جابه جایی حکومت ها، همواره یکی از دل مشغولی های متخصصان دانش سیاست بوده است. هرگاه این جابه جایی خشن، سریع و بنیادین یعنی در اثر یک انقلاب باشد، دگرگونی های حاصل از آن، ظرفیت باز خوانی، تحلیل و کالبد شکافی بیشتر دارد. تجربه جدیدی از نظم سیاسی در ایران، در مقام حکومت حاصل از انقلاب اسلامی یکی از این موارد قابل توجه صاحبنظران علوم سیاسی بوده، کتابها و مقاله ها و پژوهش های فراوانی درباره آن تولید و انجام شده است. این انقلاب به دلایل مختلف نوعی تمایز و یا تفاوت را با دیگر انقلابها (دست کم در برخورد اول محققان) در قالب این پرسش که «این انقلاب تا چه میزان ازقواعد عمومی انقلابها و اصول نظریه های انقلاب پیروی می کند؟» نشان می دهد.
مطالعه و پژوهش درباره انقلاب اسلامی از حیث نظری طیف گسترده ای از قبیل: نظریه های ساختاری، روانشناسی اجتماعی، جنبش های اجتماعی، نظریه های عاملیت (کارگزاری) را شامل می شود. کتاب «شکل گیری انقلاب اسلامی» نوسته محسن م. میلانی پژوهش جدیدی است که مدعی روایتی نو از انقلاب اسلامی و پیامدهای آن است. مفروض اصلی نویسنده این است که ناتوانی کارشناسان از پیش بینی این تحول در ایران، به نوعی ضعف نظریه های انقلاب را می نمایاند و به همین دلیل چارچوب خاص خود را که براساس تلفیق، تصحیح و اضافاتی بر نظریه هاست، آزمون می کند. در این نوشتار به آزمون ادعای نویسنده از طریق نقد وی می پردازیم.
1. معرفی کتاب
کتاب[1] «شکل گیری انقلاب اسلامی» نوشته محسن. م. میلانی متخصص و استادیار علوم سیاسی در دانشکده دولت و مسایل بین المللی دانشگاه فلوریدای جنوبی در تمپا (امریکا) است. این اثر که دارای یک مقدمه، پنج بخش (شامل یازده فصل) ، و نتیجه گیری یک گاه شمار انقلاب است. اثر مجموعاً 440 صفحه قطع رقعی با ترجمه مجتبی عطارزاده ( تهران : گام نو، دوم 1383) و فاقد نمایه و کتابنامه است.
نویسنده بطور طبیعی و مرسوم، مطالعات خود را بر بستری تاریخی سامان می دهد و با یک بحث نظری راجع به انقلاب ها و تعریف آن آغاز می کند. چگونگی پیدا شدن واژه انقلاب در ایران متأثر از شرایط قرن بیستم غرب و بویژه پس از انقلاب اکتبر روسیه است. حتی اطلاق واژه انقلاب به جنبش مشروطیت هم معلول این وضع است. میلانی پس از اشاره بسیار گذرا به نظریه پردازان انقلاب مثل چارلز تیلی، نافتار، لاروسکی، آرنت ، هانتینگتون و اسکاچ پل تعریف مختار خود را چنین می آورد. «انقلاب تغییر سریع و زیر بنایی ساختارهای اجتماعی و نیز دست اندرکاران نهادها و منابع مشروعیت حکومت از طریق مجاری قانونی ] است [ که تا حدودی با جنبش اقشار غیر حاکم همراه است» (ص 39) با این وصف نویسنده نظریه های انقلاب را درباره انقلاب ایران نارسا می داند و علت آن را سلطه نگاه تک خطی مدل غربی توسعه به همه کشورها می داند. نظریه های لیبرالیستی، مارکسیستی، شرق شناسی و ایران شناسی درباره انقلاب ایران نیز ناتوانند. کارشناسان و صاحبنظران امور ایران نیز به همین دلیل نتوانستند انقلاب را پیش بینی کنند..