دانلود مقاله اردکان

Word 83 KB 18712 20
مشخص نشده مشخص نشده هنر - گرافیک
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • تقسیمات کشوری ، سلسله مراتبی اداری سیاسی در تقسیم هر کشور به واحدهای کوچکتر، برای سهولت اداره آن و تأمین امنیت و بهبود اوضاع اجتماعی و اقتصادی .

    این تقسیم بندی گاه برمبنای تاریخ و فرهنگ ، اوضاع جغرافیایی و جمعیت و گاه برحسب ملاحظات سیاسی (بویژه در دوره معاصر) صورت می گیرد.
    1) در برخی مناطق جهان اسلام ..

    ظاهراً اندیشه تقسیم بندی سرزمینهای جهان اسلام با فتوحات و گسترش سرزمینهای اسلامی مقارن بوده البته پیش از آن نیز تقسیم بندیهایی کلی ، از جمله بر اساس اقالیم و طول و عرض جغرافیایی محلّ، وجود داشته است (برای نمونه رجوع کنیدبه ابن حائک ، ص 4449).

    ابن خرداذبه در سده سوم ، بخش آباد و مسکون زمین را به چهار بخش تقسیم کرد: اَروفی ، شامل مناطقی مانند اندلس و روم و فرنگ و طَنجه تا حد مصر؛ لُوبِیه ، شامل مناطقی مانند مصر و قُلزُم و حبشه ؛ اِتیوفِیا، شامل مناطقی مانند تهامه و یمن و سند؛ و اِسقُوتِیا، شامل مناطقی از جمله ارمینیه و خراسان و خزر (ص 155).

    او همچنین در بیان سرزمینهای اسلامی ، چهار قسمت عمده را نام برده است : مشرق ، مغرب ، جَربا (سرزمینهای شمالی ) و تَیْمَن (سرزمینهای جنوبی ؛ ص 18، 72، 118، 153).

    در این تقسیم بندی ، سرزمینهای اسلامی عمدتاً به کوره ها (تقریباً معادل استان )، رُستاقها (ناحیه ای کوچکتر از کوره ) و طَسوجها (ناحیه ای کوچکتر از رستاق ) تقسیم شده اند
    در ایران .

    تقسیمات کشوری در ایران سابقه ای بسیار طولانی دارد.
    سرزمین سلسله ماد (701550 ق م ) از شمال به رود ارس و قله های البرز، از شرق به دشت کویر و از مغرب و جنوب به سلسله جبال زاگرس محدود می شد (ایگور دیاکونوف ، ص 79).

    این سرزمین هسته اصلی امپراتوری گسترده ماد و احتمالاً همین قلمرو بود که در عهد هخامنشیان «ساتراپ نشین ماد» را تشکیل می داد و مرکز آن اکباتان بود.

    پادشاهی ماد شامل پادشاهیهای قدیم ماد (ماد مرکزی و شرقی ) و مانا/ مانائی / ماننا و اسکاها بود (همان ، ص 311).

    ایگور دیاکونوف (ص 320 332)، به استناد روایت هرودوت و سنگنبشته بیستون ، پادشاهی ماد را به تبع ساتراپ نشینهای امپراتوری هخامنشی ، علاوه بر خود سرزمین ماد شامل نواحی اصلی پارس ، ارمنستان ، آشور، عیلام ، زَرَنکه / دَرَنگیان ، پارت و هیرکانیا (جرجان / گرگان )، هریوه (هرات ) و خوارزم و سغدیانه ، ناحیه سکاها (سکوتیا) و کاسپیان (کاسپین / خزر) و ناحیه حبشیان آسیایی و پاریکانیان می داند.

    اولین سازمان اداری و تقسیمات کشوری ایران در دوره هخامنشیان (559230 ق م ) شکل گرفت .

    داریوش اول (550 486 ق م )، مملکت را به مناطق اداری خراجگزاری تقسیم کرد که «ساتراپی » نامیده می شدند.

    ساتراپیهای هخامنشیان از نواحی مادها وسیعتر بود و در بسیاری موارد، مرزهای ساتراپیها همان مرزهای قدیمی سرزمینی بود که جزو قلمرو هخامنشیان شده بود (مانند مصر؛ ایوانوف و دیگران).

    هرودوت از بیست ساتراپی و حدود هفتاد ملت که تابع دولت هخامنشیان بودند، نام برده است.

    در رأس ساتراپیها، «ساتراپ »ها (فارسی باستان : خِشَثَه پاوَن ) جای داشتند.

    در روزگار کوروش و کمبوجیه ، حاکمیت کشوری و لشکری در دست ساتراپها بود.

    داریوش وظایف ساتراپها و رؤسای لشکر را بدقت تفکیک و مشخص کرد؛ ساتراپها فرمانداران کشور بودند و کارهای اداری ساتراپیهای خود را انجام می دادند، امور قضایی را اداره می کردند، مراقب امور اقتصادی و گردآوری خراج بودند، امنیت را در ساتراپی خود برقرار و بر کار مأموران محلی نظارت می کردند و حق داشتند سکه های نقره و مس ضرب کنند.

    آنها در زمان صلح ، گروهی سپاهی تحت فرمان داشتند ولی ارتش در اختیار رؤسای لشکر بود و آنها نیز مستقیماً از شاه اطاعت می کردند (ایوانوف و دیگران ، همانجا).

    فعالیت ساتراپها محدود به زمان و مکان معیّنی نمی شد.

    گاهی کشورهایی که در امور داخلی خودمختار بودند نیز در ترکیب ساتراپیهای بزرگ قرار می گرفتند.

    این نکته بویژه شامل ولایتهای دوردستی می شد که دستگاه اداری هخامنشیان بندرت در امور داخلی آنها دخالت می کرد و اداره آنها به یاری شاهزادگان محلی و رؤسای قبیله ها صورت می گرفت.

    در اصلاحات جدید، یک دستگاه بزرگ مرکزی به سرپرستی دفتر شاه پدید آمد.

    اداره مرکزی دولت در شهر شوش (پایتخت اداری دولت هخامنشیان ) بود.

    در بابل ، اکباتان ، مِمفیس و دیگر شهرها نیز دفترهای بزرگ دولتی دایر بود و تعداد زیادی دبیر مکاتبات رسمی را انجام می دادند.

    بر کار ساتراپها و رؤسای لشکر، شاه و مأموران او نظارت می کردند.

    نظارت عالیه بر همه اعضای دولت و مأموران ، با «هزاره پئی تیش » (رئیس هزاره ) بود که ضمناً ریاست سپاه جاویدان (محافظان شخصی شاه ) را نیز بر عهده داشت .

    دفتر ساتراپها، درست همانند دفتر شاه در شوش بود.

    مأموران و دبیران ، رئیس دفتر، رئیس خزانه که خراج دولتی را گردآوری می کرد، محاسبها، بازپرسان قضایی ، جارچیانی که فرمانهای دولت را به اطلاع مردم می رساندند و جز اینها تحت سرپرستی ساتراپها بودند
    تقسیمات کشوری ، سلسله مراتبی اداری ـ سیاسی در تقسیم هر کشور به واحدهای کوچکتر، برای سهولت اداره آن و تأمین امنیت و بهبود اوضاع اجتماعی و اقتصادی .

    این تقسیم بندی گاه برمبنای تاریخ و فرهنگ ، اوضاع جغرافیایی و جمعیت و گاه برحسب ملاحظات سیاسی (بویژه در دوره معاصر) صورت می گیرد.

    1) در برخی مناطق جهان اسلام ..

    ظاهراً اندیشه تقسیم بندی سرزمینهای جهان اسلام با فتوحات و گسترش سرزمینهای اسلامی مقارن بوده البته پیش از آن نیز تقسیم بندیهایی کلی ، از جمله بر اساس اقالیم و طول و عرض جغرافیایی محلّ، وجود داشته است (برای نمونه رجوع کنیدبه ابن حائک ، ص 44ـ49).

    در این تقسیم بندی ، سرزمینهای اسلامی عمدتاً به کوره ها (تقریباً معادل استان )، رُستاقها (ناحیه ای کوچکتر از کوره ) و طَسوجها (ناحیه ای کوچکتر از رستاق ) تقسیم شده اند در ایران .

    تقسیمات کشوری در ایران سابقه ای بسیار طولانی دارد.

    سرزمین سلسله ماد (701ـ550 ق م ) از شمال به رود ارس و قله های البرز، از شرق به دشت کویر و از مغرب و جنوب به سلسله جبال زاگرس محدود می شد (ایگور دیاکونوف ، ص 79).

    این سرزمین هسته اصلی امپراتوری گسترده ماد و احتمالاً همین قلمرو بود که در عهد هخامنشیان «ساتراپ نشین ماد» را تشکیل می داد و مرکز آن اکباتان بود.

    ایگور دیاکونوف (ص 320ـ 332)، به استناد روایت هرودوت و سنگنبشته بیستون ، پادشاهی ماد را به تبع ساتراپ نشینهای امپراتوری هخامنشی ، علاوه بر خود سرزمین ماد شامل نواحی اصلی پارس ، ارمنستان ، آشور، عیلام ، زَرَنکه / دَرَنگیان ، پارت و هیرکانیا (جرجان / گرگان )، هریوه (هرات ) و خوارزم و سغدیانه ، ناحیه سکاها (سکوتیا) و کاسپیان (کاسپین / خزر) و ناحیه حبشیان آسیایی و پاریکانیان می داند.

    اولین سازمان اداری و تقسیمات کشوری ایران در دوره هخامنشیان (559ـ230 ق م ) شکل گرفت .

    داریوش اول (550 ـ486 ق م )، مملکت را به مناطق اداری ـ خراجگزاری تقسیم کرد که «ساتراپی » نامیده می شدند.

    در رأس ساتراپیها، «ساتراپ »ها (فارسی باستان : خِشَثَه پاوَن ) جای داشتند.

    نظارت عالیه بر همه اعضای دولت و مأموران ، با «هزاره پئی تیش » (رئیس هزاره ) بود که ضمناً ریاست سپاه جاویدان (محافظان شخصی شاه ) را نیز بر عهده داشت .

    مأموران و دبیران ، رئیس دفتر، رئیس خزانه که خراج دولتی را گردآوری می کرد، محاسبها، بازپرسان قضایی ، جارچیانی که فرمانهای دولت را به اطلاع مردم می رساندند و جز اینها تحت سرپرستی ساتراپها بودند (همانجا).

    تقسیمات کشوری در عهد سلوکیان (312ـ250 ق م ) بر پایه ساتراپیهای هخامنشیان بود(کالج ،ص 51).سلوکیان ساتراپ نشینها را به اپارخی ، اپارخیها را به هیپارخی و هیپارخیها را به استاتما تقسیم کردند (میخائیل دیاکونوف ، ص 20).

    اشکانیان (250 ق م ـ226 میلادی ) در طول حکومت خود همان تقسیمات کشوری سلوکی را پذیرفتند ولی بتدریج ساتراپیها را به اپارخیهای کوچکتری تقسیم کردند و اپارخی در نخستین سده پیش از میلاد اساس تقسیمات کشوری شد.

    در پایان سده اول میلادی ، از هجده حکومت نام برده شده که ظاهراً همان آپارخیهاست .

    در سده دوم میلادی نیز از 72 ساتراپی سخن به میان آمده که منظور همین اپارخیهاست .

    البته پادشاهیها و ساتراپیهایی نیز در کشور بود (کالج ، ص 51 ـ52).

    ساتراپ نشینهای پارت بمراتب کوچکتر از ساتراپ نشینهای سلوکیان بود و ظاهراً به لحاظ وسعت با اپارخیهای سلوکیان مطابقت داشت (میخائیل دیاکونوف ، ص 62).

    ساسانیان (ح 226 ـ ح 652 میلادی ) با مضمحل کردن حکومت اشکانیان ، نظام تقسیمات کشوری را دگرگون کردند.

    در زمان خسرو اول (531 ـ 579 میلادی )، قلمرو حکومت به چهار کستگ تقسیم شد، با نامهای خراسان (مشرق )، خوروران (خاوران = مغرب )، اپاختر (باختر = شمال )، نیمروج (نیمروز = جنوب ).

    کستگها گاهی نیز نام سرزمین عمده خود را می گرفتند، مثلاً منطقه جنوب ، پارس و منطقه شمال آذربایگان خوانده می شد (نولدکه ، ص 185، پانویس 2؛ قس مارکوارت ، ص 37ـ 39).

    در رأس هر کستگ ، یک سپهبد یا مرزبان قرار داشت ، که به سبب همطراز بودن با خاندان سلطنتی ، شاه نیز خوانده می شد (کریستن سن ، ص 102).

    این سپهبد علاوه بر فرماندهی نظامی ، فرمانروای آن منطقه نیز بود و وظایف او تنها به سرکوبی دشمنان داخلی و در هم شکستن دشمنان خارجی محدود نمی شد، بلکه حق گردآوری مالیات از مردم منطقه خویش را نیز داشت .

    در واقع ، اصلاحات به علت گسترش فئودالیسم صورت گرفت و پیامد آن ، تقسیم کشور به واحدهای خرد و کلان اداری بود که فرمانروایی عالیه شاه شاهان را قبول داشتند اما به لحاظ اقتصادی ، از سیاستی نیمه مستقل پیروی می کردند (کالسنیکوف ، ص 231).

    طبق نظام تقسیمات کشوری کستگها به ناحیه هایی تقسیم شده بودند که مرزبانانی دون پایه بر آنها فرمانروایی می کردند (کریستن سن ، ص 136ـ137).

    کریستن سن (ص 137) به نقل از آمیانوس مارسلینوس ، اسامی ناحیه های ایران را به شرح زیر گرد آورده است : آشور، خوزستان ، ماد، پارس ، پارت ، کرمان بزرگ ، هیرکانیا (گرگان )، مرو، بلخ ، سغد، سکستان ، سریکا، هرات ، پاروپانیزادها، زرنج ، رُخَج ، گدروزی / گدروسیا .

    علاوه بر این ناحیه ها، ناحیه های کوچکتری هم در ایران وجود داشته است .

    بلاذری در فتوح البلدان آورده است که ناحیه هایی مانند کرمان ، اصفهان ، آذربایجان ، طبرستان ، زرنج ، هَجَر، هرات ، مرو، سرخس ، نیشابور و طوس هریک تحت فرمانروایی یک مرزبان بودند.

    در اغلب موارد وظایف لشکری مرزبانان ، مقدّم بر وظایف کشوری آنان بود، زیرا به دلیل نظام متمرکز دولت ساسانی ، کارهای کشوری را مأموران جزء اداره می کردند ناحیه ها نیز به استانهایی تقسیم شده بودند که حاکم آنها را «استاندار» می گفتند.

    ظاهراً استانداران ، که مثل مرزبانان قوای نظامی نیز در اختیار داشتند، در اصل مباشر املاک سلطنتی بوده اند.

    تقسیم استانها به بخشهای کوچکتر فقط به سبب مقتضیات اداری بود.

    حکومت هریک از بخشهای کوچک ، که آن را شهر و کرسیِ آن را شهرستان می گفته اند، بر عهده یک شهریگ بود که او را از میان دهقانان (یکی از طبقات نجبای درجه دوم ) انتخاب می کردند.

    در رأس هر ده و مزارع تابع آن (روستاگ = رستاق )، یک دیهیگ قرار داشت (همان ، ص 139ـ140).

    در دولت ساسانیان حکام نواحی مستقل را شهردار می گفتند، آنها مطیع ساسانیان بودند و عالیترین مقام را داشتند (پیگولوسکایا و دیگران ، ص 79).

    پس از ورود اسلام به ایران ، خلیفه برای هر شهر حاکمی تعیین می کرد و کلیه امور حکومتی ، از جمله تعیین قواعد اجتماعی و اداره امور قضایی و اجرایی به عهده او گذاشته می شد.

    نیروهای عظیم نظامی و منابع مادّی به صورت انواع محصولات و مصنوعات هنری در اختیار ایشان بود و وجوهی که مأموران گرد می آوردند، پیش از آنکه وارد خزانه خلیفه در بغداد شود، از زیردست آنها می گذشت (همان ، ص 160ـ161، 180).

    در عهدنامه های صلح ، مبلغی به عنوان جزیه تعیین می شد که عمال حاکم آن را سالانه و معمولاً به صورت سرانه محاسبه و از اهالی اخذ می کردند.

    هر حاکم صاحب بریدی در کنار داشت که مستقیماً تابع مقامات مرکزی و مراقب کارهای حاکمان و مقامات رسمی و محلی بود.

    مجموعه شهرهایی را که یک والی بر آنها حکومت و فرمانروایی می کرد ولایت می نامیدند که تقریباً معادل شهرستان در اصطلاح امروزی است .

    مجموعه چند ولایت تحت حاکمیت امیری قرار می گرفت و ایالت نامیده می شد.

    خلیفه گذشته از عزل و نصب امیران و حکام ، فقط زمانی در امور هر شهر یا ایالتی مداخله می کرد که از حاکم آن شهر شکایت شده بود یا عصیان و اغتشاشی در آن ایالت به وقوع پیوسته بود که امیر از عهده فرونشاندن آن بر نمی آمد در کتب تاریخی از ایالات بزرگی همچون خراسان و ماوراءالنهر، آذربایجان ، طبرستان ، ارمینیه ، استخر، همدان و اصفهان در دوره امویان یاد شده است .

    در زمان حکومت عباسیان ، در ایران نیز، همچون سایر سرزمینهای تحت نفوذ اسلام ، فرمانروایی هر ولایت و گاه چندین ولایت به یکی از خاصّان و نزدیکان دربار خلافت سپرده می شد.

    در اوایل حکومت عباسی ، حاکمانی که دارای اقطاع و ولایت بودند، غالباً خود در درگاه خلیفه اقامت داشتند و نایبانشان امور را به نام آنها انجام می دادند.

    دوری از دربار عباسی ، گاهی موجب می شد که خلیفه اختیار ولایت و اقطاع ، و حتی حیات حاکمان ولایات را به دیگری بسپارد.

    با ضعف خلفا، صاحبان اقطاعات و والیان و امیران بیشتر در حوزه حکومت خویش اقامت گزیدند و قدرت واقعی را به دست گرفتند و برای خلیفه جز هدایایی مختصر چیزی نمی فرستادند، فقط خطبه و سکه همچنان به نام خلیفه خوانده و زده می شد (زرین کوب ، ص 484).

    در این دوره نیز مانند دوره امویان ، غالباً برای ولایات دور از مرکز امیری منصوب و متولی تمام امور می شد.

    تدبیر لشکر، نظارت بر امر قضا، اقامه حدود، جمع آوری خراج ، ترتیب جهاد، حج ، و رعایت لوازم شریعت جزء وظایف آنها بود.

    این امارات را امارات استکفا گفته اند، یعنی خلیفه با وجود آنها از دیگران بی نیاز می شد والی هر ولایت دستگاهی شبیه به دستگاه خلیفه (البته کوچکتر و محدودتر) داشت که اعضای آن عبارت بودند از: کاتبان برای اداره دیوان ، حاجبان برای انجام تشریفات ، خازن برای نگهداری اموال و عواید، قاضی برای رسیدگی به دعاوی ، محتسب برای رسیدگی به امور حِسبت ، حَرَس برای نگهبانی ، برید برای ارسال اطلاعات و اخبار.

    در زمان هارون ، فضل برمکی در شرق و جعفر برمکی در غرب چنین حکومتهایی داشتند (همان ، ص 485ـ486).

    با استیلای دیالمه بر بغداد و به دست گرفتن منصب امیرالامرایی و ضعف دستگاه خلیفه در اداره امور کشور، داعیه استقلال از سوی امرا و والیان کم وبیش قوّت گرفت .

    ضعف خلفا اندک اندک به جایی رسید که هر زمان در ولایتی یا ایالتی ، امیری یا قدرتمندی صاحب نفوذ می شد و به نیروی خود استیلایی به هم می رسانید، خلیفه به ناچار امارت او را در آن ایالت تصدیق و تأیید می کرد و برای او خلعت و فرمان می فرستاد و فقط با او شرط می کرد که در رعایت حقوق و اقامه حدود شرع اهتمام ورزد و در امر امامت و تدبیر امور مذهبی ، قول و فرمان درگاه خلافت را معتبر و متّبع شناسد.

    در اینگونه امارات که آن را امارت استیلا می خواندند، خلیفه منتی بر امیر نداشت .

    با اینهمه ، امیر مستولی که در واقع سلطانی مستقل بود، نام خلیفه را همچنان در خطبه و سکه ذکر می کرد و سالانه مالی به درگاه خلیفه می فرستاد (همان ، ص 486ـ487).

    این امارتهای موروثی در قرون سوم و چهارم ، در ایران و سایر کشورهای تابع خلافت تشکیل شدند، از جمله امارات مستقل اندلس ، مراکش ، مصر، طاهریان در خراسان ، صفاریان در سیستان ، سامانیان در ماوراءالنهر و خراسان ، علویان در طبرستان ، آل زیار در گرگان ، ساجیان در آذربایجان و جبال ، آل بویه در غرب ایران و عراق (پیگولوسکایا و دیگران ، ص 193ـ194).

    در قرن چهارم ، قلمرو گسترده خلافت عباسی تقریباً به این ترتیب تقسیم بندی شده بود: 1) بصره در دست محمدبن رائق با مرتبه امیرالامرایی ، 2) خوزستان در دست ابوعبداللّه حسن بن بریدی ، 3) فارس در دست عمادالدوله علی بن بویه ، 4) ری و اصفهان و جبل در دست رکن الدوله حسن بن بویه و دیگران ، 5) موصل و دیار بکر و دیار مُضَر و دیار ربیعه در دست حمدانیان ، 6) مصر و شام در دست محمدبن طُغْجْ اخشید، 7) خراسان و ماوراءالنهر در دست سامانیان ، 8) طبرستان و گرگان در دست دیلمیان ، 9) بحرین و یمامه در دست قرامطه (زرین کوب ، ص 487).

    در زمان غزنویان (قرنهای چهارم تا ششم ) ریاست و اداره امور ولایاتی نظیر سیستان ، تخارستان ، خراسان و برای مدت کوتاهی ری و جبال ، که به طور منظم تحت اداره حکومت بودند، برعهده عمید یا والی بود.

    در مناطقی نظیر هندوستان شمالی که آرامش کمتری داشت ، حکومت غیرنظامی کارآیی نداشت و ارتش مأمور گردآوری مالیاتها بود (باسورث ، 1356ـ 1364 ش ، ج 1، ص 80 ـ81).

    پس از 430، دیوانهای محلی مستقر در ری و نیشابور، ولایات خراسان و ری و جبال را، به جهت بُعد مسافتی که با غزنه داشتند، اداره می کردند.

    در هریک از این ولایات عمیدی غیرنظامی ، که دبیری ایرانی بود، عهده دار امور اداری و سیاسی می شد و در کنار او سپاهسالار ولایت قرار داشت که معمولاً غلامی ترک بود حکومت سلجوقیان بزرگ (429ـ554) نیز به لحاظ جغرافیایی به ولایاتی تقسیم می شد که کاملاً منطبق با واحدهای امپراتوری ساسانی بود.

    تقسیمات اداری حکومت سلجوقی انطباق دقیقی با تقسیمات ولایتی نداشت اما این حکومت پس از تجزیه ، به واحدهایی جغرافیایی تقسیم شد که مرکز ثقل آنها ولایات بزرگ خراسان و آذربایجان و عراق و کرمان و فارس بود.

    حکومت سلجوقی به لحاظ اداری به دو بخش پهناور تقسیم می شد: ناحیه هایی که مستقیماً در اداره دیوان بودند و ناحیه هایی که به اقطاع در اختیار امرا و دیگران قرار می گرفتند و اداره می شدند.

    به طور کلی تا پایان سلطنت ملکشاه ، سرزمینهایی که زیر اداره مستقیم سلطان بودند توسعه یافتند و بعدها از وسعت آنها کاسته شد.

    این تقسیمات که غالباً کوچکتر از ولایات بودند و مرکزشان مهمترین شهر ناحیه محسوب می شد، با ناحیه خاصی تطبیق نمی کردند و وسعت آنها بسیار متغیر بود (لمتون ، ص 222ـ223).

    سلاطین سلجوقی که برای اداره کشورهای بزرگ متمدن تجربه نداشتند، به ناچار از کارگزاران ایرانی استفاده کردند که مشهورترین آنها ابوعلی حسن طوسی ملقب به نظام الملک ، وزیر معروف الب ارسلان بود.

    در زمان وزارت نظام الملک دیوان استیفا به ریاست مستوفی بود و او برای هر ولایت ایران مستوفی نایب انتخاب می کرد ( رجوع کنیدبه اقبال آشتیانی ، ص 22، 26ـ 28).

    سلاطین سلجوقی با دادن ولایات یا نواحی ، به صورت حصه و سهم ملکی به دیگر اعضای خاندان سلجوقی ، نظام اقطاع را به میزان وسیعی گسترش دادند.

    این رسم در اصل در میان قبایل ترک مرسوم بود و به موجب آن ماترک رئیس قبیله غالباً در میان خویشاوندان و منسوبان مرد قبیله ، تقسیم می شد و مسنترین خویشاوند بر بقیه سیادت و سروری می یافت (لمتون ، ص 199).

    با در نظر گرفتن وسعت حکومت سلجوقی در نیمه دوم قرن پنجم ، اقداماتی نظیر واگذاری قدرت اداری به حکومتهای محلی از سوی دولت مرکزی تا حدی معقول و دوراندیشانه بود ولی در قرن بعد با از میان رفتن یکپارچگی دولت ، امیران سلجوقی در ولایات و نواحی تابعه خود، به مخالفت با دولت مرکزی و پیشبرد اهداف و خیالات خود پرداختند (باسورث ،).

    در دوره ایلخانان مغول (654ـ750)، نظام اداری و اجتماعی ایران پس از یک مرحله نابسامانی ، با همت دبیران و وزیران ایرانی ، از جمله خواجه شمس الدین جوینی و رشیدالدین فضل اللّه همدانی ، احیا شد.

    دیوان دوباره رونق گرفت و به صورت پایگاه مهم اداری کشور یا مغز حکومت و کانون نفوذ و اعمال قدرت سیاسی در آمد.

    سازمان اداری مرکزی را «دیوان بزرگ » می گفتند که تمامی امور مالی و کشوری در آن متمرکز بود (رجب زاده ، ص 184ـ185).

    با اصلاحات غازان خان ، برخی از شهرهای بزرگ و کوچک دوباره جان گرفتند و پیشرفت اقتصادی شایان توجهی کردند.

    شهرهای بزرگی که مراکز اقتصادی بودند، در کنار اقامتگاهها و اردوگاههای سپاه مغول به حیات اقتصادی خود ادامه دادند.

    اردوهای ییلاقی (مثل آلاتاق و سلطانیه ) و قشلاقی (مثل محمودآباد) نیز بنیاد شهرهای جدیدی در ایران شدند (پطروشفسکی ، 1968، همانجا).

    با حمله مغولان اراضی بسیاری به تصرف آنان در آمد که بیشتر آنها در مسیر حرکت سپاه مغول یا قرارگاه بودند.

    برای جلوگیری از شورش رعایا در این سرزمینها، غازان خان مصلحت دید که تمام این ممالک و ولایات به اقطاع لشکر داده شوند (رجب زاده ، ص 184ـ 185، 272).

    وی برای هر ولایت یک بِتِکْچی * یا محاسب مالی معیّن کرد و مقرر شد که بروات را نواب دیوان بزرگ مُهر و نشان کند در این دوره مراکز ایالات و مناطق آباد و پرجمعیت ، تبریز و مراغه و همدان و قزوین و اصفهان و شیراز و نیشابور و برخی جاهای دیگر بودند.

    اقامتگاه ایلخانان نیز نمونه و نوع خاصی از شهر یا شهرک بود (پطروشفسکی ) در هر شهر چهار مرکز اصلی اجتماعی وجود داشت : شهرستان (شارستان ) شامل محلاتِ اعیان و اکابر؛ نهادهای آموزشی و دینی مشتمل بر مدرسه ها، خانقاههای درویشان و دیگر مراکز فتوت ؛ مراکز تجاری و بازرگانی مشتمل بر بازار با کاروانسراها و مراکز تجاری بزرگ و دادوستد کلی آن ؛ و محلات پیشه وران و اصناف آنان مشتمل بر بازارهای کوچک و خرده فروشیها (همان ، ص 511).

    در زمان ایلخانان و مغولان ، ایران به ایالات متعددی تقسیم می شد، از جمله : همدان با 660 روستا، روذراور با 93 روستا، خواف با 200 روستا، اسفراین با 451 روستا، بیهق با 321 روستا، جوین با 189 روستا و ایالت تُرشیز (کاشمر) که دارای 226 روستا بود (پطروشفسکی ، 1968، ص 497).

    به موجب اصلاحات دوره غازان خان و اخذ مالیاتها، کشور به ترتیب به این نواحی تقسیم بندی شد: عراق عرب ، عراق عجم ، لر بزرگ ، لر کوچک ، آذربایجان ، ارّان و موقان / موغان / مغان ، شروان ، گشتاسفی (گشتاسبی ، دلتای کُر و ارس )، گرجستان و ابخاز، روم (آسیای صغیر)، ارمنستان بزرگ ، دیار بکر و دیار ربیعه (بین النهرین علیا)، کردستان شرقی ، خوزستان ، فارس ، شبانکاره ، کرمان و مکران (حمداللّه مستوفی ، جاهای گوناگون ).

    علاوه بر آن ، سرزمینهای مشرق و شمال ایران شامل سیستان و قهستان ، خراسان ، گرگان ، مازندران و گیلان جزء قلمروهای خاندانهای محلی بودند (همان ، ص 147، 162؛ نیز رجوع کنیدبه پطروشفسکی ، 1968، ص 497ـ 499).

    اراضی خاصه ، یعنی املاک خصوصی ایلخان و خانواده او، بنا به رساله فلکیه (ص 154ـ160) عبارت بودند از خراسان ، مازندران ، ری ، گیلان ، کردستان ، ارمنستان ، دیار بکر و آذربایجان (نیز رجوع کنیدبه پطروشفسکی ، 1968، ص 499).

    از نیمه دوم سده هشتم (پایان حکومت ایلخانان ) تا اوایل سده دهم (آغاز حکومت صفویه ) به علت فقدان حکومت متمرکز در ایران ، تقسیمات کشوریِ نظام یافته ای وجود نداشته است .

    در دوره صفوی (ح 906ـ 1148) ایران به چهار ولایت (عربستان ، لرستان فیلی ، گرجستان ، کردستان ) و سیزده بیگلربیگی (قندهار، شروان ، هرات ، آذربایجان ، چخورسعد، قره باغ و گنجه ، اِسترآباد، کهگیلویه ، کرمان ، مروشاهجان ، قلمرو علی شَکَر، مشهد مقدس معلّی و دارالسلطنه قزوین ) تقسیم می شد (میرزاسمیعا، ص 4ـ 5).

    در اواسط دوره شاه اسماعیل اول (907ـ930) کشور توسعه فراوان یافت ولی در اوایل سلطنت شاه عباس اول (996ـ 1038) فقط قسمت اصلی این کشور وسیع (کرمان ، اصفهان ، ری و عراق ) بر جای مانده بود.

    در این دوره ایالات ایران عبارت بودند از: شروان (به مرکزیت شماخی )، قره باغ (به مرکزیت گنجه )، چخورسعد (مرکز آن ایروان )، آذربایجان (مرکز آن تبریز)، دیار بکر (قره آمد)، ارزنجان ، قلمرو علی شکر (همدان )، بقیه عراق عجم ، کرمانشاهان و کلهر، عراق عرب (بغداد)، فارس (شیراز)، کهگیلویه (بهبهان )، کرمان ، قندهار، بلخ ، مرو، مشهد، هرات ، استرآباد، گرجستان ، خوزستان ، کردستان ، لرستان ، سیستان تقسیم کوچکتر از ایالت را در دوره صفوی بلوک (جمع آن بلوکات ) می نامیدند که معادل با اصطلاح رُستان در قدیم و بخش در دوره معاصر بوده است ( رجوع کنیدبه بلوک * ).

    در قرن دهم ، مقام بیگلربیگی به طور موروثی به سران ایلات چادرنشین قزلباش تعلق داشت .

    قره باغ و استرآباد متعلق به سران دو شاخه ایل قاجار بود.

    فارس به رئیس ایل ذوالقدر و کرمان به رئیس ایل افشار تعلق داشت (پیگولوسکایا و دیگران ، ص 550).

    در عهد شاه عباس اول ، دولت مرکزی که به تمرکز سیاسی تأکید داشت ، به منظور تحدید قدرت بیگلربیگیان ، مأمورانی در اطراف ایشان گماشت که تابع مرکز و مراقب اعمال آنها بودند و به دیوان مرکزی گزارش می دادند.

    هر بیگلربیگی وزیری داشت که امور محل را اداره می کرد.

    حکام بخشهای ایالات غالباً از امیران محلی فئودال بودند و سپاهیانشان قشون ایالتی را تشکیل می دادند.

    بیگلربیگیان و حکام دارای بودجه محلی بودند و قسمتی از مالیاتها را تصاحب می کردند.

    بدنامی و خودکامگی اینان مَثَل شده بود (همان ، ص 551؛ نیز رجوع کنیدبه بیگلربیگی ).

    قلمرو اراضی خاصه بیشتر در داخل کشور (مثلاً در اردبیل ، گیلان ، مازندران و اصفهان ) قرار داشت و اداره آنها با وزیران و عاملان ویژه ای بود که در امور کشوری قدرت داشتند و از طرف شاه تعیین می شدند.

    شیوه اداره اینان نسبت به رعایا بهتر از شیوه اداری بیگلربیگیان نبود.

    درآمد قلمرو خاصه صرف نگهداری دربار شاهی و کارمندان و مؤسسات و ادارات آن می گشت (پیگولوسکایا و دیگران ، ص 551).

    در قرن یازدهم ، اداره امور دیوانی با بیگلربیگیان بود که قدرت اداری و نظامی ، یعنی فرماندهی قشون محلی ، را در دست داشتند.

    تعداد ایالاتی که آنان اداره می کردند، در پایان این قرن سیزده عدد و به این قرار بود: شروان ، قره باغ و گنجه ، آذربایجان ، چخورسعد (ناحیه ایروان یا ارمنستان شرقی )، قزوین ، همدان ، کهگیلویه (فارس )، کرمان ، گرگان و استرآباد، مشهد، هرات ، مروشاهجان ، قندهار (میرزا سمیعا، ص 5؛ پیگولوسکایا و دیگران ، ص 550).

    با توجه به عدم تغییر مناصب دیوانی از دوره صفویه تا دوره افشاریه (1148ـ1210)، به نظر می رسد که در دوره فرمانروایی نادر تقسیمات کشوری و ترتیب اداره کشور، بجز میزان اختیارات و صلاحیتهای مسئولان ، نسبت به دوره صفوی تغییرات شایان توجهی نداشته است ( رجوع کنیدبه شعبانی ، ج 1، ص 201ـ204).

    علاوه بر آن ، درگیری نادر در مسائل نظامی و لشکرکشیهای او به قفقاز، هندوستان و مناطق دیگر، فرصتی برای کشورداری و پرداختن به مدیریت داخلی برای او باقی نمی گذاشت .

    در دوره زندیه (1163ـ 1208) تقسیمات کشوری شامل ایالت و ولایت بود.

    فارس و اصفهان را گاه ایالت و زمانی ولایت خوانده اند (فسائی ، ج 1، ص 589).

    در این تقسیم بندی که کم وبیش ادامه تقسیمات کشوری عصر صفوی و افشاری بود، والی بالاترین مقام را داشت که در میان آنان ، والی فارس و نیز والیان سرحدی ، که ولایات مرزی کشور را اداره می کردند، به علت موقعیت جغرافیایی و سیاسی این مناطق از اعتبار ویژه ای برخوردار بودند.

    دیگر مقامات اداری به ترتیب سلسله مراتب عبارت بودند از: بیگلربیگی ، حاکم ، خان ، سلطان .

    از ولایات عصر زند می توان به ولایات عربستان ، لرستان ، کرمانشاهان و کردستان اشاره کرد.

    کسانی مثل اسماعیل خان یا محمدتقی گلستانه مدتی به عنوان والی عهده دار حکومت این مناطق بوده اند.

    مناطقی که در زمان صفویه به عنوان ولایات خوانده می شدند، کماکان در این عصر نیز والی داشتند (ورهرام ، ص 126ـ127).

    در دوره قاجار (1210ـ 1344)، نیز نظم جدیدی در تقسیمات کشوری به وجود نیامد و حتی در ساختار موجود تغییری داده نشد (فلور، ج 2، ص 20).

    گفتنی است که بسیاری از ایالات و ولایات بر اساس سوابق سیاسی و تاریخی و فرهنگی و گاه اقتصادی القابی داشتند که در مکاتبات رسمی و غیررسمی و آثار مکتوب به کار می رفت (برای نمونه ای از این القاب رجوع کنیدبه رستم الحکما، ص 321؛ مستوفی ، ج 1، ص 30).

    پس از نهضت مشروطیت ، اولین قانون تقسیمات کشوری تحت عنوان «قانون تشکیل ایالات و ولایات و دستورالعمل حکام » در 14 ذیقعده 1325 به تصویب رسید که بر اساس مادّه 2 آن ، کشور به چهار ایالت آذربایجان ، کرمان و بلوچستان ، فارس ، و خراسان تقسیم شده بود (ایران .

    قوانین و احکام ، 1318 ش ، ص 99).

    بر اساس قانون تقسیمات کشور و وظایف فرمانداران و بخشداران ، مصوب 16 آبان 1316، کشور به شش استان و پنجاه شهرستان تقسیم شد.

    مطابق این قانون ، تقسیمات کشوری به ترتیب عبارت بود از: استان * ، شهرستان * ، بخش * ، دهستان * ، قصبه * و ده * .

    استانهای کشور شامل استانهای شمال ، شمال غرب ، شمال شرق ، غرب ، جنوب و استان مکران بود و شهرستانهای تابعه این استانها با توجه به ضمیمه همان قانون به شرح زیر بودند: الف ) استان شمال غرب .

    این استان شامل استانهای آذربایجان شرقی و آذربایجان غربی و اردبیل فعلی و دارای شش شهرستان به نامهای خوی ، رضائیه ، مهاباد، تبریز، اردبیل و مراغه بود.

    ب ) استان غرب .

    گستردگی این استان به گونه ای بود که از نواحی کردستان تا خرمشهر و آبادان کنونی را در بر می گرفت و دوازده شهرستان تابع آن عبارت بودند از: کردستان ، گروس ، کرمانشاهان ، باوندپور، پشتکوه ، لرستان ، بروجرد، همدان ، ملایر، خرمشهر و آبادان ، و کهگیلویه .

    ج ) استان جنوب .

    محدوده استان جنوب شامل استانهای یزد، فارس ، کرمان و هرمزگان و بوشهر کنونی بود و از ده شهرستان یزد، شیراز، آباده ، جهرم ، استهبان ، بندر لنگه و لارستان ، بوشهر، عباسی ، کرمان ، و جیرفت تشکیل می شد.

    د) استان شمال شرق .

    هفت شهرستان از استان خراسان کنونی و شهرستان شاهرود، استان شمال شرق را تشکیل می داد که شهرستانهای آن عبارت بودند از: مشهد، قوچان ، سبزوار، تربت حیدریه ، قائنات ، فردوس ، بجنورد، شاهرود.

    ه) استان مُکران ، در بر گیرنده نواحی سیستان و بلوچستان بود.

    و) استان شمال .

    این استان یکی از گسترده ترین استانها بود که بیشترین شهرستانهای تابعه را داشت و شامل استانهای گیلان ، مازندران ، تهران ، مرکزی ، زنجان ، سمنان و اصفهان کنونی بود و از سیزده شهرستان گیلان ، تنکابن ، مازندران ، گرگان ، تهران ، قزوین ، قم و ساوه ، کاشان ، اصفهان ، عراق (اراک )، گلپایگان و محلات ، خمسه ، سمنان و دامغان تشکیل می شد.

    بر طبق قانون تقسیمات کشور و وظایف فرمانداران و بخشداران (مصوب 3 بهمن 1316)، تعداد استانها از شش استان به ده استان تغییر کرد.

    نام استانها به ترتیب از یکم تا دهم شد.

    هر استان از چند شهرستان و هر شهرستان از چند بخش تشکیل می شد.

    علاوه بر این ده استان ، پایتخت و نواحی پیرامون آن ، استان مستقل تهران را تشکیل می داد.

    تا 1327 ش تعداد این استانها ثابت ماند.

    در این سال استان تهران شامل شهرستانهای تهران ، دماوند، قم و محلات بود.

    تعداد و نام شهرستانهای تابع استانهای دیگر عبارت بود از: استان یکم ، نُه شهرستان : زنجان ، اراک ، رشت ، فومنات ، لاهیجان ، خمسه ، بندرپهلوی ، قزوین و ساوه .

    استان دوم ، دوازده شهرستان : نوشهر، شهسوار، کاشان ، سمنان ، دامغان ، شاهرود، ساری ، شاهی ، بابل ، آمل ، گرگان و بندرگز.

    استان سوم ، نُه شهرستان : تبریز، میانه ، سراب ، اهر، خلخال ، اردبیل ، خیاو، مراغه و مرند.

    استان چهارم ، چهار شهرستان : خوی ، رضائیه ، مهاباد و ماکو.

    استان پنجم ، یازده شهرستان : ایلام ، شاه آباد، قصرشیرین ، کرمانشاهان ، سنندج ، سقز، ملایر، نهاوند، تویسرکان ، همدان و بیجار.

    استان ششم ، ده شهرستان : خرم آباد، بروجرد، اهواز، دزفول ، گلپایگان ، سوسنگرد، خرمشهر، آبادان ، بهبهان و شوشتر.

    استان هفتم ، نُه شهرستان : شیراز، کازرون ، بوشهر، فسا، فیروزآباد، آباده ، جهرم ، لارستان و استهبان .

    استان هشتم ، یازده شهرستان : کرمان ، سیرجان ، رفسنجان ، بم ، جیرفت ، بندرعباس ، زاهدان ، سراوان ، ایرانشهر، چاه بهار و زابل .

    استان نهم ، یازده شهرستان : سبزوار، بیرجند، تربت حیدریه ، کاشمر، مشهد، نیشابور، قوچان ، درگز، بجنورد، گناباد و فردوس .

    استان دهم ، هفت شهرستان : اصفهان ، اردستان ، شهرکرد، فریدن ، شهرضا، یزد و نائین (ایران .

    وزارت کشور.

    اداره کل آمار و ثبت احوال ، ج 1، ص 27ـ31).

    در 1340 ش ، ایران به سیزده استان و شش فرمانداری کل تقسیم شد ( د.فارسی ، ذیل «تقسیمات کشور ایران »).

    در 1344ش نیز سیزده استان (تهران ، گیلان ، مازندران ، آذربایجان شرقی ، آذربایجان غربی ، کرمانشاهان ، خوزستان ، فارس ، کرمان ، خراسان ، اصفهان ، بلوچستان و سیستان ، کردستان ) و هشت فرمانداری کل (بنادر و جزایر دریای عمان ، بنادر و جزایر خلیج فارس ، چهارمحال و بختیاری ، بویراحمد سردسیر کهگیلویه ، سمنان ، همدان ، لرستان ، ایلام و لرستان و پشتکوه ) در ترکیب تقسیمات کشوری ( سالنامه شهرداریها ، ص 19ـ20).

    از آن به بعد نیز تقسیمات کشوری ایران تغییرات بسیار کرد.

    در 1355 ش ، فرمانداریهای کل به استان تبدیل گردید و بدین ترتیب کشور به 23 استان (شامل 163 شهرستان ، 499 بخش ، 1572 دهستان و 373 شهر) تقسیم شد.

    در 25 مهر 1357،به موجب تصویبنامه شماره 528 ، 62 هیئت دولت ، تهران از استان مرکزی جدا و استان مستقلی شد (بدیعی ، ج 2، ص 249).

    پس از پیروزی انقلاب اسلامی (بهمن 1357) نیز تغییراتی در تقسیمات کشوری و برخی اسامی شهرها و فهرست واحدها روی داد.

    در 1371 ش ، ایران 24 استان ،229 شهرستان ، 617 بخش و 092 ، 2 دهستان و 520 شهر و بر اساس سرشماری 1375 ش ، 125 ، 68 آبادیِ دارای سکنه داشت (مرکز آمار ایران ، ص شانزده ).

    در 1372 ش ، اردبیل با جدا شدن از استان آذربایجان شرقی (ایران .

    قوانین و احکام ، 1373 ش ، ص 24ـ25) و در 1375 ش قم با جدا شدن از استان تهران (ایران .

    قوانین و احکام ، 1376 ش ، ص 69ـ70) به استان تبدیل شدند.

    در 1376 ش ، قزوین از محدوده استان زنجان و گلستان از محدوده استان مازندران منتزع و به استانهای جدیدی بدل شدند (همو، 1377 ش ، ص 245، 1106ـ1107).

    در 1380 ش و بر اساس آخرین تقسیمات کشوری ، ایران شامل 28 استان ، 296 شهرستان ، 787 بخش ، 299 ، 2 دهستان و 886 شهر است .

    منابع : عباس اقبال آشتیانی ، وزارت در عهد سلاطین بزرگ سلجوقی ، به کوشش محمدتقی دانش پژوه و یحیی ذکاء، تهران 1338 ش ؛ ایران .

    قانون تقسیمات کشوری آبان 1316، قانون تقسیمات کشور و وظایف فرمانداران و بخشداران ، مصوب 16 آبان ماه 1316 ، چاپ اول ، تهران ] بی تا.

    [ ؛ ایران .

    قوانین و احکام ، مجموعه قوانین سال 1372 ، تهران : روزنامه رسمی کشور، 1373 ش ؛ همو، مجموعه قوانین سال 1375 ، تهران : روزنامه رسمی کشور، 1376 ش ؛ همو، مجموعه قوانین سال 1376 ، تهران : روزنامه رسمی کشور، 1377 ش ؛ همو، مجموعه مصوبات ادوار اول و دوم قانونگذاری مجلس شورای ملی ، تهران ?] 1318 ش [ ؛ ایران .

    تقسیمات کشور شاهنشاهی ایران ، تهران 1355 ش ؛ ایران .

    اداره کل آمار و ثبت احوال ، کتاب اسامی دهات کشور ، ج 1، تهران 1329 ش ؛ ایران .

    معاونت سیاسی .

    دفتر تقسیمات کشوری ، نشریه اسامی عناصر و واحدهای تقسیماتی ( به همراه مراکز )، تهران 1380 ش ؛ ایران .

    معاونت سیاسی و اجتماعی .

    دفتر تقسیمات کشوری ، سازمان تقسیمات کشوری جمهوری اسلامی ایران ، تهران 1371 ش ؛ میخائیل سرگی یویچ ایوانوف و دیگران ، تاریخ ایران : ایران موسی خورنی ، ترجمه مریم میراحمدی ، تهران 1373 ش ؛ عبداللّه بن محمد مازندرانی ، رساله فلکـیّه ، چاپ والتر هینتس ، ویسبادن 1331/1952؛ مرکز آمار ایران ، سرشماری عمومی نفوس و مسکن 1375: نتایج تفصیلی کل کشور ، تهران 1376 ش ؛ عبداللّه مستوفی ، شرح زندگانی من ، یا، تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه ، تهران 1377 ش ؛ میرزا سمیعا، تذکره الملوک ، چاپ محمد دبیرسیاقی ، تهران 1368 ش ؛ تئودور نولدکه ، تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان ، ترجمه عباس زریاب ، تهران 1378 ش ؛ غلامرضا ورهرام ، تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران در عصر زندیه ، تهران 1366 ش ؛ هرودوت ، تاریخ هرودت ، ترجمه هادی هدایتی ، تهران 1336ـ1340 ش ؛

چکیده بافت تاریخی اردکان یکی از سالمترین بافتهای قدیمی ایران می‌باشد و به علت قرار گرفتن در موقعیت خاص جغرافیایی تا حد زیادی از حوادث روزگار مصون مانده است. این بافت از ویژگیهای کامل شهرهای کویری برخوردار ودر از بعضی خصوصیات منحصر به فرد می‌باشد. باروی زیبا ، دروازه‌های متناسب ، ساختمانهای موزون ، آب انبارهای متعدد ، کوچه‌های تنگ و باریک ، محلات منسجم ، در بندهای انحصاری و مساجد ...

موقعيت روستاي خرانق: روستاي خرانق که در عرض جغرافيايي 48/ 20/32 و طول جغرافيايي 09/40/54 واقع شده است، از دهستان رباطات، بخش خرانق و شهرستان يزد مي باشد. و به فاصله 75 کيلومتري مرکز شهرستان واقع شده است. اين روستا در کوير مرکزي قرار گرفته و کليه ع

بافت تاريخي اردکان يکي از سالمترين بافتهاي قديمي ايران مي‌باشد و به علت قرار گرفتن در موقعيت خاص جغرافيايي تا حد زيادي از حوادث روزگار مصون مانده است. اين بافت از ويژگيهاي کامل شهرهاي کويري برخوردار ودر از بعضي خصوصيات منحصر به فرد مي‌باشد. باروي زي

يزد با تاريخي ريشه دار و قدمتي چندين هزار ساله ، همچون نگيني گرانبها بر تارک کوير مرکزي ايران مي درخشد . روايت تلاش و جدال دايمي مردم اين ناحيه در طول تاريخ براي غلبه بر طبيعت قهار و ناسازگار اين ديار ، اسطوره اي است که به واقعيت پيوسته و در جاي جاي

مفاهیم 2 1‌1‌ شهر: ‌شهر مجموعه‌ای از ترکیب عوامل طبیعی، اجتماعی و محیطهای ساخته شده توسط انسان است که در آن جمعیت ساکن متمرکز شده است.[1] 2‌1 1‌1‌ شهرهای کوهستانی: در سطوح کوهستان به دلیل فقدان زمینهای مستعد کشاورزی، مناسبات تولیدی در زمینه تولیدات زراعی وجود نداشته و یا این که در حدی نبوده است که بتواند بصورت مازاد تولیدات کشاورزی مبادله شود. در نواحی کوهستانی به دلیل شکل ...

روستای خرانق که در عرض جغرافیایی 48/ 20/32 و طول جغرافیایی 09/40/54 واقع شده است، از دهستان رباطات، بخش خرانق و شهرستان یزد می باشد. و به فاصله 75 کیلومتری مرکز شهرستان واقع شده است. این روستا در کویر مرکزی قرار گرفته و کلیه عوامل اقلیمی و جغرافیایی آن گونه مناطق را دارا می باشد. راه منتهی به روستا آسفالته است و روستا در یک فضای هموار گسترده شده است. ارتفاع روستا از سطح تراز صفر ...

يزد با تاريخي ريشه دار و قدمتي چندين هزار ساله ، همچون نگيني گرانبها بر تارک کوير مرکزي ايران مي درخشد . روايت تلاش و جدال دايمي مردم اين ناحيه در طول تاريخ براي غلبه بر طبيعت قهار و ناسازگار اين ديار ، اسطوره اي است که به واقعيت پيوسته و در جاي جاي

مقدمه یزد با تاریخی ریشه دار و قدمتی چندین هزار ساله ، همچون نگینی گرانبها بر تارک کویر مرکزی ایران می درخشد . روایت تلاش و جدال دایمی مردم این ناحیه در طول تاریخ برای غلبه بر طبیعت قهار و ناسازگار این دیار ، اسطوره ای است که به واقعیت پیوسته و در جای جای این استان نمودی عینی یافته است. به همین جهت یزد همواره به عنوان کانونی پر جاذبه برای به وجود آمدن الگوهای مناسب مذهبی ، ...

موقعیت جغرافیایی استان فارس در انتهای جنوب شرقی دامنه های زاگرس که بتدریج از ارتفاع آنها کاسته میشود قراردارد. منطقه ساحلی آن بسیار گرم و نیمه بایر است.نواحی داخلی آن کوهستانی بوده و دارای دره های حاصلخیز و آب و هوای بسیار خوب و مطبوع است. طبق برآوردی که به عمل آمده در حدود یک سوم ساکنان استان فارس چادرنشین هستند. زندگی ایلات از راه گله داری تأمین می شود، به طوری که گوسفند و بز ...

نام بين ا‌لمللي جمهوري خلق لهستان پولند [1] و نام محلي آن پولسکا [2] است . [3] پلني نام فرانسوي کشورلهستان است. [4] بنا به يک روايت افسانه اي حدود بيش از يکهزارسال پيش درسرزمين کنوني لهستان قومي زندگي ميکرده‌اندکه به نامLAH خطاب ميکردند. وقتي نخستين

جزيره کيش با 90 کيلومتر مربع مساحت يکي از زيبا ترين جزاير خليج فارس است که در 18 کيلومتري کرانه جنوبي ايران بين مختصات جغرافيايي 53 درجه و 53 دقيقه تا54 درجه و 4 دقيقه طول شرقي از نصف النهار گرينويچ و 26 درجه و 29دقيقه تا 26 درجه و 35 دقيقه عرض

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول