نام جنبش هنری که در اواخر سده هجده و اوایل سده نوزده میلادی شکل گرفت.
رمانتیسم به قدری جلوه ها و نمودهای متنوعی دارد که ذکر یک توصیف واحد برای آن غیر ممکن است.
اما موضع اصلی آن اعتقاد به ارزش تجربه شخصی و فردی است.
کلمه رمانتیک که از قرن 17 در انگلستان مورد تعبیرات شاعرانه به کار می رفت از سال 1676 وارد فرانسه نشد.
مدت زیادی مترادف با Pittoresgeu خیال انگیز و Romanes (افسانه ای).
هنرمند رمانتیک ارزش های شهودی و غریزی را مورد کاوش قرار می دهد.
هگل (فیلسوف بزرگ آلمانی در گفتاری در بازه زبیا شناسی) میگه، در هنر رمانتیک، خرم را ایده روزی ماده که این هنر مدعی بازنمایی آن است، تعیین میکند.
رمانتیسم عموما به عنوان آنتی تز کلاسیسم شناخته می شود و هر دو مفهوم نیز گاه به معنای کلی تشریح کثرتی که در گرایشان هنری هر عصری قابل تشخیص است به کار می شود.
بر این اساس رامائل را می توان به عنوان هنرمند کلاسیک شناخت، در حالی که نقاش معاصر وی یعنی جیور جونه را هنرمندی رمانتیک با این وجود هر دو خواهان رمانتیسم و کلاسی سیسم از این نظر که به ایده های آرمانی بیش از ایده های واقعی اهمیت می دهند، وجه اشتراک دارند.
قهرمان رمانتیک خود را به چالش با محیط خشن خو می اندازد و هیچ گاهی حتی اگر به اهدافش دست یابد، تن به مصالحه با آن نمی دهد چرا که در غیر این صورت دیگر رمانتیک نخواهد بود.
رمانتیسم بیشتر گرایش ذهنی راائه می دهد تا مجموعه ای از روش های سبک شناسانه و بیشتر با بیان ایده های مرتبط است که منشأ در قالب سخن دارد تا قالب بصری.
از این رو رمانتیسم خود را با سهولت بیشتری در موسیقی و ادبیات بیان میکند تا هنرهای بصری.
زیرا مفهوم لاینتاهی و تعالی، مفهوم نیروهایی که فراتر از مرز های خرد می روند ضرورتاً باید مبهم باشند.
یعنی بیشتر ذهنی باشند تا محسوس.
آن گونه که در نقاشی و مجسمه سازی مصداق دارد.
از سوی دیگر گرچه هیچ سبک و مکتب رمانتیکی در معماری وجود ندارد اما احیا مجدد یک گوتیک به ویژه در مراحل آغازین آن جنبه ای از رمانتیسم محسوب می شود.
هنرمندانی چون بلیک Blake و ترنر Turner در بریتانیا، دلاکروا و Delactoilx گریکولت Gericault در فرانسه کاپسر داوید فردریش friedrich و رانگه Runge در آلمان.
جنبشی که این هنرمندان بخشی از آن بودند در واسط سده نوزده خاموش شد، ولی روح رمانتیسم در مفهوم وسیع تر آن به حیات خود ادامه می دهد و جلوه ای است از شورش علیه محافظه کاری، میانه روی و ریاکاری و تاکیدی است بر اولویت تخیل در تجربه هنری.
هنرمندانی چون بلیک Blake و ترنر Turner در بریتانیا، دلاکروا و Delactoilx گریکولت Gericault در فرانسه کاپسر داوید فردریش friedrich و رانگه Runge در آلمان.
جنبشی که این هنرمندان بخشی از آن بودند در واسط سده نوزده خاموش شد، ولی روح رمانتیسم در مفهوم وسیع تر آن به حیات خود ادامه می دهد و جلوه ای است از شورش علیه محافظه کاری، میانه روی و ریاکاری و تاکیدی است بر اولویت تخیل در تجربه هنری.
رمانتیسم که از اواخر قرن 18 (در انگلستان بوجود آمده بود بعداً به آلمان رفت و پس از مدیت در سال 1830 وارد فرانسه و اسپانیا و روسیه گردید و تا سال 1850 بر ادبیات اروپا حاکم بود.
در اثنای تاسیس مکتب رمانتیک در فرانسه از طرفی آثار ریچاردسن و یانک و والتر اسکات و از طرف دیگر آثار گونه و شیلر و همچنین «کمدی الهی» اثر داشته و تورات و انجیل مورد توجه قرار گرفت و در عرصه ادبیات و فکر موثر واقع شد.
رمانتیسم فرانسه با آنکه نخست تحت تاثیر ادبیات بیگانه بود فاصله به صورت مکتب مشتکل و پر سر و صدایی در آمد و تاثیر آن به قدری بود که هنرمندانی از قبیل مارتین- آلفرد دووینی و الکساندر دو ماپدر و ویکتور گوو آلفره دو موسه و نسبت بود و ژرژسان را که اغلب از لحاظ روحیه و طرز فکر خیلی با هم فرق داشتند در میان طوفانی از هیجان به دنبال کشید.
به طوری که در اواخر دوره رمانتیسم، ادبیات انگلستان و آلمان نیز که دوره رو نقشان به سر آمده بود تحت تاثیر ادبیات فرانسه قرار داشتند.
و شگل: پیشوای رومانتیسم آلمان که کتابی به نام «دوره ادبیات نمایشی» نوشته معتقد است که ادبیات رمانتیک عبارت از «جمع اضداد» و آمیز انواع مختلف ادبی است این نویسنده در کتاب خودش چنین می گه: «ذوق رمانتیک پابند نزدیک مداوم امور بسیار متضاد است.
در سبک رمانتیک طبیعیت و هنر، شعر و نثر، جدل و هزل، خاطره و پیشگویی، عقاید مبهم و احساسات زنده ، آنچه آسمانی است و آنچه زمینی است و بالاخره زندگی و مرگ در هم می آمیزد.» برنامه رومانتیک های فرانسه برنامه مبارزه است و روش آنها بلکه منفی است به عقیده آنها دستور العمل هایی که در ادبیات رواج یافته مانع آزادی فکر و بیان شده است.
از این رو رمانتیک ما همه قواعد و دستور های کلاسیک را در هم شکسته و دور انداخته اند؛ یعنی رمانتیسم همان طوری که ویکتور هوگو در نمایشنامه «ارنانی Hernani» می گوید، عبارت از «آزادی خواهی درهنر» است.
در سال 1830 که سال انقلاب ادبی است د راین سال «ویکتور هوگو» رمانتیسم را به عنوان مکتب آزادی هنر و شخصیت معرفی کرد.
هنرمند رومانتیک برای خواهش ها و احتیاجات روحی خود اهمیت قائل است.
و میگه آنچه به هنر مند الهام می بخشد معنی و مفهوم زندگی حساب می شد «عشق و علاقه» است و میگه این علاقه باید آزاد باشد ادبیات نباید قاعده ای باشد که عشق و علاقه را محدود سازد.
ادبیات می تواند هر گوشه ای از زندگی را، چه زیبا و چه زشت، چه عالی و چه دانی موضوع گفتگو قار بده.
شخصیت هنرمند رمانتیک به دنبال آزادی از قید قواعد روح، خود را بیان میکند.
ولی این روش هنرمند رمانتیک را نباید دلیل خود ستایی او و فرار از بشریت دانست.
آلفرد دو موسسه در سال 1842 میگه: «باید هذیان گفت!» آنچه باید بیان کرد هیجان شاعر و آنچه باید به دست آورد هیجان مردم.
ادبیات رمانتیک میگه دل باید بی قید و بند سخن بگه و بی قید و شرط فرمان براند.
یکی دیگر از مشخصات آثار رمانتیک آزردگی از محیط و زمان و فرار به سوی فضاها یا زمان های دیگر، دعوت سفر تاریخی یا جغرافیایی سفر واقعی یا بروی بالهای خیال.
نویسنده رمانتیک طایر فکر را به سوی سرزمین های دیگر و کشورهای دور دست پرواز می دهد.
گاه خواننده را به شرق می برد و گاهی همراه «آتالا» در خلوتکده زیبایی سرزمین بکر آمریکا سرگردان میکند.
از این رو پیوسته نوعی میل گریز به کشورهای دوردست در آثار رمانتیک به چشم می خورد.
«موسه» رویای عصر طلایی پریکلس را می بیند و نه تنها او بلکه همه رمانتیکها به سراغ قرون پر از احساس و جلال و جبروت رنسانس می روند.
به همین خاطر زمان وقوع اغلب نمایش نامه های رمانتیک همان دوره است: «هانری سوم»، «ارنانی»، «لورنزا جیو» و بیست نمایشنامه دیگر که در دوره رمانتیسم نوشته شده در قرون وسطی اتفاق می افتد.
به جز این سفرهای تاریخی و جغرافیایی سفرهای واقعی نیز در آثار رمانتیک موثراست.
«موسه» به ایتالیا، «مری» به اسپانیا، «الکساندر دوما» به ایتالیا و اسپانیا، «تئوفیل گویته» به اسپانیا و شرق و روسیه و ایتالیا، شاتو بریان» و لامارتین» و «نروال» و دیگران همه به شرق سفر کردند و خاطرات این سفرها در آثارشان منعکس است.
هدف همه این سفرهای رویایی در آرزوی یافتن محیط زیبا و مجلل و رنگهای تازه و بالاخره آن زیبایی کمال است که هنرمند رومانتیک می خواهد.
«سنت بوو» منتقد بزرگ قرن 19 این علاقه را «آرزوی بزرگی برای کشف ناخواسته ها» می نامد.
هنرمند رمانتیک تخیل و امید و آرزو و معجزه را جانشین حقیقت می سازد بیش از تقلید پایبند تصور است.
هنر خود را با مبالغه می آمیزد.
یعنی آنچه را که هست نمی گوید و ازآنچه باید باشد بحث میکند.
رمانتیسم نوعی «درون بینی» مبالغه آمیز است.
این موضوع را لامارتین به بهترین وجه از شعر کرده که می گوید: «صمیم ترین چیزهایی که قلب انسان مالک است و خدائی ترین اندیشه هایی که در مغز او راه دارد و در آمیختن مجلل ترین چیزهایی که در طبیعت هست با خوش آهنگ ترین صداها شعر نامیده می شود.» یکی دیگر از مشخصات رمانتیسم علاقه به مسیحیت است.
که در میان رمانتیک ما به عنوان احتیاجات قلبی و درونی زنده شد.
رمانتیک ها که از راه احساسات به سوی ایمان می رفتند دین را از نظر «هنری» مورد توجه قرار دادند.
شاتوبریان مسیحیت را نه به عنوان اینکه صحیح ترین ادیان بوده بلکه برای اینکه بعنوان یک شاهکار معماری که دلها را دچار هیجان می سازد مجسم کرد و تحت تاثیر همین مسیحیت احساساتی و زیبا پسند بود که شعر رمانتیک برخلاف شعر کلاسیک، جنبه درونی، بخود گرفت.
شاعرانه ترین آنها بوده دوست می داشت، و اثر خود را به نام «جلال مسیحیت» به این منظور نوشت.
او کلیسای «گوتیک» را نه به عنوان مرکزی که بشریت را اداره میکند بلکه به عنوان شاهکار معماری که دلها را دچار هیجان می سازد مجسم کرد و تحت تاثیر همین مسیحیت احساساتی و زیبا پسند بود که شعر رمانتیک، برخلاف شعر کلاسیک، جنبه درونی، به خود گرفت.
حتی رمان که بیشتر از هر اثر ادبی جنبه «بیرونی» دارد مانع تخیلات دامنه دار و احساسات شدید نویسندگان رمانتیک نشد.
ویکتور هوگو خود را به خاطرات یک روح نامیده است.
بهتر این است که این نام را به تمام آثار رمانتیک نسبت دهیم.
حزن و اندیشه مثل دردی پنهانی در اشعار رمانتیک ها طنین می اندازد.
ریشه این تردید و نومیدی را بیشتر باید در همان جنبه احساسی و زیباجویی مسیحی جستجو کرد.
پیوسته احساسی و زیبا جویی مسیحیت جستجو کرد.
چنین مسیحیتی به جای اینکه اندیشه و تردید را زائل سازد، آنرا بیشرتر می ساخت.
در دوره رمانتیک رمان نسبت به سایر انواع آثار ادبی، اهمیت خاصی کسب کرد.
نویسنده رمانتیک خود را موضوع رمان قرار می دهد و حالات شخصی و روحی خود را تسریع میکند و به این ترتیب برای اولین بار «رمان شخصی» به وجود می آید.
علاقه به شرح و وصف حوادث جالب گذشته «رمان تاریخی» را خلق میکند.
و درک رابطه عشق و علاقه به زندگی مایه ایجاد «رمان عشقی» میشود.
در این میان رمانی تحلیلی و روانی نیز تاثیر مهمی داشت «رنه» اثر شاتو بریان و «اوبرمان» اثر سنانکو و «آدولف» اثر بنژامن کنستان که زاینده بیماری قرن بودند در شمار اینگونه رمان ها آمدند.
شاهکار این رمان های روانی «شهرت» اثر سنت بود و منتقد بزرگ است رمانتیسم ویکتور هوگو در نثر قوی تر است.
در «آخرین روز یک محکوم» رنجها و اضطرابات تحمل ناپذیر روح مایوس و فلک زده ای را منعکس می سازد و او در مردی که می خندد» زتشی برونی را با زیبایی درونی در یک جا گرد می آورد و بالاخره کارگردان دریا» نبرد با قوای عنای گسیخته طبیعت را نشان می دهد.
این رمانها که با نثری غنائی و حماسی و نمایشی: نوشته شده، زائیده تخیل عجیب و فوق العاده هوکو است.
آثار لامارتین مانند باران بهاری است که پس از یک شب طوفانی و آشفته، همراه با آفتاب مطبوعی ببارد.
در «رافائل» و «گرازیلا» عشق های خود را شرح می دهد و در «ژنویو» و سنگتراش سن پوان علاقه خود را به طبیعت بیان میکند.
«آلفرد موسه» که تا پایان عمر از نیروی اراده محروم مانده است با اثری به نام «اعتراضات» یکی از انباء زمان- سندی قطعی درباره «بیماری قرن» و زندگانی درونی به دست می آورد.
زندهترین نمونه رمان رمانتیک را در آثار ژرژساند باید جست.
این زن هنرمند که سرگذشت خود را در آثارش منعکس ساخته و آنچه را که در کتاب های خود نوشته در زندگی عمل کرده است.
یکی از شاخص ترین نمایندگان رمانتیسم است.
که آرزوی بی پایان و تسکین ناپذیر بروح رمانتیک و تخیلات خوشبختی و عشق و هیجان را در وجود خود گرد آورده است.
ژرژ ساند جمله ای دارد که باید آن را «دستور رمانتیسم» شمرد.
آن جمله چنین است.
«ما نسل بدبختی هستیم.
از این رو به شدت مجبوریم که با دروغ های هنر خودمان را از واقعیت های زندگی دور نگاهداریم.» رمان موضوع تمام آثار رمانتیک ژرژساند را تشکیل می دهد.
او در تمام رمان های خود از “Indiana” گرفته تا “Lelia” , “Jacques” عشقبازیای خود را با «آلفرد دوموسه» شرح می دهد.
ادبیات رمانتیک در کشورهای مختلف در انگلستان: دسته کوچکی از شاعران انگلیسی بودند که در اطراف دریاچه های شمال غربی انگلستان جمع شده بودند و از سال 1798 تا 1815 نخستین اشعار رمانتیک کامل را به وجود آوردند.
در میان این عده معروف تر از همه ویلیام و وردزورت W- Wordsworth است که او را «شاعر طبیعت» می نامند.
پاره ای از اشعار وی به وصف زندگی دهقانان اختصاص یافته و به صورتی ساده و تغزلی سروده شده و دارای لطف و جذبه خاصی است.
اشعار ساده و روان او که احساسات پاک و تشبیهات عالی در آن به چشم می خورد نمونه بارزی از رمانتیسم اروپاست.
یکی دیگر از این شاعران کلریجColeridye است که زندگی بی سرو سامانی داشت.
در سفری که به آلمان دارد سخرانی های ادبی بسیاری ایراد میکند.
و مقاله های انتقادی و فلسفی متعددی می نویسد.
یکی از منظومههای او که «قصه دیانورد فرتوت» نام دارد شاهکار اشعار اسرار آمیز و درد آلود در مانتیک است.
یکی دیگر از شاعران رمانتیک انگلیسی که تاثیر زیادی در ادبیات رمانتیک اروپا داشت لرد بایرون LordByron غرور هیجان آلود و عتش شدیدی که به آزادی داشت در همه آثارش دیده می شود.
و شلی یکی دیگر از شاعران که از خودش سخن می گه.
شلی که فطرتاً قوه شاعری داشت دارای تخلیل بسیار قوی است و همه افکار و تصوراتش با خیال پردازی همراه است.
در میان رمان نویسان دوره رمانتیک انگلستان برجسته تر و موثر تر از همه والتراسکات Walter است که با نوشتن آثاری نظیر «بوب روی Bob Roy» و «آیوانهو Ivanho» رمان تاریخی را وارد ادبیات کرد.
در فرانسه ویکتور هوگو «نتر دام دوپای» و مریمه «وقایع سلطنت شارل نهم» را نوشت.
و در روسیه گوگول «تاراس بولبا» را تالیف کرد و بالاخره نویسنده متخصصی مثل «الکساندر دوما» به وجودآمد که رمان های تاریخی مفصلی مانند «سه تنفگدار» و «کنت منت کریستو» را از خود به یادگار گذاشت.
خاطر اینکه رمان سرگرم کننده و بازاری درآمد در نیمه قرن 19 آن اهمیت شهرتی که پیدا کرده بود از دست داد.
نخیتین مکتب رمانتیک آلمان در شهرهای «لنا» و «برلین» تاسیس و با نیان آن برادران شلگل schlegel بودند.
شکل های ساده ادبی در ادبیات آلمان با رمانتیک آغاز شد.
در این دوره در نیمه اول قرن 19 رمانتیسم آلمان دارای اهمیت شد.
نووالیس Novalis در عالم شعر هوف مان در Hofman در داستان خیالی و هنریش فن کلاسیک N.Vonkle در عالم تئاتر ظاهر شدند.
تأتر ظاهر شدند.
رمانتیسم آلمان پس از جنگهای استقلال و کنگره وین کاملا تغییر ماهیت داد.
که به دوره بدبینی معروف شد.
این بدبینی در حکم واکنش شدیدی بر ضد خیال پرستی و آرزوهای رمانتیک بود.
در ادبیات آلمان کسی که توانسته این بدبینی را در آثار هجو آمیز خود با مهارت عجیبی نشان دهد هنریش هانیه H.Heine است.
در روسیه نخستین بار شاعری به نام ژرکووسکی به تقلید از «گری» و «اسیان» آثاری به وجود آورد.
اولین شاعر معروف رمانتیک روسی و بزرگترین شاعر رمانتیک جهان الکساندر پوشکین او دارای استعداد فوق العاده و روح پرهیجانی بود در آغاز کار چنان اشعار تهورآمیزی گفت که باعث تبعید او به قفقاز و کریمه گردید.
پوشکین نخست مانند ولتر آثار «حماسی- هیجانی» نوشت.
از قبیل «دوسلان لودمیلا» و با آثار شکسپیر و بایرون آشنا شد.
و از این دو شاعر انگلیسی تاثیر گرفت.
قدرت تخیل، زیبایی مناظر و آهنگ شعر در آثار او بی نظیر است.
شکسپیر و بایرون آشنا نشد و از این دو شاعر انگلیسی تاثیر گرفت.
قدرت تخیل، زیبایی و مناظر و آهنگ شعر در آثار او بی نظیر است.
دومین شاعر رمانتیک روسی لر ماننف Lermontov است.
این شاعر در سن جوانی کشته شده (27 سالگی) دوره زنگی او کوتاه تر از آن بود که بتواند آثارش سبک معین و مشخص پیدا کند.
اشعار و نوشته هایی که از او مانده نشان می دهد که این شاعر روسی تحت تاثیر بایرون در آلفرد ونینی بوده مخصوصاً در «شیطان» تاثیر «الوا» Aloa اثر وینی معلوم است و در اثر منثور او «قهرمان عصر ما» تاثیر زیادی دیده می شود.
در قرن نوزدهم ذوق لهستانی برای پذیرفتن شعر حماسی، میهنی و هیجان آلود آشکار شد.
شعر واقعی رمانتیک لهستان شعر دوره مهاجرت است .
شعر در پرورش روح ملی تاثیر مهمی گذاشت، برای ملت ستم دیده به صورت وجدان بیداری در آمد و لحن آسمانی و الهام بخشی به خود گرفت.
و بیان کننده آرزو و عشق و ایمان و امید ملت شد.
در این دور آدام میتسکویچ که به خاطر داشتن افکار ملی گرفتار و به سیبری تبعید شد و بعدها در آلمان و ایتالیا و فرانسه اقامت کرد.
از سال 1834-1822 قوی ترین و موثرترین اشعار رمانتیک لهستان را به وجود آورد.
اثر بزرگ او که «نیاکان» نام دارد و نیمی به سبک «ورتر» گوته است و نیمی جنبه فانتزی دارد.
هنرمندی بود که هماهنگ قرن خود نشیب و فراز بسیار دید و همواره تلاش خود را از سر گرفت.
و هیچ گاه از پای ننشست.
پوشکین درباره او می گفت: از زمان های آینده سخن می راند، زمانی که ملت ها کین و پرخاش را فراموش کنند و یکدل و یک جان به صورت خانواده بزرگ در آینده باشند.
میسکیویچ مبشر اسفانیت و عدالت و حقیقت و نوید آینده بود.
رمانتیسم سوئد تحت تاثیر او هلشگر و ر.مانتیسم آلمان به طور ناگهانی در سال 1810 آغاز شد.
آغاز رمانتیسم سوئد به صورت تشکیل دو دسته در آن کشور بود که رقیب همدیگر بودند.
اولی دسته فسفریست ها بود که از شگلل و نوالیس تقلید می کردند و دومی گوتیک ها که از اساطیر اسکاندنیا و از شعر قدیم «اسکالدها» الهام می گرفتند.
بزرگترین شاعر رمانتیک سوئدی تنگر Tenger بود.
او به «گوتیک ها» تمایل داشت.
با فسفریت ها مخالف بود.
چون رمانتیسم آشفته و احساساتی آنها را که جنبه مرضی گرفته بود مخصوصاً تقلیدی را که آنان از ادبیات آلمان می کردند نمی پسندیدند.
کارکرد عاطفی اثر هنری زمانی شناخته می شود که فراشد ارتباط هنری را زاویه دیدگاه نیت و مقصود فرستنده پیام یعنی هنرمند می گوییم.
توجه به ذهنیت هنرمند شیوه رایج در پژوهش اثر هنری در سده نوزدهم بود تا آنجا که نقادی هنری و ادبی آن روزگار خبر در مواردی استثنایی یکسره بر این پایدار نشده بود.
این شیوه حتی در میان بسیاری از ناقدان سده بیستم نیز هوادار داشت.
نویسندگان در کشورهای آنگلوساکسون، و ناقدان پیرو نقد ساختاری در فرانسه و ایالات متحده با دشواری های زیاد توانستند در نبرد با آن پیروز شوند.
رولان بات می گه: «روشی متعارف نبود، بلکه پیش از هر چیز شیوه ای از تفکر اجتماعی بود.» ولی بارت این شیوه نقادی یا این دیدگاه زیباشناسانه را «رمانتیک» نمی خونه، اما رسم شده که از آن به این اصطلاح بگن.
نشریه «آنتائوم» نشریه ای که در شهر پنا و توسط دو برادر به نام فردریش و آگوست و یلهلم شلگل منتشر شده در مجموع 6 شماره حجیم از آنتائوم چاپ شد.
زیرا عنوان خوش آهنگ و اسطوره ای اشعار و داستان های نویسندگانی جوان که به شیوه ای نو می نوشتند و نیز آثاری نظری در مورد این شیوه تازه منتشر می شد.
مهمترین این آثار نوشته های فریدریش شلگل بود که در قالبی جذاب به فلسفه ی هنری می پرداخت.
این قالب نو روش قطعه نویسسی و گزین گویی بود که هر چند پیش تر در ادبیات فرانسوی سابقه داشت اما به گونه ای محدود به کار می رفت.
این شیوه در خود نوعی تقابل با اندیشه نظام دار را نشان می داد، و بعدها به کار نتیجه آمد، و این یک چیزی نبود که او از رمانتیک آموخت.
نوالیس در دفاع از روش قطعه نویسی خود گفته است: «قطعه ها در حکم بذرهای ادبی هستند» شلگل ها در شهر پناتنها نبودند، شاعر و نوسنده جوانی به نام فردریش نون ها در نبرگ با آنها همفکر بود.
نام مستعارش نووالیس.
بجز او لودوتیک و یلهم هنریش واکن ژان پل ریشتر و فردریش دانیل شلایر ماخر نیز با آنها همکاری می کردند.
یکی دیگر از فیلسوفان جوان نیز با آنها بحث و همفکری می کرد.
و نفوذ زیادی بر نویسندگانش داشت، شلینگ بود.
در سده نوزدهم آنتئوم یارانی نیز در هایدلبرگ و برلین یافت.
در شهر اول آخیم فون آرنایم- کلمان برنتانو، برادران گریم را در شهر دوم یوزف فون آتش دورف، هینریش فون کلاسیت و ارنست تئودورویلهلم هوفمان با جنبش رمانتیک ها همراه بودند.
برای فهمیدن اهمیت جنبش، در انگلستان و در دزورث و کالیرج و در فاصله ای کوتاه شلی و بایرون آثار خود را منتشر می کنند.
و در فرانسه نیز شاتوبریان و مادام دو استال کار خود را شروع می کنند.
می دانیم که رمانتیک های فرانسوی با چه شور و اشتیاقی با شیوه بیان کلاسیک در افتادند، چه جنجالهایی را به وجود آوردن.د اما در مورد رمانتیک های آلمانی از آن جنبه های نمایشی خبری نیست.
ولی روش زندگی شخصی و حقوق و آزادی هایی که برای خود قائل بودند جلوتر از زمانه خود پیش می رفتند.
دوروش شگل و سوفی تیک در میان رمانتیک ها، نشون می ده که این جنبش تا چه اندازه از اخلاق اجتماعی سنتی و محافظ کار هم دوره ای خود فاصله داشت.
اما در زمینه فکری؟
نویسندگان و متفکران رمانتیک آلمانی احترام زیادی برای کلاسیک ها قائل بودند.
و حتی جبنش خود را ادامه جنبش «توفان و تنش» و کار خود را ادامه کار نویسدگانی چون گوته و شیلر می دانستند.
رمانتیک ها علاقه خود را به تراژدی و هنر یونان از کلاسیک ها یاد گفتند، و از ترسی که به گوته داشتند و به یاد او بودند که آنان را متوجه فرهنگ شرق کرده بود.
شلگل کامل ترین و عالی ترین نمونه های هنر را آثار هومر، دانته و شکسپیر می دانست.
در فلسفه هنر آنچه که مکالمه میان فیلسوفان است و نه گسست های ناگهانی و انقلابی، و اگر کار فیلسوفی در نگاه اول گسستی انقلابی به نظر بیاد، با گذشت مدت کمی وابستگی آن به سنت آشکار می شد.
و می فهمیم آن نگاه اول تا چه حد شتابزده و غیر فلسفی بود.
برای اولین بار الکساندر پوشکین گفته بود که ناقد پیش از هنرمند به وجود می آید.
و اثار نقادانه گوته، هردر، لیسنگ، وینکلمان هامان و شیلر اثری از رمانتیک ها در میان نبود.
نکته آخر ما رابه بیان فکری و فلسفی قطعه های آنتائوم رساند.
ذهنیت هنرمند و آفریننده، ریشه در فلسفه انتقادی کانت و ایده آلیسم آلمانی دارد، کانت در توضیح نظرش در مورد زیبایی لحظه ای هم از عرض فلسفی پایین نیامد.
او در سنجش خرد ناب، مفهوم سوژه استعلایی را پیش کیشده و از قدرت ذهن آدم حرف زد.
به فیلسوفی چون لوک فری امکان می دهد تا نقادی کانتی را نخستین و کاملترین بیان فلسفی مدنیته بنامد، و بگه که با آثار این فیلسوف معلوم شد که نیروی متعالی آفریده خردورزی و کار ذهنی آدمی است.
اگر انسان چنین اهمیتی در برابر نیروی متعالی داشته باشد پس حس انسانی اش و الاترین ویژگی اونه و چیزی که جز در مختصات انسانی خود بازشناختی و بیان شدنی نیست.
شلینگ بعد از کانت می گه، هیجان تاثر و احساسات انسانی موجب پیدایش هنر می شد.
اگر این احترام و مقاوم ویژه حس انسانی را بپذیریم؟
آنگاه سر و کارمان با «علمی» خواهد که خواص این حس است یعنی زیباشناسی.
به نظر رمانتیک ها اثر هنری سندی از پایان کار نیست.
بلکه شرمی است از تکوین شخصیت یا روحی که در حال شکل گیری است و اژهی Einbil dungskraft که در آثار شگل بارها آمده از همین روحی که خود را آموزش می دهد؟
خبر می دهد، هنر، فن یا طریق ویژهی آموزش جان.
سالهای آموزش ویلهلم ماتیستر گوته؟
یا تکامل شخصیت هنریش فون اففتر دینگن قهرمان رمان نووالیس؟
یا سلوک فرانتس اشتر بنالد قهرمان رمان لودیگ تیک، که شخصیت خیالی نقاشی است شاگرد دورر، جز بیان تکامل یک روجح نیست که از نظر رمانتیک ها به معنای تکامل جان خود هنرمند است.
نیچه درباره ی رمانتیک نوشته بود که رمانتی سیستم آلمانی را باید موسیقی جستجو کرد، و نه در ادبیات، چرا که وعده های رمانتیک ها که در ادبیات تحقق نیافته بود در م.ویسقی به نتیجه رسید.
فووالیس می گه: باید جنان نوشت که انگار قطعه ای موسیقی می سازیم، و «جان ما برای درک موسیقی باید اشیری شود».
در موسیقی این انسان کلی که سخنگوی انسانیت است آسان تر مطرح می شد.
برای هنرمندی کهدرست هم روزگار نخستین رمانتیک ها بود، و به دشت از «روحیه دوران» تاثیر گرفته بود یعنی بهنوون، جای تردید نبود که هنر بیانگر عظمت روح انسان است، و هر هنرمند در آثار خود از زبان «انسانیت» سخن می راند.
او در «وصیت نامهی هلینگشتات» انسانیت را مخاطب راستین خود مینامد.
و در نامه هایش همواره از رسالت هنرمند «در بیان آرزو و رنج های همگان» یاد میکند.
اندری تارکوفسکی که فیلم هایش نسبت نزدیکی به آثار رمانتیک های آلمانی دارد می گوید: «هنرمند به جای همهی کسانی حرفمی زند که خود قادر به سخن گفتن نیستند».
رمانتیک ها به شکل هایی عنوان ادبی دادند که پیش از آنها بی اعتبار بود.
این نکتهی مهمی است که در شکل های ساده ادبی فاقد مولف به معنای رایج این واژه هستند، ادراک معنای این آثار از راه ارجاع به نیت مولف هیچ ممکن نیست.
شگل در قطعه های خود می گه: «آنچه هنرمند می سازد نه هنر است و نه اثر هنری، بلکه حس و الهام و غریزه است» پس فاقد هم اثر را چون یک سند در نظر می گیرد تا آن حس و غریزه، و مهمتر از همه آنها الهام را باز شناختند.
نووالیس نوشته: «آنچه کوپرنیک انجام داد، باید کار هنر پژوهشگر خوبی، و فیزیک دان و مشاهده گر و متفکری باشد: «داده ها و روش ها را برگردانند و دقت کنند که آیا از این راه بهتر کار نمی کنند».
او معتقد بود که ذهن شاعرانه، طبیعت را بهتر از ذهن علمی می شناسد.
فکری که به همین شکل در آثار هیدگر نیز یافت می شد.
می توان گفت که رمانتیک ها در ضدیت با برداشت سنتی از فرد و طرح نویی که از عقل همچون تعمق در می انداختند، پیشروان راستین نقادی به مدرنیته بودند.
مخالف آنها با عقل و عقلانیت و تعریفی که از نبوغ به دست می دادند که پهلو به پهلوی جنون می زد، یادآور کارهای فیلسوفی است که در دهه های پایانی سده نوزدهم نقادی رادیکال از مدرنیته را آغاز کرد، یعنی فردیش نیچه، نیچه رسالت رمانتیک ها را به پایان رساند.
او در جنگ با عقلانیت سرانجام زیر پای سوژه را خالی کرد.
او البته نه چندان آسان تر بر تضادی پیروز شد که بنای رمانتی سیسم را متزلزل کرد.
رمانتیک ها با عقل می جنگیدند، اما عاقل را در پیکر سوژه ستایش می کردند.
شلگل در مقاله ای می نویسد که نویسندگانی که از بیان مجازی گریخته و کوشیده اند تا استعار را به کار نگیرند از راهی دیگر به دام مجازی های بیان افتاده اند.
شلگل در مخالفت با فرد باوری روشنگری بر این نکته پافشاری کرد که علم و فلسفه هر دو با ابراز زبان بیان می شوند.
و گریزی از مجازهای بیان ندارند.
عنوان: رمانتیسم Romantism استاد: سرکار خانم مریم نرمانی دانشجو: سمیه رحمانی (گروه B )