موقع جغرافیایی را به دو مفهوم مشخصات عرض
جغرافیایی یا فاصله هر نقطه از خط استوا و نیز طول جغرافیایی آن نقطه با مکان دیگری
که به عنوان مبدا تعیین شده باشد تعریف کرده اند که به این صورت هر نقطه در شمال یا
جنوب خط استوا و در شرق یا غرب مکان مورد نظر قرار گرفته است.
درباره اهمیت و
اعتبار و ویژگی های این دو مشخصه پیش از این سخن بسیار رفته است. ولی وجه سومی که
باید بر این دو افزود، نحوه استقرار جغرافیایی کشور از بعد «ژئواستراتژیکی» آن است
ایران را باید در کنار همسایگان طبیعی و اجباریش شناخت و موقع جغرافیایی آن را نیز
از دیدگاه انسانی، تمدنی، تاریخی و سوق الجیشی مربوط ارزیابی کرد.
ایران به
ملاحظات جغرافیایی و آب و هوایی در منطقه ای از زمین قرار گرفته است که از دیرباز
استقرار تمدن در آن امکان پذیر بوده است. بدین معنی که در پهنه فلات از باران های
دایمی آسیب رسان خبری نیست و همچنین خشکی ها در چنان سطح و حد معقولی است که
زندگانی زندگان اولیه را امکان پذیر کرده است.
فصل های مشخص و جا افتاده و طبیعی که تغییرات آب و هوایی را می فهماند و آدمی را ناگزیر به درک محیط و جست و جو برای یافتن راه های مقابله با گرما و سرمای متعارفی می کند. وجود آسمان های صاف، پاک و منزه که ذهن ها را فعال و متجسس می کند و افق های دید را روشن می گرداند و به
عبارت دیگر خرد آدمی را به وجود و حضور نظم ثابتی در جهان هستی آگاه می سازد و از
روی حرکت های ستارگان توالی امور کانیات و خاصه سال، ماه، هفته، روز، تقسیم بندی
های دیگر ایام و ساعات را به وی می آموزاند. هستی کوه هایی که به وقت ضرورت مامنی
تلقی می شوند و دشت هایی که با سبزی و خرمی گاه به گاه چشم ها را خیره می کنندو لذت
برخورداری از نعمت های مختلفی را که پوشش های گیاهی ارزانی بندگان خدا شده است،
بدان ها حالی می نمایند، و روی هم اعتدال نسبی هوا و برقرار ماندن تقریبی طول روزها
و شب ها که ثبات طبیعی را ایجاد می کند و یا انشعابات و گسل های کوهستانی که در هر
یک از فواصل ارتفاعات و تپه ماهورها موجود است و امکان استقرار جمعیت های مستقل و
گذران بالنسبه بی دردسر و کم تراحم آنان را فراهم می کند کمبود نسبی جانوران
خرابکار و مهلک که بقای کم دفاع نسل های انسانی و حیات بی دغدغه آنها را میسر می
سازد و ده ها عامل اساسی دیگر در زمینه های زیست و پای گیری فرهنگ و پیدایش تمدن را
در منطقه آسیای غربی و خاصه ایران عملی ساخته است. در جهت مخالفت می توان ادعا کرد
که فرضا اگر:
• بارندگی ها در سطحی بود که امروز در بسیاری از کشورهای غربی
وجود دارد،
• پوشش های گیاهی به صورتی بود که مناطق جنگلی طبیعی انبوهی را شکل
می داد،
• سرما و گرمای هوا به حدی بود که در قطب ها و یا مناطق استوایی دیده
می شود،
• رودهای پرآب به گونه ای وجود داشت که در حوالی گنگ و سند و نظایر
آنها به چشم می آید،
• غلظت ابرها طوری می شد که تشخیص آسمان و ستاره ها یا
ایام و ساعات را به دشواری می کشانید،
• حیات وحش چنان وسعت می یافت که زندگی
انسان اولیه بی دفاع را به مخاطره می افکند،
• سختی و نازایی زمین (به دلیل
شوره زاری و یا کوهستانی بودن کامل) عرصه را بر رشد و نمو گیاه تنگ و محدود می کرد،
و...،
ایران منطقه مستعدی برای حضور و بقای انسان و مهم تر از آن جوانه زنی
فرهنگ و گسترش عمیق ریشه های مدنی نمی شد درست است که در دوره های تاریخی غلبه
تدریجی آدمیان بر عناصر ناسازگار طبیعت تحقق یافته و به مرور تا امروز نقطه ای از
جهان نیست که اثر تصرف دست و استیلای اندیشه انسان ها را بر خود ندیده باشد، ولی
نقشی که ممالک فرهنگ آفرین و تمدن زای خاورمیانه و به ویژه ایران در عرصه حیات
سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جهانی داشته اند؛ به قدمت بشریت است و از اهمیت
های اساسی آن نیز کم نشده است. سطحی ترین ملاحظات تاریخی نشان می دهد که همه مناطق
مختلف فلات از نوع وحدت جغرافیایی خاص برخوردار است که همزمان و به طور عمده وحدت
طبیعی و اقلیمی یکپارچه ای را نیز به همراه داشته است. ساکنان قدیم و جدید ملک نیز
چنان به مرور زمان با امکانات و مقدرات و یا متاعب و مشکلات آن خو گرفته اند که در
دوره های تاریخی وحدت فرهنگی و انسانی متمایز و متشخصی پیدا کرده اند. تلازم دایمی
کنش ها و واکنش های هماهنگی انسان ایرانی با طبیعت و اقلیم به توافق های زیستی و
مدنی گسترده و پایدار و ژرفی انجامیده است که در مجموع، حیات تاریخی دشوار ساکنان
این دیار را رقم می زند و به ارایه نقش و مسئولیت مهم و آگاهانه آنها در خلال هزاره
ها تا امروز می رسد.