معضل تشکلات کارگری و معضلا ت احزاب
ایرج آذرین در مقاله ای تحت عنوان (( دو معضل تشکلهای کارگری ایران: نا پایداری و نفوذ جریانات سیاسی)) ( 1 ) نقدی به مقاله ای در نشریه« تشکل» (شماره آزمایشی آذر 79) دارد. ا و جمله ای از نشریه تشکل شماره یاد شده را ذکر کرده وپیرامون آن بحث نسبتا مفصلی را دامن میزند. جمله ای که در نشریه تشکل آمده و ایرج آذرین آنرا نقل میکند و همچنین به آن نسبت (( بی دقتی تاریخی )) میدهد، اینگونه است که: (( از این رو هر زمان که جو خفقان و سرکوب بر جامعه ما حاکم شده، با سرکوب جریانات چپ، اتحادیه ها نیز از حرکت باز مانده و شیرازه آنها از هم پاشیده است))
انتقاد آذرین این است که (( متاسفانه نحوه مرتبط کردن مساله مناسبات تشکلهای کارگری و سازمانهای چپ به مساله علل ناپایداری تشکلهای کارگری نادرست است.)) ( 2 )
او محور این نادرستی را اینگونه فرموله میکند: (( یعنی ا نگار اگر جریانات چپ نمیامد ند و در اتحادیه ها حضور تعیین کننده پیدا نمیکرد ند، وقتی خودشان سرکوب میشد ند اتحادیه ها میماند ند. اما اگر ا ز فاکت تاریخی درست حرکت میکرد یم، آن « از این رو» را نمیتوا نستیم در جمله بالا بنویسیم. بلکه به این نتیجه میرسید یم که: چون در ایران، همچون بسیاری کشورها، ا ندیشه های طبقاتی ( چه بورژوایی و چه کارگری ) پیش از رشد عینی خود این طبقات وارد جامعه شد، لذا مبارزه برای تشکیل ا تحادیه های کارگری نیز همواره با تلاش وفعالیت جریانات سیاسی چپ همراه بوده است.)) ( 3 )
بدین ترتیب ایرج آذرین با یک « دقت تاریخی»، بی دقتی تاریخی که از نظر وی در نشریه تشکل آمده است را تصحیح میکند. اما این خود همراه با بی دقتی هائیست که ایرج آذرین با طرح آن، هدف دیگری را د نبال میکند که پائین تر به آن برمیگردیم. قبل از آ ن اشاراتی به این موضوع ضروری بنظر میرسد.
اول اینکه؛ اندیشه طبقاتی، بر بستر نظام طبقاتی و در یک محیط متخا صم طبقاتی بوجود میآ ید. (مثلا وجود یک تشکل کارگری یک اندیشه نیست. بلکه محصول مادیت یافته یک اندیشه است.) بعبارت دیگر رشد عینی خود طبقات، منافع طبقاتی را معین کرده و آن را بصورت اندیشه طبقاتی از خود متساعد میکند. به همین دلیل است که میتوان از« مبارزه برای تشکیل اتحادیه های کارگری » صحبت کرد.
طبقه کارگر نقدا بمثابه یک طبقه، موجودیت عینی دارد. و به همین دلیل میتوا ند برای تشکیل اتحادیه های خود مبارزه کند. اما « اندیشه طبقاتی» بدون حضور ملموس و عینی خود طبقات، تنها در سطح اندیشه و ذهنیت باقی میماند و ا صولا نیازی به متشکل شدن ندارد. در نهایت، این پایه های مادی خود طبقات و منافع طبقاتی آنها است که اندیشه طبقاتی را بوجود میآورد؛ و نه بالعکس.
دوم اینکه؛ همراهی جریانات سیاسی چپ در مبارزه برای تشکیل اتحادیه های کارگری، اولا چیزی از خود مبارزات کارگران برای تشکیل اتحادیه ها و تشکلا تشان کم نمیکند. ثانیاً، این فقط همراهیست و از ماهیت کلمه پیداست که حرکتی، ا ز طرف کسی یا کسانی همراهی میشود. و لذا این همراهی تنها یک شرط بیرونی است که امر حرکت را تسهیل میکند. و نه اینکه خود حرکت را ایجاد و یا متولد کند. (مثلا واکنش غریزی به ستم، بدون اندیشه نیز وجود دارد. اندیشه اما این واکنش را آگاهانه و هدفمند میکند.)
در جمله نقل شده از طرف ایرج آذرین که در نشریه تشکل آمده است، فشرده ای ا ز همان مضامینی را در خود دارد که ایرج آذرین مفصلا بر سر آن بحث کرده و سعی به اثبات همانهایی را دارد که در آن جمله به شکل متراکم وجود دارد. اما بحث ا و از رد همان جمله آغاز میشود.
چیزی که ا ز نظر ایرج آذرین در آ ن جمله غایب است، اینگونه از طرف وی فرموله میشود: (( اما بنظر من مهمترین دلیل ا ز ا ین لسیت و ا ز مقاله غایب ا ست : ا ختناق سیاسی مهمترین علت ناپایداری تشکلهای کارگری د ر ا یران بود و هست.)) ( 4 )
در اینجا نیز ذکر چند نکته ضروری است. اول اینکه؛ مگر میشود نقش احزاب چپ مورد نظر آذرین در تخریب تشکلهای مستقل را منکر شد. جریانهایی که سازمانها و گروههای خود را به جای تشکل های مستقل کارگری قرار دادند و یا به درجات مختلفی به یک یا بخش دیگری از هیئت حاکم تحت لوای «مبارزه با امپریالیزم»از در سازش برآمدند، خود از مسببین شکست انقلاب بوده اند. عدم انتقاد به این جریانها و وانمود کردن اینکه «اختناق» مسبب از همپاشی جنبش کارگری بوده است؛ صحیح نیست. بایستی درسهای این دوره و مشخصاً نقش سازمانهای «چپ» به جنبش کارگری ارائه داده شود