بیکاری، فقر، فساد و تبعیض، هیچگاه از عمل به دین پدید نمیآید، بلکه نشانه فاصلهگرفتن از اسلام و انقلاب اسلامی در سطح مدیران ارشد کشور است و اثر آن بهصورت فاصله نسل سوم از انقلاب اسلامی ظاهر میشود؛ زیرا آنها با پرورش در این نظام اسلام را میشناسند و تضاد هنجاری موجود آنها را با بحران جدی در رابطه با انقلاب مواجه میکند
نیروی روشنفکری بهصورتیمقلدانه به توجیه حیات برمبنای حق طبیعی و کمک به گسترش آن پرداخت ولی حتی در فراگیری عمیق این اندیشههای مدرن نیز کمتر توفیق یافت؛ چنانکه طرفداران آن به گفته خودشان حتی هنوز به مرحله ترجمه و تفکر در آثار بنیادین دانش غربی هم نرسیدهاند: «بیاییم آثار فیلسوفان مدرن را به فارسی ترجمه کنیم و درباره آنها به نوشتن و تحقیق بپردازیم. این کمبودی است که در کار روشنفکرهای ما در پنجاه سال اخیر مشاهده میشود. کار روشنفکر ما در برخورد با غرب، بیشتر بر روی ترجمه مبتنی بوده تا تالیف. شایدهم چون شهامت و یا پتانسیل فکری مورد نیاز را نداشتیم که مستقلا درباره فلسفه غرب بیندیشیم.»
امروزه نیز در برابر انقلاب اسلامی صورت جدیدی از حیات طبیعی بازتولید میشود. این بار منشا اقتدار، نظامیگری و نفوذ بینالمللی و منبع مشروعیت آن، رسانههای صوتی و تصویری و تکنولوژی اطلاعات (IT) میباشد. این صورت جدید با بهرهگیری از شاخصهای جهانیسازی تولیدات فرهنگی در راستای ایجاد ابرفرهنگ سلطهپذیری در جهان و همچنین به پشتوانه تهدید و نظامیگری (میلیتاریسم) و نیز استفاده گسترده از رسانهها و تکنولوژی اطلاعات و مجازپردازی، شکل گرفته است. در این وضعیت، تحول ساختاری بنیادینی پدید نیامده و نیروی استکبار همان نیروی سلطهگر دوران مدرن است که برای تداوم استیلای خود بهگونهای فعالانه سعی در ایجاد صورتبندی تازهای دارد.[xiii]
اما انقلاب اسلامی نه یک انقلاب سنتگرا در برابر مدرنیسم پهلوی یا انقلابی مدرن در برابر ناتوانی حکومت مطلق پهلوی در گذر از میراث باستانی گذشته ایران بود و نه به زعم عدهای انقلابی پست مدرن، بلکه قیامی بود که دامن مردم را از حیات طبیعی برکشید تا فراتر از همه این اوهام به حیات طیبه برساند و با منبع ولایت آشنا سازد. نظریه ولایت فقاهت و عدالت، طومار استکبار را در هم پیچیده و منشا قدرت و مشروعیت را از ناحیه قدس الهی برای کسانی ثابت میداند که عدالت و هدایت را برای مردم میخواهند. «استقلال و آزادی» در این دیدگاه، درواقع پیش از هرچیز مستلزم نفی استکبار از همه ساحتهای حیات است و «جمهوری اسلامی» طرحی برای ساختن حیات طیبه پیش مینهد. اینکه بعضی میپندارند جمهوریت و اسلامیت با هم جمع نمیشوند،[xiv] برای این است که هنوز در نظامهای فکری حیات طبیعی از نوع مدرن میاندیشند و با این تفکر نوین و طرح تازه آشنا نشدهاند. امام خمینی(ره) با ایجاد تحول در نهاد دین از موضع یک مجتهد جامعالشرایط و عالم دینی ذوالفنون، کارکردهای تازهای را برای دین ایجاد کرد و درحقیقت ظرفیتهای پنهان دین را آشکار نمود و غبار اوهام و خرافات را از آن ربود. امام(ره) درواقع عزم آن داشت تا سایر نهادهای جامعه را بر اساس تحول نهاد دین، دگرگون کرده و شرایط تحقق حیات طیبه را فراهم سازد.
حضرت امام دین را که در جامعه منفعل و سرکوب شده بود و در بهترین وضعیت، صرفا در سایه الطاف سلاطین میتوانست بخشی از آموزههای خود را به مردم منتقل کند، بهطور جدی احیا کرد و بر ایجاد تحول در نهادهای سیاسی و اقتصادی و نظام تعلیم و تربیت در جمهوری اسلامی تاکید نمود.
کندی دگرگونی هنجارهای نهادمند
حضرت امام و شاگردانشان، به عنوان نخبگان انقلاب اسلامی، با طرح چیستی حیات طیبه و نقد حیات طبیعی در دوران حکومت پهلوی، هنجارهای عالی حیات را به مردم معرفی کردند و مردم با پذیرش این هنجارها، برای گذر از حیات طبیعی به حیات طیبه قیام نمودند.