در فوریه 1917 روسیه سلطنتی، نصف اروپا، یک سوم آسیا، تحت رژیم پلیسی انعطاف ناپذیر و متمرکز ی زندگی می کرد و تنها یک قدرت سیاسی درآن به حساب می آید و آن شخص تزار بود.
روسیه به عنوان یکی از مقتدرترین، کم تمدن ترین و تسخیر ناپذیر ترین دولت های زمان شهرت داشت.
درباره روش ها و هدف های انقلاب روسیه هر طور قضاوت شود تردیدی نسیت که این انقلاب ارزش بررسی و تعمق را دارد.
از لحاظ اجتماعی، اقتصادی و تکنیک بسیار عقب مانده بود و حدود 90 درصد از مردم این کشور تحت نظام ارباب رعیتی سرواژ به کشاورزی بود.
انفجار انقلابی 1917 ریشه های عمیقی داشت، عدم رضایت قرن ها بود که رویهم انباشته شده بود، طبقه دهقان یعنی 85 درصد جمعیت از قدیمی ترین ایام زیر چکمه بردگی تقریبا کامل زندگی می :ردند در حالی که در قسمت های دیگر جهان وضع زندگی دهقان به تدریج بهتر می شد در روسیه رژیم سرواژ پیوسته سخت تر می گردد.
فقر عظیم دهقانان بیش از اینکه نتیجه فقدان زمین که امری مسلم بود باشد، ناشی از روش های بیش از حد ابتدایی کشاورزی بود.دهقان آزاد شده که پرداخت بهای باز خرید دست و بالش را بسته بود، می دید روزی که او بتواند برای بازده زمین مورد بهره برداریش به قدر کافی سرمایه بیندوزد، به این زودی ها نخواهد رسید.
افزون بر این دهقان صاحب اختیار خود نبود، اگر او از قید مالک زمین آزاد شده بود کماکان به تمدن روستایی که عنصر تشکیل دهنده اصلی و بنیادی سازمان هاست به شمار می رفت، وابسته بود.
این رویه تا انقلاب 1905 که لنین آن را تمرین عمومی انقلاب 1917 می نامید ، حکمفرمان بود این ضربه بزرگ لازم بود تا طبقات مسلط به طور جدی در صدد ایجاد یک طبقه خرده دهقان برآیند تا در برابر تبلیغات گروه های افراطی محکمترین نقطه اتکا نظام اجتماعی باشند.
رشد طبقه کارگر، به منتها درجه زنده نیز عامل بی نهایت مهم در جامعه روسیه قبل از انقلاب به شمار می آید.
سرمایه داری به اسلوب غربی دیر وارد روسیه شد.
به همین دلیل بود که بر شالوده های کهن و قدیمی پیشرفت های بی نهایت سریع کرد.
در مورد رونق بزرگ صنعتی می توان گفت که بین رویدادهای تازه ای که قبل از جنگ در روسیه به وقوع پیوست مهمترین آنها بود اگر این رونق چنین گستره ای داشت دقیقا به این سبب بود که در چهارچوب عقب ماندگی کشور روی دارد.
هیچ چیز حیرت انگیز تر از تضاد بین وضع صنعت و کشاورزی نبود.
سرنوشت ساز ترین جنبه این فرآیند یکی از نتایج سیاسی آن بود.
تمرکز کارگران در کارخانه های خیلی بزرگ، معنی بسیار ساده آی داشت.
کارگران هر روز با یکدیگر در تماس بودند.
شرکت آنها در مبارزات یگانه روزانه برای تامین زندگی آنها را متحد کرد.
این وضع با متحد کردن آنها و با ایجاد روحیه دسته ای و گروهی درآنان صرف نظر ازایداولوژی یا اندیشههای سیاسی این افراد به یک عامل ویژه بسیارمهم درسطح کل جامعه تبدیل کرده بود.(کارمایکل 1363، 3-12).
درواقع امواج انقلاب در اروپا ، روسیه تزاری را نیز تحت تاثیر خود در آورده بود.
دکابریست ها با ایجاد مجمع نجات خواستار ایجاد اصلاحاتی در نظام سیاسی اجتماعی روسیه گردیدند.
این شورش که عمدتا توسط عده ای از روشنفکران، ثروتمندان، مالکان و نظامیان صورت پذیرفته بود، به علت ماهیت غیر توده ای آن به شدت سرکوب گردیده و عاقبت ناکام ماند.
نهضت ملی روسیه پس از ناامیدی مردم از اصلاحات سال 1961 میلادی تزار الکساندر دوم در قالب 4 جریان شکل گرفت که این جریان ها نارضایتی توده های را سازمان داده و درنهایت زمینه های انقلاب اکتبر 1917 را به وجود آوردند.
الف) مردم گرایان یا پوپوکسیت ها (دهقانان) نهضت مردم گرایی متکی بر پرستش مردم بوده و معتقد بودند که تنها یک سوسیالیسم ارضی که بر مبنای کمون روستایی استوار باشد، می تواند روسیه را نجات دهد.
اینها معتقدند دهقانان در تضاد شدید و ریشه ای با حکومت تزاری قرار داشتند و در پی متشکل ساختن آنها بودند.
مردم گرایان اعتقاد شدید به شورش و طغیان داشتند و از درون این جنبش مردم گرایی یک جناح تروریست به وجود آمد که به قتل الکساندر دوم فعالیت خود را به اوج رساندند.
از معروف ترین چهره های مردم گرایی روسیه،نوچایوف، باکونین، پیتر لاوروف و تکاچوف بودند.
ب) مارکسیت ها (کارگران) بر ظهوریک طبقه کارگر (پرولتاریا)توجه داشتند که به نظر آنها می بایست وظیفه برپا کردن انقلاب را بر عهده گیرند.
در واقع مارکسیسم روسی ترکیبی بود از امید مسیحیایی نیرومند ویک متدولوژی که علمی وانمود می شد.
ج) گرایش به غرب د) اسلام گرایان (پدرسالاران) در برابر غرب گرایان گروه هایی از روشنفکران از روسیه گرایش به فرهنگ و سنت های ملی ملی روسها و اسلارها را مورد تاکید قرار می دادند دراین باور بودند که روسیه تزاری باید با تکیه بر ویژگی های انحصاری فرهنگی و تاریخی خویش در پی تحقق رسالت تاریخی خود و نه پیروزی از غرب باشند.
از این نظر آنها پطر کبیر با انهدام زندگی سنتی روسها سبب تضعیف کلیسای ارتودوکس نیز گردیده بود.
(چزوه استاد میرحسینی صفحه 3 تا 18) عوامل پیدایش انقلاب سال 1905 م : شکست روسیه از ژاپن در سال 1905 افزایش تبلیغات، بولشوییک ها علیه حکومت تزاری نارضایتی مردم از اوضاع اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه گسترش اعتراضات و اعتصابات کارگری و شورش های دهقانی ادامه قیام توده ای و درگیری های مسلحانه نطفه های انقلاب: اگر در جستجوی نطفه های انقلاب 1917 باید انقلاب 1905 را مرور کنیم.
برای یافتن ریشه های اصلی این یک باید بیشتر به عقب برگردیم.
منشا برخورد طولانی بین جامع و رژیم سلطنتی را که در 1917 به سقوط امپراتوری300 ساله، خانواده رومانوف و کمی بعد به استقرار رژیم کاملا تازه ای در روسیه منجر شد.
باید در اصطلاحاتی که در غیر قرن دوم ، نوزدهم، در این کشور انجام گرفت جستجو کرد.
در دوران سلطنت الکساندر دوم (1881-1855) اصلاحات عمیقی درجهت نوسازی جامعه روس از جمله القای «سرواژ » وایجاد شوراهای محلی ، «زمستوا» و تغییرات در سیستم قضایی صورت گرفت.
محرک الکساندر در این اصلاحات عوامل اقتصادی و اجتماعی بود و افکار لیبرالی شایع در بعضی کشورهای اروپایی دراین تغییرات نقشی نداشتند.
وقتی الکساندر دوم به تخت نشست در روسیه 22 میلیون «سرف» و متعلق به مالکان بزرگ و 19 میلیون سرف متعلق به دولت وجود داشت.
الغا سرواژ دو نتیجه قابل ذکر به بار آورد از یک طرف موجب سرخوردگی دهقانان شد زیرا اگر قید وبند سرواژ از دست و پای آنها برداشته شده عملا در همان وضیع وابستگی ماندند.
بعد از آن همه انتظار آزادی و مالکیت زمینی، که کشت می کردند جز خانه و تکه زمینی که متصل به ان بود چیزی به دست نیاوردند.
از طرف دیگر الغای سرواژ به اقتصاد کشور تکانی داد و موجب یک جهش صنعتی شد که وقتی جنگ 1914 آغاز شد، قابل ملاحظه بود.
مالکین نیز از این اصلاحات ناراضی بودند زیرا عایدات آنها را سخت تقلیل می داد به طور خلاصه با وجود اصلاحات اکثریت عظیم دهقانان روسی عملا همان وضع عضو درجه جامعه را حفظ کردند.
(پزشک زاد، 1383،20) شروع فعالیت انقلابی: فعالیت انقلابی که تا آن موقع وجود خارجی نداشت ،بلافاصله بعد از الغای سرواژ به وجود آمد و توسعه یافت.
اولین سازمان انقلابی در سال 1861 به نام زمین و آزادی به وجود آمد که از یک مقاله روزنامه انقلابی زنگ که در لندن به وسیله الکساندر هرزن منتشر می شد، الهام گرفته بود.
در طول سال های بعد انتشار اوراق انقلابی و اعلامیه های آتشین رو به افزایش گذاشت به خصوص دانشجویان در این جنبش های انقلابی فعال بودند.
دولت جنب و جوش دانشجویان وشورش های دهقانان را به شدت سرکوب کرد.
تنها موفقیت انقلابیون قتل الکساندر دوم در سال 1881 بود.
فعالیت های تروریستی که به ترور الکساندر دوم منجر شد، به خوبی نشان داد که ترورهای فردی اگر به عنوان سمبل و تبلیغات بتواند اثری داشته باشد، راه حل مساله نیست.
در این احوال بود که مارکسیم به وسیله آنتیلیجنسیا (روشنتفکران) وارد روسیه شد.
پل خانوف که به اتفاق آکسلرود گروه رهایی کار را تاسیس کرده بود، آثار مختلف مارکس را به روسی ترجمه کرد و خود او مارکسیم از طریق انتشار آثار فلسفی در باره ماتریاسیم و برداشت مارکس از تاریخ کمک در دوران سلطنت الکساندر سوم (از 1881 تا 1894) اجتماعات دانشجویی متعدد برای مطالعه مارکسیم به وجود آمد.
در این احوال که فعالیت تئوریک با توسعه صنایع و ایجاد یک حرکت کارگری مقارن شده بود.
سازمانی به نام اتحاد مبارزه برای رهایی طبقه کارگر در سن پترز بورگ به وجود آمد(پزشکراد 1383.23) ورود لنین به صحنه: براثر دخالت لمین بود که حزب کارگری سوسیال دموکرات روسیه به دو قسمت تقسیم شد،هنگام اخذ رای درباره ایسکرا (روزنامهای که در دردسامبر 1900 از طرف پرخانوف ، لنین و مارتوف تاسیس شده بود) لنین حائز اکثریت شد.
از ان موقع به طرفداران لنین عنوان بلشوییک و.
به مخالفان انها که در اقلیت بودند لقب منشوییک دادند.
(که از الفاظی از زبان روسی به معنای اکثریت و اقلیت گرفته شده است) براثر دخالت لمین بود که حزب کارگری سوسیال دموکرات روسیه به دو قسمت تقسیم شد،هنگام اخذ رای درباره ایسکرا (روزنامهای که در دردسامبر 1900 از طرف پرخانوف ، لنین و مارتوف تاسیس شده بود) لنین حائز اکثریت شد.
(که از الفاظی از زبان روسی به معنای اکثریت و اقلیت گرفته شده است) سیستم سیاسی روسیه در مجموع تا آغاز قرن بیستم تغییر محسوسی نکرده است.
قدرت در دست امپراتور متمرکز است و این قدرت مطلقه حتی با القای سرواژ تا حدی مستحکمتر شده زیرا این اصلاحات طبقه اشراف را تضعیف کرده است.
کلیسای ارتودوکس پشتیبان قدرت مطلقه است ولی انقلاب 1905 ضربههای شدیدی به این قدرت وارد میآورد.
مورخین مارکسیت بحران 1905 را به عنوان انقلابی معرفی میکنند که در آن کارگران نقش اساسی داشتند.
از تظاهرات کارگری «یکشنبه سرخ» تا اعتصاب عمومی اکتبر سپس تشکیل سوییتها و شورش مسکو وغیره همه جا کارگران صف اول صفحه را اشغال میکنند و نیروی محرکه بحران هستند.
این برداشت ساده انگاری واقعیت و حتی قلب واقعیت است.
زیرا به طوری که خواهیم ددید وقایع بسیار پیچیده تر از این است.
(پزشک زاد 1383و25) جنگ روس و ژاپن در ژانویه 1904 جنگ روس و ژاپن که علت عمهد آن رقابت دو کشور بر سر تسلط بر منچوری و کره آغاز شد.
ارتش روسیه بر اثر فرماندهی نالایق و فقدان تجهیزات مناسب از ارتش ژاپن شکست خورد .
در سپتامبر 1905 با میانجیگری رییس جمهوری آمریکا تئودور روزولت قرارداد صلح در شهر پورتموث آمریکا بین طرفین امضا شد.
حکومت تزار بر اثر این شکست تضعیف شد.
مسائل و مشکلات داخلی وضع قابل انفجاری به وجود آورده بود و این شکست در حکم جرقهای بود که به انبار باروت رسید به این ترتیب که نیروهای اجتماعی و سیاسی انقلاب فرصت حمله به رژیم واقدام موثری یافتند.
خلاصه آن که بحران ااجتماعی که بر اثر بحران اقتصادی به وخامت گراییده بود به بحران حکومت گره خورد.
در آغاز ژانویه 1905 چند اعتصاب در پایتختد سن پترزبورگ صورت گرفت.
دولت برای مقابله با تبلیغات سوسیال دموکراتها و اقدامات نفوذی آنها در بین کارگران ایجاد اتحادیه های کارگری تحت هدایت کشیشی به نام گاپون را تشویق کرده بود.
به این ترتیب در سن پترزبورگ 12 اتحادیه کارگری به وجود آمده بود که 30 هزار عضو داشت.
گاپون که مامور پلیس سیاسی روسیه بود ماموریت داشت که کارگران را از تقاضاهای سیاسی بازدارد و تقاضاهای آنها را در اطراف مسائل منحصرا اقتصادی متمرکز سازد.
روز 21 ژانویه 1905 تعداد 25 هزار تن از کارگران در پایتخت در حال اعهتصاب بودند (پزشک زاد 1383و28) نقش جنگ د رانقلاب: بعضی از مورخین به جنگ روس و ژاپن به عنونا یکی از عوامل انقلاب 1905 زیاده از آن چه باید بها میدادند در مقابل محققینی از جمله مارتین مالیا کوشیده اند سهم جنگ را در انقلاب 1905 معین کنند.
مالیا مینویسد در وضع روسیه در 1904 وضع یک بحران عمومی است.
تمام طبقات اجتماعی در حال جوشش هستند.
لیبرالها، صاحبان مشاغل آزاد، طبقه کارگر که برنامه اش از حدود انسانی کردن شرایط کار تجاوز نمیکند، دهقانان که عطش زمین دارندو دانشجویان سلاح به دست و خلاصه اکثر طبقاتی که جامعه روس را تشکیل می دهند، در مقابل حکومت مطلقه تزار جبهه گرفتهاند.
اتفاق رای عظیمی بین طبقات جامعه وجود دارد و درباره این دوران نباید برای نظریه موهوم تمایز بین انقلاب بوژوائی و انقلاب پروستاریایی که به وسیله مارکسیتها وارد تاریخ روسیه شده است ارزش چندانی قائل شد.
روسیه در 1904 میخواست با انقلاب علیه تزار سیم به یک مجلس موسسان دست یابد که این مجلس متعاقبا به حل مسائل بپردازد.
لیبرالها معتقدند بودند که پس از استقرار حکومت قانون در روسیه نباید از احزاب سوسیالیست نگران بود.
ازا ین وحشتی نداشتند که انبوه دهقانان یا کارگران سوسیالیت هر چند اکثریتی در مجلس موسسان داشته باشند، به آرمان شهر سوسیالیسم رای بدهند.
آنها اعتقاد داشتند که احزاب انقلابی سوسیالیسم ریشه عمیقی نه در طبقه کارگر و نه در روستا ندارند و وقتی کشور در برابر مسائل واقعیاش و در برابر منافع واقعی نمایندگان مجلس موسسان قرار گیرد، دیگر کسی ازا نقلاب سیوسیالیستی صحبت نخواهد کرد(پزشک زاد1383و36) به این ترتیب همگی حتی انقلابیون دراین امر وحدت نظر داشتند که در مرحله اول باید یک انقلاب از نوع برژوائی و ضد استبدادی برای جانشین ساختن سلطنت مطلقه به وسیله یک مجلس موسسان به وجود آورند و در مرحله دوم به تصمیم گیری در باره نیازهای واقعی کشور بپردازند اما در این بحران عمومی دو واقعه اثر گذار پیش آمد: سرکوب بی تمیز و شدید بدون دادن امتیاز متقابل که وضع را وخیم تر کرد.2 یک جنگ بد عافقبت که حکومت نتوانست به دستاویز آن به یک بسیج کلی توفیق یابد.
جنگ روس و ژاپن،نقش جنگ بیسمارک علیه اتریش و فرانسه را بازی نکرد بالعکس این جنگ بعد از یک دوران کوتاه اتفاق ملی بی درنگ و رو، به مخالفت علیه حکومت مطلقه مبدل شد زیرا شکستها عدم صلاحیت و عدم لیاقت رژیم را ثابت کرد و دولت طبق یک سناریوی کلاسیک به تاخیر شروع به دادن بعضی امتیازات کرده وعده مذاکره در باره ایجاد یک مجلس مشورتی داد.
این امتیازی بود که در سال 1901 وقتی بحران به آن درجه از شدت نرسیده بود با حسن استقبال روبرو شد ولی درسال 1904 دیگر برای آرام کردن مردم کافی نبود بالعکس فقط اشتها را تیزتر کرد.
و عملا نتیجه آن یکشنبه خونین بود.
برای اولین بار توده های شهری بانیت مسالمت آمیز و تقاضای اعطای یک قانون اساسی وارد صحنه شدند.
این هدف اساسی تظاهرات بود و در اینجا حادثهای که معمولا آتش به انبار باروت میزند،اتفاق افتاد.
آنچه در 1905 در روسیه اتفاق افتاد در خطوط کلی همان بود که در سال 1809 در فرانسه اتفاق افتاد.
تمام طبقات جامعه در یک سلسله جنیشهای پیاپی نزدیک به هم علیه حکومت مطلقه به حرکت درآمدند که یک مجلس ملی مطالبه کنند.
این بحران طولانی تر از بحران 1789 فرانسه شد زیرا تا ماه اکتبر برای دادن وعده مجلس دست به دست کردند.
اگر این بحران اشکال تازهای به خود گرفت از این جهت بود که شرایط قرن بیستم بسیج توده های شهری را به کمک وسایل جدید(راه آهن،تلگراف، تلفن، وسایل ارتباطی پیشرفته تر و...) به سطح ملی کشاند و در حدود پایتخت محدود نماند.
جنبش 1905 یک جنبش طبقات متعدد جامعه است که رهبری آن به دست بورژوازی اقتصادی نیست بلکه به دست لیبرالها به طور اهم است.
(که الزاما بورژوا نیستند) که از طرف دهقانان و کارگران حمایت میشوند.
(پزشکزاد 1383و40) بحران اقتصادی: در پایان 1915 یک بحران مواد خوراکی بخصوص در شهرها به وجود آمده بود.
در حمل و نقل بی نظمی کم سابقهای حکمفرما شده بود.
جنگ اقتصادی روسیه را به سختی مختل کرده بود.
تولید کشاورزی به میزان زیادی تقلیل یافته بود.
قطع روابط اقتصادی با اروپای مرکزی امشکلات عظیمی به وجود آورده بود زیرا یک سوم صادرات روسیه قبل از جنگ به کشورهای این منطقه و یک دوم واردات از آنجا بود.
در پایان 1916، اقتصاد روسیه دچار بحران شدیدی بود،صنایع و کشاورزی گرفتار رکود جدی شده بودند.
حمل و نقل در نهایت بی نظمی و صندوقهای دولت خالی بود.
در جبههها اسلحه به اندازه کافی وجود نداشت و برای هر سه سرباز یک تفنگ و برای هر هنگ سه مسلسل و برای تمام جبهه 600 توپ سنگین باقی مانده بود.
تلفات روسیه به دو میلیون نفر بالغ شده بود که یا در جبهه کشته شده بودند یا در اردوگاههای اسیران جنگی در المان جان سپرده بودند.
تعداد معلولین از 4 میلیون نفرمتجاوز بود.
(پزشکراد 1383.65) روسیه در آستانه انقلاب توسعه اقتصادی: رییس جمهوری فرانسه تحت تاثیر قدرت روسیه قرار گرفته بود.
او که در پانزدهم ژوئیه 1914 طی بازدید رسمی وارد سنت پطرزبورگ شده بود با سرود مارسی یز و شعار خداوند نگهدار تزار باد، مورد استقبال قرار گرفت.
22 میلیون کیلومتر مربع وسعت 190 میلیون نفر جمعیت و ثروتهای طبیعی بی پایان روسیه را که از 1894 از طریق قراردادی نظامی به فرانسه پیوسته بود، به هم پیمانی بی نظیر مبدل می ساخت.
خاندان رومانوف که از سه قرن پیش بر سرنوشت امپراتوری فرمانروایی داشت موفق شده بود به این کشور متنوع که در آن نژاد های مختلف اسلاو و اقوام متعدد بومی در کنار یکدیگر به سر می بردند وحدت سیاسی و زبانی را تحمیل کند.
اعلام خطر سال 1905: رخدادهای سال 1905 در ذهن مردم زنده مانهد بود.
اغتشاشی که راهبی به نام گاپون با افکار پوپولیستی در پایتخت به راه انداخته بود، آغشته شدن میدان کاخ زمستانی به خون صدها کارگر در آن یکشنبه سرخ (9 ژانویه 1905) که به بهای از میان رفتن محبوبیت تزار در میان توده های کارگری تمام شد.
آشوب در روستاها که «خروس سرخ» مالکان را از «لانه های به آتش کشیده اشان» قرار میداد و آنگاه در پاییز بعد ازآن که شکست دریایی تسوشیما (15 مه 1905) سرنوشت جنگی را تعیین کرد که پیشتر با تصمیم پورت آرتور (آوریل 1905) به مخاطره افتاده بود.
اعتصابی عمومی که نفس موجودیت رژیم سلطنتی را تهدید میکرد.
گویی شاخههای ضعیف نیکلای دوم بیش از این قادر نبود امپراطوری پطر کبیر و کاترین بزرگ را حفظ کند.
بازگشت موج انقلابی: علی رغم تمایلات سوسیالیستی و انقلابی که بحران سال 1905 به ناگهان درم یان مردم آشکار ساخته بود، و با وجود هیجان دهقانان که از آزادی های اعطایی سال 1861 چندان خشنود نبودند آنان این اقدام را تنها گام نخست در جهت مصادره کامل زمینها ا زاشراف زمین دار میدانستند.
اوضاع می توانست خوشبینانه تلقی شود.
سوسیال دموکراتها که موفق شده بودند از دستگیریها و ازنظارت حاکم مطلق اوکرانا یا پلیس سیاسی جان به در برند به خارج گریخته و به صفوف تبعیدیان پیوسته بودند.
همانها که رژیم امپراطوری از چندین نسل پیش سبب ناتوانی در ارائه عرصهای برای کاربرد قابلیتهایشان آنان را از خود رانده بود.
دیگران یا به زندان افتاده و یا تبعید شده بودند.
آزاد و شکنجه پلیسی و تزلزل شدید اجازه میداد تا گروههایشان را متلاشی کرد، ارتباطاتشان را برید و سازمان هایشان را تا حدودی زیادی در 1905 مسئول گسترش همزمان اغتشاشها در سراسر خاک روسیه بودند، قطعه قطعه کرد.
محافل سوسیات دموکرات، بدون امکانات ، جدا شده از توده های کارگری، محکوم به عملیات راه زنی (سلب مالکیتهای معروفی که از سوی اعضای جناح بلشویک حزب سوسیال دموکرات انجام شده بود) به منظور تامین مخارج ستادهایشان درخارج از کشور ، فاقد رهبری و دچار تفرقه مانده بودند.
کارگران نیز خسته ازتلاشهای انقلابی و ناامید به سبب اقدامات سرکوب گرانه رژیم به حالت خمودگی پیشین خود بازمیگشتند.
پیش بینی کنندگان مسائل سیاسی معتقد بودند سوسیالیستها دست کم به یک نسل فرصت نیاز دارند تا از شکستشان کمر راست کنند.
پیشرفت: مجمو عه اوضاع و احوال و رونق دوباره اقتصادی در سرتاسر اروپا، اکنون به نفع و رژیم امپراطوری تمام می شود.
در روسیه مخارج سنگینی که بازسازی امکانات نظامی به کشور تحمل می کرد، به رونق اقتصادی دامن می زد.
بسیار بودند کسانی که شکست ارتش های روسیه را در مقابل ژاپنی ها ناشی از عدم کفایت صنایع نظامی می دانستند که به صورت کارخانه های کوچک دوستی پراکنده بودند و سازمان آنها به دوره پطرکنی بر می گشت.
تورم بودجه نظامی که از 420 میلیون روبل در سال 1900 به 647 میلیون در سال 1910 می رسید و سپس در سال 1913 به 861 میلیون بالغ می شد (یعنی 1/21 درصد بودجه کشور) به سود صنایع زغال سنگ و بویژه ذوب فلزات بود و بازی رقابتی آنها به نوسازی شتاب می بخشید.مراکز دور افتاده همچون کارخانه های قدیمی منطقه اوران نیز، که مدتها به بازار منطقه ای خویش دل بسته بودند، بیدار شده بودند؛ عامل این بیماری ؟؟؟
اقتصادی بود که همزمان نیروی کار فزایندهای را در کارگاه های کشتی سازی دریای بالتیک، معادن دونک صنعت نساجی منطقه مسکو، و یا میدان های نفت قفقاز متمرکز می ساخت.
رقمی برای ارائه تصویری از، این بحران رشو کفایت می کند: تولید فولاد از 30 میلیون پود در سال 1900 به 150 میلیون پود در سال 1913 رسید.
برسد به این ترتیب 1/53 درصد نیازها را، در مقابل 2/17 درصد نیازها در سال 1900 می پوشاند.
بیداری اقتصادی روستاها: حتی روستاها که در اصلاحات سال 1861 بدانها عنایتی نشده بود، از اهداف و برنامه های حکومت بهره مند شد.
حکومت که علاقه بود نوعی بورژوازی روستایی ایجاد کند، می کوشید تامیر را از پای در آورد، زیرا این شیوه عامل عقب ماندگی و عادات کهنه کشاورزی قلمداد می شد و کلیه اقتصاد دانان آن را مضر می دانستند و سرزنش می کردند که کشا.رزان را از اصلاح قطعه زمین هایی که گاه گاه توزیع می شد، باز می دارد.
نخست وزیر، استولیپین معما بر این سیاست بود، سیاستی که آشکارا می کوشید تا بر طبقه ای از مالکان جدید یعنی کولاگها، یا دهقانان ثروتمند و فعال تکیه کند.
او این موضوع را بدون پرده پوشی در برابر دومای سوم توصیف کرده بود: «حکومت اعمال خود را بر مالکیت فردی قوی بنیه ای استوار می سازد که در تجدید بنای امپراطوری ها بر پایه های محکم رژیم سلطنتی نقشی بر عهده خواهد گرفت».
توسعه مالکیت فردی می بایست به تنوع جامعه روستایی کمک کند و به صورت پادزهری در برابر سوسیالیسم انقلابی در آید به صورتی که کم و بیش بر تمام دهقانان روستایی تأثیر بگذارد.
توسعه: سال به سال صنعت رکوردهای تولیدی خود را می شکست، روستایی که سرانجام از موانع سنتی خود رهایی یافته بود، به سوی یک اقتصاد سودآور بازار روی می اورند.
محافل تجاری پویا و برخوردار از بازار وسیع داخلی را، نمونه امریکا مسور ساخته بود و بیش از پیش تلاش می شد که از این نمونه الهام گرفته شود.
روسیه در سال 1914 گوی برگزیده شده بود تا حرکتی تازه و صاعقه وار را شروع کند.
رشد سریع جمعیت (جمعیت این کشور تقریبا ظرفً یک قرن چهار برابر شده بود و به لطف افزایش سالانه 2 میلیون نفر، همچنان رشد می یافت)، سرعت توسعه صنعتی نویدهای عظیم سرزمین های آسیایی که بهره کشی از آنها در ردیف اول مسائل روز قرار می گرفت، همه و همه این کشور را، در این سال 1914، به یکی از مهیب ترین قدرت ها تبدیل می ساخت.
عقیده شخصی قیصر آلمان نیز که سرعت رشد روسیه او را به فکر فرو برده بود؛ و زمانی کا مشاوزانش به او اطلاع دادند که توازن قوا به زیان او تحویل پیدا می کند، جمله معنی دار «اکنون یا هرگز» را به آنها گوشزد کرد.
2- نقطه های سیاه - تجدید اغتشاش ها: با وجود تمام آنچه گفته پیشرفت ها، ضعف های دو گانه رژیم کاملاض علاج نکرده بود: ناچیز بودن شمار بورژوازی روسید و افزوای سیاسی توده های مردم که از شرکت در سونوشت خویش به دو نگاه داشته می شوند.
شروع دوباره اغتشاش های را این گونه می توان توجهی کرد: مرگ توستوی و تظاهراتی که در نوامبر 1910 در مراسم تشیع و تدفین این شخصیت معتر به راه افتاد.
طلیعه جنبش بود؛ شخصیتی که مورد سوء ظن حکومت و لعن و تکفیر کلیسای ارتودوکس قرار گرفته بود.
نهضت هنوز در این ایام، محدود به بخشی از دانشجویان نیمه سوسیالیت، استادان لیبرال و از کارمندان دون پایه محدودی شد که نسبت به عوالم انسان گرایانه و سوسیالیست مآبانه، و به شیوه های پوپولیستی و پرومته گونه این نویسنده نامدار حساسیت نشان می دادند.
آنچه حکومت را دچار دلمشغولی بیشتری می کرد آغاز دوباره اغتشاش و تروریسم بود: در تابستان 1911 استولیپن به قتل رسید؛ کسی که سیاست هایش و کامیابی هایش را بر او نمی بخشودند.
چند ماه بعد در آوریل 1912، پایتخت دردمندانه خبر قتل عام های ؟؟؟
را دریافت می کرد که در پی سرکوب اعتصاب در یکی از اردوگاه های دور افتاده کار در سیبری اتفاق افتاده بود.
در کشوری که اعتصاب تقریباً همواره رنگ سیاسی به خود می گرفت، زنده شدن این نهضت، ارزشی هشدار دهنده داشت در 1912، شمار اعتصاب کنندگان ناگهان به 500000 نفر بالغ شده بود.
و در اواسط سال 1914 این رقم به یک میلیون نفر نزدیک می شد.
- طغیان روستا ها: طبقه کارگر که نقش فوق العاده ناچیزی در دوره ما داشت و با آن احساس همبستگی نمی کرد، به سوی راه های فراقانونی کشیده می شد.
اما اهمیت طبقه کارگر از نظر کمی، در مقایسه با اهمیت توده های دهقان که حدود 90 درصد جمعیت را در بر می گرفتند، بسیار اندک بود.
پشتیبانی سالیان آنها از رژیم تزاری دیگر بس بود، رژیمی که موفق شده بود شورش های سال 1905 را به لطق وفاداری «کشاورزان یاشاق پوش» خویش در هم شکند.
با این حال اعطای امتیاز که در سال 1816 فوق العاده محتاطانه بود.
و واگذاری جزئی و پر هزینه زمین هایی را که دهقانان حق خود می دانستند، در چندین مورد مشروط بود، نتوانسته بود به اغتشاش در روستاها پایان دهد.
ایجاد بورژوازی روستایی از سویی شمار کشاورزان بی زمین را افزایش داده و بر اهمیت پروستاریاری دهقانی که نسبت به تبلیغات انقلابی شنوایی داشتند، افزوده بود.
وجود سوسک و ساس ؟؟؟حکومت نمی توانست دو برابر ادامه اغتشاش روستاها که از سال 1905 رو به افزایش بود، با در برابر غارت و آتش سدن خانه های اربابی، مضطرب نشود.
اینها نشانه آن بود که دهقانان، ناخرسند از تدابیر نیمبند سال 1861، در دهکده های پر جمعیت خود همواره در انتظار سلب مالکیت قطعی از زمین های اربابی نشسته اند.
3- رژیم و سلسله سلطنتی - پایه های رژیم: از دیدگاه پادشاهی غرق در سنت های استبدادی، هر گونه تقسیم قدرت، در واقع می بایست انتظاری غیر قابل تحمل جلوه کند.
هر اندازه که کشیدن بار رژیم استبدادی سنگین بوده باشد، این رژیم تشکیل نظام سیاسی منسجم و نسبتاً ماده ای را می داد و به کار بستن اتوکراسی، نهفته به تلاش پر خرج سازش و انطباقی که وضعیت خواستار آن بود، نیاز به قوه تخیل زیادی نداشت به تلاش پر خرج سازش و انعطافی که وضعیت خواستار آن بود، نیاز به قوه تخیل زیادی نداشت حکومت استبدادی امتیاز سنت ها، پشتیبانی دیوانسالاری ریشه دار و پشتوانه کلیسای ارتودوکس را د اختیار داشت کلیسایی که کمابیش به سلطنت وابسته بود.
با این حال در دورانی که روسیه هر دم بیشتر پذیرای نفوذ خارجی می شد، توفیق حکومتی که کتمان ناهمسازی آن با زمان، پیوسته دشوارتر می شد تا حدود زیادی به خود شخص پادشاه بستگی داشت.
به منظور توفیق در اعطای آزادی به توده ها به منظور جلوگیری از حرکت توده ها به ستاندن آزادی به اقتدار و شخصیت کسی چون الکساندر دوم و یا حتی الکساندر سوم نیاز بود.
- خانواده امپراتوری: انزوایی که در آن، طبیعت محجوب و بدگمان او، امپراتور را پس می راند، به سبب شخصیت امپرانس؛ شاهزاده خانمی از تبار هس – دارمشتات باز هم تشدید می شد.
این شاهزاده خانم آلمانی تبار با تعصبی خاص نودینان خود را به دامن مذهب ارتودوکس انداخته بود.
بدون این که پیوندهای خود را با آیین پروتستان گسسته باشد.
بی بهره از وجاهت ملی، مظنون به دوستی با نژاد آلمانی، نا آسوده در میان جمع و مخالفت تشریفات رسمی، زنی که موفق نشده بود خود را به وطن دومش بقبولاند، تمام عشق و محبت خود را متوجه شوهری کرده بود که وی را در استیلای خویش داشت دسپری مبتلا به هموفیلی، الکسی نیکایویچ، که وضع مزاجی او لحظه ای آرامش براش باقی نمی گذاشت.
به علت اضطراب مادرانه او بود که از نوامبر 1905، راسپوتین معزر خود را به او نزدیک کرده بود، و این همان کسی بود که حضورش در کنار تاج و تخت.
امپراتوری را از فضاحت می انباشت.
هرزگی و عیاشی هایش برای دور کردن این راهب دروغین از دربار کفایت می کرند.
راهبی که دو پهلویی دلهره انگیز شخصیتش بیشتر در خور رمانی از استاد یوفسکی بود.
لیکن نفوذ سودمندی که ظاهراً او بر سلامت کارویچ داشت وسلطه اش بر امپراتوریس او را در دربار حفظ کرده بودند.
هنجار عامیانه او نیز به کمکش می آید.
شاهزادگان که در کار سکوئه سلو منزوی شده بودند، در شخص او تر جهان آن چیزهایی را می دیدند که احساس می کردند خود از آنها جدامانده اند.عطر سرزمین روسیه، روح مهربان مدم آن، و حتی نبض ملت.
- ضعیف رژیم: رژیم سلطنتی بی اعتبار به سبب حضور افرادی چون راسپوتین، ؟؟؟
به سبب سرسختی کورکورانه نیکلای دوم، در کشور ریشه ای نداشت.
آنچه در سال 1914 بیشتر نگران کننده بود، آغاز دوباره اغتشاش های کارگری و یا موج تازه ای از اعتصای ها نبود، چرا که همه انقلابیون سرشناس، یا روانه اردوگاه ها و یا محکوم به تعبید شده بودند، بعلاوه کارگران از این سوسیالیستی های انقلابی روی گردان بودند زیرا نه دیدگاه هایی را درک می کردند، نه انشعاب های شان را و نه رقابت سخت و مشاجره آمیزشان را مگر این بیشتر ناشی از آن خلا سیاسی بود که رژیم پیرامون خود به وجود آورده بود.
فعالان سیاسی به خارج از کشور پناه برده بودند، بویژه فعالیت سیاسی، حزب کارگران سوسیال اکرموکرات انقلابی روسی به که گهگاه گنگره های خود را در پایتخت های اروپایی برگزار می کرد.
در گنرگره بروکس– لندن بود که بویژه انشعاب میان او فراکسیون حزب صورت گرفت.
جناح بلشردیک، حزبی متمرکز و با انظباط را توجیه می کرد که تنها قادر به هدایت انقلاب مورد نظر تا به آخر خواهد بود.
جناح ؟؟؟
مخالف با حزبی «دیکتاتوری» و موافق با تاکتیک انقلابی مرحله ای، با کمک مقدماتی بورژوازی لیبرال، برخورد روسیه در کنار لیبرال های ناتوان و کارگران فاقد تئوری، تنها اکتبریتیها و سان نوارها به حساب نمی آمدند که احزاب حکومتی شمرده می شوند و مدافع اتوکراس بودند و هنرشان بی تحریکی سیاسی بود.
در غیاب هر گونه حمایت افکار عمومی، تنها امکان ارائه کراریکاتوری از فعالیت سیاسی وجود داشت.
ناتوانی رژیم از قرار دادن افراد علاقه مند به خدمت در موضوع واقعی آنها پا فشاری مسئولان در سد کردن راه اصلاحات، دقتی که آنها در کانالیزه کردن ناخرسندی اجتماعی به سد انقلاب نشان می دادند.
اینها بودند ضعف های سیستم حکومتی روسیه در سال 1914.
رژیم علاوه بر آن که چنان موفقیتی در سهیم کردن زحمت کشان در پیشرفت کشور به دست نیاورده بود، بلکه در اینجا در زمینه های مشارکت آنها در زندگی سیاسی ملی نیز شکست خورده بود و توده های مردم را به موضعی انفعالی و مخالفت آنها کشانده بود، موضعی که در سال 1917 می بایست بروز و ظهور می یافت صاحبنظران گفته اند آنچه اتوکراسی را تأمین اندازه تألم انگیز می سازد زوال آن نیست ناتوانی آن در بهره گیری از نیروهای خلاق جامعه روسیه است محرومیتی است که این رژیم بر انگیخته و مهر افرط گرایی که بر زندگی سیاسی روسیه زده است به تهدید واقعی در بیسوادی سیاسی توده ها بود، که در حالت بی تجربگی یا به حال افراط گرایی خود به خود رها شده بودند.