دانلود تحقیق انقلاب اسلامی و نظریه های انقلابی

Word 95 KB 16692 22
مشخص نشده مشخص نشده فلسفه - اخلاق
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • آرزوی استقلال یا شکاف نسلها

    مفهوم شکاف نسل‌ها، بین والدین و فرزندان،‌ از تجربه پدر و مادر نوجوان‌ها بودن پدید آمد.

    این شکاف نشان‌دهنده تفاوت در تجربه زندگی و درک رخدادهای زندگی است.



    آرزوی استقلال
    مفهوم شکاف نسل‌ها، بین والدین و فرزندان،‌ از تجربه پدر و مادر نوجوان‌ها بودن پدید آمد.

    این شکاف نشان‌دهنده تفاوت در تجربه زندگی و درک رخدادهای زندگی است.
    بسیاری از مسائل و مشکلات از آنجا ناشی می‌شود که نوجوانان نیاز به استقلال و گسستن از خانه را دارند،‌ در صورتی که این موضوع برای والدینی که قادر به رهاسازی نیستند و می‌خواهند کنترل خود را روی نوجوانان ادامه دهند بسیار تهدیدکننده است.

    پس نکته اساسی در تفاوت بین نسل‌ها دیدگاه متفاوت این دو نسل در برخورد با مسایل است.

    هر کدام دریچه‌ای خاص برای دیدن دارند و این باعث می‌شود که از یک پدیده دو برداشت متفاوت داشته باشند.

    شکاف بین نسل‌ها ناشی از دو عامل عمده: اختلاف و تفاوت بین عصرها و رشد ناشی از تفاوت فناوری.

    این شکاف بازتاب تغییری است که جامعه بر یک نسل تحمیل می‌کند.
    استقلال روانی انسان در یک فرایند از تولد تا جوانی شکل می‌گیرد.

    در این مسیر تکوینی شکاف نسل‌ها را می‌توان از دریچه بلوغ نگریست.

    این مقاله تمرکز خود را روی تحول روانی نگه خواهد داشت تا شاید بتواند زوایای بیشتری از موضوع را روشن کند.


    اصولاً می‌توان سه مرحله انتقالی در راه استقلال یک فرد برشمرد:


    الف) تولد: در رحم، نوزاد صددرصد به مادر وابسته است.

    با تولد نوزاد و بریدن بند ناف، وی پا به جهانی تازه می‌گذارد.

    به نظر اتو رنک، در کتاب «ضربه تولد»، جدایی از رحم باعث شکل‌گیری اضطراب نخستین می‌شود.

    در این مرحله تغذیه درست احساس امنیت ایجاد می‌کند، به بیان دیگر شیر دادن توسط مادر به کودک لذت می‌دهد و احساس ایمنی را القا می‌کند.

    ب) از شیر گرفتن: طول این دوره به عوامل فرهنگی نیز بستگی دارد.

    لذا می‌توان بعداز دو سالگی را ذکر کرد.

    کودک مجبور است استقلال تغذیه‌ای از مادر را تجربه کند.

    غذای راحت و آبکی مادر جایش را با غذای سفت که نیاز به جویدن دارد عوض می‌کند.

    ج) نوجوانی: دوره رها شدن از وابستگی‌ها و ورود به صحنه اجتماعی است.

    اصولاً مفهوم شکاف نسل‌ها بین والدین و فرزندان در این دوره پدید می‌آید و این دوره در شکل‌گیری شخصیت آینده فرد نقش حیاتی ایفا می‌کند.

    نوجوان برای ورود به اجتماع نیازمند به سه صفت است:‌ همپایگی با بزرگسالان، اندیشیدن به آینده و داشتن برنامه ج) نوجوانی: دوره رها شدن از وابستگی‌ها و ورود به صحنه اجتماعی است.

    نوجوان برای ورود به اجتماع نیازمند به سه صفت است:‌ همپایگی با بزرگسالان، اندیشیدن به آینده و داشتن برنامه.

    نوجوان می‌خواهد خود را همپایه بزرگسالان بداند و بر این اساس قضاوت کند.

    او برای آینده خود نگران است و مهمترین صفت داشتن برنامه است.

    چون در این دوره دچار تضاد می‌شود و برای حل این کشمکش احتیاج به نقشه برای اصلاحات اجتماعی دارد.

    گاهی نیازهای نوجوان با هنجارهای اجتماعی در تضاد و تقابل مستقیم قرار می‌گیرد.

    «کارزون» در تحقیقی با نام «خشونت و عقاید پسامدرن» به نوعی استحاله در رویکرد جوانان نسبت به روابط بین فردی اشاره می‌کند.

    وی می‌گوید: «خشونت در رفتار اجتماعی یک جنبه ویژه استحاله است».

    پس نسل جدید خشن‌تر از نسل قبلی است.

    صنعتی شدن جوامع شکل‌گیری هویت را در نوجوانان طولانی کرده و عقاید آنان در برخورد با فناوری دگرگون شده است.

    نوجوانی یک دوره از شیر گرفتن روانی است که شخص پشت سر می‌گذارد و به سمت استقلال و ثبات و استحکام روانی پیش می‌رود.

    این دوره نیازمند آموزش و پرورش یعنی نفیس‌ترین هدیه جامعه است.

    آموزش و پرورش امکانات و ابزار مناسبی برای حرکت به سوی استقلال است.

    بلوئر می‌نویسد: «...

    نسل قبلی رشد اقتصادی سریع و فرصت‌های وسیعی را در برابر خود می‌دید...

    نسل جدید خود را در برابر کسادی و تنزل آن و فرصت‌ها و موقعیت‌های شغلی محدود می‌بیند با جامعه‌ای آشفته، جوانان به دنبال شغل به هر دری می‌زنند تا آینده شغلی خود را تامین کنند.

    در نظام جدید نوجوانانی تربیت می‌شوند که مدت‌ها درس می‌خوانند تا وارد بازار کار شوند، ازدواج کنند و...» نسل قبلی زودتر بحران نوجوانی را پشت‌سر می‌گذاشت، زودتر سرکار می‌رفت، ازدواج می‌کرد و خانواده تشکیل می‌داد.

    اگر نسل قبل بخواهد با همان دید قبلی به مسائل بنگرد مثلاً بیکاری جوانان را بیانگر بی‌عرضه بودن آنها بداند تا شرایط خاص اجتماعی، آنگاه این تضاد و عدم درک متقابل، انعکاسی از شکاف بین نسل‌هاست.

    با شکاف نسل‌ها چگونه برخورد کنیم؟

    برخورد با این پدیده در سه حیطه میسر است: 1 - خانواده 2- مدرسه 3- اجتماع 1 - خانواده: از نظر پیشگیری خانواده حائز اهمیت بسیار است.

    زیرا بیشتر یادگیری‌های اولیه کودک و رشد او در خانواده صورت می‌گیرد.

    شناخت علایق، نیازها و نگرانی‌ها در صورتی انجام می‌گیرد که والدین با کودک خود رابطه‌ای صحیح بر اساس همدلی و درک متقابل داشته باشند.

    اگر رابطه انسانی با کودک برقرار شود کودک با والدین احساس راحتی و نزدیکی می‌کند و آنگاه ناگفته‌ها، نیازها و دلواپسی‌هایش را بازگو می‌کند و سپس والدین با استدلال و منطق همراه با خونسردی و متانت او را آگاه می‌سازند.

    والدینی که از تحولات جامعه بازمانده‌اند و در برابر تغییرات سپر در دست دارند و تفاوت‌های خود با فرزندشان را نمی‌پذیرند، نمی‌توانند والدینی موفق باشند.

    2 - مدرسه: محیط تحصیلی واکنش‌های خاصی را در کودک پدید می‌آورد.

    لذا وجود دو شخصیت تحصیلی و خانوادگی را می‌توان برای کودک درنظر گرفت و زندگی کودک در بین آنها در نوسان است.

    در این زمان دانش‌آموز انعطاف و نرمش را در حیات فکری خود داخل کرده و کنار آمدن با موقعیت و سازگاری را فرامی‌گیرد.

    به طور کلی وظایف مدرسه را می‌توان این چنین فهرست کرد: 1 - تقسیم کار و کار مناسب خود را یافتن 2 - عهده‌دار شدن وظایف مختلف 3 - همکاری و مسئولیت‌پذیری 4 - شرکت در فعالیت‌های گروهی- اجتماعی 5 - مهارت یافتن در کارهای فنی یک نظام آموزشی سالم و شکوفا می‌تواند سازگاری و انطباق کودک با مدرسه را به ارمغان آورد.

    یک معلم خوب از تجارب شخصی خود بیرون می‌آید و به درون جهان دانش‌آموز پا می‌گذارد.

    پس لازمه نظام آموزشی پویا آموزش مهارت‌های گوش دادن (نه شنیدن) و همدلی به معلمان است.

    سیر تحول آموزش و پرورش از معلم محوری به سمت شاگرد محوری به معنای شاگرد (فرزند)سالاری نیست.

    متفکران استبداد محور تصور می‌کنند که شاگرد محوری تهدیدی برای جایگاه معلم است.

    درحالی که نظام آموزش و پرورش شاگرد محور به سوی درک و فهم نیازهای دانش‌آموز حرکت می‌کند نه ارضای آنها.

    در ارضای نیاز و اشباع آن خطر وابستگی و عدم رشد وجود دارد این خطر کمتر از خطر ناکام گذاشتن نیازها به واسطه نگاه از بالا به دانش‌آموز نیست.

    نگاه از جایگاه اربابی مساوی ندیدن و درک نکردن دانش‌آموز است.

    توجه به شناخت کودکان در سنین و مراحل رشد و ارایه راهکارهای تعلیم و تربیت بر اساس نیازها و توانایی‌های خاص از مواردی هستند که باید مورد توجه نظام آموزش و پرورش قرار گیرد.

    3 - اجتماع: رسانه‌های جمعی، نهادها، موسسات دولتی و خصوصی و...

    باید به تشریح و توصیف خاص نسل جدید بپردازند ووالدین را با بعضی از نیازهای نوجوانان که از نظر دور مانده آشنا کنند.

    آموزش در رسانه‌ها مهمترین قسمت است.

    توصیف شیوه‌های برخورد با نابهنجاری، طبیعی بودن بحران نوجوانی و امثال آن از آن جمله‌اند.

    اینترنت پدیده‌ای که در عین هدایت جامعه به سمت دهکده جهانی و اتصال ملل مختلف به هم می‌تواند آسیب‌های جدی را ایجاد کند.

    تصاویر مستهجن، دوستی‌های آذرخشی در اتاق‌های گفت‌وگو (chat) و...

    همه و همه خبر از سیطره گفتاری جدید دارند که قادر است در جهت‌گیری‌های فرهنگی هر ملتی تاثیر بگذارد.

    در معرض مدرنیته قرار داشتن یک جامعه نیز می‌تواند پاسخ‌های مقابله‌ای مختلفی را فرابخواند.

    از یک طرف می‌شود با مظاهر مدرنیته روبه‌رو نشد و از طرف دیگر تلاش کرد تا فرآیند مدرن شدن را با توجه به مقتضیات و ضرورت‌های فرهنگی درک کرد.

    طرح انجماد مدرنیته طرحی آزمون شده است که آزمون دوباره‌اش هزینه بالایی بر اجتماع تحمیل خواهد کرد.

    ((بررسی ابعاد پدیده شکاف نسلی در ایران‌)) این گفتار، نوعی تحلیل داده‌های موج اول پیمایش ارزش‌ها و نگرش‌هاست.

    در واقع پایگاه علمی این گفتار تحقیقات مستند بوده و هدف از آن نگاهی است به چالش اجتماعی موجود در جامعه که البته، در مناسبات سیاسی نیز چندان مغفول نمانده است.

    شکاف نسلی در سال‌های اخیر، کارکرد سیاسی فراوانی یافته است.

    جناح‌های سیاسی با قضاوت‌های مختلفی که در باب کم و کیف شکاف نسلی در ایران عرضه می‌کنند، در واقع در باب موقعیت و وزن سیاسی خود سخن می‌گویند.

    البته سخن در باب این موضوع چندان ساده نیست.

    اما به واقع به نظر می‌آید که به حق هم بحث شکاف نسلی دلالت‌های سیاسی دارد و از نظم و نسق اجتماعی، سویه تحولات اجتماعی و جهت‌گیری و سامان‌دهی نظم اجتماعی، فرهنگی به تبع آن نظم سیاسی را نیز در پی دارد که خواسته یا ناخواسته وزن سیاسی و دلالت سیاسی هم پیدا می‌کند.

    به چهار الگوی تئوریک در باب تفاوت نسلی می توان اشاره کرد: تئوری اول ،که همان مفهوم چرخ زندگی است و معتقد است تفاوت بین گروه‌های سنی گوناگون وجود دارد و این تفاوت‌ها فقط به دلیل تفاوت‌های سنی است.

    در تئوری دوم، شکاف نسلی را محصول تحولات حادث بر جوامع دانسته و اذعان می‌کند که جوامع به نوعی در بستر یک تحول خطی، از الگوهای سنتی یا سبک‌های زندگی سنتی به الگوهای مدرن هستند و این امری عام و جهان شمول است.

    تئوری سوم، رقابت‌های نسلی است.

    این رقابت‌‌ها می‌تواند در دوره‌ای در یک وضعیت اجتماعی خاص، پیرامون پدیده سن شکل بگیرد.

    الگوی چهارم: تجربه نسلی است.

    این الگو تابع تئوری‌هایی است که بنیاد آن بر این است که اساس نسل‌ها به گروه‌های سنی با صورت‌های کلاسیک جمعیت‌شناختی نوجوان و جوان و میان‌سال و سالمند مربوط نمی‌شود.

    بلکه به تجربه‌های نسلی مربوط می‌شود.

    1ـ پس از سال 1368 شکاف میان دولت ملت به مرور افزایش یافت و انتظار می‏رفت که با زمینه چینی که برای انتخابات خرداد 1376 شده بود این شکاف چنان عمیق شود که ترمیم آن از روش‌های مسالمت‏آمیز ممتنع گردد.

    2ـ تشدید شکاف مذکور حاصل دو فرآیند متضاد بود.

    از یک سو رفتار سیاسی حکومت در حذف رقبا و مخدوش کردن قواعد بازی سیاست و محدود نمودن بازیگران حوزه قدرت موجب تشدید شکاف شد و از سوی دیگر تغییراتی که در حوزه اجتماعی (تغییرات سواد و سطح تحصیل، شهرنشینی، گسترش ارتباطات و...) و نیز تحول گفتمانی (تأکید بر شکاف مردم‌سالاری ـ آمریت به عنوان شکاف اصلی جامعه ایران نزد نخبگان فکری، جایگزینی گفتمان اصلاحی بجای گفتمان انقلابی و...) و تغییر در عناصر حاکمیت (فوت رهبری فرهمند انقلاب، تغییر در قانون اساسی و پایان یافتن جنگ و...) و بالاخره دگرگونی‌های منطقه‏ای و جهانی (شکاف در نظام دوقطبی و پایان جنگ سرد، فروپاشی نظام‌های اقتدارگرا و پذیرش عام گفتمان دمکراتیک در سطح جهانی و...) جملگی موجب آن شد که تقاضای اجتماعی برای مشارکت و دمکراسی افزایش یابد.

    در واقع حتی اگر حاکمیت به اندازه گذشته هم موجبات مشارکت و رقابت را فراهم می‏کرد، باز هم به دلیل این تحولات، شکاف دولت ملت تشدید می‏شد و ضرورت داشت که گشایش بیشتری در امر سیاست و مجموعه بازیگران آن رخ دهد، ولی این فرآیند در سطح حکومت در جهت معکوس در حرکت بود.

    3ـ تحولات مذکور در نهایت پس از سال 1372 آثار خود را هر چه بیشتر نشان داد، و موقعیت و نفوذ حاکمیت رو به تحلیل رفت و در کل مواجه با بحران مشروعیت و مشارکت و در نهایت بحران مدیریت و اداره کشور گردید.

    4ـ از سوی دیگر زمینه برای تشکیل یک جنبش اجتماعی ـ سیاسی مبتنی بر روش‌های اصلاحی و با هدف بازسازی بحران‌های مشارکت و مشروعیت از خلال کاهش شکاف دولت ـ ملت و ایجاد دمکراسی بوجود آمد.

    این جنبش عمدتاً حول محوریت چند روزنامه و نشریه و با همراهی جنبش دانشجویی و دانشگاهی شکل گرفت.

    همچنین در برخی از نهادهای مرتبط با حکومت نیز ریشه دواند.

    5ـ نادیده گرفتن بحران مشروعیت بویژه برای نظام بر آمده از یک انقلاب مردمی مشکل بود، لذا حاکمیت در دوم خرداد کوشید که با یک تیر دو نشان بزند، از یک سو راه را برای مشارکت محدود برخی نیروها و فقط در زمان انتخابات باز کند، با این اطمینان که نامزد مورد حمایت خود رأی خواهد آورد و از سوی دیگر به بازسازی مشروعیت خویش بپردازد.

    در واقع می‏توان گفت بروز پدیده دوم خرداد محصول دو عامل بود، یکی نیازها و تغییرات اجتماعی بوجود آمده و دیگری خطای محاسبه اقتدارگرایان.

    6ـ هنگامی که دوم خرداد بوجود آمد، جنبش اجتماعی حامی آن چندان سازمان‌یافته نبود که این دستاوردها را تعمیق بخشد، برای رفع این نقیصه نیروهای این جنبش فعالیت اجتماعی خود را گسترش دادند.

    ولی کماکان مرکز ثقل آنها در نشریات و علی‏الخصوص روزنامه‏ها بود و کم‌کم نهادهای دیگر مدنی از جمله انجمن‌ها و احزاب شکل گرفت.

    انتظار می‏رفت که با پیروزی‏های بعدی طرفداران اصلاحات در انتخابات شورای شهر و سپس مجلس شورای اسلامی موجب حل بحران حاکمیت دوگانه شود، دوگانگی میان دولت ـ ملت که پس از دوم خرداد به درون حاکمیت رخنه یافته و حاکمیت دوگانه شد، پس از انتخابات مجلس ششم تشدید گردید.

    7ـ از آنجا که حاکمیت دوگانه امری ناپایدار است لذا نیروهای مخالف مردم‌سالاری به جای پذیرش حاکمیت مردم عزم خود را برای حل این دوگانگی به نفع خویش جزم کردند و اقدامات متعددی را برای تحت فشار قرار دادن طرفداران اصلاحات به عمل آوردند، اقدام به ترور، بستن مطبوعات، دستگیری نویسندگان و محاکمات غیرقانونی، از حیز انتفاع ساقط کردن مجلس، تهاجم علیه جنبش دانشجویی، به هم زدن جلسات و سخنرانی‏ها و...

    شامل مجموعه اقداماتی است که به منظور از هم پاشیدگی جبهه دوم خرداد و قطع ارتباط میان نیروهای موثر جنبش و ایجاد فاصله میان آنان با مردم و در نتیجه حاکم کردن یأس و ناامیدی در این جبهه و مردم اعمال شده است.

    8ـ مخالفان اصلاحات از دو هدف حذف فیزیکی یا استحاله، هدف دوم را برگزیده‏اند، زیرا حذف فیزیکی از یک طرف مشکل است و از سوی دیگر موجب عریانی بیشتر فقدان مشروعیت حاکمیت بعدی خواهد شد، بنابراین آنان می‏کوشند که با افزایش فشارها و در انفعال قرار دادن جبهه دوم خرداد اولاً: رابطه میان اعضای این جبهه را قطع و هماهنگی و انسجام و کارآیی آنان را کاهش دهند.

    ثانیاً: با قطع ارتباط میان این جبهه با حامیان اصلی آنان یعنی مردم، جبهه را تضعیف و حذف آن را عملی سازند.

    ثالثاً: در کوتاه مدت مترصد این هستند که بخش‌هایی از جبهه را حذف و با بقیه به نحوی کنار آیند تا با بحران مشروعیت ناشی از حذف نسبی دوم خرداد مواجه نشوند.

    جوانان نسل جدید به راستی با نسل قدیم خود تفاوت های آشکاری دارند شاید این به این دلیل است که شیوه زندگی نسبت به قبل تغییر کرده است و فرهنگ نیز که عامل تاثیر گذاری است نسبت به قبل تغییر کرده است.

    الف) بنگستون (Bengston) ‌در بحث شکاف نسل‌ها، سه دیدگاه را از هم تمیز می‌دهد؛ اول کسانی که معتقد به شکاف عمیق هستند، دوم کسانی که شکاف نسلی را یک توهم و خیال می‌دانند که توسط وسایل ارتباط جمعی تحمیل شده است و سوم افرادی که به پیوستگی و تفاضل گزینشی بین نسل‌ها معتقدند؛ به این معنا که سعی دارند با تفکیک موضوعات مختلف از هم، در مورد هر بخش جداگانه داوری کرده و میزان گسست یا پیوستگی را بررسی نمایند.

    مدافعان تفاوت نسلی - و نه شکاف - معتقدند، اساساً انقطاع، شکاف یا بریدگی کامل غیر ممکن است؛ زیرا جامعه‌پذیری هر نسل جدید در فضای اجتماعی نسل گذشته‌اش رخ داده است و نسل جدید همواره حامل بخش قابل توجهی از ویژگی‌های نسل پیش از خود می‌باشد.

    گادامر در تئوری هرمنوتیک خود، به این موضوع توجه زیادی کرده است.

    از نظر او ما می‌توانیم به یک سنت (tradition) ‌انتقاد بکنیم اما اگر به‌درستی دقیق شویم، ما همواره این انتقاد را با تکیه بر همان سنت انجام می دهیم.

    از نظر گادامر نمی‌توان در خلاء ایستاد و نقد کرد، بلکه لازمه نقد کردن، داشتن مبانی مشترک بین منتقد و نقد شونده است.

    در فلسفه علم نیز مطرح می شود که دو پارادایم موقعی می‌توانند رقیب باشند که نقاط اشتراک داشته باشند.

    بنابراین، باور مرکزی معتقدان به تفاوت نسلی، این مساله است که نسل جدید کاملاً معارض با نسل پیشین نیست و صورتی نو از نسل پیش از خود می‌باشد که تنها در شرایط و مقتضیات جدید زیست می‌کند.

    قایلان به تفاوت نسلی، تفاوت‌های موجود "میان نسلی" را نیز به امری طبیعی نسبت می‌دهند.

    از نظر آنان تفاوت دیدگاه‌ها یا ناشی از تغییرات دوره‌ای است که افراد در سن خاص جوانی و در فضای آرمان‌گرایانه خویش با آن درگیرند، یا آن را مربوط به روند رو به رشد و تکاملی جامعه می‌دانند.

    نکته مهم این‌که صاحب‌نظران تفاوت نسلی، تفاوت را انکار نکرده و عموماً نسبت به آسیب‌شناسی پدیده نسل‌ها، نظری منتقدانه دارند.

    از سویی دیگر قائلان به شکاف نسلی بر این باورند که فرهنگ جدید، محل اختلاف و حتی متضاد با فرهنگ مسلط بزرگسالان است.

    از نظر آن‌ها دنیای جدید خالق ارزش‌ها و هنجارهایی بوده است که اساساً تضاد بین نسل‌ها نشان از قبول همین ارزش‌های نو از سوی نسل جدید دارد، که در نهایت نیز به تضاد رفتاری ختم می شود.

    اما به‌نظر می رسد وضعیت نسلی در ایران به‌گونه‌ای است که نه می‌توان به‌طور قاطع از شکاف نسلی سخن گفت و نه از تفاوت نسلی (عدم شکاف.) از یک‌سو هر سه جریان نسلی (نسل اول و دوم و نسل سوم) در ایران تفاوت دیدگاهی‌خویش را در برخی از موارد بسیار مهم تصور می‌کنند و از سوی دیگر، در کنار هم به زندگی ادامه داده و در بسیاری از موارد دیگر اختلاف ناچیزی دارند.

    داده‌های آماری بسیاری از تحقیقات صورت گرفته در زمینه پدیده نسلی، گویای این مساCله است که تفاوت‌های کم یا بسیار کمی در بین نسل گذشته (والدین) و نسل جدید (فرزندان) در بسیاری از موارد و دیدگاه‌ها دیده می‌شود.

    اما نگاه توصیفی - تحلیلی و حتی به گونه مشاهده مستقیم یا تجربی، حاکی از تغییر فضای فرهنگی - فکری جامعه شهری ایران و حتی روستایی در بین سال‌های حاکمیت جمعیتی نسل اول و دوم با سال‌های متاCخر یعنی حاکمیت جمعیتی نسل سوم است.

    این وضعیت دوگانه چگونه قابل تحلیل است؟

    به‌نظر نگارنده، وضعیت حاضر را نمی‌توان در دو پارادایم مطلق "شکاف" یا "عدم شکاف" فهمید، بلکه باید از وضعیت دیگری صحبت کرد و آن داوری گزینشی نسبت به تغییرات ارزشی در میان نسل‌هاست.

    یعنی ما نخست باید برای فهمیدن عمق و میزان اختلافات نسلی، میان ساحت‌های زندگی، تفکیک قایل شده و سپس وضعیت را در میان دو نسل مقایسه کنیم.

    مدرنیته، موجبات تمایز میان دو ساحت متفاوت در زندگی انسانی را فراهم نموده است؛ حوزه شخصی و حوزه عمومی.

    البته در کنار این دو حوزه، دولت نیز قرار دارد که حوزه مربوط به تسلط سیستماتیک می‌باشد.

    مراد از حوزه عمومی در دیدگاه جامعه‌شناختی، فضای عمومی بین اتباع یک جامعه است که تشکیل شده است از ساختارهای اجتماعی (اماکن عمومی تفریحی و غیرتفریحی) و همچنین نهادهای مدنی همچون مطبوعات، احزاب و رسانه‌های عمومی.

    این حوزه به نوعی حد واسط میان افراد جامعه و دولت است و البته نسبت به دولت انتقادی عمل می‌کند.

    در این فضا، افراد جامعه می‌توانند درباره پیش‌آمدهای روزمره با یکدیگر به گفت‌و‌گو بنشینند.

    افکار و اندیشه‌هایی در این سپهر مطرح می‌شود که اولاً اقناعی هستند؛ یعنی در جریان تبادل نظر و گفت‌و‌گو به اثبات می‌رسند و دوم این‌که در جهت منافع عمومی قرار دارند.

    نکته مهم این‌که اساساً گفتمان دموکراسی، برای سامان‌بخشی به این حوزه وارد گفتمان عمومی می‌شود.

    از سوی دیگر، مراد از حوزه شخصی یا خصوصی، عرصه فارغ از عموم یا عقلانیت جمعی است.

    این حوزه تشکیل شده است از زندگی شخصی و سبک زیست که فارغ از خواست عموم و دولت می‌تواند عمل کند.

    عرصه شخصی جنبه اقناعی ندارد و علائق خصوصی را شامل می‌شود.

    دین، هنر، سبک زندگی، روابط زناشویی، پوشش، درآمد و ...

    از جمله مهم‌ترین امور مربوط به‌حوزه خصوصی است.

    لازم به‌ذکر است که تمایز این دو حوزه از هم، صرفاً تمایز حقوقی است وگرنه بی‌شک هر یک از این دو حوزه بر دیگری تاCثیرات بی‌شماری می‌گذارد.

    به نظر می‌رسد این تفکیک بتواند تناقض بیان شده در بحث شکاف نسلی را تا حدود زیادی برای ما روشن سازد.

    به‌نظر نگارنده در امور مربوط به حوزه عمومی، یعنی ارزش‌های حاکم بر عرصه عمومی که به نوعی منافع عمومی را تاCمین می‌کند، نوعی همبستگی یا پیوستگی فضای اجتماعی و بالطبع "فضای نسلی" را مشاهده می‌کنیم.

    برای مثال، ارزشی همچون دموکراسی و تلقی عمومی نسبت به انتقاد از حکومت که باوری است مربوط به عرصه عمومی، در بین گروه‌های سنی مختلف تفاوت قابل توجهی با یکدیگرندارد.

    (گسست و تداوم نسلی، وزارت ارشاد.) همچنین در مورد میزان آزادی فعالیت احزاب و گروه‌های قانونی در جامعه ملاحظه می‌شود که در مجموع وضعیتی دو قطبی در جامعه نسبت به عقیده فوق وجود دارد و تفاوت قابل توجهی در این زمینه میان گروه‌های سنی وجود ندارد.

    همچنین در شرایط فعلی درباره این‌که حیثیت افراد تاچه‌اندازه در جامعه محترم شمرده می شود، تفاوت معناداری بین گروه‌های سنی وجود ندارد (همان، وزارت ارشاد.) شاخص بعدی که در تحلیل تفاوت دیدگاه‌ها در حوزه عمومی مطرح می‌شود، در مورد جدایی دین از سیاست است.

    بر طبق یافته‌های تحقیق گسست و تداوم نسلی، 54/6 درصد افراد گروه سنی 15-19 و 50/6 درصد افراد گروه سنی 20-29 مخالف با جدایی دین از سیاست هستند.

    این میزان در گروه سنی 30-49 سال 55-8 درصد و نیز در گروه سنی بالاتر از 50 سال 51/9 درصد است.

    همان‌گونه که ملاحظه می شود تفاوت عمده‌ای بین گروه‌های سنی در مورد جدایی دین از سیاست وجود ندارد (همان، وزارت ارشاد.) ارزش‌های عمومی و پایه‌ای در ایران بنظر می‌رسد بین رده‌های گوناگون سنی از احترام یکسانی برخوردار باشد.

    ارزش‌هایی همچون صداقت، عدالت، عدم دروغگویی و حتی دموکراسی.

    به‌عبارت دیگر تفاوت عمیق یا شکاف نسلی قابل توجهی در حوزه عمومی و باورهای مربوط به آن مشاهده نمی‌شود و نوعی پیوستگی معناداری میان گروه‌های سنی مختلف در میان ارزش‌های عمومی ملاحظه می‌گردد.

    این نوع باورهای پیوند زننده، به نوعی همان فرهنگ عمومی (Public Culture) ‌جامعه ماست که بخشی از هویت (Identity) ‌هر یک از ما را نیز مشخص می‌کند.

    وضعیت عدم شکاف نسلی در ارزش‌های مرتبط با حوزه عمومی در حوزه خصوصی، شرایط دیگر گونه‌ای دارد.

    به‌نظر می‌رسد گرانیگاه تفاوت‌ها و شکاف‌های میان نسل‌ها در ایران، بیش از هر جای دیگر مربوط به امور خصوصی؛ همچون باورهای دینی، سبک زندگی، نوع پوشش و به‌طور کلی سلیقه‌هاست.

    برای مشاهده تمایزات نسلی در امور مربوط به حوزه خصوصی در این وضعیت ملاک‌هایی را می‌توان برشمرد؛ -1 تفاوت در آرمان‌ها و هدف‌های دونسل -2 تفاوت در مفاهیم دو نسل.

    شبکه متصل مفاهیم در نزد نسل دوم شامل مستضعف، بسیج، استکبار و ...

    بوده است که امروزه این مفاهیم توسط نسل جدید تغییرات زیادی کرده است.

    -3 تفاوت در الگویابی میان دو نسل.

    گروه‌های مرجع در میان دوره‌های نسلی در ایران تفاوت زیادی کرده است.

    از مرجعیت افتادن نمونه‌های آرمانی نسل گذشته برای نسل امروز، یکی از مهم‌ترین اجزای شکاف نسلی در حوزه خصوصی است.

    -4 تفاوت در اصطلاحات روزمره دو نسل.

    بسیاری از جملات و عبارات گفتاری روزمره نسل جدید برای والدین آن‌ها قابل فهم نیست.

    به عبارتی دیگر، فضای گفتاری نسل جدید دارای شرایط منحصر به خویش است.

    -5 تفاوت در ظاهر، پوشش و نوع سخن گفتن در میان دو نسل.

    -6 تفاوت در انتظار از زندگی و به تبع آن تفاوت در سبک زندگی.

    همین ویژگی‌های ملموس در سبک زندگی نسل جدید است که نوعی ماهیت جدید، تازه و متفاوت از نسل‌های گذشته را برای نسل سوم ایجاد کرده است.

    شکاف ملموس در میان دو نسل در مورد باورهای مربوط به حوزه خصوصی را می‌توان با شاخص‌هایی بهتر فهمید.

    بر اساس یافته‌های طرح پژوهشی "گسست و تداوم نسلی"، در پاسخ به این سوِال که خودتان را تا چه اندازه مذهبی می‌دانید؟.

    تفاوت قابل ملاحظه‌ای بین گروه‌های سنی وجود دارد (همان، وزارت ارشاد، نگاه کنید به جدول.) همان‌گونه که ملاحظه می‌شود؛ گروه سنی جوان به نحو قابل توجهی خود را کم مذهبی می‌داند یا اصلاً مذهبی نمی‌داند.

    همچنین در ارزیابی میزان تقید مردم به خواندن نماز، در مقایسه با گذشته، تفاوت معناداری بین نگرش‌های گروه‌های سنی وجود دارد، به این‌صورت که گروه‌های سنی پایین‌تر، نگاه منفی‌تری نسبت به وضعیت فعلی جامعه از نظر میزان مقید بودن به خواندن نماز دارند.

    این گروه بیش‌تر از گروه‌های سنی بالاتر بر این باورند که مردم در گذشته به نماز خواندن مقیدتر بوده‌اند (همان، وزارت ارشاد.) همچنین این شکاف را در باور به نماز خواندن، میزان شرکت در نماز جماعت، شرکت در نماز جمعه، گرفتن روزه، مسجد رفتن، تقلید از مراجع و ...

    به وضوح می‌توان ملاحظه کرد (همان، وزارت ارشاد)9 تفاوت در نوع نگاه نسبت به دین و آداب دینی میان نسل گذشته و نسل جدید، یکی از تغییرات مهم در حوزه خصوصی افراد است.

    ب) در ایران اتفاق عجیب و غریبی در حال رخ‌دادن نیست.

    تفاوت‌ها و برخی اوقات شکاف‌های موجود در میان نسل‌ها در ایران، آن اندازه که برخی عجولانه به آسیب‌شناسی آن می‌پردازند، هراس‌آور و مخرب نیست.

    آن اندازه هم که برخی دیگر اساساً هر نوع تفاوت و تمایز را منکر می‌شوند، انکار شدنی نیست.

    شکاف‌های موجود در باورهای مربوط به حوزه خصوصی بین نسل جدید و نسل گذشته، نتیجه شکاف همه‌جانبه ارکان زندگی است.

    بخش عمده‌ای از تفاوت‌های موجود، ناشی از داشتن تجربه‌های مدرن نسل جدید است که البته از ظهور روندهای مدرنیته در ایران خبر می‌دهد.

    ابژه‌های نسلی - به گفته کریستوفر بالس - به‌عنوان پدیده‌هایی برای ایجاد حس هویت نسلی به نحوی ناخودآگاهانه موجبات احساس همبستگی نسلی را در میان انسان‌هایی در دوره خاص فراهم می‌آورد که آن‌ها را از نسل‌های قبلی و بعدی خودشان تمیز می‌دهد.

    در واقع، فقط زمانی که نسل جدید سلیقه‌های نسل قبلی را به وضوح نقض می‌کند، می‌توان فهمید نسلی جدید ظهور کرده است.

    بی‌شک این نسل با نسل قبلی خود متفاوت است و این تفاوت به برداشتی که آحاد هر نسل از دوره و زمانه خود دارند، شدت و حدت می‌بخشد (ارغنون، شماره .)19 اگر چنان‌چه بین نسل‌ها و ابژه‌های نسلی‌شان فضای دیالکتیکی برقرار شود، فهمیدن شکاف‌ها و تفاوت‌ها در حوزه سلایق دو نسل کاری آسان می‌شود.

    به گفته بالس، دیالکتیک بین نسلی، همه ما را در خشونت، پذیرش و زایش فرهنگی درگیر می‌کند.

    ما با افراد بزرگ‌تر از خودمان تخالف می‌ورزیم، آن‌ها با ما مقابله می‌کنند.

    (همان، شماره )19 و در این میان ابژه‌های میان نسلی خلق می‌گردد.

    مهاجرین و شکاف نسل‌ها بر سر فرزندان ما چه خواهد آمد؟

    این پرسشی است که مهاجرین، تبعیدی‌ها و آن‌ها که سرزمین خود را رها کرده و به سرزمین‌های جدید روی آورده‌اند، با خود تکرار می‌کنند.

    میلیون‌ها ایرانی در بیست و هشت سال گذشته، کشور خود را ترک کرده‌اند، مهاجرتی که هنوز ادامه دارد .

    این تجربه‌ی بی‌سابقه، مشکلات خود را نیز داشته است.

    مهم‌ترین این مشکلات، شکاف بین نسل‌ها ست.

    شکاف بین پدر و مادرهای مهاجر که با فرهنگ و سنت‌های خود آمده‌اند، و فرزندان آن‌ها، که در سرزمین‌هایی با فرهنگ و آداب و رسوم متفاوت، به دنیا آمده یا بزرگ شده‌اند.

    مشکلات اجتماعی دیگری نیز وجود دارند: در فرانسه از هر چهار نوجوان، یکی سیگار می‌کشد، در همین کشور هر روز دو خودکشی، میان نوجوانان چهارده تا هیجده ساله اتفاق می‌افتد.

    چهل در صد نوجوانان مشکل چاقی دارند.

    در عوض هفتاد درصد جوانان و نوجوانان فرانسه ، فعالیت ورزشی مرتب دارند.

    اینها همه مسایل و مشکلاتی بود که با حضور گروهی از ایرانیان مقیم فرانسه، در انجمن فرهنگی - اجتماعی «وال دو مارن » در شهر «کرتی» حومه‌ی جنوبی پاریس مطرح شد با عنوان : «مهاجرت و شکاف نسل‌ها ».

انقلاب و تحولات اجتماعي همواره در جوامع مختلف بشري و در طول تاريخ زندگي او، حادث شده است و آدمي براي تغيير وضع موجود تا رسيدن به وضع مطلوب همواره در تلاش و کوشش بوده است . تکاپوي انسان در رسيدن به کمال مطلوب ، انديشه ظرف مناسب اين پويش را در ذهن او

انقلاب و تحولات اجتماعي همواره در جوامع مختلف بشري و در طول تاريخ زندگي او، حادث شده است و آدمي براي تغيير وضع موجود تا رسيدن به وضع مطلوب همواره در تلاش و کوشش بوده است . تکاپوي انسان در رسيدن به کمال مطلوب ، انديشه ظرف مناسب اين پويش را در ذهن او

يکي از دستاوردهاي انقلاب اسلامي فرو شکستن قالب‌هاي فکري نظريه‌پردازي درمورد انقلاب‌هاست. ازجمله نظريه‌هاي مطرح در محافل علمي جهان، نظريه خانم تدا اسکاچپل درکتاب دولت‌ها و انقلاب‌هاي اجتماعي است که همزمان با پيروزي انقلاب اسلامي درسال 1979م به چاپ رس

طرح مسئله پديده انقلاب بدون در نظر گرفتن محدوده زماني و مکاني ، در اکثر نقاط جهان چه در گذشته و چه در دوران معاصر . مراحل و فرايند نسبتاً مشابهي را طي کرده است . به گونه اي که در اين زمينه . نظريه مشهور برينتون در کتاب کالبد شکافي چهار انقلاب (فران

بدون ترديد بايد حرکتهاي انقلابي را، از زاويه‏اي خاص، بر دو گونه بدانيم. بخشي از اين انقلاب‏ها به دليل ماهيت ايدئولوژيک محدود خود صرفاً يک حرکت در چهارچوب مرزهاي يک کشور بوده و ديدگاه فراملي ندارد. اين مساله درباره انقلاب هايي که رنگ ملي‏گرايي دارد،

انقلاب اسلامي ايران به عنوان پديده اي که در اواخر دهه 70 ميلادي دنيا را به خود معطوف داشت و تعداد کثيري از پژوهشگران علوم سياسي به بررسي اين پديده پرداختند و ريشه هاي آنرا برسي کردند و حتي اين موضوع را مي توان در اکثر پاياننامه ها مشاهده نمود امّا د

انقلاب اسلامي ايران، انقلابي است که براي بشر معاصر از جهات متفاوتي سؤال آفريده است. اين انقلاب از يک سو، کاخ نظام 2500 ساله شاهنشاهي در ايران را فرو ريخته، و از سوي ديگر نظريه هاي علوم اجتماعي، بهويژه نظريه هاي مربوط به انقلاب ها را به چالش کشيده اس

انقلاب در لغت به معني زير و رو شدن يا پشت و رو شدن است، فلاسفه انقلاب را ين گونه بيان مي نمايند که ذات و ماهيت يک شيي لزوماعوض شده باشدو در نگاه جامعه شناسان انقلاب به معناي دگر شدن است حتي نبايد بگوييم دگرگون شده زيرا دگرگون شدن يعني اينکه گونه و ک

بيکاري، فقر، فساد و تبعيض، هيچگاه از عمل به دين پديد نمي‌آيد، بلکه نشانه فاصله‌گرفتن از اسلام و انقلاب اسلامي در سطح مديران ارشد کشور است و اثر آن به‌صورت فاصله نسل سوم از انقلاب اسلامي ظاهر مي‌شود؛ زيرا آنها با پرورش در اين نظام اسلام را مي‌شناسند

بررسي تطبيقي انقلاب اسلامي ايران و انقلاب نيکاراگوئه انقلاب اسلامي ايران، انقلابي است که براي بشر معاصر از جهات متفاوتي سؤال آفريده است. اين انقلاب از يک سو، کاخ نظام 2500 ساله شاهنشاهي در ايران را فرو ريخته، و از سوي ديگر نظريه هاي علوم اجتماعي، ب

مقدمه جابه جایی حکومت ها، همواره یکی از دل مشغولی های متخصصان دانش سیاست بوده است. هرگاه این جابه جایی خشن، سریع و بنیادین یعنی در اثر یک انقلاب باشد، دگرگونی های حاصل از آن، ظرفیت باز خوانی، تحلیل و کالبد شکافی بیشتر دارد. تجربه جدیدی از نظم سیاسی در ایران، در مقام حکومت حاصل از انقلاب اسلامی یکی از این موارد قابل توجه صاحبنظران علوم سیاسی بوده، کتابها و مقاله ها و پژوهش های ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول