دانلود مقاله استان گیلان ( وجه تسمیه)

Word 129 KB 173 123
مشخص نشده مشخص نشده جغرافیا - زمین شناسی - شهرشناسی - جهانگردی
قیمت قدیم:۳۰,۰۰۰ تومان
قیمت: ۲۴,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • آشنایی با سرزمین مردم گیل و دیلم حدود جغرافیایی، آب و هوا هنگامیکه تاریخ ایران را از نظر میگذرانید خواهید دریافت که در میان مناطق مختلف ایران کمتر منطقه‌ایست که چون گیلان و ساکنان بخشهای دامنه‌های شمالی البرز بخاطر دلیریها و بهادریهایشان دارای منابع مختلف تاریخی بوده باشد و بهمین دلیل هم بیش از همه مناطق دیگر ایران دارای تاریخهای محلی است و یا در نوشته‌ها مورد حب و بغض‌های سیاسی و طبقاتی قرار گرفته است اگر چه آثار باستانی منطقه قدرت پایداری در برابر وضعیت اقلیمی را نداشته و بخشی از آن نیز بر اثر حادثه‌ها در دل خاکها مدفون شده و بخشی دیگر بدست انسانهای نادان به تاراج رفته و ویران گردید اما زندگی سلحشورانه آنان در منابع تاریخی و نوشته‌های محلی و در فرهنگ عامه آشکارا بچشم می‌خورد.

    این منطقه که در پای سلسله جبال البرز و در آغوش درختان جنگلی و در کنار دریای خزر آرمیده است.

    از طرف مشرق با مازندران و از مغرب با آذربایجان همسایه است و اگر همچون جغرافی نویسان قدیم حدود جغرافیایی گیلان را از طرف شمال به دریای خزر و از طرف مشرق به مازندران و از جنوب به ری و قزوین و زنجان و از طرف مغرب به آذربایجان محدود سازیم باز هم باید گفت که بخش وسیعی از مناطق کوهستانی را که امروز با نام «دیلم» از منطقه جلگه‌ای جدا می‌سازند باید جزء گیلان بحساب آورد که از نظر سیاحان داخلی و خارجی و تقسیم‌بندیهای منطقه‌ای و سیاسی و اقتصادی تا قرن‌های نزدیک بما نیز چنین بوده است همانطور که گاه گیلان را نیز ضمیمه نواحی دیلم بحساب می‌آورند بطوریکه مقدسی که کتاب خودالتقاسیم فی معرفه‌الاقالیم را که در قرن چهارم هجری می‌نوشت طبرستان و جرجان و قومس (سمنان دامغان بسطام) را نیز از جمله مناطق دیلمیان میداند.

    باید گفت حدود جغرافی آن (گیل و دیلم) تا اوایل عصر صفوی و دقیقاً تا انقراض سلسله کیائیه در دوران سلطنت شاه عباس صفوی بنا به مقتضیات زمان و بر اثر کشمکشهای نظامی متغیر بوده است و امروز مسافری که بخواهد این حدود را ببیند همینکه از شهرستان کرج خارج گردید باید در امتداد رشته کوههای البرز حرکت کرده از طرف قزوین به رشت به راه ادامه دهد و پس از عبور از منطقه طارم و رسیدن به رود خروشان سپیدرود در برابر انبوه درختان جنگلی قرار خواهد گرفت در امتداد رودخانه پس از رسیدن به منطقه امامزاده هاشم (جهنم دره سابق) و عبور از شهرستان رشت و بندر انزلی به منتهی‌الیه این منطقه یعنی گرگانرود و آستارا خواهد رسید و در بخش شرقی به منطقه تنکابن که تا دوران قاجاریه ضمیمه گیلان بود از شهرهای لاهیجان و لنگرود و رودسر گذشته به چابکسر که آخرین بخش شرقی میان گیلان و مازندران است می‌پیوندد.

    تماشای آنهمه زیبایی و تنوع برای هر رهگذر تازه وارد پس از رسیدن به منجیل قدم به قدم خیره‌کننده‌تر خواهد بود زیرا با محاصره شدن منطقه در میان رشته کوههای طالش طارم خلخال دیلمان که مانع خروج ابرهای حاصل از تبخیر آب دریا و رودخانه‌ها و استخرها و مرداب‌هاست و همچنین حرکت بادها از دریا بخشکی و از فلات مرکزی ایران بسوی دریا آب و هوای گیلان مرطوب و متغیر و برای رشد و پرورش گیاهان و درختان مختلف فوق‌العاده متناسب بوده و رطوبت هوا تا 95 درصد و ارتفاع باران از 125 تا 162 سانتیمتر میرسد و درجه حرارت تا حدود 3 در زمستان و 37 درجه در تابستان می‌باشد.

    میزان نزول برف چون دوره یخبندان گیلان زیاد نیست و حداکثر ارتفاع برف ممکنست تا دو متر برسد.

    اگر از جلگه بطرف دامنه‌های جنگلی برویم بازهم میزان بارندگی و رطوبت و یخبندان متغیر خواهد بود تا جائیکه از ارتفاع 1200 متری به بعد بخاطر سردی هوا رشد درختان متوقف گردیده و در عوض با چمنزارها و مراتع زیبائی روبرو می‌شویم و در ارتفاعاتی معادل 1800 تا دو هزار متر انواع گل و گیاه معطر روئیده می شود.

    خجوکو که در سال 1849 و 1850 میلادی در رشت میزیست و تاریخ گیلانش یکبار در سال 1306 و بار دیگر در سال 1354 چاپ گردیده است می‌نویسد.

    قوت و سرعت توسعه نباتات در این سامان بینهایت است اما از قلل کوه تجاوز نمی‌کند و هیچ چیز محزون‌تر از دیدن مناظر آن طرف نیست زیرا فاقد هرگونه طراوت است مانند کوههای خلخال که از خاک رس و ریگ قرمز مرکب بوده و دشتهای خمسه و قزوین و تهران و سمنان و دامغان و بسطام که همه لم یزرع است سبزه و آب در آنطرف‌ها همانقدر نایاب است که در این طرف بحد وفور یافت می‌شود.

    گیلانی‌ها در زبان اغراق می‌گویند.

    اگر در راس یکی از کوههای گیلان بمانید قسمتی از ریش شما که اینطرف است با عطر گلهای ما معطر می‌شود و حال آنکه قسمت دیگر مانند صحرای آنطرف کوه پر از گرد و غبار می گردد.[1] همانطور که اشاره گردید ارتفاعات گیلان را سه رشته‌کوههای مختلف محدود می‌سازد که عبارتند از: 1 کوههای طالش که به موازات سواحل دریای خزر امتداد یافته و میان آذربایجان و دریای خزر واقع است.

    2 کوههای طارم و خلخال که رودخانه سپیدرود از کنار دره‌های باریک آن می‌گذرد و رشته‌کوههایی آنرا از کوههای دیلمان جدا می‌سازد و گیلان را به دو بخش تقسیم می‌نماید.

    3 کوههای دیلمان که دنباله رشته‌کوههای البرز بوده و مرتفع‌ترین قله آن در گیلان درفک (دلفک) است و از جنوب به منجیل و از طرف مشرق تا مناطق ییلاقی تنکابن و ارتفاعات سه هزار پیش می‌رود.

    لرد کرزن در کتاب خود بنام ایران و ایرانیان آب و هوای گیلان را به چهار قسمت زیر تقسیم می‌نماید: 1 حاشیه دریای خزر با توده‌های شن به ارتفاع هشت تا ده متر و پهنای دویست تا چهار صد متر با بادهای شمالی و شمال غربی که رطوبت را به لبه جنوبی دریا می‌رساند.

    2 اراضی پشت این تپه‌های شنی که مردابها و مناطق باتلاقی را ایجاد می‌نماید و رسوبات رودخانه‌ها را که از کوهها سرازیر می‌گردند در خود جای می‌دهند که نمونه‌ای از آنها مرداب بندر انزلی در گیلان است.

    3 حاشیه پشت مردابها و سواحل داخلی آبهای راکد که منطقه‌ای است جنگلی و شهرهای مهم و دهکده‌های پر جمعیت در این قسمت واقع است که فاصله آن تا پای کوهها از سه تا سی کیلومتر تغییر می‌کند.

    4 دامنه‌های البرز که نظافت هوا و زیبایی آن نظیر ندارد و در منطقه خالی از درخت و جنگلها و در دامنه کوههائی که بر آنها مشرف است ییلاقهائی قرار دارند.

    سپیدرود بزرگترین رودی که گیلان را به دو بخش تقسیم مینماید رود معروف سپیدرود است.

    مرکز بخشی را که در غرب سپیدرود قرار دارد و در اصطلاح مردم محل بیه پس (بیه آب رود) نامیده می‌شود شهر رشت است و آن بخش که در شرق سپیدرود قرار دارد بیه پیش خوانده می‌شود که شهر عمده‌اش لاهیجان می‌باشد.

    این رود را در اوستا سپئت و در پهلوی سپت و در سانسکریت سوت SVETA گویند.

    ابن رسته مولف کتاب اعلاق‌النفسیه درباره منشاء و مسیر آن گوید: سفیدرود از سیسر (صد چشمه) گذشته و از سرزمین آذربایجان عبور میکند و آنگاه داخل شهرهای دیلم گردیده و در دریای طبرستان میریزد.[2] مسعودی این رود را سپیدروج نامیده و می‌نویسد این کلمه به معنی رود سپید است که محل دو کلمه در فارسی و عربی مقدم و مؤخر است و مجرای آن به سرزمین دیلم به طرف قلعه سلار است و او ابن اسوار دیلمی است یکی از ملوک دیلم است و اکنون که تاریخ کتابت ماست بر آذربایجان تسلط دارد آنگاه این رود در دیلم از گیل می‌گذرد و به دیار دیلم رودی دیگر در آن میریزد که آنرا شاهان رود (شاهرود) گویند و معنی آن شاه رودهاست از بس سپید و پاک و صاف است و همه با هم به دریای گیل می‌ریزد که دریای دیلم و خزر و اقوام دیگر است که بر اطراف دریا جای دارند و بیشتر این مردم دیلم و گیل که ظهور کرده‌اند و بر بسیاری از نقاط زمین تسلط یافته‌اند بر ساحل همین رود بوده‌اند.[3] سرچشمه‌های اصلی رود سپیدرود از ارتفاعات کردستان بوده و در سر راه شعبات مهم دیگری به آن می‌پیوندد و آبهای حاصل وارد تنگه‌ای در منجیل می‌گردد و پیش از آنکه به این تنگه برسد به آب رودخانه شاهرود که از کوههای طالقان سرچشمه می‌گیرد می‌پیوندد و از این زمان به نام سپیدرود شناخته می‌شود و قسمت اصلی آب رودخانه بزرگ سپیدرود در بندر حسن‌کیا ده (کیاشهر) بدریای خزر می‌ریزد و بخشی از آن پیش از رسیدن به دریا به وسیله چند نهر بزرگ جهت زمینهای زراعتی مورد استفاده قرار می‌گیرد.

    اگر طول رودخانه را از ارتفاعات اولیه‌اش در نظر گیریم بعد از ارس که یکهزار کیلومتر طول دارد دومین رودی است که اندکی بیش از رود کارون رود کارون (دارای هفتصد کیلومتر طول) حدود 720 کیلومتر درازا خواهد داشت و این رشته طولانی تا به هم پیوستن با رودخانه شاهرود به نام زرینه رود معروف بوده است و در دوره تسلط ترکان قزل اوزون نامیده شده است عظمت و بهره‌دهی این رودخانه مانند زندگی سلحشورانه مردم گیل و دیلم منشاء پیدایش افکار و اندیشه‌های افسانه‌ای و حماسی گردیده است.

    قزوینی در عجایب المخلوقات در خصوص آب شاهرود و رودخانه سپیدرود می‌گوید: نهر سفیدرود آوازی ندارد و روش او نرم است و در زمین نرم راه می‌رود و با نرمی و خاموشی که دارد کشنده است و شاهرود با داشتن آوازی هولناک از آفات سالم است[4] در ابیات زیر تاریخ حماسی منطقه را که گوئی در حرکت سالهای پرخروش و زنده این رود جاویدان و گویا باقیمانده است می‌خوانیم نهر سفیدرود آوازی ندارد و روش او نرم است و در زمین نرم راه می‌رود و با نرمی و خاموشی که دارد کشنده است و شاهرود با داشتن آوازی هولناک از آفات سالم است در ابیات زیر تاریخ حماسی منطقه را که گوئی در حرکت سالهای پرخروش و زنده این رود جاویدان و گویا باقیمانده است می‌خوانیم.

    دریا ـ جلگه ـ کوه دریا و جلگه و کوه بزرگترین منبع اقتصادی و حیاتی مردم منطقه است که بی‌دریغ چون سفره گسترده‌ای در برابر ساکنان قرار دارد دریای خزر که با نامهای دریای کاسپین، دریای هیرگانا، (جرجان ـ گرگان) دریای طبرستان، دریای گیلان، دریای مازندران، دریای شیروان، دریای دیلم، دریای آبسکون شناخته شده است از شمال به سمت جنوب به طول یکهزار و دویست کیلومتر امتداد می‌یابد و دارای هفت‌هزار کیلومتر ساحلی است که تنها یکهزار کیلومتر آن در خاک ایران است و سطح دریا بر اثر ریزش آبهای یکصدو سی رودخانه که بعضی از آن در خاک ایران واقع است به سیصد و هفتاد و یکهزار کیلومتر مربع میرسد و بدین ترتیب دریای خزر با وسعت قابل توجهش همانطور که از حیث انواع ماهی و کلسیم و سولفاتها غنی است موجب آبادانی و سرسبزی و حاصلخیزی جلگه‌ها و کوهها و باروری زمینها و افزایش و رشد گیاهان و درختان جنگلی می‌گردد و آنچه را که به کمک انسان در این ناحیه‌ی مستعد بدست می‌آید عبارتند از: برنج، چای، انواع مرکبات، توتون، سیگار، غلات، زیتون، کنف، بادام‌زمینی و انواع محصولات صیفی و تربیت کرم ابریشم و پرورش دامها امروز اگر چه کشت بعضی از محصولات زراعتی مانند پنبه و نیل تا حدودی هم نیشکر همچون صنایع دستی مانند پارچه‌بافی فراموش گردیده و یا اهمیت گذشته‌اش را از دست داده است اما می‌توان گفت که برای زحمکشان گیل و دیلم زمین سخاوتمندانه و در تمام فصول سال آماده بهره‌ دادن می‌باشد آنچنانکه در گذشته نیز بوده است.محققان از فراوانی گیاهان داروئی در منطقه یاد می‌کنند و در وقایع دوران اسماعیلیه به وجود بیمارستان در الموت و صدور گیاهان دارویی و داروهای گیاهی از منطقه کوهستانی دیلم بسوی شهرها و سرزمینهای دوردست اشاره می‌نمایند و ظاهراً تاریخ آغاز دانش پزشکی را که امروز در میان مردم گیل و دیلم به (گیل تجربه) معروف است و هنوز هم راهنمای امور بهداشتی و درمانی مردم روستاهای این ناحیه است باید به طبیعت پر برکت زمین و تلاش و شناخت دانشمندان عصر اسماعیلی که با ورود حسن صباح به الموت آغاز گردید مربوط دانست.

    مناطق جنگلی که زمانی تا نواحی الموت امتداد داشت امروز در ارتفاعات رحمت‌آباد و نزدیک به قله درفک پایان می‌پذیرد و اگر چه باید اعتراف کرد که کاهش وسعت دامنه‌های جنگلی از زیبائی و اهمیت اقتصادی منطقه چیزی کم ننموده و آنرا به مناطق ییلاقی و مرکز دامداری و غلات تبدیل ساخت و خوش آب و هوا ترین و زیباترین ارتفاعات و قلل گیلان نیز در این قسمت واقع است که شناخته شده‌ترین آنها قله معروف درفک ( دلفک) است وقتی که از شهر رشت به طرف رودبار در حرکت میباشیم در شرق رودخانه سپیدرود در رشته ارتفاعاتی که بموازات جاده عمومی است بلندی 2700 تا 3000 متری در فک قرار دارد هنگامیکه از این بلندی به جنگلها و دشتها و صحراهای باطراوت گیل و دیلم بنگرید اطمینان دارم در برابر شکوه و عظمت خیره کننده طبیعت به هیجان خواهید آمد و هیچ چیز زیباتر از آن نخواهد بود که بخواهید طلوع دل‌انگیز خورشید را از بلندیهای آن تماشا کنید و یا غروب سرزمین مردم گیل آن زمان که در ابرهای سپید و پراکنده پوشیده شده و کوهستان دیلم را که در زیر تابش خورشید همچنان سربرافراشته و از عظمت و استواری سخن می‌گوید به بینید.

    توجه به معادن گیلان که بعضی از آنها شناخته شده باقیمانده است و تعدادی نیز مورد بهره‌برداری می‌باشد بدان علت ضروری است که می‌تواند در آینده ارزش اقتصادی خود را در کیفیت زندگی عمومی نشان دهد اما هنوز اهمیت خود را به خاطر نعمتهای دیگری که طبیعت در اختیار مردم این ناحیه قرار داده پیدا نکرده است.

    نژاد گیلان که در اوستا از آن به وارنا نام برده می‌شود مرکز باستانی اقوام و تیره‌های مختلفی است که از جمله آنها قوم گیل می‌باشد و امروز سرزمینشان را گیلان می‌نامند.

    پاره‌ای از محققین گیلها را با قوم دیگری به نام کادوسیها از یک تیره می‌شناسند بارتلد در این باره می‌نویسد.

    در عهد قدیم سکنه گیلان را کادوسیان تشکیل می‌دادند که در قید اطاعت دولت هخامنشی نبودند همین قوم یا قسمتی از آن را گیل (گه‌لای، گیلوی، گه‌لوی) هم نامیدند و ولایت گیلان نام کنونی خود را از اسم قوم مزبور دارد.

    بدون آنکه به نظرات دیگران اشاره گردد از چهار گروه زیر که سهمی در وقایع تاریخی منطقه داشته‌اند میتوان نام برد.

    1 ـ کاسپی‌ها: این گروه که دریای خزر به نامشان دریای کاسپین نامیده می‌شد بتدریج در اقوام دیگر حل گردیده و نابود شدند.

    2 ـ کادوسیها: اگر آنها را از گیلها جدا کنیم در ارتفاعات کوهستانی بخش غربی و در قسمتهای جلگه‌ای گیلان میزیستند و شهر رشت که مانند لاهیجان تا دوره مغولها از آن نامی برده نمی‌شد تقریباً در حدود سرحدات مرزی میان گیلها و کادوسیها قرار داشت.

    کادوسیها مانند گیلها همانطور که از نفوذ قبایا آریایی در میان خود جلوگیری کرده و آنرا دچار کندی ساختند بعدها مانع نفوذ اعراب نیز گردیده و سالها با استقلال میزیستند.

    3 ـ ماردها یا آماردها: آنان جنگجوترین طایفه غیر آریایی بودند که در حاشیه سپیدرود زندگی می‌کردند و سپیدرود بنام آنان رود آمارد خوانده میشد پاره‌ای از زبان شناسان واژه مرد و مردانه و مردم را در فارسی و همچنین فعل مرد و مرد و تمرد و مشتقات دیگر آنرا در عربی از نام این طایفه می‌شناسند.

    4 ـ گیلها همانطور که اشاره گردید این دسته نیز در کنار کادوسیها و در بخش جلگه‌ای می‌زیستند که به تدریج با کادوسیها بصورت تیره واحدی درآمدند و پس از کوچ و رانده شدن ماردها از حاشیه سپیدرود آن بخش را نیز در اختیار گرفته و از این زمان سرتاسر منطقه با نام گیل و دیلم شناخته شد.

    بارتلد بنقل از استخری می‌نویسد: شهر عمده دیلمها پروان بود و مقدسی می‌گوید مهمترین شهر گیلها دولاب بود که شهر تجارتی و نزدیک دریا و ظاهراً در قسمت غربی گیلان واقع شده بود چه از ولایت دولاب تا مغان پنج روز راه و تا شالوس (چالوس) یازده روز راه حساب میکردند و مطابق گفته اصطخری در کوهها قوم دیگری سکونت داشت که به زبان مخصوص غیر از زبان گیلها و دیلمها سخن می‌راند در مجموع باید گفت که در جریان تاریخ و ثبت حادثه‌ها رفته رفته نام کادوسیها از نوشته‌های مورخین حذف میگردد و امروز سراسر منطقه که چهار تیره بالا در آن می‌زیستند و سالها با استقلال در آن زندگی می‌نمودند با نام گیلان می‌شناسیم یعنی با نام قومی که حدود یکصد و پنجاه سال پیش از آغاز دولت هخامنشی در آن سکونت داشته است و می‌توان از این زمان با زندگی دلیرانه‌اش آشنا گردید و آنرا در کتابها و مستندات تاریخی دیگر جستجو کرد.

    اما امروز نمی‌توان گفت مثلاً گیلها در کجایند و یا دیلمیان تا چه حد از تاثیر اختلاط اقوام دیگر با نژادشان برکنار مانده‌اند شاردن سیاح عصر صفوی می‌نویسد در ایران هیچ فرد عالی مقامی یافت نمی‌شود که از مادر گرجی یا چرکسی زاده نشده باشد چون بیشتر از یکصد سال است که این اختلاط و امتزاج آغاز یافته است موضوعی که شاردن درباره گروه خاصی اشاره می‌کند رفته رفته بعلل سیاسی و اقتصادی و اجتماعی در میان طبقات دیگر جامعه ایرانی از جمله میان ساکنان گیل و دیلم نیز راه یافته است تیره‌ها و نژادهائیکه هم اکنون در گیلان زندگی می‌نمایند و با بومیان در کار ساختن سرزمین خویشند عبارتند از: 1- طالشها 2- کردها 3- ترکها 4- ارامنه 5- گرجی‌ها 6- مازندرانیها.

    جمعیت از تعداد ساکنان منطقه در قرنهای گذشته نمی‌توان آماری ارائه داد و ناگزیر به سالهای نزدیکتری برمی‌گردیم.

    رابینو می‌نویسد: چخوکو (یا شودزکو) جمعیت گیلان را در سال 126 هـ ( ـ 1850 م) 289400 نفر آورده است ولی خود او در فهرست نسبتاً مفصلی تعداد جمعیت گیلان را 338300 نفر در 67560 خانوار نوشته است اگر بخواهیم تکیه بر اعداد و ارقام احتمالی را کنار گذاشته از افزایش جمعیت و تعداد ساکنان مرد و زن شهرها و روستاها و دگرگونیهای دیگر آن اطلاعات نسبتاً دقیقتری بدست آوریم باید به سرشماری سالهای 1335 و 1345 و 1355 برگردیم.

    و آن در بخشهای زیر نشان داده می‌شود.

    1 ـ آمار جمعیت به تفکیک جنس در نقاط شهری و روستایی در سال 1345 2 ـ مقایسه دو سرشماری جمعیت در سالهای 1335 و 1345 به تفکیک مناطق شهری و روستایی در این دو جدول جمعیت استان زنجان نیز که بعدها از استان گیلان جدا گردد قرار دارد و اگر جمعیت آن بخش را که ضمیمه گیلان بود جدا سازیم کل جمعیت گیلان سال 1345 یک میلیون و دویست و شصت و سه هزار و نهصد نفر و در سال 1355 یک میلیون و پانصد و پنجاه و سه هزار شصت نفر و میانگین درصد تغییر 09/2% می‌گردد و آن در مناطق مختلف استان گیلان با تغییرات زیر دیده می‌شود.

    3 ـ آهنگ افزایش ده ساله جمعیت شهرستانهای استان گیلان بر اساس سرشماری سال 1355 زبان و مذهب زبان گیلکی از جمله زبانهای ایرانی است که سالها در برابر نفوذ فرهنگ اقوام بیگانه موجودیت و سلامت خود را حفظ کرده است و امروز اگر چه قسمتی از آن دستخوش دگرگونیهایی شده اما هنوز هم میتوان در هر گوشه تنوع آنرا احساس نمود، مینویسند: گویا در کوههای طالش مردم به شصت زبان محلی سخن میگفتند آقای ستوده مینویسد زبان مردم گیلان بچند بخش تقسیم می‌گردد: 1 ـ تالشی که در شاندرمن ـ ماسال ـ اسالم ـ گرگانرود و تالش دولاب بدان گفتگو می‌شود.

    2 ـ گیلکی بیه پس که در بخشی از گیلان که در باخترسفیدرود است بدان گفتگو می‌شود.

    3 ـ گیلکی بیه پیش که در خاور سفیدرود بدان گفتگو می‌کنند.

    4 ـ گالشی که زبان مردم کوهپایه گیلان است و زندگی آنان از پرورش گاو می‌گذرد.

    5 ـ کرمانجی که زبان مردم عمارلو است و از گویشهای کردی است.

    6 ـ تاتی که زبان چند ده از ده‌های رودبار زیتون و بخش فاراب عمارلو است.

    7 ـ زبان گاومیش بانها ـ این مردم سرزمین ویژه‌ای ندارند و بیشتر کنار رودخانه‌های بزرگ زندگی می‌کنند.

    از گیلکی جز با زبان شعر نوشته‌ای دیده نمی‌شود تنها جزوه کوچک دوازده برگی بنام «تازه قانون» منتخبی از سخنان حضرت عیسی می‌باشد که توسط میسیونهای مسیحی که در دوران مشروطیت فعالیتهایی در بخشهای مختلف گیلان داشته‌اند به زبان گیلکی مردم رشت چاپ و انتشار یافته است درباره مذهب مردم ایران سازمان باید گفت که عموماً مسلمان و اکثر شیعه میباشد یک مورخ مسیحی مینویسد.

    ایرانیان چند دژ تسخیر ناپذیر داشتند که حکام معاویه و یزید نمی‌توانستند در آن دژها ایجاد رخنه کنند و یکی از آن دژها مازندران بود و دیگری گیلان و در گیلان سکنه محلی علی بن ابیطالب را به لقب رشت می‌خواندند… یعنی فرزانه و بعد از او این لقب به حسن و آنگاه به حسین داده شد و هنوز این کلمه در گیلان بر زبانها می‌باشد و حاکم نشین گیلان رشت است.

    آغاز نفوذ تشیع را باید با ورود زیدیه بنواحی گیلان مطالعه کرد که اندکی پیش از قیام داعی کبیر بوده است و مطالعه درباره عقاید پیش از اسلام مردم گیلان براساس نوشته‌ها و آثار باستانی و حفاریها پر تنوع میباشد که در این مختصر اشاره به آنها ضرورت ندارد اما در گذشته اقلیتهای دیگری در گیلان زندگی می‌کردند که از میان آنها اقلیتهای مسیحی (آشوری ـ ارمنی) زرتشتی، کلیمی قابل ذکر می‌باشد.

    کیائیه در گیلان مردی از مدرسه ملاط (سید علی کیا) زمانیکه اداره سیاسی و اجتماعی گیلان به صورت ملوک‌الطوایفی در اختیار فرمانروایان آن سرزمین قرار داشت، دو خانواده آل جشنسف و آل کیا را می‌بینیم که نخستین آن خاندان شناخته شده در تاریخ گیلان پیش از اسلام در حدود هشت قرن و آخرین آنها (آل کیا) به مدت سه قرن طولانی‌ترین دوره فرمانروائی را در گیلان داشته‌اند.

    اگرچه اطلاعات ما در این فاصله نسبت بوقایع گیلان و زندگی مردم بسیار ناقص و پراکنده می‌باشد اما به جا ماندن چند تاریخ محلی در مدت فرمانروائی خاندان کیائیه و اسناد و مکاتیب دیگر می‌توان از این دوران تصویر روشن‌تری در ذهن داشت و با علل پیشرفت و ناکامیهای آنان که پس از تلاش علویان و اسماعیلیه سومین تجربه در ایجاد نظامی بر پایه مسائل عقیدتی است آشنا گردید.

    به طور کلی می‌توان گفت کیفیت و میزان نفوذ آل کیا با تحولاتی که در منطقه گیل و دیلم بر اثر کشمکشهای مختلف بوجود آمده بود و همچنین مناسبات استثماری و بهره‌کشی خانها که پیمانها و خراج ظالمانه مغولها و تیمور نیز بر آن افزوده شده بود رابطه پیدا می‌کند و این بار آنان در کنار شاخه‌ای از سربداران از آرمان لایه‌های پائین جامعه در منطقه بدفاع برخاسته و نظام سیاسی و عقیدتی نوی را که چندان هم نپائید بوجود آوردند.

    هنوز در طارم و خرگام و دیلمان توسط بازماندگان اسماعیلی کانونهای شعله‌وری وجود داشت که نهضت سربداران که منشاء اولیه‌اش در سبزوار خراسان بود، به گیلان راه یافت.

    در آغاز میرقوام‌الدین مرعشی رهبر گروه کوچکی از آنان در سال 762 هـ پیروزمندانه وارد آمل گردید آنگاه شاخه دیگری از این گروه کوچک زیر نظر امیرکیا که بعلت اقامت کوتاهش در ملاط لنگرود به امیرکیای ملاطی معروف گردید به گیلان آمدند و چون نتوانست کاری از پیش ببرد ناگزیر به طرف رستمدار فرار کرد و یکسال بعد در همانجا درگذشت.

    پس از چندی بازماندگان امیرکیا که در مازندران سکونت گزیده و از حمایت میرقوام‌الدین برخوردار بودند دوباره به سوی گیلان آمدند این بار پیشوائی گروه را سیدعلی کیا، که مردی ادیب و فاضل و به قول خودش از مدرسه ملاط با جبه و عصا بیرون آمده بود، داشت.

    او از اختلافات داخلی خانها استفاده کرده به سوی تنکابن رفت.

    رانکوه و لاهیجان را نیز تصرف نمود و بدین ترتیب پایگاه حکومت زیدیه در لاهیجان که آمیخته با تمایلات مذهبی و مردمی و ضد فئودالی بود توسط سادات حسینی تشکیل گردید.

    میر ظهیرالدین در ذیل وقایع رانکو و تسخیر آن سامان توسط سید علی کیا می‌نویسد: «حضرت امامت پناهی ...

    به رانکو نزول اجلال فرمود ...

    اهالی آن ولایت ...

    گروه گروه می‌آمدند و بیعت می‌کردند و به فوز و نجاح دو جهان مفتخر و سرافراز می‌گشتند و سید شریعت آئین را به فتوای علمای دین امام و مقتدای خود دانستند.

    بر مقتضی نمص صریح اطیعوااله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم، امام امت شمرده، مفترض الطاعه دانستند و نافذ الحکم شمردند اوامر و نواهی او را سادس فرایض خمسه گفتند و به جمع بیت‌المال و اخذ عشور و زکات و حق‌اله رخصت و اجازه دادند تا به جهت عساکر جهاد شعار به مصرف خرج فرمایند.

    و در دنباله وقایع و پس از تصرف لاهیجان می‌نویسد: «حضرت هدایت شعاری (منظور سید علی کیا است) به لاهیجان نزول اقبال فرمودند و فقها وصلحا و داعیان شرع شریف و مفتیان دین حنیف مجموع مقدم شریف آن حضرت را مغتنم شمردند و بیعت کردند و امام و مقتدای خود دانستند و مجموع بر آن قایل شدند که آنچه شرط امامت است در مذهب زید بن علی علیه‌السلام که خصایل خمسه است در او موجود است ذلک فضل‌اله یوتیه من یشا مگر فقیه یحیی بن محمد صالحی که طرف نفیض را گرفته و بگذاشت و به رشت رفته ...

    و آنجا ساکن گشت اما سید علی کیا توانست با تکیه بر اعتقادات مذهبی و تمایلات ضد فئودالی مردم مناطق مختلف از جمله لشت نشا قلمرو کیائیه را در بخش غربی گیلان نیز توسعه دهد کوهدم و قلعه شمیران، طارم و سرانجام قزوین را ضمیمه متصرفات کیائیه نماید.

    تصرف قزوین که در اختیار نمایندگان تیمور بود و ظاهراً برای بیرون راندن مخالفان که به آنجا پناه برده بودند انجام گرفت اما نتوانست ادامه یابد و سید علی کیا به دنبال مکاتباتی که در این زمینه رد و بدل گردید آنجا را دوباره به نمایندگان تیمور سپرد.

    پیش از آنکه به کشمکش‌های داخلی در قلمرو کیائیه اشاره گردد مروری به مکتوب پرمحتوای سید علی کیا که در پاسخ تیمور نگاشته شده است، شایسته خواهد بود زیرا این نامه جالب و کوتاه نشان دهنده بخشی از آرمانها و آرزوهای آنان در برابر زورمندانی است که در تاریخ این سرزمین پهناور می‌خوانیم و آن با مقایسه بسرگذشت و برداشت‌های دیگر این خاندان پس از سپری شدن یک دوره نسبتاً کوتاه نیز خواندنی خواهد بود و در بخشی از این نامه می‌نویسد: این مقدمات مبتنی است بر جواب مکتوبی که امیرتیمور نوشته و آن مبنی است بر سفاهت بسیار و نخوت بیشمار و کلمات ناپسندیده و عبارات نااندیشیده مطلقاً دعوی ربوبیت کرده هر شخصی که بصفات «اوله نطفه و آخره جیفه» موصوف باشد ...

    چگونه خطاب «وماکتا معذبین حتی نبعث رسولاً بر زبان راند ...

    ندای» «انا کذلک نجزی المحسنین» در دهد و از جناب ما و حضرت ما و مستقر عزت و جلال سخن گوید و رقم نسیان بر اشارت «و خلق الانسان ضعیفا و انه کان ظلوما جهولاً» کشد چندانکه در آن باب تامل رفت بجز حماقت کاتب صورت ننمود جهت آنکه رعایت ادب کردن بر کافه انام از خواص و عوام واجب و لازم است و اگر چه با یکی از فرودستان و درم خریدگان باشد سخن سفیهانه و گزاف نباید گفت تا از طعن وخلل خالی ماند ...

    قبول دعوتی که می‌فرمایند و امر بر متابعت و انقیادی که می‌نمایند از دو وجه خالی نتواند بود یا از جهت مصالح دین باشد یا فوائد دنیوی افعالی که بر مسلمانان اطراف روا داشته و صورتی که با بندگان خدای تعالی به ظهور آورده است از قتل و غارت و سوخت و تاخت واسر و غیرها معلوم شد که این معنی علامت دین و دیانت نیست چه بر کفار که غیر ملت باشند مثل این حرکات جایز نیست و انبیاء و اولیاء رخصت نداده‌اند که با کفار این را به عمل آرند.

    به تخصیص با مسلمانی که اهل قبله باشد و در دایره دین محمدی علیه افضل الصلوات و التحیات در آمده و در دیار اسلام ساکن گشته و در فطرت اسلام زائیده و مطیع و منقاد شرع بوده و تخلف از امر شرع نکرده و از ایشان امری صادر نگشته که مستحق قتل و غارت و استیصال باشند و اگر غرض فواید دنیوی است قصه عادل و خطابی که با او بعد از خدمت و ملازمت و متابعت و مطاوعت رفته است همگنان را برای اعتبار کافی است «فاعتبر و ایا اولی الابصار» پس تکلیف ما لا یطاق نمودن ...

    و تهدید و تخویف نمودن مناسب عقول ارباب دین و دیانت و خداوند ان ملک و ملت نیست ...

    از عنفوان شباب الی یومنا هدا محکوم هیچ حاکمی نکشته ...

    بقیه که از دهر فانی مانده است خود را در مقام مذلت داشتن و امتثال اوامر ظلمه و فسقه نمودن از مستحبلات دانند ...

    بر حسب قدرت و امکان در اعلاء اعلام دین و امضاء احکام شرع مبین و اتباع سید المرسلین کوشیده و استعانت احوال رعایا و زیردستان و تیمور زدگان و غارت رسیدگان را خالصا مخلصا لوجه اله تعالی بدانچه مقدور و ممکن بود به تقدیم رسانیدم و تا رمقی باشد خواهیم کوشید و اعتماد بر حول و قوت حضرت عزت کرده بحکم نص کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره باذن اله و اله مع الصابرین از کثرت و ازدحام ایشان باک نخواهیم داشت که «کثره الغنم لا یهول القصاب» اعتبار بر قضیه وارده خوارزم و هرات و سیستان و خراسان و عراق و شروان و وان و نواحی آن نکنند و آنرا از کرامات و نصرت تصور ننمایند ...

    هاتف غیبی در باب توجه مخالفان و معاندان که بدین جانب متوجهند و بی استحقاق قصد آزار و ایذاء صلحاء و اتقیاء و علما و فقهاء و فقراء این دیار دارند در گوش جان می‌گوید که «قاتلوهم یعذ بهم اله باید یکم و یخزهم و ینصرکم علیهم و یشف صدور قوم مومنین» و بدین سروش خرم و مدهوش گشته و مدلول.

    «و من یتوکل علی الله فهوم حسبه» را در بسته متعد و آماده‌ایم و جنگ و جهاد را ساخته، ایستاده‌ایم و بحمداله که مقامهای استوار و مبارزان نیزه گذار داریم و تا جان در بدن و سر در گردن باشد خواهیم کوشید و حق «جاهدوا فی اله حق جهاده» که میراث آباء و اجداد ماست بجا خواهیم آورد ...

    ذکری که در اواخر مکتوب رفته بود که چون متابعت نکنند و مطاوعت ننمایند بدین سبب لشکرها متوجه گردند و فتنه و خرابی و قتل و غارت واسرکه واقع شود او آثم باشد، از علما که ملازم‌اند همین‌قدر استفسار نمایند که در این قضیه بوزر و بال و عقاب و نکال که احق و اولی است و که سزاوار لعن و عذاب حق تعالی است با مثال این سخنان چنین تهدید نفرمایند که عالم اسرار بر افعال و اقوال همگنان مطلع است و به گناه زید عمرو را مواخذه نخواهند کرد که «ولا تزرو ازره و زراخری» پس از این مکاتبات سید علی قوای خود را از قزوین و طارم بیرون برد و بدنبال این عقب‌نشینی بود که فرمانروایان محلی بخش غربی گیلان تصمیم گرفتند نمایندگان سید علی کیا را از آن منطقه بیرون کنند و میر ظهیر‌الدین می‌نویسد که در سال 791 به مسجد پاس کیای رشت آمده و در همان حدود کشته شد.

    بازماندگان سید علی کیا سید هادی کیا برادر سید علی کیا که پیش از رسیدن به رشت خبر کشته شدن سید علی کیا را شنید با سپاهیان خود از کوچصفهان به لاهیجان برگشت فرزندان سیدعلی کیا بر سر حکمرانی با عموی خود به مخالفت برخاستند آشفتگی داخلی در هر دو بخش گیلان و جنگهای امیران محلی با یکدیگر، بازماندگان سیدعلی کیا را نیز برای حفظ موقعیت‌های خود بدامان قدرتهای پراکنده انداخت امیره دباج فومنی که با امیره ساسان گسکری سرستیزه داشت با سید هادی کیا هم پیمان شد و چون امیره دباج شکست خورد فرزندان سید علی کیا که با مخالفان عمویشان هم پیمان بودند بمخالفت با سید هادی کیا برخاستند.

    جنگ عمو و برادرزاده‌ها مقدمه جنگهای خانوادگی کیائیان در این سامان گردید.

    جانبداری مردم روستاهای مختلف از هر یک و کشتن افراد به بهانه‌های ساده مانند کشتن فقیه رانکوه علی کرفستانی بدان علت که در مشورت مطابق میل امیره سید محمد نظر نداده بود آشوبهای درونی را افزایش داد.

    میان فرزندان سید علی کیا نیز پس از آنکه عموی خود سیدهادی کیا را وادار به فرار نمودند اختلاف بر سر جانشینی و تصاحب حدود فرمانروایی سید علی کیا در گرفت هنگامیکه مردم لیل از سید حسین کیا فرزند سید علی کیا در برابر برادرش سید رضی کیا برای تصرف لاهجان حمایت می‌کنند امیر سید محمد و سید رضی کیا ناحیه لیل را آنچنان مورد تاخت و تاز قرار می‌دهند که بمدت هفت سال اجازه آبادانی ویرانیها را نداده و مردم آنجا را نیز باطراف متواری ساختند.

    میر ظهیرالدین می‌نویسد:

  • فهرست:

    ندارد.

     

     

    منبع:

    - نامها و نامدارای گیلان، جهانگیر سرتیپ‌پور، 1371، نشر گلیکان.

    2- تاریخ گیلان، ترجمه محمدعلی گیلک، مجله فروغ.

    3- ولایات دارالمرز گیلان، ه .ل. رابینو، جعفر خمامی زاده، بنیاد فرهنگ‌ایران.

    4- فرهنگ گیلکی، منوچهر ستوده، 1332، انجمن ایران شناسی.

    5- حفریات مارلیک، عزت‌الله نگهبان.

    6- تاریخ گیلان و دیلمستان، منوچهر ستوده.

    7- حفاظت، نگهداری و مرمت آثار هنری و تاریخی درمان- مرمت و بازسازی، هارولد.ج. پلندرلیت. ا.ی.ا. ورنر، رسول وطن‌دوست، 1376، دانشگاه هنر.

    8- گونه‌شناسی مساجد در جمهوری آذربایجان، ش.س.فتح‌الله سیف، لیلاربن شه حسین سلطان‌زاده، بهرام قدیری، 1375، دفتر پژوهشهای فرهنگی.

    9-بناهای آرامگاهی، حوزه هنری.

    10- آشنایی با معماری مسکونی ایران گونه‌شناسی برونگرا، غلامحسین معماریان، 1376، علم و صنعت.

    11- تزئینات وابسته به معماری ایران دوره اسلامی، محمدیوسف کیانی.

    12- دوازده درس مرمت، محمدحسین محب‌علی، آتسا امیرکبیریان، اصغر محمدمرادی، وزارت مسکن و شهرسازی.

    13- گیلان و آذربایجان شرقی.

    14- فصلنامه اثر، میراث فرهنگی کشور.

    15- مسکن و معماری در جامعه روستایی گیلان، کریسیان برومبرژه، علاء‌الدین گوشه‌گیر، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی وابسته به وزارت فرهنگ و آموزش عالی.

    16- معماری ایران (مصالح شناسی سنتی)، حسین زمرشیدی، زمرد.

    17- معماری ایران (اجرای ساختمان با مصالح سنتی)، حسین زمرشیدی، زمرد.

    18- خودآموز بنایی با آجر، لوییس م. درتل، مهندس جواد فرید، 80، انتشارات فنی ایران.

    19- خودآموز 

استان گيلان يکي از استان هاي سرسبز شمالي ايران به مرکزيت شهر رشت، و با مساحت 14711 کيلومتر مربع مي باشد. اين استان در 36 درجه و 34 دقيقه تا 38 درجه و 27 دقيقه عرض شمالي و 48 درجه و 53 دقيقه تا 50 درجه و 34 دقيقه طول شرقي از نصف النهار قرار گرفته است

فصل اول موقعیت : با بررسی‌های زمین‌شناسی، حدود 15000 سال پیش، جزیره‌ای از سطح آب دریای خزر، سربرآورد که بعدها به نام انزلی نامیده شد و به عنوان مهمترین بندر سواحل جنوبی دریای خزر و ایران معروف گردید. این جزیره بر اثر فعل و انفعالات جوی و سایر عوامل طبیعی، به صورت حالیه از دو قسمت انزلی و غازیان شکل گرفت و کانالی بین این قسمت ایجاد گردید که آب چهار رودخانه از شرق (سوسرروگا پیر ...

طالقان از آغاز تا اسلام هزاران سال پیش یکدسته از مردم فقیر اما نیرومند و دلیر در نواحی شمال ایران سکونت گزیدند و این عده که در نوشته های مورخین مارد یا امارد نامیده می شوند ابتداء در اکثر کشورهای آسیای باختری پراکنده بودند و بتدریج در اثر فشار قبایل مختلف در منطقه ای متمرکز گردیدند . از وضع زندگی و اوضاع اجتماعی و دینی این گروه اطلاعات دقیقی در دست نیست و همینقدر معلوم است که ...

سوابق تاریخی بافت فرش در اردبیل سابقه طولانی دارد. در دوران صفویه بمانند بسیاری از مراکز بافندگی، قالیبافی در اردبیل نیز در اوج کمال بوده، نام اردبیل همواره به همراه نام قالی ذی قیمت اردبیل متعلق به قرن شانزدهم که فعلاً در موزه ویکتوریا- آلبرت نگهداری می شود ذکر گردیده است. در دوران قاجاریه قالیبافی اردبیل دچار رکود فاحشی گردیده است. بافندگان اردبیلی در هنگام جنگ جهانی دوم که ...

مقدمه هرجا که تنوع طبیعی و انسانی، تحت سیطره زمان و تاریخ- در هم می آمیزد. نوعی از الگوهای زیستی شکل می گیرد، که به نوبه خود می تواند استثنایی و منحصر به فرد باشد. ماسوله، نمونه بارزی از این نوع زیستگاه تاریخی بشر است، که به عنوان یک اثر ملی در سال 1354 شمسی به شماره 1090 در فهرست آثار ملی کشور به ثبت رسیده است. این شهر تاریخی، در طول عمر هزار ساله خود، در هماهنگی خارق العاده ...

استان مازندران با حدود 24 هزار کیلومتر مربع مساحت بین 47 دقیقه تا 38 درجه و 5 دقیقه عرض شمالی و 50 درجه و 34 دقیقه تا 56 درجه و 14 دقیقه طول شرقی از نصف النهار گرینویچ قرار گرفته ایت. دریای مازندران در شمال، استان تهران و سمنان در جنوب و استان های گیلان و گلستان به ترتیب در غرب و شرق آن قرار گرفته است. بر اساس آخرین تقسیمات کشوری سال 1375 و با توجه به تفکیک استان گلستان از استان ...

الف: شناسایی محیط جغرافیایی هویت روستا روستای پرگو در فاصله 9 کیلومتری جاده پونیک ( سیانه) – گنجگاه در بخص سنجبد غربی خلخال که به شهرستان کوثر تغییر نام یافتند. و در میان دو کوه مرتفع گوننی (مطلع آفتاب) در شرق و قوزنی و مستقل آفتاب در غرب واقع شده‌است و براساس اسناد حدود ماسه‌های قدیمی این روستا از آبادیهای بسیار کهن منطقه خلخال بوده‌است. آشنایی با منطقه خلخال خلخال یکی از ...

ايران در منطقه معتدله خشک شمالي و در عرض متوسط روي کره زمين در ناحيه جنب استوايي و استوايي قرار دارد. همين موقع جغرافيايي با دوري از درياهاي بزرگ، به ويژه جريانات هوايي موجب شده است تا آب و هواي ايران خشک و بَرّي باشد، اما به سبب وسعت بسيار و وجود ع

آب و هوای ایران ایران در منطقه معتدله خشک شمالی و در عرض متوسط روی کره زمین در ناحیه جنب استوایی و استوایی قرار دارد. همین موقع جغرافیایی با دوری از دریاهای بزرگ، به ویژه جریانات هوایی موجب شده است تا آب و هوای ایران خشک و بَرّی باشد، اما به سبب وسعت بسیار و وجود عوارض گوناگون طبیعی مانند ارتفاعات بلند در شمال و مغرب و پستیهای وسیع، چون دشتهای مرکزی در داخل فلات و افزون بر آن، ...

کشور بزرگ ایران دارای گنجینه هایی غنی از معماری عامیانه می باشد که بخش بزرگی از آن تا به حال ناشناخته مانده است. هر چند که از حدود دهه 60 میلادی شناخت معماری عامیانه به عنوان بخشی از فرهنگ معماری معاصر به شکلی منظم آغاز شده و تاکنون مورد توجه گرفته است، اما این مباحث آنگونه که باید در ایران مطرح نشده است. یکی از ویژگی های عامیانه، ناشناخته بودن و گمنام بودن آن است، تا جایی که ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول