسی می کند .
دیوید هلد نیز با قائل شدن به چنین تقسیم بندی از نظریه پردازان جهانی شدن ، متفکرانی همچون اوهمای ، ریستون ،آلبرو مارکسیستهایی چون سمیر امین وگیل رادر زمره جهانگرایان قرار می دهد . این اندیشمندان هر چند که به لحاظ ایدئولوژیک و جهان بینی در یک گروه طبقه بندی نمی شوند ، اما از لحاظ چگونگی فهم و درک جهانی شدن در یک گروه قرار می گیرند . در این گروه محافظه کاران ، نئولیبرالیستها و مارکسیستها کنار هم قرار دارند . (Heldetal . , 2000 : 2 )
این دسته از نظریه پردازان بیش از هر چیز بر تحولات حوزه اقتصاد تأکید می کنند . از نظر آنان زندگی اقتصادی در دنیای جدید غیر ملتی شده است . پدیده های جدیدی همچون «بازار جهانی» و «سرمایه جهانی » اقتصاد بدون مرزی را در عرصه جهانی بوجود آورده اند که دولت – ملتها در آن نقش کوچکی به عهده دارند . بنابراین در این دوره شاهد محو تدریجی دولت – ملتها هستیم .(Heldetal . , 2000:3)