تاریخ چون نشان میدهد که مردم پیش از ما چگونه زندگی میکردهاند این فایده را دارد که ما را در زندگی کمک میکند و راهنمایی. از جمله مخصوصاً برای جوانان این فایده را دارد که آنها را زودتر از معمول به سطح عصر خویش میرساند، پنجرهها را بر روی آنها میگشاید، و به آنها اجازه میدهد تا عواملی را که در جهان آنها حاکم بوده است و هنوز هست بهتر بشناسند؛ آنچه را در خور ترک و طرد است از آنچه شایستهی حفظ و نگهداری است تمیز دهند. یک فایدهی عمدهی تاریخ بیشک همین است که به انسان کمک میکند تا خود را بشناسد، خود را از دیگران تمیز دهد و با مقایسه با احوال دیگران انگیزهها و اسرار نهفتهی رفتار خویش را، چنانکه هست و چنانکه باید باشد- دریابد. انسان، خواه وجود وی عبارت باشد از آنچه میاندیشد و خواه عبارت باشد از آنچه انجام میدهد، در ضمن مطالعهی تاریخ و در طی بررسی احوال کسانی که اهلنظر یا اهلعمل بودهاند، بهتر میتواند رسالت خود را ارزیابی کند و در ارتباط با دیگران حق خویش و مسئولیت خویش را بشناسد.
توجه به تاریخ و دگرگونیهای آن، این فرصت را به انسان عرضه میکند که از آنچه دیگران انجام دادهاند درس بگیرد و عبرت. این عبرت که قرآن هم در دنبال بعضی قصهها، انسان را بدان دعوت میکند، و پیغمبر به موجب روایت مؤلف مروجالذهب صحف موسی را که تاریخ گذشتهی یهود است، عبارت از آن میداند، در نزد مسلمین از قدیم فایدهی عمدهی تاریخ محسوب بوده است و از اینکه ابنخلدون تاریخ خود را کتابالعبر نام مینهد پیداست که تا چه حد به تجربهی تاریخ اهمیت میدهد. ظاهر آن است که اهمیت تجربه در نزد مسلمین مبنی بر این تصور باشد که رویدادهای تاریخ اگر در جزئیات هم با یکدیگر اختلاف دارند، اسباب و موجبات آنها و تدابیری که برای برخورد با آنها میتوان اتخاذ کرد تفاوت چندانی ندارد و گذشتهی یک قوم و یک فرد برای قوم دیگر و فرد دیگر میتواند تجربهای سودمند باشد. در واقع تاریخ تجربهی گذشته را به تجربهی کنونی ما میافزاید و زندگی ما را پرمایهتر میکند. اتکاء بر تجارب گذشته غالباً اخذ تصمیم را در زندگی روزانه آسان میکند.
در واقع آشنایی با تاریخ انسان را از بسیاری فریبهای حقارتآمیز، از بسیاری دلخوشیهای بیحاصل نگه میدارد، و نگاه انسان را، آن مایه قدرت تعمق میبخشد که در ورای حوادث، آنجا که چشم عادی چیزی نمیبیند، نفوذ کند و زندگی محدود و کوتاه خویش را- از طریق تاریخ- با زندگی گذشتگان، با زندگی دراز گذشتهی انسانیت پیوند دهد و آن را عمیقتر و پرمعنیتر کند. بدینگونه، با یادآوری اشتباههای بزرگ گذشته، با تذکار جنایتها و بدبختیهای گذشتگان، تاریخ میتواند انسانیت را از تکرار آنها و لااقل از اینکه با عمد و اختیار خویش به نظایر آنها دچار آید باز دارد. بهعلاوه، هر کس- هر حرفهای که دارد- میتواند از تاریخ برای توسعه و تکمیل کار خویش استفاده کند...
عقلانیت rationality
یکی از خدمات ماکس وبر به جهان جامعهشناسی، ارائه نظریهای دربارهی تغییرات اجتماعی است که بنیان و اساسش بر ایدهها استوار است. وبر بر این باور بود که نوعی عقلانیت ویژه و منحصر بفرد، در اندیشهی مغرب زمین، باعث ظهور و رشد نظام سرمایهداری شد. ماکس وبر، برای درک دگرگونی و تغییر جوامع غربی از فئودالیسم به سرمایهداری، متوسل به مطالعات خود دربارهی جوامع شرق شد. او در مطالعات خود، دربارهی شرق، به این نتیجه رسید که عقلانیت جوامع آسیایی از عقلانیت جوامع غربی متفاوت است. همانطور که تاریخنگار آلمانی ولفگانگ مومسن اشاره میکند، وبر به این نتیجه رسید که این شیوهی عقلانیت، برای تمدنهای آسیایی، به هیچوجه بیاهمیت و به معنی عدم عقلانیت نیست؛ بلکه این عقلانیت با فرضیات و مقدماتی کاملاً متفاوت از عقلانیت مغرب زمین مدرن آغاز میشود و بر این اساس، تأثیر کاملاً متفاوتی بر ساختار اجتماعی آنها میگذارد. (Mommsen, W., 1989:161).