انقلاب، به عنوان راهکاری سریع برای ایجاد تحولی بنیادین و همه جانبه در ساختار سیاسی جامعه، از ویژگی هایی برخوردار است که مهمترین آن «شالوده شکنی» است. شالوده شکنی به معنی در هم ریختن نرمها، نماد ها، نهادها و ساختارهای حاکم بر یک جامعه، شرط لازم و ضرور شکل گیری یک انقلاب پیروز است. در هر انقلابی، گستره، عمق و عرصه های این شالوده شکنی، متفاوت است. در برخی انقلاب ها، تنها شالوده های سیاسی و ساختار نظم حاکم بر جامعه دچار تحول و دگرگونی می شود، ولی برخی انقلاب ها، عرصه های فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی را هم در معرض تحول عمیق قرار داده، و شالوده شکنی را به این عرصه ها هم گسترش می دهند.
از همین روی، انقلاب ها سنت شکن تلقی می شوند و مقابله با سنت های دیرپای جامعه، در همان عرصه هایی که انقلاب در آن ها روی می دهد، امری است که گویا لازمه ی ذاتی انقلاب ها شمرده می شود.
اما انقلاب اسلامی ایران از نگاه محققان و جامعه شناسان برجسته ی انقلاب، اگر چه انقلابی جامع و عمیق بود، ولی از نظر مواجهه با سنت های ریشه دار جامعه، نه تنها با آن ها تقابل نداشت، بلکه اساسا با تکیه بر باورها، ارزشها، نهادها، و نمادهایی شکل گرفت که در عرف جامعه شناسی، «سنت» تلقی می شود. البته می توان گفت شالوده شکنی انقلاب اسلامی، عمدتا در عرصه ی قالب ها، نماد ها و گفتمان های متحجرانه و جمودگرایانه ظهور و بروز پیدا کرد.
در این مقاله بر آنیم نسبت انقلاب اسلامی با مقوله ی تحجر و سنت را ارزیابی کرده و میزان توفیق آن را در تقابل با تحجر بررسی کنیم.
از نگاه کسانی که سنت و تحجر را مترادف می انگارند، این یک تعبیر تناقض نما تلقی می شود که انقلاب اسلامی ایران، ضمن برخورداری از روح سنت گرایی و تلاش برای احیای ارزشها و آرمان های دینی، در عین حال، جهت گیری ضد متحجرانه و اصلاح گرایانه داشته باشد. این تلقی، ناشی از یکی دانستن مفهوم سنت و تحجر و برخاسته از این برداشت نادرست است که هر چه ریشه در سنت های جامعه داشته باشد، متحجرانه و ایستا است و آن چه به دوران مدرن تعلق دارد پویا و مترقی است، بنابراین تبیین دقیق و شفاف دو مفهوم «سنت» و «تحجر» برای این بحث، ضرور است.
چیستی سنت و تحجر
سنت در لغت به معنی طریقت، شیوه و روش می باشد.
در ادبیات اجتماعی معاصر، «سنت» در برابر «تجدد» مطرح شده است، گرچه در تبیین دقیق این واژه، اختلاف نظرهای عمیقی به چشم می خورد، ولی غالبا از سنت، کلیه مبانی، ارزشها، روشها، هنجارها و باورهای متعلق به گذشته اراده می شود که در دوران تجدد مورد مناقشه و طرد قرار گرفته و اعتبار خود را از دست داده اند. به نظر می رسد تبیین رابطه ی این دو معنی از سنت، و این که در کاربرد آن، کدام یک را اراده می کنیم، نکته ی مهمی است. از آن جا که معنی ریشه داری از سنت در فرهنگ و منابع اصیل دینی مان سراغ داشته و جایگاه والا و مهمی برای آن هم در تکوین و هم در تشریع قایل هستیم، قاعدتا باید چنین معنی بومی از «سنت» اراده شود، ولی کاربرد فراوان این واژه به معنی دوم و خلط آن با معنی اول، که گاه بدون توجه به لوازم و اقتضائات هر یک از آن دو رخ می دهد، موجب بدفهمی و منشا نزاع های لفظی می گردد که غالبا به اختلافات عمیق فکری و اجتماعی نیز تأویل و تحویل می شود! البته برخی از ویژگی های سنت در برابر تجدد در سنت به معنی بومی و اصیل آن هم وجود دارد، ولی نمی توان این دو اصطلاح را یکی دانست. سنت به معنی نخست، مقوله ای است که بسیاری از عناصر و مصادیق آن، با تحولات تاریخی و دوران های مختلف زندگی اجتماعی انسان، هیچ تعارضی نداشته و اساسا فراتاریخی تلقی می شود. به عنوان مثال اگر از پیروزی نهایی حق در برابر باطل، به عنوان یک «سنت الهی» یاد می شود، این حقیقتی است که در شکل گیری حرکت تاریخ نقش دارد. در حقیقت سنت ها به این معنی، عامل شکل گیری دوران های مختلف تاریخ بشرند نه معلول آن، لذا گذار جامعه بشری از دوران سنت به معنی دوم به دوران تجدد یا فراتجدد، هرگز این سنت ها را بی اعتبار و از رده خارج نمی سازد.
«تحجر» سنگ شدن، سخت شدن و به صورت سنگ در آمدن است، ولی در اصطلاح به معنی ایستائی، جمود، سختی نشان دادن و مقاومت در برابر هر نوع تحول و هر امر تازه ای است. تحجر یک ویژگی فرهنگی اجتماعی است که کم و بیش در اشکال و قالب های گوناگون شکل می گیرد. تعصب های جاهلانه، تعلقات قبیله ای و ملی، عدم درک حقایق و سنت های حاکم بر حرکت جوامع، از عوامل شکل گیری و پایداری تحجرند، ولی مهمترین عامل تحجر، عدم تفکیک بین اصول و پایه های ثابت و ضرور زندگی بشر با جنبه های متغیر و متحول آن است. اغلب از نسبت بین سنت و تجدد بحث می شود و کمتر از نسبت بین سنت و تحجر، سخن به میان می آید، حال آن که تامل در این نسبت، می تواند برخی از جنبه های نسبت بین سنت و تجدد را هم آشکار کند و این نکته ی مهم را روشن سازد که آن چه به ظاهر، تعارضی آشتی ناپذیر با تجدد دارد، تحجر است نه سنت.