ایمان مذهبی
از مباحث پیش روشن شد که انسان نمی تواند بدون داشتن ایده و آرمان، زندگی سالم داشته باشد و یا کاری مفید و ثمر بخش برای بشریت و تمدن بشری انجام دهد. انسان فاقد هرگونه ایده و ایمان یا به صورت موجودی غرق در خودخواهی در می آید که هیچ وقت از لاک منافع فردی خارج نمی شود و یا به صورت موجودی مرد و سرگردان که تکلیف خویش را در زندگی در مسائل اخلاقی و اجتماعی برخورد می نماید و ناچار باید عکس العمل خاصی در برابر اینگونه مسائل نشان بدهد. انسان اگر به مکتب و عقیده و ایمانی پیوسته باشد تکلیفش روشن است و اما اگر مکتب و آئین تکلیفش را روشن نکرده باشد همواره مردد به سر می برد گاهی به این سو کشیده می شود و گاهی به آن سو، موجودی می گردد ناهمانگ آری در اصل ضرورت پیوستن به یک مکتب و یک ایده تردیدی نیست.
آن چیزی که لازم است مورد توجه واقع شود اینست که تنها ایمان مذهبی قادر است که انسان را به صوت یک «مؤمن» واقعی درآورد، هم خودخواهی و خود پرستی را تحت الشعاع ایمان و عقیده و مسلک قرار دهد و هم نوعی «تعبد» و «تسلیم» در فرد ایجاد کند به طوری که انسان در کوچکترین مسئله ای که مکتب عرضه می دارد به خود تردید راه ندهد. و هم آنرا به صورت یک شیئی عزیز و محبوب و گرانبها درآورد در حدی که زندگی بدون آن برایش هیچ و پوچ و بی معنی باشد و با نوعی غیرت و تعصب از آن حمایت کند.
گرایش های ایمانی مذهبی موجب آن است که انسان تلاشهائی علی رغم گرایششهای طبیعی فردی انجام دهد و احیاناً هستی و حیثیت خود را در راه ایمان خویش فدا سازد، این در صورتی میسر هست که ایده انسان جنبه تقدس پیدا کند و حاکمیت مطلق بر وجود انسان بیابد. تنها نیروی مذهبی است که قادر است به ایده ها تقدس ببخشد و حکم آنها را در کمال قدرت بر انسان جاری سازد.
گاهی افرادی نه از راه ایده و عقیده مذهبی بلکه تحت فشار عقده ها، کینه توزیها، انتقام گیری ها و بالاخره به صورت عکس العمل شدید در برابر احساس فشار ها و ستمها، دست به فداکاری می زنند و از جان و مال و همه حیثییات خود می گذرند، همچنانکه نظایرش را در گوشه و کنار جهان می بینیم.
ولی تفاوت یک ایده مذهبی و غیر مذهبی اینست که آنجا که پای عقیده مذهبی به میان آید و به ایده قد است. ببخشد، فداکاری ها از روی کمال رضایت و به طور طبیعی صورت می گیرد. فرق است میان کاری که از روی رضا و ایمان صورت گیرد که نوعی انتخاب است با کاری که تحت تأثیر عقده ها و فشارهای ناراحت کننده درونی صورت گیرد. فوق است که میان کاری که از روی رضا و ایمان صورت می گیرد که نوعی انفجار است.
ثانیاً اگر جهان بینی انسان، صرفا جهان بینی مادی و بر اساس انحصار واقعیت در محوسات باشد، هرگونه ایده پرستی و آرمانخواهی اجتماعی و انسانی برخلاف واقعیت محسوسی است که انسان در آن هنگام در روابط خود با جهان احساس می کند.
آنچه نتیجه جهان بینی حسی است خود پرستی است نه ایده پرستی ایده پرستی اگر براساس یک جهان بینی که تنیجه منطقی اش آن ایده نباشد از حدود خیالپرستی تجاوز نمی کند یعنی انسان باید جهانی مجزا از واقعیتهای موجود در درون خود و از خیال خود بسازد و با همان خوش باشد. ولی اگر ایده پرستی ناشی از دین و مذهب باشد، متکی به نوعی جهان بینی است که نتیجه منطقی آن جهان بینی پیروی از ایده ها و آرمانهای اجتماعی است. ایمان مذهبی پیوندی است دوستانه میان انسان و جهان و به عبارت دیگر نوعی هماهنگی است میان انسان و آرمانهای کلی جهان، اما ایمان و آرمانهای غیر مذهبی نوعی بریدگی از جهان و ساختن جهانی خیالی برای خود است که به هیچوجه جهان بیرون حمایت نمی شود.
ایمان مذهبی تنها یک سلسله تکالیف برای انسان علی رغم تمایلات طبیعی تعیین نمی کند، عناصری علاوه بر عناصر محسوس در ساختمان جهان ارائه می دهد. جهان خشک و سرد مکانیکی و مادی را به جهانی چاندار و ذی شعور و آگاه تبدیل می کند. ایمان مذهبی تلقی انسانرا نسبت به جهان و خلقت دگرگون می سازد. ویلیام جیمس فیلسوف و روانشناس آمریکائی اوایل قرن بیستم می گوید:
«دنیایی که یک فکر مذهبی به ما عرضه می کند نه تنها همان دنیای مادی است که قیافه آن عوض شده باشد بلکه در ساختمان آن عالم چیزهای بیشتری است از آنچه یک نفر مادی می تواند داشته باشد»
گذشته ازهمه اینها گرایش به سوی حقایق و واقعیاتی که مقدس و قابل پرستش در سرشت در سرششت فرد فرد بشر هست، انسان کانون یک سلسله تمایلات و استعداد های غیر مادی بالقوه است که آماده پرورش است، تمایلات انسان منحصر به تمایلات مادی نیست و گرایشهای معنوی صرفاً تلقینی و اکتسابی نیست این حقیقتی است که علم آنرا تأئید می کند.
ویلیام جیمس می گوید:
«هر قدر انگیزه و محرک میلهای ما از این عالم سرچشمه گرفته باشد، غالب میلها و آرزوهای ما از عالم ماوراء طبیعت سرچشمه گرفته، چرا غالب آنا با حسابهای جور درنمی آید.»