امروزه نه تنها بر علاقه مندان و شیفتگان انقلاب اسلامی بلکه حتی برای دشمنان و مخالفین این انقلاب تردیدی نمانده و به آن معترف هستند که پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و سقوط رژیم ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی در سال ۱۳۵۷ (۱۹۷۹) نقطه عطف مهمی در تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی ایران و حتی جهان بشریت بوده است افغانستان عامل مهمی برای بازتاب انقلاب اسلامی در آسیای مرکزی بود.
در دهه نخست انقلاب این کشور تحت اشغال بود و سربازانی از ممالک آسیایی شوروی، در افغانستان می جنگیدند که به نوعی با مجاهدین تماس داشتند.
انقلاب اسلامی ایران برای مسلمانان جنوب شرقی آسیا پس از گذشت سال های اولیه - پیش از آن به عنوان الگویی اجتماعی و قابل تکرار مطرح باشد- به مثابه منبعی الهام بخش تلقی و موجب تجدید توان حرکت انقلاب اسلامی در این جوامع شد.
با گذشت ربع قرن از پیروزی انقلاب اسلامی به نظر می رسد که زمان مقتضی برای ارزیابی اثرات و بازتاب برون مرزی انقلاب اسلامی فرا رسیده و می توان بازتاب آن را در گذشته و اثرات احتمالی آینده احتمالی آینده انقلاب را بر جهان اسلام مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار داد و این مهمی است که در این مقاله بدان پرداخته شده است.
انقلاب اسلامی ایران به دلیل جاذبیت در شعارها، اهداف، روش ها، محتوا و نتایج حرکت ها و سابقه مشترک دینی و تاریخی و شرایط محیطی منطقه ای و بین المللی، پدیده ای اثرگذار در جهان اسلام بوده است.
این مایه های اثر بخش به طور طبیعی یا ارادی و برنامه ریزی شده و از طریق کنترل هایی چون ارگان های انقلابی سازمان های رسمی دولتی و اداری، ارتباط علمی و فرهنگی، مبادلات تجاری و اقتصادی، در کشورهای مسلمان بازتاب یافته و دولت ها و جنبش ها و سازمان های دینی را در آن جوامع به درجات مختلف متأثر از آن نموده است.
امروزه نه تنها بر علاقه مندان و شیفتگان انقلاب اسلامی بلکه حتی بر دشمنان و مخالفین این انقلاب تردیدی نمانده و به آن معترف هستند که پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و سقوط رژیم ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی در سال ۱۳۵۷ (۱۹۷۹) نقطه عطف مهمی نه تنها در تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی ایران بلکه جهان اسلام و حتی جهان بشریت بوده است.
امروزه نه تنها بر علاقه مندان و شیفتگان انقلاب اسلامی بلکه حتی بر دشمنان و مخالفین این انقلاب تردیدی نمانده و به آن معترف هستند که پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و سقوط رژیم ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی در سال ۱۳۵۷ (۱۹۷۹) نقطه عطف مهمی نه تنها در تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی ایران بلکه جهان اسلام و حتی جهان بشریت بوده است.
از آن مهمتر تحولی است که در نظام بین الملل و جهان بشریت ایجاد کرده است.
نظامی که بعد از عهدنامه «وستفالیا» با مرکزیت دولت های اروپایی و بعد از آن با مشارکت ایالات متحده آمریکا شکل گرفت و جنگ های بزرگ جهانی در رقابت با این قدرت ها بود و کشورهای جهان سوم و منجمله دولت های اسلامی را تابعی غیر اثر گذار از نظام شکل گرفته در غرب می دیدند.
مقارن با پیروزی انقلاب اسلامی این قانون مندی در هم ریخت، نظام دو قطبی به چالش کشیده شد و نهایتاً فروپاشید و با وجود گذشت نزدیک به ۱۵ سال همچنان بر سر ایجاد نظام آینده (نظام تک قطبی و چند قطبی) با هم اختلاف داشته و پذیرفته اند که جهان اسلام به عنوان یک قدرت در حال ظهور در شکل گیری نظام آینده بلاتردید نقش کلیدی خواهد داشت و این مطلب را از تئوری پردازی ساموئل هانتینگتون در «برخورد تمدن ها» و نوشته ریچارد نیکسون که اعتراف می کند قرن بیست و یکم قرن ظهور اسلام است می توان مشاهده کرد.
دولت های غربی به طور اعم و دولت ایالت متحده آمریکا به طور اخص نسبت به این انقلاب با خصومت و کینه برخورد نموده و این امر ناشی از دو اصل بود: یکی وابستگی شدید و مطلق رژیم گذشته به غرب و به ویژه آمریکا و در واقع به خطر افتادن غرب در ایران بود و دوم اینکه اصولاً انقلاب های بر پایه ارزش های دینی و اسلامی، نظام های فکری سکولار لیبرال غرب را به چالش کشیده و پیش بینی ها و تئوری های آنها را مخدوش می کرد.
پیروزی انقلاب اسلامی که با بهت و حیرت اغلب دولت ها مواجه شده بود برای کشورهای بلوک شرق دو مشکل اساسی به وجود آورد: اول اینکه با توجه به چارچوبه های تحلیل مارکسیستی چگونه می توان این انقلاب را تحلیل و چرایی و چگونگی آن را توجیه کرد، انقلابی که نه بر پایه معیارهای اقتصادی قابل تبیین بود و نه انگیزه ها و ارزش های دینی مسلط بر آن در آن چارچوبه تحلیل قابل توجیه و استدلال بود و از طرف دیگر با توجه به روابط حسنه ای که اغلب آنها با رژیم شاه داشتند به چه ترتیبی روابط خود را با رژیم انقلاب تنظیم نمایند.
در مورد دولت های اسلامی می توان گفت که بازتاب انقلاب اسلامی در این دولت ها که عموماً پایگاه مردمی نداشته و وابستگی جدی به جهان غرب و به ویژه آمریکا داشتند به طور کلی منفی بوده است.
به عبارت دیگر می توان گفت هر دولتی که در اثر این تحول در ایران برای آینده خود احساس خطر بیشتری می کرده است بازتاب انقلاب اسلامی منفی نیز بوده و عکس العمل های فوری این دولت ها را نیز بر همین اساس می توان مشاهده کرد و جالب اینکه هر دولتی که از اکثریت قوی تر شیعیان برخوردار بوده و یا دارای اقلیت نسبتاً چشمگیری از شیعیان بوده است، به خاطر هراس از شورش و خیزش مردمی در این کشورها عکس العملی تندتر نشان داده است، به طوری که دولت بعثی عراق که بر ملتی که اکثریت آنها شیعه هستند حکومت می کرد به طرز وصف ناپذیری با انقلاب اسلامی برخورد کرد و نهایتاً هم جنگ بی رحمانه ای را علیه این نظام نوپا آغاز نمود که نه تنها طولانی ترین جنگ قرن بیستم بود بلکه خسارات جانی و مالی هنگفتی برای هر دو ملت بر جای گذارد.
در جمع بندی از بازتاب انقلاب اسلامی بر دولت های اسلامی می توان به جرأت ادعا کرد که این دولت ها از انقلاب اسلامی نه تنها استقبال به عمل نیاوردند بلکه به نوعی برخورد منفی با این پدیده متوسل شدند و این شرایط علی رغم گذشت یک ربع قرن از پیروزی انقلاب اسلامی البته با درجات متفاوت همچنان ادامه دارد.
بیداری اسلامی بلاتردید احیاگری و بیداری جهان اسلام با پیروزی انقلاب اسلامی معنا و مفهوم جدیدی پیدا کرد و از مرحله نظر به عمل و واقعیت رسید.
از حدود یک قرن قبل اندیشمندانی هم چون سیدجمال الدین اسدآبادی در جهان اسلام ظهور کردند که ندای بازگشت به اسلام و تقابل با فرهنگ غرب را سر می دادند، در این مسیر نهضت ها و گروه هایی نیز شکل گرفت ولی پیروزی انقلاب اسلامی به همه مسلمانان به اثبات رساند که مسئله بازگشت به اسلام تنها یک خیال و نظر نبوده بلکه می تواند واقعیت هم داشته باشد.
پان اسلامیسم خوابیده است، با این حال ما باید این امکان را در نظر داشته باشیم که اگر پرولتاریای جهان (مستضعفین) بر ضد سلطه غرب به شورش برخیزد و خواستار یک رهبری ضد غربی شود، این خفته بیدار خواهد شد.
بانگ این شورش ممکن است در برانگیختن روح نظامی اسلام و حتی اگر این روح به قدر خفتگان هفتگانه در خواب بوده باشد اثر روحی محاسبه ناپذیری داشته باشد.
زیرا ممکن است پژواک های یک عصر قهرمانی را منعکس سازد.
اگر وضع کنونی بشر به یک جنگ نژادی منجر شود اسلام ممکن است بار دیگر برای ایفای نقش تاریخی خود قیام کند.
این انقلاب بر مسلمانانی که پیرو مکتب اهل بیت بودند یعنی بر شیعیان جهان تأثیر فوق العاده شگفتی داشت و می توان ادعا کرد که جایگاه شیعیان جهان را از حاشیه و پیرامون به مرکز ثقل تحولات جهان اسلام منتقل نمود.
شیعیانی که در طول چندین قرن نه تنها همواره در اقلیت بوده و آماج حملات شدید تبلیغاتی به ویژه توسط حکام و خلفای بلاد اسلامی قرار می گرفتند و الزاماً با تکیه بر اصل تقیه حتی از بروز افکار و اندیشه های خود هراس داشتند با این پیروزی جانی دوباره گرفته و در صف اول مبارزه با استکبار قرار گرفتند.
شرق شناسان و اسلام شناسان غربی که تا این زمان توجه چندانی به مکتب تشیع نداشته و اسلام را از دریچه اکثریت می دیدند و مطالعات و تحقیقات خود را بیشتر بر پایه شناخت اسلام از دیدگاه اهل سنت و جماعت قرار داده بودند، ناگهان متوجه این غفلت بزرگ خود شده، احساس کردند که از نظر شناخت مکتب تشیع در تاریکی و ابهام شدیدی بسر می برند و در همین راستا که مسیر تحقیقات خود را تغییر داده و با تشکیل کنفرانس ها و سمینارهای مختلف و متعدد و انتشار مقالات و کتب گوناگون در جهت شناخت بهتر این مکتب تلاش وسیعی را آغاز کردند.
حتی می توان به جرأت ادعا کرد که شناخت اسلام از دید غیرمسلمانان که قبلاً معطوف به شناخت تعالیم اسلامی با تعبیر اهل سنت و جماعت بود تحول اساسی پیدا کرده و گرایش به درک بیشتر اسلام از دیدگاه مکتب تشیع بیشتر شد.
اگر چه آثار دقیقی در دسترس نیست ولی اطلاعات موجود بیانگر این واقعیت است که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تعداد کسانی که از دریچه مکتب اهل بیت به دین اسلام گرویده اند، به طور چشم گیری افزایش یافته است، در حالی که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی صرفاً کسانی از این مسیر اسلام را انتخاب می کردند که در اثر آشنایی و برخورد با ایرانی ها و یا شیعیان به صورت تصادفی تحت تأثیر قرار می گرفتند.
مهمتر از همه تأثیر و بازتاب عظیمی که انقلاب اسلامی در میان شیعیان لبنان بوجود آورد و آنها را که با وجود داشتن اکثریت نسبی در گذشته در شرایط سیاسی- اجتماعی اسفناکی به سر می بردند، ناگهان زنده و بیدار کرده و در جامعه ازلبنان آنها که به عنوان محرومین می شناخت بمب های متحرکی ساخت که توانستند در تقابل با اشغالگران در مدت کوتاهی پنج قدرت بزرگ غربی را بدون دادن کوچکترین امتیازی وادار به فرار از این کشور کنند.
امروز در حقیقت حزب الله لبنان به عنوان نماد خارجی بازتاب انقلاب اسلامی همچون ستاره ای بر سینه این انقلاب تلألو می کند.
لبنان نه تنها کانال حضور انقلاب اسلامی در کل جهان عرب است، بلکه مهمترین کانال برای اثرگذاری بر مسأله قدس، فلسطین و منازعه اعراب و اسرائیل است.
این سر پل همچنان فعال و پویا بوده و با خروج اسرائیل از جنوب لبنان پس از ۲۲ سال چنین تلقی می شود که حزب الله و مقاومت اسلامی که بازوی انقلاب اسلامی به حساب می آیند، سهم بسزایی در این امر داشتند.
چنانچه در تقارن یا توالی انقلاب اسلامی ایران، حرکت سیاسی- اسلامی متشابهی در هر یک از کشورهای اسلامی اتفاق افتاده باشد، می توان این فرضیه را با قوت بیشتری بیان کرد که این امر معلول انقلاب اسلامی بوده است.
برای نمونه هم زمان با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، مردم عراق- علی الخصوص شیعیان به صورت توده ای یا تشکیلاتی- هیجانات و واکنش های وسیعی، مشابه مردم ایران نشان دادند که می توانست ناشی از تأثیر انقلاب اسلامی باشد.
عراق به عنوان یک کشور مهم عربی با اکثریت شیعی و قدرت نفتی، کانال مناسب دیگری برای حضور و صدور انقلاب اسلامی در جهان عرب بود.
چنانچه تحولات انقلاب اسلامی ایران، عراق را متأثر سازد، رنگ عجمی و دافعه آن، در بین اعراب کم شده و از طریق این کشور، انقلاب اسلامی توانایی آن را می یابد که به سراسر ممالک عربی گسترش یابد.
چنین ظرفیتی می تواند یکی از دلایلی باشد که توسط کانال های مختلف، موجب ترغیب صدام حسین برای حمله به ایران شود.
در بحرین نیز با توجه به اکثریت شیعه در این جزیره انقلاب اسلامی تأثیر عمیقی بر مردم آن گذارد به طوری که امیر بحرین موقعیت خود را به شدت متزلزل دیده و بر فشار دولت علیه شیعیان افزود و محیط خفقان آورتر از گذشته بوجود آورد تا این که اخیراً پادشاه جدید بحرین با درک از قابل دوام نبودن شرایط خفقان آور و انفجارآمیز گذشته، آزادیهای نسبی برقرار کرد و به شیعیان نقش بیشتری در ساختار این دولت داده است.
در افغانستان، پاکستان و عربستان سعودی اگر چه شیعیان در اقلیت هستند ولی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی سهم بیشتر و در عین حال سازنده تری نسبت به گذشته در تحولات سیاسی و اجتماعی جامعه خود پیدا کرده اند.
در مجموع می توان این طور نتیجه گرفت که بازتاب انقلاب اسلامی بر شیعیان در ابعاد زیر بوده است: * انتقال از حاشیه به مرکز ثقل جهان اسلام * گرایش محققین و کارشناسان و اسلام شناسان به شناخت بیشتر تشیع * گرایش غیرمسلمانان و حتی مسلمانان اهل سنت به مکتب تشیع * ایجاد روحیه انقلابی و در واقع الگوبرداری از انقلاب اسلامی در تقابل با استکبار جهانی * پیدایش امواجی از اسلام سیاسی در میان شیعیان که خواهان بخش یا تمامی قدرت و حکومت هستند.
* تشدید چالش دیرینه بین مثلث لیبرالیسم، کمونیسم و اسلام در منطقه وجدی گرفته شدن اسلام به عنوان یک مکتب سیاسی و اجتماعی از سوی مخالفان و موافقان اسلام.
* مطرح شدن اسلامگرایی شیعی به صورت یک نیروی جدی سیاسی با پشتوانه وسیع مردمی که حتی احزاب غیرمذهبی و مخالف نیز در روابط و رقابتهایشان خواهان بهره گیری از آن هستند و برای این منظور امتیازاتی می دهند.
بازتاب انقلاب اسلامی بر اهل سنت بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران انتظار می رفت جوامعی که از نظر بنیادهای عقیدتی و سوابق تاریخی زمینه مناسب تری برای تحقق انقلاب دارند به پاخاسته و قیام کنند، در این باره انتظار می رفت کشورهایی مانند مصر، الجزایر و ترکیه از این لحاظ که واجد سابقه مبارزاتی و در تاریخ گذشته خلافت های اسلامی را هم تجربه کرده بودند، در این مسیر پیشگام باشند ولی چنین نشد.
بلکه نخستین حرکت در کشوری که دارای قومیت های متعدد بوده و کمترین درصد مسلمانان را داشت بیشترین بازتاب را بر جای گذاشت.
در اینجا به طور مختصر به این سازوکارها که در مکتب تشیع وجود داشته و جوامع اهل سنت فاقد آن بودند می پردازیم: 1- تفسیر و تعبیر از ویژگی ها و صفات حاکم (اولی الامر): از دیدگاه اهل تشیع حاکم جوامع اسلامی نه تنها باید قادر و مسلمان باشد، بلکه عدالت هم جزو شرایط و صفات اصلی و تفکیک ناپذیر حاکم اسلامی است.
وگرنه اطاعت از آن حاکم غیرعادل نه تنها ضروری نیست بلکه باید علیه او نیز قیام کرد.
در حالی که برای فقهای اهل سنت شرط مسلمان بودن و قاهر بودن برای حاکم اسلامی کفایت می کند و اطاعت از وی بر همه مسلمانان واجب است.
بدیهی است با توجه به این نظریه فقهی، قیام علیه حکام مسلمان کشوهای اسلامی که در عین حال فاسد و دیکتاتور هم هستند را مشکل می سازد و به همین علت نهضت های اسلامی در جوامع اهل سنت عموماً در فکر براندازی این نوع از حکومت ها نبوده بلکه به شیوه اصلاحی با آنها برخورد می کردند.
2- مفتوح بودن باب اجتهاد: در مکتب تشیع باب اجتهاد همواره مفتوح بوده و در زمان غیبت نیز فقهای جامع الشرایط به عنوان نواب امام زمان (عج) وظیفه و رسالت هدایت و راهنمایی پیروان خود را داشته اند و بدین ترتیب یک مسلمان شیعه باید یا مجتهد باشد و یا این که از یک مجتهد جامع الشرایط تقلید کند، در حالی که در مکتب اهل سنت و جماعت باب اجتهاد بعد از فوت ائمه چهارگانه مکتب های اهل سنت مسدود شده و پیروان اهل سنت را به خود واگذاشته اند.
3- استقلال علمای دینی از دولت: در مکتب تشیع علما و روحانیون در هر مرتبه و درجه ای که باشند، از نظر اقتصادی و سلسله مراتب، از دولت مستقل بوده و هیچ گونه وابستگی به دولت ندارند.
این گروه عموماً از محل پرداخت وجوهات شرعی و نذورات مردمی تأمین شده و حتی حوزه های علمیه هم از آن لحاظ مستقل هستند، در حالی که علمای اهل سنت به طور عموم از نظر اقتصادی وابسته به دولت بوده، ائمه جمعه و جماعات را دولت منصوب کرده و طبیعتاً وابستگی تام و تمامی به حکام وقت دارند و طبیعی است که این وابستگی خود مانعی بر سر راه روحانیت اهل سنت خواهد بود که به سادگی قادر به جدا شدن از ساختار نظام سیاسی نبوده و نمی توانند با حفظ جایگاه و موقعیت خود علیه حکام وقت قیام کنند.
در حالی که روحانیت اهل تشیع به علت رابطه تنگاتنگی که با مردم دارند خود را جزیی از توده های مردم دانسته و به تبع خواست آنها که در چارچوب موازین دینی و شرعی است عمل می کنند.
ترکیه که خود وارث امپراتوری و خلافت عثمانی بود می تواند سرپل نفوذ اسلام سیاسی و اسلام گرایی به قفقاز و بالکان باشد.
این مورد به دلیل همجواری جغرافیایی و نیز به خاطر اشتراکات قومی و زبانی و مذهبی است.
چند هفته قبل از حمله صدام حسین به ایران، در ترکیه کودتای نظامی صورت گرفت که تقارن و توالی چنین امری همزمان با انقلاب اسلامی می تواند این فرضیه را تقویت کند، که روی کار آمدن نظامیان در ترکیه بخشی از استراتژی مهار انقلاب اسلامی و کور کردن یکی از سرپل ها بوده است، به این ترتیب مسایل کلان سیاسی ترکیه در سال های بعد را می توان، همواره از این منظر نظاره کرد، از جمله ورود و خروج حزب اسلامگرای رفاه، حزب فضیلت و نهایتاً حزب توسعه و عدالت به صحنه سیاسی آن کشور، که می تواند نوعی چالش جدی برای نظام لائیک ترکیه و آن هم ناشی از انقلاب اسلامی تلقی شود.
در شبه قاره هند نیز انقلاب اسلامی ایران بی تأثیر نبوده است.
افغانستان عامل مهمی برای بازتاب انقلاب اسلامی در آسیای مرکزی بود.
در دهه نخست انقلاب، این کشور تحت اشغال بود و سربازانی از ممالک آسیایی شوروی، در افغانستان می جنگیدند که به نوعی با مجاهدین تماس داشتند.(۱۰) در دهه دوم، که شوروی فرو پاشید، آن کشورها مستقل شدند و ضعف ها و آسیب های خاص این دوران آشکار شد.
تأثیرپذیری آنان از تحولات افغانستان و افکار مذهبی احزاب و مجاهدین افزایش یافت، ولی ظهور طالبان تقریباً این ارتباط را قطع کرد.
در پاکستان نیز هیجانات مردمی و تخیلات اجتماعی در تاسی از انقلاب در پاکستان چشمگیر بود.
اما در این کشور نیز- تقریباً به طور همزمان با انقلاب اسلامی- نظامیان به رهبری ضیاء الحق به وسیله کودتا بر اوضاع مسلط شدند و او خود سردمدار احیاء اسلامیت شد.
این امر می تواند هم ناشی از الزامات تاریخی و انگیزه های شخصی بوده و هم تاکتیکی برای کنترل اسلام گرایی و انقلاب گرایی- برخاسته از تحولات ایران- تلقی شود.
نگرانی از نفوذ و تأثیر وسیع و عمیق انقلاب اسلامی، سبب بروز عکس العمل هایی شد.
تأسیس و توسعه سپاه صحابه، ترور مسئولان ایرانی، از جمله این عکس العمل ها بود.
انقلاب اسلامی ایران برای مسلمانان جنوب شرقی آسیا، پس از گذشت سال های اولیه- پیش از آنکه به عنوان الگویی اجتماعی و قابل تکرار مطرح باشد- به مثابه منبعی الهام بخش تلقی و موجب تجدید توان حرکت انقلاب اسلامی در این جوامع شد.
پیروزی انقلاب اسلامی و انعکاس رسانه ای آن در جنوب شرقی آسیا، موجب: «تقویت احساس هویت مذهبی در میان مسلمانان و نیز تسریع روند تجدید حیات اسلام، آن هم در این جوامع، که وجه بارز آن افزایش تقاضا برای مشارکت در مسایل جهانی امت اسلامی بود در شئون مختلف جامعه شده است.
ولی دولت های این مناطق، سعی کرده اند که برخوردی محتاطانه با انقلاب اسلامی داشته باشند.
«و بنابه ملاحظات داخلی و خارجی (ناآرامی- همسویی با غرب) تلاش کرده اند که ضمن حفظ روابط رسمی سیاسی، از طرق مختلف، مانع گسترش و تعمیق مفاهیم انقلاب اسلامی در جامعه خویش شوند.
هرچند در مقاطعی نیز ناگزیر از اصلاح و تعدیل مشی خود، به نفع مسلمانان شده اند.
دولت مالزی علی رغم اهمیتی که در کنار قومیت، برای اسلام، در حیات سیاسی کشور قابل است، نگرانی خود را از بروز حرکت های اسلامی پنهان نکرده است و معمولاً رفت و آمد رهبران اسلامی به ایران را زیر نظر دارد و چندی پیش نیز فرقه اسلامی «الارقم» را به عنوان جریانی انحرافی معرفی کرده و از ادامه فعالیت هایش جلوگیری به عمل آورده است.
گرچه ماهاتیر محمد نخست وزیر این کشور در اتخاذ مواضع علیه غرب خود می تواند ملهم از انقلاب اسلامی باشد.
مرام دولت اندونزی، نیز علی رغم اکثریت جمعیت مسلمان، ایدئولوژی سکولار است و در بین مقامات دولتی نوعی بدبینی نسبت به مسلمانان وجود دارد.
از این روست که دولت از مدت ها قبل، به دنبال «سیاست زدایی از اسلام» بوده و نسبت به گرایشات اسلامی با رویکردی منفی به نام «اسلام ترسی» تعبیر می کند.
در دو دهه اخیر نیز شاهد برافتادن حکومت سوهارتو و روی کار آمدن عبدالرحمن وحید- اسلامگرا- در اندونزی هستیم.
پیروزی انقلاب ایران، بر تایلند نیز بی تأثیر نبوده و «راهپیمایی عظیم آنها در سال۱۹۹۰(۱۳۶۹) برای برپایی مسجد تاریخی کروزه، نمونه ای از تلاش های مسلمانان برای ابراز هویت اسلامی خویش بوده است، دولت تایلند نیز، با توجه به سیاست های داخلی، روابط متعادل و متعارفی را با ایران دنبال کرده است.
در باب بازتاب انقلاب اسلامی بر مسلمانان آفریقا، در توالی انقلاب اسلامی، با گذشت یک دهه، شاهد پیشرفت جبهه نجات الجزایر هستیم.
این توالی و برخی تشابهات که در شکل، محتوا، اهداف و شعارهای اسلامگرایان الجزایر با انقلاب اسلامی وجود دارد، پژوهشگران را در طرح این فرضیه- که انقلاب اسلامی در برخی بلاد چون عراق اثر فوری گذشته و اما در برخی از کشورها در دهه اول بذرهایی پاشید که در آغاز دهه دوم و سوم نمود پیدا کرد- جدی تر می کند.
در مصر، در دوران پیروزی انقلاب اسلامی موقعیت اخوان المسلمین در میان مردم و جوانان تضعیف و شاخه هایی از آن نیز تجزیه شده و به گروه های جهادی و مسلحانه منشعب شدند.
البته این امر سبب شد که «اخوان» نزد دولت مصر تقرب بیشتری یابد.
با گسترش مبارزات انقلابی در لوای اسلام به عنوان هدف و ابزار مبارزه، برخی از جنبش ها و سازمان های سیاسی و مبارزاتی مجهز به ایدئولوژی های کمونیسم، ناسیونالیسم و لیبرالیسم رنگ باخت و توان اثر گذاری خود را از دست داده و عملاً متلاشی و یا متحول شدند.
برخی از جنبش ها نیز به انگیزه های متفاوت و به درجات مختلفی صرف نظر از تأثیرپذیری، راه تنافر و دوری و واگرایی از تز انقلاب اسلامی را پیش گرفتند، برای مثال می توان از گروه طالبان در افغانستان نام برد.
در دهه دوم انقلاب اسلامی، عمر البشیر در سودان به قدرت رسید و اقدامات و گرایشات اسلامی مشابه ایران از خود نشان داد.
اخبار و اطلاعات، حکایت از ظرفیت و پذیرش بالای جامعه سودان نسبت به انقلاب اسلامی دارد.
همین امر دستاویزی برای کشورهایی چون مصر و آمریکا شده است تا بتوانند همچنان از تداوم تهدید صدور انقلاب و به خطر افتادن منافع آنان سخن گفته و برخی تبلیغات و فشارهای خود بر ایران را توجیه کنند.
در حال حاضر، حزب اسلام گرای سودان دچار انشقاق و دکتر حسن الترابی- که ریاست پارلمان را به عهده داشت - منزوی شده است.
این کشور نیز درگیر فشار واقعیات و الزامات داخلی بوده و میدان مانوری برای آرمانگرایی و اصولگرایی و انقلاب خواهی است.
در اینجا نکته ای که ضرورت دارد به عنوان یک استثنا در جوامع اهل سنت به آن پرداخت مسأله بازتاب انقلاب اسلامی بر مسلمانان سرزمین فلسطین اشغالی است.
از آنجا که حکام صهیونیستی غیرمسلمان بوده و عنوان اولی الامر حتی در تعبیر اهل سنت بر آنها اطلاق نمی شود.
بنابر این بازتاب انقلاب اسلامی بر مسلمانان این سرزمین متفاوت بوده است، بدین معنا که مسلمانان سرزمین فلسطین نه تنها شیوه های اصلاحی و رفورمیستی را اتخاذ نکرده اند، بلکه برعکس از شیوه های اصلاحی و سازش کارانه دوری جسته و راه و روش انقلابی را در پیش گرفتند.
ایران که پیش از انقلاب اسلامی، یکی از کشورهای حافظ منافع رژیم اسراییل بود پس از «پیروزی انقلاب، کانون مبارزه با اسراییل و قلب تپنده مقاومت اسلامی علیه اسراییل شد، جمهوری اسلامی ایران پرچم مبارزه ای که سران کشورهای عربی با امضا پیمان کمپ دیوید به زمین گذارده بودند، امام با ابهت و شهامت تمام به دست گرفتند و به مبارزات ملت فلسطین هویت اسلامی بخشیدند.
بدین ترتیب، سفارت اسراییل تعطیل و سفارت فلسطین تشکیل شد و امام(ره) جهت انسجام بخشیدن حرکت های اسلامی طرفدار انقلاب فلسطین، آخرین جمعه ماه مبارک رمضان را روز قدس نامیدند.
اگرچه حماسه مردم فلسطین یک پدیده تصادفی نبود و سالهاست که مردم فلسطین، با دست خالی در برابر حملات وحشیانه صهیونیست ها مقاومت می کردند، اما واقعیت این است که پس از انقلاب اسلامی، حرکت نوینی در مبارزات مردم فلسطین آغاز شد و جوانان بی شماری به اسلام روی آوردند و تعداد مساجد در کرانه باختری و نواز غزه افزایش یافت.
حزب الله فلسطین که از فرزندان انقلاب اسلامی هستند در زندان غزه به عنوان یک گروه مبارز اعلام موجودیت کرد و دیری نگذشت که تحت عنوان انتقاضه اسلامی مبارزه را با اسراییل متحول کردند.
در حقیقت انتفاضه، با آموختن درس های تاریخی از انقلاب اسلامی ایران، بهترین راه حل را در نجات ملت فلسطین با تکیه بر آرمان اسلامی می دانند.
جهاد اسلامی به عنوان فرزند انقلاب اسلامی ایران، در فلسطین به رهبری «شیخ عبدالکریم عوده» و با همکاری شهید دکتر فتحی شقاقی که تا سال ۱۹۸۸ در سیاهچال های اسراییلی زندانی بود، به عنوان رهبر شاخه نظامی جهاد، تأسیس شد و فتحی شقاقی در سال ۱۹۷۹ با تألیف کتابی تحت عنوان «خمینی راه حل اسلامی و بدیل» نظرات سیاسی و ایدئولوژی خود و جهاد اسلامی را بیان کرد.