عید پسح
و یهوه در تورات چنین فرمود :
«سه بار در سال برای من جشن بگیر ...
سه بار در سال هر مذکری از (جامعه) تو در پیشگاه خداوند حضور یابد»
این سه جشن به ترتیب جشن پِسَح، جشن شاووعُوت و جشن سوکوُت نام دارند .
و اما عید پسح که موضوع مورد بحث ما می باشد .
این عید از روز پانزدهم ماه نیسان آغاز می شود و 8 روز ادامه دارد .
(1) (2)
حال حاضر ما در سال 5767عبری به سر میبریم .
در 15 نیسان سال 2448 حدود 3319 سال پیش قوم بنی اسرائیل توسط حضرت موسی علیه السلام از سرزمین مصر خارج شدند .
زیرا در مصر توسط قبطیان (فرعونیان) تحت فشار بودند .
حضرت موسی سعی نمود تا فرعون را به خداپرستی هدایت کنداما پس از عدم موفقیت قوم بنی اسرائیل از سرزمین مصر خارج شدند و 8 روز بعد به دریای سرخ می رسند .
(3)
به همین دلیل یهودیان هر سال این ایام را گرامی می دارند و به این مناسبت جشنی برپا میکنند که سنت های مخصوصی و قوانینی دارد .
تورات در سفر خروج باب 12 به تفصیل در این مورد بحث میکند و علت و چگونگی برپای این جشن را توضیح میدهد .
نام پسح از کلمهای در تورات که با لفظ پاسَح آمده است به معنی گذر کردن، جستن و رحم نمودن گرفته شده است .
زیرا یَهُوِه (خدای یهود) در این روز از بالای خانه های قوم بنی اسرائیل عبور کرد به همین دلیل آن را پسح می نامند .
البته این عید نام های دیگری نیز دارد:
عید بهار .
زیرا این عید در ماه نیسان واقع شده و ماه نیسان اولین ماه است و همیشه در بهار واقع می شود .
جشن آزادی نام دیگری است که به این عید می دهند زیرا یهودیان به گفته خود از دست فرعون آزاد شدند .
نام دیگر این جشن عید فطیر یا عید مصا نام دارد .
از آنجا که یهودیان هنگام خروج از مصر فرصت کافی برای تهیه خمیر جهت پخت نان نداشتند، ناگزیر از خمیر ترش نشده «فطیر» استفاده کرده، نان فطیر ساختند که در زبان عبری «مَصا» نام دارد و یهودیان در این عید تنها مجاز به استفاده این نوع نان هستند .
و در این ایام یهودیان نباید به هیچ وجه از حامص (خمیر یا نانی که از گندم و جو تهیه شده باشد) استفاده بکنند و حتی آن را در خانه نگهداری کنند بلکه فقط می توانند به جای حامص از مصا استفاده کنند .
و اما قوانین مخصوص این ایام :
1- در روز دهم از ماه نیسان هر خانواده باید یک بره یا بز نر که حتما یک ساله باشد را تهیه نموده و یا اگر نمیتواند تهیه کند با همسایه ی خود به صورت شراکتی این کار را بکنند .
در عصر روز چهاردهم (شب عید) بره را قربانی کرده و مقداری از خون آن را بر در خانه ریخته و گوشت آن را باید بریان کنند (نباید بپزند و یا آب پز کنند حتی کله و پاه ی آن را ) و آن را به همراه نان فطیر بخورند و تا صبح بخورند و چیزی باقی نماند و اگر ماند آن را بسوزانند .
فقط یهودیان حق دارند از فطیر بخورند و هیچ غیر یهودی نباید از آن بخورد مگر آنکه غلام یهودیان باشد
2-پاک سازی حامص .
همانطور که گفته شد روز چهاردهم باید اعضای خانواده گوشه گوشه خانه را جستجو کرده و اگر حتی ذره ای حامص یافتند از خانه خارج سازند و تی ظروف آغشته به حامص را کاملا پاک و تمیز کنند .
3- در شبهای اول و دوم پسح، مراسم خاصی در خانه و با حضور اعضای خانواده برگزار می شود که شامل:
*گفتن قیدوش بر یایین (دعای مخصوص خوردن شراب مقدس) : چهار پیاله ی شراب که هر کدام نام مخصوصی دارند .
(پیاله خارج ساختن ، نجات دادن ، رهایی دادن ، گرفتن ) که هنگام خوردن هر یک به صورت معما از یکدیگر سوال می پرسند .
3- در شبهای اول و دوم پسح، مراسم خاصی در خانه و با حضور اعضای خانواده برگزار می شود که شامل: *گفتن قیدوش بر یایین (دعای مخصوص خوردن شراب مقدس) : چهار پیاله ی شراب که هر کدام نام مخصوصی دارند .
(پیاله خارج ساختن ، نجات دادن ، رهایی دادن ، گرفتن ) که هنگام خوردن هر یک به صورت معما از یکدیگر سوال می پرسند .
*خوردن مصا : بر سر سفره این شب، سه قرص مصا به یادبود سه جد بزرگوار بنیاسرائیل یعنی ابراهیم، اسحق و یعقوب قرار دارد.
* خوردن سبزی تلخ یا کاهو:که باید از قسمت شیرین شروع کرد تا به قسمت تلخ رسید .
*خوردن زیتون : که توسط برش های کوچک تزئئن شده .
*خواندن «هَگادا شل پسح» یکی از مهمترین بخشهای مراسم این شب است.
معنی «هَگادا» در زبان عبری «نقل کردن یا تعریف کردن» است.
این واژه تورات استخراج شده که خداوند در آن می فرماید: «در آن روز (وقایع خروج از مصر را) برای فرزندانت نقل کن و بگو...» .
سفر خروج باب 13 آیه 6.
هگادا گلچینی از منـابع مختلف مذهبی و ادبی یهود مانند تورات، میشنا، تلمود و دیگر کتب یهود درباره ی وقایع خروج از مصر و حواشی آن است که یهودیان، طبق آیه فوق موظفند در این شب به تعریف کامل آنها مشغول شوند.
حتی دانشمندان و علما نیز که خود به طور کامل از وقایع تاریخی آن زمان آگاه هستند، وظیفه دارند که مانند دیگر مردم (وحتی بیش از آنها) این فریضه را انجام دهند.
4- از روز دوم پسح خواندن دعای مخصوصی که "براخای عومر " نامیده می شود بر مردان یهود واجب است زمان گفتن براخای عومر از تاریکی هوا تا سپیده دم است.
این شمارش را باید هر شب آقایان به طور پیاپی و بی وقفه انجام دهند تا 7 هفته .
یعنی 49 روز بعد که میشود عید شاعووت (سالروز نزول تورات بر موسی) 5- ایام پسح، هشت روز ادامه دارد که دو روز اول و آخر آن «یُومطُوو» و تعطیل کامل مذهبی هستند.
در این ایام، تفیلاها (نماز .
دعا) شکل ویژه ای پیدا می کنند و بخشهایی ازتورات نیز هر روز قرائت می شود که تعنیت (روزه) و سوگواری هم در آن ممنوع است .
چون این ایام ایام شادی است .و حتی آنقدر شادند که معتقدند در دعاهایشان که در طول سال هم انجام میدادند باید قسمت های اعتراف به گناه را در این ایام حذف نمود .
در پایان این عید پس از خواندن تقیلا و دعاهای مخصوص یک جمله دعایی گفته میشود که همگی آمین می گویند و آن عبارتند از : « سال دیگر اورشلیم » یعنی ان شاءلله که سال بعد مراسم پسح را در اوشلیم و ارض موعود برگزار کنیم !
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1- (در سال 85 این عید از 5شنبه 24 فروردین آغاز می شود که البته آغاز آن از ساعت 19:27 روز 4شنبه 23 فروردین است و تا ساعت 20:11 روز پنجشنبه 31 فروردین ادامه دارد ) 2- ماه نیسان اولین ماه در تقویم عبری می باشد که از مهمترین ماه های یهودیان به حساب می آید .
3- در این مورد که به کدامین سمت حرکت کردند بسیار جای یحث است عده ی کثیری از تاریخ نویسان و همینطور توراتی تحریف شده ای که در دست است اشاره به این دارد که آنان به سمت کنعان حرکت کردند ولی اقوال دیگری نیز وجود دارد که جای تفکر دارد و اینکه بنی اسرائیل هرگز پس از مصر وارد کنعان نشدند !
توضیح مهم اینکه آنچه در این زمینه آموختم بر اثر تلمذ در محضر استادم جناب خونابه بوده است .
2 نوشته شده در شنبه نوزدهم فروردین 1385ساعت 16:57 توسط الحدید آرشیو نظرات صاحبان اصلی فلسطین کیانند (قسمت دوم) سلام مدتی در مثنوی تاخیر شد !
بدون هیچ بحث و نوشته ی حاشیه ای میرم سراغ ادامه ی سلسه مباحث وبلاگ با عنوان صاحبان اصلی فلسطین کیانند که یک قسمتش رو براتون نوشتم و اما قسمت بعد : در قبل ادعای صهیونیست ها مبنی بر مشروع بودن ادعاشون بر تصاحب فلسطین رو نوشتم و همینطور اینکه اولین ساکنان کنعان چه کسانی بودند که از آنها به نام یبوسیان نام بردم .
(به سه پست قبل مراجعه کنید ) ولی یبوسیان ، تنها ساکنان فلسطین نبودند .
بلکه فقط منطقه ای که در حال حاضر اورشلیم نامیده میشود و یا همان بیت المقدس خودمان ، در اختیار یبوسیان بوده .
یبوسیان یکی از قوم ها بوده اند .
اقوام دیگری چون آموریان ، آرامیان ، کنعانیان ، حِتیان ، عموئیان ، موآبیان ، ادومیان و......
نیز در منطقه ای که امروزه فلسطین نامیده میشود و اسرائیل داعیه ی تصاحب تمامی آن رادارد ، زندگی می کردند .
بدین ترتیب چگونه میتوان عبرانی ها را اولین ساکنین فلسطین دانست ؟
از لحاظ تاریخی این ادعا کاملا بی پایه و اساس است .
علاوه بر این باستان شناسان آثاری از وجود انسان در آن منطقه در 10000 سال پیش به دست آورده اند .( حدودا 6000 سال قبل از عبور حضرت ابراهیم !) پس فلسطین سرزمینی بدون ملت نبوده که یک ملت بدون سرزمین به نام بنی اسرائیل بخواهد آن را تملک کند !
از لحاظ مدارک و اسناد تاریخی نه تنها صهیونیسم پیروز این محکمه است بلکه محکوم نیز می شود .
و اما از جوانب دیگر نیز این مسئله را مورد بحث قرار دهیم .
گفتیم که یهودیان اینگونه طبق کتاب مقدس خود استدلال میکنند که خداوند ارض کنعان را به ابراهیم بخشید و به او گفت که این زمین را به تو و ذریه ی تو بخشیدم .
(سفر آفرینش باب 12 آیه ی 4 ) .
ما اگر این جمله از کتاب مقدس را با دید صحت بنگریم و آن را تایید کنیم .
باز هم دلیل بر این نمیشود که آن زمین از برای بنی اسرائیل باشد .
همانطور که میدانید و بنده نیز در قبل گفته بودم .
حضرت ابراهیم دو فرزند داشت به نامهای اسماعیل و اسحاق .
یعقوب که ملقب به اسرائیل است و فرزندانش که بنی اسرائیل نامیده میشوند همگی از نسل اسحاق هستند .
ولی اسماعیل نیز فرزند ابراهیم است .
همین کتاب مقدس نیز به اینکه خداوند به اسماعیل و ذریه ی او برکت داده است نیز اعتراف کرده است (سفر آفرینش باب 17 آیه 16) .
یهودیان مدعی هستند که همگی از نسل اسحاق هستند .
اعراب هم مدعی هستند که از نسل اسماعیلند .
حضرت اسماعیل نیز 12 فرزند داشت که بزرگترین آنها "نبط" نام داشته و نسل حضرت محمد (پیامبر عظیم الشان اسلام) نیز از "نبط" است .
با این تفسیر اگر خداوند بر ابراهیم وحی کرده که این زمین بر ذریه ی تو بخشیده شده .
پس این سرزمین تنها از آن یهودیان نیست .
بلکه همانقدر که بنی اسرائیل می تواند ادعای آن را بکند ، اعراب نیز همان مقدار داعیه ی تملک آن را میتوانند داشته باشند .
در قسمت های بعد ان شاءلله به تفصیل در این رابطه صحبت خواهم کرد و یک مژده به خوانندگان عزیز بدهم که پس از اتمام این سلسله مطالب "صاحبان اصلی فلسطین کیانند" آن را به صورت PDF در قالب یک مقاله ی مدون در اختیار عزیزان قرار میدهم .
با نظرات خود من را در این امر یاری کنید .
اگر سوالی داشتید بپرسید .
ان شاءلله سوال و جواب ها نیز در بخش انتهای این مقاله آورده میشود .
2 نوشته شده در سه شنبه پانزدهم آذر 1384ساعت 17:51 توسط الحدید آرشیو نظرات صاحبان اصلی فلسطین کیانند؟
سلام .
برای این دفعه تصمیم گرفتم بنا به امر و نظرات دوستان بیشتر به تاریخچه ی فلسطین بپردازم .
و اینکه ورود یهودیان به فلسطین چگونه بوده و...
.
چون این بحث خیلی مهمه .
و خیلی چیز ها هست که ماها هنوز ازش مطلع نیستیم .
خیلی از مردم هستند (وچه بسا ما ها) که وقتی میبینیم که هی میگن اسرائیلیان جنایت کار فلسطینی ها رو کشتند زدند بردند و...
میگیم که ای بابا .
چی کار به کارشون داریم ؟
اینجا سرزمین اجدادیشون بوده یه چند سالی آواره بودند بدبخت ها حالا اومدند توی سرزمین خودشون !
بذارید باشن دیگه !
و......
در ضمن ادعای صهیونیست ها اینه که چون اینجا سرزمین تاریخی ماست باید اینجا دولت یهودی درست کنیم !
پس برای همین هم میپردازیم به این مبحث .
از دوستان هم تقاضا دارم که اگه اشکالی دیدند حتما متذکر باشند ، اگه سوالی دارند بپرسند و اگه پیشنهادی دارند دریغ نکنند .
قسمتی از بیانیه ی رسمی اعلام موجودیت دولت اسرائیل در 14 ماه می 1948: « با توجه به حقوق طبیعی و تاریخی قوم یهود است که این دولت در فلسطین تاسیس شده » خب میبینیم که چگونه صهیوونیست ها با استفاده از مفاهیمی چون حق طبیعی !
تاریخی و وعده ی الهی مدعی تصاحب هستند .
حالا بهتره قبل از اینکه ما بخواهیم بگیم که کجای کارشون ایراد داره و این ادعا رو رد بکنیم بهتره خودمون از این ادعا اطلاع دقیق داشته باشیم .
و یه بار مرور کنیم اونها معتقدند که : """وقتی حضرت ابراهیم از بابل بنا به امر و وحی الهی به سمت کنعان و مصر رفت و وقتی به کنعان رسید خداوند به وی گفت که این ارض برای خاندان توست و من آن را به ذریه ی تو بخشیدم ، پس از آن اسحاق و یعقوب در کنعان (فلسطین ) زیستند .
بعد از مهاجرتشان به مصر و گذراندن آن دوره به همراه حضرت موسی از مصر به سمت فلسطین مهاجرت کردند و از آن زمان پیامبران و پادشاهانشان در آنجا حکمرانی کردند .داوود اورشلیم را پایتخت خود قرار داد و سلیمان معبدی بنا کردو.....
و بنی اسرائیل در آنجا ساکن بود تا بخت النصر پادشاه بابل آنها را تبعید کرد و آواره کرد و اورشلیم را ویران نمود .
در سال 70 پس از میلاد نیز تیتوس برای بار دو یهودیان را آواره کرد و شهرشان را تخریب کرد و از آن زمان یهودیان در سرتاسر جهان آواره و پراکنده شدند و در حال حاضر نیز باید از تمامی نقاط زمین یهودیان جمع شوند و در ارض موعود که خدا بهشان وعده داده است ساکن شوند و دولتی یهودی ایجاد کنند و ین است مشروعیت ایجاد اسرائیل !"""" خب دیدیم ادعای آنها را و اما پاسخ .
برای اینکه بحث طولانیه و اون رو نمیشه تو یه مطلب خلاصه کرد بالاجبار تو چند قسمت می نویسم .
و اما پاسخ : پاسخم را با چند سوال شروع میکنم !
آیا سرزمین فلسطین خالی از سکنه بوده و این منطقه منتظر بوده تا بنی اسرائیل از راه برسد و مدعی تصاجب آنجا شوند ؟
آیا تمدن های بزرگی که در اطراف این منطقه وجود داشته است (ایران در شرق .
مصر در غرب و یونان در شمال ) چنین اجازه ای میداده که سرزمینی با این امکانات و حاصلخیزی بی سکنه باقی بماند که فقط بنی اسرائیل از راه برسند و داعیه ی تملک آن را بکنند ؟
یعنی در آن دورانی که هر تمدن و کشوری با لشکر کشی سعی در وسعت قلمرو خود را داشته ، فلسطین بدون سکنه بوده و در این حالت بدون دسترسی بوده ؟
و فقط بنی اسرائیل توانستند به آنجا بیایند ؟
مطمئنا اینگونه نبوده است .
زیرا ساکنان اصلی و قدیمی ترین اهالی فلسطین ، یبوسی ها بوده اند که در اورشلیم میزیستند .
حتی نام اورشلیم نیز در قدیم یبوس نام داشته است .
و خود کتاب مقدس نیز اعتراف کرده است .
(سفر یوشع باب 18 .
آیات 16 و 28) و اما یبوسی ها چه کسانی بودند ؟
یبوسی ها قبیله ای از کنعانیان بودند که در یبوس میزیستند .
در قبل هم گفته بودیم و دلیل آوردیم که مسجدالاقصی از ابتدای خلقت زمین بنا شد در حدود 5000 سال قبل .
یبوسیان شهر خودشون رو به موازات مسجد و.
دور بخش جنوبی کوهی بنا کردند .
دیوارهای عظیمی هم دورتادور شهرشان کشیدند و آب را از چشمه ها به سمت شهر روانه کردند .
این تاریخی که ذکر کردم یعنی 5000 سال قبل .
یعنی 1000 سال قبل از اینکه حضرت ابراهیم از بابل به مصر بره و از کنعان عبور بکنه .
اگر هم به سفر آفرینش رجوع بکنید در باب 12 .
از آیه ی 4 به بعد .
که به طور خلاصه براتون میگم گفته شده که خداوند حضرت ابراهیم را امر کرد که به همراه همسر خود سارا و لوط(برادر زاده ی ابراهیم .
پسر هاران) به سمتی که تو را هدایت خواهم نمود برو !
و ابراهیم نیز در سن 75 سالگی چنین کرد .
وقتی به کنعان رسید ، کنعانی ها در آن ساکن بودند (!!!) خداوند بر ابراهیم ظاهر شد و به او گفت که من این سرزمین را به نسل تو خواهم بخشید (!) سپس به جنوب کنعان رفت و از آنجا به مصر روانه شد و ....
خب توی همین جا کلی مطلب هست که قابل ذکر هست .
و اینکه خود تورات هم برای چندمین بار اعتراف کرد که از قبل ساکنانی در کنعان میزیستند !
پس نمیتوان این را گفت که اونجا سرزمینی بی ملت بوده و بنی اسرائیل بعد از خروج از مصر آنجا را تصاحب کردند .
کنعان نه تنها در زمان خروج بنی اسرائیل از مصر که 3200سال پیش بوده ، بلکه از 5000 سال پیش در اونجا تمدن بوده و کنعانیان زندگی میکردن و یبوسیان هم در اورشلیم یا یبوس میزیستند .
پس این داعیه ای که آنجا بی ملت بوده کاملا پوچ است .
نکته ای دیگر این است که گفته شده که به سمتی که تو را هدایت خواهم کرد حرکت بکن !
پس حضرت ابراهیم به سمت مصر رفته نه به سمت کنعان و اگر هم به کنعان رفته برای عبور بوده است و فقط برای رسیدن به مصر خواسته از آنجا بگذرد پس این دلیل بر این نیست که کنعان برای بنی اسرائیل است !
نکته ای دیگر این است که گفته شده که خدا این سرزمین را به نسل ابراهیم خواهد بخشید .
چگونه میتوان بر صحت یا سقم این مطلب حرفی زد ؟
اگر یهودیان در طی این دورانی که هزاران بار متن کتاب مقدس را دستخوش تغییرات خود کردندبه جای این جمله مینوشتند که من نیمی از کره ی زمین را به تو بخشیدم ای ابراهیم .
ما مسلمین و یا ما مردم جهان بایست این را صحه بگذاریم و بگوییم چون در کتاب یهودیان که صحت آن مورد شک است اینگونه گفته شده پس بفرمایید این هم نیمی از کره ی زمین بگیرید و صفا کنید ؟
ان شاءلله در قسمت های بعد بیشتر به موضوع ساکنان اصلی کنعان و چگونگی اوضاع آن منطقه و همینطور سیر حرکت ابراهیم و خاندانش از بابل به مصر و از مصر به نقاط دیگر میپردازم .
این پست ه خیلی طولانی شد ببخشید ولی کمتر این دیگه جا نداشت .
حتما نظراتتون رو بگید .
سوالی داشتید بپرسید نهایتش بلد نیستم و میگم نمیدونم دیگه !
چیزی از هیچ کدوممون کم نمیشه !
به خاطر غلط های تایپی که مشاهده میکنید هم پوزش میخوام .
اینها از نتایج وقت کمه .
یا علی !
2 نوشته شده در دوشنبه چهاردهم شهریور 1384ساعت 11:58 توسط الحدید آرشیو نظرات سلیمان در یمن و نه در اورشلیم2 سلام خدمت تمامی دوستان عزیز .
به خاطر تاخیر چند روزه ببخشید رفته بودم مهمونی !
در مطلب قبلی در مورد نوار غزه و همچنین خروج(فرار) صهیونیست ها نوشتم .
در این مطلب پیرو مباحث قبلی می پردازیم به محل سکونت و حکمرانی حضرت سلیمان که بنا بر برخی نظرات ایشان در یمن بوده اند و نه در اورشلیم .
طی چند مطلب قبل دلایلی آوردیم .
در این مطلب هم چند دلیلی دیگر می آوریم و به این بحث خاتمه می دهیم .
: وادی نمل : خداوند در قرآن در سوره ی نمل آیه ی 17و18 در باره ی حضرت سلیمان فرموده اند : « و حشر لسلیمان جنوده من الجن والانس والطیر فهم یوزعون@ حتی اذا اتوا علی وادی النمل قالت نمله یا ایها النمل ادخلوا......» « سپاهیان سلیمان از جن و آدمی و پرنده گرد آمدند و آنها به صف می رفتند تا به وادی مورچگان رسیدند مورچه ای گفت ، ای مورچگان به لانه ی خود بروید .....» در اینجا به محلی که مورچگان در آن بودند ، وادی النمل گفته شده .
این وادی نمل در حال حاضر نیز موجود است و در محلی به نام «مِخلاف خَولان رُداع» در یمن است .
عین القِطر : خداوند در سوره ی سبأ آیه ی 12 می فرماید : «و لسلیمان ریح غدوها شهر و رواحها شهر و اسلنا له عین القطر .....» «و باد را مسخر کردیم بامدادان یک ماهه راه می رفت و شبانگاه یک ماه راه .
و چشمه ی مس را برایشان جاری ساختیم ....» قِطر یعنی مس و عین القطر نیز یعنی چشمه ی مس .
و این چشمه ی مس به همین نام در یمن است .
و اصلا چشمه ی مسی در اورشلیم وجود ندارد !!!و.......
همانطور که دیدیم برخی شواهد این نظر را تایید می کند .
اگر در این مورد اطلاعات بیشتری می خواهید می توانید به جلد دوم از کتاب پژوهه ی صهیونیت مراجعه کنید .که منبع قسمتی از مطالبم در این مورد بوده است .
البته خدمت خوانندگان عزیز عرض کنم که آنچه گفته شد و ادعایی که شد زیاد نیز دور از ذهن نیست و امکان درستی آن زیاد است .
حال اینکه حضرت در یمن می زیسته خود دلیلی است بر اینکه در اورشلیم نبوده و معبدی در اورشلیم برپا نکرده است که حال یهودیان بخواهند بر سر آن نظراتی بدهند وحکم تخریب قدس شریف را بدهند تا شاید معبدی در زیر آن باشد .
اینان همان بنی اسرائیل هستند .
همانانی که برای آن گاوی که حضرت موسی برایشان دستوراتی را صادر کرده بود و ایراد بنی اسرائیلی میگرفتند .
اینان با اینکه چندین مرتبه در سالهای اخیر تونل ها و حفاری هایی در قسمت تحتانی قدس شریف انجام داده اند و هیچ نیافتند و فقط قنات های آب دستگیرشان شده باز هم خواستار تخریب مسجد هستند .
و عقیده شان این است که اگر هم بقایایی از معبد نباشد ما در انجا آن معبد را بازسازی میکنیم .
از نو میسازیمش .
احتیاجی نیست که معبدی باشد یا بوده باشد .
اذهان ملیاردها انسان را با اکاذیبی تاریخی پر کرده اند و قصر آمال خود را بر آن می خواهند استوار کنند .
ان شاءلله در آینده به مباحث جدی تری خواهیم پرداخت تا شناخت بهتری نسبت به مسائل پیرامونی و درونی یهود ، صهیونیسم ، اسرائیل و....
داشته باشیم .
به امید آزادی قدس شریف یا علی !
2 نوشته شده در دوشنبه سی و یکم مرداد 1384ساعت 11:46 توسط الحدید آرشیو نظرات سلیمان در یمن .
و نه در اورشلیم سلام .
بدون حرف اضافه به ادامه ی مبحث قبل می پردازم .
: تا آنجا گفتم که حضرت سلیمان در قرن ۸ قبل از میلاد می زیسته (سال۷۴۵) .
کشور سبأ نیز در ۸۰۰ سال پیش از میلاد شکل گرفت .
بر اساس آیات قرآن و روایات اسلامی و همچنین همین کتاب مقدس حکومت بلقیس که در یمن بوده همزمان با حکومت حضرت سلیمان بود .
(در سفر اول پادشاهان باب دهم و همچنین در سفر دوم تواریخ باب ۹ به این موضوع پرداخته و گفته که ملکه ی سبأ آوازه ی حکومت سلیمان را شنید و....
) با این حساب پس مشخص میشود که هر دو در قرن هشت قبل از میلاد می زیسته اند و این ادعای یهودیان مبنی بر اینکه معبد در دوره ی حضرت سلیمان و در قرن دهم پیش از میلاد ساخته شده است کذب است در حالی که آن حضرت در آن قرن اصلا به دنیا هم نیامده بود !!!
پس تا اینجای کار اینکه هر دو در یک زمان میزیسته اند .و اما اینکه حضرت سلیمان در یمن زندگی می کرده و نه در اورشلیم !
در سوره ی نمل آیات ۲۰-۲۳ .
اینجنین آمده که :«حضرت سلیمان در میان مرغان جستجوکرد و گفت چرا هدهد را نمیبینم آیا از غایبان است ؟
او را عذابی شدید می کنم و یا سرش را می برم .
مگر آنکه برایم دلیلی روشن موحه بیاورد ..(فمکث غیر بعید) پس دیری نپایید که( هد هد آمد و ) گفت از چیزی آگاهی یافتم که تو نیافتی و برای تو از سبأ گزارشی درست آوردم .من آنجا زنی یافتم که بر آنها سلطنت می کرد و از هر چیزی به او داده شده بود و تختی بزرگ داشت و.....
» حتما داستانش را شنیدید من هم قصد تعریف داستان ندارم .
حضرت سلیمان در میان مرغانش نگاه کرد ولی هد هد را ندید .
مدت زیادی طول نکشید که هدهد آمد و گفت که ملکه ای دیدم و.....
خب اینکه میگوید مدت زیادی طول نکشید و مکث غیر بعید .
یعنی اینکه فاصله ی قصر ملکه ی سبأ با محل حکومت سلیمان فاصله ی زیادی نداشته و در حد چند ده کیلومتر بوده .
و نه اینکه از یمن تا اورشلیم که بیش از هزار کیلومتر است !
دلیل دیگر اینکه باز هم در قرآن آمده که حضرت سلیمان نامه ای خطاب به بلقیس نوشت و آن نامه را به هدهد داد تا به نزد ملکه ی سبأ ببرد .
و....(آیات ۲۸-۳۱ سوره نمل) .
این درصورتیست که بردن نامه و انتظار برای آوردن نامه توسط هدهد زمان زیادی طول نکشیده است و این هم در نزدیکی فاصله موکد است .
دلیل دیگر اینکه در کتاب مقدس در سفر دوم تواریخ باب نهم پس از آنکه از دیدار بلقیس و رفتن او به نزد سلیمان می گوید ، ذکر می کند که :«ملکه ی سبأ برای سلیمان هدایای زیادی داد ، این هدایا عبارت بود از : چهارتن طلا - سنگ های گران قیمت - چوب صندل و...» .
در ادامه نیز مینویسد که سلیمان به ملکه علاوه چیزهایی که وی میخواست ، هدایایی به ارزش همان هدایا به او داد سپس ملکه ی سبا و همراهانش به مملکت خود بازگشتند .
و...
از اینها ما باز می توانیم نتیجه بگیریم که فاصله ی مکانی آن دو کم بوده چرا که ۴تن طلا و مقادیر زیادی سنگ و چوب کم نیستند که بلقیس آنها را بخواهد در یک مسافت طولانی از یمن تا اورشلیم برای سلیمان ببرد و علاوه بر آن نیز سلیمان هم هدایایی بیش از آنچه بلقیس آورد به او بدهد و باز بلقیس آنها را از اورشلیم به یمن ببرد .
هزاران کیلومتر این میان است و حرف از ده ها هزار کیلو سنگ و طلا و چوب....
باز هم می توان نتیجه گرفت حضرت سلیمان در یمن بوده است .
علاوه بر اینها باستان شناسان و تاریخ نگاران محقق دریافته اند که «قصر صرواح» که در یمن است همان قصر سلیمان بوده و «قصر قشیب» نیز که در یمن است قصر بلقیس بوده است و شواهد تاریخی و باستان شناسی این نظر را تایید می کند !
علاوه بر اینها دلایل متقن دیگری نیز موجود است که در مطلب بعدی ذکرشان میکنم .
امیدوارم این مطلب خوب و مفید باشد .
نسخه PDF کتاب مقدس (در ضمن حجم این فایل بیش از 12 مگ است ) یا علی!