رهبرى در طرح امامت
طرح امامت از نظر اعتقادى و فرهنگى از اصیلترین مبانى ایدئولوژیکى اسلام، و از نقطه نظر سیاسى اجتماعى، از بارزترین پایههاى انقلابى فقه اسلام است.
در تجزیه و تحلیلهاى سنتى بیشتر دو بخش «شرائط امام» و «مسئولیتهاى امامت» مورد بحث قرار گرفته و مىگیرد .
بى شک بررسى این دو بخش مىتواند پاسخگوى بسیارى از سؤالاتى باشد که در زمینه امامت مطرح مىگردد.
ولى باید توجه داشت که این بحث وقتى روشن خواهد شد که ماهیت امامت و عناصر تشکیل دهنده این طرح ایدئولوژیکى و انقلابى کاملا مشخص گردد.
بر اساس نوع و شکل امامت است که شرائط و مسئولیتهاى امامت نیز دقیقا تعیین مىگردد.
و از سوى دیگر مسئله امامت بیش از آنکه یک بحث کلامى و فلسفى قرار گیرد، مربوط به زندگى اجتماعى بوده و رهبرى سیاسى یکى از بارزترین خصیصههاى آن است.
و به همین دلیل حیاتیترین و زندهترین بحث در میان مباحث مذهبى است و از این بعد، امامت در قلمرو مباحث جامعه شناسى سیاسى و علم سیاست و حقوق اساسى قرار مىگیرد.
قرآن براى ترسیم درست رهبرى ایدئولوژیک در جامعه، که نیاز به دو تعبیر در زمینه راهبر و رهرو، دارد از کلمات رائد، قاعد، راعى، حاکم، سلطان، رئیس، زعیم و قیم استفاده ننموده و تنها از اصطلاح امام بهره گرفته، و از سوى دیگر بجاى کلمات ملت، قبیله، قوم، شعب، طبقه، اجتماع یا جامعه، طایفه، نسل، مواطن (هموطن)، جمهور (توده) و نظائر آن اصطلاح امت را بکار برده است.
دو واژه امام و امت از کلمه «ام» به معنى اصل، ریشه، مبدء، مادر چیزى که اشیاء دیگر با آن در ارتباطند، محل بازگشت، مقصد، رئیس، ستون، وسط، مرکز آهنگ، قصد و عزیمت کردن، گرفته شده است.
در تحقق همه این معانى، حرکت، هدف، تصمیم توأم با آگاهى نهفته است، و همین ویژگیها که دو واژه امام و امت را از کلمات مشابه و بظاهر مترادف متمایز مىسازد.
در فرهنگ اسلامى پیوند اساسى و مقدس آحادناس (که واژهاى بس جزئیتر و عینىتر از کلمه انسان است)، بر پایه اشتراک در خون و نژاد، یا خاک و مرزهاى جغرافیائى یا تجمع و اشتراک در یک مقصد و آرمان (به هر گونه که باشد)، یا همگونى در شکل کار و بکارگیرى ابزار آن، یا تشابه در حیثیتهاى اجتماعى و نوع زندگى، یا همسنگرى در مبارزه با دشمن مشترک و یا اشتراک در منافع طبقاتى نیست.
اساسیترین عامل وحدت و پیوند اجتماعى، حرکت مشترک ناس بر روى خط و راه مشخصى است که آگاهانه در جهت مقصد معینى انتخاب کردهاند، و رهبرى مشترک، لازمه این نوع وحدت و پیوند اجتماعى است.
از اینرو دو واژه امام و امت در تحلیل نهائى داراى دو معنى متلازم و به تعبیر منطقى نسبى و متضایفین هستند.
مانند دو کلمه پدر و پسر که در معنى از یکدیگر قابل تفکیک نبوده و هر کدام در رابطه با دیگرى معنى پیدا مىکند.
بنابر مفهوم خاص امت که معنى آهنگ و حرکت و انتخاب و آگاهى و مقصد را بطور التزامى دربر دارد، رهبرى در امامت بمعنى مدیریت جامعه و اداره ملت نیست، بلکه به معنى هدایت و سوق دادن و پیش بردن است (و جعلناهم ائمه یهدون بامرنا) .
اداره جامعه که سیاست نامیده مىشود، در زبان یونانى معادل کلمه «پلى تیک» است و این کلمه در غرب، در مورد کل سازمان حکومت بکار برده شده است.
بنابراین اصطلاح، حکومت و رهبرى موظف است نظم و قانون را در جامعه برقرار کند تا امکان زندگى آسوده و سعادتمند براى شهروندان فراهم گردد.
اما تربیت و هدایت فکرى و رشد و تعالى انسان از حدود مسئولیت سازمان حکومت و پلى تیک خارج تلقى شده است.
ولى کلمه سیاست که بجاى پلى تیک در زبان عربى و فارسى و مشتقات آن دو بکار رفته مفهومى وسیعتر داشته است، زیرا این کلمه ابتدا در مورد تربیت اسب استعمال مىشده، و به همین مناسبت در مفهوم کشوردارى از نوعى معناى تربیت و هدایت و اصلاح نیز برخوردار بوده است .
بىشک معنى پلى تیک که در حقیقت خدمتى به شهروندان و جامعه است، اگر از پرورش و تربیت و هدایت و اصلاح تهى باشد، چه بسا در موارد بسیارى تبدیل به خیانت گردد.
در صورتیکه کشور دارى توأم با رهبرى و هدایت و تربیت و اصلاح، بالمآل، خدمت است.
گرچه ابتداى امر نتواند امکانات لازم را براى زندگى بهتر شهروندان فراهم سازد.
بمقتضاى ماهیت پلى تیک ـ یعنى کشوردارى و اداره مردم و تأمین سعادت شهروندان ـ در غرب آزادیهاى سیاسى رشد کرده و روح فردیت (اندیویدوآلیسم) و آزادى افکار (لیبرالیسم) و حکومت مردم (دموکراسى) بوجود آمده و رهبرى به مفهوم اراده جمعى و معناى ارزشها و اصول، شکل گرفته است.
زیاده روى در این نوع سیاست، جمعى متفکران غربى را بر آن داشته که مفهوم اصلاح و هدایت را در قالب یک ایدئولوژى انقلابى به سیاست و رهبرى جامعه بازگردانند و حکومت پرولتاریا را بنیان نهند.
اما این بار نیز هدف، تأمین سعادت است، نهایت آنکه از حداکثر (ثروت، حیثیت اجتماعى، زن و فرزند، درآمد کافى، آینده مطمئن) دست کشیده و به حداقل (نان، مسکن، کار و یا شعارهاى مشابه آن) بسنده شده است.
در فرهنگ اسلامى رهبرى به مفهوم امامت، عبارت از آن نوع سیاستى است که بر اساس آن ایدئولوژى الهى و متکى بر وحى، بر کلیه روابط انسانى حاکم مىگردد، و بنیادها، نهادها، روابط اجتماعى، آراء، عقائد، فرهنگ، اخلاق، بینشها، سنتها، خواستهها و بطور کلى ارزشها در جامعه انسانى ـ در راه رشد و تعالى انسانها و جامعه بشرى ـ هدایت مىشوند و انسانسازى و تشکیل امت به جاى کشوردارى و انسان پرورى و مردمدارى مطرح مىگردد، و این نوع رهبرى و سیاست، سعادت به مفهوم رفاه بهتر را نیز به دنبال دارد ولى هرگز عکس آن صادق نیست.
در فرهنگ اسلامى، امت به جامعهاى گفته نمىشود که در آن راحتى و سعادت مادى و زندگى راکد هدف باشد و از مسئولیت و تعهد و رنج پویایى رها، و مصرف پرستى و رفاه پوچ، ملاک زندگى تلقى گردد، و نیز امام به رهبرى اطلاق نمىشود که هدفش نگاهدارى مردم و اراده چرخهاى مادى زندگى اجتماعى و تأمین راحتى و آزادى در تمایلات باشد، بلکه به انسان کامل متعهد مسئولى امام گفته مىشود که حکومتش بر اساس مکتب، به منظور ایجاد تحول و تکامل هر چه سریعتر فرد و جامعه و هدایت آن دو به سوى کمال مطلوب انسانى باشد، و این مسئولیت را با خون و اعتقاد و حیات خود احساس کند و در عین حال در همه جا و در همه حالات بهترین اسوه باشد.
هدف نهائى در حرکت امت و هدایت امام با اصل «ولى الله المصیر» مشخص مىگردد، و همواره عمل جوشیده از اعتقاد به مکتب، و ایمان متجلى شده در عمل، اساسیترین عنصر در شناخت مفهوم امام امت است، و گر نه حتى همفکرى و هم اعتقادى نیز اگر بصورت ذهنى و مجرد از عمل منظور گردد، براى تشکل امت و ایجاد رابطه درست بین امام و امت و بوجود آمدن چنین نظامى کافى نخواهد بود.
همچنین پیشوا طلبى و قهرمان خواهى که در برخى از مقاطع تاریخى در مورد بعضى از ملتها ـ به دلیل نیاز به یک جهش و انقلاب بعنوان یک ضرورت اجتناب ناپذیر ـ مطرح مىگردد، با مفهوم وسیع، مداوم، همیشه در حرکت، و دائم در انقلاب امامت تفاوت بسیار دارد.
و حتى تنها اسوه بودن نیز مبین کامل امامت نمىتواند باشد.
از اینرو است که خارج نمودن شخصیت امام از قلمرو امکانات بشرى، به معنى قطع نمودن رابطه منطقى و انسانى امام از امت است، که بازگشت آن در نهایت به سلب امامت از امام است.
در علم کلام، امام به کسى گفته مىشود که در عمل کردن به احکام شریعت و بکار بستن دستورات الهى، پیشوا و مقتداى امت باشد و امور اجتماعى و سیاسى و نظامى امت را بر طبق قوانین وحى اداره مىنماید و برنامهها و طرحهاى اسلام را باجرا درآورد و خود نمونه کامل دین باشد.
امام مجرى حاکمیت الهى امامت به معنى جانشینى از پیامبر ـ در عهدهدارى تمامى مسئولیتها به جز دریافت وحى ـ از همان ولایتى برخوردار است که پیامبر را شایسته بود.
ولایت و اختیاردارى پیامبر، در عرصهاى وسیع، اینگونه در قرآن آمده است: النبى اولى بالمؤمنین من انفسهم (1) .
چنین اقتدار و ولایتى که لازمه اجراى حاکمیت الهى است به کسى سپرده شده است که معصوم و به دور از خطا و گناه و سوء استفاده از قدرت است، و اطاعت از او هیچگونه پیامد زیانبخشى به دنبال نخواهد داشت.
و ناگزیر انتقال ولایت از نبى به جانشین او باید به همین ملاک صورت گیرد.
به این معنى که اطاعت از جانشین پیامبر نیز اگر مطلق باشد باید از خصلت عصمت چون نبى برخوردار و بدور از خطا و گناه باشد و گرنه الزام به اطاعت مطلق شخص جائز الخطا و یا غیر معصوم از گناه، اغراء به جهل و به معنى وادار کردن امت به ارتکاب خطا و عمل خلاف خواهد بود.
و به همین دلیل است که چون امر به اطاعت از نبى و اولوالامر در قرآن به یک گونه بیان شده، ناگزیر باید اولوالامر نیز معصوم باشند.
(اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم) (2) همانطوریکه کلمه رسول در آیه «و اطیعوا الرسول» مطلق نیست و شامل کسانى که بعد از پیامبر اسلام ادعاى نبوت و رسالت نمودهاند نمىشود، و مراد رسول خاصى است که قرآن بر وى نازل گشته است ـ و او حضرت محمد بن عبد الله صلى الله علیه و آله و سلم است ـ همچنین مراد از اولوالامر در آیه، مفهوم عام لغوى یعنى همه کسانى که بنحوى قدرت سیاسى را در جوامع اسلامى بدست آوردهاند نیست.
زیرا وصف رسالت و نیز اولو الامر بودن در حقیقت بیانگر علت اطاعت است.
در حقیقت مفهوم آیه این است که از رسول به دلیل رسالتش و از اولوالامر بدلیل اولویتشان نسبت به دیگران باید اطاعت نمود.
همانطوریکه رسالت رسول را باید به دلیلى غیر از این آیه به اثبات رسانید و پذیرفت، مصادیق اولوالامر را نیز باید از طریق دیگرى غیر از خود این آیه بدست آورد.
اکنون قبل از عمل به این آیه باید دید چه کسى رسول خداست و چه کسانى اولوالامر هستند .
و از سوى دیگر همانطوریکه گفته شد اگر مفهوم لغوى اولوالامر را شامل همه خلفا و زمامدارانى که قدرت سیاسى را در تاریخ اسلام و زمان معاصر در سرزمینهاى اسلامى بدست گرفتهاند، بدانیم با توجه به انحراف آشکار این احکام از قوانین الهى، امر به اطاعت آنها به معنى نسخ و لغو کردن احکام الهى و زیر پا گذاشتن اهداف عالیه اسلام و رجعت به جاهلیتى بدتر از جاهلیت نخستین خواهد بود.
برخى از مفسران آیه، به منظور تخلص از این اشکال ناگزیر شدهاند کلمه اولوالامر را به معنى نمایندگان مردم تفسیر کنند و اطاعت از آنها را مشروط به آن بدانند که بر خلاف احکام و موازین اسلام عمل ننمایند، و برخى دیگر آن را به مفهوم عام، علماى عادل تفسیر نمودهاند .
ولى هیچکدام از این دو تفسیر با اطلاق امر به اطاعت از اولوالامر سازگار نیست و هیچگونه قرینهاى که این اطلاق را به گونه اول یا هر گونه دیگر مقید نماید وجود ندارد.
به علاوه اشکال عقلى اغراء به جهل نیز در هر دو صورت بجاى خود باقى است.
بنابراین، اولوالامر مانند رسول که مصداق مشخصى دارد داراى مصادیق معین است که معصومند و این مطلب با روایاتى که در تفسیر آیه آمده (3) نیز منطبق است، و حتى در برخى از این روایات اسامى امامان معصوم که مصداق اولوالامر هستند یک به یک از رسول خدا (ص) نقل شده است.
(4) ولایت امام معصوم مانند ولایت پیامبر (ص) بصورت مطلق در جهت اجراى حاکمیت الهى است و قرآن قبول هر نوع ولایت را با بکار بردن کلمه «اطیعوا» بطور یکسان بیان نموده است.
در حدیث معروف غدیر نیز متلازم بودن این دو نوع ولایت تصریح شده است: قال (ص) معاشر الناس الست باولى بکم من انفسکم؟
قالوا: بلى.
قال (ص) من کنت مولاه فهذا على مولاه (5) .
امام صادق فرمود: ولایتنا ولایه الله التى لم یبعث نبینا قط الابها (4) ولایت ما همان ولایت خداست.
که خدا هیچ پیامبرى را بدون اعطاى این ولایت مبعوث نگردانید .
این تعبیر صریحترین بیان در ولایت مطلق امام پس از پیامبر (ص) است که روشنگر مسئولیت بزرگ اجراى حاکمیت الهى توسط امام است.
کتاب و امام دو پایه مکتب همبستگى و تلازم امامت با کتاب و وحى از عمدهترین مسائل بنیادین طرح امامت است که خود، عصمت امام و صیانت وى از خطا و گناه اثبات مىکند.
مسئولیت امام در تعلیم و تحقق بخشیدن به اهداف و مسائل مکتب، این همبستگى و تلازم را ایجاب مىکند و در حقیقت کتاب وحى (قرآن) خط مشى امام و تجسم ترسیمى و نظرى امامت، و امام نیز تجسم عینى و تحقق عملى کتاب وحى (قرآن) است.
رساترین بیان در این زمینه را در حدیث ثقلین مىیابیم که رسول خدا (ص) فرمود: «انى تارک فیکم الثقلین ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا کتاب الله و عترتى اهل بیتى و انهما لن یفترقا حتى یردا على الحوض» (7) .
من دو میراث گرانبها در میان شما (امت) مىگذارم که مادام به آن دو تمسک کنید هرگز گمراه نمىشوید.
کتاب خدا و عترت و اهل بیت من آن دو میراثند که هرگز از یکدیگر جدا نمىشوند تا در قیامت به من رسند.
مفاد این حدیث ترسیم دقیقى از امامت و همبستگى و تلازم امامت با مکتب است و نیز بیانگر عصمت امام و صیانت وى از هر گونه لغزش و خطا و نیز گناه و تخطى عمدى از خط مشى مکتب است.
به همین دلیل است که در برخى از عبارات و متون اسلامى امامت به خط مشى مکتب تعبیر شده و صراط دین نام گرفته و روایاتى نیز در تفسیر صراط المستقیم در سوره حمد آمده که مبین این حقیقت است.
(8) و نیز طبق یک سلسله روایات، پیروى مکتب و تبعیت از اسلام و حتى تمسک به قرآن و سنت پیامبر اسلام (ص) جز از طریق امام نتیجهاى جز ضلالت و گمراهى نخواهد داشت و امام کلید فهم قرآن و سنت و رمز هدایت و ضلالت است (9) .
ضرورت امام شناسى اگر براى انسان و جامعه، پویائى، تحول و تکامل را یک ضرورت بدانیم، باید دستیابى جامعه را به یک رهبر صالح نه تنها موفقیتى بزرگ تلقى کنیم، بلکه اصولا آن را یک وظیفه اجتناب ناپذیر بشماریم.
بر همین اساس اهداف و آرمانهاى مکتبى در اسلام وقتى جامه عمل به خود مىپوشد و جامعه اسلامى هنگامى به تشکیل امت دست مىیابد که امام آن شناخته شود، و بدون چنین شناختى هیچ مسلمانى نمىتواند خود را در امت بیابد و در آن ذوب شود و شاهد تحقق عینى مکتب باشد و قادر به انجام وظائفى گردد که مکتب براى او و همه مسلمانان مشخص کرده است.
از اینرو امام شناسى ضروریترین و فورىترین معرفتى است که انسان مسئول و مسلمان متعهد باید در زندگى اجتماعى خود آن را بازشناسد و بدون آن هرگز به اسلام واقعى نخواهد رسید (من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته الجاهلیه) (10) .
انسان بى امام، انسان گم شده از امت، آواره و سرگردان و بىهدف و جدا افتاده از خط زندگى و حیات اجتماعى است که ره به جائى نمىبرد و سرانجام نصیب گرگان مىگردد (فان الشاذ من الناس للشیطان کما ان الشاذ من الغنم للذئب) (11) .
در علم کلام نیز مسئله ضرورت شناخت امام به گونه دیگر مطرح شده و با دیدى دیگر مورد بررسى قرار گرفته است.
بى شک در زمان حیات پیامبر اسلام، رهبرى امت توأم با نبوت بر عهده پیامبر اکرم (ص) بوده است.
بعد از رحلت آن حضرت مسئله امامت که از مهمترین و اساسیترین مسائل امت است نمىتواند مسکوت و مهمل بماند.
پیامبر اکرم (ص) که در حیات خود براى مدت کوتاهى که به قصد جهاد مدینه را ترک مىگفت جانشین تعیین مىنمود، چگونه ممکن است تکلیف امت را بعد از رحلت خویش از نقطه نظر امامت و رهبرى تعیین نکرده باشد.
بعلاوه احتمال تعیین امام که حداقل حالتى است که مسلمان در رابطه با مسئله امامت در خود احساس مىکند، هر مسلمان مکلفى را بر آن مىدارد که به حکم عقل کاوش کند و در مورد این احتمال، یا به نفى و یا به اثبات آن برسد.
و از سوى دیگر قرآن جامعه اسلامى را به پیروى از امامان که زمامداران و رهبران امتند، در ردیف اطاعت خدا و پیامبرش دعوت نموده و آن را الزامى شمرده است (یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم) (12) ، نخستین گام در انجام این وظیفه بزرگ شناختن کسانى است که مىتوانند اولوالامر باشند .
امامت در متون اسلامى قرآن امامت را بعنوان رهبرى جامعه انسانى و وسیله هدایت انسان و مظهر خلاقیت الهى در زمین و حجت خدا و مرتبتى برتر از نبوت مىشمارد: .1 اذ ابتلى ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال: انى جاعلک للناس اماما قال و من ذریتى قال لا ینال عهدى الظالمین (13) .
هنگامى که خداوند ابراهیم را با سختترین آزمایشها و حقیقتها امتحان نمود، و او همه آزمایشها را با موفقیت به اتمام رسانید، به او گفت ترا به مقام امامت و پیشوائى مردم ارتقاء دادم.
ابراهیم گفت از فرزندانم نیز بدین مقام نائل گردان.
خدا گفت میثاق امامت به ستمکاران نمىرسد.
.2 و جعلنا منهم ائمه یهدون بامرنا لما صبروا و کانوا بایاتنا یوقنون (14) .
از آنان برخى را از امامان قرار دادیم تا به امر ما هدایتگر باشند و این موهبت بخاطر صبر و پایداریشان و نیز به جهت رسیدن به مرحله یقین بوده است.
.3 لئلا یکون للناس على الله حجه بعد المرسل.
(15) تا مردم را بر خدا بهانه و صحبتى نباشد، بعد از رسولانى که خدا فرستاده است.
این آیه گرچه در مورد رسولان است، ولى ملاک احتیاج به حجت را بیان مىکند که در مورد امام رهبر نیز صادق است، و از سوى دیگر این رسولان که حجتهاى خدا بودهاند، به دلیل آیه اول، امامان نیز مىباشند.
پیامبر اکرم (ص) امام را راعى امت و مسئول جامعه اسلامى شمرده است (الامام راع و مسئول عن رعیته) (16) ، و بنا به گفته پیامبر (ص) امام سپرى مقاوم و دژى تسخیر ناپذیر است (الامام جنه) (17) .
و نیز امام عادل را به خاطر عدالت و امامتش، آرمیده در سایه لطف خاص الهى معرفى کرده است (سبعه یظلهم الله...
امام عادل) (18) .
حدیث «الامام ضامن» (19) اگرچه در مورد امامت نماز نقل شده ولى اطلاق آن شامل امامت جامعه نیز مىگردد و مفهوم آن وسیعتر از معنى مسئول است که در حدیث اول آمده است (20) .
یکى از القاب پیامبر اسلام (ص) که در ضمن کیفیت تحیت بر آن حضرت نقل شده، عنوان «امام الخیر و قائد الخیر» است که نمىتواند مفهوم وسیع هدایت و سیاست و اداره جامعه را در برگیرد.
على علیه السلام در توصیف امام و بیان شئونات و مسئولیتهاى امامت مىفرماید: .1 فهو من معادن دینه و اوتاد ارضه قد الزم نفسه العدل فکان اول عدله نفى الهوى عن نفسه یصف الحق و یعمل به لا یدع للخیر غایه الا امها و لا مظنه الا قصدها قد امکن الکتاب من زمانه فهو قائده و امامه یحل حیث حل ثقله و ینزل حیث کان.
(21) او انسان ممتاز و برترى است که گنجینه رسالت و دین خدا و نگه دارنده زمین، و خود ملتزم به عدالت است، و نخستین گام او در راه عدالت، اجتناب از هوا پرستى و تمایلات شخصى است .
او چهره حق را آن چنان توصیف مىکند که هست، و خود بدان عمل مىکند و همه هدفهاى خیر، مورد نظر و مقصد اوست و هر کجا گمان خیرى مىرود وى در تعقیب آن است.
خود را در اختیار کتاب خدا نهاده و آن را پیشوا و امامش قرار داده و هر کجا که قرآن امر مىکند او در آنجا فرود مىآید و آنجا که قرآن مأوى مىگیرد وى نیز منزل مىگزیند.
.2 انما الائمه قوام الله على خلقه و عرفائه على عباده و لا یدخل الجنه الا من عرفهم و عرفوه و لا یدخل النار الا من انکرهم و انکروه...
و لا تفتح الخیرات الا بمفاتیحه و لا تکشف الظلمات الا بمصابیحه.
(22) این امامان هستند که بر پا دارنده مردم از جانب خدایند و وسیله شناخت او و کارشناسان خدا بر بندگانش مىباشند.
جز کسانى که امامان را مىشناسند و شناخته شده امامان هستند بر بهشت برین نمىرسند، و کسانى نصیب آتش مىشوند که امامان را نشناسند و شناخته شده آنان نباشند.
خیرات و ارزشها بوسیله کلیدهاى ویژه گشوده مىشوند (که در اختیار امامان است) و تاریکیها از میان نمىروند مگر به روشنائى اخترانى که در پرتو نور امامان فروغ مىگیرند.
امام حسین (ع) نیز امامت را چنین توصیف کرده است: فلعمرى ما الامام الا العامل بالکتاب و القائم بالقسط و الدائن بدین الحق.
(23) بر جانم سوگند امام جز کسى که عمل به کتاب خدا مىکند و قیام به قسط و عدالت مىنماید و راه حق را مىپیماید نیست.
امام على بن موسى الرضا علیهما السلام در کلامى جامع امامت را اینگونه توصیف نموده است : ان الامامه و خلافه الله و خلافه رسوله...
ان الامام زمام الدین و نظام المسلمین و صلاح الدنیا و عز المؤمنین الامام اس الاسلام النامى و فرعه السامى...
الامام عالم بالسیاسه مستحق للرئاسه مفترض الطاعه قائم بامر الله ناصح لعباد الله.
(24) امامت، خلافت و جانشین از خدا در زمین است و کار پیامبر را در غیاب او انجام دادن است .
امام زمامدار دین است و نظام بخش مسلمین، و اوست که دنیاى مردم را آباد و به مؤمنین عزت مىبخشد.
امام بنیان اساسى دین رشد دهنده و فزاینده است و شاخهها و ثمرات دین بوسیله امام ظاهر مىگردد.
امام آگاه به سیاست و شایسته زمامدارى است.
او واجب الطاعه است و بپادارنده امر خدا و دلسوز بندگان اوست.
امامت به این معنى و با چنین مسئولیتهائى ناگزیر داراى شرائط ویژهاى است که باید در امام بنحو کامل وجود داشته باشد.
بدیهى است کلیه شرائط و مقیاسها و ملاکهاى گزینش امام بازگشت به آن دارد که راهى مطمئنتر براى انتخاب رهبر شایسته، که همچنان شایستگى خود را حفظ نماید انتخاب شود، و همه در این اصل متفقند، گر چه در راهیابى به آن اختلاف کردهاند .
بىشک مطمئنترین راه همان است که ما را با مکتب و ارزشها و اصول و معیارهاى آن آشنا کرده است.
بویژه اینکه امام باید اسوه باشد و تمامى معیارهاى مکتبى در او متجلى و گذشته و حال و آینده او مورد اطمینان باشد.
کلیه دلائلى که در بحث نبوت، عصمت، علم، توانائى، و داشتن کلیه فضائل انسانى و مکتبى را در حد امکانات بشرى اثبات کرده، در مورد امامت نیز صادق است، زیرا بیشترین صفات نبى به جهت داشتن امامت و مقام رهبرى است، و گرنه رابطه بین نبى و خدا رابطه خاصى است که «الله اعلم حیث یجعل رسالته» (25) .
در اینجا تذکر این نکته ضرورى است که امامت گرچه مقامى الهى و بر اساس گزینش الهى است، ولى امام قبل از نصب از جانب خدا و نیز پیش از آنکه مردم او را به رهبرى و امامت پذیرفته باشند، صلاحیت عهدهدارى این مقام را داشته، و اصل صلاحیت، پایه انتصاب و انتخاب امام بوده است، و وراثت نیز به منظور تأکید اصل صلاحیت مورد استناد قرار گرفته است.
فکر جدا نمودن رهبرى سیاسى به معنى خلافت از مفهوم گسترده امامت، در حقیقت بازگرداندن رهبرى متعهدانه ایدئولوژیک است به مفهوم رایج کشوردارى و پلى تیک، که انحرافى بزرگ در مذهب و راه شناخت مکتب محسوب مىگردد، برخى تصور کردهاند با این توجیه مىتوان در میان فرق اسلامى به ایجاد وحدت دست یافت، این توجیه در عین اینکه چنین نتیجهاى را هرگز به دنبال نخواهد داشت موجب آن خواهد شد که رسالت به دو بخش امارت و هدایت تقسیم شود، و خلافت، وارث امارت رسالت، و امامت، وارث هدایت و معنویت و روحانیت رسالت گردد.
این همان اصل نادرستى است که امروز از آن به جدائى سیاست از روحانیت تعبیر مىشود.
پىنوشتها: .1 احزاب، آیه .6 .2 نساء، آیه .59 .3 مراجعه شود به بحر المحیط، ج 3، ص 278، و احقاق الحق، ج 3، ص .425 و تفسیر البرهان ج 1، ص .381 .4 تفسیر المیزان، ج 4، ص .435 .5 حدیث غدیر خم از احادیث مشهور محدثین شیعه و سنى است که از اسناد کتب اهل سنت به دو مورد اشاره مىشود: صحیح مسلم، ج 2، ص 325 و مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 281 و 371 و نیز رجوع شود به الغدیر، ج 1، ص .11 .6 اصول کافى، ج 1، ص .362 .7 وسائل الشیعه، ج 18، ص 19، و طبقات الکبرى، ج 2، ص 194، و معجم الصغیر للطبرانى، ص 73، و در المنثور، ج 2، ص 60، و کنز العمال، ج 1، ص 342، و سنن دارمى، ج 2، ص 431، و احقاق الحق، ج 9، ص 303 تا .377 .8 به تفسیر برهان، ج 1، مراجعه شود.
.9 به مقدمه تفسیر برهان و وسایل الشیعه، ج 18، ص 129، مراجعه شود.
.10 اصول کافى، ج 1، و مسند احمد بن حنبل، ج 4 ص .96 .11 نهج البلاغه، خطبه .127 .12 نساء، آیه .59 .13 بقره، آیه .124 .14 سجده، آیه .32 .15 نساء، آیه .165 .16 بخارى کتاب جمعه، باب 11 و ترمذى کتاب احکام، باب 6 و مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص .121 .17 بخارى، کتاب جهاد ص 109 و مسند احمد بن حنبل، ج 3 ص .523 .18 ابن ماجه کتاب صیام، ص 48 و بخارى، کتاب حدود، ص .19 .19 ابن ماجه، کتاب اقامه، باب .47 .20 همان، باب .25 .21 نهج البلاغه، خطبه .87 .22 نهج البلاغه، خطبه .152 .23 ارشاد مفید، ص 183 و کامل ابن اثیر، ج 4، ص .41 .24 تحف العقول، ص 324 ـ .323 .25 انعام، آیه .124