دانلود مقاله مرتضی مطهری و علی شریعتی

Word 479 KB 16911 45
مشخص نشده مشخص نشده مشاهیر و بزرگان
قیمت قدیم:۲۴,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۹,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • اصلاح دین = اصلاح حوزه
    اصلاح طلبى مطهرى در یک حرکت دایره وار پس از مدتى به همان نقطه آغازین حرکت او رسید.

    مطهرى که از اصلاح حوزه به اصلاح دین رسید وقتى دریافت اصلاح دین ممکن است به انحراف آن منجر شود به اصلاح حوزه و تلاش براى دردست گرفتن پرچم اصلاح طلبى دینى از سوى حوزویان رسید.
    شاید این پرسش پیش پا افتاده به نظر آید که «اگر مرتضى مطهرى در عهد و عصر ما زنده مى ماند اصلاح طلب مى شد یا محافظه کار؟»؛ اما پاسخ دادن به این پرسش درواقع نسبت میان ما و مطهرى را روشن مى سازد و بى توجه به پیچیده اندیشانى که معتقدند چنین گزینه هایى گویاى گذشتگان ما نیست یا اغراق گرایانى که گمان مى کنند افرادى چونان مطهرى مى توانستند یک تنه مسیر تاریخ را عوض کنند و گزینه هایى فراخ تر را در اختیار ما قرار دهند، باید اذعان کرد نه مطهرى راهى متفاوت از آنچه امروز ما طى مى کنیم داشت و نه ما هنوز از عهده پاسخگویى به پرسش هایى که او در طرح آنها نقش داشت برآمده ایم.

    از سوى دیگر نقش مرتضى مطهرى در شکل گیرى مبانى جمهورى اسلامى چندان زیاد است که شکاف ها و چالش هاى کنونى (در حوزه سیاست و دیانت) را بدون رجوع به او نمى توان شناخت.

    بنابراین جست وجوى نسبت مرتضى مطهرىو عصر ما امرى سرگرم کننده و تلاشى بیهوده نیست بلکه به یک معنا کلید ورود به مباحثه هاى معاصر است.
    از مطهرى دو چهره و تابلوى فکرى در دست است: یک تابلو در دست اصلاح طلبان دینى است.

    کسانى که روزگارى طولانى زیر عکس مطهرى نشستند و عکس هاى یادگارى گرفتند.

    مى دانیم که مطهرى در میان روحانیان معاصر از زمره افراد متفاوتى بود که بیش از حوزویان با دانشگاهیان رابطه داشت.

    آخرین خانه اى که او از آن خارج شد منزل دکتر یدالله سحابى بود.

    از سال ۱۳۳۱ تا سال ۱۳۵۸ در تهران به سر برد و بیش از آنکه به عنوان مدرس حوزه علمیه قم شناخته شود، استاد تمام وقت دانشگاه تهران بود.

    مطهرى پیش از دانشگاهى شدن مدت زمان کوتاهى را در حوزه علمیه مشهد (۱۶ _ ۱۳۱۰) سپرى کرد و آنگاه مدت بیشترى را در حوزه علمیه قم (۳۱ _ ۱۳۱۶) به عنوان یک طلبه علوم دینى نزد استادانى مانند آیت الله بروجردى، آیت الله امام خمینى و علامه طباطبایى تحصیل کرد اما دوره درخشان حیات فکرى مطهرى در دوره پایتخت نشینى او بوده است.

    درباره علل مهاجرت وى از قم به تهران روایت هاى مختلفى در دست است.

    یکى از مشهورترین آنها حکایت از آن دارد که میان شاگرد و استاد؛ آیت الله مطهرى و آیت الله بروجردى فاصله و گلایه رخ داده بود.

    مرحوم بروجردى با وجود همه روشن اندیشى هاى خویش در برابر پاره اى اصلاحات در حوزه علمیه قم بدگمان بود.

    مخالفت ایشان با تحصیل دانشگاهى، تدریس فلسفه و فعالیت سیاسى طلاب در مجموع تصادم هایى را با دو استاد حوزه و آموزگار مطهرى (یعنى آیت الله خمینى و علامه طباطبایى) فراهم آورد که عواقب آن به آیت الله مطهرى هم رسید.

    مرحوم بروجردى البته در مخالفت با این موارد هریک استدلال و مبنایى داشت که گذر زمان زاویه نگاه ایشان را نه از منظر جمود که از منظر استقلال حوزه ثابت کرد اما در آن زمان نتیجه کار، دور شدن علامه طباطبایى از نهاد مرجعیت، سکوت اختیار کردن آیت الله خمینى و هجرت آیت الله مطهرى از قم بود.

    مطهرى هم مانند علامه طباطبایى اهل فلسفه و حکمت بود و هم مانند آیت الله خمینى اهل مبارزه و سیاست و بر آن دو چیزى هم افزود و آن ورود به محیط دانشگاه بود.

    دانشگاهى که رضاخان پهلوى براى مقابله با نهاد سنتى آموزش یعنى حوزه ساخته بود اکنون پذیراى مردى معمم و دانش آموخته در همان نهاد سنتى بود.

    مرحوم مطهرى همچنین پاره اى آداب مرسوم حوزویان را کنار نهاد و همچون یک دانشگاهى زندگى کرد.

    خانه اى در قلهک تهران (منطقه اى خوش آب و هوا) اختیار کرد و از اتومبیل براى عبور و مرور استفاده کرد و با افراد «فکل کراواتى» رفت و آمد کرد.

    مهدى بازرگان، یدالله سحابى و على شریعتى از مشهورترین دوستان مدرن مطهرى بودند.

    مطهرى طى اقامت خود در تهران بیش از پیش چهره یک استاد دانشگاه را به خود مى گرفت.

    به نهادهاى مدنى مدرن (مانند انجمن هاى دانشجویى، پزشکى و مهندسى) مى رفت.

    بر بالاى منابرى که براى او تدارک مى دیدند به جاى مرثیه و مدحیه، خطبه و خطابه مى خواند و سخنرانى علمى مى کرد.

    در حوزه هاى علمیه، طلاب دین یا مبلغ مى شوند یا مدرس یا مرجع تقلید.

    رسیدن به درجه مرجعیت آرزوى هر طلبه هوشمندى است و مبلغ دین شدن کف آمال یک طلبه را تشکیل مى دهد اما مطهرى هرگز در رویاى مرجعیت فرو نرفت.

    پیش از او هم، علامه طباطبایى ترجیح داده بود استعداد و توان خود را مصروف فلسفه کند تا فقه، همچنان که آیت الله خمینى اگر با محدودیت در تدریس فلسفه مواجه نمى شد شاید به راهى دیگر مى رفت اما مطهرى با همه توان اجتهادى و فقهى خویش نه فقط مدرس فلسفه که محقق و مبلغ دین شد؛ به ساده کردن پرسش هاى دینى پرداخت و سعى کرد پاسخ هایى صریح و صحیح به آنها بدهد.

    اولین این پرسش ها درباره نظام آموزشى حوزه هاى علمیه بود.

    مطهرى اولین و شاید مهم ترین حوزوى همه تاریخ حوزه است که از در نقد نهاد حوزه مى آید تا جایى که آن را «یک درخت آفت زده» (پیرامون انقلاب اسلامى، ،۱۳۶۱ ص ۱۴۶) مى خواند و خواستار شناسایى و حل مشکل اصلى سازمان روحانیت مى شود.

    هنگامى که رئیس حوزه علمیه قم آیت الله بروجردى درگذشت؛ استاد مطهرى به همراه علامه طباطبایى، مهندس بازرگان، آیت الله بهشتى، آیت الله طالقانى و گروهى دیگر از دینداران روشن اندیش با نگارش و تدوین کتاب «مرجعیت و روحانیت» خواستار اصلاح نهاد حوزه شدند و نقد را از درون خویش آغاز کردند.

    بدین ترتیب اگر قرار بر آن باشد که مارتین لوترى براى اسلام پیدا شود آن لوتر، مطهرى است.

    مطهرى نیز مانند لوتر از درون حوزه برخاسته بود و به نقد روحانیت پرداخت.

    عمده ترین نقدهاى مرحوم مطهرى بر حوزه هاى علمیه ارتزاق آنان از راه دین، عوام زدگى روحانیت، عدم تعبیه نهادهایى که ورود طلاب را به حوزه ها کنترل کنند و تورم علم فقه و اصول است.

    مسائلى که تاکنون چنین به صراحت توسط هیچ روشنفکرى بیان نشده و بیان ناتمام برخى از آنها از سوى یکى از اصلاح طلبان دینى (عبدالکریم سروش) به بدترین نتیجه گیرى ممکن (بستن باب بحث) منتهى شد.

    آیت الله مطهرى در سال هاى بعد به اجتهاداتى کامل در مفاهیمى مانند حجاب ، عدالت، کار، ربا، آیین هاى عزادارى، ملیت و...

    دست زد که هنوز در نوع خود بکر و بى نظیر است.

    او به صراحت گفت که عدالت معیار دیانت است نه برعکس، یعنى دین باید عادلانه باشد نه عدالت، دینى.

    همچنین مطهرى محور نگاه، اقتصادى اسلام را از مالکیت به کار منتقل کرد و درباره ربا به گشودن باب تازه اى همت گمارد که نگاه بدبینانه سنتى به بانکدارى مدرن را منتفى اعلام مى کرد.

    مطهرى همچنین این شجاعت را داشت که افراط در عزادارى و نسبت دادن امور غلوآمیز به امامان شیعه را نقد کند (امرى که حتى آیت الله بروجردى در آن ناموفق بود)، اهل سنت را نه تنها به رسمیت بشناسد بلکه خواستار پیوند برادرى با آنان شود و در مقابل کسانى که اهل کتاب را به اهل سنت ترجیح مى دادند از اهمیت امر فلسطین سخن بگوید.

    او ابا نداشت که خواستار شناسایى شمر امروز شود و بگوید سنت هاى ظلم ستیزانه شیعه در زمان متوقف نمى شود بلکه مى توان موشه دایان را امروز بدل از یزید گرفت.

    مرحوم مطهرى همچنین اولین روحانى شیعه بود که مفهوم مدرن ملت را از مفهوم سنتى آن جدا کرد؛ در گذشته دو ملت بیشتر وجود نداشتند ملت اسلام و ملت کفر اما مطهرى درباره ملت ایران سخن گفت که مفهومى اخص از ملت اسلام بود همچنان که مطهرى باب فلسفه تاریخ و فلسفه سیاسى را در حوزه باز کرد و اولین کتاب ها را در این باره نوشت.


    این چهره از مطهرى چهره اى اصلاح طلب است.

    مطهرى تقریباً تمام سال هاى بارورى حیات فکرى خود را در قالب این نقش ایفا کرده است.

    کار او بدان جا رسید که به عمومى ترین حوزه هاى زندگى شهرى مدرن وارد شد.

    تجربه هایى از ژورنالیسم و داستان نویسى در مجموعه مقالاتى که او براى مجله زن روز درباره حجاب نوشت یا مجموعه داستان هایى که در قالب داستان راستان به نگارش درآورد از زمره فهم عمیق او براى تحت تاثیر قرار دادن طبقه متوسط جدیدى بود که او نمایندگانش را در دانشگاه ها دیده بود.

    مطهرى درک کرده بود که با زبان غامض حوزه ها (که در آن شمار واژگان فارسى اندک بود) و در قالب مباحث شاذ فقهى و اصولى نمى توان با جوانان طبقه متوسط ارتباط برقرار کرد.

    دغدغه او براى تداوم این ارتباط تا زمان انقلاب اسلامى ایران پابرجا بود.

    مطهرى یکى از اولین کسانى بود که فهمید ادغام دو مفهوم حکومت اسلامى و حکومت روحانى ممکن است پیروزى انقلاب اسلامى را در معرض تردید هاى جدى قرار دهد، بنابراین به شبهه زدایى از مفهوم حکومت دینى پرداخت.

    تلاش مطهرى براى طرح مسئله آزادى با وقوع انقلاب شدت گرفت.

    اگر در گذشته مسئله عدالت موضوع مکرر مقالات و گفتار هاى او بود به تدریج آزادى در آثار مطهرى چنین مقامى یافت.

    طرح قاعده «دموکراسى شکل است و دین محتوا» میراث مطهرى است که هنوز روشنفکرى دینى گامى از آن فراتر نرفته است.

    طرح تئورى «نظارت فقیه» به عنوان معناى اصلى «ولایت فقیه» نیز گرچه به نظر مى رسد نظریه اى جدید است اما در واقع بازخوانى آخرین دغدغه هاى مرحوم مطهرى است.

    مطهرى در کنار تلاش هاى نافرجام براى طراحى یک فلسفه سیاسى در سال هاى بعد نسلى از فعالان سیاسى را با همین آموزه ها پرورش داد که اکنون در عصر ما هسته مرکزى اصلاح طلبان را تشکیل مى دهند.

    مهم ترین این افراد عبدالکریم سروش بود.

    سروش تا مدت ها وارث مطهرى شمرده مى شد.

    چه آن زمان که «یادنامه استاد مطهرى» را تدوین مى کرد چه زمانى که در سالگرد شهادت او سخنرانى مى کرد.

    انقلابیان جوان هم در روزگارى که شریعتى به دلیل پاره اى رفتار هاى خارج از نظام هوادارانش مورد تایید حاکمیت نبود ترجیح مى دادند به دامان مطهرى پناه ببرند.

    مطهرى در این سا ل ها البته چندان مطلوب سنت گرایان نبود اما روحانى بودنش سبب مى شد حمایت از او آسان تر از حمایت از شریعتى باشد.

    در عین حال روابط اخلاقى و عاطفى مرحوم مطهرى با روشنفکرانى مانند مرحوم بازرگان مانع از آن مى شد که حتى منتقدان روحانیت فضائل مطهرى را انکار کنند.

    اما مطهرى نماند تا اصلاح طلبى ناتمام خویش را در کوره جان هاى پس از انقلاب اسلامى به پایان رساند.

    از این زمان تابلوى دیگرى از آن مرحوم در دست ها چرخید و بر دیوار ها نصب شد.

    این تابلو در دست محافظه کاران دینى است.

    محافظه کارى در اینجا به معناى همه کسانى است که سنت ها را محصول عقلانیت و تجربه نسل هاى گذشته مى دانند و هرگونه بازنگرى و تجدیدنظر طلبى در آنها را منوط به مقدمات سخت گیرانه اى مى دانند که از عهده هر کسى برنمى آید.

    مطهرى البته از جمله افرادى است که شایستگى چنین اصلاح و بازفهمى را داشت اما محافظه کاران سعى دارند مطهرى را از زاویه مخالفت هاى او با نوگرایى هایى خارج از اصول و ضوابط سنت اسلامى بشناسند.

    از مطهرى دو چهره و تابلوى فکرى در دست است: یک تابلو در دست اصلاح طلبان دینى است.

    خانه اى در قلهک تهران (منطقه اى خوش آب و هوا) اختیار کرد و از اتومبیل براى عبور و مرور استفاده کرد و با افراد «فکل کراواتى» رفت و آمد کرد.

    مطهرى اولین و شاید مهم ترین حوزوى همه تاریخ حوزه است که از در نقد نهاد حوزه مى آید تا جایى که آن را «یک درخت آفت زده» (پیرامون انقلاب اسلامى، ،۱۳۶۱ ص ۱۴۶) مى خواند و خواستار شناسایى و حل مشکل اصلى سازمان روحانیت مى شود.

    هنگامى که رئیس حوزه علمیه قم آیت الله بروجردى درگذشت؛ استاد مطهرى به همراه علامه طباطبایى، مهندس بازرگان، آیت الله بهشتى، آیت الله طالقانى و گروهى دیگر از دینداران روشن اندیش با نگارش و تدوین کتاب «مرجعیت و روحانیت» خواستار اصلاح نهاد حوزه شدند و نقد را از درون خویش آغاز کردند.

    آیت الله مطهرى در سال هاى بعد به اجتهاداتى کامل در مفاهیمى مانند حجاب، عدالت، کار، ربا، آیین هاى عزادارى، ملیت و...

    این چهره از مطهرى چهره اى اصلاح طلب است.

    طرح قاعده «دموکراسى شکل است و دین محتوا» میراث مطهرى است که هنوز روشنفکرى دینى گامى از آن فراتر نرفته است.

    طرح تئورى «نظارت فقیه» به عنوان معناى اصلى «ولایت فقیه» نیز گرچه به نظر مى رسد نظریه اى جدید است اما در واقع بازخوانى آخرین دغدغه هاى مرحوم مطهرى است.

    چه آن زمان که «یادنامه استاد مطهرى» را تدوین مى کرد چه زمانى که در سالگرد شهادت او سخنرانى مى کرد.

    در صدر این اصول سنتى دانش فلسفى مطهرى قرار داشت.

    مهم ترین مقیاس مطهرى براى سنجش حقیقت و حقانیت اندیشه ها نه دین که «منطق» بود.

    مطهرى «در آشنایى با علوم اسلامى» یک مبناى ثابت براى جهانى متغیر به رسمیت مى شناسد و آن پذیرش بدیهیاتى است که در دانش ازلى انسان به رسمیت شناخته شده است.

    مهم ترین این بدیهیات در دستگاه فلسفى مطهرى «فطرت» است.

    فطرتى که مبناى عدالت، حقوق و آزادى ها را تشکیل مى دهد.

    مطهرى در عین حال طى سال هاى پایانى عمر خویش درمى یافت که انحراف هایى از مسیر نوگرایى و اصلاح طلبى دینى وجود دارد.

    مهم ترین این انحراف ها رشد و نفوذ چپ گرایى اسلامى بود.

    مطهرى متوجه شد تفاسیر عدالت خواهانه از اسلام در حال تخفیف این دین به ایدئولوژى جمع گرایانه اى است که در آن از وجوه فردى و معنوى اسلام خبرى نیست.

    مطهرى متفکرى صدرایى بود که فلسفه، دین و عرفان را درهم مى آمیخت اما در اندیشه چپ اسلامى از فلسفه و عرفان خبرى نبود و به جاى آن ماتریالیسم و اگزیستانسیالیسم مارکس و سارتر وارد اسلام شده بود.

    به همین جهت مرحوم مطهرى به دفاعى همه جانبه از فرهنگ ایرانى / اسلامى برخاست.

    از حافظ و حلاج دفاع کرد و این تصور که آنان مردانى دهرى مسلک بودند و از اسلام همچون پوسته اى براى زیربناى الحادى خود استفاده مى کنند را رد کرد.

    مطهرى در حالى که خطیب ختم بنیان گذاران مجاهدین خلق بود و به نشانه احترام به آنها تا مدت ها از خضاب کردن محاسنش خوددارى کرده بود و به امام خمینى تلویحاً سفارش مى کرد از اینان دفاع کند در ادامه راه دریافت که راه مجاهدین به مارکسیسم ختم مى شود.

    درک جدید مطهرى او را به نقد قرائت علم گرایانه (ساینتیستى) مرحوم بازرگان و جامعه گرایانه (سوسیالیستى) مرحوم شریعتى هدایت کرد و اگرچه حتى بازرگان هم او را در نقد شریعتى همراهى مى کرد اما دوگانه مطهرى/ شریعتى تضادى جدى تر را نشان مى داد.

    تردیدى نیست که مطهرى فکر شریعتى را انحرافى مى دانست اما نباید کتمان کرد رویکرد پوپولیستى و عوام گرایانه شریعتى هم او را آزار مى داد.

    آن زمان عصر شریعتى بود و مطهرى با همه زوایاى روشن بینانه اى که داشت در افکار عمومى مقهور شریعتى شد.

    شریعتى مى توانست جوانان را هیجان زده کند، به خیابان ها بریزد و به شور و شعار وادارد اما مطهرى قصد داشت آنان را آرام سازد و به آرامش برساند.

    سخنان شریعتى حماسى بود و خطابه هاى مطهرى فلسفى.

    مطهرى سئوال مى کرد و شریعتى جواب مى داد.

    گرچه شریعتى درس آموخته نظام تقلید و مقلد نبود و حتى بر آن مى شورید اما بیش از مطهرى مرجع و مفتى بود و مى توانست راه را نشان دهد.

    در اینجا بود که مطهرى بیش از پیش به فکر احیاى نهاد روحانیت افتاد.

    ارائه نظریه نظارت فقیه، جوهر واکنش او در برابر کسانى بود که به تدریج سعى داشتند اسلام خود را از نهادهایى غیر از روحانیت بگیرند.

    مطهرى در مرورى بر «نهضت هاى اسلامى صدساله اخیر» بر این نکته تاکید مى کند که رهبرى هر نهضت سیاسى و فکرى در ایران «باید» برعهده روحانیت باشد تا دچار انحراف نشود.

    مطهرى در این کتاب رهبرى را اتفاقاً برعهده همان افرادى مى داند که مورد طعن روشنفکران جدید قرار مى گیرند.

    «امروز هم ما به خواجه نصیرالدین ها، بوعلى سیناها، ملاصدراها، شیخ انصارى ها، شیخ بهایى ها، محقق حلى ها و علامه حلى ها احتیاج داریم اما خواجه نصیرالدین قرن چهاردهم نه خواجه نصیرالدین قرن هفتم.» (ص۷۴) نقدهاى مطهرى بر مارکسیسم و ماتریالیسم و نیز اندیشه هاى التقاطى میان اسلام گرایى و چپ گرایى در همین دوره شکل مى گیرد.

    او اولین منتقد مفهوم اسلام انقلابى است چرا که معتقد است چنین تفسیرى از اسلام به قلب ماهیت آن منتهى مى شود.

    مطهرى ضمن اعتقاد به مفهوم انقلاب اسلامى از الصاق هر پیوندى به اسلام اجتهادى ابراز نارضایتى مى کند.

    نقدهاى مطهرى در این زمان در عین حال رنگ و بوى آزادیخواهانه هم دارد.

    مطهرى از معدود مجتهدان مسلمان است که مقالات بسیارى را در اثبات معناى آزادى و دموکراسى نوشته است.

    اگر از پاره اى ایرادات فلسفى به او در تمایز آزادى عقیده و آزادى اندیشه بگذریم.*مطهرى حامى آزادى است.

    مخالفت صریح و علنى او با «حکومت روحانیت» «و این که روحانیون نباید کار دولتى بپذیرند آنان باید در کنار دولت بایستند.» (۱۴۸) از جمله درخشان ترین فصول اندیشه مطهرى است.

    مطهرى در این دوره یک محافظه کار راستین است.

    محافظه کارى همچون آیت الله بروجردى که با دولتى شدن، سیاسى شدن، چپ گرایى و انقلابى گرى روحانیون مخالف است، از التقاط اندیشه هاى اسلامى و غربى در هراس است و هنوز دانش آموختگان حوزه هاى علمیه را وارثان اصلى و مفسران رسمى دین مى داند و بولفضولى دیگران را در کار دین نمى پذیرد؛ خاصه کسانى که فلسفه نخوانده باشند، دانش آموخته غرب باشند و درس اساتید حوزه را ندیده باشند؛ یعنى همه چیزهایى که شریعتى نماد آن بود!

    ••• پیدایش مرتضى مطهرى در عصر ما محصول یک چالش درونى در حوزه هاى علمیه بود.

    مجتهدى جوان از قم به تهران مهاجرت کرد و با به دست آوردن کرسى استادى در دانشگاه تهران، منبر مرجعیت در حوزه قم را وانهاد.

    مطهرى اگر در قم مانده بود فقیهى همچون هم درس و هم بحث خویش آیت الله منتظرى مى شد و هم اکنون در ردیف مراجع تقلید به شمار مى رفت اما او ترجیح داد در تهران همراه با طبقه متوسط جدید تغییر کند و به نیازهاى عصر خویش پاسخ گوید.

    همین موقعیت جدید اجتماعى و شهرى از مرتضى مطهرى اصلاح طلبى دینى ساخت.

    اصلاح طلبى مطهرى از زمانى آغاز شد که او دریافت نظام سنتى تولید دانش در ایران پاسخگوى نیازهاى عصر جدید نیست.

    مدرنیزه شدن این نظام البته به معناى افزایش سطح تکنولوژى مورد استفاده در نظام آموزشى حوزه نبود بلکه مطهرى معتقد به طرح نظریه هاى تازه برمبناى دستگاه سنتى بود.

    مطهرى دریافت پاره اى علوم و دانش هاى مدرن اصولاً در حوزه هاى علمیه ما همتا و همانندى ندارد.

    با وجود این اصلاح طلبى مطهرى در یک حرکت دایره وار پس از مدتى به همان نقطه آغازین حرکت او رسید.

    مطهرى که از اصلاح حوزه به اصلاح دین رسید وقتى دریافت اصلاح دین ممکن است به انحراف آن منجر شود به اصلاح حوزه و تلاش براى دردست گرفتن پرچم اصلاح طلبى دینى از سوى حوزویان رسید.

    مطهرى در برابر ارتجاع همان واکنشى را نشان مى داد که روشنفکران انجام مى دهند و در برابر نوگرایى به روشى پناه برد که محافظه کاران.

    او همچون محبوب تاریخى خود ملاصدرا در پى جمع عقل و دین و ایجاد عقل دینى بود.

    پروژه اى که به یک میزان در برابر نوگرایى محافـــــــــــظه کارانه و در برابر سنــت گرایى نوگـــــرایانه است.

    استادمـــطـــهرى یک محافــــظه کـــار مــــــــدرن بود.

    گزینشی ازکتابهای استاد مطهری – حرکت در واقعیت عصر این بنده از حدود بیست سال پیش [۱۳۳۲ ش] که قلم به دست گرفته مقاله یا کتاب نوشته ام، تنها چیزى که در همه نوشته هایم آن را هدف قرار داده ام حل مشکلات و پاسخگویى به سئوالات است که در زمینه مسائل اسلامى در عصر ما مطرح است.» این گفته مرحوم مطهرى بیانگر آن چیزى است که به او قدر و منزلت خاص بخشید.

    عالم اسلامى باید بداند که درد چیست و درمان کدام است و نیازها و ضرورت هاى جامعه چیستند.

    فیضیه و حوزه هاى علمیه را شایسته نیست خاموش نشینند و شاهد فقر مادى و معنوى امت اسلامى باشند.

    مرحوم مطهرى روحانى درد آشنا و مسئولیت شناس دوران خویش بود.

    همین ویژگى او موجب شد که در میان شاگردان علامه طباطبایى از شکوه و شوکتى خاص برخوردار شود.

    گستردگى فکر، درک زمانى، شناخت مسائل، توجه به واقعیات، حرکت در واقعیت عصر، جامعیت نمونه، همه و همه مسائل و حقایقى است که از مطهرى مرزبانى توانمند ساخت.

    احساس مسئولیت مطهرى را وا مى داشت تا «حضور اجتماعى» داشته باشد، از نوشتن حواشى بر کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم و نوشتن مقاله کتاب سوزى در ایران و مصر و رساله مسئله حجاب گرفته تا دفاع از تحریف مقاصد عرفانى در شعر فارسى با تحریفات حادثه عاشورا و مقاله نویسى براى مجله «زن روز» آن روز در همه جا و همه جا از روى اعتقاد و مسئولیت قلم مى زد و کار مى کرد.

    از این رو آثار وى را که معرف شخصیت او هستند باید در پرتو این معنى دید.

    نگاهى به شمارى از آثار این بزرگوار مى تواند ما را اندکى با عظمت کار سترگى که او انجام داده است، آشنا سازد.

    • اصول فلسفه و روش رئالیسم:اولین اثر مهم استاد مقدمه و پاورقى بر اصول فلسفه و روش رئالیسم است که در اسفندماه سال ۱۳۳۲ منتشر شد.

    متن این کتاب نوشته مرحوم علامه طباطبایى است ولى از آنجا که به واسطه ایجاز بر بسیارى افراد دشوار مى نمود از مرحوم علامه طباطبایى خواستند تا شرحى بر آن نوشته شود.

    حضرت علامه طباطبایى نیز جز مطهرى شخص دیگرى را شایسته انجام این کار ندانست.

    «هدف این کتاب فقط اثبات بى پایگى فلسفه مادى (مارکسیسم) نبود بلکه طرح مسائل دقیق جدید فلسفى نیز بود.

    هدف اصلى این کتاب به وجود آوردن یک سیستم فلسفى عالى براساس استفاده از زحمات گرانمایه هزار ساله فلاسفه اسلامى از ثمره تحقیقات وسیع و عظیم دانشمندان مغرب زمین از به کار بردن قوه ابداع و ابتکار است و لذا در این سلسله مقالات هم مسائلى که در فلسفه قدیم نقش عمده را دارد و هم مسائلى که در فلسفه جدید حائز اهمیت است، طرح مى شود و در ضمن به قسمت هایى مى رسد که نه در فلسفه اسلامى و نه در فلسفه اروپایى سابقه ندارد.» در این مجموعه پنج جلدى مجموعاً چهارده مقاله فلسفى مورد بحث قرار مى گیرد که برخى از آنها عبارتند از: رئالیسم و ایده آلیسم، علم و ادراک، ارزش معلومات، پیدایش کثرت در ادراکات، ادراکات اعتبارى، مسائل وجود و الهیات بالمعنى الاخص.

    عبدالکریم سروش این کتاب را مهمترین کتاب ۵۰ سال اخیر مى داند.

    • حرکت و زمان در فلسفه اسلامی :دربرگیرنده کنفرانس هایى است که طى سال هاى ۵۴ تا ۵۷ همه هفته در حوزه علمیه قم توسط استاد براى جمع کثیرى از طلاب ایراد مى شد، این کتاب پنج جلدى مشتمل بر برخى فصول اسفار است و در واقع جزء درس هاى اسفار استاد به شمار مى آید.

    برخى از عناوین کتاب چنین است، تحقیق در حرکت کمیه، موضوع در حرکت کمیه، بقاى موضوع در حرکت و رابطه نفس و طبیعت، برهان بر حرکت جوهرى، در ربط حادث و قدیم.

    • درس هاى الهیات شفا:این کتاب مجموعه درس هاى استاد از کتاب «شفا»ى شیخ ابوعلى سینا است.

    محل برگزارى این کلاس ها در یکى از حجره هاى مدرسه مروى بوده است که بعد از یکى دو سال به منزل استاد منتقل مى شود.

    در این مجموعه فصل سوم از مقاله چهارم، فصل اول تا نهم مقاله پنجم، فصل اول تا پنجم و ترجمه سیزدهم و چهاردهم از مقاله ششم و فصل اول تا سوم از مقاله هفتم، کتاب «شفا» بررسى و تشریح شده است.

    در امور عامه و کیفیت وجود آن، لواحق وحدت و کثرت تعریف علت و معلول، کلى طبیعى و...

    برخى از مباحث این کتاب است.

    •شرح مبسوط: منظومه این کتاب تنظیم و تدوین یافته درس هاى شرح منظومه حکیم متاله حاج ملا هادى سبزوارى است که در سال هاى آخر حیات ایشان با حضور برخى دانشجویان و اساتید فلسفه دانشگاه تهران در منزل آن بزرگوار تدریس مى شد، این درس ها به صورت بحث آزاد صورت مى گرفت، لذا گاهى حضار اظهارنظر کرده اند و برخى از مسائل فلسفه غرب را در مقایسه با فلسفه اسلامى تطبیق داده اند، اهم مسائلى که در این مجموعه چهارجلدى به آنها پرداخته شده است، عبارتند از: بداهت وجود، اشتراک معنوى وجود، اصالت وجود، وحدت و کثرت وجود، وجود ذهنى، اتحاد عاقل و معقول، معقولات ثانیه، مسائل مربوط به عدم و...

    •فطرت: عنوان بحث هایى است که در سال هاى ۱۳۵۵ و ۱۳۵۶ شمسى در تهران و در جمع معلمان و دبیران مدرسه نیکان طى ۱۰ جلسه ایراد شده و ظاهراً به دلیل برخورد با نهضت اسلامى و افزایش مشاغل اجتماعى استاد شهید متوقف شده است.

    مسئله فطرت براى مطهرى از اهمیت بسزایى برخوردار است، چرا که بر مبناى پذیرش آن بسیارى از مسائل مربوط به انسان را قابل تفسیر منطقى مى داند.

    حتى بدون قبول فطرت نمى توان به دفاع عقلانى از عقاید اسلامى برآمد.

    از نظر او فطرت ام المسائل اسلامى و انسانى است، بحث هایى که او در زمینه تعلیم و تربیت، فلسفه اخلاق، فلسفه تاریخ، حقوق بشر، ایدئولوژى، اصول عقاید اسلامى و...

    مطرح مى سازد همه بر مبناى فطرت است.

    •خدمات متقابل اسلام و ایران:در دوران پهلوى نوعى ناسیونالیسم افراطى در زیر لواى احیاى فرهنگ و تمدن ایران باستان ترویج مى شد.

    برخى نویسندگان و روشنفکران به دفاع از قومیت ایرانى پرداخته و در زیر لواى مبارزه با عربیت برخى دستاوردهاى اسلام در ایران را مورد انکار قرار مى دادند.

    در دوران رضاخان فرهنگستانى به وجود آمد تا زبان فارسى را از لغات عربى بپیراید.

    ذبیح بهروز از جمله کسانى بود که ضدیت با قوم عرب را به شدت ترویج مى کرد.

    ابراهیم پورداوود هم تعصب مخصوصى به بر ضد نژاد عرب و هر چه راجع به عرب است، داشت.

    این کتاب مرحوم مطهرى براى پاسخگویى به برخى پرسش ها و نیازهاى روز در زمینه تبیین رابطه اسلام و ایران به نگارش درآمد.

    در این اثر سه مسئله اساسى مورد بحث و بررسى قرار گرفته است: ۱- اسلام و مسئله ملیت ۲- خدمات اسلام به ایران ۳ _ خدمات ایران به اسلام به زعم مطهرى اسلام چیزهایى را از ایران گرفت و چیزهایى را به آن اعطا کرد.

    اولین چیزى که با ورود اسلام از ایرانیان گرفته شد، تشتت افکار و عقاید مذهبى بود.

    اسلام عقیده و آرمان واحدى را براى ایرانیان به ارمغان آورد و همین وحدت عقیده و آرمان موجب برقرارى احساسات برادرى میان آنها شد.

    اسلام دروازه سرزمین هاى دیگر را به روى ایرانیان و دروازه هاى ایران را به روى فرهنگ هاى دیگر گشود تا ایرانیان از یک سو استعداد و لیاقت خود را به دیگران اثبات کنند و از سوى دیگر با آشنا شدن با فرهنگ هاى دیگر قدم عظیمى در توسعه تمدن بشرى بردارند.

    مطهرى ورود فرهنگ هاى یونانى، هندى و مصرى را به ایران نه تنها _ مانند برخى معاصران _ مخالف با روح فرهنگ اسلامى نمى داند که آن را زمینه ساز رشد و شکوفایى استعدادهایى نظیر فارابى، ابن سینا و ابوریحان مى داند.

    اسلام به زن شخصیت داد و از تساوى حقوقى و استقلال اقتصادى او حمایت کرد.

    اسلام عاریه دادن زن، ازدواج نیابى، ازدواج با محارم و ولایت شوهر بر زن را از میان برد.

    نظام طبقاتى و امتیازات خاندان ها از میان رفت و فاصله میان کفاش زاده و موبدزاده پر شد.

    • علل گرایش به مادى گرى:هسته مرکزى مطالب کتاب دو سخنرانى است که مرحوم مطهرى در سال هاى ۴۸ و ۴۹ بنا به دعوت انجمن اسلامى دانشجویان دانشسراى عالى در دانشسرا ایراد کرده است.

    این کتاب به بحث درباره علل و عواملى گرایش به مادى گرى اختصاص دارد.

    ایشان هفت دلیل براى گرایش به مادى گرى در جوامع غرب ذکر مى کنند و هر دلیل را در بخش جداگانه مورد بررسى قرار مى دهند.

    اولین علتى که براى گرایش به مادى گرى در جوامع غرب ذکر شد «نارسایى مفاهیم دینى کلیسا» است این عامل در دو قسمت: نارسایى مفاهیم کلیسایى در مورد خدا و ماوراء الطبیعه و خشونت هاى کلیسا، توضیح داده شده است.

    مولف با اشاره به دستگاه تفتیش عقاید، آمارهایى از شکنجه ها و کشتارهایى که به وسیله کلیسا انجام شده، ذکر کرده است.

    کلیسا پاره اى از معتقدات علمى بشرى موروث از فلاسفه پیشین و علماى کلام مسیحى را در ردیف اصول مذهبى قرار داد و مخالفت با آنها را موجب ارتداد دانست.

    دومین علتى که براى گرایش به مادى گرى ذکر شده «نارسایى مفاهیم فلسفى غرب» است.

    این بخش که مفصل ترین بخش کتاب و حدود نیمى از مطالب متن را در برگرفته، چند مسئله مهم فلسفى را مطرح مى کند.

    مسائل فلسفى در این بخش عبارتند از: توضیح جهان با دلیل و نه با علت، نخستین علت یا عله العلل، وحدت ذهن و عین، توحید و تکامل، تصادف، مفهوم آفرینش سومین علت گرایش به مادى گرى «نارسایى مفاهیم اجتماعى و سیاسى» بود.

    در نتیجه این نارسایى طرفداران استبداد سیاسى براى توده مردم در مقابل حکمران حقى قائل نشدند و تنها چیزى که براى مردم در مقابل حکمران قائل شدند وظیفه و تکلیف بود.

    طرفداران استبداد سیاسى مسئله خدا را مطرح کردند و مدعى شدند که حکمران در مقابل مردم مسئول نیست بلکه او در برابر خدا مسئول است.

    از این رو در افکار و اندیشه ها نوعى ملازمه و ارتباط تصنعى میان اعتقاد به خدا از یک طرف و اعتقاد به لزوم تسلیم در برابر حکمران به وجود آمد و چون افراد فکر مى کردند که اگر خدا را بپذیرند باید اختناق اجتماعى را نیز بپذیرند و اگر بخواهند آزادى اجتماعى داشته باشند، باید خدا را انکار کنند بدین جهت آزادى اجتماعى را ترجیح دادند.

    • اسلام و نیازهاى زمان (یک و دو):جلد اول این کتاب مشتمل بر ۲۶ سخنرانى است که در زمستان ۱۳۴۵ شمسى و در شب هاى ماه مبارک رمضان در مسجد اتفاق (تهران) و در یک جمع عمومى ایراد شده به همین جهت بیانى ساده و روان دارد.

    جلد دوم مشتمل بر مباحثى است که در سال ۱۳۵۱ شمسى در انجمن اسلامى پزشکان ایراد شده است.

    مجموعاً در این دو مجلد، موضوع چگونگى انطباق قوانین اسلامى با شرایط مختلف زمانى از راه مکانیسم هایى که در خود اسلام پیش بینى شده مورد بحث و بررسى قرار گرفته است.

    در بحث از رابطه اسلام با مقتضیات زمان چند پرسش مبنایى مطرح است: ۱ _ آیا اسلام به اداره امور دنیوى انسان ها توجه دارد یا نه؟

    آیا دین عهده دار اداره جامعه انسانى است یا نه.

    ۲ _ آیا احکام اجتماعى اسلام ثابت است یا متغیر؟

    آیا این احکام فقط مربوط به عصر بعثت نبوده است؟

    ۳ _ آیا اسلام براى بقاى خود نیاز به هماهنگى با زمان دارد یا نه؟

    آیا اسلام نباید خود را با شرایط زمان هماهنگ سازد؟

    به زعم مرحوم مطهرى انسان هم از بعد فردى و شخصى نیازمند دین است و هم از لحاظ اجتماعى.

    دین از یک سو پشتوانه اخلاق و قانون است و از سوى دیگر به عنوان ایدئولوژى مى تواند پاسخگوى نیازهاى دنیا و آخرت انسان ها باشد.

    مرحوم مطهرى معتقد است که دین داراى چنین کارکردى است.

    ۱ _ تامین کننده سعادت آدمى ۲ _ ارائه دهنده بایدها و نبایدها ۳ _ هدف ها و وسیله ها را نشان مى دهد ۴ _ مسئولیت بخش و تکلیف زا است و در عین حال چون بر مبناى وحى و مطابق با فطرت است مطلق و همیشگى است و در بحث از اسلام و مقتضیات زمان، اشکال اساسى همزیستى و هماهنگى میان دو شى متضاد است.

    یعنى واقعیتى که در طبیعت خود ثابت و لایتغیر است با واقعیتى که در طبیعت خود متغیر و سیال است.

    چگونه مى توانند با یکدیگر جمع شوند.

    اسلام به عنوان یک دین، امرى ثابت است که جاودان و نسخ ناپذیر است، اما مقتضیات زمان و شرایط زندگى بشر امرى تغییرپذیر و ناپایدار است.

    دینى که ثابت است، چگونه مى تواند راهنماى زندگى بشر باشد که همواره متغیر است.

    (بذرهاى کتاب قبض و بسط تئوریک دکتر سروش را اینجا مى یابید و تاثیرپذیرى وى از مرحوم مطهرى را).

    پاسخ مرحوم مطهرى چنین است:«اصل طرح ما این است که نه اسلام در ذات خودش به طور مطلق نامتغیر است؛ یعنى هیچ جنبه تغییر در آن وجود ندارد و نه زمان و شرایط زمان این طور است که جبراً همه چیز در آن، تغییر مى کند و باید هم تغییر کند.

    بعضى چیزهاست که تغییر نمى کند و یا لااقل باید تغییر نکند، یعنى ما باید جلوى تغییرش را بگیریم و آن را ثابت نگه داریم تا حرکت در مدار آن قرار بگیرد.»«داستان راستان» عنوان کتابى است که در سال ۱۳۴۳ انتشار یافت، در سال ۱۳۴۴ بهترین کتاب سال شناخته شد و جایزه سازمان جهانى یونسکو را دریافت کرد.«انسان و سرنوشت» در سال ۱۳۴۵ منتشر شد این کتاب درباره مسئله قضا و قدر است برخى از مستشرقین، اعتقاد مسلمین به قضا و قدر را یکى از عوامل انحطاط آنها دانسته اند.

    مرحوم مطهرى به نقد این ادعا مى پردازد.«مسئله حجاب» حاصل چند سخنرانى استاد مطهرى در انجمن اسلامى پزشکان درباره حجاب اسلامى است که در سال ۱۳۴۷ منتشر شد.

    این کتاب در شرایطى انتشار یافت که رژیم پهلوى مى کوشید با استحاله فرهنگى با حجاب مبارزه کند.«نظام حقوق زن در اسلام» این کتاب مجموع مقالاتى است که استاد شهید طى سال هاى ۴۶ _ ۴۵ شمسى در مجله زن روز تحت عنوان «زن در حقوق اسلامى» نشر دادند این مقالات در پاسخ به سلسله مقالاتى نگارش یافت که در آنها پیشنهادهایى درباره تغییر قوانین مدنى مربوط به حقوق خانوادگى ارائه شده و مطالبى بر ضد نصوص مسلم قرآن عرضه گردیده بود.«انسان کامل» این کتاب مجموعه اى است مشتمل بر تنظیم شده سیزده جلسه سخنرانى تحت همین عنوان که در سال ۱۳۵۳ و در ماه مبارک رمضان ایراد شده است.

    استاد شهید در این سلسله سخنرانى ها براى آنکه آشکار سازند که اسلام یک دین جامع است و انسان اسلام انسانى است چند بعدى که همه دستورات این مکتب الهى را به طور هماهنگ به مورد اجرا مى گذارد و براى آنکه جوانان مسلمان را از نگرش یک بعدى به اسلام مصون بدارند این بحث را مطرح کردند که البته نظر سایر مکاتب درباره «انسان کامل» نیز از جمله مکتب سوسیالیسم، مکتب اگزیستانسیالیسم، مکتب عرفان، مکتب عقل و...

    مورد نقد و بررسى قرار گرفته است.

    • پیرامون انقلاب اسلامى

  • مطهری اصلاح طلب یا محافظه کار
    گزینشی از کتابهای استاد مطهری(براساس مقاله مریم صادق بهمنی)
    مطهری اید ئولوگ جمهوری اسلامی(گفتگو بادکترعلی لاریجانی)
    مهمترین ویژگیهای مطهری ازنگاه دکترمحسن کدیور
    اصلاح طلب اصول گرا(علی مطهری)
    مطهری وروحانیت(مصطفی تاج زاده)
    حق عدل وآزادی از دیدمطهری(مصطفی معین)
    مطهری وحقوق بشر از نگاه مطهری(عمادالدین باقی)
    وحدت اسلامی از دید استاد
    آرزوهای شریعتی(سعیداردکان زاده یزدی)
    گزارشی از برگزاری مراسم بزرگداشت شریعتی درحسینیه ارشاد
    مناسبات فکری مطهری وشریعتی

مرور سير تاريخي تقابلات آيت الله مرتضي مطهري و دکتر علي شريعتي شايد مطهري که خود جزو موسسين حسينيه ارشاد بود و در آنجا سالها درس داده بود و در ميان قشر دانشجو و روشنفکر مقام بالايي داشت نمي توانست ببيند که از حسينيه کنار رفته و به جايش کسي آمده که

زندگاني استاد مطهري تولد و دوران کودکي در 13 بهمن ماه سال 1298 هجري شمسي در قريه فريمان – که اکنون شهرستان شده است و در 75 کيلومتري مشهد قرار دارد – در خانواده اي از اهل علم و تقوا کودکي ديده به جهان گشود. خانواده اي که انوار علم و ايمان، تقوا و

دکتر علی شریعتی 29 خرداد سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی است. به همین مناسبت هر ساله به پاس خدمات ارزنده او به نسل جوان این کشور آثار و اندیشه های او همچون استاد شهید مرتضی مطهری مورد نقد و بازخوانی مستمر قرار می گیرد. بی شک او و استاد مطهری دو اندیشمند و دو متفکر تأثیرگذار در جامعه ایرانی بوده و هستند که اندیشه های آنان مقدمات نظری انقلاب اسلامی ایران را فراهم کرد. مجموعه آثار ...

29 خرداد سالروز درگذشت دکتر علي شريعتي است. به همين مناسبت هر ساله به پاس خدمات ارزنده او به نسل جوان اين کشور آثار و انديشه هاي او همچون استاد شهيد مرتضي مطهري مورد نقد و بازخواني مستمر قرار مي گيرد. بي شک او و استاد مطهري دو انديشمند و دو متفکر تأ

مختصري از زندگينامه دکتر علي شريعتي دکتر علي شريعتي سال 1327 به عضويت کانون نشر حقايق اسلامي در ميآيد که پدرش بنيان گذار آن بود. مهر 1329 وارد دانشسراي مقدماتي مشهد ميشود.علاقه داشت به تحصيل در دبيرستان ادامه دهد اما شايد به لحاظ موقعيت اقتصادي

دکتر علي شريعتي در تاريخ 2/9/1382 در روستاي کاهک چشم به جهان گشود . پدر او نخستين سازنده ابعاد روحش بود و از همان کودکي او را با کتابهايش و دوستانش آشنا کرده بود. علي در سال 1319 وقتي هفت ساله بود در دبستان «ابن يمين» مشهد ثبت نام کرد. او در سن

آيت الله مطهري و دکتر شريعتي دو مرد تاثير گذار در انقلاب ايران بودند. نه مي توان زحمات مطهري را ناديده انگاشت و نه مي شود به شريعتي بي اعتنا بود. اين دو (در کنار ديگر بزرگان) بار فرهنگي انقلاب را به دوش کشيدند. ذهن ها را آماده کردند و طرحي نو در اند

از جمله حرکت هاي ماندگار درتاريخ است که تاثير بسزايي بر جنبش هاي اجتماعي و سياسي پس از خود در جهان اسلام گذاشت. در واقع قيام عاشورا طرحي نو در تاريخ در افکند. همين طرح تازه بود که همواره بر جان و دل مردم اثر گذاربوده است. بدون شک در تاريخ اسلام، قي

مقدمه همه ما نيازمند به يک نگاهيم چه آن وقت که در رفاه و آسايش و تجملات غرقيم و چه آن زمان که بيمار و محتاج در گوشه اي تنها . و آن گاه نور گرمي نيست جز توجه الوهيت به سوي ما , آيا اين اصل عدالت نيست که در فطرت انسان قرار گرفته و آيا خالق آ

به نام خدا خلاصه تاريخ ايران زمان ميلادي زمان هجري سلسله پادشاه رويدادها پايتخت حدود 720 تا 550 پيش از ميلاد مادها ديا اکو ديااکو هفت قبيله آريايي را در

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول