دانلود تحقیق زندگی نامه صادق هدایت

Word 224 KB 19263 51
مشخص نشده مشخص نشده مشاهیر و بزرگان
قیمت قدیم:۲۴,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۹,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • زندگی نامه صادق هدایت:

    صادق هدایت در سه شنبه 28 بهمن ماه 1281 در خانه پدری در تهران تولد یافت.

    پدرش هدایت قلی خان هدایت (اعتضادالملک)‌ فرزند جعفرقلی خان هدایت(نیرالملک) و مادرش خانم عذری- زیورالملک هدایت دختر حسین قلی خان مخبرالدوله دوم بود.

    پدر و مادر صادق از تبار رضا قلی خان هدایت یکی از معروفترین نویسندگان، شعرا و مورخان قرن سیزدهم ایران میباشد که خود از بازماندگان کمال خجندی بوده است.

    او در سال 1287 وارد دوره ابتدایی در مدرسه علمیه تهران شد و پس از اتمام این دوره تحصیلی در سال 1293 دوره متوسطه را در دبیرستان دارالفنون آغاز کرد.

    در سال 1295 ناراحتی چشم برای او پیش آمد که در نتیجه در تحصیل او وقفه ای حاصل شد ولی در سال 1296 تحصیلات خود را در مدرسه سن لویی تهران ادامه داد که از همین جا با زبان و ادبیات فرانسه آشنایی پیدا کرد.



    در سال 1304 صادق هدایت دوره تحصیلات متوسطه خود را به پایان برد و در سال 1305 همراه عده ای از دیگر دانشجویان ایرانی برای تحصیل به بلژیک اعزام گردید.

    او ابتدا در بندر (گان) در بلژیک در دانشگاه این شهر به تحصیل پرداخت ولی از آب و هوای آن شهر و وضع تحصیل خود اظهار نارضایتی می کرد تا بالاخره او را به پاریس در فرانسه برای ادامه تحصیل منتقل کردند.

    صادق هدایت در سال 1307 برای اولین بار دست به خودکشی زد و در ساموا حوالی پاریس عزم کرد خود را در رودخانه مارن غرق کند ولی قایقی سررسید و او را نجات دادند.

    سرانجام در سال 1309 او به تهران مراجعت کرد و در همین سال در بانک ملی ایران استخدام شد.

    در این ایام گروه ربعه شکل گرفت که عبارت بودند از: بزرگ علوی، مسعود فرزاد، مجتبی مینوی و صادق هدایت.

    در سال 1311 به اصفهان مسافرت کرد در همین سال از بانک ملی استعفا داده و در اداره کل تجارت مشغول کار شد.



    در سال 1312 سفری به شیراز کرد و مدتی در خانه عمویش دکتر کریم هدایت اقامت داشت.

    در سال 1313 از اداره کل تجارت استعفا داد و در وزارت امور خارجه اشتغال یافت.

    در سال 1314 از وزارت امور خارجه استعفا داد.

    در همین سال به تامینات در نظمیه تهران احضار و به علت مطالبی که در کتاب وغ وغ ساهاب درج شده بود مورد بازجویی و اتهام قرار گرفت.

    در سال 1315 در شرکت سهامی کل ساختمان مشغول به کار شد.

    در همین سال عازم هند شد و تحت نظر محقق و استاد هندی بهرام گور انکل ساریا زبان پهلوی را فرا گرفت.

    در سال 1316 به تهران مراجعت کرد و مجددا در بانک ملی ایران مشغول به کار شد.

    در سال 1317 از بانک ملی ایران مجددا استعفا داد و در اداره موسیقی کشور به کار پرداخت و ضمنا همکاری با مجله موسیقی را آغاز کرد و در سال 1319 در دانشکده هنرهای زیبا با سمت مترجم به کار مشغول شد.

    صادق هدایت در سه شنبه 28 بهمن ماه 1281 در خانه پدری در تهران تولد یافت.

    در سال 1304 صادق هدایت دوره تحصیلات متوسطه خود را به پایان برد و در سال 1305 همراه عده ای از دیگر دانشجویان ایرانی برای تحصیل به بلژیک اعزام گردید.

    در سال 1312 سفری به شیراز کرد و مدتی در خانه عمویش دکتر کریم هدایت اقامت داشت.

    در سال 1322 همکاری با مجله سخن را آغاز کرد.

    در سال 1324 بر اساس دعوت دانشگاه دولتی آسیای میانه در ازبکستان عازم تاشکند شد.

    ضمنا همکاری با مجله پیام نور را آغاز کرد و در همین سال مراسم بزرگداشت صادق هدایت در انجمن فرهنگی ایران و شوروی برگزار شد.

    در سال 1328 برای شرکت در کنگره جهانی هواداران صلح از او دعوت به عمل آمد ولی به دلیل مشکلات اداری نتوانست در کنگره حاضر شود.

    در سال 1329 عازم پاریس شد و در 19 فروردین 1330 در همین شهر بوسیله گاز دست به خودکشی زد.

    او 48 سال داشت که خود را از رنج زندگی رهانید و مزار او در گورستان پرلاشز در پاریس قرار دارد.

    او تمام مدت عمر کوتاه خود را در خانه پدری زندگی کرد.

    سال شمار تفصیلی آثار صادق هدایت بخش هایی از زندگی صادق هدایت: بخش اول:پیشتاز«پوچگرایی»و«سرگردانی» صادق هدایت کوچکترین فرزندهدایت قلی هدایت«اعتضادالملک»بود.اودربهمن ماه1281دریک خانواده اشرافی ومرتبط بادربارقاجاربه دنیاامد.نسبت اوبه رضاقلی خان هدایت نویسنده روزگار ناصرالدین شاه و مؤلف«مجمع الفصحا»می رسید.

    «صادق پس ازدوبرادروخواهربه دنیاامده بودوبه همین سبب«عزیزکرده»خانواده بود.وی مانندسایربرادران وخواهرانش دراغوش عمه ها و دایه هابزرگ شد.هفت،هشت ساله بود که به اتفاق دوست وهمبازی اش خسروهدایت(که پسردایی اوبود)ومنوچهرهدایت(که پسرعمویش بود)به مدرسه رفت.این سه نفرتا کلاس سوم دبیرستان با هم بودند.»(1) «صادق»کودکی بسیارتنبل ونسبت به اموردرسی خودبی توجه بودوهرروزبردامنه این بی توجهی می افزود،تاجایی که درکلاس سوم دبیرستان سه سال پشت سرهم مردودشد.تمهیدات واعمال نفوذ خانواده وهمچنین تغییرمحل تحصیل اوازدبیرستان علمیه به دارالفنون وسن لویی تأثیری دراین امرنکرد،واوهمچنان بی توجه به درس ومشق وامورتحصیلی خود،روزها وشبها راسپری می کرد.

    صادق هدایت درسال 1304 شمسی تحصیلات متوسطه را به پایان برد.تأخیرپنج ساله اووعقب افتادگی اش ازهمسالان،دلیل محکمی براین نکته است که او(برخلاف ادعای مدعیان)دانش اموزفوق العاده ای نبود،ودرکاردرس ومشق،پشتکاروکوشایی نداشت.

    بخش دوم:بورس تحصیلی بی حاصل «صادق»جوان،پس ازاخذدیپلم متوسطه بایدواردبازار کار می شد،امارفتن به دنبال کسب وکارمعمولی،دورازشؤنات خاندان اشرافی«هدایت»بود.بایدتمهیداتی اندیشیده می شدتااوباوضعیتی متفاوت بادیگران،به کاردعوت می شد.ازاین روتلاش خانواده برای تهیه مقدمات این امراغازگردید.پدرواعضای پرنفوذخاندان هدایت به تکاپوافتادندوبه رایزنی وارایه نظرپرداختند،وپس از اعمال نفوذفراوان وبه اصطلاح رایج امروز،«پارتی بازی»،صادق هدایت رادرکنکوراعزام دانشجوبه خارج از کشورشرکت دادندوسرانجام همان عواملی که نام اورادراین امتحان ثبت کردند،موجبات موفقیت اورافراهم اوردند،ونام اورادرشمارقبول شدگان این ازمون قراردادند.به این ترتیب صادق هدایت به عنوان دانشجوی بورسیه،درمیان نخستین گروه دانشجویان اعزامی به خارج از کشور،راهی اروپاشدودرمدرسه عالی مهندسی راه وساختمان درکشوربلژیک ثبت نام کرد.امااوکه ازنظرتحصیلی پایه ای قوی نداشت،ودوران دبیرستان ومرحله امتحانات اعزام دانشجورابه مدداعمال نفوذ خانواده سپری کرده بود،ازدروس دانشگاهی سردرنمی اوردو کاری جزولگردی وتلف کردن سهمیه ارزی وپولی که از محل مالیات مردم زحمتکش ایران برای اوارسال می شد،نداشت.وضعیت تحصیلی اودربلژیک انچنان اسفباربودکه مسؤلان اموراموزش عالی بلژیک تاب نیاوردندوسرانجام اورا ازاین مدرسه عالی اخراج کردند.بااخراج صادق ازدانشکده،باردیگرماشین قدرت واعمال نفوذ خاندان هدایت به کارافتاد.تمام نیروهای خانواده بسیج گردیدوامدورفت های هدفدارشروع شد.پدروعموهاودیگرافرادفامیل هریک توصیه نامه به دست،ازخانه این «وکیل»به دفترکاران«وزیر»می رفتند تاسرانجام وپس اززدوبندهای فراوان،وضعیت نابسامان تحصیلی فرزنددردانه خاندان هدایت رااصلاح کردندوبامدد دوستان واشنایانی که درسطوح بالای حکومت بودند،باردیگرنام اورادر فهرست دیگری ازدانشجویان اعزامی به خارج ازکشورقراردادندو وی رابه همراه گروه دیگری ازدانشجویان ایرانی که برای اموختن معماری عازم فرانسه بودندازبلژیک به پاریس فزستادند.

    براساس ضوابط وزارت معارف ان روزگاروبه موجب برنامه تحصیلی دانشگاههای فرانسه،هردانشجوبایدحداکثرچهارسال دران کشوراقامت می کردوتحصیلات خودرادرطی این مدت به پایان می رساند.اماصادق هدایت این ضوابط را هم رعایت نمی کندودوره اقامتش درفرانسه بیشتر ازاینهاطول می کشد.اودراین ایام هم مطلقآ دراندیشه درس ومدرسه وکتاب وتحصیلات نیست،وبه قول ونسان مونتی این سالهارابه سیروگشت میگذراند.(1) «اواصولآازدرس ریاضی خوشش نمی امد،حتی تنفرهم داشت.ولی ماها معتقدبودیم اوبایدهرطوری هست ادامه اش بدهدوحالا که به اروپاامده،بایدحتمآ«کاره ای» بشودوتیتری بگیردوبه تهران مراجعه کند.امااوازروزاول هیچ گونه رغبتی به تحصیل نداشت وهمه اینهارابهانه کرده بود که به فرانسه برود...اومدام باتهران مکاتبه می کرد که فکرش برای یادگرفتن دروس اماده نیست.اماتهران به اوتکلیف می کرد که سعی کند،خیلی بیشترسعی کند...من هم اورانصیحت می کردم که هرطوری هست درسش راتمام کند.»(2) اما گوش صادق به این حرفها بدهکارنبودوبی توجه به اطرافیان وبرنامه هایی که درپیش رو داشت،همچنان راه خودرامی رفت.پاریس برای اوجذابیت خاصی داشت.اودراین شهردل به دخترکی پاریسی بسته بودوبه جای تلاش درراه تحصیل،تمام اوقات خودرابااین دخترک سپری می کردویابادوستان همفکرخوددنبال ابتذال ورفتارهای غیراخلاقی می رفت.صادق هدایت دراین ایام از اقامت خوددرفرانسه،جذب افکارواوهام نیهلیستی(پوچ گرایانه)که دران ایام برخی محافل وگروههای جوان فرانسه رافراگرفته بود،شده بودوبه تقلیدکورکورانه ازانان می پرداخت.واقعیت این است که روحیه ملال ودلزدگی از همان ابتدادرذهن وروح اوجاری بود.وی دراردیبهشت ماه 1307 باانداختن خودبه رودخانه«مارن»خودکشی کرد.اما ازبدحادثه برروی قایقی فروافتادکه دختروپسری دران سرگرم مغازله بودند،وبدین ترتیب نجات یافت.صادق در نامه ای به تاریخ 12 اردیبهشت 1307 به برادرش عیسی هدایت اشاره ای به این موضوع می کند ومی نویسد:«بعدازان کمدی دراماتیک که در«فونتن بلو»گذشت،درسفارت غوغایی برپاشدونصرالله انتظام(دبیردوم سفارت ایران درپاریس)بدبخت دچارزحمت شدوبنده هم کاملا مفتضح...»(3) براساس مدارک موجود،پلیس فرانسه گزارشی ازوضعیت فکری وگرایشهای اودراختیارسفارت ایران گذاشته است وسفیردولت ایران درفرانسه یک روانپزشک فرانسوی رامأمورمعاینه صادق هدایت کرده است که عیس هدایت،برادربزرگترصادق نیزان راتأییدمی کندوبه هنگام بازگویی خاطرات این ایام می گوید:«یک روز سفیرایران درفرانسه که دران موقع مرحوم حسین علاءبود،مرااحضارکرد.کسانی که دران روزدرسفارت بودندودراین ملاقات حضورداشتد،عبارت بودنداز:نصرالله انتظام،دکترادیب ودکتراشتیانی.سفیراز من پرسید:برادرشماکجاست؟.به اقای علاء گفتم:لابدمدرسه یاخانه اش.اما اقای علاءگفتند:من باید هرچه زودترصادق راببینم وباید اورا به یک متخصص اعصاب وروان معرفی کنم،تا به دقت اوراموردمعاینه قراردهد.بالاخره خودشان صادق رابه پروفسوری معرفی کردند وپروفسوربرای انجام معاینه واظهارنظرمدت هشت روزوقت خواست...»(4) بخش سوم:باز گشت به ایران صادق هدایت درسال 1309 شمسی ودراوج دیکتاتوری رضا شاه به ایران باز می گرددومی کوشدتاازامتیازات دانشجویان اعزامی به خارج از کشوربرخوردارشود.ازانجاکه صادق هدایت ابتدابه عنوان دانشجوی بورسیه وزارت طرق وشوارع(راه)به بلژیک اعزام شده بود،گزارشی از وضعیت تحصیلی خوددرخارج ازکشوررابه این وزارتخانه می دهد.اودراین گزارش می نویسد: «تهران 16 شهریور1309 مقام منبع وزارت جلیله طرق وشوارع دام شوکته محترمآبه عرض می رساند،این بنده صادق هدایت چهار سال پیش ازطرف وزارت جلیله فوایدعامه سابق برای راه سازی به اروپارهسپارشدم ومدت هشت ماه درمدرسه«گان»مشغول تحصیل بودم.لکن چون اب وهوای این شهربه مزاج بنده سازگارنبودومجبوربودم...ازاین روبااجازه وزارت جلیله به فرانسه منتقل شدم وچون برای تحصیل معماری وراهسازی به فرنگ رفته بودم،برای امتثال اوامروزارت جلیله به مدرسه TRAVUXPUPIB داخل ودررشته ساختمان به تحصیل اشتغال داشتم تا این که دوره مدرسه راطی کردم،ولی ازانجایی که تصدیق این مدرسه دولتی نبودواهمیت مدارس رسمی رانداشت،خیال ورودبه مدرسه معماری راداشتم که درنتیجه مخالفت هایی که ذکرش موجب تطویل کلام وتصدیع خاطرمبارک است این کارعقیم ماند،وبالاخره منجربه این شد که ازمحصلین وزارت جلیله فوایدعامه خارج وجزومحصلین وزارت جلیله معارف شوم وچون پیوسته مخالفت باورود اینجانب به مدرسه معماری دولتی ادامه داشت،ناگزیربه بازگشت به تهران شدم.زیاده امر،امرمبارک است.

    صادق هدایت(امضا)(1) این نامه مؤید این نکته است که صادق هدایت هیچگاه درس خودرادردانشکده های پاریس دنبال نکرده است.اوپس ازچهارسال حیف ومیل بودجه دولتی وارزارسالی ازاین کشور،بی نتیجه وبی حاصل ودست ازپادرازتربه ایران بازمی گردد.ادعای اینکه هدایت تحصیلات عالیه را در فرانسه گذرانده بود،ادعایی واهی است.حتی ادعای گذراندن دوره تحصیلی مدرسه TRAVUX نیزدورازواقعیت به نظرمی رسد.زیرااگراوچنین دوره ای راگذرانده بود،حتمآگواهینامه ان رابه وزارتخانه مربوطه ارائه می کردوخاندان بانفوذهدایت ازاین گواهینامه حداکثربهره برداری رامی کندواورابه مقامات بالا می رساندند.کما اینکه برادران اوبه مقامات بالارسیدند.

    سرانجام که صادق هدایت که نتوانسته بودازسفرفرنگ خودمدرک وعنوان وبه قول برادرش«تیتر»خاصی به ارغوان بیاورد،درتلاش برای بدست اوردن مقامات بالا،ناکام ونامرادمی شودوپس ازسعی بسیار مجبورمی شودتا به عنوان کارمندساده دربانک ملی ایران به کاراشتغال ورزد.اودر تاریخ10 ابان 1309 شمسی با حقوق ماهانه بیست تومان به عنوان کارمنداداره محاسبات وپس ازان بعنوان متصدی ارسال مراسلات به استخدام بانک ملی ایران درمی اید.خودش درنامه ای به یکی ازدوستانش درباره وضعیت کارووظایفش دربانک ملی ایران،می نویسد: «الان که این کاغذرامی نویسم50 تاچشم به من نگاه می کند.چون این کاربرخلاف قانون است.بایدهمه خودرامشغول بکنند،اگرچه کاری هم نداشته باشند.لابدبرایت نوشته ام که مدت دوماه ونیم است که واردبانک ملی ایران شده ام تاکه شایددری به تخته بخوردوپولی به جیب بزنم.ولی هنوزدشت نکرده ام.اینجا یا مثل سگ یا مثل تو،هرروزازگرده مان بارمی کشند...به طوری که ادم راازهرچه کاراست بیزارمی کنند.صبح از ساعت8 تا شش بعدازظهروانوقت هفته ای سه شب هم المانی ها درس می دهندویکی ترجمه می کند که ان هم شبیه من است.وکارمان ده بریک وبیست بر دوهمین قدربدان که وقتی ازاین محل خارج می شوم،سرم گیج ومنگ است...»(2) هدایت درهمین ایام باافرادی چون مسعودفرزادومجتبی مینوی وبزرگ علوی اشنا می شود.انهاهرشب درکافه ای واقع درخیابان لاله زارنوبه نام«رزنوار»بایکدیگرملاقات می کنند.این افراد برروی گروه خودنام«ربعه»رامی گذارند.مسعودفرزاددراین مورد می گوید:«دران زمان من ومجتبی مینوی خیلی باهم دوست بودیم وگاهی هم به خانه سعید نفیسی که شوهرخواهرم بود،می رفتیم.دریکی ازاین امدورفت هاویادرکافه بودکه خیلی عادی وبی مقدمه باهدایت اشنا شدم.مینوی بابزرگ علوی اشنایی مختصری داشت وهدایت نیزبابزرگ علوی اشنا بود...ماچهارتاجوان بودیم بااندک اختلاف سن،هرچهارتافرنگ دیده وتحصیل کرده وبه قول ان روزی ها زباندان بودیم وتاحدی بیگانه باجاومکان خودمان وراغب به اندیشه هاوافکارنو...وهرچهارتن درزمینه ادبیات دست وپایی میزدیم.هدایت فرانسه می دانست،من انگلیسی می دانستم،علوی المانی ومینوی عربی.با این کیفیت هریک ازافراداین گروه می توانست با اکثررویدادهای ادبی جهان اشناشود.»(3) هدایت درهمین زمان،یعنی 1309 شمسی و1930 میلادی نخستین اثر ضداسلامی خود بانام«البعثت الاسلامیه فی البلاد الافرنجیه»راانتشارداد.

    این نوشته ازداستانهای به اصطلاح طنز امیز صادق هدایت است که به صورت سه گزارش روزنامه ای نوشته شده وانگونه که ازنامش بر می اید،اسلام ومسلمانان را به سخره گرفته است.(4) صادق هدایت شخصی وابسته به طبقه اشرافی بود،طبقه ای که درتحولات جدیدایران،روبه اضمحلال ونابودی می رفت وجای خودرا به یک طبقه سرمایه دارجدیدونوکیسه می داد.اگرهدایت 10 یا 15 سال پیش به سن کاررسیده بودوداوطلب کاردردستگاه دولت می شد،بی شک به اعتبارنفوذخاندان هدایت،به مقام وموقعیت مهمی دست می یافت ومثل پدرش هدایت قلی خان اعتضادالملک که سالها حاکم شهرهای مختلف ایران،ومشیرو مشاور وزراء ونخست وزیران ومدیرکل ادارات وسازمانهای بزرگ بود،اوهم شغل ابرومند وپولسازی درحاشیه دربارپیدا می کرد.امادیگروضع کاملآدگرگون شده بودخاندان قاجاربه حضیض ذلت سقوط کرده بودودرباریان وافرادوابسته به این سلسله نیزدربه درودرمانده شده وراههای هرگونه اعمال نفوذویا به قول خودشان«مداخل»بررویشان بسته شده بود.

    این وضعیت به هیچ وجه باب میل صادق هدایت نبود.اوازاینکه ناچاربودبرای ماهی بیست تومان حقوق،روزی چندین ساعت بیگاری کند،به سختی ناراحت وافسرده بود.ازسوی دیگر،وضع مالی خانواده اش نیزچندان مرتب وبسامان نبودودامد ماهانه خوداوهم ازبانک ملی،یعنی ماهی بیست تومان به حدی نبود که بتواندازدوستان واشنایان خودبه شیوه سنتی خانواده وبه روال اشرافی پذیرایی کند.اوبه ناچاردرخانه پدری ودر یک اتاق محقرزندگی می کردوازدوستان واشنایان درقهوه خانه پذیرایی می نمود.

    عده ای کوشیده اند تاقهوه خانه رفتن صادق هدایت رادلیل شوریدن اوبراشرافیت ونزدیکی اش به طبقات فرودست جامعه معرفی نمایند،درحالیکه هرگزچنین نبود.صادق ازسردرماندگی وناچاری به قهوه خانه می رفت.طبع نازپرورده وغرب زده اش بیشتربه کافه های اطراف خیابان اسلامبول ولاله زار که به سبک اروپا،برنامه موسیقی هم داشت متمایل بود.صادق به دلیل همین کمبودحقوق سرانجام ازبانک ملی استعفامی کندوبه سودای کسب درامدبیشتربه اداره کل تجارت می رودوبه استخدام ان تشکیلات درمی اید.اماپس ازچندماه کاردراین اداره معلوم می شودکه اداره تجارت بودجه واعتبارلازم برای پرداخت حقوق ماهیانه وی رادراختیارندارد.به همین سبب باز بیکاری به سراغ او می اید.

    دراین زمان یکی از اشنایانش به نام محمد مقدم که بعنوان مترجم زبان انگلیسی دراستخدام«اژانس پارس»بود،اورابه عنوان مترجم زبان فرانسه به این سازمان می بردوصادق هدایت مدتی را به عنوان مترجم درخبرگزاری پارس می گذراند.(5)اوازطریق کاردرخبرگزاری پارس اندک مبلغی پس انداز می کندوزمانی که درمی یابدچندصدتومانی درحساب پس اندازخوددارد،باردیگررگ اشرافی اوبه جنبش درمیایدوبه همراه همفکرودوستش محمد مقدم به سمت اراک می روندتا به زعم خود«تارک دنیا»شوند وتا اخر عمرمانند فقیرترین روستاییان،باحداقل امکانات زندگی کنند.!

    انهادراراک درخانه یکی ازبستگان محمدمقدم(که بیش از100 اتاق داشت)ساکن می شوند،امابزودی وبه دلیل مسائل ایدئولوژیکی بین این دو اختلاف می افتدواز هم جدا می شوند.

    بخش چهارم:سفر به هندوستان «صادق هدایت»دراین زمان تصمیم می کیرد تا به هندوستان برود.این سفربه همت یکی از دوستان خانوادگی اش ،به نام«شین پرتو»انجام گرفت.شین پرتو درباره چگونگی انجام این سفرمی گوید:«وقتی خواستم به محل مأموریت خود(سفارت ایران درهند)بروم ازمن کمک خواستندتالااقل برای مدتی ازشرش خلاص شوند.من باصادق دوست بودم وبا خانواده اش هم روابطی داشتم.به اوپیشنهادکردم بامن به هندبیاید.باخوشحالی پذیرفت.با هم به بمبئی رفتیم.به او جا ومکان دادم.ماشین تحریرقراضه ای به اودادم تاسرش گرم شودو«بوف کور»،ان اثرمنحط رابتواند پلی کپی کند.من بودم که دست صادق،این پسرلوس وننرراگرفتم تاهندراببیند وکارجفنگ بنویسد.حالا شما...درباره اش مقاله وکتاب می نویسید،که چه بشود؟ادبیات که این مزخرفات نیست.»(1) به هرصورت صادق هدایت درروزسوم دسامبرواردشهربمبئی می شود.مدتی بودکه رژیم پهلوی برای تضعیف مبانی اسلامی درایران،حرکتی اغازکرده بودومی کوشیدتاگذشته دوروباستانی ایران رادرمقابل دوره اسلامی این سرزمین قراردهدوباتبلیغات پیرامون مجدوعظمت ایران باستان،اسلام واعراب رامایه عقب ماندگی وبدبختی ایران وایرانی معرفی کند.بزرگان خاندان هدایت که همگی درشمارمردان سیاست وازکارگزاران طرازاول رژیم بودند،به«صادق»پیشنهادمی کنندتابرای جبران عقب ماندگی درتحصیلات دانشگاهی وبرای اینکه بتواند برای خود،جا ومکان ویژه ای درتشکیلات دولتی دست وپاکند به این موج وجریان تبلیغی بپیوندد،وفرصت سفر به هندوستان را مغتنم شمرده،وبا بهره گیری از حضورزرتشتیان دراین سرزمین،زبانهای باستانی ایران،نظیرزبانهای پهلوی واوستایی رابیاموزدتادربازگشت به ایران به عنوان کارشناس دراین عرصه به خدمت گرفته شودو راه برای ترقیات بعدی او هموارگردد.این پیشنهاد،صادق هدایت رادراندیشه فروبردواوراوادارکردتابه صورت جدی دراین زمینه مشغول کارشود.با همین هدف بودکه اوروابط خودرابازرتشتی های ایرانی تبارهندگسترش داد،وسرانجام تصمیم گرفت تانزد«بهرام گورانکلساریا»به اموختن زبان پهلوی بپردازد.یکی ازپیشنهادکنندگان«محمودعنایت»برادر«صادق»بود.وی دردفاع ازنظریات خودمی گفت:من اصرارداشتم هدایت حتمآدریک رشته ای تیتر بگیردومتخصص شود.(2) پس ازگذشت مدت زمانی کوتاه باکمک استادان هندی ودوستان زرتشتی،کارنامه اردشیربابکان رااززبان پهلوی ترجمه کردوانتشارداد(3)وبرای اینکه خودرابه رژیم بشناساند،چندین جلدازاین کتاب رابه تهران وبرای مقامات مهم وزارت معارف ووزارت خارجه ودیگرارگانهای مسئول فرستادودوستان وروزنامه نگارش رابرای تبلیغات بیشتردراین موردبسیج کرد.سفرهندوستان برای هدایت،درواقع فرصت مغتنمی بود،زیرا«شین پرتو»تمام امکانات انتشاراتی سفارت ایران رادراختیاراوگذاشته بود.بابهره گیری ازاین فرصت بودکه هدایت داستانهای«علویه خانم»و«بوف کور»راکه پیشترنوشته بود،به صورت پلی کپی انتشاردادوزیران نوشت:«طبع وفروش درایران ممنوع».(4)البته وی این عبارت را به قصدایجادکنجکاوی وتحریک وتحریص هموطنانش برپشت جلد«بوف کور»چاپ کرده بود.زیراخودش به هیچ وجه به این عبارت وتوصیه وفادارنماندوبرای هریک ازدوستانش،چندین جلدازاین اثررامجانی ارسال داشت وتعدادی راهم دراختیاررمضانی صاحب انتشارات ابن سیناقراردادتا بین علاقه مندان توزیع کند.محمودعنایت،برادربزرگ صادق می گوید:«حدود20تا15 نسخه پلی کپی شده بوف کورتوسط پست به دست من رسید...»(5) عده ای این سفرهدایت به هندوستان رامرتبط باعلاقه وفعالیتهای سینمایی اومی دانندواعتقاددارندکه اوبه مقوله سینما هم بی توجه نبوده است،جباروزیری درنامه ای به عبدالحسین سپنتا(سازنده اولین فیلم سینمایی ایران)می نویسد:«دوروزقبل درشهربانی کل بودم،فریدون هدایت رادیدم.جوانی باریک اندام بااوبودبه نام صادق هدایت وبرای گرفتن گذرنامه مراجعه کرده بود.اومی گفت:ازهندوستان یکی ازکمپانیهای فیلمبرداری فارسی اورابرای نوشتن دیالوگ های فارسی استخدام کرده ودرصددحرکت است.اوازذکرنام کمپانی خودداری کرد...»(6)غیرازاین مورد،درچندجای دیگرهم به این مسئله که هدایت به قصدکارسینمایی به هندوستان رفته اشاراتی شده است.امامعلوم نیست که خودهدایت چنین قصدی داشته یادوستانش این برنامه رابرای اوتدارک دیده ومی خواستنداورابه عرصه سینما بکشانند.به هرحال این موضوع درشمارشایعات باقی می ماند،زیراهیچ اثری ازهدایت درزمینه سینما وجودندارد.باری پس ازچندماه اقامت درهندوستان،«غم غربت»و«یادیارودیار»به سراغ صادق امد!واوبی توجه به برنامه هاواهدافی که برای این سفر معین کرده بود،وبی اعتنا به امیدهایی که خانواده ودوستان اوبه این سفربسته بودند،همه چیزرارها کردودرشهریورماه 1316 شمسی به ایران بازگشت.هدایت پس ازبازگشت به ایران ،مدت دوماه رابه دیدوبازدیدگذراندودرتاریخ22 ابان ماه همین سال باردیگربه استخدام بانک ملی ایران درامدوبه عنوان کارمند«دایره ارز»مشغول به کارشد.مسئولیت این زمان اودربانک ملی«صدوراتیکت»و«تنظیم فهرست روزانه خریدوفروش ارز»بود.(7)این دوره ازهمکاری هدایت بابانک ملی هم مانند دفعه پیش چندان به درازا نکشیدواوحدودیک سال بعد،زمانی که اداره موسیقی کشوردروزارت فرهنگ تأسیس شد،به استخدام اداره موسیقی درامد.افرادی چون عبدالحسین نوشین وحسین خیرخواه ومحمدضیاء هشترودی نیزدراین اداره کارمی کردندوریاست ان به عهده سرگرد غلامحسین مین باشیان بود.درایام همکاری بااداره موسیقی بودکه هدایت باروزنامه نگاری اشناشد.زیرااین اداره مجله ای ماهانه به نام ماهنامه موسیقی انتشارمی دادوهدایت درانتشار ان دخالت داشت.«نخستین نوشته صادق هدایت دراین مجله تاریخ شهریور 1318 واخرین اثراوتاریخ مهرماه 1320رادارد.»(8)دیگرفعالیت هدایت درسال 1318 انتشار(چاپ دوم)کارنامه اردشیربابکان وچاپ اول «گجسته ابالیش» ازمتن پهلوی بود.این دواثرباسرمایه گذاری انتشارات ابن سینا چاپ وتوزیع شد.

    اودر27 ابانماه 1320 به عنوان کارمنددفتربه استخدام هنرکده هنرهای زیبا که زیرنظررئیس دانشگاه تهران اداره می شد،درامدوتاپایان عمردرهمین سمت ودرخدمت همین دانشکده بود.(9)حقوق هدایت دراین شغل ماهانه«چهارصدونودتومان»بود.

    درسال 1321 مجموعه «سگ ولگرد»ودرسال 1322 چاپ اول «گزارش گمان شکن»ودرسال 1323 چاپ اول ترجمه«مسخ»اثر فرانتس کافکا نویسنده پوچگرای معروف،رامنتشرکرد.درهمین سال نیزهمکاری خودرابا مجله سخن_نامه جامعه لیسانسیه های دانشسرای عالی اغازمی کند.(10)دراین زمان دکترذبیح الله صفا صاحب امتیازومدیرمجله سخن بودواز شماره های بعداین مسئولیت به پرویزناتل خانلری سپرده شدوهدایت رسمآبه صف همکاران مطبوعاتی خانلری پیوست وهمراه اوهمکاری خودرابامجله سخن ادامه داد.

    علویه خانم و ولنگاری رایک باردیگردرهمین سال انتشارداد.درسال 1324 کتاب «حاجی اقا»راانتشارمی دهد.عده ای براین عقیده اند که انجمن فرهنگی ایران وشوروی به خاطر همین کتاب(که اداب وسنن مردم ایران را به تمسخرمی گیرد)به حمایت ازهدایت پرداخت.اودرهمین سال عضویت انجمن روابط فرهنگی ایران وشوروی رامی پذیردو سپس به عضویت تحریریه مجله«پیام نو»،ارگان این انجمن درمی اید.(11) بخش پنجم:خروج ازایران اندکی بعدهدایت تصمیم به خروج ازایران می گیرد.به گفته دوستان هدایت،صادق وضع روحی بدی داشت.خانواده اش اورابرای معاینه به نزد پزشک می برندودکترتقی رضوی وی را مبتلا به یک بیماری حادروانی معرفی می کندوشورای عالی پزشکی کشورهم براین تشخیص صحت می گذاردوسرانجام برای اوبعنوان یک بیمارروانی گذرنامه صادرمیگردد.عده ای از هواداران هدایت می کوشند تامسئله «بیماری روانی»اورابهانه ای برای خارج شدن ازکشورقلمدادنمایند،امانزدیکان وافرادفامیل اوبراین عقیده اندکه وی دراین ایام،واقعآدچارناراحتی های شدیدروانی بوده وخانواده اش اورا به قصددرمان به خارج می فرستندومبالغی برای هزینه درمان دراختیارش می گذارند.مبلغ یکصدوده هزارفرانکی که پلیس در خانه وی پیداکردوتوسط سفارت ایران به رحمت الله مقدم مراغه ای تحویل داده شد،باقیمانده پولی بودکه صادق هدایت برای هزینه درمان باخودبرده بود.

    درسال 1329 شوهرخواهرهدایت،یعنی سپهبدحاجیعلی رزم ارا به مقام نخست وزیری ایران می رسد، واین انتصاب،غنچه امیدی رادردل صادق هدایت شکوفا می کندکه بزودی گره بخت واقبالش گشوده خواهد شدواو هم مثل پدرواجدادوبرادرانش عهده دارمسئولیتهای مهم خواهدشد.امابخت باصادق همراه نبودوسپهبدرزم ارادرروز 16 اسفند 1329 براثرگلوله یکی ازاعضای فدائیان اسلام بنام شهید خلیل طهماسبی کشته شد.صادق هم سرانجام درتاریخ 19 فروردین 1330 دریکی ازاپارتمانهای مون پلیه پاریس خودکشی می کند.(1)بین ترور سپهبدرزم اراوخودکشی صادق هدایت تنها 33روز فاصله است بخش ششم:اعتیادبه موادمخدر «صادق هدایت»به دلیل درک ودریافتهای غلط اززندگی وروابط اجتماعی ونیزبه دلیل خواستگاه طبقاتی اش ،فردی نازپرورده بارامده بود.موجودی که توان رویارویی بامسائل ومشکلات رانداشت و همیشه شانه اززیربارمسئولیتها ودشواریها خالی می کرد.اوهمیشه می کوشیدتاپیش ازرویارویی با حوادث ،انهارابه خیال خودتلطیف کند.می خوارگی وپناه بردن به انواع مخدرات واعتیادها نتیجه این شیوه تلقی وبرخوردبازندگی ومسائل ان بود.دراین نکته هیچ تردیدی نمانده است که صادق هدایت ازنخستین سالهای جوانی باپدیده اعتیادوموادمخدراشنابوده است ولاابالیگری خاصی که دررفتاروکردار اوموج می زند،همگی ناشی ازاین بلای خانمانسوزبود.وی به دلیل درک ودریافتهای«نیست انگارانه»و «پوچ گرایانه»نه تنها اعتیادوالودگی به موادمخدرراامری مذموم وزشت نمی دانست،بلکه با توسل به تظاهرات نیهلیستی واداهای روشنفکرانه ازان بعنوان یک«پناهگاه روحی»یادمی کردوبارفتاروگفتارخودبه این پدیده وعادات زشت دامن می زد.مدارک ونشانه هایی دردست است که صادق حداقل ازهنگام تحصیل درسالهای اخردبیرستان باموادمخدر،بویژه تریاک ونحوه مصرف ان اشنایی داشته است،(1)که البته دران زمان خریدوفروش موادمخدرامری عادی ورایج بودودسترسی به ان درشمارساده ترین کارها بود.کافی بودعلاقه مندبه این مسئله خودرابه اولین قهوه خانه برساند.دراینگونه اماکن دسته های پیروجوان که مشغول کشیدن تریاک بودند،مشاهده می شدند.

    زمانی که هدایت به همراه نخستین گروه ازدانشجویان اعزامی به اروپارفت ودرشهر«گان»بلزیک اقامت کرد،وضعیت جسمی وروحی خوبی نداشت وبه شدت درمظان الودگی به اعتیادبود.این وضعیت در هنگام اقامت او انقدرشدت می یابدکه مسئولان خوابگاه دانشجویی این دانشگاه حرکات ورفتار اورا تحت نظرقرارمی دهندوروابط اورا کنترل می کنند.دربین دوستان ومعاشران نزدیک صادق هدایت دراین ایام،جوانی ازاهالی چین بنام«جی»وجودداشت،که شدیدآمعتادبودوسرانجام جان خودراهم برسراین الودگی گذاشت.(2)«جی»،مثل تمام دانشجویان تحت نظرومراقبت انظم اسایشگاه قرارداشت.اوپوستی بسیارسپیدوچهره ای مهتابی داشت ودرکم حرفی ورخوت وگوشه گیری زبانزد همگان بود.وی غالبآمانندصادق هدایت یادرکتابخانه ویادرخوابگاه بسرمی برد.بزودی این صفات مشترک وتک روی وگوشه گیری،«جی»رابه صادق نزدیک کرد.(3)شبی هردودرکناراستخرخوابگاه به یکدیگربرخوردکردند.پس ازرد وبدل کردن چندجمله،جی سیگاری مکیف به صادق تعارف کردوازاین لحظه اشنایی انها رنگ دیگری گرفت وروابط انهاروبه صمیمیت رفت.درنوشته های موجود،این دوست هدایت بدین گونه معرفی شده است.«سم مرفین تامغزاستخوان جی نفوذکرده بودواورابه انواع انحرافات روحی مبتلاساخته بود.این جوان بیست وچندساله که اباء واجدادش عادت داشتندکه هرروزمقداری شیره کوکناربخورند،ازهنگ کنگ امده بود.پدرومادرش فرزندشان رابه اروپافرستاده بودندکه ازخطرگرفتاری به موادمخدردرامان بماند.غافل ازانکه پسرشان چنان اسیروبرده مکفیات شده که با اسانی نمی تواند گریبان خودراازچنگ اعتیادرهاسازد.»(4)این جوان چندماه بعدبراثرافراط درمصرف موادمخدردرهمان خوابگاه دانشجویی ودرکنارصادق هدایت جان داد.سطوربالا محصول خیالپردازی یک نویسنده نیست، بلکه گوشه ای ازواقعیت است که محمود هدایت(برادربزرگترصادق هدایت)بران صحه گذاشته است.

    غیرازاین مورد،دیگردوستان هدایت هم به اعتیاداواشاراتی صریح دارند.اما به این دلیل که بزرگ کردن صادق هدایت وتبلیغ پیرامون اودردستورکارمطبوعات ومراکزفرهنگی رژیم قرارداشت،می کوشیدندتااین الودگی راکمرنگ جلوه دهند.به طورمثال پرویزناتل خانلری با اینکه درجایی اعتراف می کندکه توسط هدایت با«مکفیات»اشناشده است،تحت تأثیراین سیاست رژیم،تریاک کشی اورا امری تفننی معرفی می نماید.(5)نگاهی به اسامی دوستان وهمفکران اودراین ایام نیزنشان می دهدکه اعتیاددربین همه انان شایع بودوافرادی چون حسن قائمیان (6)وانجوی شیرازی همگی الوده به موادمخدربودند.حتی حسن قائمیان به دلیل اعتیاددرایام کهولت به فقرودرماندگی افتادواتاق مسکونی اش واقع درکوچه شیروانی منشعب ازخیابان نادری،نزدیک چهارراه اسلامبول رابه پاتوق شبه روشنفکران معتادبدل کرده بود،تا هم شکمش راسیرکندوهم موادمخدرموردنیازش را به دست اورد.وهمگی درگپ وگفتگوهای خصوصی،به معتادبودن هدایت شهادت می دادند.امابرای اینکه این نکته،یعنی الودگی صادق هدایت به موتدمخدررابامدارک مکتوب ثابت کنیم،به شهادت یکی ازنزدیکترین اشنایان ومریدان صادق هدایت،یعنی «م.ف،فرزانه»که مدتها مرید وهمدم هدایت بود،استناد می کنیم.«فرزانه»که این امکان راداشته است تابه پنهانی ترین زوایای زندگی هدایت راه یابد،شرح برخورد هدایت با مواد مخدرراچنین توصیف می کند :«درگنجه هزاربیشه اش راباز کرد.یک بسته کوچک،مثل بسته داروسازهای قدیمی کاغذسفیدتاشده که دوسرش درهمدیگرمی رود روی میز گذاشت،ان وقت بفهمی نفهمی لبخندزدونگاه پرمعنایی به من انداخت.مغرور و وارسته،دست چپش راجلواورد.شستش راطوری کشیدکه درکنج ان یک چاله کوچک درست شدوازمحتوای این بسته که گردسفیدرنگی بود،دران ریخت وبه منخرینش برد ونفس بلند کشید.بعدبسته رادوباره بااحتیاط بست وسرجایش گذاشت.دریچه هزاربیشه رابست وپره های دماغش رامالید وبه من گفت:هان؟حیرت کردی؟این رابهش می گویند کوکائین،علف خرس نیست.خاصیتش این است که وقتی بالا می کشی،انگارروح می شوی،پرواز می کنی.فرزانه:به من هم بدهید.لحظه ای تردیدکردبانگاه تندی مرانگریست وبا همان تشریفات دوباره بسته رااوردومن هم به تقلیدازاوگردی رادرگودی شستم ریختم وبانفس بلند استنشاق کردم.توی دماغم خنک شد.انگاردیگرپره نداشت.هواازدوطرفش مثل نسیم می گذشت.پرسیدم:بعدش چی می شود؟هدایت:ادم بیچاره می شودومن چه می دانم چه می شوی،هرکس یک جورمی شود.مدتی باوقت زیادانتظارکشیدم تااحساسات ناشی ازکوکائین رادرک کنم.هدایت:الکل اثرش راازبین می برد.مثل تریاک،الکل اثرش را خنثی می کند.خاصیت گرداین است که اگرگیرت بیایددرجا«کفلمه»میکنی وحال اینکه تریاک دنگ وفنگ دارد...وافور...ذغال...»(7) عده ای براین باورند که هدایت درروزهای قبل ازخودکشی واخرین سفردسترسی به مواد مخدر نداشته است درحالیکه مدتی قبل ازخودکشی اش،انجوی شیرازی به ملاقات هدایت امده بودویک لوله خمیردندان که بخاطرشیوه ردوبدل کردن ان بایدموادمخدرباشد به اومیدهد.انجوی این لوله خمیردندان رادرجلسه ای که م،ف،فرزانه حضورداشته به هدایت می دهد.فرزانه چگونگی ردوبدل کردن این جنس رااینگونه توصیف می کند:«...انجوی که متوجه شدممکن است هدایت ازجادربرود،به بهانه اینکه کار خصوصی دارد،هدایت راباخودش به قسمت حمام ان اتاق کوچک بردولی دررانبست من درجایی قرارگرفته بودم که ان دونفررادرایینه دیواری می دیدم.انجوی چند اسکناس فرانک فرانسه به هدایت داد که توی کیف چرمی بغلی اش گذاشت ویک لوله خمیردندان هم به اودادکه توی جیب کتش چپاند.ظاهرآاین رفتارکه نشانه عدم اعتمادبه ما سه نفربود...»(8) درمیان اشنایان ودوستان صادق هدایت کمترکسی را پیدامی کنیدکه اعتقادداشته باشدصادق هدایت الوده به موادمخدرنبود.تمام کسانی که بااونزدیک بودندبه هرصورت نشانی ازاعتیاددررفتاروکرداراو مشاهده کرده اند.حتی عده ای عدم دسترسی به موادمخدرو ازار و اسیب های روحی ناشی ازخماری رایکی ازعوامل اصلی خودکشی صادق هدایت می دانند.ازجمله تورج فرازمند،درپاسخ به یک سؤال به این امراشاره می کندومعتادبودن هدایت راتأییدمی نماید.او می گوید:«نرسیدن موادمخدرو نیازشدیدبه ان،ناراحتی هایی برای هدایت سبب می شود...»فرازمنددرهمین گفتگوازنامه ای صحبت می کندکه صادق هدایت ازپاریس به تهران فرستاده بودودرسرتاسراین نامه به طورمدام صحبت از«هروئین»کرده بود.فرازمندمی گوید:«و...ازبالای نامه،پس ازیاحق شروع کرده بودوتاپایان نامه به صورت مسلسل وپشت سرهم نوشته بود«گرد»،«گرد»،«گرد»،«گرد"که این نشان می دهداوتاچه حداز کمبودموادمخدر (هروئین)ناراحت بوده است.»(9) بخش هفتم:هدایت تعهد ومسئولیت اجتماعی «صادق هدایت»نمونه کامل وتمام عیارروشنفکران وابسته درروزگارپهلوی است.جماعتی که به رغم ادعای اگاهی ودانش وفرهیختگی،کمترین توجهی به سرنوشت مردم وطبقات فرودست جامعه که بی رحمانه ازسوی قدرتهای استعماری استثمارمی شدندوبخاطردرخواست ابتدایی ترین حقوق انسانی، اسیرضرب وشتم نیروهای حکومتی بودندودرسیاهچاله های قرون وسطایی جان می دادند،نداشتند،و تنهادراندیشه کسب منافع مادی،ولذایذانی برای خودبودند.

    برای هدایت،تنهابرخورداری ازلذایذ انی وزودگذرزندگی مطرح بود.همین که اسباب ووسایل خوشگذرانی برای او مهیاباشد،همه چیزخوب وعادی،وهمه کارجهان بروفق مراداست:«امروزرفتم به یکی از کافه های خیابان لاله زاروبه یادتأترهای اوانگارداروپاکمی مزقون گوش کردم»(1) می بینید که غم هدایت ازچه نوع غمی است.این نویسنده اشزاف زاده از کمبودسازوضرب ومزقون درزندگی اش گله دارد.اودراشفته بازار بعدازجنگ جهانی اول،وقتی که جریان«تجددطلبی»دستورکاردولتهاست،به صورت پنهانی باحکومت همصدامی شودوبرای تخریب بنیانهای سنتی واعتقادی مردم این سرزمین دست به کارمی شودودراین راه به هیچ چیزرحم نمی کند حتی دین وائین مردم وهمه چیزرابازیچه قرارمیدهد.کتاب«علویه خانم»راکه محصول همان سالهاست ازنظربگذرانید.اوگروهی از زوار امام هشتم شیعیان رانشانه می گیردوانهارابه عنوان مشت نمونه خروار، مرکزتمام تباهی ها وانحرافات وابتذالات اخلاقی معرفی می کند.ویا اگر«بوف کور»راازنظربگذرانیدبه نمونه های فراوانی ازسمپاشی های او علیه دین وخدابرخوردمی کنید:«...ولی هیچوقت نه مسجدونه صدای اذان ونه وضو«اخ وتف»انداختن ودولاوراست شدن درمقابل یک قادرمتعال وصاحب اختیارمطلق که بایدتنها بازبان عربی بااواختلاط کرد،درمن تأثیری نداشته است.»(2) از جمله اثارضداسلامی هدایت بایداز«افسانه افرینش»نام برد.این اثرکه یک نمایشنامه(خیمه شب بازی)درسه پرده است مملو ازتوهین به خداوندوفرشتگان واساس خلقت است وبه جرأت می توان ادعا کردکه این اثرازکتاب«ایات شیطانی»سلمان رشدی چیزی کم ندارد.هدایت که عنصری ضداسلام است وکاملآهمگام باماشین حکومتی رضاخان عمل می کند،انتظارداردتااین خوش خدمتی جبران کمبودو «مدرک تحصیلی»اورابنمایدو زعمای حکومت اورادرمسیررشدوترقی قراردهند.

    تلاش اودرفراگیری زبانهای اوستایی وپهلوی وتلاش وهمکاری اش برای ترجمه متون پهلوی،درراه وصول به همین هدف وباانگیزه کمک به«اسلام زدایی» وخوشامدرژیم انجام می پذیرد.اشنایان ودوستان هدایت گهگاه وبه صورت پراکنده به این خصلت هدایت اشاره کرده اندومتذکرشده اند که او کینه وخصومتی ریشه داربااسلام داشت.صادق چوبیک درتازه ترین نوشته خود درباره هدایت،می گوید:«تا به حال هرچه درباره زندگی هدایت نوشته شده ،ازترس حکومت،خانواده ویا ملاحظه کاری های دیگربوده است.من هدایت راازسال 1315 شمسی شناختم که تازه ازهندوستان برگشته بود،اودشمن شماره یک دین اسلام بودواعتقادداشت که تمام بدبختی هاازرهگذرحمله اعراب ودین اسلام برما وارد شده است.اودرحقیقت یک ملحدتمام عیاربودوعلاقه شخصی من به اوبیشترناشی ازهمین عداوتی بود که اوبادین اسلام داشت...»(3)دوران دیکتاتوری رضاخان مقارن بادوران نوجوانی وبلوغ فکری هدایت بود واوبااینکه حضورنفس گیراستبداد رادر وجب به وجب این سرزمین لمس می کرد،بی اعتنا به ان،راه خود را می رفت.وی می دانست رضاخان عامل مستقیم انگلیسی هاست.اما هیچگاه درجهت افشای این عامل وابسته ودرجهت مبارزه بااو گام برنداشت.البته عده ای ازجماعت شبه روشنفکروهمپالکی های هدایت بعدهاوتحت تأثیررشدتفکر«تعهدومسئولیت»کوشیدندتااورانویسنده ای متعهدومسئول وعنصری وفاداربه مردم جلوه دهندوبامددگرفتن ازتعابیرمختلف نمادگرایی وسمبولیسم،مدعی شدند که هدایت دربرخی ازاثارش مخالفت بارژیم پهلوی راابراز کرده ویادیکتاتوری رضاخان راتصویر نموده است.درحالی که این ادعاها کاملآساختگی است وبراثرنیاززمانه وازسوی کسانی که نام واثاراورا«نان دانی»خودکرده بودند،عنوان شده است.چرا که زندگی یک نویسنده دراثارمکتوب اوبازتاب پیدا می کند.همان طور که خشم وکینه جلال ال احمد نسبت به رژیم پهلوی رادربرخی اثاراومی توان دید،(4)برهمین اساس سازش کاری وعدم احساس مسئولیت هم علامت مشخصه هدایت شده است.عده ای هدایت را تنها بخاطر«بوف کور»می پذیرندواورابه خاطرخلق این اثرموردستایش وتمجیدقرارمی دهند،در حالی که دراصالت بوف کورواینکه ایا این اثرازقلم صادق هدایت جاری شده باشد،جای تردیدبسیاراست وگروهی ازخبرگان وصاحبنظران ،حتی برخی یاران وعشاق سینه چاک هدایت براین باورند که هدایت بوف کورراازنوشته دیگری اقتباس کرده است.

    عنایت الله دستغیبی(سعید)دریادداشتی با عنوان«بوف کور،اثری از هدایت یا ایرونیک؟»می نویسد:«وقتی که دانشجوبودم یک مجموعه منتخب ازاثاروشعراونویسندگان امریکا(ازابتدای قرن هفدهم تاقرن بیستم)راخریده بودم.سالهاست که گاهگاهی صفحاتی رامی خوانم ویامرورمی کنم.چندهفته پیش داستان کوتاهی ازواسکین ایرونیک(نویسنده قرن نوزدهم امریکا)راباعنوان«ماجرای دانشجوی المانی»می خواندم...اکنون می دیدم که فصل اول کتاب بوف کور که درواقع هسته اصلی کتاب ولپ مطلب است،عینآازداستان کوتاه«ماجرای دانشجوی المانی»واسکین ایرونیک اقتباس شده است...هیچ شکی نبودزیبایی اثیری وخیره کننده یک زن خیالی که قهرمان داستان نادیده عاشقش شده است...حتی بعضی جملات وفضاسازی ها هم عینآتقلیدشده است...»(5) هدایت موجودی برتر وشخصیتی انچنان برجسته واستثنایی که عده ای عنوان می کنند،نیست.اونویسنده ای بسیارمعمولی است که حتی بخاطرعدم توجه به مسئولیتهای اجتماعی درشمارنویسندگان قابل سرزنش قرار می گیرد.

    بخش هشتم:هدایت واثارش هدایت ازسال 1302 شمسی ودرزمانی که هنوزمشغول تحصیلات دبیرستانی بود،به نویسندگی رو می کند،ودوجزوه«رباعیات خیام»و«انسان وحیوان»رامی نویسد،هردوی این اثارشناختی ازتصورات وحالات روانی او به دست می دهد.اودرجزوه رباعیات خیام پس از تفسیری بسیارکوتاه ومختصری ازمحتوای اغلب رباعیات،این نتیجه را پیش روی خواننده می گذارد:درونمایه اغلب اشعار خیام،اشعارخراباتی است اشعاری که مخاطب را به عرصه«دم غنیمت دان»می کشاندوبه این وادی می برد که هرچه هست در همین لحظه است.ازاین لحظه استفاده کن ومنتظر لحظات بعدی مباش.هدایت دراین جزوه خیام رایک عنصرخدانشناس واومانیست و«دهری»معرفی می نماید.اودراثردیگرخودبه نام«انسان وحیوان»ازمراجع اروپایی استفاده فراوان می بردوشاهد مثالهایی از«پاسکال»،«دکارت»و«شوپنهاور»نقل می کند.

    هدایت پس ازسفربه اروپادرسال 1305 ،مقاله کوتاه«درباره مرگ»رامی نویسدودرگاهنامه«ایرانشهر»چاپ می کند.اودراین مقاله به طرح«کیش پرستش مرگ)می پردازد.(1) کتاب«فوایدگیاهخواری»رادربروکسل وشهرهای گان وپاریس می نویسدودرسال 1306 ان رادرروزنامه ایرانشهر وسپس درسال 1309 درتهران انتشارمی دهد.(2)

  • فهرست:

    زندگی نامه صادق هدایت...........................................................................2

    سال شمار تفصیلی آثار صادق هدایت.........................................................6

    بخش هایی از زندگی صادق هدایت..........................................................14

    منابع و مآخذ...............................................................................................51

يادداشتي بر داستان «فردا»ي صادق هدايت از محمد بهارلو در «نوشته‌هاي پراکنده صادق هدايت»، که حسن قايميان گرد آورده است، داستان کوتاهي هست به نام فردا که تاريخ نگارش 1325 را دارد. اين داستان اول بار در مجله «پيام نو» (خرداد و تير 1325) و بعد در کبوتر

زندگي‌نامه از کودکي تا آغاز جواني صادق هدايت در هفده فوريه? ???? در تهران در خانواده‌اي اصل‌ونسب دار و متشخص متولد شد. پدرش هدايتقلي‌خان (اعتضادالملک) و نام مادرش نيرالملوک (نوه? مخبرالسلطنه? هدايت) نوه عموي اعتضادالملک بود. جد اعلاي صادق رضاقلي‌

فقيه مجاهد و عالم پرهيزگار آيه الله سيدحسن مدرس يکى از چهره هاى درخشان تاريخ تشيع بشمار مى رود که زندگى و اخلاق و رفتار و نيز جهت گيرى هاى سياسى و اجتماعى وىبراى مشتاقان حق و حقيقت نمونه خوبى است . او موقعيت خود را سراسر در راه اعتلاى اسلام نثار نمو

فقيه مجاهد و عالم پرهيزگار آيه الله سيدحسن مدرس يکى از چهره هاى درخشان تاريخ تشيع بشمار مى رود که زندگى و اخلاق و رفتار و نيز جهت گيرى هاى سياسى و اجتماعى وىبراى مشتاقان حق و حقيقت نمونه خوبى است . او موقعيت خود را سراسر در راه اعتلاى اسلام نثار نمو

زندگی نامه آیت الله سید حسن مدرس فقیه مجاهد و عالم پرهیزگار آیه الله سیدحسن مدرس یکى از چهره هاى درخشان تاریخ تشیع بشمار مى رود که زندگى و اخلاق و رفتار و نیز جهت گیرى هاى سیاسى و اجتماعى وىبراى مشتاقان حق و حقیقت نمونه خوبى است . او موقعیت خود را سراسر در راه اعتلاى اسلام نثار نمود و در جهت نشر حقایق اسلامى و دفاع از معارف تشیع مردانه استوار ماند. همان گونه بود که مى گفت و ...

مطلب با گذار به دوره بعدي زندگي مرحوم هدايت پي گرفته مي شودعنوان مطلب « آثار دوره جواني » است : (( هدايت نوشتن را از همان مدرسه آغاز کرد و در آن زمان دو جزوه منتشر کرد ، " رباعيات خيام " و " انسان و حيوان " که هر دو شناختي از تصورات و حالات آن هنگ

نقد داستان فردا يادداشتي بر داستان «فردا»ي صادق هدايت از محمد بهارلو در «نوشته‌هاي پراکنده صادق هدايت»، که حسن قايميان گرد آورده است، داستان کوتاهي هست به نام فردا که تاريخ نگارش 1325 را دارد. اين داستان اول بار در مجله «پيام نو» (خرداد و تير 13

شواهد و اطلاعات درباره زندگي خصوصي صادق هدايت به مراتب کمتر از آن چيزي است که پژوهشگر زندگي و آثار او ميل به يافتنش دارد . در ايران ، دستيابي به شواهد مستند و اطلاعات شفاهي درباره زندگي افراد شهير کار دشواري است و دانش شفاهي را نيز بايد با قيد احتيا

اسطوره آفريني و اسطوره کشي صادق هدايت صادق هدايت بوف کور صادق هدايت از زماني که خلق شد تا به امروز همواره محل بحث بوده است. اينکه هدايت در اين رمان پيچيده چه مي گويد؟ مقصود از نوشتن آن چه بوده است؟ مرد خنزر پنزري کيست؟ لکاته و زن اثيري نماد کدام

کار چه‌ جایگاهی‌ در مبانی‌ دینی‌ و اعتقادی‌ مادارد؟ آیا فرهنگ‌ موجود کار در جامعه‌ ما بافرهنگ‌ دینی‌ و ملی‌مان‌ هماهنگ‌ و همخوان‌است‌؟ آیا دین‌ اسلام‌ ما را به‌ کار و کوشش‌ و تلاش‌دعوت‌ کرده‌ است‌ یا به‌ تن‌پروری‌؟ کار چه‌ جایگاهی‌ در مبانی‌ دینی‌ و اعتقادی‌ مادارد؟ آیا فرهنگ‌ موجود کار در جامعه‌ ما بافرهنگ‌ دینی‌ و ملی‌مان‌ هماهنگ‌ و همخوان‌است‌؟ آیا دین‌ اسلام‌ ما را به‌ کار و ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول