«نصرت ادریس، استادیار دانشکده علوم سیاسى دانشگاه کراچى»
اصلاح و انقلاب هر دو براى رسیدن به یک هدف واحد صورت مىگیرند و این هدف عبارت است از تغییر دادن اوضاع وخیم و آشفته اصلاح با تفکر و اندیشه و خونسردى آغاز مىشود.
اصلاح کننده ابتدا به بررسى اوضاع و اندیشه درباره اسباب وخامت آن مىپردازد و سپس راههاى رفع نواقص موجود را کشف مىکند و تا حد لزوم به قوه تخریبى متوسل مىگردد در حالىکه انقلاب با خشم و غضب و حس انتقامطلبى آغاز مىشود.
بدین ترتیب در اکثر اوقات وظیفه یک فرد مصلح همان وظیفهاى است که یک انقلابگر بهعهده دارد با این تفاوت که اصلاح کننده ابتدا چگونگى مسائل و میزان آنها را بررسى مىکند و سپس به رفع آن مىپردازد در حالىکه شخص انقلابى بدون اینکه به عوامل خوب و بد و مفید و مضر توجه کند همه را از میان برمىدارد معمولا با افزایش مسائل و مفاسد در جامعه صبر و حوصله افراد، به پایان رسیده و این وضعیتبه آنها فرصت نمىدهد که بتوانند با شناخت مشکلات جامعه به رفع آن بپردازند و امور را اصلاح نمایند. بنابراین در چنین شرایطى روشهاى انقلابى بیشتر از تدابیر اصلاحى مؤثر واقع مىشوند. اما این واقعیت را نیز باید پذیرفت که انقلابات موفق وخامت و آشفتگى گذشته را بکلى از بین برده و همزمان با خاتمه تدریجى خشونتها نظام نوینى را پایهگذارى مىکنند.
در تاریخ معاصر جهان سه انقلاب عظیم ثبت گردیده است که به ترتیب در فرانسه روسیه و ایران به وقوع پیوستهاند. انقلاب فرانسه برخلاف سایر انقلابات که دوام چندانى ندارند تاکنون باقى است و امروز این انقلاب از دیدگاههاى زمان و فرهنگ غرب شناخته مىشود. اهدافى که انقلاب فرانسه بر پایه آنها شکل گرفته است عبارتند از آزادى فکرى، مساوات جسمانى، روشنفکرى و نظام جمهورى ولى در عین حال عنصر تندروى نیز در این انقلاب وجود داشت و در آن زمان نیز تحت تاثیر روحیه انقلابى تلاشهایى براى نابودى همه امور و عناصر گذشته صرف نظر از مثبتیا منفى بودن آنها انجام گرفت و اصول و قوانین جدید انقلابى اجرا گشت. در نتیجه این بحران شدید انقلابى کشور فرانسه تاکنون اعتدال مطلوب را در زمینههاى سیاسى اقتصادى و تمدن حاصل نکرده است. گفته مىشود که انقلاب فرانسه یک انقلاب موفق بوده است ولى امروز مشاهده مىشود که تمام شعبههاى ملى این کشور غیر مستحکمند.
انقلاب روسیه نیز چنین حادثه بزرگى بود که در تمدن غرب رخ داد ولى این انقلاب در مدت یک قرن اهداف خود را بکلى تحریف کرد و اثرى را برجاى نهاد که غربیان را به تفکر واداشت که این انقلاب چرا شکستخورد و حتى براى آنان این سؤال را مطرح کرد که چرا این انقلاب برپا گردید. اما انقلاب ایران با توجه به نوع خود منحصر به فرد است. این انقلاب خارج از محدوده فرهنگ غرب بوده و معیارهاى فرهنگى آن بسیار متفاوت با معیارهاى غربى است.
آنچه انقلاب ایران را کاملا از انقلاب فرانسه متمایز ساخته است این است که انقلاب ایران برخلاف انقلاب فرانسه مدعى ایجاد نظام جدید نبود بلکه روح ابدیت را در نظام موجود دمیده و آن را با روش حیات ابدى هماهنگ ساخت.
براى تحلیل صحیح انقلاب ایران و اوضاع فعلى باید همه تعصباتى را که در مورد این انقلاب در اذهان ما وجود دارد کنار بگذاریم. زیرا بزرگترین مشکلى که مانع شناخت انقلاب اسلامى مىگردد این است که مسلمانان معمولا از دیدگاههاى نژادى و فرقهاى به آن مىنگرند. جهان اشتراکى و وابستگان آن سعى مىکنند این انقلاب را در پرتو افکار و عقاید کارل مارکس، لنین و انگلس در چارچوب جنگ تاریخى سرمایهدارى و غربت و انقلاب جدلیاتى نشان مىدهند، و تمام امور مربوط را فقط از دیدگاه قدرت مادى بررسى مىکنند. لذا ما نباید انقلاب ایران را با معیارهاى فکرى اعتقادى و با توجه به نظریات و منافع خود بسنجیم بلکه باید با توجه به اوضاع و افکار و عقاید موجود در این کشور پیرامون آن تحقیق نماییم هنگامى که انقلاب فرانسه یا روسیه را مطالعه مىکنیم هیچ کدام از عقاید و نظریات شخصى در ذهن ما وجود ندارند و تمام وقایع این انقلابها را فقط به وسیله آن افکار و نظریات مطالعه کرد که قوه محرکه انقلاب را فراهم کرده اند.