اسماء استفهام و کاربرد ; «ما» نافیه و «لا» و فعل آینده
ترجمه درس چوپان کوچک :
کودک تنها است.
او در کلبه است.
چه کنم ؟
من گرسنه هستم.
خانواده ام فقیر هستند.
در این لحظه صدایی شنید.
پس از کلبه خارج شد.
ای کودک آیا می توانی کاری انجام بدهی؟
من ...
من ...
بله بله ...
حتماً ...
من نیرومند هستم ...
چراندن گوسفندان دشوار است!
تو کودک هستی ...!
نه ...
نه ...
آقا من می توانم.
در صحرا ناگهان، گوسفندی گم شد.
کجا رفتی ؟
آیا گرگ او را خورد ؟
آه ...
چه کنم؟!
به سرعت رفت پس او را بین علفها پیدا کرد.
و اما در غیبت او گرگی آمد و گوسفندی را دزدید.
گریان به روستا بازگشت و گفت:
غفلت نکردم!
تنبلی نکردم!
گوسفندان را رها نکردم!
در خانه
آقا ...
آقا گرگ ...
گرگ
چه ؟
!
گرگ ...
ببخشید ...
آقا
تو با دقت کار نمی کنی.
و در زمان معین بر نمی گردی...
و کودک را به سختی زد.
خبر به پیامبر (ص) رسید.
پس بسیار اندوهگین شد.
ای مرد!
آیا کودک می تواند با یک حیوان وحشی رو در رو شود؟!
آیا چیز غیر ممکن را می خواهی؟
کودک آمد در حالی که آثار اشک بر چشمش بود.
پس پیامبر به مرد نگاه کرد.
سپس گفت: به درستی که خدمتگزاران شما برادرانتان هستند.
پس مرد بسیار شرمنده شد.
و به خاطر عملش پشیمان شد.
قانون
بخش اول : منفی کردن
به مثالهای زیر توجه کنید:
۱ – ذهبوا (رفتند) = ما ذهبوا (نرفتند)
۲ – تذهبون (می روید) = لا تذهبون (نمی روید)
· فعل اول ماضی است و همانطور که مشاهده می کنید برای منفی کردن فعل ماضی، کافیست که به اول آن (ما) اضافه کنیم و برای منفی کردن فعل دوم که مضارع است حرف (لا) را در اول آن بیاوریم.
نتیجه:
- حرف (ما) را که فعل ماضی را منفی می کند (ما) ی نافیه (منفی کننده) می نامند.
- حرف (لا) که فعل مضارع را منفی می کند (لا) ی نفی و فعل مضارع منفی، فعل نفی نامیده می شود.
اسماء استفهام و کاربرد ; «ما» نافیه و «لا» و فعل آیندهترجمه درس چوپان کوچککودک تنها است.
او در کلبه است.
چه کنم ؟
خانواده ام فقیر هستند.
در این لحظه صدایی شنید.
پس از کلبه خارج شد.
ای کودک آیا می توانی کاری انجام بدهی؟
چراندن گوسفندان دشوار است!
در صحرا ناگهان، گوسفندی گم شد.
کجا رفتی ؟
آیا گرگ او را خورد ؟
آه ...
به سرعت رفت پس او را بین علفها پیدا کرد.
و اما در غیبت او گرگی آمد و گوسفندی را دزدید.
گریان به روستا بازگشت و گفت: غفلت نکردم!
در خانه آقا ...
گرگ چه ؟
گرگ ...
آقا تو با دقت کار نمی کنی.
و در زمان معین بر نمی گردی...
و کودک را به سختی زد.
خبر به پیامبر (ص) رسید.
پس بسیار اندوهگین شد.
ای مرد!
آیا چیز غیر ممکن را می خواهی؟
کودک آمد در حالی که آثار اشک بر چشمش بود.
پس پیامبر به مرد نگاه کرد.
سپس گفت: به درستی که خدمتگزاران شما برادرانتان هستند.
پس مرد بسیار شرمنده شد.
و به خاطر عملش پشیمان شد.قانون بخش اول : منفی کردنبه مثالهای زیر توجه کنید: ۱ – ذهبوا (رفتند) = ما ذهبوا (نرفتند) ۲ – تذهبون (می روید) = لا تذهبون (نمی روید) · فعل اول ماضی است و همانطور که مشاهده می کنید برای منفی کردن فعل ماضی، کافیست که به اول آن (ما) اضافه کنیم و برای منفی کردن فعل دوم که مضارع است حرف (لا) را در اول آن بیاوریم.
نتیجه: - حرف (ما) را که فعل ماضی را منفی می کند (ما) ی نافیه (منفی کننده) می نامند.
- حرف (لا) که فعل مضارع را منفی می کند (لا) ی نفی و فعل مضارع منفی، فعل نفی نامیده می شود.چگونه فعل آینده می سازیم؟· ما دو نوع فعل آینده داریم: یکی فعل آینده نزدیک است و دومی فعل آینده دور: تسعلمون – سوف تعلمون - با آوردن حرف (سَ) بر سر فعل مضارع، فعل آینده نزدیک ساخته می شود.
مانند : سَتعلمونَ (بزودی خواهید دانست) - با آوردن (سوفَ) بر سر فعل مضارع ،فعل آینده دور ساخته می شود.
مانند : سَوفَ تعلمونَ (در آینده خواهید داشت)بخش دوم: استفهامتمرینهای درس سوم تمرین اول با توجه به متن درس در مقابل پاسخ صحیح علامت بگذارید:الف) متی سَرَقَ الذّئبُ أحدَ الأغنامِ ؟
۱ – فی حضورِ الطّفله ۲ – حینما کان أحَدُ الأغنام بین الأعشاب ب ) هل کانت الطّفلهُ مقصِّرَهّ ؟
۱ – نعم ۲ – لا ج) أضَرَبَت الطّفلَهُ الرّجلَ ؟
۱ – نعم ۲ – لا د) لماذا قَبِلَت الطّفلَهُ کلامَ الرّجل ؟
۱ – لأنّها تُحِبُ سَرْحَ الأغنام ۲ – لِأنها کانت جامعهً2- برای سؤوالات ستون «الف» جواب مناسب انتخاب کنید:3- علامت منفی را در جملات زیر پیدا کنید:۱ – لِماذا تذکُر نِعمَهُ ربّک ؟
۲ – ما سَألَت المُعلِّمهُ عن النباء.
۳ – هم لا یسعمون قول الحقِّ.
۴ – ما دفع المؤمن زکاه عِلْمِه.4- کلمات زیر را در مکانهای مناسب قرار دهید:(سمعون – أعلَمُ – خَلَقْتَ – کیفَ ) الف ) ربناّ ما ...
هذا باطلاً.
ب) لا ...
الغَیْب َ.
ج ) فَهُمْ لا ...
د ) ...
ضَربوا لک الأمثال ؟کلمات جدیدإخوان = ج أخ : برادر أسْرَه = خانواده أعشاب = ج عشب: گیاه، علف أغنام = ج غنم : گوسفند أمثال = ج مَثَل: مثال، نمونه اولیاء = ج ولی: دوست، دوست خدا باکیه = گریان تقدر = می توانی جامعه = گرسنه خجل = خجالت کشید، شرمگین شد خَدَم = خدمتکار دَفَع = پرداخت دموع = ج دمع: اشک v راعیه = چوپان سرْح = چراندن عفو = گذشت، بخشایش عفواً = ببخشید فَقَد = از دست داد غَفَلْتُ = غفلت کردم کَسْلِتُ = تنبلی کردم، سستی کردم کرخ = آلونک مُحدّد = معین نبأ = خبر نَعجَه = میشپاسخها: