روانشناسان تبهکاری را به مسائل شخصیتی و مسئله سازهگاری یا عدم سازگاری فرد با هنجارهای اجتماعی منسوب می کنند. پیروان روانشناسی مکتب فروید بر این بار بودند که روان بطور اعم بر شخصیت بطور اخص دارای دو جنبه نا خداگاه و خود آگاه است . تجربه های کودکی بویژه ارتباط کودک با مادر نقش اساسی در روشد شخصیت فرد ایفا، میکند طبق این دیدگاه رفتار جنایی در دروان انسان جای دارد و چنین رفتاری بیماری و ناسازهگاری ایجاد می کند ، فروید روانشناس : مجرم را فردی میبیند که خود ناقص و معیوب دارد . طبق نظر او خود از سه جنبه نهاد ، من ، فرامن تشکیل شده است : نهاد: شامل تمایلات و احساسات ناخداگاه است فرامن: وجدان و خواسته های مورد پسند جامعه است که در اثر آموزش و تربیت در فرد بوجود می آید . حد وسط این دو من قرار دارد قسمت آگاه و منطقی فرد که بیت نهاد و من برتر از یک طرف و از طرف دیگر با دنیایی واقعیت در ارتباط است و بین آنها تعادل برقرار می کند از دیدگاه فروید جرم در نتیجه یک من ضعیف که تحت کنترل نهاد در آمده و باعث احساس گناه در فرد شده بوجود می آید .الگوی طبیعی در هر احساس گناه یا ناراحتی افراد را از انجام خلاف باز می دارد این الگو در دوران کودکی وقتی نیازهای درونی وتکانهای خاص بویژه انگیزه جنسی و پرخاشگردی روشد می کند شکل میگیرد . بطور خلاصه روانشناسان پیرو مکتب فروید رفتار جنائی و مجرمانه را پاسخ به قسمتی از شخصیت می دانند که سرکوی شده است .
جرم چیست و مجرم کیست
مجرم کسی است که مرتکب جرم میشود اما تعریف جرم آسان نیست جرم به عملی گویند که وجدان جمعی را جریحه دار کند به بیان دیگر هر فعل یا ترک فعلی که نظم ، صلح و آرامش اجتماعی را مختل سازد و قانون برای آن مجازاتی تعیین کرده باشد جرم محسوب میشود و بالاخره تعریف عملی و حقوقی جرم چنین است: جرم عملی است که بر خلاف یکی از موارد قانون مجازات عمومی هر کشور است و مجرم کسی است که در زمان معین عمل او خلاف مقررات قانونی رسمی کشور باشد
انواع جرم
جرم عبارت از عملی که قانون را نقض کند و به بیان دیگر هر عملی که دارای دو شرط زیر باشد جرم است
1. رفتاریکه بیش از حد قابل قبول و مخرب باشد
2. رفتاریکه کنترل آن از طریق احکام غیر رسمی به تنهایی دشوار باشد .
انواع جرم را به سادگی میتوان به چهار دسته گروه بندی کرد:
جرمهای جانی ، جرمهای مالی ، جرمهای بدون قریانی ، جرمهای دولت مندان و قدرتمندان