دانلود تحقیق زندگی رجبعلی نکوگویان مشهور به جناب شیخ

Word 102 KB 19249 21
مشخص نشده مشخص نشده مشاهیر و بزرگان
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • زندگی
    عبدِصالح خدا «رجبعلی نکوگویان»مشهوربه«جناب شیخ»و«شیخ رجبعلی خیّاط»در سال1262هجری شمسی،درشهرتهران دیده به جهان گشود.

    پدرش «مشهدی باقر»یک کارگرساده بود.هنگامی که رجبعلی دوازده ساله شدپدر ازدنیارفت ورجبعلی را که ازخواهروبرادرتنی بی بهره بود،تنها گذاشت.
    ازدوران شیخ بیش ازاین اطلاعی دردست نیست،امّا اوخود،از قول مادرش نقل می کندکه:
    «موقعی که تو رادرشکم شبی پدرت-که در چلوکبابی کارمی کرد-کباب دُرسته به خانه آورد.خواستم بخورم دیدم که تو به جنب وجوش آمدی وبا پا برشکمم می کوبی،احساس کردم که از این غذا نباید بخورم ،دست نگه داشتم وازپدرت پرسیدم که شبهاتکه های جلوی مشتری را به خانه می آوردی،چه شد که امشب کباب درسته آورده ای؟پدرت گفت:حقیقت این است که اینهارا بدون اجازه آورده ام!

    من هم ازآن غذا مصرف نکردم.»
    لباس شیخ
    لباس جناب شیخ بسیارساده وتمیزبود، نوع لباسی که اومی پوشیدنیمه روحانی بود،
    چیزی شبیه لبّادۀروحانیون برتن می کردوعرقچین برسرمی گذاشت وعبابردوش میگرفت.نکتۀ قابل توجه این بودکه او حتی درلباس پوشیدن هم قصدقربت داشت،تنها یک بارکه برای خوشاینددیگران عبا بر دوش گرفت، در عالم معنا او را مورد عتاب قرار دادند.

    جناب شیخ خود این داستان را چنین تعریف می کند :
    « نفس اعجوبه است، شبی دیدم حجاب دارم و طبق معمول نمی توانم حضور پیدا کنم، ریشه یابی کردم، با تقاضای عاجزانه متوجه شدم که عصر روز گذشته که یکی از اشراف تهران به دیدنم آمده بود، گفت : دوست دارم نماز مغرب و عشا را با شما به جماعت بخوانم، من برای خوشایند او هنگام نماز عبای خود را به دوش انداختم ...» !


    کار
    خیّاطی یکی ازشغلهای پسندیده دراسلام است .لقمان حکیم این شغل رابرای خود انتخاب کرده بود.در حدیث است که پیامبرخدا(ص)فرمود:
    «کارمردان نیک خیّاطی است وکارزنان ریسندگی.»
    جناب شیخ برای ادارۀزندگی خود،این شغل راانتخاب کردوازاین روبه «شیخ رجبعلی خیّاط»معروف شد.جالب است بدانیم که خانۀسادۀومحقّرشیخ،با خصوصیاتی که پیشتربیان شد،کارگاه خیاطی اونیزبود.
    جناب شیخ برای ادارۀزندگی خود،این شغل راانتخاب کردوازاین روبه «شیخ رجبعلی خیّاط»معروف شد.جالب است بدانیم که خانۀسادۀومحقّرشیخ،با خصوصیاتی که پیشتربیان شد،کارگاه خیاطی اونیزبود.

    یکی ازفرزندان شیخ دراین باره می گوید:ابتدا پدرم دریک کاروانسراحجره ای داشت، ودرآن خیّاطی می کرد.روزی مالک حجره آمد وگفت:راضی نیستم این جا بمانی.پدرم بدون چون وچراوبدون این که حقّی ازاوطلب کند،فردای آن روزچرخ ومیزخیّاطی رابه خانه آورد وحجره راتخلیه کردوتحویل داد،ازآن پس درمنزل،ازاتاقی که نزدیکِ درِخانه بود برای کارگاه خیّاطی استفاده می کرد.

    انصاف در گرفتن اُجرت شیخ درگرفتن اُجرت برای کارخیّاطی،بسیارباانصاف بود.به اندازه ای که سوزن می زدوبه اندازۀ کاری که می کرد مزد می گرفت.به هیچ وجه حاضر نبود بیش ازکارخود، نبود ازکارخود،ازمشتری چیزی دریافت کند.

    از این رو،اگرکسی می گفت:جناب شیخ اجازه بدهیداُجرت بیشتری بدهم ،قبول نمی کرد.

    جناب شیخ برمبنای روش وادب دراسلام ،اُجرت کارش را بامشتری تمام می کرد.امّا ازآن جا که نمی خواست بیش ازآن چه کارکرده ازمشتری اجرتی دریافت کرده باشد،اگر پس ازانجام کار،می دید کمترازمقداری که پیش بینی کرده بود کارانجام داده، مبلغی راکه به نظرش اضافه گرفته بود،به مشتری بازپس می داد!

    یکی ازروحانیون نقل میکند که: عباوقبا ولبّاده ای را بردم وبه جناب شیخ دادم بدوزم ، گفتم: چقدر بدهم ؟گفت :«دوروزکارمی برد ،چهل تومان .»روزی که رفتم لباسها را بگیرم گفت : « اجرتش بیست تومان می شود.

    » گفتم : فرموده بودید چهل تومان ؟

    گفت :«فکر می کردم دوروزکارمی برد ولی یک روز کاربُرد .» !

    پاداش انصاف انصاف درهمه کارها وبه خصوص درمعاملۀ بامشتری ، ازمسایل بسیارمهمی است که اسلام برآن تاکید فراوان دارد ،درحدیث است که امام علی(ع ) فرمود : «انصاف برترین فضیلت هاست .» انصاف با مردم ودیدارحضرت ولیّ عصر(ع) مردی ازدانشمندان درآرزوی زیارت حضرت بقیت الله(ع) بود وازعدم توفیق رنج می برد .

    مدّتها ریاضت کشید ودرمقام طلب بود.

    در نجف اشرف میان طلاب حوزۀ علمیّه وفضلای آستان علویّه معروف است که هرکس چهل شب چهارشنبه مرتباً و بدون وقفه وتعطیل ،توفیق پیدا کند که به مسجد سهله رود ونماز مغرب وعشای خودرا درآنجا بگزارد،سعادت تشرّف نزد امام زمان (ع) را خواهد یافت واین فیض نصیب وی خواهد شد.مدّتها در این باب کوشش کرد واثری ازمقصود ندید.

    سپس به علوم غریبه واسرار حروف واعداد متوسل شد وبه عمل ریاضت درمقام کسب وطلب برآمد،چلّه ها نشست وریاضت ها کشیدواثری ندید.

    ولی به حکم آن که شبها بیدارمانده ودرسحرها ناله ها داشت ، صفا ونورانیتی پیدا کرد و برخی از اوقات برقی نمایا ن می گشت وبارقۀ عنایت بدرقۀ راه وی می شد .

    حالت خلسه وجذبه به او دست می داد حقایقی می دید ودقایقی می شنید .

    در یکی ازاین حالات اوراگفتند : دیدن توو شرفیابی خدمت امام زمان(ع) میّسر نخواهد شد،مگر آن که به فلان شهر سفر کنی .هر چند این مسافرت مشکل بود ، ولی در راه انجام مقصود آسان نمود .

    امام زمان دربازارآهنگران پس ازچندین روز بدان شهر رسید ودرآن جا نیزبه ریاضات مشغول گردید وچلّه گرفت ، روزسی وهفتم یاسی وهشتم به اوگفتند : الان حضرت بقیت الله ، امام زمان (ع) دربازار آهنگران ، درِدکّان پیرمردی قفل ساز نشسته است ، هم اکنون برخیز وشرفیاب باش .

    بلندشد وبطوریکه درعالم خلسۀ خوددیده بود ،راه را طی کرد وبردرِدکّان پیرمرد رسید و دید حضرت امام عصر( ع ) آنجا نشسته اند وبا پیرمرد گرم گرفته وسخنان محبّت آمیز گویند،چون سلام کردم،جواب فرمودواشارۀبه سکوت کردنداکنون سیری است تماشا کن.

    انصاف پیرمرد قفل ساز دراین حال دیدم پیرزنی راکه ناتوان بود وقدخمیده داشت،عصا زنان ،با دست لرزان،قفلی رانشان دادوگفت:آیاممکن است برای خدا این قفل را به مبلغ «سه شاهی» از من خریداری کنید ،که من به سه شاهی پول احتیاج دارم.پیرمرد قفل ساز،قفل رانگاه کرد ودید قفل ،بی عیب وسالم است،گفت:ای خواهر من!این قفل « دوعباسی » ارزش دارد زیرا پول کلید آن بیش از«ده دینار»نیست ،شما اگر ده دیناربه من بدهید من کلید این قفل رامی سازم وده شاهی قیمت آن خواهد بود.پیرزن گفت:نه مرابدان نیازی نیست ، بلکه من به پول آن نیازمندم ،شما این قفل را سه شاهی ازمن بخرید من شما را دعا می کنم .

    پیرمرد با کمال سادگی گفت:خواهرم!

    تومسلمان،من هم دعوی مسلمانی دارم ،چرا مال مسلمان را ارزان بخرم وحق کسی راتضییع کنم، این قفل اکنون هم هشت شاهی ازرش داردمن اگر بخواهم منفعت ببرم به هفت شاهی خریداری میکنم ،زیرا دردو عباسی معامله بی انصافی است بیش ازیک شاهی منفعت بردن ،اگرمی خواهی بفروشی ،من هفت شاهی می خرم وباز تکرار میکنم که قیمت واقعی آن دو عباسی است ،من چون کاسب هستم وباید نفع ببرم یک شاهی ارزان خریده ام.شاید پیرزن باور نمی کرد که این مرد درست می گوید،ناراحت شده بود که من خودم می گویم ،هیچ کس به این مبلغ راضی نشد،من التماس کردم که دسه شاهی خریداری کنند،زیرا مقصود من باده دینار انجام نمی گیردو سه شاهی پول مورد احتیاج من است،پیرمرد هفت شاهی پول به آن زن دادوقفل راخرید!

    من به سراغ اومی آیم!

    چون پیرزن بازگشت،امام (ع)مرافرمود «آقای عزیز!دیدی وسیررا تماشا کردی،این طور باشید واین جوری بشوید تا مابه سراغ شما بیاییم ،چلّه نشینی لازم نیست ،به جفرمتوسل شدن سودی ندارد،ریاضات وسفرهارفتن احتیاج نیست، عمل نشان دهید ومسلمان باشید تا من بتوانم با شما همکاری کنم ،ازهمۀ این شهر من این پیرمرد را انتخاب کردم ،زیرا این پیرمرد دین دارد وخدا را می شناسد ،این هم امتحانی که داد ،ازاوّل بازار این پیرزن عرض حاجت (کرد) وچون (او را )محتاج ونیازمند دیده اند،همه در مقام آن بودند که ارزان بخرند وهیچ کس ،حتی سه شاهی نیز خریداری نکرد واین پیرمرد به هفت شاهی خرید هفته ای بر او نمی گذرد مگر آن که من به سراغ اومی آیم وازاو تفقد می کنم.» ایثار یکی ازبرجسته ترین ویژگی های زندگی شیخ خدمت به مردم مستمند و ایثارگری او در عین تنگدستی بود.

    از دیدگاه احادیث اسلامی، ایثار و از خودگذشتگی، زیباترین نیکی ها، بالاترین مراتب ایمان، و برترین مکارم اخلاقی است.

    جناب شیخ با آن که درآمد ناچیزی از دست رنج خیاطی عایدش می شد، از فضیلت ایثار – در عین تنگدستی – بهره ای وافر داشت.

    حکایت های ایثار و فداکاری این مرد الهی به حقیقت اعجاب انگیز و آموزنده است.

    تعبّد طریقه سیر و سلوک جناب شیخ با مسلک مدّعیان طریقت، تفاوتی اصولی داشت.

    او هیچ یک از فرقه های تصوب را قبول نداشت.

    طریقه او تعبّد محض از رهنمودهای اهل بیت (ع) بود، از این رو ، نه تنها به واجبات، بلکه به مستحبات اهمیت می داد.

    سحرها معمولاً بیدار بود، بعد از آفتاب حدود نیم ساعت تا یک ساعت استراحت می کرد، بعد از ظهرها هم گاهی استراحت می نمود.

    شیخ با این که خود اهل کشف و شهود بود می فرمود : « در مکاشفات یقین نداشته باشید و هیچ وقت بر مکاشفه تکیه نکنید.

    همیشه باید رفتار و گفتار امامان را الگو قرار دهید.» جناب شیخ در تأکید بر تعبّد و عمل به احکام الهی در جلسه های عمومی به این آیه کریمه تمسک می کرد : (إن تنصُرُوا اللهَ یَنصُرُکُم و یُثیبت أقدامکم ) «خدا بی نیاز است، یاری خدا، عمل به احکام او و تمسّک به سنّت پیامبر اوست.» «هیچ چیز مثل عمل به احکام برای ترقی و تعالی بشر مؤثر نیست.» شیخ بارها تکرار می کرد که : «دین حق همین است که بالای منبرها گفته می شود، ولی دو چیز کم دارد: یکی اخلاص، و دیگری دوستی خداوند متعال، این دو باید به مواد سخنرانی ها افزوده شود.» «مقدّس ها همه کارشان خوب است، فقط «من» خود را باید با «خدا» عوض کنند.» «اگر مؤمنین انیّت خود را کنار بگذارند به جایی می رسند.» و می فرمود : « اگر انسان تسلیم خدا شود، رأی و سلیقه خود را کنار بگذارد و خود را به تمام معنا به خدا واگذار نماید ، خداوند او را برای خود تربیت می کند.» ارزش کار برای خدا یکی از دوستان شیخ از او نقل می کند که فرمود: « در مسجد جمعه تهران، شب ها می نشستم و حمد و سوره مردم را درست می کردم، شبی دو بچه با عم دعوا می کردند، یکی از آن ها که مغلوب شد برای این که کتک نخورد آمد پهلوی من نشست، من از فرصت استفاده کردم ، حمد و سوره اش را پرسیدم، و این کار آن شب ، همه وقت مرا گرفت.

    شب بعد درویشی نزدم آمد و گفت : من علم کیمیا، سیمیا، هیمیا، و لیمیا دارم، و آماده ام به شما بدهم، مشروط به این که ثواب کار دیشب خود را به من بدهی!

    به او پاسخ دادم : نه!

    اگر این ها به در می خورد به من نمی دادی.» !

    اخلاق جناب شیخ بسیار مهربان، خوش رو، خوش اخلاق، متین و مؤدّب بود.

    همیشه دو زانو می نشست، به پشتی تکیه نمی کرد، همیشه کمی دور از پشتی می نشست.

    ممکن نبود با کسی دست بدهد و دستش را زودتر از او بکشد.

    خیلی آرامش داشت.

    هنگام صحبت اغلب خنده رو بود.

    به ندرت عصبانی می شد.

    عصبانیّت او وقتی بود که شیطان و نفس سراغ او می آمدند.

    در این هنگام سراسر وجودش را خشم فرا می گرفت و از خانه بیرون می رفت و آن گاه که خود را بر نفس چیره می یافت، آرام باز می گشت.

    نکته مهمی که در حُسن خلق مورد توجه شیخ بود و دیگران را نیز بدان توصیه می فرمود، این بود که انسان باید برای خدا خوش اخلاق باشد و با مردم خوش رفتاری کند.

    در این باره می فرمود: « تواضع و حُسن خلق، برای خدا، نه برای جلب مردم به سوی خود و ریاکارانه.» شیخ بسیار کم حرف بود، حرکات و سکنات او به خوبی نشان می داد که در حال فکر و ذکر و توجّه به خداست.

    اوّل و آخر صحبتش خدا بود.

    نگاه به او، انسان را با خدا آشنا می کرد.

    هر کس به او نگاه می کرد به یاد خدا می افتاد.

    گاهی که از او می پرسیدند : کجا بودی؟

    می فرمود : «عند ملیک مقتدر» !

    در جلسات دعا، بسیار گریه می کرد.

    هرگاه اشعار حافظ یا طاقدیس خوانده می شد می گریست.

    در عین گریه، قادربود تبّسم کند و بخندد و یا مطلبی را نقل کند که همه را از کسالت بیرون بیاورد.

    نسبت به وجود مقدّس امیرالمؤمنین (ع) بسیار عشق می ورزید، مانند پروانه گرد شمع وجودش پر و بال می زد، هنگامی که می نشست در هر چند نفس، یک بار ذکر «یا علی ادرکنی» را تکرار می کرد.

    تواضع دکتر فرزام در این باره می گوید : ایشان در رفتار با دیگران خیلی متواضع بودند، همیشه خودشان در خانه را باز می کردند و اجازه ورود می دادند ، گاهی بی تکلّف ما را به داخل اتاق کارشان می بردند که بساط خیّاطی در آن جا بود.

    احترام ویژه به سیّدها به فرزندان علی و فاطمه (ع) و سادات خیلی احترام می کرد.

    بارها دیده شد که دست و پایشان را می بوسید و به دیگران نیز توصیه می کرد که به سیّدها احترام کنند.

    سیّد بزرگواری بود که گاه به دیدار شیخ می آمد .

    او به قلیان عادت داشت، هنگامی که برای او قلیان آماده می کردند، شیخ با این که اهل دود نبود، برای آن که سیّد شرمنده نشود، نخست خودش نیِ قلیان را به لب نزدیک می کرد و وانمود می ساخت که قلیان می کشد ، آن گاه به سیّد تعارف می کرد.

    یکی از دوستان شیخ نقل می کند : روزی در فصل سرما، در محضر شیخ بودم فرمودند: « بیا با هم برویم در یکی از محله های قدیم تهران» با هم رفتیم در یکی از کوچه های قدیمی، یک دکان خرابه بود و پیرمردی از سادات محترم – که مجرّد بود – در آنجا زندگی می کرد و شب ها همان جا می خوابید و شغلش زغال فروشی بود.

    معلوم شد شب گذشته، کرسی آتش گرفته و لباس ها و بعضی از وسایل او سوخته بود، شرایط زندگی آن پیرمرد به گونه ای بود که بسیاری از مردم حاضر نیستند در چنین مکانهایی حضور پیدا کنند.

    شیخ با نهایت تواضع نزد او رفت و پس از احوال پرسی لباسهای نشُسته و کثیف او را برای اصلاح و شستشو برداشت.

    پیرمرد گفت : آقا سرمایه ام تمام شده و نمی توانم زغال فروشی کنم.

    جناب شیخ به من فرمود : «چیزی به او بده که سرمایه کارش کند.» احترام به همه مردم جناب شیخ نه تنها به سیّدها، بلکه برای همه مردم احترام قایل بود.

    اگر کسی اشتباهی می کرد، او را در انظار دیگران سبک نمی نمود.

    خطاهای کسی را به رخ او نمی کشید و در ظاهر با او گرم می گرفت.

    بی اعتنایی به موقعیت های دنیایی در اواخر عمر شیخ، به تدریج جمعی از نخبگان با او آشنا شدند، و نه تنها برخی بزرگان حوزه و دانشگاه با او رابطه داشتند، بلکه تعدادی از شخصیتها سیاسی و نظامی کشور نیز با مقاصد گوناگون خدمتش می رسیدند.

    شیخ، با همه تواضع و فروتنی که در برابر مستضعف و مستمند و به ویژه سادات داشت، نسبت به رؤسا و شخصیت های دنیوی بی اعتنا بود.

    هنگامی آنها به خانه اش می آمدند می فرمود : « آمدند سراغ پیرزنه را از من بگیرند، گرفتارند، دعا می خواهند، مریض دارند، وضعشان به هم خورده ...» فرزند شیخ می گوید : یکی از اُمرای ارتش که به شیخ ارادت می ورزید به من گفت : می دانی چرا من پدرت را دوست دارم؟

    وقتی برای اولین بار خدمتش رسیدم، نزدیک در اتاق نشسته بود، سلام کردم، گفت : « برو بنشین»، رفتم نشستم، نابینایی از راه رسید، جناب شیخ تمام قد از جا برخاست، با احترام او را در آغوش کشید و بوسید و کنار خود نشاند.

    من نگاه کردم که در خانه او چه می گذرد، تا این که مرد نابینا از جا برخاست تا برود، شیخ کفش او را جلوی پایش جفت کرد، ده تومان هم به اوداد و رفت !

    ولی هنگامی که من خواستم خداحافظی کنم از جا برنخاست و همان طور که نشسته بود گفت : «خداحافظ!».

    انتظار فرج یکی از ویژگی های بارز جناب شیخ، ارادت ویژه به حضرت ولی عصر – ارواحنا فداه – و انتظار فرج و ظهور آن بزرگوار بود.

    او می فرمود : « اغلب مردم اظهار می کنند که ما امام زمان – صلوات الله علیه – را از خود بیشتر دوست داریم، و حال آن که این طور نیست، زیرا اگر او را بیشتر از خود دوست داشته باشیم، باید برای او کار کنیم نه برای خود.

    همه دعا کنید که خداوند موانع ظهور آن حضرت را برطرف کند و دل ما را با دل آن وجود مبارک یکی کند.» نقطه عطف به نظر نگارنده این اسطور، راز جهش ، مبدأ تحوّل و نقطه عطف در زندگی شیخ، ماجرایی است که بسیار تکان دهنده، عبرت انگیز و آموزنده است.

    برای شیخ، در آغازین روزهای جوانی، داستانی شبیه به داستان یوسف اتفاق می افتد، این واقعه، و آن چه پس از آن برای شیخ پیش آمد، نمونه ای از توحید تجربی است.

    این ماجرا نشان داد که آن چه قرآن کریم در اواخر داستان حضرت یوسف (ع) می فرماید که : (انَّهُ مَن یَتَّقِ وَ یَصبِر فَإنَّ اللهَ لا یُضیِعُ أَجرَ المَُحسِنِین) یک قانون عمومی است و اختصاص به حضرت یوسف (ع) ندارد.

    چنان که در متن آیه تصریح شده است، «هرکس تقوا پیشه کند و (در مقابل هوس) صبر و مقاومت نماید، خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمی کند.» این داستان نشان می دهد که آن چه قرآن کریم ، در پایان سرگذشت حضرت موسی (ع) بیان می فرماید : ( وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ و ءاتَینََهُ حُکماً وَ عِلماً وَ کَذلِکَ نَجزِی المُحسنین) نیز یک قانون عمومی است، و همه اهل احسان و همه نیکوکاران، از دیدگاه قرآن کریم از نور حکمت و دانش خاص الهی برخوردار خواهند شد.

    شبیه داستان حضرت یوسف مشرح این داستان را شیخ برای کمتر کسی بیان کرده است، گاهی به مناسبتی بدان اشاراتی می کرد و می فرمود : « من استاد نداشتم، ولی گفتم : خدایا!

    این را برای رضایت خودت ترک می کنم و از آن چشم می پوشم، تو هم مرا برای خودت درست کن.» فقیه عالیقدر حضرت آیت الله سیّد محمّد هادی میلانی – رضوان الله تعالی علیه – به این داستان اشاره نموده و فرموده است : به شیخ عنایتی شده و آن به خاطر کفّ نفسی بوده که در ایام جوانی به عمل آورده است.

    جناب شیخ خود شرح این ماجرا را در دیداری که با آن بزرگوار داشته بازگو نموده است و حجت الاسلام و المسلمین سید محمّد علی میلانی – فرزند آیت الله میلانی – که خود در آن دیدار حضور داشته ، این واقعیت را از زبان شیخ چنین تعریف می کند « در ایان جوانی دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته من شد و سرانجام در خانه ای خلوت مرا به دام انداخت، با خود گفتم : «رجبعلی !

    خدا می تواند تو را خیلی امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن!

    و از این حرام آماده و لذّت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن.

    سپس به خداوند عرضه داشتم : خدایا!

    من این گناه را برای تو ترک می کنم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن.» آنگاه دلیرانه، همچون یوسف (ع) در برابر گناه مقاومت می کند و از آلوده شدن دامن به گناه اجتناب ورزد و به سرعت از دام خطر می گریزد.

    این کف نفس و پرهیز از گناه، موجب بصیرت و بینایی او می گردد.

    دیده برزخی او روشن می شود و آن چه را که دیگران نمی دیدند و نمی شنیدند، می بیند و می شنود.

    به طوری که چون از خانه خود بیرون می آید، بعضی افراد را به صورت واقعی خود می بیند و برخی اسرار برای او کشف می شود.

    از جناب شیخ نقل شده است که فرمود : « روزی از چهارراه «مولوی» و از مسیر خیابان «سیروس» به چهار راه «گلوبندک» رفتم و برگشتم ، فقط یک چهره آدم دیدم!» چگونگی تربیت الهی دعای جوانی به دام افتاده که : «خدایا مرا برای خودت تربیت کن» در آن فضای هیجان انگیز مستجاب شد، و جهشی در زندگی معنوی این جوان سعادتمند پدید آورد، که انسان های ظاهربین و سطحی نگر قادر به درک آن نیستند.

    رجبعلی با این جهش، ره صد ساله را یک شبه طی کرد و شد : «شیخ رجبعلی خیّاط » .

    نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسأله آموز صد مدّرس شد در نخستین گام از تربیت الهی، چشم و گوش قلبی این جوان باز شد و اینک در باطن جهان، و در ملکوت عالم چیزهایی می بیند که دیگران نمی بینند و آواهایی می شنود که دیگران نمی شنوند، این تجربه باطنی ، موجب شد که شیخ اعتقاد پیدا کند که : «اخلاص» موجب باز شدن چشم و گوش «دل» است، و به شاگردانش تأکید می کرد : « اگر کسی برای خدا کار کند چشم و گوش قلب او باز می شود.» چشم و گوش قلب در این جا، این سؤال پیش می آید که مگر قلب، چشم و گوش دارد؟

    و مگر انسان قادر است با وسیله ای جز چشم و گوش ظاهری، چیزی را ببیند یا صدایی را بشنود؟

    پاسخ این است که : آری، چنین است.

    و احادیث اسلامی – که شیعه و سنّی آن را نقل کرده اند – به این سؤال پاسخ مثبت داده اند، در این جا برای نمونه به چند روایت اشاره می کنیم : رسول خدا می فرماید : هیچ بنده ای نیست جز این که دو چشم در صورت اوست که با آن ها امور دنیا را می بیند و دو چشم در دلش که با آن ها امور آخرت را مشاهده می کند، هرگاه خداوند خوبی بنده ای را بخواهد، دو چشم دل او را می گشاید که به وسیله آن ها وعده های غیبی او را می بیند و با دیده های غیبی به غیب، ایمان می آورد.

    » و در حدیثی دیگر از آن بزرگوار نقل شده است : اگر پراکندگی دل ها و پرگویی های شما نبود، بی گمان آن چه را من می شنوم شما نیز می شنیدید.

    » همچنین امام صادق (ع) می فرماید : همانا دل دارای دو گوش است : روح ایمان در او نجواید خیر می کند و شیطان نجوای شر می کند.

    پس هریک از این دو بر دیگری پیروز شود او را مغلوب خود می کند.

    » امدادهای غیبی در نهج البلاغه می خوانیم که امام علی (ع) می فرماید : خداوند متعال در طول تاریخ، بندگان شایسته ای دارد که در اندیشه و عقل، با آنان سخن می گوید.

    سخن امام (ع) چنین است : خداوند – که نعمت هایش بزرگ باد – در هر عصر و زمان، به ویژه در دوران های فترت – که جای پیامبران خالی است – بندگانی دارد که (از راه الهام) در اندیشه و عقل با ایشان سخن می گوید، و چشم و گوش و دل آنان را به نور هشیاری روشن می سازد.

    » این بندگان شایسته خدا، همان کسانی هستند که وصفشان در «مناجات شعبانیه» چنین آمده است : خدایا!

    مرا در زمره کسانی قرار ده که تا او را ندا دادی پاسخت داد، و چون به او توجه کردی، تجلی نور جهلالت او را بیهوش کرد، تو نهانی با او راز گفتی و او آشکارا برای تو کار کرد.

    » جوان خیّاط پس از رهایی از دام نفس اماره و شیطان و باز شدن چشم و گوش دل ، در صفت چنین بندگان شایسته ای قرار می گیرد و از این پس گاهی در خواب و گاهی در بیداری، از الهام های سازنده غیبی برخوردار می شود و از هدایت ویژه ای که خاص مجاهدان راستین و با اخلاص است بهره مند می گردد.

    این هدایت در حدیث نبوی چنین تبیین شده است : هرگاه خداوند خوبی بنده ای را بخواهد او را در دین فقیه و آگاه گرداند و راه راست را به او الهام کند.

    » تاوان اندیشه مکروه یکی از برکات ارزشمند هدایت الهی، برای کسانی که تحت تربیت خاص او قرار دارند، آگاهی از عیب های خویش است.

    در حدیثی از رسول خدا (ص) آمده است : هرگاه خداوند خوبی بنده ای را بخواهد او را در دین فقیه و آگاه گرداند، به دنیا بی اعتنایش کند و بینای عیبهایش سازد.» جوان خیّاط پس از این که تحت تربیت خاص الهی قرار گرفت، از این دست الهام ها برخوردار شد.

    آیت الله فهری نقل می کند که جناب شیخ به ایشان فرمود : « روزی برای انجام کاری روانه بازار شدم، اندیشه مکروهی در مغزم گذشت، ولی بلافاصله استغفار کردم، در ادامه راه، شترهایی که از بیرون شهر هیزم می آوردند، قطاروار از کنارم گذشتند، ناگاه یکی از شترها لگدی به سوی من انداخت که اگر خود را کنار نکشیده بودم آسیب می دیدم .

    به مسجد رفتم و این پرسش در ذهن من بود که این رویداد از چه امری سرچشمه می گیرد و با اضطراب عرض کردم : خدایا این چه بود؟

    در عالم معنا به من گفتند : این نتیجه آن فکری بود که کردی.

    گفتم : گناهی که انجام ندادم.

    گفتند : لگد آن شتر هم که به تو نخورد!» تو سیر و همسایه گرسنه؟!

    یکی از شاگردان شیخ می گوید : از ایشان شنیدم که فرمود : «شبی در عالم رؤیا دیدم مجرم شناخته شدم و مأمورانی آمدند تا مرا به زندان ببرند، صبح آن روز ناراحت بودم که سبب این رؤیا چیست؟

    با عنایت خداوند متعال متوجّه شدم که موضوع رؤیا به همسایه ام ارتباط دارد.

    از اهل بیت خواستم که جستجو کند و خبری بیاورد.

    همسایه ام شغلش بنّایی بود، معلوم شد که چند روز کار پیدا نکرده و شب گذشته او و همسرش گرسنه خوابیده اند؛ به من فرمودند : وای بر تو!

    تو شب سیر باشی و همسایه ات گرسنه؟!

    در آن هنگام من سه عباسی پول نقد ذخیره داشتم!

    فوراً از بقّال سر محلّ، یک عباسی قرض کردم و با عذرخواهی به همسایه دادم و تقاضا کردم هر وقت بیکار بودی و پولل نداشتی مرا مطلع کن.

    » حجاب غذا!

    یکی از ارادتمندان شیخ درباره او نقل می کند که : شبی در یکی از جلسات – که در خانه فردی از دوستان شیخ بود – پیش از آن که صحبت های خود را شروع کند احساس ضعف کرد و قدری نان خواست، صاحب خانه نصف نان «تافتون» آورد، ایشان آن را میل کرد، و جلسه را آغاز نمود.

    شب بعد فرمود : « دیشب به ائمه (ع) سلام کردم ولی آنان را ندیدم، متوسل شدم که علّت چیست؟

    در عالم معنا فرمودند : نصف آن نان را خوردی ضعفت برطرف شد، نصف دیگر را چرا خوردی؟!

    مقداری از غذا که برای بدن مورد نیاز است، خوردنش خوب است، اضافه بر آن موجب حجاب و ظلمت است.» کمالات معنوی این حدیـث را محـدثان شیـعـه و سنـی بـا اندک اختلافی از رسول خدا (ص) روایت کرده اند، متن حدیث چنین است : خدای عزّوجلّ فرمود : هیچ بنده ای با وسیله ای که نزد من محبوبتر باشد از آن چه بر او واجب کرده ام، به من نزدیک نشد.

    همانا با او «نافله» به من نزدیک می شود تا آن جا که او را دوست بدارم و چون دوستش بدارم، گوش او شوم که با آن بشنود و چشم او شوم که با آن ببیند و زبان او شوم که با آن سخن گوید و دست او شوم که با آن ضربه زند.

    اگر مرا بخواند، جوابش دهم و اگر از من خواهشی کند به او بدهم.» مقصود از «نافله» در احادیث «قرب نوافل» که انجام آن پس از «واجبات»، حرکت انسان را به سوی کمال مطلق و مقصد اعلای انسانیت تسریع می کند، همه کارهای نیک و شایسته است.

    بر اساس این احادیث انسان می تواند از راه انجام کارهای نیک برای خداوند، گام به گام به کمال مطلق نزدیک شود و در اوج عبودیّت، چشمش جز برای خدا نبیند، گوشش جز برای خدا نشنود، زبانش جز برای خدا نگوید و قلبش جز برای خدا نخواهد.

    به سخن دیگر، با ذو کردن اراده خود در اراده خداوندی – به تعبیری که در احادیث «قرب نوافل» آمده – خداوند چشم و گوش و زبان و قلب او گردد، و در نهایت به جوهر عبودیّت که همان ربوبیّت است نایل شود.

    به فرموده جناب شیخ : « اگر چشم برای خدا کار کند می شود «عین الله» ، و اگر گوش برای خدا کار کند می شود «اُذُن الله» و اگر دست برای خدا کار کند می شود «یدالله» تا می رسد به قلب انسان، که جای خداست که فرموده اند : قلب مؤمن عرش خداوند رحمان است.» راه یابی به تمام عوالم!

    یکی از ارادتمندان شیخ که سالهای طولانی در خلوت و جلوت با او بوده، در باره کمالات معنوی شیح چنین می گوید: در نتیجه شدّت محبّت به خداوند متعال و اهل بیت (ع) حجابی میان او و خدا نبود.

    به تمام عوالم راه داشت.

    با ارواحی که در برزخ هستند از آغاز خلقت تاکنون صحبت می کرد.

    آن چه را هر کس در دوران عمر خود طی کرده، به محض اراده می دید و نشانه های آن را می گفت ، آن چه اراده می کرد و اجازه می دادند آشکار می کرد.

    دیدار ملکوت دیدن ملکوت آسمان ها و زمین با دیده دل، مقدمه رسیدن به مرتبه والای یقین شهودی و یا عین الیقین است.

    «این چنین ملکوت آسمان ها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم تا از اهل یقین شود.» در حدیث است که رسول خدا (ص) فرمود : اگر نبود این که شیاطن ها برگرد دل های آدمیان می گردند، هر آینه انسان ها ملکوت را می دیدند.» همه کسانی که از دام نفس و شیطان رهایی یافته و حجاب های دل را به کناری زده اند ، می توانند ملکوت آسمان ها و زمین را مشاهده کنند، آنگاه در صفت «اولوالعلم» و در کنار فرشتگان، شاهد یگانگی ذات مقدس حق باشند : «خداوند و فرشتگان و اولوالعلم گواه اند که جز او خدایی نیست.» یکی از شاگردان شیخ نقل می کند که : از مرحوم حاج مقدس پرسیدم که این حدیث از پیامبر (ص) درست است که فرمود : «لولا انّ الشیاطِینِ یحومونَ علس قلوب بنی آدَمَ لنظروا الی الملکوت» ایشان : پاسخ داد : آری .

    گفتم : شما ملکوت آسمان ها و زمین را می بینید؟

    پاسخ داد : خیر ، ولی «شیخ رجبعلی خیاط» می بیند.

    کمک به کارگر زحمتکش الف : کارگر زحمتکش و درستکاری به نام «علی قضاتی» که اهل آذربایجان بود، در منزل همسایگان محل و گاهی در خانه ما کار می کرد و مزد می گرفت.

    او در فصل زمستان و تابستان یک لباس بلند نظام می پوشید.

    جناب شیخ اصلاً او را ندیده بودند.

    یک روز بدون مقدمه به من فرمودند : « آن مرد قد بلندی که لباس سربازی بر تن دارد و گاهی به منزل شما می آید و کمک می کند، شخص عیالوار و مستمندی است، باید بیشتر به او کمک بکنید.

    » !

زندگي عبدِصالح خدا «رجبعلي نکوگويان»مشهوربه«جناب شيخ»و«شيخ رجبعلي خيّاط»در سال1262هجري شمسي،درشهرتهران ديده به جهان گشود. پدرش «مشهدي باقر»يک کارگرساده بود.هنگامي که رجبعلي دوازده ساله شدپدر ازدنيارفت ورجبعلي را که ازخواهروبرادرتني بي بهره بود،تنها

خدايا چه بسيار زماني که ياد تو از ذهن هاي ما رفت و در حال غفلت و پريشاني معصيت تو را انجام داديم. خدايا هر زمان که پرده هاي شهوت و عضب مرا فرا گرفتند و به سوي نفس امّاره شتافتم پرده اي از شرم ديدگانم را فراگرفت تا جايي که جرئت بازگشت به سويت را نداش

نظریات عزیز کیاوند مشکل ما شیوه تولید است نه کوچ یا اسکان، این شیوه تولید عشایری است که هماهنگی خود را با مقتضیات زمان از دست داده است و جماعتهای عشایری برای تغییر شیوه تولید خود تنها دو راه عقلایی را در پیش دارند : الف) تولید بر پایه کشتزارهای دامی عشایر، سنت و سابقه دیرینه ای در دامداری دارند، از طرفی تقریباً تمام روستاهای ما روستاهای کشاورزی هستند. اگر قرار باشد دهواره های ...

زندگينامه دکتر محمد جواد باهنر ولادت و تحصيل دکتر باهنر شهيد محمد جواد باهنر در سال ???? در شهر کرمان در محله اي به نام “محله شهر” که از محله هاي بسيار قديمي و مخروبه شهر کرمان بود، به دنيا آمد. ايشان فرزند دوم خانواده و داراي نه خواهر و برادر بود.

شهید محمد جواد باهنر در سال ۱۳۱۲ در شهر کرمان در محله ای به نام “محله شهر” که از محله های بسیار قدیمی و مخروبه شهر کرمان بود، به دنیا آمد. ایشان فرزند دوم خانواده و دارای نه خواهر و برادر بود. پدر ایشان پیشه ور ساده ای بود که زندگی محقرانه ای داشت و به واسطه مغازه کوچکی که در سرگذر محله داشت امرار معاش می کرد. شهید باهنر در سن پنج سالگی به مکتب خانه ای سپرده شد و نزد بانوی ...

عمرخيام يگانه بلبل داستان سراي گلشن شعر وشاعري ايران است, که ترانه هاي دلپذير ونغمات شورانگيز او دنيا پسند است. تاکنون هيچ يک از شعرا ونويسندگان وحکما واهل سياست اين سرزمين به اندازه ي او در فراخناي جهان شهرت نيافته اند. خيام تنها متفکر ايراني است ک

ديباچه با آنکه معماري اين سرزمين تاريخي چندهزار ساله دارد، تلاش هايي که براي شناسايي و معرفي آثار آن صورت گرفته است سابقه ي چنداني ندارد. تنها از چند دهه ي پيش محققان و پژوهشگران به بازنگر ي اين آثار هنري پرداخته و کوشيده اند گردو غبار گذشت قرون ر

پيش مصاحبه ثبت خاطرات شفاهي بعنوان منابع کتابخانه اي کمک ارزنده اي به تاريخ معاصر مي کنند. در واقع نقطه قوت اين خاطرات زماني نمايان ميشود که اسناد کتبي در بايگاني ها ي محرمانه اجازه انتشار نداشته باشند .اسناد شفاهي اين امکان به محققين مي دهند تا برر

چکیده درتحقیق حاضر سعی شده با توجه به بحث امنیت ملی که به عنوان یکی از مهمترین مسائل موجود در یک کشور می باشد به مسأله تجارت زنان پرداخته شود که با توجه به عدم دسترسی به ممتهمین از روش کتابخانه ای استفاده شده است.. در فصل دوم به بررسی پیشینه موضوع، در فصل سوم به بیان روش تحقیق پرداخته شده است. در فصل چهارم به توصیف و تحلیل یافته ها در 9 بخش (ابعاد شکل گیری باندهای فساد- ویژگی ...

اميرعباس هويدا يکي از کارگزاران عصر پهلوي ماهيت هيچ نظامي، و از جمله رژيم پهلوي را نمي‌توان بدون شناخت شخصيت و عملکرد کارگزاران آن نظام، مورد بررسي دقيق قرار داد. يکي از کارگزاران عصر پهلوي، اميرعباس هويداست. اميرعباس هويدا، فردي است که از بهمن ????

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول