ما از روند انقلابی چه معنایی را در نظر می گیریم ؟
در معناییی که این اصطلاح را به کار می بریم ، انقلاب عبارت از عصیان جمعی ناگهانی و شدیدی است که قصد آن واژگونی قدرت یا رژیمی و دگرگونی وضعیت معینی است .
به دین ترتیب ، انقلاب حقیقتاً لحظه ای تاریخی است که حالت انفجار اجتماعی و در عین حال حالت هیجان انفرادی مشخصه آن است .
بنابراین حادثه ای است که می توان زمان آن را مشخص نمود ، گو این که در عمل انجام دادن این کاربسیار مشگل است ، خصوصاً در لحظه وقوع .
حتی گاهی تاریخ نویسان بر سر تعیین تاریخ شروع و خاتمه انقلاب معینی به توافق نمی رسند .
انقلاب را لحظه ای پرهیجان و داغ و در تاریخ نام می برند که، لزوماً محدود است یعنی ابتدایی دارد و انتهایی.
علاوه بر تعریفی که در بالا ارائه گردید ، بعضی از پدیده ها را نیز به انقلاب منتسب می سازند ، مثل اصطلاح انقلاب صنعتی یا انقلاب تکنولوژیک .
در عنوان نمودن این اصطلاحات بیشتر تکیه بر تغییرات قابل ملاحظه و طولانی است که به دنبال بعضی از تحولات تکنیکی به وجود آمده است و روشن است که تعریف ما از آن چه که تحت عنوان (( روند انقلابی )) نام می بریم شامل این نوع انقلاب نمی گردد.
بررسی اندیشه های انقلابی و اجتماعی مارکس
علاوه بر این روند انقلابی طرحی از دگرگونی رژیم را در بر دارد ، یعنی سعی در زیر و رو کردن رژیم به نفع قدرت جدید می کند و به همین انقلاب از نهضتی که ناشی از نارضایتی است و هدفش بر طرف کردن بعضی نارضاییها و نارساییها است ، متفاوت می باشد ، در حالی که روند انقلابی فرا تر از این می رود و هدف آن نفعی قدرت یک رژیم است .
البته گاهی هم اتفاق می افتدکه نهضت ناشی از نارضایی به روندانقلابی تبدیل شود ولی لزوماً چنین نیست .
بلاخره ما حالت ((انقلاب دایم )) یا (( جامعه انقلابی )) را نیز مشمول تعریف خود نمی کنیم .
ما تصور می کنیم که این اصطلاحات بیشتر از ایدئولوژی مایه می گیرند تا جامعه شناسی و چنین مفاهیمی مربوط به جامعه بعد از انقلاب می گردد ، به دین معنی که جامعه ای را عنوان (( جامعه انقلابی )) می دهند که در مقابل روند انقلاب جدیدی ، ( اعم از چپ یا راست )، سعی در حفظ و نگهداری دستاوردهای انقلاب دارد .(1)
تئوریهای تبین کننده انقلاب مارکس و آندرت یکی از نقاطی که در نظریه افلاطون و جود داشت و برخی دیگر از دانشمندان نظیر ارسطو نیز به آن اشاره کرده اند ( م.ش.
ویل دورانت 1345 ص 87 ) فقر و تضاد طبقاتی بین فقرا و فقر--- انقلاب گی روشه که تغییرات اجتماعی دکتر منصور وثوق ص 224 سال 1368 بررسی اندیشه های انقلابی و اجتماعی مارکس اغنیا ء است .
کارل مارکس (Marx ) هم به طوری که بیشتر خوانندگان با مطالعه ، می دانند ، در تئوری طبقاتی خود به بدتر شدن و بیچارگی ( V erlendunj ) طبقه گارگر در پی جریان صنعتی شدن به عنوان علت و انگیزه انقلاب می پردازد .
بدین معنی که با پیشرفت صنعتی ، سود سرمایه داران به مراتب بیشتر از بهبود وضعیت کارگران می باشد.
فقر به عنوان علت انقلاب از جانب ها نا آندرت Hanna Arendt ,1963 ) هم تایید و تاکید می شود .
اما در صورتی که بخواهیم تاد حدودی ترتیب زمانی را رعایت کنیم لازم است ابتدا به چند نظریه نسبتاً قدیمی به طور کوتاه اشاره نمائیم .
گوتشالک گوتشالک ( Gottschalk ) به عنوان یک تاریخ دان ، پیدایش انقلاب را به علل زیر می داند : 1- تقاضا و نیاز مردم برای یک تغییر ، که خود از دو علت دیگر سرچشمه می گیرد : الف : تحریک مردم ( provocat ion ) مثلاً از طریق فشار اقتصادی ب: هم عقیدگی فشرده و قوی بین مردم ( solidified public opinion ) درباره این که وضع باید تغییرکند.
امیدواری مردم به موفقیت ( hopfulness ) ، که خود در پی عوامل زیر به وجود می آید : ب: داشتن رهبری ( leadership ) بررسی اندیشه های انقلابی و اجتماعی مارکس 3- ضعف نیروی حاکم و تردید آنها در حقوق خود .
( نقل از ( dahrendorf 1974 173 .
برینتون : برینتون ( brinton ) دانشمند تاریخ شناس دیگری است که کتاب قدیمیش به زبان فارسی نیز به چاپ رسیده است .
وی براساس یک بررسی استقرائی از چهار انقلاب : انگلستان ، فرانسه ، آمریکا و روسیه و استخراج وجوه اشتراک آنها ، علت انقلاب را در عوامل زیر می بیند: پیشرفت اقتصادی تضاد طبقاتی شدید از خود بیگانگی شدن روشن فکران ضعف و عدم کارائی دستگاه دولت انعطاف پذیری طبقه حاکم که از نظر روانی نیز نامطمئن و بی تعادل است و نمی تواند خود را با شرایط جدید تطبیق دهد .
هر چند که کاربرینتون برای زمان خودش باارزش و در شرایط بعد نیز تا حدودی قابل استفاده است ، اما به قول ذاهرندوف: همانطور که نام کتاب برینتون می گوید او در کارش به تشریح جریان چهار انقلاب پرداخته و ارتباط علی و سیتماتیک بین عوامل را کمتر در نظر گرفته است تا بتواند یک تئوری انقلاب دهد ) dahrendorf , 1974:173 وstone,1971:48 وبرینتون 1362).
بررسی اندیشه های انقلابی و اجتماعی مارکس اکشتاین اکشتاین (harry Eckstein ) دانشمند علوم سیاسی نیز در قالب عوامل اقتصادی به گسترش فقر در سطح جامعه بعنوان علت انقلاب اشاره می کند و رشد سریع اقتصادی و عدم تعادل بین تولید و توزیع را از علل اقتصادی پیدایش انقلاب می داند .
بدین معنی که گرچه تولید اقتصادی رشد می کند ، اما همه مردم به یک اندازه از آن بهره مند نمی شوند .
اما اکشتاین عوامل دیگری را نیز در پیدایش انقلاب مؤثر می داند و آنها را به چند دسته تقسیم می کند .
او ابتدا از روشنفکران آغاز می کند و معتقد است که وقتی شرایط زیر بین روشنفکران وجود داشته باشد برظهور انقلاب تأثیر می گذارد : عدم جامعه پذیری و انطباق سیاسی مناسب روشنفکران تضاد ارزشهای اجتماعی ( یعنی دوگانگی نظام ارزشی سنتی و جدید ) فلسفه اجتماعی و ایدئولژی و زنگزده (corrosive) یعنی ایدئولژی که دیگر منطبق با شرایط نباشد و انسانها را از پیشرفت وادارد.
از خود بیگانگی قشر روشنفکر علاوه بر این اکشتاین به عوامل اجتماعی و سیاسی مؤثر زیر نیز اشاره می کند: نارضایتی مردم از دایره تنگ و محدود و غیر قابل ورود نخبگان و قشر بالا ( که ارتقأ اجتماعی را برای دیگران غیر ممکن می سازد ) ، بررسی اندیشه های انقلابی و اجتماعی مارکس آشفتگی اجتماعی ( آنومی ) ، تضاد در پی پیدایش طبقات جدید اجتماعی - ضعف دولت و حکومت و دو گانگی در درون آن به طور کلی اکشتاین معتقد است که اگر تغیرات اجتماعی سریع در یک جامعه روی دهد و بین نظام اجتماعی و دولت ناهماهنگی و تضاد به وجود آید ، انقلاب پدید می آید ( نقل از stone, 1971:48 ).
دور کهایم و مرتون دورکهایم و مرتون در تئوری آنومی خود به عوامل اشاره می کنند که دانشمندان دیگری که بعداً به نظریات آنها خواهیم پرداخت ، کار خود را بر آن پایه بنا نموده اند .
لذا به جاست که به این تئوری ، به طور بسیار مختصر و تا آنجا که به پیدایش نا آرامی و نارضایتی مربوط می گردد، اشاره شود .
دور کهایم تشریح کرده است که در زمانهای رکود اقتصادی ناگهانی و یا رشد سریع اقتصادی ، آشفتگی اجتماعی روی دهد " .."در شرایط اجتماعی مستحکم و پایدار ، آرزوهای Aspirationen انسانها از طریق هنجارها تنظیم و محدود شده است .
با از هم پاشیدگی هنجارها (و لذا از بین رفتن کنترل آرزوها ) ، " آنومی " یا یک وضعیت " آرزوهای بی حد و حصر" به وجود می آید .
از آن جا که این آرزوهای بی حد طبعاً نمی بررسی اندیشه های انقلابی و اجتماعی مارکس توانند ارضاء و اشباع شوند ،درنتیجه وضعیت نارضایتی اجتماعی دائمی پدید می آید ...
دور کهایم ثروتمندی ناگهانی در مقابل فقرا را یک عامل بحران زا ، و دلیل آن را ، در تغییرات شتابزده اجتماعی 0 اقتصادی ) می بیند که موجب از هم پاشیدگی هنجارهای سنتی ، یعنی وضعیت سریع آنومی می گردد.
آرزوی بی حد --- عدم توانائی ارضاء نیازهای بی حد--- نارضایتی اجتماعی مرتون نظریه دورکهایم را گسترش می دهد و آنرا به ابعاد مختلف تجزیه می نماید.
او به بهم خوردن رابطه بین اهداف از یک طرف و وسائل مشروع برای دستیابی به این اهداف توجه و معتقد است که در یک جامعه با ثبات ، بین اهداف و ارزشهای اجتماعی – فرهنگی و راه های پذیرفته شده است از سوی عامه مردم برای دستیابی به آنها ، یک تعادل وجود دارد .
وقتی این رابطه متعادل بهم بخورد ، نظم اجتماعی از بین میرود وآنومی به وجود می آید merton .1963.185:ff .
مثلاً اگر در یک جامعه ارزشهای مادی و نیازهای روزافزون به انواع کالاهاگسترش یابد ، اما در آمد افراد برای دستیابی به این کالاهای با ارزش شده کافی نباشد ، نارضایتی و رفتارهای آنومیک و مخالف انتظام موجود پدید خواهد آمد .
بدین ترتیب بر اساس نظریه های دورکهایم و مرتون تا موقعیکه اهداف جدید و بلند پروازانه ای وارد جامعه نشده است و مردم با آن مقدار که دارند به اهداف و ارزشهای سنتی خود می رسند ، جامعه در حال تعادل خواهد بود .
اما: بررسی اندیشه های انقلابی و اجتماعی مارکس وقتی ارزشها و نیازهای جدید وارد جامعه شود و مردم آن ارزشها و نیازها را بپذیرند و مایل به دست یابی به آنها باشند ، اما ابزار دست یابی به آن را نداشته باشند و راه رسیدن به آن اهداف عملاً برای ایشان مسدود باشد، احساس نارضایتی می کنند و به هر اقدام مغایر با سیستم موجود دست خواهند زد .
اهداف ، ارزشها و نیازها ا مکانات اجتماعی نارضایتی و مخالفت اولسون و لوئیز اولسون (mancur oison) نیز مانند اکشتاین به " تفاوت درآمد " به عنوان علت انقلاب اشاره می کند و به دلیل این جریان را رشد سریع اقتصادی می داند .
او می نویسد که سیاست آمریکا در مقابل خطر کمونیسم شوروی این بوده است که به منظور جلوگیری از یک انقلاب کمونیستی ، باید عامل انقلاب ، یعنی فقر را از بین برد.
بدین معنی که فرض براین بوده است که با پیشرفت اقتصادی می توان ثبات سیاسی به وجود آورد و از این طریق از اشاعه کمونیسم و خطر انقلاب جلوگیری نماید .
به این علت آیزن ها وور کمک های اقتصادی را کشورهای جهان سوم که در معرض خطر کمونیسم بودند ( مانند ایران )و در عین حال در مرحله آغاز پیشرفت اقتصادی بررسی اندیشه های انقلابی و اجتماعی مارکس (take off) قرار داشتند و سود مناسبی هم به سرمایه داران آمریکائی نوید می دادند ، آغاز نمود (oison, 1963:529) .
اما رشد و پیشرفت سریع اقتصادی تغییراتی را در نظام اجتماعی این کشورها بوجود می آورد ( مثلاً تغییرات اساسی در شیوه تولید و در نتیجه در شیوه کارکردن و نحوه زندگی ).
از آنجا شیوه تولید صنعتی جدید عموماً از جانب افراد جدید در پیش گرفته می شود ، لذا افرادی که قبلاً دارای پرستیژ و اهمیت اقتصادی اجتماعی بودند ( اگر در جریان رشد تولید جدید شرکت نکنند که عموماض نمی کنند )، موقعیت اجتماعی – اقتصادی خود را از دست خواهند داد و یعنی یک تزلزل طبقه (declassation) خواهند یافت .
در نتیجه این تغییر در توزیع درآمد و ثروت ، دو گروه برنده و یازنده بوجود می آید : کسانیکه با تحرک جدید همراهی میکنند (= برنده ) و آنهائی که در این جریان شرکت نمی کنند (= بازنده ).
لازمه این تحرک، تحرک شغلی و مکانی (dislocation) ( یعنی مهاجرت ) نیز می باشد .
در پی این تحرک و تغییر مکانی ( مثلاً مهاجرت از روستا به شهر )، گروه اجتماعی انسانها و قواعد ، هنجارها و ارزشهائی را که قبلاً به آن عادت داشته و به آنها پایبند بوده اند ( و از آن طریق نظم اجتماعی در نظام اجتماعی قبلیشان حاکم بوده است 9 تغییر می کند .
انسانها وارد یک گروه جدید با انواع قواعد جدید می شوند .
بدین علت یک روستائی مهاجرت کرده ، آن وابستگی ها و پایبندهائی (commitments) را قبلاً به خانواده و بالاخص به گروه و قواعد ،هنجارها و ارزشهای گروهی خود داشت ، در محیط نامتجاس جدید شهر از دست می دهد و بجای آن هیچ بررسی اندیشه های انقلابی و اجتماعی مارکس نوع پایبندی به نظم جدید در شهر بوجود نمی آید .
به عبارت دیگر انسانها از نظر اجتماعی " ریشه کن" می شوند ، یعنی ریشه ها و پایبندی های اجتماعی خود را از دست می دهند و آماده پذیرش حرکات انقلابی و هیجانی (agitation) می شوند (olson,1963:532) .
در پی رشد سریع اقتصادی و تغییر شیوه تولید ، چنانکه در بالا ذکر شد ، عده ای به شیوه قدیم پایبند می مانند و در واقع در مسابقه اقتصادی می بازند و عده ای جدید ، برنده می شوند .
هر دوی این گروه موجب عدم ثبات جامعه می گردند .
" تازه به دوران رسیده " از قدرت اقتصادی خود استفاده می کند تا نظام اجتماعی – سیاسی را در جهت منافع خود تغییر دهد .
از طرف دیگر امکان ارتقاء و پیشرفت برای آنهائی که عقب می مانند روز به روز سخت تر می گردد.
اینان ناراضی و به انقلاب متمایل می گردند .
در صورتیکه نظرات اولسون را در یک دیاگرام علی ترسیم کنیم ، روابط علی مشخصتر و.
برای بهره گیری بعدی مناسب تر خواهند شد .
لوئز(Arthur lewis) نیز نظرات مشابه به او اولسون ارائه می کند .
بدین ترتیب اولسون و لوئیز برروی دو گروه از عوامل تأکید می کنند : عوامل اقتصادی و عواقب مستقیم آنها ( یعنی فقر )و عوامل اجتماعی ( یعنی تغییر نظام اجتماعی در پی رشد سریع اقتصادی ) به منظور رعایت نظم مطالب ، پس از ارائه دیاگرام روابط علی این دو دانشمند ، ادامه بحث ابتدا با عوامل اقتصادی پیگیری می شود و سپس عوامل دیگر مطرح خواهند شد.
بررسی اندیشه های انقلابی و اجتماعی مارکس رشد سریع اقتصادی تغییرات در نظام اجتماعی تغییر در : شیوه تولید شیوه کارکردن نحوه زندگی تولید صنعتی جدید از جانب افراد جدید تغییر در توزیع درآمد و ثروت دوگروه که با شیوه جدید تولید همراهی می کنند ( گروه برنده )و همراهی نمی کنند (گروه بازنده ).
برندگان تغییر نظام سیاسی – اجتماعی به نفع خود بازندگان از دست دادن امکانات رشد فقر بیشتر نارضایتی تمایل به انقلاب تحرک شغلی و مکانی ( مهاجرت ) ریشه کن شدن ریشه ها و پایبندی های اجتماعی تمایل به انقلاب بررسی اندیشه های انقلابی و اجتماعی مارکس جانسون چالمرز جانسون در کتابش که به زبان فارسی نیز تحت عنوان " تحول انقلابی " به چاپ رسیده است ، با ساختاری نه چندان منسجم ، به علل انقلاب می پردازد .
اگر بخواهیم مهم ترین مطالب کتاب او را که با انقلاب ما ارتباط می یابد و نسبتاً در طول کتاب توزیع شده است ، در چند جمله منسجم خلاصه کنیم ، در آن صورت از نظر وی انقلاب وقتی روی می دهد که یک دولت مشروعیت ، اعتبار و اعتماد خود را در پیش ملت خود از دست بدهد و این هنگامی اتفاق می افتد که دولت به ارزشهای اجتماعی حاکم در بین مردم توجه نکند .
در نتیجه یک ناهماهنگی غیر کارکردی (dysfunction) بین نظام اجتماعی و دولت یا نظام حاکم پیش می آید .
عدم توجه به ارزشهای حاکم -- -- - یک نظام اجتماعی وقتی دچار بحران می شود که ارزشهای اجتماعی " سینکرونیزه" نشوند ، یعنی مانند چرخ دنده های ماشین ، دنده ها جانروند .
- این ناهماهنگی هنگامی پیش می آید که ارزشهای جدید و نا متناسب با نظام اجتماعی ( یعنی ارزشهای مغایر با ارزشهای سنتی ) وارد جامعه شوند .
بررسی اندیشه های انقلابی و اجتماعی مارکس - و اما ارزشهای جدید به نوبه خود از طریق مدرنیزه کردن جامعه و با ورود تکنولژی جدید که یک تحول سریع را موجب می شوند ، وارد جامعه می شوند ( م.ش.جانسون 1966 ص 31ب ب 45ب ب).
- وقتی فرایند و جریان انقلاب آغاز گردد ، آنگاه این جریان توسط عوامل شتاب بخش (accelerators) یا(precpitants) تقویت می گردد.
مهم ترین عوامل شتاب بخش عبارتند از : 1- " پیدایش یک رهبر قوی الهام دهنده یا پیامبر "، 2-تشکیل یک سازمان نظامی انقلابی مخفی شکست ارتش در یک جنگ که موجب تضعیف روحیه و سازمان آن گردد .( م.ش.جانسون 1966ص 97 ب ب همچنین (stone,1971:49f) .
بررسی اندیشه های انقلابی و اجتماعی مارکس در اینجا با وصف انسجام بخشیدن به مطالب جانسون ، مناسب به نظر می رسد، اگر مطالب فوق در یک دیاگرام علی تدوین شوند :(1) مدرنیزه کردن جامعه ورود تکنولژی جدید تحول سریع ورود ارزشهای جدید نامتناسب با ظام اجتماعی ( ارزشهای سنتی ) عدم توجه دولت به ارزشهای جدید حاکم از دست دادن مشروعیت نظام ناهماهنگی غیر کارکردی پیدایش یک رهبر قوی تشکیل یک سازمان نظام انقلابی شکست ارنش و تضعیف روحیه انقلاب 1- رفیع پور ک توسعه و تضاد ص 31 سال 1380 بررسی اندیشه های انقلابی و اجتماعی مارکس ابعاد تحول انقلابی ] در بحث از تحول انقلابی [ تعریف اجزای تشکیل دهنده انقلاب ، نخستین و شاید دشوارترین مسئله ای است که باید با آن روبه روشویم .
در این زمینه حجم انبوه نوشته هایی هم که به مفهوم انقلاب پرداخته اند کمکی نمی کند .
بر عکس ، کاربرد این اصطلاح در این نوشته ها چنان متنوع است که هر یک از آثار مربوطه معنای بسیار متفاوتی را از انقلاب به دست می دهد .
حتی برخی از بررسی ها تا آن جا پیش رفته اند که در فصول مختلف یک کناب ، انقلاب را به شیوه های گوناگونی تعریف نموده اند .
امان(1) عقیده دارد که دلیل عمده ای برای نگرانی از بابت گوناگونی تعریف وجود ندارد .(( در واقع برای یک مفهوم انتزاعی و مجرد ، هیچ تعریف (( راستینی ))وجودندارد : تعریف ،نه بازتابی از مثل مطلق افلاطونی ، بلکه فقط ابزاری است مربوط به معانی کلمات که ممکن است مفیده فایده ای باشد یا نباشد )) امان ، تحقیقتاً از یک نظر درست می گوید ؛ هیچ تعریف راستینی وجود ندارد .
اما این مسأله مایه تسلی خاطر دانش پژوهی که با گستره وسیعی از انتخاب ها روبروست ، نمی شود .
ما خواهیم دید که برخی تعاریف برای تحلیل مفهوم انقلاب به طور قابل ملاحظه ای از سایر تعریف ها کارسازترند .
دامنه کاربرد اصطلاح انقلاب متغیر است و فقط در باره تغییرات سیاسی بنیادین به کار نمی رود .
در معانی وسیع تر ، این کلمه در مورد انتقال از عصری کشاورزی به دوره صنعتی به ویژه در 1- Amann بررسی اندیشه های انقلابی و اجتماعی مارکس ممالک غربی ، به کار می رود که در آنجا صنعتی شدن به همراه سر نشینی حاصل از آن بر آخرین مرحله توسعه این جوامع اثرات بسیارچشمگیری گذاشته است .
و بدین ترتیب ما صاحب پدیده ای شده ایم که اکنون انقلاب صنعتی شناخته می شود .
اخیر تر از آن ،انقلابی را در زمینه وسایل ارتباطی تجزیه نموده ایم .
نخست رادیو و تلویزیون امر انتقال طلاعات را دستخوش انقلاب ساخته اند دوم ، پیشرفت های عظیم در تکنولوژی کامپیوتر و تلفن این امکان را فراهم آورده است که تحقیقات علمی به نرخ رشد نمایی و سرسام آوری دست یابند سوم، به واسطه توسعه حمل نقل و انبوه با قطار ، ماشین ،یا هواپیما امکان حرکت سریع مردم را فراهم آورده است .
در سایر جنبه های زندگی ، پیشرفت های به دست آمده در تکنولوژی غذایی منجر به بروز پدیده ای شده است که به ویژه بسیاری از ممالک در حال توسعه به (( انقلاب سبز )) معروف است گرچه هنوز مشکلاتی در این زمینه وجود دارد ولی به هر حال قسمتی از محصولات غذایی در بسیاری از نقاط به طرز چشمگیری افزایش یافته است.
هم چنین در حال حاضر جوامع صنعتی یا تغییرات ریشه ای در ارزش های مربوط به نقش جنسیت های مختلف دست به گریبانند .
این انقلاب جنسی باعث ایجاد گروههایی هم چون نهضت آزادی زنان و جنبش آزادی جنسی شده است و سازمان های برنامه ریزی مربوط به خانواده را حائز اهمیت ساخته است .
با توجه به این کاربرد وسیع اصطلاح انقلاب ، هیچ جای تعجب ندارد که کرین برینتون کتاب خویش را با این رعایت می آغازد : (( انقلاب کلمه کشداری است )).
بررسی اندیشه های انقلابی و اجتماعی مارکس به یقین درکی از شهودی وجود دارد که بر اساس آن ، اصطلاح ((تحول انقلابی )) مفهوم رخدادی ریشه ای را به ذهن متبادر می سازد که طی آن قالب های کهن از میان رفته است یا دست کم در حال جایگزینی شدن با نگرش های جدید و غالباً تجزیه نشده می باشد .
بدین ترتیب هنگامی که از فنون جدیدی درعلم پزشکی مانند استفاده از کبد مصنوعی ، یا از شیوه ای نگارشی جدیدی هم چون آنچه جیمز جویس به کار برده است صحبت می کنیم ، صفت (( انقلابی )) یقیناً صفت مناسبی است .
حتی آن هنگام فنون نظامی مدرن را انقلابی می نامیم اصطلاح مناسبی را به کار برده ایم .
جنگ برق آسای آلمان در طی جنگ جهانی دوم ، با اجرای هماهنگ حملاتی که برای نخستین بار نیروهای مکانیزه زمینی و هوایی را به کار می گرفت به نحوه مؤثری هنر جنگ را دستخوش انقلاب ساخت .
قدرت و تحرک آلمان در این جنگ نمایان گر دگرگونی کامل در استراتژی های به کار گرفته شده است در جنگ جهانی اول بود .
در جنگ جهانی اول انجام حمله در امتداد یک جبهه مستقیم و یا به کارگیری نیروهای پیاده نظام و سواره نظام معمول بود .
در نبرد های 45-1939 آلمانی ها لشگرهای خود را در نواحی انتخاب شده ای متمرکز ساختند و از تانک به عنوان یک سلاح تهاجمی استفاده کردند .
دیگر کشورها برای آن که بتوانند به طرز موفقیت آمیزی رودرروی آلمانی ها بایستند باید سیستم های نظامی خود را متحول می ساختند ولی تا انجام این تغییر ،آنان با وجود برتری قدرتی که از حیث شمار تسلیحات و لشگر ها داشتند از مقابله با آلمان ناتوان بودند .
بررسی اندیشه های انقلابی و اجتماعی مارکس بدین ترتیب از طریق درک اشارات ضمنی اینگونه دگرگونی هاست که می توانیم تصوری از معنای انقلاب به دست می آوریم .
ولی در بین نظریه پردازان اجتماعی و جامعه شناسان روی هیچ تعریف مفهومی رضایت بخش و عموماً پذیرفته شده ای اتفاق نظر و جود ندارد .
برای نمونه ، تعریف انقلاب به مثابه تغییر گروه حاکمه در یک کشور از راه توسل به خشونت ،باتعریف انقلاب به معنی دگرگونی ریشه ای ارزش های موجود در جامعه شباهتی ندارد .
ولی این ها اصطلاح انقلاب نیست که مشکل آفرین است .
برای فهرست کردن تعاریف بی شماری که در علم سیاست متداول تلاش های قابل تحسینی صورت گرفته است با این حال ، این کوشش ها چندان اثر بخش نبوده است و هنوز هم آشفتگی مفهومی شدیداً شایع است .
برای نمونه ، از زمان شکل گیری اولیه علم سیاست ، افراد بسیاری قدرت را به عنوان داده اصلی این دانش تلقی نموده اند پیش از عصر افلاطون ، فلاسفه به مسئله توزیع قدرت در درون یک جامعه علاقه مند بودند .
این ملاحظه هنجاری که در یک جامعه خاص ، چه کسی باید قدرت داشته باشد و چه کسی نباید صاحب قدرت باشد ، برای بیش از دو هزار سال مطرح بوده است .
با توجه به واقعیت برخوردهای مداوم و رو به تزاید مردم با اولیای امور در کلیه جوامع ، ظاهراً دست یابی به پاسخ پرسش فوق امروزه نیز به هیچ وجه آسانتر از زمانی نیست که فلاسفه یونان نگران این مسأله بودند .
احتمالاً از بسیاری جهات ، مشکل فوق امروزه نسبت به گذشته پیچیده تر شده است .
انقلاب در وسایل ارتباطی ، به ایجاد توده ای مطلع تر و آگاه تر کمک بسیاری نموده است .
امروزه رهبران بیشتر در معرض قضاوت توده های تحت حکومت خود هستند .
به لحاظ بررسی اندیشه های انقلابی و اجتماعی مارکس احتمال وجود شکاف نسل ها بین حکومت کنندگان و حکومت شوندگان ، ممکن است پاسخ هر یک از این دو دسته به این پرسش که ( چه کسی باید حکومت کند ؟
)) به طرز چشمگیری با هم تفاوت داشته باشد .
در دوران های گذشته که ] جوامع [ شاهد ثبات بیشتری و تحول کمتری بوده اند ، توده های کم اطلاع تر به ندرت حق حکمران یا حکمرانان خاص را در زمینه در دست داشتن مواضع اصلی اقتدار مورد تردید قرار می دادن .
در دوران های اخیر تر، این پرسش که (( چه کسی باید حکومت کند ؟)) یا (( چه کسی باید قدرت را در دست داشته باشد )) با پرسش دیگر ی تکمیل شده است .
دانشمندان سیاسی معاصر توجه خود را به مثأله عملی نحوه توزیع قدرت در جامعه معطوف ساخته اند .
ولی این محققان نتوانسته اند به تعریفی از قدرت که مورد قبول اکثریت باشد دست یابند .
در واقع ، ریشه مجادلات مربوط به توزیع قدرت در یک جامعه، از همین ناتوانی دست یابی به توافق نظر درباره مفهوم ((قدرت)) آب می خورد .
در نتیجه متفاوت بودن تعریف ها ، یافته های تحقیق نیز از الگوهای مختلفی پیروی می کنند .
مشکل اینجاست که دقیقاً معلوم نیست آیا این یافته ها ، منعکس کننده تعاریف مختلفی هستند که کار پژوهش با آنا آغاز شده است یا نمایانگر شرایط خاص سیستم هایی می باشند که مورد مطالعه قرار گرفته اند .
برای نمونه ، برخی از پژوهشگران ترتیبات هرمی شکل وسلسله مراتبی را مشخص ساخته اند و برخی دیگر آرایش نسبتاً پراکنه قدرت را .
آیا این یافته ها به راستی نمایانگر ترتیبات اجتماعی خاصی جوامع مورد تحلیل هستند یا این که فقط ناشی از تعریف خاصی از قدرتند که در تحلیل به کار رفته است؟
بررسی اندیشه های انقلابی و اجتماعی مارکس رایکر در مقاله ای که مشخصاً به تجزیه و تحلیل تصورات یا تعریف گوناگوناز قدرت اختصاص دارد خاطر نشان ساخته که در پرداختن به این اصطلاح (( طبقه بندی تا حد مورد نیاز شرفت نکرده است ، به طوری که هنوز هم در هنگام کاربرد واژه قدرت به هیچ رو مطمئن سیستم از چه چسزس سخن می گوییم )) وی سپس به بررسی پنج تعریف صوری مختلف از مرت می پردازد .
رایکر از طریق بیان هر یک از آنها به زبان ریاضی در می یابد که (( این تعاریف نقطه اشتراک اندکی دارند)) او در انتها نتیجه می گیرد که برای چنین ابهامی (( جایی در فلسفه یا هم وجود ندارد))جز در هنگامی که درباره امر مورد مطالعه خود وقف کامل داریم ، نتایح بررسی ما باید همیشه مشکوک تلقی شود ؛ و همین امر دلیلی است برای آنکه در دانش مسائل سیاسی جایی برای ابهام مفهومی وجود ندارد .
اصطلاحات باید برای افراددخیل در یک رشته خاص از تحقیق آشکار باشد .
زیرا همان طور که همپل بیان می کند هدف از تشریح اصطلاحات کاهش محدودیت ، ابهامت ، و ناسازگاری های موجود در کاربرد متداول اصطلاحات ازطریق ارائه تعابیر جدیدی است که وضوح و دقت این اصطلاحات و نیز قابلیت کاربردآنها را در فرضیه و نظریه ها به مدد نیروی تبیین گر و پیشگویی کننده افزون سازد .
فرضیه ها را می توان به آزمون کشید و نتایج رامی توان به مقایسه گذاشت ، و در خلال مقایسه این نتایج ممکن است امکان بسط اصول کلی سودمندی فرآهم آید که بعداً به شکل گیری برخی تئوری ها بینجامد .
اما در صورتی که پژوهشگران مفاهیم خود را به شیوه یکسانی تعریف نکنند بررسی اندیشه های انقلابی و اجتماعی مارکس مقایسه اگر نه ناممکن ، دست کم قابل تردید جلوه می نماید .
همانطور که رایکر بیان نموده است اگر تعاریف گوناگون باشند محققان در اصل به بررسی پدیده واحدی نخواهند پرداخت .
در عین حال که بسیاری از تعاریف انقلاب ، دارای برخی وجوه مشترکند ولی از سوی دیگر ، گونه گونی چشم گیری در بین سایر تعاریف وجود دارد .
این اختلاف در برخی موارد چنان عمیق است که اصولاً می توان نتیجه گرفت نویسندگان مذکور از پدیده یکسانی سخن نمی گویند.
وانگهی ، باید یاد آور شد که برخی از جنبه های تحول انقلابی که در تعاریف ارائه شده توسط بیشتر نویسندگان از عمومیت خاصی برخوردارن ( به وه بعد استحاله ارزش ها و خشونت )در واقع به مفهوم انقلابات و علل وقوع آنها کمک چندانی نمی کند .
استحاله ارزش ها وخشونت آنچنان مفاهیم دشواری برای اندازه گیری و ارزیابی هستند که از حیث تفکیک علل و پیامدهای انقلابات شاید عوامل دیگری برای تحلیل سیستماتیک کارساز تر باشند .
بدین ترتیب دو مسأله را می توان به عنوان عوامل دشوارتر شدن بررسی پدیده انقلاب برشمرد : نخست این که در میان بسیاری از پژوهشگران انقلاب ، تفاوت چشمگیری در زمینه تعریف این پدیده وجود دارد .
دوم ، آن جنبه هایی از انقلاب که بیشتر محققان مایل به ارتباط دادن آنها به این پدیده هستند ، به دشواری قابل اندازه گیری و سنجش اند .
در پر داختن به هر یک از تئو ریها و مد لهای مو رد مطالعه ، باید تعر یفی را که عنوان نقطه شروع به کار می رود دقیقا درک کرد .
بدین تر تیب نه تنها می تو ان به تشر یح امری پر دا خت که تئو ری یا مدل یا د شده آن را انقلاب بررسی اندیشه های انقلابی و اجتماعی مارکس می داند ، بلکه پیامدهای آن تعریف را هم یعنی این که چه چیزی انقلاب نیست می توان مشخص ساخت .
این نکته به ویژه در هنگام بررسی آن دسته از قیامهای خشونت آمیزی مانند تظاهرات دانشجویی در ایتالیا ، یونان ، یا مکزیک که بر حسب تلقی نویسنده حاضر نمی توان آنها را انقلاب دانست حائز اهمیت چشمگیری است .
از سوی دیگر، انتخاباتی در شیلی را که سبب روی کار آمدن یک رئیس جمهور مارکسیست و متعهد به ایجاد تحولات عمیق اجتماعی گردد می توان رویدادی انقلابی دانست .
تعریف انقلاب به طور کلی تعاریف ارائه شده برای انقلاب در دو طبقه بسیار اجمالی قرار می گیرند .البته برخی از تعاریف نیز وجود دارند که در محدوده مرزهای این طبقه بندی دوگانه جای نمی گیرند .
دسته نخست شامل آن گونه تحولاتی است که می توان آنها را(( انقلاب کبیر)) نامید کرین برینتون جورج پتی ، زیگموند نویمان و برخی از پویندگان سنت مارکسیستی نظیر لنین ، مائوو کاسترو، از جمله نظریه پردازانی هستند که تعریف شان از انقلاب در این دسته جای می گیرد .