ماهیت علم عصر جدید در چیست؟
آیا مگر علم عصر جدید با علم اعصار گذشته تفاوت دارد که ما این گونه می پرسیم؟
آیا نبایستی بپرسیم ماهیت علم چیست؟
هرگز.
زیرا علم در زمره ی مبادی و اصول نیست، بلکه از مبادی و اصولی خاص ریشه می گیرد و مدد می جوید و تعین می یابد.
در هر عصری نظری خاص در مورد موجود و حقیقت به استواری دست می یابد و همه ی شئونات انسان از جمله علم، اساس خویش را از آن نظر و دریافت معین اخذ می کنند.
بنابراین نخست می پرسیم عصر جدید دارای چه مبادی و اصولی است و کدام نظر آغازین چونان بنیاد این عصر است؟
دکارت که به حق می توان وی را از بانیان اولیه عصر جدید برشمرد، چکیده ی تعالیم خویش را با کوژیتوی خویش بیان می دارد: می اندیشم، پس هستم.
بنابراین عقل بشری چونان بنیاد عصر جدید است.
البته این عقل از وحی الهی و هر نسبت دیگری بریده است و قائم به ذات است.
سپس دکارت می پرسد که آنچه عقل بشری بدان می تواند اتکا کند و صحیح را از خطا جدا کند و سره را از ناسره چیست؟
واضح است که به روشن ترین و بدیهی ترین چیزی که دست می یابد ریاضیات است.
اما کدام ریاضیات؟
آن جوهره ای در ریاضیات که هیچ امر دیگری نتواند آن را مخدوش نماید: 4= 2x 2.
تفاوت ندارد دو عدد از چه چیز ضربدر دو عدد از چه چیز دیگر شود، نتیجه همواره چهار است.
برای مثال وقتی هفت عدد سیب را به روی میز روبه روی خویش داریم، آنچه خلل ناپذیر است، عدد هفت و یا هفت بودگی است.
شاید بتوان سیب و میز و اتاق و حالات روحی بیننده و صدها چیز دیگر را دچار چون و چرا قرار داد، اما عدد هفت چون و چراپذیر نیست.
این وجهه و نظر و ساحت و تعبیر از ریاضیات چونان اساس و بنیادی می شود که برای دکارت و عصر جدید چونان نقطه اتکا قرار می یابد، تا هر آنچه علم حاصل می دارد چونان یقینی و صادق مقام گیرد.
این نوع از صدق عبارت از یک نوع خاص از صدق است و نباید آن را با هر نوع صدق دیگر یکسان برشمرد.
در اعصار گذشته و در عصر قرون وسطی، یونان باستان و در عصر دینی این نوع از علم و این نوع نظر و دریافت در مورد موجود و حقیقت هرگز سابقه نداشته است.
لکن بدین دلیل نباید علم جدید را نسبت به علم قدیم پیشرفته تر بدانیم.
اما ماهیت آنچه امروزه علم نامیده می شود، عبارت از پژوهش است.
ماهیت این پژوهش در چیست؟
پاسخ آن است که تمامی حوزه ی موجود، طبیعت و تاریخ که در حیطه ی شناخت قرار می گیرد چونان ماهیت این پژوهش است.
اما این شناخت با روندی خاص بدین حوزه قدم می نهد.
البته منظور از روند در این جا روش محض نیست.
اما به هر حال مشخص بودن چنین حوزه ای عبارت از روند بنیادین پژوهش است.
این روند به موجود می نگرد، اما فقط به حوزه ای خاص از موجود، مثلاً طبیعت، ویژگی اساسی و معینی را در جریان های طبیعی طرح می کند.
اما صورت حقیقی این طراحی چگونه ترسیم می شود؟
آن طور که روند مورد شناخت در حوزه ای مشخص با کدام طریق قادر است پیوند داشته باشد.
آری این پیوند است که زیربنای استوار پژوهش است.
بنابراین با طرح این بنیاد ویژه و تعین یافته زیربنای استوار این روند است، که این روند در حوزه ی وجود حوزه ی موضوعی خود را به ثبوت می رساند.
برای مثال فیزیک عصر جدید بر بنیاد ریاضی از آن نوع که گفتم استوار است.
در واقع این فیزیک بیانگر یک نوع ریاضیات معین و کامل است.
اما چرا این فیزیک فقط در این طریق می تواند در حوزه ی ریاضی واقع شود؟
زیرا این فیزیک در معنایی ژرف تر بر بنیاد ریاضی استوار است.
بنیاد دریافت عصر جدید از علم به یونان باستان بازمی گردد.
گفتیم که واضح ترین و بدیهی ترین وجهه ریاضی یعنی «عدد» چونان نقطه ی ثقل دریافت عصر جدیدی برای بنیان بخشیدن به علم بوده است.
اما آیا فی الواقع می توان ماهیت حقایق ریاضی را با محاسبه ی عددی تعین بخشید؟
عصر جدید فیزیک را عبارت از شناخت طبیعت می نامد، اما فی الواقع منظورش از طبیعت فقط اجسام مادی در حوزه ی حرکتی آنهاست.
زیرا در نظر عصر جدید هیچ چیز آشکارتر از جسمیت نیست.
پس یک عنصر قابل شناخت همیشگی برای فیزیک در عصر جدید همواره در دسترس است.
این یعنی هماهنگی حرکتی اجزای مکانی زمانی در هر یک از موجودات.
لکن به جز این تعین های دیگری نیز برای فیزیک معتبر است: حرکت بیانگر تغییر مکان است.
هیچ حرکت و جهت حرکتی از دیگر حرکات ممتاز نیست.
هر مکانی با مکان دیگر در ماهیت خویش یکسان است.
هیچ لحظه زمانی نسبت به دیگر لحظات رحجانی ندارد.
هر نیرویی خود را صرفاً بنابر آن چیزی معین می دارد، که همراه با حرکتی که به معنی تغییر مکان است، در واحدی از زمان به دنبال می آید.
بنیاد استوار علم طبیعی عصر جدید که بر پایه ی ریاضیات خاص استوار است، عبارت از ریاضیات در این معنای خاص است.
البته نباید گفت که پژوهش دارای بنیادی ریاضی است، بلکه این پیوند با حوزه ی موضوعی پژوهش است که هیأت ریاضی دارد.
ماهیت علم عصر جدید در چیست؟
ـ هرگز.
بنابراین نخست می پرسیم عصر جدید دارای چه مبادی و اصولی است و کدام نظر آغازین چونان بنیاد این عصر است؟
دکارت که به حق می توان وی را از بانیان اولیه عصر جدید برشمرد، چکیده ی تعالیم خویش را با کوژیتوی خویش بیان می دارد: می اندیشم، پس هستم.
در اعصار گذشته و در عصر قرون وسطی، یونان باستان و در عصر دینی این نوع از علم و این نوع نظر و دریافت در مورد موجود و حقیقت هرگز سابقه نداشته است.
برای مثال فیزیک عصر جدید بر بنیاد ریاضی از آن نوع که گفتم استوار است.
گفتیم که واضح ترین و بدیهی ترین وجهه ریاضی یعنی «عدد» چونان نقطه ی ثقل دریافت عصر جدیدی برای بنیان بخشیدن به علم بوده است.
عصر جدید فیزیک را عبارت از شناخت طبیعت می نامد، اما فی الواقع منظورش از طبیعت فقط اجسام مادی در حوزه ی حرکتی آنهاست.
این یعنی هماهنگی حرکتی اجزای مکانی ـ زمانی در هر یک از موجودات.
لکن به جز این تعین های دیگری نیز برای فیزیک معتبر است: حرکت بیانگر تغییر مکان است.
اما نظر عصر جدید در مورد علومی که با جسمیت سروکار ندارند چیست؟
عصر جدید آنها را چونان استثنا فرض می دارد و بنیادشان را ریاضیات نمی داند.
عصر جدید به این طریق خود را با نقصان مواجه نمی بیند، بلکه پژوهش ریاضی گونه خویش را به این ترتیب قوت بیشتر می بخشد، چرا که علوم روحی و روانی و حیاتی را به مرتبه ی فرودین تر می کشاند و از این طریق پژوهش ریاضی گونه خویش را قوت می بخشد.
جالب است که ملاحظه کنیم که عصر جدید علم تاریخ را علمی متمایز از علومی همچون علم فیزیک نمی شمارد، بلکه فقط آن را پیچیده تر می داند، یعنی باز هم از همان نوع است.
حال می پرسیم طرح و بنیاد استوار پژوهش چگونه به ظهور می رسد؟
ـ در روش.
حال بایستی این حوزه ی طرح یافته به صورت موضوعی درآید.
بنابراین لازم است تا این روند بتواند دگرگونی مراتب مختلف را به راحتی در اختیار داشته باشد.
چنین است که می توان به تمامیت عناصر یا همان موضوعات دست یافت.
ولی موضوعات قرار است موضوعیت یابند.
پس روند مزبور بایستی عنصر متغیر را در تغییر آن لحاظ کند و نیز باید آن را استوار سازد و در عین حال بگذارد تا یک حرکت چونان یک حرکت باقی بماند.
اما عنصر پایدار موضوعات و قطعیت دگرگونی آنها عبارت از قاعده است.
همچنین عنصر پایدار یک دگرگونی در ضرورت روند آن عبارت از قانون است.
در حوزه ی نگرش به قاعده و قانون است که موضوعات چونان خود آشکار می شوند.
اما موضوعات توسط پژوهش بررسی می شوند، یعنی «قاعده و قانون» موضوعات را مورد حفاظت قرار می دهند و در عین حال آنها را ظهور می بخشند.
البته روش از وضوح برخوردار است و چونان یک «توضیح» به شمار می آید.
این توضیح همواره دو وجهه دارد، زیرا عنصری ناشناخته را به مدد عنصری شناخته به ثبوت می رساند و نیز این عنصر شناخته را توسط آن عنصر ناشناخته پاسداری می کند.
این توضیح خود را در پژوهش تحقق می بخشد.
اما پژوهش چگونه به ظهور می رسد؟
ـ توسط آزمایش.
معمولاً چنین گمان شده است که علم طبیعی توسط آزمایش بدل به پژوهش می شود.
اما فی الواقع باید گفت در جایی آزمایش ممکن می شود، که شناخت طبیعت به گونه پژوهش ظهور یابد.
بنابراین آزمایش در این معنا هرگز در اعصار یونان باستان، قرون وسطی و عصر دینی ظهور نداشته است، زیرا پژوهش در این معنا نمی توانسته در آن اعصار رخ بنماید، زیرا اعصار مزبور دارای نظر و دریافت دیگری در مورد موجود و حقیقت بوده اند.
عنصر اساسی پژوهش عبارت از در بنیاد قرار دادن یک قانون است.
یک آزمایش را در عصر جدید تحقق بخشیدن، یعنی شرطی را به حوزه ی تمثل آوردن، که در تطابق با آن شرط، یک هماهنگی حرکتی معین در ضرورت روند آن بتواند دنبال شود و یعنی بتواند برای محاسبه ی ماتقدم قابلیت استواری بیابد.
اما تحقق قانون از طریق نظر به بنیاد اساسی حوزه ی موضوعی وقوع می یابد.
این حوزه عرضه کننده ی مقیاس است و تمثل دریافت شده ی شرط لازم را پیوند می بخشد.
چنین تمثیلی که در آن و با آن آزمایش تحقق می یابد هرگز عبارت از تمثلی دلخواهانه نیست.
تمثل از طریق مشخصه بنیادی طبیعت حاصل می آید و در آن ترسیم می شود.
آزمایش عبارت از آن روشی است که در مقام و روند خود توسط قانون بنیادی به ظهور می رسد و هدایت می شود تا موضوعاتی را عرضه دارد که یا از قانون حمایت کند و یا حمایتش را از آن دریغ نورزد.
هر چه مشخصه بنیادی طبیعت بیشتر بر بنیاد ریاضی استوار شده باشد، به همان میزان امکان آزمایش بیشتر بر پایه ی ریاضی قرار می گیرد.
بنابراین راجر بیکن به عنوان مبدع پژوهش آزمایش گونه ی عصر جدید نمی تواند باشد، بلکه فقط یکی از پیروان ارسطوست.
شناخت در عصر قرون وسطی و برای بیکن نیز عبارت از ادراک راستین کلام الهی و مبلغان دینی بوده است.
البته این فلسفه ی ارسطویی و افلاطونی بوده که به قرون وسطی انتقال یافته است و بدل به دیالکتیک اسکولاستیک شده است.
تنها وجهه ی نوظهور بیکن آن بوده که به عوض بیان آموزه های کلیسا به خود اشیا نظر نموده البته همان طور که ارسطو نظر می کرده است.
تاریخ در عصر جدید موضوعیت می یابد و این امر فقط هنگامی رخ می دهد که سپری شده باشد.
امرتاریخی در نظر عصر جدید فقط و فقط یک بار وقوع می یابد و قابلیت مقایسه شدن دارد.
عناصر یک باره، نادر، بسیط و معین در تاریخ هرگز بدیهی نیست و بنابراین غیرقابل توضیح می ماند.
پژوهش تاریخ در عصر جدید هرگز اندازه های معین را انکار نمی کند و فقط آن را چونان استثنا توضیح می دهد.
عصر جدید بدین ترتیب هیچ گونه توضیح تاریخی دیگری را به رسمیت نمی شناسد.
اما پژوهش در نهایت به تخصص می انجامد.
حقیقت تخصصی، نه معلول بلکه علت پیشرفت هر پژوهشی است.
اما علم عصر جدید توسط جریان بنیادین دیگری تعین می یابد و آن عبارت از فعالیت علمی است.
اما فعالیت چونان تحقیری برای پژوهش نیست.
بنابراین چون پژوهش در ماهیت خود عبارت از فعالیت است، دیگر خود را در روش از طریق تمامیت نوین طرح ظاهر نمی سازد، بلکه آن را به عنوان داده ای در ورای خود حفظ می کند و دیگر آن را استوار نمی دارد بلکه حداکثر به نتایج انبوه و محاسبات آن هجوم می برد.
فعالیت محض می باید در هر آنی مفتوح و مغلوب شود، چرا که پژوهش در ماهیت خود عبارت از فعالیت است.
هر چه پژوهش بیشتر صورت فعالیت به خود می گیرد، خطر آن که بیشتر چونان فعالیت محسوب شود، بیشتر می شود.
سرانجام تمایز مابین این یا آن فعالیت نه فقط از حوزه ی شناخت فراتر می رود، بلکه غیرواقعی نیز می شود، اما پژوهش چگونه وزنه ی لازم برای تقابل با فعالیت محض را در درون فعالیت خود کسب می کند؟
فعالیت عبارت از نمودی است که صورت علمی دارد: خدا، علم طبیعی و یا غیرطبیعی.
در نهایت این روند به ایجاد سازمان های علمی انجامیده است.
در عصر جدید آن کس که تعالیم ثابت را عرضه می دارد، جایی ندارد.
پژوهشگر این تعالیم را طرد می کند.
پژوهشگر نیازی به کتابخانه شخصی ندارد.
وی همواره در راه است و آنچه را روزانه کسب می کند، در کنگره ها عرضه می دارد.
پژوهشگر بالضروره از جانب خویش در حوزه ی هیأت ماهوی تکنیک گر در معنای ماهوی آن وارد می شود.
فقط به این صورت است که وی در معنای عصر خویش واقعیت می یابد.
دانشگاه عصر جدید به عنوان جهت گیری خاص و جلوه بخش طریقی ویژه است، زیرا با قالب حاکم خویش تلاش های همه جانبه ی علوم را به صورت مشخصه ای نمونه و وحدتی خاص از فعالیت ها ممکن و آشکار می سازد.
حال با همه ی این تفاصیل آنچه که ما از علم می شناسیم چه قرابتی با علم عصر جدید دارد؟
گرچه ما علم دینی خویش را نیز در لابه لای کتب و ویرانه ها گم کرده ایم.
اما عالمان دینی فراوان داریم.
پس چرا این عالمان قادر به دگرگون ساختن تقدیری که بر بشر امروز چیره است، نیستند؟
زیرا ایشان فقط معلومات جمع می کنند.
آه شبگیر ندارند.
بشر در هر عصری فقط تابع یک تقدیر خاص است.
تقدیر دوران ما در سراسر کره ی ارض تکنولوژی است.
غربیان، خود از ادراک ماهیت تکنولوژی عاجزند.
چند دهه ای بیش نیست که متفکرانی در غرب ظهور یافته اند و در ذات تکنولوژی و عصر جدید و متافیزیک می اندیشند.
اما ما هنوز به مرحله ی تردید و پرسش آغازین نیز در این باب نرسیده ایم.
تقدیر غالب و حاکم بر ما نیز تقدیر عصر جدید و تکنولوژی آن است.
این امر چیزی نیست که فقط مربوط به آنانی باشد که در غرب جغرافیایی می زیند.
اتفاقاً ما از آنان که در بطن تقدیر غرب می زیند، آسیب پذیرتریم، چرا که خود را از این ورطه در امان می انگاریم.
تجلّى قرآن در عصر علم: پیشگفتار }أَفَلا یَتدبّرونَ الْقُرْءَانَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ اخْتِلافًا کَثِیرًا{ «آیا در معانی قرآن نمی اندیشند؟
زیرا اگر از جانب غیر خدا می بود قطعا در آن اختلاف بسیاری می یافتند» [نساء/ 82].
بیگمان کتابی که هزار و چهارصد سال قبل در بیشتر از هزار آیه، از اموری سخن بگوید که به راز آفرینش انسان، چگونگی شکلگیری ابرها، نقش بادها در تعاملات هستی، ویژگیهای زمین، مأموریت کوه ها، ساختار هندسی آسمانها و بسی دیگر از پدیده های طبیعی می پردازند و سپس در هیچ یک از عبارات و اشارات خود پیرامون این امور، با حقایق علمی جدید تصادم هم نکند؛ سزاوار آن میباشد تا دانشوران منصف در پیشگاه آن با کمال احترام وخضوع بایستند.
آری!
موضوع به یک یا چند آیه محدود از قرآن تعلق نمی گیرد تا مترددان و شک برانگیزان بتوانند حقایق و روشنگریهای علمی قرآن را به تصادف نسبت دهند بلکه قضیه به بخش بزرگی از آیات قرآن کریم که نزدیک به یک ششم آن را احتوا میکند مربوط می شود.
اعجاز قرآن در اینجاست که علم جدید با تمام سلطه و شکوهی که دارد نتوانسته است چیزی از اشارات یا عبارات علمی آن را رد نماید.
مگر می توان کتابی را به چالش کشید که گوینده و فرودآورندهء آن آفریدگا ر کائنات بزرگ است و خود بر حقانیت آن گواه بوده و آن را به علم خویش نازل کرده است؟: }لَکِنِ اللَّهُ یَشْهَدُ بِمَآ أَنزَلَ إِلَیْکَ أَنزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَالْمَلآئِکَهُ یَشْهَدُونَ وَکَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا{ «لیکن خدا به حقانیت آنچه برتو نازل کرده است گواهی می دهد.
او آن را به علم خویش نازل کرده است؛ و فرشتگان نیز گواهی می دهند.
و کافی است که خدا گواه باشد» [نساء/ 166].
در اینجا میخواهم به پنج نکتهء مهم که میتواند جایگاه مبحث اعجاز علمی قرآنکریم در عرصهء علوم تجربی را از منظر کاربردی آن بهتر روشن کند به طور مختصر اشاره کنم: 1- آشنایی با بعد علمی اعجاز قرآن، در دلهای مسلمانان اثر بلیغی برجای می گذارد؛ زیرا وقتی این حقایق درخشان را در کتابی که به آن ایمان دارند ببینند، ابهت و عظمت این کتاب، بیش از پیش در اعماق جان و روانشان رسوخ یافته و موجب تمسک بیشتر آنها به آموزههای این کتاب هدایت و نور خواهد گردید.
2- در عصر حاضر که با انکشاف ظرفیتها و تبلور ابزارهای معلوماتی، روند مبادلهء علوم و معارف از سیّالیتی ویژه برخوردار گردیده است، پخش اندیشههای تردید برانگیز پیرامون حقانیت رسالتهای آسمانی و از آن جمله رسالت محمدیrنیز رواج و رونق روز افزون یافته است.
طبیعی است که مقابله با این موج فقط با زبان علم میسر است.
بنابراین ارائه حقایق علمی از سوی یک پیامبر امّی و کتاب نخوانده، آن هم در عصری که هیچ نشانه ای از انکشاف علوم تجربی در آن وجود نداشته است می تواند بستری مناسب برای اقناع منصفان قرار گرفته و گواه قاطع راستی و درستی رسالت اسلام باشد و هم از این روی به عنوان سدّی استوار در برابر این موج ستیزنده بایستد.
3- گشودن مبحث اعجاز علمی قرآن کریم، زمینهیی روشن برای معطوف ساختن نگاه ها به وجههء علمی کلیّت اسلا م است؛ زیرا وقتی قرآن به عنوان سند اصلی این دین با مقولهء علم تا بدانجا پیوند تنگاتنگ داشته باشد که بارزترین انکشافات علمی جدید را تفسیر نماید، بدیهی است که برآیند این امر، درخشش این حقیقت خواهد بود که: اساسا اسلام خود، دین علم است.
4- پرداختن قرآن به علوم تجربی و طبیعی می تواند بهترین مشوّق و انگیزه برای مسلمانان باشد تا مسیر پژوهشهای علمی را پی گرفته و به پیشرفت معرفتی و علمی دست یابند و بزرگترین چالش دنیای اسلام را که همانا عقب ماندگی در عرصهء علوم است درمان کنند.
چنانکه این عامل نقش خود را در عصر اوّلیه طلایی اسلام که مسلمانان هم از نظر فهم و هم در عمل به قرآن نزدیکتر بودند به درستی ایفا کرد و جهان اسلام در دوران خلافتهای اموی و عباسی شاهد یک رستاخیز علمی فراگیر گشت؛ به طوری که رنسانس اسلامی پیش درآمدی برای رنسانس اروپا شد و تمدن اسلامی با دو ویژگی «معنویت» توأم با «مدنیت» پا به عرصهء وجود گذاشت.
5- اعجاز علمی قرآن کریم، ابزار مؤثر نوینی برای آشنا ساختن غیر مسلمانان به حقیقت اسلام است که می تواند پنجرهء جدیدی به سوی افقهای این دین به رویشان بگشاید.
از آن روی که عصر، عصر علم است و زبان دعوت در عصر علم هم چیزی جز از سنخ علوم نتواند بود.
به همین دلیل است که هر جا مسلمانان با زبان علم سخن گفته اند، گوشهای شنوای بیشتری برای این پیام روشنی بخش دل و جان یافته اند.
پس پرداختن به بُعد علم در قرآن میتواند حقیقت فراموش شدهای را احیا نماید و آن این است که تعریف حقیقی اسلام آن چیزی نیست که غرض ورزان با قراردادن آن تحت تابلوی خشونت، از آن ارائه می کنند.
امیدوارم این کتاب بتواند در محیطی چون دانشگاه که اساسا بستر زایش و پردازش علوم است از این پنج نکته آیینه داری نموده و به محصلان ما فرصت تولید نگرهیی جدید به سوی قرآن را فراهم گرداند.
در اینجا لازم می دانم از استاد ارجمند جناب دکتر غلام یحیی فرهنگ که راهنمایی این رساله را تقبل نمودند، از جناب دکتر محمد نعیم اسد رئیس دانشگاههرات که مشوّقم برای تدوین این رساله در این موضوع خاص گردیده و با نوشتن تقریظی، ارزش طرح این مبحث را برجستهتر نمودند.
از معاونت محترم علمی، آمریت محترم دیپارتمنت تعلیمات اسلامی و ریاست محترم دانشگاههرات به خاطر فراهم ساختن زمینهء طرح این مبحث، تشکر و سپاسگزاری نمایم.
پروردگار متعال به همه جزای خیر عنایت فرماید.