بشر در تمام ادوار زندگی به وجود صانعی برای جهان اعتقاد داشته و این عقیده از عقاید کهن و راسخ او بوده است که هیچ گاه در صحت و استواری آن به خود شک راه نداده است.
دانشمندانی عالیقدر، فلاسفه گرانمایه ، محققان و کاشفان و مخترعانی بزرگ که در پی ریزی تمدن و پدید آوردن علوم و آرا بشری سهم به سزایی داشته و دارند چنین می گویند:
« نظامات کافی آفرینش، اثر یک اندیشه بزرگ و آفریننده ای توانا است، زیبایی طبیعت و رنگ آمیزی حیرت آور ، و نقش و نگار ظاهر جهان اثر نقاش چیره دستی است که از روی حکمت و دانش بی کران خود به جهان هستی بخشیده و هر جزئی از اجزا آنرا روی نقشه و اندازه گیری خاصی آفریده است».
و نیز در طول تاریخ مردانی پاک و دور از هر نوع آلودگی را می شناسیم، که خود را سفیران و پیامبران الهی معرفی نموده اند ، و در انجام رسالت خود از هر نوع فداکاری و جانبازی دریغ نکرده اند ، تا آنجا که گروهی از آنها جان و زندگی خویش را در راه ارشاد و هدایت مردم از دست داده اند. بدیهی است که یک چنین فداکاری همه جانبه حاکی از اعتقاد راسخ آنان به صدق گفتار خود می باشد.
اینجا این پرسش پیش می آید که : آیا اعتقاد چنین جمعیتهای انبوه که در میان آنها متفکران بزرگ و پی افکنان علوم و مردانی صالح و پاک وجود دارد، کافی نیست که ما را به صحت اعتقاد آنان معتقد سازد! حقیقت اینست که پاسخ داده شود:
آری ، ولی اگر کسی بگوید : نه، از او سوال می شود که آیا اتحاد و اتفاق اکثریت افراد بشر به وجود خدا، لااقل باعث نمی شود که احتمال دهیم که عقیده آنان صحیح بوده و برای جهان خالق و صانعی باشد. هرگز نمی تواند این احتمال را انکار کند بلکه با مراجعه به وجدان خود به خوبی میابد که وجود چنین احتمالی را نمی توان نادیده گرفت.
در اینجا انسان دچار تردید و دو دلی و اضطراب می گردد، زیرا اگر بخواهد این احتمال را نادیده بگیرد و راه تحقیق و بررسی را برخود ببندد همیشه این نگرانی و ترس را دارد که شاید گفتار آنان راست باشد و من در اثر سهل انگاری گرفتار عذابهای دردناک شوم.
برای رفع این اضطراب و نگرانی به حکم عقل لازم است به بحث و بررسی بپردازد تا روح و روان را از فشار شکننده شک و تردید آزاد نماید . و خود را برای همیشه از نگرانی نجات دهد و از یک آرامش و سکون مخصوصی برخوردار گردد.
هر عاقل و خردمندی می داند که اجتناب از هرگونه ضرر مهم گرچه آن ضرر احتمالی باشد نه قطعی، لازم است و اصولا اجتناب از ضرر قطعی و محتمل فطری بشر است و لذا گاهی انسان به گفتار یک کودک و یک فرد عادی ترتیب اثر می دهد و به فکر تحقیق و جستجو می افتد پس چطور می تواند به گفتار پیامبران و دانشمندان بزرگ که بر فرض صحت ، ضرر آن قابل جبران نیست ترتیب اثر ندهد و حتی از مطالعه و بررسی و تحقیق هم خودداری کند.
اشکال نخست: با کشف علل طبیعی نیازی به «خدا» نیست!
با این اشکالات چگونه به خدا ایمان بیاوریم؟
برخی از انسان ها می گویند: اعتقاد به خدا از بابت جهل بشر بوده است زیرا وی از یک طرف از علل بسیاری از پدیده ها و حوادث مانند زلزله ، طوفان ، ماه گرفتگی ، خورشید گرفتگی و علل بسیاری از بیماری ها آگاه نبود از طرف دیگر به حکم عقل و تجربه که برای هر پدیده ای علتی قائل بود از این جهت ناچار شد که برای هر یک از پدیده ها علتی فرض کند ، ولی چون به علل واقعی برای هر یک از پدیده ها راه و آشنائی نداشت ناچار شد برای همه آنها علتی به نام خدا فرض کرده و او را سرچشمه همه حوادث بداند اکنون که علل بسیاری از حوادث و پدیده ها روشن گردیده است و بشر در مسیر کشف علل بخش دیگر از مجهولات خود گرفته است دیگر، برای این عقیده ( که علت همه چیز خداست ) محلی باقی نمی ماند. کسانی که چنین اعتقادی مبنای کارشان است مادیها نام دارند.