معضل تشکلات کارگری و معضلا ت احزاب
ایرج آذرین در مقاله ای تحت عنوان (( دو معضل تشکلهای کارگری ایران: نا پایداری و نفوذ جریانات سیاسی)) ( 1 ) نقدی به مقاله ای در نشریه« تشکل» (شماره آزمایشی آذر 79) دارد.
ا و جمله ای از نشریه تشکل شماره یاد شده را ذکر کرده وپیرامون آن بحث نسبتا مفصلی را دامن میزند.
جمله ای که در نشریه تشکل آمده و ایرج آذرین آنرا نقل میکند و همچنین به آن نسبت (( بی دقتی تاریخی )) میدهد، اینگونه است که: (( از این رو هر زمان که جو خفقان و سرکوب بر جامعه ما حاکم شده، با سرکوب جریانات چپ، اتحادیه ها نیز از حرکت باز مانده و شیرازه آنها از هم پاشیده است))
انتقاد آذرین این است که (( متاسفانه نحوه مرتبط کردن مساله مناسبات تشکلهای کارگری و سازمانهای چپ به مساله علل ناپایداری تشکلهای کارگری نادرست است.)) ( 2 )
او محور این نادرستی را اینگونه فرموله میکند: (( یعنی ا نگار اگر جریانات چپ نمیامد ند و در اتحادیه ها حضور تعیین کننده پیدا نمیکرد ند، وقتی خودشان سرکوب میشد ند اتحادیه ها میماند ند.
اما اگر ا ز فاکت تاریخی درست حرکت میکرد یم، آن « از این رو» را نمیتوا نستیم در جمله بالا بنویسیم.
بلکه به این نتیجه میرسید یم که: چون در ایران، همچون بسیاری کشورها، ا ندیشه های طبقاتی ( چه بورژوایی و چه کارگری ) پیش از رشد عینی خود این طبقات وارد جامعه شد، لذا مبارزه برای تشکیل ا تحادیه های کارگری نیز همواره با تلاش وفعالیت جریانات سیاسی چپ همراه بوده است.)) ( 3 )
بدین ترتیب ایرج آذرین با یک « دقت تاریخی»، بی دقتی تاریخی که از نظر وی در نشریه تشکل آمده است را تصحیح میکند.
اما این خود همراه با بی دقتی هائیست که ایرج آذرین با طرح آن، هدف دیگری را د نبال میکند که پائین تر به آن برمیگردیم.
قبل از آ ن اشاراتی به این موضوع ضروری بنظر میرسد.
اول اینکه؛ اندیشه طبقاتی، بر بستر نظام طبقاتی و در یک محیط متخا صم طبقاتی بوجود میآ ید.
(مثلا وجود یک تشکل کارگری یک اندیشه نیست.
بلکه محصول مادیت یافته یک اندیشه است.) بعبارت دیگر رشد عینی خود طبقات، منافع طبقاتی را معین کرده و آن را بصورت اندیشه طبقاتی از خود متساعد میکند.
به همین دلیل است که میتوان از« مبارزه برای تشکیل اتحادیه های کارگری » صحبت کرد.
طبقه کارگر نقدا بمثابه یک طبقه، موجودیت عینی دارد.
و به همین دلیل میتوا ند برای تشکیل اتحادیه های خود مبارزه کند.
اما « اندیشه طبقاتی» بدون حضور ملموس و عینی خود طبقات، تنها در سطح اندیشه و ذهنیت باقی میماند و ا صولا نیازی به متشکل شدن ندارد.
در نهایت، این پایه های مادی خود طبقات و منافع طبقاتی آنها است که اندیشه طبقاتی را بوجود میآورد؛ و نه بالعکس.
دوم اینکه؛ همراهی جریانات سیاسی چپ در مبارزه برای تشکیل اتحادیه های کارگری، اولا چیزی از خود مبارزات کارگران برای تشکیل اتحادیه ها و تشکلا تشان کم نمیکند.
ثانیاً، این فقط همراهیست و از ماهیت کلمه پیداست که حرکتی، ا ز طرف کسی یا کسانی همراهی میشود.
و لذا این همراهی تنها یک شرط بیرونی است که امر حرکت را تسهیل میکند.
و نه اینکه خود حرکت را ایجاد و یا متولد کند.
(مثلا واکنش غریزی به ستم، بدون اندیشه نیز وجود دارد.
اندیشه اما این واکنش را آگاهانه و هدفمند میکند.)
در جمله نقل شده از طرف ایرج آذرین که در نشریه تشکل آمده است، فشرده ای ا ز همان مضامینی را در خود دارد که ایرج آذرین مفصلا بر سر آن بحث کرده و سعی به اثبات همانهایی را دارد که در آن جمله به شکل متراکم وجود دارد.
اما بحث ا و از رد همان جمله آغاز میشود.
چیزی که ا ز نظر ایرج آذرین در آ ن جمله غایب است، اینگونه از طرف وی فرموله میشود: (( اما بنظر من مهمترین دلیل ا ز ا ین لسیت و ا ز مقاله غایب ا ست : ا ختناق سیاسی مهمترین علت ناپایداری تشکلهای کارگری د ر ا یران بود و هست.)) ( 4 )
در اینجا نیز ذکر چند نکته ضروری است.
اول اینکه؛ مگر میشود نقش احزاب چپ مورد نظر آذرین در تخریب تشکلهای مستقل را منکر شد.
جریانهایی که سازمانها و گروههای خود را به جای تشکل های مستقل کارگری قرار دادند و یا به درجات مختلفی به یک یا بخش دیگری از هیئت حاکم تحت لوای «مبارزه با امپریالیزم»از در سازش برآمدند، خود از مسببین شکست انقلاب بوده اند.
عدم انتقاد به این جریانها و وانمود کردن اینکه «اختناق» مسبب از همپاشی جنبش کارگری بوده است؛ صحیح نیست.
بایستی درسهای این دوره و مشخصاً نقش سازمانهای «چپ» به جنبش کارگری ارائه داده شود
در اینجا نیز ذکر چند نکته ضروری است.
جریانهایی که سازمانها و گروههای خود را به جای تشکل های مستقل کارگری قرار دادند و یا به درجات مختلفی به یک یا بخش دیگری از هیئت حاکم تحت لوای «مبارزه با امپریالیزم»از در سازش برآمدند، خود از مسببین شکست انقلاب بوده اند.
عدم انتقاد به این جریانها و وانمود کردن اینکه «اختناق» مسبب از همپاشی جنبش کارگری بوده است؛ صحیح نیست.
بایستی درسهای این دوره و مشخصاً نقش سازمانهای «چپ» به جنبش کارگری ارائه داده شود.
دوم اینکه، در جمله مقاله « نگاهی گذرا به علل ناپایداری تشکلات کارگری» که از طرف آذرین نقل میشود، مقادیر کافی وجود دارد که اشاره به ا ز هم پاشی شیرازه اتحادیه ها در یک جو خفقان و سرکوب دارد.
یعنی در همان جمله، عنصر خفقان و سرکوب، ( تعریف دیگری از دیکتاتوری مورد نظر ایرج آذرین ) دلیل ا صلی نا پایداری اتحادیه ها و از هم پاشیده شدن شیرازه آنها ذکر میشود.
و ایرج آذرین در رد ا ین جمله، همراهی جریانات سیاسی چپ د ر مبارزه برای تشکیل اتحادیه های کارگری را میاورد، که به آ ن جمله« تشکل» ربطی ندارد.
تنها میتوان اینگونه آ ن را مرتبط کرد که آ ن جمله « تشکل » سرکوبی جریانات چپ را بهانه ای برای سرکوبی اتحادیه های کارگری ذکر میکند.
و ایرج آذرین، خود دیکتاتوری را عامل ا صلی سرکوب میداند.
سوم اینکه؛ دیکتاتوری بعنوان یک عامل سرکوب، خود سبب واکنش های متشکل به همان دیکتاتوری و حضور مبارزه با دیکتاتوری در ظرفی طبقاتی و تشکل یافته است.
لذا ا ین نظرایرج آذرین را نمیتوان بعنوان یک ا صل و قاعده پذیرفت که میگوید: (( ا ین نکته قاعـد تا مورد انکار هیچکس نیست که وجود تشکلهای کارگری تنها در صورت وجود درجه ای از آزادیهای دمکراتیک امکانپذیر است و تشکل پایدار ، لازمه اش نظام سیاسی پایداری است که به درجه ای دمکراتیک باشد.)) ( 5 ) اجازه بدهید که حا ملان این نوع نگاه را در دیدگاهای منشویکی موجود و بخصوص در دیدگاه مرتضی محیط بیابیم.
و در مقابل آن دیدگاه آکتیو رضا مقدم را قرار دهیم.
او میگوید: (( امروز برای باز گرداندن طبقه کارگر و جنبش کارگری روی ریل مبارزه برای افزایش دستمزد احتیاج به شکستن تور اختناق نیست، باید علیه این ایده ها و افکار مبارزه کرد..طبقه کارگر نیازمند مبارزه نظری علیه سیاستهای جنبش اصلاحات در جنبش کارگری است.))( 6 ) آنچه به این بحث از یکطرف و واقعیت مبارزات کارگری از طرف دیگر مربوط میشود، در قدم اول شرایط بوجود آمدن تشکلهای کارگری (اعم از شرایط دمکراتیک یا دیکتاتوری) نیست.
بلکه حفظ و پایداری تشکلهای است که در هر حال نقدا بوجود آمده اند و در آینده نیز بوجود خواهند آمد.
بنابر این بحث بر سر شرایط بوجود آمدن اتحادیه ها و تشکلهای کارگری یک بحث فرعی است.
اما حال که در این بحث تا همین حد مطرح شد، خالی از فایده نیست که به کار مخفی و علنی تشکلهای کارگری وارتباط آن با شرایط خفقان و یا دمکراتیک هم اشاره شود.
مبارزه با ستم طبقاتی و بهره کشی مبارزه ایست که در هر شرایط جاریست.هر چند در شرایط دیکتاتوری، به دلیل مجبور شدن تشکلهای کارگری به کار مخفی این مبارزه آهنگی کند تر دارد، اما دقیقا همین مبارزه است که بورژوازی را به تغییر روش وا میدارد.
دمکراسی بورژوازی ارمغان او به طبقه کارگر نیست.
بلکه عقب نشینی اش از دیکتاتوری عیان به نوع دمکراسی خویش است که تنها تحت فشار و مبارزه طبقه کارگر به آن تن میدهد.
( بر خلاف تصور رفرمیستها که این دمکراسی را نتیجه درگیری بین جناحهای بورژوازی معرفی میکنند، و حمایت از یکی بر علیه آن یکی را نتیجه میگیرند.) همانطور که در مثالهای ایرج آذرین در مقاله وی، مبارزات چارتیست ها آمده است.
باید به این نیز اشاره شود که در هر حال مبارزات چارتیست ها یک مبارزه متشکل در شرایط اختناق و دیکتاتوری بود که به عقب نشینی بورژوازی ختم شد.
اما نباید از یاد برد که افتخار تاریخ مبارزات کارگری در انگلستان، اتفاقا تاریخ مبارزات چارتیست هاست.
مبارزه ای که در شرایط اختناق، نه برای« دست یابی به آزادیهای دمکراتیک» بلکه برای نابود کردن زمینه هایی که بر بستر آن آزادیهای دمکراتیک نیز پایمال میشود، بود.
منتهی بورژوازی با عقب نشینی خود تا مرز تامین آزادیهای دمکراتیک، توانست جلوی گسترش مبارزات تا مرز نابودی سیستم سرمایه داری را بگیرد.
بعد از آن طبقه کارگر انگلستان در مقایسه با آن مبارزات و حتی در شرایط دمکراتیک، چیزی قابل اشاره ازخود نشان نداده است.
یک تشکل کارگری نمیتواند در هنگام خفقان و سرکوب، تشکل کارگران نباشد( اما متشکل باشد) و در شرایط دمکراتیک تشکل کارگران باشد.
اصولا تشکیلات کارگری برای تشکل خود نیست.
بلکه تشکلی برای کارگران است که در همه شرایط میبایست در عمل این را به اثبات برساند.هر چند آهنگ مبارزات کارگری و رشد تشکلات کارگری در یک شرایط دمکراتیک تند تر میشود.
اما این چیزی از موضوعیت مبارزات متشکل کارگری در شرایط خفقان کاهش نمیدهد.
مبارزات تشکلات کارگری محصول شرایط دمکراتیک نیست که مجبور باشد تخفیفی در مطالباتش برای بوجود آمدن این شرایط بدهد.
بر عکس، این شرایط دمکراتیک است که محصول مبارزات کارگری است.
عامل پایداری یا عدم پایداری یک تشکل کارگری، تنها شرایط خفقان و دیکتاتوری، یا شرایط دمکراتیک نیست.
نزدیکی این تشکلات به توده های کارگر در حوزه جغرافیایی خویش و همسوئی با نیازهای آنها از یکسو و ارتباط آن با مبارزات کارگری در سطح بین المللی از سوی دیگر، تضمین پایداری تشکل کارگری است.
پایداری یک تشکل کارگری، به مفهوم تنها حفظ فیزیکی تشکیلات نیست.
پایداری در حفظ مضامین و اهدافی که به آن دلیل تشکلی بوجود میاید، حیات آن تشکل را گارانتی میکند.
اما مسئله استقلال تشکلات کارگری نسبت به احزاب نیز یک مسئله فرعی است.
این موضوع در مقایسه با معضل جنبش کارگری، بیشتر معضل احزاب است.
احزاب سیاسی چپ، خود را شاخص پیوستگی و همبستگی میشمارند.
و از تشکلهای کارگری میخواهند که نسبت به این شاخص، استقلال یا عدم استقلال خود را معین کنند.
از نظر این احزاب، هر درجه از استقلال یک تشکل کارگری نسبت به آنها، ماهیت کارگری آن تشکل را غلیظ یا رقیقتر میکند.
از نظر ایشان،جایز نیست یک تشکل کارگری مستقل از حزب سیاسی موجودیت داشته باشد.
اما خود آن حزب میتواند مستقلا موجود باشد و این حزب را ظرفی برای متشکل شدن کارگران آن تشکل معرفی کند.
تا آنجا که به تاریخ جنبش کارگری در ایران بر میگردد، میتوان پذیرفت که عدم حضور حزب انقلاب اجتماعی- حزب پیشتاز انقلابی طبقه کارگر( و فقط طبقه کارگر) همواره یک معضل اساسی برای طبقه کارگر بوده و هست.
تا زمانی که چنین حزبی در سطح جامعه حضور مؤثر نداشته باشد، هر تشکل کارگری این حق را دارد و میبایست که در یک محیط طبقاتی، تشکل مستقل خود را داشته باشد.
استقلال تشکل کارگری از دولت، تازه این تشکل را از نهادهای دولتی متمایز میکند.
استقلال این تشکلات از احزاب سیاسی، آنها را از تبدیل شدن به ابزاری برای احزاب سیاسی که خود را بدیل دولت میدانند نیز مصون میدارد.
اصولا طرح مسئله استقلال تشکلهای کارگری از احزاب سیاسی چپ جایز هست یا خیر در شرایطی مطرح میشود که اولا؛ تعداد زیادی حزب سیاسی چپ وجود دارد که هر کدام نیز خود را پیشرو طبقه کارگر میداند.
تعداد این احزاب از تعداد تشکلات کارگری بمراتب بیشتر است.
و یک تشکل کارگری چنانچه حتی نخواهد که نسبت به احزاب چپ مستقل باشد، نمیتواند کشف کند که نسبت به کدامیک از این احزاب نمیبایست مستقل باشد.
و این در حالیست که خود این احزاب نسبت بیکدیگر مستقلاند.
تا حدی که حتی، نسبت به هم بیگانه اند.
ثانیآ؛ این سؤال مطرح میشود که خود این احزاب استقلال خود را چگونه تعریف میکنند.
چه در بحثهای شفاهی ایرج آذرین و چه در بحثهای مکتوب او، همواره فرض بر این است که حزب سیاسی چپی وجود دارد که یک تشکل کارگری نمیتواند نسبت به آن مستقل عمل کند (بجز موارد حقوقی تشکیلاتی) چنانچه این یک واقعیت باشد، میتوان حتی بعنوان یک اصل با دیدگاههای او توافق داشت.
اما این فقط یک فرض است و لذا تناقضات خود را با خود بهمراه میاورد.
چرا یک حزب سیاسی چپ باید خواستار عدم استقلال یک تشکل کارگری، نسبت به آن حزب باشد.
در صورتیکه عدم حضور ملموس یک حزب سیاسی چپ کارگری، باعث بوجود آمدن تشکلات جداگانه کارگری میشود.
این حزب سیاسی چپ که الزاماً کارگری نیز باید باشد، آیا در یک خلاء طبقاتی بوجود آمده است که پیشروان کارگری متشکل در آن حزب نتوانسته اند وسیعترین ارتباطات ارگانیک را با جنبش کارگری بوجود بیاورند که مستقل از چنین احزابی تشکلات مستقل کارگری بوجود میاید؟
در واقع پسوند «مستقل» تشکل کارگری، از اینجا شروع نمیشود که چون احزاب چپ وجود دارند پس این تشکلات خواهان استقلال از آنها هستند.
بلکه برعکس، از اینجا شروع میشود که چون این احزاب حضور، یا حضور ملموس ندارند، لذا این تشکلات مستقلا تشکیلات خود را ایجاد میکنند.
چگونه است که پس از بوجود آمدن چنین تشکلاتی، این احزاب، یا کلا وجود آنرا منکر میشوند (سکتاریست ترین نوع آنها) و یا بدلیل حضور مادی این تشکلات، مستقل از ذهن این احزاب، آنها تنها در صورت عدم استقلال تشکلهای کارگری نسبت به خود، حاضرند موجد یتشان را برسمیت بشناسند.
آیا این معضل جنبش کارگری است یا معضل خود احزاب چپ؟
اینکه یک تشکل اتحادیه ای خواهان استقلال نسبت به دولت باشد، مورد توافق همه است.
اما اگر همان تشکل نخواهد که نسبت به یک حزب سیاسی مستقل باشد، تکلیفش پس از ورود آن حزب سیاسی در دولت چیست.
آیا اینک استقلال قبلی نسبت به دولت را باید از دست بدهد؟
وضعیت اتحادیه های کارگری در کشورهایی با دمکراسی بورژوایی در غرب، ترسیم این تناقض است.
.( انتخابات اخیر در برزیل.
و احتمال شریک شدن بزرگترین حزب سیاسی چپ در دولت، ضرورت استقلال تشکلات کارگری از دولت و احزاب را بیشتر عیان میکند.) گفتیم که موضوع استقلال یا عدم استقلال تشکلات کارگری نسبت به احزاب سیاسی چپ، یک موضوع فرعی است، زیرا که اساساً حزب چپ کارگری در جنبش طبقه کارگر ایران وجود ندارد.
بنابر این، طرح استقلال تشکلات کارگری به این دلیل مطرح میشود که احزاب چپ موجود همچون گذشته، قیم مآبانه مهر خود را بر این تشکلات نکوبند.
بدیهی است چنانچه چنین حزب کارگری از درون جنبش کارگری بیرون بیاید، آنگاه موضوع استقلال تشکلات کارگری اساساً منتفی خواهد بود.
زیرا که چنین حزبی توسط خود پیشروان کارگریی ایجاد میشود که در فازهای ماقبل آن و در شرایط پراکند گی طبقه کارگر، در تشکلات مختلف کارگری و عمدتاً در جهت دستیابی به مطالبات روزمره کارگران متشکل بوده است.
کارگران متشکل در این تشکلات، در بطن مبارزاتشان به این نتیجه میرسند که حتی برای دسترسی به مطالبات روزمره اشان میبایست که به یک نیروی تعیین کننده اجتماعی، با اتوریته معین، تبدیل شوند.
تنها چنین حزب سیاسی کارگری میتواند جنبش طبقه کارگر را ازموضع مسلط و تحکم کارگری، در مقابل سیستم سرمایه داری قرار دهد.
پر واضح است که در چنین وضعیتی،نه تنها استقلال بلکه کوشش در جهت ایجاد تشکل های پراکنده کارگری،خرده کاری محسوب می شود.
در نتیجه احزابی که خود را به عنوان سازمانهای کارگری معرفی کرده و فاقد نفوذ و اعتبار در درون جنبش کارگری اند، نمی توانند خود را در رهبری یا بخشی از تشکل های مستقل کارگری تلقی کنند.
حتی اگر همه آنها پسوندهای «کارگر» و «سوسیالیست» و «کمونیست» را با خود به یدک بکشند.
مسئله بر سر این نیست که سازمانهای «چپ» خود را چه می نامند، مسئله بر سر اینست که آیا پیشروی کارگری در این احزاب حضور داشته و نقش تعیین کننده دارند و یا آن احزاب را مورد تایید قرار می دهند یا خیر.
بحث هایی که در جنبش کارگری روسیه در سالهای 1902 در مقابل تردیونیونیست ها وجود داشت، با پشتوانه حضور موثر چنین حزبی بود.
حزبی که نقدا در دهها کارخانه هسته های مخفی کارگری داشت.
اما اگر این تقابل با خرده کاری را بخواهیم در شرایط مشخصی مثل شرایط ایران فرمول وار تعمیم دهیم، دچارهمان خرده کاری خواهیم شد که در آن سالها با آن مقابله میشد.
در شرایط مشخص کنونی، کار کلان در قدم اول چیره شدن بر پراکندگی طبقه کارگراست.
در این جهت تشکلات مستقل کارگری، موثر ترین روش برای جدا کردن صف کارگران از امت یکپارچه است.
تا کید بر استقلال این تشکلات نیز گامی موثر در جهت باز گشت اعتماد بنفس به درون جنبش کارگری بطور اعم و پیشروان کارگری متشکل در این تشکلات، بطور اخص است.
سوال اصلی در مقابل یک حزب سیاسی چپ موجود، نه استقلال تشکلات کارگری نسبت به احزاب، بلکه اساسا این سوال است که خود این احزاب تا چه درجه ای حاضر به عبور از استقلال حزبی نسبت به همان تشکلات کارگری هستند.
و نتیجتا تا چه درجه ای خود را در کنار پیشروان جنبش کارگری می بینند تا با یاری رساندن به آنها در ایجاد حزب انقلاب اجتماعی- حزب پیشتاز انقلابی طبقه کارگر، استقلال حزبی که سهل است، بلکه خود را در درون چنین حزبی بیابند.
موضوع استقلال یا عدم استقلال تشکل کارگری، نسبت به خطر بزرگی که اینک خود جنبش کارگری را سخت تهدید می کند نیز یک موضوع فرعی است.
در شرایطی که نفوذ رفرمیزم در جنبش کارگری، این جنبش و تشکلات آنرا با ویا بی استقلال، یکجا مورد حمله قرار داده است.
تاکید بر سر استقلال یا عدم استقلال تشکلات کارگری، سر رشته خویش گم کردن است.
تاکید بر محوری کردن مبارزه، در مقابل نفوذ رفرمیزم در جنبش کارگری، همانطور که رضا مقدم هم بر آن تاکید می کند (بدون صرفنظر از ضعف آن) موضوع استقلال تشکل کارگری را در یک موضوع فرعی و دسته چندم قرار می دهد.
برای محوری کردن این مبارزه آنچه که در نظرات رضا مقدم جای خالی دارد ، تاکید بر گسست از سکتاریزم است.
نمیتوان بدون گسست از سکتاریزم نفس رفرمیزم را گرفت.
بر اساس حضور فعال همین سکتاریزم است که رفرمیزم فرصت می یابد تا بر گرده طبقه کارگر، باز هم تازیانه زند.
مادام که احزاب چپ، تنها از طریق تحولات در تشکلات خویش، به دنبال قدرتمند شدن، بزرگ و کوچک میشوند، چگونه می توان بر سر استقلال تشکلات کارگری نسبت به این احزاب به بحث نشست و آنرا نقد کرد.
حریف نفوذ رفرمیزم در جنبش کارگری، در چنین وضعیتی کدامیک از احزاب هستند؟؟؟
اساساً آیا احزاب سیاسی می توانند منافع طبقاتی خود را در ورای منافع طبقات موجود تعریف کنند؟
مرز منطقی تعیین ماهیت طبقاتی احزاب، درجه بستگی آنها به طبقات موجود جامعه است؛ بنابر این، این معضل احزاب چپ موجود است که نباید نسبت به تشکلات کارگری مستقل باشند؛ نه بر عکس.
1--بارو؛ ماهنامه اتحاد سوسیالیستی کارگری(شماره 10 و11) 2- همانجا 3- همانجا 4- همانجا 5- همانجا 6--بارو شماره 10و 11 ص9 مقاله جنبش کارگری در وضعیت تازه(تاکید از ماست) کیوان کاویانی 6 آبان 1381 بیانیه آزادی فعالیت احزاب و گروههای سیاسی در ایران پاسخ به کمیسیون ماده 10 هموطنان عزیز انقلاب اسلامی مردم ایران که در 22 بهمن 1357 به پیروزی رسید یکی از فرازهای عمده و اساسی یک قرن مبارزات ملت ایران علیه استبداد داخلی و استیلای خارجی، از هنگام قیام تنباکو، میباشد.
دو محور اصلی و اساسی این مبارزات یعنی تلاش در جهت محو استبداد داخلی و استیلای خارجی، تجلی دو آرمان بزرگ ملت ایران،یعنی کسب آزادی و استقلال میباشد که در شعارهای مردم در انقلاب اسلامی بروز و ظهور پیدا کرد.
به عبارت دیگر، ملت ایران در مدت نزدیک به یک قرن به طور مستمر برای تحقق حقوق و آزادیهای اساسی خود و حاکمیت بر سرنوشت خود مبارزه کرده و آنها را به طور نسبی به دست آورده است.
بخش اول، یعنی حقوق و آزادیهای اساسی ملت، در فصل سوم قانون اساسی تحت عنوان «حقوق ملت»طی اصول نوزدهم تا چهل و دوم به تفصیل آمده است و بخش دوم، یعنی حاکمیت ملت، در اصول فصل پنجم تحت عنوان «حق حاکمیت ملت و قوای ناشی از آن» تصریح گردیده است.
بدون شک رابطه تنگاتنگی میان دو فصل مذکور وجود دارد.
بدون تأمین و تضمین اصول مصرح در فصل سوم، اجرای اصول فصل پنجم، یعنی چگونگی اِعمال حق حاکمیت ملت، انتخابات سراسری مجلس شورای اسلامی، ریاست جمهوری، شوراها و غیره و سایر قوای ناشی از آنها بلاموضوع خواهد بود.
به عبارت دیگر، برگزاری انتخابات آزاد، مردمی و قانونی (موضوع اصول فصل پنجم) بدون تحقق و تأمین پیششرطهای آن (اصول فصل سوم)غیرممکن است و این گونه انتخابات هرگز آزاد، واقعی و نمایانگر اعمال حق حاکمیت نبوده و به یک نمایش نزدیکتر خواهد بود.
در نظامهای جمهوری، دستگاه حکومتی حاصل و نتیجه اِعمال حق حاکمیت مردم است.
در این نوع نظامها، فعالیت احزاب سیاسی و رشد و توسعه آنها یک اصل عمده و بنیادین است.
به همین دلیل، اصل 26 قانون اساسی به صراحت بیان میکند که: «احزاب، جمعیتها، انجمنهای سیاسی و صنفی و انجمنهای اسلامی و اقلیتهای دینی شناخته شده آزادند، مشروط به اینکه اصول استقلال،آزادی، وحدت ملی، موازین اسلامی و اساس جمهوری اسلامی را نقض نکنند.
هیچکس را نمیتوان از شرکت در آنها منع کرد یا به شرکت در یکی از آنها مجبور ساخت.» نهضت آزادی ایران، به عنوان یکی از پرسابقهترین احزاب سیاسی ملی ـ اسلامی،مؤکداً بر این باور است که تحقق آرمانهای آزادی و حاکمیت ملت بدون فعالیت آزاد و گسترده احزاب سیاسی، اعم از موافق و مخالف حاکمیت امکانپذیر نیست.
علاوه بر این، از آنجا که یکی از حقوق مردم این است که عملکرد حاکمیت را آزادانه نقد و بررسی و سپس آن را تأیید یا با آن مخالفت نمایند، همه گروههای سیاسی باید از امکانات مساوی برخوردار باشند.
اما در شرایط کنونی، در حالی که گروهها و تشکلهایی که از حاکمیت پشتیبانی میکنند از امکانات وسیعی برخوردارند، امکانات بسیار محدودی برای بیان مسالمتآمیز مخالفت جدی و اصولی با اعمال و سیاستهای حاکمیت وجود دارد.
یکی از وظایف احزاب سیاسی مخالفت حاکمیت، ارائه ابزارهای لازم به همین منظور میباشد.
اما حاکمیت تا کنون از قبول جدی و عملی فعالیت احزاب سیاسی مخالف امتناع ورزیده و با تمام امکانات از آن جلوگیری نموده است و اگر هم بعضاً تحملی از خود نشان داده، بسیار محدود و نمایشی بوده است.
این سیاست و برنامه علاوه بر محروم ساختن جامعه از حقوق اساسی خود و تعطیل اصول مصرح در قانون اساسی، به منزله بستن راههای مسالمتآمیز اعتراض مردم و سوق دادن ناراضیان به سوی شورشهای خودجوش و بعضاً کور و مخربمیباشد.
مقامات مسئول مملکت در خطبههای نماز جمعه و یا مصاحبههای متعدد داخلی و خارجی، مدعی رشد و توسعه بیسابقه صنعتی و اقتصادی کشور میشوند، و مرتباً از بهبود مطلوب اوضاع، بویژه وضعیت اقتصادی، سخن میگویند، و نیز ادعای برخورداری از حمایت قاطعانه قاطبه مردم را میکنند.
اگر در عالم واقع نیز باور حاکمان چنین باشد و نپذیرند که نارضایتی روزافزون مردم در کدام جهت رو به رشد میباشد، این خوشباوری فاجعهانگیز خواهد بود.
اگر حاکمیت واقعیتها را نپذیرد و حاضر به تعدیل و اصلاح خود و تمکین از قانون اساسی نشود، زمانی صدای انقلاب مردم را خواهد شنید، که دیگر بسیار دیر خواهد بود و امواج فتنهها آن چنان از همه سو حیات ملی و تمامیت ارضی میهنمان را فرا خواهد گرفت که دیگر نه از تاک نشان ماند و نه از تاکنشان.
نهضت آزادی ایران با توجه به نقش مؤثر فعالیت احزاب سیاسی در تحقق همهجانبه آرمانهای انقلاب اسلامی ایران، کنفرانس مطبوعاتی اعضای کمیسیون ماده 10 قانون احزاب را، که در روز سهشنبه 17/05/74 در آستانه تدارک انتخابات دوره پنجم مجلس شورای اسلامی برگزار شد، بسیار مهم تلقی میکند و برای آن معنا و مفهوم خاصی قائل است که میبایستی مورد بحث و بررسی صاحبنظران و مبارزان سیاسی قرار گیرد.
از آنجا که در مصاحبه مذکور مطالبی پیرامون فعالیت احزاب سیاسی و از جمله نهضت آزادی ایران مطرح شد که بعضاً مبهم و متناقض بود،اجمالاً به توضیح نکات زیر میپردازیم: 1ـ فعالیت احزاب سیاسی بر طبق اصل 24 قانون اساسی با رعایت نکاتی که در آن اصل آمده است، اصولاً آزاد است و به هیچوجه مشروط به دریافت پروانه ( یا مجوز) از وزارت کشور یا هیچ نهاد دیگری نیست.
نهضت آزادی ایران از اینکه کمیسیون ماده 10 بالاخره بعد از گذشت 16 سال از پیروزی انقلاب،مواضع گذشته خود را اصلاح کرده است، استقبال میکند ولی آن را اگر چه یک گام به جلو تلقی میکند، به هیچوجه کافی نمیداند و معتقد است که دولت باید با صراحت، امنیت فعالیت احزاب را تضمین نماید.
در شرایطی که مطبوعات مستقل و حتی وابسته به جناحهای درون حاکمیت، از حملات گروههای فشار، که مورد حمایت برخی از مقامات و نهادها میباشند، در امان نیستند، و گردهمایی آرام و حتی غیرسیاسی در محیطهای دانشگاهی توسط گروههایی از همین نوع برهم زده میشود و سخنرانان مورد حمله و ضرب و شتم قرار میگیرند و نیروی انتظامی مسئول حفظ امنیت مردم بیتفاوت نظارهگر حوادثی از این دستمیباشند، یا دعوتکنندگان به مجلس ختم شخصیت برجستهای چون زندهیاد مهندس بازرگان تحت فشار و ایذاء و حتی ضرب و شتم مقامات امنیتی قرار میگیرند و بانیان چنین مجلسی از ادامه کسب و کار خود محروم میگردند، و نه تنها هیچ اقدامی که بازدارنده این نوع اعمال خودسرانه باشد از طرف دولت صورت نمیگیرد، بلکه تجاوزگران به حقوق مردم از جانب صاحبان قدرت و مقام حمایت میشوند، فعالیت احزاب سیاسی مخالف حاکمیت چگونه امکانپذیر است؟
مگر آزادی بدون امنیت هم معنا دارد؟
اعلام چنین مواضعی از طرف کمیسیون ماده 10 بدون برداشتن گامهای اساسی در جهت متوقف ساختن حملات گروههای فشار، بدون تأمین شرایط ضروری جهت فعالیت آزاد احزاب سیاسی مخالف،فاقد ارزش عملی است و موجب تحرکات سیاسی، خصوصاًٌ در آستانه انتخابات نخواهد شد.
نه کسی آنها را جدی خواهد گرفت و نه کسی باور خواهد کرد که در ایران فعالیت احزاب سیاسی واقعاً آزاد است.
با وجود این، نهضت آزادی از همه احزاب و گروههای سیاسی باسابقه، که به دلیل فشارهای سیاسی حاکمیت قادر به فعالیت نبودهاند دعوت میکند که فعالیت خود را از سر بگیرند و یا آن را توسعه دهند.
همچنین به گروهها و احزاب سیاسی که درخواست پروانه کردهاند ولی کمیسیون ماده 10 بر خلاف قانون به درخواست آنان پاسخ نداده است توصیه میکند فعالیت خود را رسماً آغاز نمایند و با تلاش خود راه را برای تأمین حقوق و آزادیهای اساسی ملت هموار سازند.
2ـ آقای بادامچیان، به عنوان رئیس کمیسیون ماده 10 در مصاحبه یاد شده اظهار کردهاند که درخواست نهضت آزادی ایران برای صدور پروانه، به دلیل اعمال خلاف گذشته نهضت تصویب نشده است،و بنابراین نهضت آزادی مجاز به فعالیت نیست.
آقای بادامچیان مشاور رئیس قوه قضائیه هستند و به عنوان نماینده قوه قضائیه در کمیسیون ماده 10 شرکت میکنند.
بنابراین، بیش از هر کس باید موازین قانونی را رعایت کنند.
قانون احزاب به کمیسیون ماده 10 اجازه نداده است که فعالیت احزاب را خواه دارای پروانه یا بدون پروانه باشند متوقف سازد.
کمیسیون تنها اجازه دارد که اگر حزب یا گروهی مرتکب تخلفات مندرج در ماده 16 قانون احزاب شود، بر طبق ماده 17 همان قانون عمل کند.
برطبق ماده 17 قانون احزاب؛ در صورتی که فعالیت یک گروه منشأ تخلفات مذکور در ماده 16 باشد، کمیسیون ماده 10 میتواند بر حسب مورد به ترتیب زیر عمل کند: 1ـ تذکر کتبی، 2ـ اخطار، 3ـ توقیف پروانه و 4ـ تقاضای انحلال از دادگاه.
در صورتی که به زعم کمیسیون ماده 10، نهضت آزادی ایران یا هر گروه دیگری، نظیر جمعیت دفاع از آزادی و حاکمیت ملت ایران، مرتکب تخلفاتی از نوع مذکور در ماده 16 قانون احزاب شده است، میبایستی بر طبق ماده 17 قانون مذکور عمل میکرده است.
اما در هیچ زمانی، کمیسیون نامبرده تذکر کتبی یا اخطاری (شفاهی یا کتبی)به نهضت آزادی ایران در مورد مواضع و فعالیتهایش نداده است.
بلکه برخی از اعضای کمیسیون به صفت فردی و شخصی یا گروهی، نهضت آزادی را آماج حملات تبلیغاتی خود قرار دادهاند.
به عنوان نمونه، آقای بادامچیان که عضو برجسته رهبری هیأتهای مؤتلفه هستند، به کرات در روزنامههای وابسته به گروه خود، و یا طی مصاحبههای مطبوعاتی به نهضت آزادی تاختهاند و اتهامات بیاساسی را به آن نسبت دادهاند.
ایشان حتی قبل از آن که کمیسیون ماده 10 به درخواست نهضت آزادی جواب رد دهد، در مقام مشاور و رئیس قوه قضائیه به نماینده ویژه کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل که به ایران سفر کرده بود، با صراحت گفته بودند که هرگز به نهضت آزادی اجازه و امکان فعالیت نخواهند داد.
صرفنظر از اینکه بیان چنین مطلبی به نماینده ویژه کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل دور از تدبیر دیپلماتیک است (زیرا وزارت کشور مسئول اجرای قانون احزاب است و نه مشاور رئیس قوه قضائیه)، مقالات و بیانات آقای بادامچیان نشان میدهد که موضعگیریهای ایشان علیه نهضت آزادی صرفاً شخصی و گروهی است و فاقد اعتبار قانونی میباشد.
کمیسیون ماده 10، قانوناًٌ ناظر بر اعمال احزاب است و هر حزبی، اعم از این که دارای پروانه باشد یا فاقد آن باشد، اگر مرتکب تخلفات موضوع ماده 16 قانون احزاب گردد و کمیسیون تشخیص خود را صائب بداند، میبایستی با ارسال پروانه آن حزب به دادگاه صالحه، درخواست رسیدگی کند، کمیسیون ماده 10 در مورد نهضت آزادی ایران هرگز در هیچ دادگاهی درخواست انحلال یا توقف فعالیتهای آن را نکرده است.
اگر اتهامات کمیسیون ماده 10 علیه نهضت آزادی مبنا و اساس محکمهپسندی داشت، کمیسیون قطعاً از اختیارات قانونی خود استفاده میکرد و پرونده نهضت را به دادگاه صالحه ارجاع میداد، نه آن که مرتکب اعمال خلاف قانون گردد.
3ـ کمیسیون ماده 10، نه تنها در هیچ زمانی، تذکر کتبی و اخطار به نهضت آزادی نداده است،در نامه مورخ 22/12/73 خود به نهضت مبنی بر رد درخواست صدور پروانه نیز کوچکترین اشارهای به دلایل اتخاذ چنین تصمیمغیرقانونی نکرده بود.
در یکی از جلسات کمیسیون که در تاریخ 14/12/70 با حضور نمایندگان نهضت آزادی تشکیل شد، برخی از اعضای کمیسیون، مطالبی علیه نهضت آزادی به طور شفاهی مطرح کردند.
نهضت آزادی بعد از شنیدن و بررسی گزارش نمایندگان خود،پاسخ آن ایرادات و اتهامات را طی نامه مورخ 27/04/71 به کمیسیون ماده 10 ارسال کرد ولی هیچ جوابی از کمیسیون دریافت ننمود.
ظاهراً کمیسیون پاسخهای نهضت آزادی را قانعکننده یافته بود.
اظهارات نماینده دادستان کل در کمیسیون ماده 10 در کنفرانس فوقالذکر مبنی بر اینکه تخلفات احزاب قابل انتشار نبوده و فقط در محکمه ارائه میشوند، تعجبانگیز است.
ایشان روشن نکردند که مستند قانونی چنین اظهاراتی چیست و به موجب کدام قانون کمیسیون ماده 10 میتواند یک حزب سیاسی باسابقه درخشان مبارزات ضد استبداد و ضدسلطه بیگانه،را متهم به ارتکاب تخلفاتی کند و در پشت درهای بسته،تصمیماتی علیه آن اتخاذ نماید و حتی خود را موظف نداند که موارد تخلف و مستندات قانونی تصمیم خود را به حزب مذکور ابلاغ کند.
نهضت آزادی ایران در مهر ماه 1360،بعد از تصویب قانون احزاب، مدارک خود را به وزارت کشور تسلیم کرد.
سپس هنگامی که بعد از هفت سال،سرانجام وزارت کشور در آذرماه 1367 اعلام کرد که قانون احزاب به اجرا گذاشته میشود، نهضت آزادی در دی ماه 1367 مدارک جدید مورد نیاز را تهیه و بعد از تطبیق اساسنامه خود با مقررات آییننامه اجرایی قانون احزاب به کمیسیون ماده 10 تسلیم نمود.
اما کمیسیون بر خلاف مفاد قانون احزاب رسیدگی به درخواست نهضت را مسکوت گذاشت و بعد از پیگیریهای مکرر نمایندگان نهضت آزادی، بالاخره در 18/05/71، یعنی بعد از چهار سال، تصمیم خود را مبنی بر رد تقاضای نهضت آزادی ابلاغ کرد.
اما کمیسیون در نامه خود نه تنها کوچکترین اشارهای به دلایل اتخاذ چنان تصمیمی نکرده بود بلکه مرتکب تخلفات و خطاهای فاحش نیز شده بود.
که نهضت آزادی در نامههای خود به کمیسیون به این موارد اشاره کرد.
از جمله این که کمیسیون در نامه خود خطاب به «هیأت مؤسس نهضت آزادی ایران» نوشته بود که تقاضای آنان مبنی بر اخذ مجوز جهت نهضت آزادی ایران رد شده است، در حالی که نهضت آزادی ایران که در سال 1340 تأسیس شده است، از وزارت کشور درخواست تأسیس ننموده بود.
بلکه در نامه خود با امضای دبیرکل وقت (شادروان مهندس بازرگان) درخواست صدور پروانه کرده بود.
چنین به نظر میرسد که کمیسیون ماده 10 به وضوح تجاهلالعارف نموده بود.