یهودیت در بخش دین وتفکر بر خلاف نژاد و نسب ،سابقه ای طولانی دارد.
اگر چه گروهی برآنند که این یهودیت دینی، همان یهودیت نژادی است اما بایدگفت که امروزه از نژاد بنی اسرائیل خبری نیست و تنها می توان آنها را با مشخصات و توصیفشان درکتب تاریخی و قدیمی یافت.
امروزه هیچ کس نمی تواندخودرا به طور خالص از نژاد بنی اسرائیل بداند.
به هر حال سابقه یهودیت ، بنا به آنچه خودشان در تورات نگاشته اند وامروزه بسیار محل تردید است به فلسطین بازمی گردد.
براساس کتب تاریخی یهودْی ایشان توانسته اند زمانی در دو شهر فلسطین اقدام به ایجاد حکومتهای محلی نمایند.
این قوم دوبار مورد هجمه ی دول همجوار واقع شد و در بار دوم – به دست تیتوس امپراتور روم- کاملا مضمحل و نابود گشتند.
پس از پراکندگی ، این دین به صورت کولونی های محدود به حیات خود در میان جوامع ادامه داد.
در اروپا به خصوص پس از رشد مسیحیت به دلیل ضدیت مسیحیان آن زمان با یهودیان (به دلیل دخیل بودن در قتل عیسی) یهودیان در محله های کنار شهرها به نام گفتو ساکن شده بودند و هر از چندگاهی مورد حمله و غارت واقع می شدند.
شغل آنها به مقتضای آیین ، اندیشه و وضعیت اجتماعی شان در معاملات پولی پیشه وری و تجارت خلاصه می شد.
در جنگهای صلیبی ، یهودیان که در مسیر حرکت سپاهیان صلیبی قرار داشتند بارها مورد غارت و قتل عام واقع شدند.
اسپانیا ، پس از تصرف مجدد مسیحیان ،نیز شاهد این ماجراها بود.
دلیل عمده ی این غارتها به کار آن ها در پرداخت وام با بهره های بالا خلاصه می شد.
این امر باعث شد که مردم یک منطقه پس از مدتی از آنها بیزار و آماده کشتار آنها شوند.
درست به همین دلیل پادشاهان نیز از کشتار آنها سود می بردند و همیشه مالیاتهای سنگین و پولهای کلان را از آنها می خواستند.
با این وجود یهودیان به ضرب پولهای کلان توانستند برای خود موقعیتی در دربارهای اروپایی ایجاد نمایند و اندک اندک مقامات بزرگ را در دربار تصاحب نمایند.
در کشورهای اسلامی اما ، وضع دگرگون بود.
به لحاظ علمی یهودیان در اثرتداخل با مسلمین رشد یافتند، موسی بن میمون فیلسوف یهودی اندیشه های دینی آنها را سامان داد و بسیاری از اندیشه های اسلامی را وارد یهودیت آسیایی نمود.
در ایران کولونی های آنها در مناطق مختلفی نظیر اصفهان شکل گرفتند و توانستند ضمن مالکیت زمین ، که یهودیان اروپا از آن بی بهره بودند، در دستگاههای دولتی به عنوان طبیب و حتی وزیر – سعد الدوله در دستگاه مغولان- رشد کنند، اما سیرت و منش رذیلانه ی آنها معمولا مانع اوج گرفتن قدرتشان می شد.
نهضت پروتستان، به رهبری لوتر در اروپا ، چهره ی مسیحیت را تغییر داد و وجه ی کلیسا را دستخوش دگرگونی ساخت، پروتستانها بسیاری از اعتقادات قدیمی – ارتدوکس و کاتولیک- را دور ریختند و نسبت به بسیار از تعصبات گذشته ، تساهل و تسامح پیش گرفتند.
به دنبال آن رنسانس در اروپا بسیاری از اعتقادات را متزلزل ساخت و تکفیرهای کلیساهای کاتولیک نیز دردی را دوا نکرد.
بسیاری از کشورهای اروپا صاحب کلیسای ملی گردید که کاردینال آنرا شاه مشخص می کرد.
از میان این دولتها می توان به پروس (آلمان) ، هلند و انگلستان اشاره کرد.
به دنبال این اتفاقات یهودیان اروپا ، بالاخص یهودیان اسپانیا ، که در آن زمان دچار قتل و غارت مسیحیان شده بودند به دلیل رشد تفکرات تازه به سوی سرزمینهای اروپایی پروتستان حرکت کردند که مهمترین آنها انگلستان بود،ولی این کشور، پیش تر ورود یهودیان را به دلیل فشار مالی و مخالفت اشراف ممنوع ساخته بود.
بدین لحاظ یهودیان مهاجر در آمستردام رحل اقامت افکندند و هلند یکی از مراکز مهم یهودیت اروپا گردید که امروزه نیز چنین است.
پس از پراکندگی ، این دین به صورت کولونی های محدود به حیات خود در میان جوامع ادامه داد.
شغل آنها به مقتضای آیین ، اندیشه و وضعیت اجتماعی شان در معاملات پولی پیشه وری و تجارت خلاصه می شد.
در جنگهای صلیبی ، یهودیان که در مسیر حرکت سپاهیان صلیبی قرار داشتند بارها مورد غارت و قتل عام واقع شدند.
دلیل عمده ی این غارتها به کار آن ها در پرداخت وام با بهره های بالا خلاصه می شد.
این امر باعث شد که مردم یک منطقه پس از مدتی از آنها بیزار و آماده کشتار آنها شوند.
درست به همین دلیل پادشاهان نیز از کشتار آنها سود می بردند و همیشه مالیاتهای سنگین و پولهای کلان را از آنها می خواستند.
در کشورهای اسلامی اما ، وضع دگرگون بود.
در ایران کولونی های آنها در مناطق مختلفی نظیر اصفهان شکل گرفتند و توانستند ضمن مالکیت زمین ، که یهودیان اروپا از آن بی بهره بودند، در دستگاههای دولتی به عنوان طبیب و حتی وزیر – سعد الدوله در دستگاه مغولان- رشد کنند، اما سیرت و منش رذیلانه ی آنها معمولا مانع اوج گرفتن قدرتشان می شد.
نهضت پروتستان، به رهبری لوتر در اروپا ، چهره ی مسیحیت را تغییر داد و وجه ی کلیسا را دستخوش دگرگونی ساخت، پروتستانها بسیاری از اعتقادات قدیمی – ارتدوکس و کاتولیک- را دور ریختند و نسبت به بسیار از تعصبات گذشته ، تساهل و تسامح پیش گرفتند.
از میان این دولتها می توان به پروس (آلمان) ، هلند و انگلستان اشاره کرد.
به دنبال این اتفاقات یهودیان اروپا ، بالاخص یهودیان اسپانیا ، که در آن زمان دچار قتل و غارت مسیحیان شده بودند به دلیل رشد تفکرات تازه به سوی سرزمینهای اروپایی پروتستان حرکت کردند که مهمترین آنها انگلستان بود،ولی این کشور، پیش تر ورود یهودیان را به دلیل فشار مالی و مخالفت اشراف ممنوع ساخته بود.
در سرآغاز قرن 17 میلادی ، سالهایی که زمان شکوفا شدن اعتقادات ناسیونالیستی و مهین پرستانه در اروپاست.
شخصی یهودی اهل آمستردام که به تازگی از اسپانیا به هلند مهاجرت کرده بود، به نام موسی بن اسرائیل- که واعظی مذهبی ولی نه چندان معتقد به مذهب بود- نخستین آهنگ رؤیای بازگشت به فلسطین (ارض موعود) را به صدا در آورد.
وی با نوشتن کتابهایی چون ، امید قوم یهود ، خاضعانه و انتقام یهود، سعی کرد تا به این دین شکل نژادی داده و آنرا از دایره ی تسلط سایر ملل خارج سازد.
در آن زمان انگلستان دارای حکومت مشروطه سلطنتی بود و در نوع خود تنها کشوری بود که در آن رای افراد – البته تنها اشراف- دخیل بود و از این لحاظ یک گام به سوی دموکراسی برداشته و خود را مردمی تر نموده بود!!
بن اسرائیل تصمیم گرفت تا یهودیان را به انگلستان هدایت کند و شاید راهکارهای مناسبتری نسبت به سایر اروپا را در این سرزمین یافته بود.
وی در سال 1654، دیوید آبرابانل ، یکی از نزدیکانش را برای تسلیم توماری به شورای سلطنتی انگلستان فرستاد و در عین حال با الیورسنت جان سفیر انگلیس درهلند که بعدها به ضرب پول سرمایه داران یهودی که تازه از زیر بار قتل عامها کمر راست کرده بودند، به عنوان رئیس کمیته پذیرش یهودیان به انگلستان برگزیده شد طرح دوستی ریخت.
وی همزمان با این کار با انتشار کتاب خود آگاهی ملی یهودی، سنگ بنای صهیونیست نژادی را در دیانت موسوی بنا نهاد.
به این ترتیب یهودیان وارد جامعه ی انگلستان شده در آن استقرار یافتند.
اگر چه مدت زیادی طول کشید اما در نتیجه بعدها کسانی نظیر دیزرائیلی از میان همین یهودیان به مقام نخست وزیری دست یافتند و یا مثل لفرد بایرون به لقب اشرافی ومحدود لردی رسیدند.
عصر رنسانس اروپا را به سمت اندیشه های فکری جدید سوق داد و در سایه ی آن دوران فئودالیته که مبتنی بر زمین و کار روی آن بود می رفت تا جای خودرا به دوره جدید که دیگر اشراف و زمینداران جایی در آن نداشتند وتنها روابط پولی بر آن حاکم بود، دهد.
این اتفاق پس از شروع رنسانس در قرن 15 آغاز شد و در پرتو آن طبقه ای در اروپا رشد کرد که ثروتمند ولی بدون سابقه ی اشرافیت موروثی بود و به علاوه ثروت خویش را درمعاملات پولی و تجارت صرف می کرد و زمین نقش مهمی در ثروت آنها نداشت.این طبقه که بعدها به بورژوآ معروف شد در ابتدا تعداد زیادی را بالغ نمی شد که آنها نیز به شغل بانکداری و یا سوداگری های تجاری مشغول بودند- نظیر خانواده مدیچی در ایتالیا- اما پس از شروع قرن 17 تعداد آنها در اروپا رو به ازدیاد نهاد و از آنجا که هم آنها و هم اشراف قدیمی به دنبال تسلط ودوشیدن طبقات پایین جامعه بودند میان این دو جنگی در گرفت که گاهی گرم وگاهی سرد بود.طبقه ی جدید اندک اندک دریافت که برای پیروزی نیاز به یک سازمان گسترده و کارآمد دارد.
انگلستان در این زمینه جلو افتاد و با دراختیار گذاشتن تشکیلات فراماسونری که قبلا در اسکاتلند تاسیس شده بود انجمنی را برای این طبقه ی جدید ایجاد کرد، که تمام اندیشه را به سمت جلب سرمایه ی بیشتر تا ثروت گسترده تر و تسلط بر منابع مادی هدایت نمود.
و از آنجا که در آن زمان کلیسا همواره درکنار اشراف می ایستاد این گروه تازه وارد جدایی دین از سیاست را به عنوان شعار خود قرار داد.
یهودیان که به لحاظ موقعیت اجتماعی واقتصادی و بالاخص دینی و فرهنگی شباهت تام و تمامی به این طبقه داشتند وگویی از مدتها قبل خود واضع این طبقه اجتماعی بوده اند، به سرعت در این گروه ادغام شدند وخود را در کنار این گروه قرار داده ودر تشکیلات فراماسونری و دستگاه آن نیز بالا رفتند.
از آنجا که هدف هر دو طرف یعنی یهودیان و بورژوآها تنها رسیدن به پول و بالطبع قدرت بدون دخالت مذهب بود- یهودیان به دلیل عدم پذیرش مذهبشان توسط عامه و بورژوآها به دلیل مخالفت کلیساها با آنها- این همکاری به سرعت رشد کرد و این دو گروه در کنار یکدیگر رشد کردند .
به دنبال آن الیور کرامول انقلاب ماسونی را در انگلستان پی ریخت و به این ترتیب این گروه با تسلط سیاسی بر انگلستان نخستین دولت فراماسونی دنیا را که معجون یهودی- بورژوآزی بود بنیان نهاد.
در سالهای آغازین قرن 19 جهان شاهد ظهور یک نابغه ی نظامی و جاه طلب به نام ناپلئون بناپارت بود .
بناپارت که کار خود را به عنوان افسر توپخانه با درجه ی ستوان دومی در ارتش انقلابی فرانسه آغاز کرده بود.
به سرعت مدارج ترقی را طی نمود و با پیروزی هایْی بر ارتش اتریش و سپس پروس ، در مدت کوتاهْی امپراتور فرانسه شد و جمهوری را ملغی کرد.
ناپلئون پس از استقرار امپراتوری و حمله به کشورهای اطراف و به زانو در آوردن آنها ، عزم خود را جزم کرد تا بر انگلستان که رقیب دیرینه فرانسه بود غلبه کند.
به دنبال این امر به مصر لشکر کشیدتا انگلستان را از طریق مستعمراتش تحت فشار قرار دهد.
دراین مسیر نیاز به پشتوانه مالی فراوانی بود که تنها لابی های یهودی واجد آن بودند از این رو با تلاش وی در سال 1803 نخستین مجمع ملی یهودیان با نام باستانی سنهدرین در پاریس گشایش یافت.
پس از آن ناپلئون شعار بازگشت به سرزمین موعود را برای جلب نظر یهودیان متمول سرلوحه ی برنامه های تبلیغی خود قرار داد.
اما این امر چندان مورد توجه یهودیان واقع نشد و حتی زمانی که او قصد داشت تا بیت المقدس را تصرف کرده و آنرا در اختیار یهودیان قرار دهد ، یگانهای لشگر او که در مصر مستقر بودند باید با یهودیان بومی فلسطین نیز پیکار می کردند و بسیاری از این یهودیان بومی دوشادوش مسلمانان و مسیحیان جنگیدند.
به هر نحو دوران ناپلئون با حمله به روسیه به سرآمد .
او را به سنت هلن تبعید کردند و در ناامیدی محض به مرض سرطان در گذشت.
اما عمل او منجر شد تا برای اولین بار یهودیان اروپایی گردهم جمع شوند و اولین نشستهای مستقل یهودی را در اروپا برپا دارند.
قرن 19 شاهد حضور بیش از پیش یهودیان در دستگاههای سیاسی و مالی اروپا بود.
ظهور غول سرمایه داری و بانکداری غرب یعنی خانواده ی روچیلدها در همین دوران به وقوع پیوست.
خاندان روچیلدها، اصالتا اهل آلمان و شهر فرانکفورت بودند.
جد ارشد آنها امشل موشه رو چیلد بود که برای اولین بار در خانواده اش شغل صرافی را پیشه خود ساخت و پدرش که بنیانگذار این خانواده ی بانکدار محسوب می شود در سال 1743 با نام میرامشل روچیلد در فرانکفورت متولد شد.
پس از آن پسران میرامشل روچیلد بازوهای اقتصادی و شعب بانک روچیلد را در سراسر اروپا گستردند واز طریق ازدواج با خانواده های متمول بر نفوذ خود افزودند.
آنها با پرداخت وامهای کلان به دولتهای اروپایی قدرت خود را تثبیت نمودند، اگر چه بعدها قدرت اصلی آنها به واسطه سلومون روچیلد در فرانسه و پاریس متمرکز گردید ولی آنها در فرانکفورت ، لندن ، وین ، مسکو ، ناپل و رم اقدام به ایجاد شعبه نمودند و قدرت مالی را در منطقه قبضه کردند.
اواسط قرن 19 دوران مهمی را درتاریخ خاورمیانه شامل می شود.
آغاز دوران سقوط و اضمحلال دولتهایی قدرتمند مسلمان ، ایران و عثمانی.
در ایران سلسله قاجار با حکومت خود صدها سال ایران را به عقب برد و عثمانی با فساد گسترده درباری خود نیز دچار چنین وضعی گردید.
در مصر محمد علی پاشا، که اصالتا آلبانیایی بود، قدرت را به دست گرفت و سپاه عثمانی را از منطقه راند.
عثمانی در شمال افریقا تنها نامی بی استفاده بیش نبود.
در این زمان فلسطین گاهی تحت سیطره ی مصر و گاهی حوزه ی نفوذ عثمانی بود.
اکثریت قریب به اتفاق مرد ساکن فلسطین مسلمان بودند و در آن یک اقلیت چند صد نفری یهودی نیز ساکن بود.
در سال 1851 لردپالمرستون نخست وزیر وقت انگلستان که در آن زمان در اوج قدرت استعماری به سر می برد، اولین بهانه را برای دخالت و دست اندازی در اراضی فلسطین به دست آورد و این بهانه چیزی جز اعتراض صوری به وضعیت یهودیان نبود .
البته انگلستان پیشتر با تحت حمایت قرار دادن یهودیان روسیه در 1850 ، تزار را بر علیه یهودیان تحریک کرده بود ، اما این دخالت جدیدبه منظور تاثیر گذاری بر سیاستهای اروپایی عثمانی محسوب می شد.
به دنبال این دخالت انگلستان امتیاز حمایت کنسولی از یهودیان فلسطین را به دست آورد و نخستین کنسولگری خود را در بیت المقدس راه اندازی نمود وسرپرستی آنها به ادوارد توماس راجرز و مینزی که هر دو یهودی بودند سپرد.
در ادامه انگلستان مجوز خرید یک قطعه زمین برای یهودیان مستمند را از عثمانی به دست آورد و به دعوت لرد پالمرستون ،موسی مونته فیوره یهودی متمول انگلیسی نخستین قطعه زمین را از عثمانی خریداری کرده و رعیتهای مسلمان آنرا بیرون راند و اولین مزرعه کشاورزی صنعتی را پدید آورد که کارگران آن همگی یهودی اروپایی بودند.
انگلستان درادامه دخالتهای خود در همان سال انجمن ادبیات انگلیسی کتاب مقدس را در اورشلیم بنا نهاد که تماماً به دست یهودیان اداره می شد.
همزمان با این وقایع بود که در 1856 یک نویسنده ی انگلیسی ناشناس با انتشار کتابی به نام بحران و راه گریز برای اولین بار عملاَ در محیط مسیحی آن زمان به تمجید از یهودیت پرداخت و بازگشت به سرزمین موعود را به لحاظ اخلاقی مورد تاکید قرار داد.
در سال 1861 «انجمن عبری کولونی سازی در سرزمین مقدس» راه اندازی گردید که مرکز آن در لندن بود وکارهای خود را در امور خیرخواهانه متمرکز ساخته بود ودر کنار آن اقدام به ایجاد کولونی های یهودی در فلسطین می نمود.
از آغاز سال 1870 دعوتهای محدودی در میان یهودیان اروپایی در مهاجرت به فلسطین آغاز شد و بذرهای توطئه انگلستان برای تجمع یک اقلیت غیر بومی برای تاثیر گذاری بر منطقه وارد مرحله ی تازه ای گردید.
سالهای 1881و1882 برای یهودیان روسیه که بالاترین نفوس یهودی دراروپا راشامل می شدند،سالهای خوبی نبود.
تزار که ازمدتها قبل به دلیل حمایت انگلستان ازیهودی های روسی نسبت به آنها بدگمان شده بود،دست مخالفان ضد یهودی را درکشتارکارگران یهودی کیفف در اوکراین وچند شهردیگر این منطقه باز گذاشت.
این امرباعث شد تا بازار اندیشه بازگشت به فلسطین یا همان ارض موعود توسط عوامل انگلیسی در روسیه داغ شود با این حال 98%یهودیانی که از روسیه گریختند حاضر نشدند به فلسطین بروند وهمگی راهی اروپای غربی وامریکا شده وبحران تازه ای را ایجاد کردند.
درسال 1893 لئوپنیسکر یکی از دانشوران یهودی در اوکراین باشگاهی بنام بنی موسی افتتاح کرد وبرای نخستین بار با انتشار نشریه أی روسی ـ یهودی به نام « صهیون» این نام را برسرزبان ها انداخت.
به دنبال این حرکت گروهی ازسرمایه داران یهودی فراماسون کوشیدند تا وحدت دینی یهودیان راکه یک واقعیت موجود بود به یک وحدت ملی که یک عقیده خرافه وموهن وغیرقابل قبول بود تبدیل سازند البته این موضوع با جو آن زمان اروپا سازگاری داشت .
اروپا درعهد گسترش ناسیونالیسم به سر می برد وطبعا این وضع بر یهودیان بی تاثیرنبود.با تمام این اوصاف هنوز درآن زمان حتی در اندیشه افراطْی ترین یهودیان نیز ، پزیرش فلسطین برای ساختن سرزمین موعود ممکن نبود.
در سال1890 انجمنی به نام عاشقان صهیون با همکاری مستقیم بارون ادموند روچیلد فعالیت خود را رسماًآغاز کرد .اینان که اعتقادشان در مورد ارض موعود تنها به فلسطین محدود بود کوشیدند تا در سال های 1895-1896در فلسطین اقدام ساخت آبادیهای یهودی نشین نمایند .
مقارن همین زمان اشخاص دیگری از جامعه یهودیان که متمایل به ایجاد یک میهن ملی - یهودی بودند در گوشه کنار دنیا دست به کار شدند .یکی از این افراد بارون هیرش آلمانی بود که با ایجاد یکی ازبزرگترین کولونی های یهودی در آرژانتین به سرپرستی افسر یهودی انگلیسی سرهنگ گلد اسمیت به سال 1892دراین امر پیشتاز گردید.وی در این سال 700خانواده یهودی را در آرژانتین اسکان داد مقارن همین سال ها جنبش طرفدار یهودیان خواهان بازگشت با حمایت انگلستان ،درمیان مسیحیان انگلیسی به سرپرستی اسقف ایکتاتیوس و حمایت بی دریغ ویلیام اوارت گلادستون نخست وزیر انگلستان به راه افتاد وعملاً دنیای مسیحی را به دلیل جنایت علیه یهودیان وامدارآنها دانست .
در همین دوره است که شاعران یهودی نظیر لازاروس درآمریکا وبایرون در انگلستان سرودن شعرهایی در ارتباط با آرمان بازگشت به فلسطین را آغاز کرد .
سال 1896 را می توان سال آغاز رسمی جنبش صهیونیستی دانست .
در این سال یک روزنامه نگار مجارستانی الاصل اتریشی و یهودی به نام تئودور هرتزل در کتابی به نام دولت یهود رسما تمایل دانشوران را به داشتن یک سرزمین مستقل بر انگیخت .
وی 29 اوت سال 1897 اولین کنگره صهیونیست ها را در بال سوئیس راه اندازی کرد .
در همین کنگره بود که صهیونیستها تمامی نظرات مبتنی بر سرزمینی غیر از فلسطین برای ارض موعود را رد کردند و با پافشاری آشرگینزبرگ (احد حاآم) و ماکس نوردائو مشاور هرتزل آرمان صهیونیستها را دستیابی به ارض موعود در فلسطین اعلام نمودند .
این کنگره زیاد دوام نیافت ، پلیس تزاری به محل برگزاری حمله کرده و اسناد را توقیف نمود که یکی از آنها پروتکل های دانشوران صهیون است .
هرتزل که مردی بلند پرواز و جاه طلب بود هرگز نتوانست رویای های خود را مجسم ببیند .
هنوز بورژواهای غربی قانع نشده بودند که تاسیس یک حکومت یهودی در فلسطین لازم است یا نه؟
هنوز برای قبول این دو موضوع و رفع ابهامها 20 سال وقت لازم بود .
او در ناکامی محض به سال 1904 درگذشت .
صهیونیستها برای پذیرش خواسته هایشان توسط دولت های اروپایی به هر وسیله ای متوسل شدند .
آنها با حمایتهای مالی سرمایه داران یهودی نظیر روچیلدها تبلیغات وسیعی را آغاز نمودند .
در سال 1914 به دنبال ترور ولیعهد اتریش توسط یک جوان صرب جنگ جهانی اول که از 10 سال قبل زمینه هایش فراهم شده بود آغاز گردید .
اینکه برنده اصلی این جنگ که 13 میلیون کشته به جای گذاشت چه کسانی بودند نیاز به کنکاشهای دقیق و موشکافانه دارد .
اما صهیونیستها در خلال این جنگ دوران پر کاری را می گذراند .
آنها در خلال این جنگ اقدام به برگزاری کنفرانسهایی با حضور یهودیان سراسردنیا نمودند .
این کنفرانسها از 1915 در زمان اوج گیری جنگ جهانی شروع شد و در سال 1917 به اوج خود رسید .
کشورهایی که این کنفرانسها در آنها برگزار شد به قرار زیر است : 1915 - هلند ، کانادا ، اتریش ، انگلستان 1916 - انگلستان ، استرالیا ، آمریکا ، هندوستان ، سوئد ، سوئیس ، آفریقای جنوبی ، کانادا ، لهستان ، روسیه ، هلند ،بلژیک 1917 -لهستان ، هلند ،آمریکا ، روسیه ، انگلستان ، سوئیس ،یونان ، بلژیک ،استرالیا ، تاجیکستان ، کانادا از لحاظ تعداد نیز :در 1915 ،4 کنفرانس ،1916 ، 18 کنفرانس و 1917 ، 31 کنفرانس در سطح دنیا برگزار شد و در خلال این کنفرانسها یهودیان دنیا 2314563 فرانک به صندوق ملی یهود اهدا کردند که بیش از 45% آن اهدائی یهودیان آمریکایی بود .
1917 نقطه عطفی در تاریخ اروپا بود ، پایان جنگ جهانی اول معادلات منطقه ای را در حد وسیعی تغییر داد .
امپراتوری تزاری روسیه که دشمن سر سخت یهودیان بود کاملا نابود شد .
بد نیست که بدانیم جنبش صهیونیستی در فروپاشی این امپراتوری پوشالی نقش اساسی داشته است .
علاوه بر دست پرورده هاْی باشگاه بنی موسی که خود عاملان جدی اغتشاش بودند نفوذ کامل روچیلد در صنایع روسیه و بالاخص صنایع نفت و گاز بی تاثیر نبود .
از دیگر سو امپراتوری آلمان (پروس) و اتریش ـ هنگری نابود گردید و حکومت های کهن فئودالی جای خود را به روشنفکران ماسونی داد .
با وجود پیروزی های متفقین ،آنها به لحاظ اقتصادی در وضع وحشتناکی قرار گرفتند وناچار برای جبران کسری بودجه به بانکهای متمول روچیلدها روی آوردند .
از دیگر سوی ملل مغلوب محکوم به پرداخت غرامت شده بودند و برای پرداخت آن ناگزیراز دریافت وام بودند .
اما مهمترین واقعه جنگ جهانی اول فروپاشی امپراتوری کهن عثمانی بود.
آخرین دولت ظاهراً اسلامی که به دلیل فساد از درون پوک وپوچ وپوسیده شده بود.
پیش از پایان جنگ دولتهای متفق تکلیف سرزمینهای عثمانی را روشن کرده بود وبر اساس معاهده سایکس - پیکو، سوریه ولبنان به فرانسه وعراق ،اردن وفلسطین به انگلستان می رسید.
ماشین صهیونیستها به حرکت درآمد .
وایزمن رهبر جنبش صهیونیست وناهوم سوکولف عضو برجسته اژانس یهود با همکاری یاران یهودی و مسیحی خویش دولت بریتانیا را متقاعد کردند تا با ایجاد یک کشور یهودی در فلسطین موافقت نماید .
در پی این تلاش ها انگلستان که اینک با ثروت نفت در خاورمیانه روبه رو بود و به علاوه از جنبش های اسلامی آینده در میان مسلمانانی که دیر یا زود بیدار می شدند بیم داشت ، به طور ضمنی با این درخواست موافقت نمود .
لرد بالفر وزیر امور خارجه انگلستان در2 نوامبر 1917 بیانیه معروف خود رااز طرف دولت انگلستان به صهیونیست ها اعلام داشت .این بیانیه خطاب به لردروچیلد نوشته شد.
متن اعلامیه بالفور وزارت امور خارجه 2نوامبر1917 لرد روچیلد با مسرت فراوان به نمایندگی ازجانب دولت اعلیحضرت ، اعلامیه حمایت از آمال صهیونیستی یهودیان را که به کابینه تسلیم ومورد تصویب قرار گرفته است را ابلاغ می کند: دولت اعلیحضرت ،تآسیس یک موطن ملی برای قوم یهود را با فلسطین با دیده مساعد را می نگرد وتمامی تلاش خود را برای تحصیل تحقق این هدف به کار خواهد گرفت، البته با درک کامل این نکته که هیچ اقدامی مغایر با حقوق مدنی ومذهبی جوامع غیر یهودیموجود در فلسطین یاحقوق و موقعیت سیاسی که یهودیان ساکن در کشورها ازانها برخوردارند صورت نخواهد گرفت.
سپاسگذار خواهم شد به فدراسیون صهیونیستی ابلاغ کنید.
ارادتمند شما ارتورجیمزبالفور اینک کشوری با تبلیغات فراوان سرزمین یک ملت را به ملت دیگرْی وعده می دهد !!!!!!!!!!
اعلامیه ی بالفور در حقیقت عبارت است ازوعده ی سرزمین یک ملت بوسیله ی یک دولت دیگر به یک ملت سوم !!!!!
شرم آورترین عمل در نوع خود .
به دنبال این اعلامیه صهیونیسم حالت رسمی یافت ،در ماه مه سال 1918،حییم وایزمن رهبر صهیونیستها وارد شهر یهودی تل آویو شدو بنیان دانشگاه عبری را نهاد.
موج مهاجرت آغاز شد.
یهودیان با میل یا بدون میل راهی فلسطین شدند برای آنها تشویق ،تهدید و زور و هر ابزار دیگری در نظر گرفته می شد.آژانس یهود شروع به خرید زمین کرد ومزارع کیبوتص که مورد مدح کمونیستها بود متولد شد.
با وجود تحرکی که در میان اعراب فلسطین مشاهده شد ، آنها بیشتر سرمست از فروپاشی امپراتوری عثمانی و رهایی از ظلم بودند.در دهه 30 عزالدین قسام روحانی مسلمان در برابر استعمار انگلستان قیام کرد ولبه ی تیز حمله خود را متوجه صهیونیستها ساخت اما در بیشه های جنین به شهادت رسید.طی دهه 20 خرید زمین از 44500هکتار به120000 هکتار رسید .
رشد مهاجرت تا سال 1939(شروع جنگ جهانی دوم )با حالتی متوسط ادامه یافت .
اما در این هنگام آلمان در اروپا که تازه سر از خاکستر جنگ جهانی اول بیرون آورده بود تحت لوای حزب نژاد پرست نازی رشد کرد وبه اوج قدرت صنعتی رسید وبه دنبال حمله ی آلمان به لهستان جنگ جهانی دوم به طور رسمی آغاز شد.
دستاورد این جنگ برای صهیونیستها کلان بود .هیتلر رهبر فاشیستها که حضور یهودیهای موذی را تحمل نمی کرد با صهیونیستهابرای انتقال یهودیان وارد مذاکره شد.
در سال 1933 دو شرکت تاسیس گردید :هاوارا در تل آویو و پالتروی در برلین.
این دو شرکت کار مهاجرت یهودیان آلمانی وکلاً اروپایی را سر وسامان می داد .
هر مهاجر باید 1000 لیره استرلینگ به ودیعه نزد شرکت قرار می داد در غیر این صورت باید در جنگ کشته می شد!!!!!
کار دیگر شرکت تأمین کالا ومواد خام برای آلمان بود که در آن زمان با توجه به تحریم آلمان سود کلانی نصیب آنها می کرد .
رؤسای شرکت نیز حائز اهمیت بودند : بن گورین (اولین نخست وزیر اسراییل)گلدامایر (نخست وزیر ) لوی اشکول ( نخست وزیر ) .جالب اینجا بود که اینان بعدها بیش از بقیه سنگ مبارزه با فاشیسم را به سینه می زدند.
در سالهای پیش از جنگ جهانی اول فلسطین آبستن حوادث بسیاری بود واین رویدادها تا سالهای بعد از جنگ نیز دوام یافت .
اینک آنچه را که بر ساکنان فلسطین در این سالها گذشته است به اختصار می خوانیم: سال1913: 16 ژوئن: بر پایی اولین کنگره ی اعراب در پاریس برای رسیدگی به مشکلات ساکنان سرزمینهای سوریه لبنان وفلسطین .این کنگره مسئله صهیونیسم را بررسی نکرد .
12 اوت : تظاهرات هزاران نفر در نابلس در اعتراض به فروش اراضی توسط دولت عثمانی به یهودیان.
20 سپتامبر: تشکیل جمعیت جوانان یهودی در فلسطین وآغاز ترور فلسطینیان.
سال1914: 24 فوریه: تشکیل جمعیت جوانان عرب در راه مبارزه با صهیونیسم در استامبول.
7 ژوئیه : انتشار نامه سر گشاده ده تن از روشنفکران فلسطینی در شهر بیت المقدس وهشدار به مردم در مورد تسلط صهیونیستهابرفلسطین.
12نوامبر: توافق شریف حسین با انگلیس بر سر عدم متابعت از عثمانی در جنگ جهانی اول .
سال 1915: 10ژوئیه: امضای پروتکل دمشق منشور بر همکاری چین وانگلستان.
سال1919: 27ژانویه: بر پاشی کنکره فلسطین در فلسطین توسط رو شنفکران داخلی 28ژانویه: انعقاد پیمان فیصل – وایزمن وعقب نشینی فیصل از فلسطین وخواست مردم آن در قبال واگذاری حکومت عراق یا اردن .
25ژوئن: ورود هیئت کینگ - کرین به فلسطین برای بررسی قیومیت از سوی جامعه ملل سال1920: 27 فوریه : تظاهرات مردم بر ضد صهیونیست 8 مارس: انتصاب ظاهری فیصل به پادشاهی سوریه وفلسطین توسط انگلیس 1 مارس: اولین حمله گروههای مسلح فلسطین به شهرکهای یهودی 11 مارس : ممنوعیت تظاهرات در فلسطین توسط انگلیس 31 می: اعلام قیومیت انگلستان بر فلسطین وانتصاب سر هربرت ساموئل سیاستمدار یهودی به عنوان اولین کنسول انگلیسی 4آوریل : قیام قدس 3آوریل:انعقاد قرار داد سان رمو و اعطای رسمی فلسطین با نگرش صهیونیستی به انگلستان 7ژوئیه: سقوط فرمانروایی سوریه وتسلط فرانسه.
13دسامبر: کنگره سوم فلسطین واستیصال آن در برابرحمایت انگلستان ازصهیونیستها سال1921: 12 مارس: کنفرانس منطقه ای قاهره به ریاست چرچیل با حضور لرد کرزن و لورنس عربستان و تعیین تکلیف برای میلیونها مسلمان.
25 مارس: ممنوعیت برپایی تظاهرات در حیفا ودر گیری مسلمانان با انگلیسیها ویهودیان در این شهر.
1مه:قیام یافا وشورش یهودیان کمونیست در تل آویو 5 مه:کشتار کشاورزان معترض به تصرف زمین توسط انگلیسیها با حمایت آتش صهیونیستها در 21 مارس 1921 چرچیل وزیر وقت مستعمرات انگلستان ،که اینک با توافق فرانسه وسایر متفقین آماده بود تا لقمه آماده کشورهای مسلمان را ببلعد،تعدادی از کارشناسان زبده خاورمیانه نظیر لرد کرزن ،لورنس عربستان و ...
را که مجموعا 40 کارشناس بودند در قاهره دور یکدیگر جمع نمود تا سیاستهای جدید خاورمیانه ای بریتانیا را مشخص می کند.
از جمله مصوبات این نشست تصمیم به تغییر حکومت در ایران وعثمانی وتایید خواست صهیونیستها در تشکیل کشور یهودی است.
با درز این تصمیمها موجی از اعتراضات مسلمین فلسطین را در بر گرفت .به دنبال آن با برپایی کنفرانس سان رمو و انحلال رسمی دولت عثمانی ، قرارداد بالفور در دستور کار قرا ر گرفت وسرهربرت ساموئل یهودی به عنوان اولین کنسول انگلستان در فلسطین تایین شد .
سلیم ایوب از اعضای کنسولگیری ایران در قدس در گزارشی به مرکز می نویسد)):ساموئل به عناصر یهودی خیلی مساعدت نمود لکن یهودیان از مساعدت دولت انگلستان استفاده نکرده بلکه سو استفاده کردند)) به هر حال این امر قیامهایی را با همراه داشت که در راس آنها قیام قدس قرار گرفته بود.
به دنبال این اتفاقات عزالدین قسام در 12 نوامبر قیام نمود اما قیام او در بیشه زارهای جنین خاموش گردید.
جنگ جهانی دوم به پایان رسید انگلستان تصمیم داشت در سال 1948 روز 19 ماه مه فلسطین را ترک کند ، اما هیچ دولتی تعیین نشده بود.در ساعت 12 شب دسته های ارتش انگلیس قدس را ترک گفتند و صبح همان روز دیوید بن گوریون اعلام نمود:کشور یهودیان درفلسطین اسرائیل نامیده خواهد شد.
به دنبال آن کشتارها و اخراج آغاز گردید ، قتل عامها شروع شد و بخشهای وسیعی از فلسطین به اشغال صهیونیستها درآمد .شبه نظامیان هاگانا بر سر مردم ریختند ودسته های اشترن ، ایرگون و ...
مردم بی گناه را به گلوله بستند.
گروهْی را گرفته بینی و گوش آنها را بریدند و به آنها گفتند به بقیه بگوئید اگر نروند حکایت همین خواهد بود.در همان روزها بود که در 9 آوریل سال 1948 مناخیم بگین که بعدها نخست وزیر اسرائیل شد با شبه نظامیان خود موسوم به اشترن ، 254 نفر از ساکنان روستای دیریاسین اززن ،مرد و کودک را قتل عام کرد.
اشغال فلسطین واکنشهای بین المللی را برانگیخت.سازمان ملل در بیانیه ای آن را محکوم کرد ، اما با تلاشهای امریکا شورای امنیت قطعنامه ای تصویب کرد که در آن طرح تقسیم فلسطین به دو منطقه یهودی و مسلمان- مسیحی تصویب شد.
بخش اعظم این قسمتها به اسرائیل سپرده شد در حالیکه جمعیت آنها در آن زمان کمتر از 10% کل فلسطین بود.
بعد از خروج نیروهای انگلیسی در 15 مه 1948 از خاک فلسطین و اعلام موجودیت توسط اسرائیل تا به امروز مهم ترین مسئله منطقه صلح اعراب و اسرائیل است.
از همان ابتدا بسیاری کشورها اسرائیل را به رسمیت شناختند در مقابل تعدادی کشورها فلسطین را به عنوان یک واحد سیاسی به رسمیت شناختند و با سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) به عنوان نماینده قانونی مردم فلسطین ارتباط دارند.[13] پس از قطعنامه 181 تقسیم مجمع عمومی در 1947 و پس از جنگ 5 ژوئن 1967، شورای امنیت وارد بررسی شد و سرزمینهای اشغالی تا قبل از جنگ مذکور را از آن اسرائیل دانست.
این به معنای اغماض از اشغال بیشتر سرزمین فلسطین توسط اسرائیل است و این پاداشی بود برای متجاوز[14].
قطعنامه مقرر می دارد اسرائیل بایستی از سرزمینهای اشغالی ژوئن 1967 عقب نشینی کند و دول غرب نیز حاکمیت و تمامیت ارضی اسرائیل را به رسمیت بشناسد و این به معنای شناسای حاکمیت اسرائیل بر فلسطین است که در سالهای 1948و1949 اشغال شد و بیش از مساحتی است که توسط سازمان ملل متحد در سال 1947 برای دولت یهود تعیین کرده بود.[15] در طول مذاکرات میان اعراب و اسرائیل برای صلح مراودات خاص اتفاق افتاد.
پس از ده دور مذاکرات نافرجام نهایتا ساف را به این نتیجه رساند که باید راه حل بهتری برای خروج از مذاکرات بیابد که همان مذاکرات مخفی با اسرائیل در خارج از مذاکرات واشنگتن در اسلو بود.[16] برای همین اسرائیل و ساف ارتباطات مخفی و دوجانبه و مذاکرات مخفیانه با میانجیگری وزیر خارجه نروژ در اسلو انجام شد[17].
اعلامیه اصول اسرائیلی-فلسطینی یا قرارداد اسلو 1 معروف به اعلامیه اصولی در 13 سپتامبر 1993 در واشنگتنDC امضا شد.
که 14 اکتبر همان سال به مرحله اجرا رسید.
دو طرف ضمن شناسایی یکدیگر بر سر اعطای خودمختاری محدود در قسمتی از سرزمینهای اشغالی به فلسطینیان توافق به عمل آمد.
این اعلامیه کلی بود و برای اجرا نیاز به موافقتنامه ای جداگانه داشت.
بیش از ده موافقتنامه برای اجرای این قرارداد تا به امروز شکل گرفته است.
از جمله مهمترین آنها توافق نامه اجرای خودگردانی معروف به اعلامیه اصولی در 4 می 1994 و توافق نامه برای گسترش اختیارات خودگردانی به کرانه رود اردن معروف به اعلامیه طابا یا اسلو 2 در 24 سپتامبر 1995 است.
قرارداد اسلو اول یا همان اعلامیه اصولی میان شیمون پرز نخست وزیر وقت اسرائیل به نمایندگی از اسحاق رابین و محمود عباس از طرف هیات فلسطینی به نمایندگی از یاسر عرفات به امضا رسید.
دو طرف در اولین گام موجودیت یکدیگر را به رسمیت شناختند [18] و اسرائیل تحت این اعلامیه اختیاراتی را به دو منطقه غزه-اریحا اعطا نمود.
بعضی این اعلامیه را اولین موافقتنامه سازش میان اسرائیل و فلسطین می دانند[19] که موجب ایجاد تشکیلاتی تحت عنوان حکومت خودگردان در مناطق غزه و اریحا گردید.
تاسیسی که تا قبلا با این ویژگیها در حقوق بین الملل سابقه ای نداشته است.[20]