به طور ساده می توان گفت جهانی شدن بر سطح در حال افزایش، دامنه رو به رشد و تاثیر پرشتاب، فزایند و عمیق جریان هاو الگوهای فراقاره ای تعامل اجتماعی دلالت می کند. جهانی شدن به تغییر یا دگرگونی در سطح سازماندهی بشری اشاره دارد که جوامع دور را به یکدیگر مرتبط می سازد و دامنه دسترسی روابط قدرت در سراسر مناطق و قاره های جهان را گسترش می دهد. اما نباید آن را حاکی از ظهور نوعی جامعه جهانی هماهنگ یا فرایند جهانشمول تلفیق و یکپارچگی جهانی دانست که در آن همگرایی روزافزانی میان فرهنگ ها و تمدن ها وجود دارد؛ زیرا آگاهی از هم پیوندی روز افزون نه تنها دشمنی ها و اختلافات جدیدی می آفریند، بلکه می تواند به سیاست ارتجاعی و بیگانه هراسی ریشه دار دامن زند. چون بخش مهمی از جمعیت جهان تا حد زیادی از منافع جهانی شدن محروم هستند، جهانی شدن فرایندی به شدت تفرقه افکن و، بنابراین، بسیار مورد اختلاف است. یکدست نبودن جهانی شدن ما را مطمئن می سازد که این فرایند با فرایند جهانشمولی که در سراسر کره زمین به طور یکسانی تجربه شود فاصله زیادی دارد.
گرچه واژه جهانی شدن به کلیشه ای رایج بدل شده است، خود این مفهوم جدید نیست. خاستگاه های آن را می توان در آثار بسیاری از روشنفکران قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم پیدا کرد، از کارل مارکس و جامعه شناسانی مثل سن سیمون گرفته تا پژوهندگان جغرافیای سیاسی از قبیل مک کیندر، که به چگونگی تلفیق جهان از طریق مدرنیته پی برد. ولی واژه «جهانی شدن» تا دهه 1960 و اوایل دهه 1970 رواج آکادمیک و گسترده تری نیافت. این «عصر طلایی» گسترش سریع وابستگی متقابل سیاسی و اقتصادی دولت های غربی، نارسایی های تفکر متداول درباره سیاست، اقتصاد و فرهنگ را اثبات کرد، تفکری که جدایی واضح و آشکار امور داخلی و خارجی، عرصه های داخلی و
بین المللی، و امر محلی و جهانی را مسلم فرض می کرد. در جهانی به هم وابسته تر، وقایع خارجی به سرعت در داخل اثر می گذاشتند، و در همان حال تحولات داخلی پیامدهای خارجی داشتند. به دنبال سقوط سوسیالیسم دولتی و تحکیم سرمایه داری در جهان، در دهه 1990 آگاهی عمومی از جهانی شدن به شدت افزایش یافت. تقارن این تحولات با انقلاب اطلاعاتی سبب شد این گونه به نظر برسد که این تحولات موید این باور است که جهان – حداقل برای مرفه ترین ساکنانش – به سرعت در حال تبدیل شدن به نوعی فضای مشترک اجتماعی و اقتصادی است. با وجود این، ایده جهانی شدن منشا اختلاف نظر وسیعی است: نه فقط در خیابان ها بلکه همچنین در دانشگاه ها. به طور خلاصه می توان گفت بحث وسیع جهانی شدن درگرفته است.
در واقع، به نظر می رسد که خود ایده جهانی شدن، الگوها و عرف های سیاسی تثبیت شده را در هم می شکند و صف آرایی های سیاسی جدیدی می آفریند.